مهدي ستيزي(1)

نويسنده: احمد رضا سالک
منبع : راسخون

مقدمه:

لزوم پرداختن به بخش دشمن‌شناسي در مقول مهدويّت
با تحقيق در طول تاريخ و بررسي حوادث گوناگون در بستر اديان الهي و آسيب‌شناسي علل تحريف، شکست و متروک ماندن اديان الهي به اين واقعيت پي مي‌بريم که همواره ميان هدايت بشر به سوي خداوند و گمراهي او کشمکشي هميشگي بوده است که گاه در ميان انسان و شيطان رخ مي‌نموده و گاه ميان عقل و نفس و گاه ميان دنيا و آخرت که در نهايت هم اين ستيزها جنگ ميان حق و باطل بوده است که جبه باطل با تمام توان و قوايش سعي در دور نمودن انسان از حقيقت خود و هستي کرده است.
سنگ بناي اين ستيز تاريخي را ابتدا، شيطان در مقابل حضرت حق نهاد و براي اثبات خود، توانش را براي گمراهي گمارد تا بتواند هرچه بيشتر بر شمار همراهانش بيفزايد.
بشر در طول تاريخ همواره بر سر دو راهي حق و باطل بوده است و اين دو راهي پل امتحان و آزمايش نوع بشر در رسيدن به مراحل تکامل خود بوده است. اهل حق، اولياء و انبياء الهي، تلاش خود را در بيداري و رساندن انسان به حقيقت مبذول داشته‌اند و همواره دشمن و مخالف آنها سپاه باطل و شيطان بوده است. مسير تکامل انسان پله پله از پيامبران مختلف طي شده و تکامل يافت و بشر را مرحله به مرحله به تکامل روح و عقل نزديک کرد تا کاملترين و جامعترين روش و مکتب را به بشر ارائه داد.
مکتبي که جامعيت و کامل بودن آن ابعاد گوناگون انسان را احاطه نموده و براي تکامل دنيا و آخرت بشر برنامه‌اي نوين و پويا ارائه نمود تا راهگشاي نسل بشر در ادام تاريخ باشد. جامعيت دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم پايان بخش کليه نيازها و درخواستهاي بشر بود و دين الهي از ابتداي ظهور انسان منتظر رسيدن اين مکتب کامل بشري بود و حال که به بشر اين عطيه داده شده نيازمند بستري بود تا بتواندکل جهان و کل بشريت را تحت پوشش قرار دهد و راه هدايت بندگان را به سوي حق هموار سازد. براي بستر سازي جامعه جهت پذيرش و اجراي دين خاتم، نيازمند جانشيناني بود که پس از پيامبر به امامت برسند و هريک در موقعيت زماني خويش مرحله‌اي از اين بستر سازي را طي نمايد تا جهان و زمان آماد پذيرش اين دين الهي در کل جهان شود.
در راستاي اين بستر سازي صبر علي، حلم حسن، خون حسين، دعاي سجاد و....همه و همه پايه‌هاي شکل‌گيري نهضت جهاني را بنا نهاد تا در نهايت در زمان منجي آخرالزمان بشر دست نياز به سمت ذخير الهي دراز نمايد و تقاضاي تشکيل حکومت عدل جهاني را داشته باشد. اين سير تکاملي بود که براي بشر از زمان آدم رقم خورده بود و همه انبياء الهي و اولياء حق تلاش نمودند تا بشر به اين درجه از عقل و فهم و شعور و نياز برسد که خواهان دين جامع و کامل در سطح جهان باشد و حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف وارث حرکت انبياء الهي در طول تاريخ است.
همراه حرکت انبياء الهي و روند تکامل دين حق، سپاه باطل نيز مرحله به مرحله، قواي خود را تکميل و تدارک ديد تا بتواند با هر مرحله از دين حق به مقتضاي زمان خود مقابله کند.
زماني، انسان را با خوردن يک ميو ممنوعه فريب داد، زمان ديگر دست استهزاء به سوي نوح برد و پس از هزار سال کمتر از ده نفر همراه برايش باقي گذاشت، گاه روح يک انسان را به طغيان سوق مي‌داد و ادعاي ربوبيّت مي‌کرد و نمرود و فرعون را به حرکت وا مي‌داشت و گاه بر تن گوساله‌اي مي‌خزيد و صداي سِحر‌انگيزش مردم را از خداپرستي به گوساله‌پرستي مي‌کشاند. زماني ديگر ريشه‌هاي عناد و لجاجت را در ميان مردم و علماء دين محکم مي‌کرد تا جايي که به کشتن انبياء الهي دست مي‌زدند تا منافع خود را حفظ کنند، زماني دست به تحريف کتاب خدا برد و کلام باطل را جايگزين کلام حق نمود و آن را حق جلوه داد و با اين روش بسياري از بندگان را به نام حق گمراه نمود.
زماني مسيح را پسر خدا و زماني خودِ خدا قلمداد نمود و زمان ديگر حضرت محمّد صلي‌الله عليه و آله و سلم را مجنون و ساحر و ديوانه شمرد. بر حضرت علي عليه‌السلام خاري در چشم شد و استخوان در گلو و بر حضرت زهرا سلام‌الله عليها گريه‌هاي بيت‌الاحزان را همنشين ساخت.
بر حضرت امام حسن عليه‌السلام، سرداري و تنهايي را همراه کرد و بر امام حسين عليه السلام خون‌بهاي دين را رقم زد و با بردن حق بر روي نيزه جشن سربدار کردن حقيقت را گرفت. بر حضرت رضا عليه‌السلام زهر در غربت نوشاند و بر عسکريين عليهماالسلام، حصر در منزل. اما شاهکار شيطان و سپاه باطل، هزار و صد و شصت و هشت سال غيبت و زندگي پنهاني‌ست.
هزار و صد و شصت و هشت سال يعني چهارصد و بيست وشش هزار و سيصد و بيست روز زندگي در تنهايي و غربت، زندگي در خفاء و غيبت، زندگي در پس ابر، زندگي خورشيد در چاه، و براي خورشيد در چاه بودن چقدر سخت و سنگين است و کسي جز خورشيد نمي‌تواند سختي اين ايام را درک کند.
«دشمن‌ترين اشخاص با اين عقيده و با شخص آن بزرگوار، ستمگران عالم‌اند. از روز غيبت آن حضرت، بلکه از روز ولادت آن حضرت تا امروز آن کساني که وجودشان با ستم و زورگويي همراه بود، بر دشمني با اين بزرگوار، با اين پديد الهي، با اين نور و با اين شمشير الهي مشغول شدند. امروز هم مستکبرين و ستمگران عالم، با اين فکر و اين عقيده، مخالف و دشمن‌اند و مي‌دانند که اين عقيده و اين عشق ـ که در دلهاي مسلمين، به خصوص در دلهاي شيعه است ـ براي هدف‌هاي ستمگران آنها مزاحم است.(1)
تمام پيامبران و امامان تلاش خود را انجام دادند تا ظهور حضرت مهدي عليه‌السلام با غيبت طولاني همراه نباشد و مردم دنيا آمادگي ظهور او را داشته باشند ولي در آن سوي ميدان نيز سپاه باطل مشغول بود و با گسترش جهل و کج‌فهمي و کفر و شرک تلاش کرد تا مردم در گمراهي و فراموشي و دنيازدگي سير کنند و آن قدر جامعه را به قهقرا کشاند که زمان ظهور به درازا کشيد.
مؤثرترين قدمي که سپاه شيطان برداشت، عَلَم کردن جريان سقيفه بود که توانست سير حرکت تکاملي دين حق را کُند کند. پس از آن با مخالفت با جمع‌آوري احاديث و نقل آنها برجهل مردم خيمه زد و توانست سير تحريف حقايق را دست گيرد تا جايي که براي بيدار کردن مردم از جهلِ به نام بيداري مي‌بايست خون خدا به زمين مي‌ريخت و دين الهي احيا مي‌شد.
پس از بيداري مردم به علت قيام امام حسين عليه‌السلام حيل جديد سپاه شيطان و کفر، شيوع فرقه‌گرايي و قيام گروههايي به اسم اسلام براي خون‌خواهي امام حسين عليه‌السلام بود که از مسير اهل بيت عليهم‌السلام خارج شدند و بناي فرقه‌هاي مختلف جدا شده از تشيع را نهادند و هريک به اسم شيعه ضربه‌اي بر پيکر تشيع مي‌زدند.
پس از خنثي شدن اين حيله توسط اهل بيت عليهم السلام راهکار آخر براي تحريف حق به ميان آمد و آن ادعاي مهدويّت و ظهور مهدي عليه السلام بود که با پوشيدن لباس حقيقت سعي در جلب مردم به سوي خود مي‌نمودند. اين ادعاها از آن زمانها ادامه داشت تا زمان کنوني که گاه منجر به ادعاي رسالت و در نهايت ادعاي الوهيّت مي‌شد.
آنچه که موجب ظهور و بروز اين ادعاها و گرايشات مي‌شد، جهل و ناآگاهي و غفلت مردم مي‌باشد که تمام تلاش امامان براي مبارزه با اين انحرافات به بيداري مردم معطوف مي‌شده است.
يکي از بهترين ابزار حرکت و پيروزي سپاه شيطان، جهل و ناداني و سست ايماني مردم است و تمام ابزارها و توانش را براي گسترش غفلت و جهل به کار مي‌برد. علت عدم ظهور، ثمر تاريخ جهل و غفلت مردم است. غفلتي و ناداني که زمينه بروز فرقه‌هاي ضاله و مدعي را ايجاد مي‌کند. ولي شيطان نيز تا وقت معلومي زنده است و فعال مي‌باشد. وهب بن جميع مي‌گويد: از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم: اين که خداوند به شيطان فرمود:(2) «فانَّک من المُنظرينَ الي يَومِ الوَقتِ المَعلوم» (خداوند فرمود): آري، به تو (شيطان) مهلت داده خواهد شد تا به وقت معيّن و روز معلوم، اين وقت معلوم چه زماني خواهد بود؟ فرمود: «آيا پنداشته‌اي اين روز، روز قيامت است؟ خداوند تا روز قيام قائم ما، به شيطان مهلت داده است. وقتي خداوند او را مبعوث مي‌کند(و اجاز قيام مي‌دهد)، حضرت به مسجد کوفه مي‌رود. در آن هنگام شيطان در حالي که با زانوان خود راه مي‌رود، به آن جا مي‌آيد و مي‌گويد: اي واي بر من از امروز!
حضرت مهدي پيشاني او را مي‌گيرد و گردنش را مي‌زند و آن هنگام، روز وقت معلوم است که مهلت شيطان به پايان مي‌رسد.((3)
بزرگترين قدرت و هنر شيطان تحريف حقيقت است و تحريف در بستر جهل گسترش مي‌يابد، تحريف مقدم خرافه‌پرستي و انگاشتن باطل به جاي حقيقت است.
زماني ابزار تحريف، مبلغان و راويان حديث بودند که با جعل احاديث باعث تحريف مباني اسلام گرديدند.
و زمان حال تکنولوژي و صنعت، ابزار ساده اين تحريف است. امروز سپاه باطل با در دست گرفتن ابزار تکنولوژي و رسانه، با روشي جديد و مدرن و مؤثر تحريف حقايق و معنويات الهي را شکل مي‌دهد.
قدم اول تحريف حقيقت است و گام دوم شکل‌دهي فرقه‌ها و مکاتب گوناگون بر مبناي اين تحريفات است. شکل‌گيري فرقه‌هاي اسماعيله، غلّات، بابيّه، بهائيت، وهابيت و در نهايت شاه‌کار قرن جديد طالبانيسم بر اين روش بوده است.
شکي نيست که شکل گيري اينگونه فرقه‌هاي منحرف در کنار دين حق هدفي جز تحريف و ضربه‌زدن به دين الهي و عدم بستر سازي جهت بروز و ظهور جهاني دين حق توسط منجي آل‌محمد صلي‌الله عليه و آله و سلم ندارد. اين تلاشها در تحريف دين الهي جداي از گسترش کفر، فساد، بي‌بندوباري و رواج دين‌گريزي و شيطان ‌پرستي مي‌باشد که آن خود مقوله‌اي جدا در اين راستا مي‌باشد.
اهل حق را با تحريف و اهل کفر را با تشديد فساد از همديگر جدا مي‌نمايند.
آنچه بديهي‌ست، عدم ظهور منجي بشريت به دليل آماده نبودن بستر جامعه و مردم جهان است و اين عدم آمادگي ناشي از جهل و غفلت مي‌باشد که توسط گروههاي انحرافي يا گروههاي شيطاني اهل کفر در طول تاريخ ايجاد شده است حقيقتي را بايد به انسانها عرضه نمود و آن اينکه بشريت بايد سراغ و دنبال امام معصوم برود نه اينکه امام عليه السلام به سوي آنها بيايد آنکه بايد سراغ بندگان بيايد و آنها را هدايت کند پيامبر است و امام همانند کعبه است که مردم بايد به سوي او بروند و تنها راه براي ظهور ذخير الهي آماده ساختن بستر آگاهي و اعتقاد مردم است که لازمه‌اش شناخت تفکرات انحرافي و باطل و آگاه کردن مردم نسبت به اين تفکرات است به اين ترتيب رسالت اهل حق در آخرالزمان، شناخت اهل باطل و کفر و شناساندن آنها به مردم است و اين يعني همان دشمن‌شناسي.
«علل ظهور مهدي ستيزي در طول تاريخ»
1ـ وجود تشکيلات حکومتي و قدرت حاکمه ميان علماي قوم يهود
2ـ کينه‌ها و حسادتهاي قريش و اطرافيان پيامبر نسبت به او و حضرت علي عليه السلام
3ـ جهل و ناآگاهي مردم نسبت به معارف اهل بيت عليهم السلام و امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف
4ـ تحريف معارف و حقايق دين اسلام
5ـ قدرت طلبي، رياست طلبي و منفعت طلبي دشمنان، نفاق، عياشي و شهوت‌راني، حسادت و دنيا طلبي مخالفان و دشمنان.
6ـ لجاجت، عناد و تعصب بي‌جا نسبت به مقوله دين و مهدويت
7ـ پيشرفت علم و دانش در بين جوامع بشري به دور از ديانت واقعي و شناخت علمي از دين الهي
8ـ فقدان ايمان واقعي به جهان آخرت
9ـ وجود تفکرات نژادپرستانه در ميان مخالفان و دشمنان
10ـ برتري و پيشرفته بودن تمدن اسلام و مهدويت نسبت به ديگر تفکرات و تلاش مخالفان براي جلوگيري از رشد اين تمدن در سطح جهاني.

«راههاي نفوذ مهدي‌ستيزان و ابعاد فعاليتهاي آنها»

1ـ جهل و ناآگاهي مردم
2ـ نبودن روحيه و تفقّه در ميان علماء اسلام
3ـ ترويج دين به دور از عقلانيّت و شيوع خرافه‌پرستي و اوهام گرايي به جاي استدلال و منطق عقلي و شبهه افکني در مسائل اعتقادي
4ـ ارائه نکردن معارف ديني به زبان ساده براي مردم و پيچيده کردن آنها
5ـ روحيه ساده‌لوحي و قشري‌مابي در ميان مردم و نشناختن خطر دشمنان و معاندان دين توسط مردم و علما
6ـ ترويج روحيه دنيا طلبي و منفعت گرايي در ميان مردم و ترويج فساد و بي‌بندباري و لغو گرايي و سرگرمي و سردرگمي.
7ـ کتب، رسانه‌ها، بازيهاي کامپيوتري و اينترنت.
8ـ تلاش سطحي عوام جامعه براي پيشرفت و ترقي جامعه به سوي علم و تکنولوژي با اقتباس از جوامع غربي و به دور از درک عميق از دين.
9ـ تلاش براي اصلاحات اجتماعي و فرهنگي در بستر جوامع ديني به اسم رهايي از تحجر گرايي و خرافه‌زدگي و ارائه تفسيري نوار دين
10ـ ايجاد فاصله ميان عامه مردم و روحانيت محقق و آگاه به زمان
11ـ جلوگيري از اتحاد و همبستگي مسلمانان و شيعيان
12ـ ايجاد اتحاديه‌هاي ضد اسلامي مانند ناصبي‌ها، غُلّات، وهابيان، بهائيان، فراماسونها، و طالبانيزم، ماترياليزم، کومونيزم، سکولاريزم، ليبراليزم، ليبرال دموکراسي، صهيونيزم، گروههاي متال و شيطان پرستان.
13ـ تخريب شخصيت بزرگان دين و حکومت اسلامي مثل پيامبر و ائمه و رهبران حکومتي فعلي.
14ـ کارشکني‌هاي اقتصادي در جوامع اسلامي براي تضعيف اقتصاد کشورهاي اسلامي و ايجاد بحرانهاي اقتصادي و رواج فرهنگ اقتصادي يهود مثل ربا.
15ـ ايجاد کُندي در ترويج و روند فعاليتهاي فرهنگي جوامع اسلامي در حيطه نشر مفاهيم اسلامي اصيل.
16ـ تقويت جبهه‌هاي مخالف اسلام و مهدويت از نظر مالي، فکري و سياسي
17ـ بسترسازي تهاجم کفار و دشمنان به مسلمانان مثل جنگهاي صليبي و جنگ‌هاي اول و دوم جهان
18ـ تضعيف روحيه مسلمانان با ايجاد فضاي عدم خودباوري و عقب‌ماندگي آنها.

تاريخ مهدي‌ستيزي

اگر مفهوم مهدويّت را از اين ديدگاه بررسي کنيم که رسالت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلم بعنوان کاملترين دين، بر بقيه اديان تحريف شده مُهر باطل زده است و کليه پيروان ديگر اديان پس از ظهور اسلام مي‌بايست به اسلام روي آورند و گسترش اسلام در نهايت منجر به شکل‌گيري حکومت عدل جهاني و برپايي اسلام در سراسر جهان خواهد شد، بايد دانست که ستيز با تفکر مهدويّـت همراه با ضديّت با اسلام از همان ابتدا بوده است.

دشمني با اديان

درست مانند ادوار پيشين، يهوديان عقيده دارند که تمام پيغمبران از نژاد عبراني بوده و خارج از اين قوم، انساني که حائز شرايط والاي نبوّت باشد، زاده نشده است. به همين دليل پيغمبران اسلام و مسيحيت را قبول نمي‌نمايند (کتاب موسي و يهودي‌گري). در بررسي زندگاني انبياء ملاحظه مي‌گردد که يهوديان رفتار بسيار خشن و ناملايمي را در مورد فرستادگان خدا، از خود نشان داده، حتّي بعضي از آنها، از جمله حضرت زکريا و حضرت يحيي عليهما السلام را به قتل رسانيده‌اند. علّت اين امر، آيه 2 باب 13 سفر تثنيه تورات به شرح زير است:
تثنيه، باب 13، آيه:«اگر نبي، يا بينند خوابي از شما برخيزد و آيت يا معجزه‌اي براي شما ظاهر سازد و آن آيت يا معجزه واقع شود که از آن ترا خبر داده گفت که خدايان غير را که نمي‌شناسي پيروي نمائيم و آنها را عبادت کنيم، سخنان آن نبي يا بينند خواب را مشنو زيرا که يهوه خداي شما، شَما را امتحان مي‌کند تا بداند که آيا يهوه خداي خود را به تمامي دل و به تمامي جان خود محبت مي‌نمائيد. يهوه، خداي خود را پيروي نمائيدو از او بترسيد و اوامر او را نگاه داريد و قول او را بشنويد و آن نبي يا بينند خواب کشته شود زيرا سخنان فتنه‌انگيز بر يهوه خداي شما گفته است.»
خاخام‌ها، دشمني با دين و پيغمبران را از سنين طفوليّت در مخيّله قوم يهود القا نموده و با اين کار، انتقال شريعت منحطّ و منحرفي را که توسّط خودشان نوشته شده، به نسل‌هاي بعدي، موجب شده‌اند. امروزه يهوديان در حمله به ساير اديان و مذاهب شيوه‌هاي مختلفي به کار مي‌بندند در زمانهاي گذشته نيز دشمني با دين و پيامبران نتايج متفاوتي به بار آورده است.(4)

شهيد شدن زکريا

صحبت کردن حضرت عيسي عليه‌السلام در گهواره، يهوديان را مُجاب کرد و افتراها و اتّهامات وارد شده به حضرت مريم از بين رفت، ولي پس از گذشت مدّت کمي، مجّدداً همان اتّهامات از سر گرفته شد. به ايشان نسبت زنازاگي ـ نعوذ بالله ـ داده مي‌گفتند: تاکنون فرزندي بدون پدر زاده نشده است. گفتند اينکار، کار زکريّاست، و اين چنين پيغمبر عالي مقامي مانند حضرت زکريّا را متّهم به انجام آن کار زشت نمودند. با پخش اين افکار مسموم کننده، مردم را بر عليه ايشان شوراندند. تا جائي که عدّه‌اي درصدد قتل حضرت زکريّا برآمدند، يهودياني که از طرف خاخامها تحريک شده بودند ظاهراً براي محافظت زکريا از دست مردم، او را داخل تنه درختي پنهان نموده و سپس درخت و حضرت زکريّا را يکجا بريده و آن حضرت را به قتل رساندند.
آيات قرآن کريم دربار قتل پيغمبران توسّط قوم يهود مي‌فرمايد:«و ما به موسي کتاب تورات عطا کرديم و از پي او پيامبران فرستاديم، و عيسي پسر مريم را به ادّل روشن حجّتها داديم و او را به واسطه روح القدس، اقتدار و توانائي بخشيديم، آيا هر پيامبري که بر خلاف هواي نفس ما اوامري از جانب خدا آورد، از امرش سرپيچي کرده، از راه حسد گروهي را تکذيب مي‌کنيد و گروهي را مي‌کُشيد.» سوره مبارکه بقره، آيه 87
و يا در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد:
«چون به يهود گفته شد که ايمان آريد به قرآني که خدا براي [هدايت بشر] فرستاده، پاسخ دادند که تنها به تورات چون به ما نازل شده ايمان آوريم. و به غير تورات کافر شوند، در صورتي که قرآن حق است و کتاب آنها را تصديق مي‌کند. بگو اي پيغمبر اگر شما در دعوي ايمان به تورات راستگو بوديد به کدام حکم تورات پيغمبران را کُشتيد.» سوره مبارکه بقره، آيه 91
«پس سبب آن پيمان شکني‌شان، و کفرشان به آيت‌هاي خدا و پيغمبر کشي‌شان به ناحق، و اين سخنشان که دلهاي ما در پرده است ـ گرچه خدا بسبب کفرشان بدان مهر نهاد ـ پس جز اندکي ايمان نمي‌آورند.»
سوره مبارکه نساء، آيه155

يهود در قرآن

آياتي نيز دربار گمراه کردن انسانها توسّط قوم يهود در قرآن کريم مي‌باشد که به بعضي از آنها اشاره مي‌شود.
«يهود گفتند دست خدا بسته است [ديگر تغييري در خلقت نمي‌دهد وچيزي از عدم به وجود نخواهد آورد] به واسط اين گفتار دروغ، دست آنها بسته شده به لعن خدا گرفتار گرديدند، بلکه دو دست خدا [دست قدرت و رحمت او] گشاده است هر گونه بخواهد انفاق مي‌کند. و همانا قرآني که به تو نازل گشت بر کفر و طغيان بسياري از اهل کتاب بيفزود و ما به کيفر آن تا قيامت آتش کينه و دشمني را در ميان آنها برافروختيم، هرگاه براي جنگ با مسلمانان آتشي برافروزند خدا آن آتش را خاموش سازد و آنها در روي زمين به ترويج فساد مي‌کوشند [ظالم بر ناتوان و پيرو شهوت و غضبند] و خدا هرگز مردم مفسد را دوست نمي‌دارد.» سوره مبارکه مائده: آيه 64
«همانا دشمن‌ترين مردم نسبت به مسلمانان، يهود و مشرکان را خواهي يافت. و با محبت‌تر از همه کسي با اهل ايمان، آنانند که گويند ما نصراني هستيم، اين دوستي نصاري با مسلمانان بدين سبب است که برخي از آنها دانشمند و پارسا هستند و آنها بر حکم خدا تکبّر و گردنکشي نمي‌کنند.» سوره مبارکه مائده، آيه82
«گروهي از اهل کتاب انتظار و آرزوي آن دارند که شما را گمراه کنند به آرزو نخواهند رسيد و اين را نمي‌دانند.»(5)سوره مبارکه آل‌عمران، آيه69
يکي از دلايل مخالفت و دشمني يهود با پيامبر اعظم صلي‌الله عليه و آله و سلم و دين اسلام همين خاتميت آن بوده است و اينکه اسلام قدرت عالمان ديني يهود را منحل کرده و چارچوب ديگري براي دين تعريف نمود و يهوديان بخاطر منافع دنيوي خود با اين روند مبارزه کردند و اين يکي از مباني مبارزه با مهدويت در اسلام گرديد. با اينکه پيامبر به صراحت عنوان کرده بود، که مهدي آخرالزمان از نسل اوست و همنام او مي‌باشد و در آخرالزمان ظهور خواهد نمود و عدل جهاني را با حکومت جهاني همراه خواهد نمود، مغرضان و منفعت طلبان از همان ابتدا تلاش نمودند حکومت و امامت با هم در خاندان علي و پيامبر عليها السلام جمع نشود تا جلوي شکل‌گيري اين پيش‌گويي پيامبر را گرفته باشند.
«آيا طمع داريد که يهوديان به دين شما بگروند، در صورتي که گروهي از آنان کلام خدا را شنيده و به دلخواه خود آن را تحريف مي‌کنند با آنکه در کلام خدا تعقّل کرده معني آن را دريافته‌اند.» سوره مبارکه بقره، آيه 75
«اي پيامبر، از بني‌اسرائيل سؤال کن که ما چقدر آيات و ادّل روشن بر آنها آورديم و هر کس نعمتي را که خداوند به او داد مبدّل کند پس عقاب خداوند بسيار سخت است.» سوره مبارکه بقره، آيه 211:
اين ستيز با خاندان پيامبر در دوره‌هاي مختلف در زمان پيامبر و پس از آن خود را با عناوين گوناگون نشان داد. ابتدا بر سر تصاحب خلافت و حکومت، بعد براي بيعت‌گيري و تبعيت امامان از خلفاي اموي و معاويه پس از رسيدن به قدرت با مخالفان متعدد، که انگيزه‌ها و اهداف يکساني نداشتند، روبرو شد، اما براي او روشن بود که تمامي اين مخالفان از مقبوليت يکساني برخوردار نيستند. از اين جهت بودکه سمت و سوي اصلي مبارزه را با آن دسته مخالفاني که خطر آنها فراگير و مبتني بر تمايلات مذهبي و عاطفي توده‌هاي مردم بود، استوار کرد، وي مانع اصلي تحقق اهداف خود را در مرحله اول وجود سايه بلند پايه شخصيت علي عليه السلام و حضور ملموس پيروان شيعي آن حضرت ديد. و براساس شواهد و گزارش‌هاي تاريخي هيچ يک از خلفاي بعد از وي نيز، از سياست و روشن او عدول نکردند. پرسش اصلي اين است که معاويه و خلفاي بعدي براي رفع اين دو مانع بزرگ به چه ساز و کارهايي دست زدند؟ حزب اموي کانون اصلي سقوط حکومت و مانع قدرت خود را علي و پيروان مکتب اهل بيت تشخيص داد و البته در تشخيص خود به خطا نبود. از اين جهت است که وي مواجهه را با اين دو محور آغاز کرد.

يک. مقابله با شخصيت علي عليه‌السلام:

معاويه و امويانِ پس از او و بعد از فقدان حضور فيزيکي و محوريت عليعليه السلام ابتدا چاره را در اين ديدند که شخصيت و قداست او را در هم شکنند. آنان پس از پيروزي، مظلوميت عثمان را بهانه قرار داده، ادعاي جانشيني شرعي و قانوني وي را داشتند. هواخواهان معاويه در جريان جنگ جمل و صفين، شعار «دين عثمان» را در مقابل «دين علي» مطرح کردند و تفکر عثماني را در مقابل تفکر علوي شکل دادند. بعدها نيز واژ «عثماني» با هواخواهي بني‌اميه قرين شد. هدف اصلي آنها دلسوزي براي شخصي نبود که خود، اسباب قتلش را فراهم کرده بودند، انگيزه اصلي آنان وجود کينه‌اي ديرينه با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و خاندانش و گرفتن انتقام تاريخي بود. صدور بخشنام دولتي براي سب و لعن امام علي عليه السلام. جعل احاديث بر ضد ايشان و به نفع رقباي آن حضرت را مي‌توان در راستاي رسيدن به اين مقصود دانست.(6) البته اين سياست با توجه به محبوبيت علي عليه السلام و فضايل فراوان او که معاويه و ديگر امويان از کار پافشاري مي‌کردند. (7) بنابر سخن خوارزمي سياست و هدف اصلي امويان و کارگزاران آنها، نه فقط کشتار شيعيان، بلکه نابودي بني‌هاشم و آثار خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود.(8)

دو.مقابله با شيعيان

با توجه به نظريه سياسي شيعيان در غاصب دانستن خلافت اموي و مشروعيت حکومت علويان و از طرفي رقابت ديرينه حزبي و قبيله‌اي امويان با هاشميان، تفکر شيعي براي آنان حسايت بيشتري پيدا کرد.(9) امويان با توجه به شناختي که از شيعه داشتند، آنان را به عنوان عنصرهاي مقاومتي که داراي پشتوانه مکتبي و مردمي هستند، مي‌نگريستند. وحشت ويژه‌اي که امويان از علي عليه السلام و پيروانش داشتند. آنان را واداشت تا مقاومت و نيروي اين عناصر را با ابزارهايي چون قتل، حبس، اخراج و تحقير تحليل برند.(10)سپس به شکل قتل عام سادات و علويان و زندان کردن شيعيان علوي که در نهايت با قيامهاي شيعيان همراه شد. در عصر امويان قيامهاي زيد، يحيي بن زيد از بزرگترين قيامها بود که در مقابل دشمني امويان با علويان شکل گرفت. اين قيامها به تضعيف امويان انجاميد و با قيام عباسيان به همراهي ديگر قيامها توانست عباسيان را به جاي امويان بر سر کار آورد.
عباسيان در ابتدا با تشيع بطور علني و رسمي مبارزه نمي‌کردند و سعي مي‌کردند از قدرت و نفوذ امامان شيعه بهره ببرند. عباسيان بر پايه گزارشهاي متعدد تاريخي ابتدا با طرح شعار «الرضا من آل محمد» و وعده‌هاي متعدد تاريخي ابتدا با طرح شعار «الرضا من آل محمد» و وعده‌هاي خود مبني بر سپردن قدرت به دست فردي نامشخص از خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، حرکت خود را شروع کردند.(11) اساساً در ابتدا و قبل از سقوط امويان تمايز روشني بين علويان و عباسيان و يا بني علي و بني عباس نبود. در زمان اوج عباسيان در ابتدا و قبل از سقوط امويان تمايز روشني بين علويان و عباسيان و يا بني علي و بني عباس نبود. دو شاخه هاشمي (عباسي و علوي) اهداف سياسي خود را بر محور مشترکي به نام مبارزه با امويان سامان داده بودند. البته حرکت و دعوتي که در اواخر روزگار امويان شروع شد و موجبات سقوط اين حزب را فراهم کرد به نام عباسيان گره خورده است. با اين حال ترديدي نيست که زمينه‌سازي و قيام‌هاي قبلي علويان به ويژه زيد بن علي عليه السلام در کوفه و فرزندش در خراسان (دو مرکز مهم دعوت عباسيان) و جايگاه و مظلوميت ويژ اهل بيت در مناطق دعوت عباسي بود که توانست امر دعوت آنان را سرعت بخشيده، پيروزي آنان را استوار کند.(12)
با توجه به چنين جايگاهي بود که آنان حتي قبل از شروع حرکت رسمي قيام در جلسه‌اي که با همکاران هاشمي خود ترتيب داده بودند هيچ سخني از فرع عباسي به ميان نياورده، بلکه با محمد نفس زکيه به عنوان خليفه برگزيده بعد از پيروزي بيعت کردند.(13) اما پس از مدتي خطر تفکر شيعي را براي خود احساس کردند و بطور رسمي به ضديّت با علويان پرداختند. با علم به اينکه مهدي عليه‌السلام از خاندان پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم به دنيا خواهد آمد و از نسل امامان شيعه است از زمان امام نهم برنام تحت نظر داشتن امامان شيعه را پياده کردند تا بتوانند رهبران شيعي را کنترل کنند و از قدرت شيعيان در مقابل خود بکاهند و در عين حال تولّد مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را در خاندان آل محمد تحت کنترل خود داشته باشند. جالب توجه است در اکثر دوره‌هايي که شيعيان در زمان امويان يا مروانيان، يا عباسيان تحت آزار و شکنجه و قتل عام بوده‌اند، ردپايي از مشاوران و کارگزاران و عاملان يهودي در دستگاه حاکم ديده مي‌شود و اين دشمني يهود از زمان پيامبر ادامه داشته و به عصر امامان شيعه نيز منتقل شده است. فشارها و مراقبت‌هاي دستگاه خلافت به ويژه در دوره عباسي بر امامان شيعه و پيروان آنها از يک طرف و سياست تقيه امامان به علاوه عدم بسط يد و اشراف کامل بر شيعيان که در مناطق مختلف نيز پراکنده بودند، پيامدهاي زيانباري را در عرصه‌هاي فکري و سياسي در پي داشت. پيامدهاي ناخواسته و احياناًً مستمري که در عصر امامان به وقوع پيوست و نيازمند گزارش و بررسي بيشتر است، عبارتند از:
1ـ انشعاب سادات علوي به دو شاخه حسني و حسيني
2ـ سر درگمي اصحاب امامان در ويژگي‌ها و مصاديق واقعي امام
3ـ طرح دعاوي مهدويت و انديشه ناميرايي براي امامان
از اين رو مي‌توان گفت آنچه که از همه بيشتر، اسباب آغازين انشعاب علويان را به دو شاخه بني الحسني و بني الحسيني فراهم ساخت و به شکل‌گيري رسمي و رواج تفکر زيديه نيز کمک کرد، ادعاهاي خارج از ظرفيت عبدالله محض بود. وي که نزد برخي شيعيان داناترين فرد از اهل بيت و صاحب سيف رسول به حساب مي‌آمد. (14) براي فرزندش محمد بن عبدالله معروف به «نفس زکيه» با عنوان قائم آل محمد بيعت گرفت و ادعاي مهديت وي را مطرح ساخت. قيام نفس زکيه در سال 145 هجري با زمينه‌سازي‌هاي قبلي پدرش موجب شد که برخي از شيعيان به او بپيوندند و با او به عنوان قائم و منجي موعود بيعت کنند. انتظار قائم و نجات‌بخشي نفس زکيه به گونه‌اي در ميان برخي از شيعيان رسوخ کرده بود که حتي برخي بعد از کشته‌شدن وي معتقد بودند که او نمرده و به زودي ظهور خواهد کرد. (15) در جريان همين قيام بود که امام صادق عليه السلام هيچ اقبالي به دعوت آنها نکرد.(16)تفاوت روشهاي سياسي و مباني عقيدتي اين گروه با امامان شيعه به گونه‌اي رقم خورد که برخي از آنها نه تنها امامان شيعه را آماج حملات و اتهامات قرار مي‌دادند و آن بزرگان را متهم به حسادت، سازشکاري و همکاري با خلفاي ستمکار مي‌کردند. بلکه احياناًً از جاسوسي نزد دستگاه خلافت و زمينه‌سازي براي حبس و تعقيب آنان پرهيزي نداشتند. به علاوه اين که بنا بر برخي گزارش‌ها، خلفاي عباسي نيز گاهي ترجيح مي‌دادند به اين دسته از رقباي سرسخت ائمه نزديک شوند و آنان را به همکاري بگيرند.(17)
بارزترين دور مهدي ستيزي در آن عصر هنگام تولد خود حضرت مهديعليه‌السلام مي‌باشد.
حاکمان عباسي با علم به اينکه مهدي آل محمد صلي‌الله عليه و آله و سلم از نسل امام حسن عسکريعليه السلام خواهد بود، آن امام را از ابتدا در سامراء تحت نظر گرفته و همراه خانواده زنداني نمودند. کنترل شديد خانواد امام و جلوگيري از ارتباط با شيعيان به قصد آگاهي از تولّد امام مهدي عليه السلام شکل گرفت. شدت دشمني و نظارت دستگاه حاکم به حدي بود که انتخاب مادر امام زمان مخفيانه شکل گرفت و ايشان به عنوان کنيز به خان امام حسن عليه السلام وارد شد. دوران حمل ايشان و تولّد حضرت مهدي عليه السلام به دليل همين دشمني به شکل مخفيانه و پنهاني اتفاق افتاد تا دشمنان مهدويت از تولد او اطلاع نيابند و قصد جان آن حضرت را ننمايند.
پنهان بودن آن حضرت تا زمان شهادت پدرگراميشان، به همين دليل بوده است و هنگامي که ايشان بر امام قبل از خود نماز خواندند بر همگان وجود ايشان ثابت گرديد و شکل جديدي از مهدي‌ستيزي شروع گرديد که باعث آغاز دوران غيبت صغري شد.
اصل موضوع مهديت و ظهور و قيام فردي از خاندان پيامبر با عنوان و لقب «مهدي» از ديرباز و قبل از شکل‌گيري فرقه‌هاي شيعي در ميان مسلمانان مطرح بوده است.(18) چنين باوري برخاسته از احاديث فراوان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در باب ظهور مهدي موعود، در ميان بيشتر فرقه‌هاي اسلامي استوار شده بود. امامان شيعه نيز اگر چه در طول زمان با بيان ويژگي‌هاي زمان ظهور تا حدود زيادي آن را روشن‌تر ساخته بودند، اما اين روشنايي به گونه‌اي نبود که راه را براي هر گونه شبهه و ادعايي ببندد. از اين رو همواره اختلاف بر سر تعيين مصداق آن در قرون نخست ادامه داشت و با توجه به آن گاه و بيگاه افرادي با بهره‌برداري از اين انديشه، مدعي آن مي‌شدند و يا آن را بر فردي از خاندان اهل بيت تطبيق مي‌کردند. از ويژگي‌ها و رسالت‌هاي بارز و مورد اتفاقي که در احاديث نبوي براي اين منجي ذکر شده و امامان نيز به ترويج و تبيين آن پرداخته بودند، قيام و تشکيل دولت اسلامي و نجات مردم از ظلم و جور ستمکاران است.
در همين دوران، ظهور فرقه‌هاي انحرافي، و ضاله نيز شروع شد و مدعياني با معرفي خود به عنوان نايب خاص امام و گاه معرفي خود به عنوان خود امام، ادعاي مهدويّت نمودند که با معرفي افراد خاص توسط امام به عنوان نايبان حضرت و تکذيب هرگونه نيابت ديگر ورود هر گونه ادعاي کذب روبرو شدند.
با شروع دوران غيبت کبري مهدي‌ستيزي خود را بيشتر به شکل دشمني با علويان و شيعيان نشان داد و چون شيعيان غالباً در اقليت قرار گرفتند و قدرت حاکمه را در دست نداشتند تحت آزار و اذيت حاکمان قرار مي‌گرفتند.
در قرنهاي چهارم وپنجم هجري بدليل گسترش مرزهاي جهان اسلام، مسلمانان بيشتر مشغول گسترش فرهنگ اسلام و تقابل فرهنگي با ديگر فرهنگها بودند و اين زمينه رشد فرهنگ اسلامي را از غرب آفريقا تا شرق چين مهيا نمود و در اين دوران کمتر تقابلي ميان فرهنگ شيعي و ديگر تفکرات فرق اسلامي صورت گرفت. تا جايي که پس از گذشت قرنها و بيدار شدن اروپا پس از رنسانس کم‌کم تقابل ميان جهان اسلام و مسيحيت شکل گرفت و اين دو تفکر به تقابل نظامي وفرهنگي پرداختند. جداي از جنگهاي صليبي که چند قرن ميان جهان اسلام و اروپا ادامه داشت، شروع اصلي اين رويارويي پس از بازپس‌گيري اندلس توسط اروپائيان از مسلمانان شروع شد. اروپائيان پس از بازپس‌گيري اندلس به علوم مسلمانان که در کتابخانه‌ها و مراکز فرهنگي و دانشگاهي اندلس ذخيره شده بود دست يافتند و شروع به انتقال آنها به مراکز اروپا نمودند و دريافتند براي مقابله با اسلام بايد از راه تفکر و فرهنگ خودش وارد شوند. اين تفکر باعث شد اروپا از سياهي قرون وسطي بيرون آيد و تحولات اقتصادي، صنعتي، فرهنگي و ديني در جامعه اروپا شکل گيرد. در پيشبرد اين تحولات يهوديان اروپا نقش مهمي را ايفا نمودند.
با رسيدن اروپا در دو قرن اخير به پيشرفت‌هاي صنعتي و کهنه‌شدن روش استعماري پيشين، دنياي غرب به فکر شکل‌دهي امپراطوري جديدي افتاد، که بر مبناي عقايد ديني و مذهبي باشد تا بتواند براساس آن چتر استعماري خود را بر کشورهاي اسلامي دوباره مسلط نمايد.
براي اين منظور به بازخواني پيشگويي‌هاي کتاب عهدين يهود و مسيحيت پرداختند که در آن به شرايط و علائم آخرالزمان و چگونگي وقوع جنگ آخرالزمان اشاره مي‌کرد و اينکه جهان توسط يک منجي نجات خواهد يافت.اين پيشگويي آرمان و آميزه‌اي بود که در تمام اديان الهي ديده مي‌شد و چه روشي بهتر از اين مي‌توان يافت تا با عقايد مردم همراه شد و آن را معرفي نمود که مردم آرزو دارند.

شکل‌گيري تفکر صهيونيست:

با شکل‌گيري تفکر پروتستاني در مسيحيت و دامن زدن به آميزه‌هاي يهود مقدمات شکل‌گيري مکتب صهيونيزم فراهم شد و صهيونيزم فرزند نامشروع دو تفکر يهوديت افراطي و مسيحيت تفريطي شد. اين جذب‌ها هنگامي که با جهان اسلام روبرو شدند با استفاده از ابزارهاي تبليغ خود مثل فراماسونرها، روشنفکران غرب‌گرا، ماديگرايان غرب‌ زده، رسانه، سينما، صنعت، تصوير و هزاران راه ديگر به ذهن مردم کشورهاي اسلامي اين باور را القا کنند که انسان آمريکايي، اروپايي، انسان برتر است، انسان متفکر است، راه او روش او، برتر و کارآمدتر است، او منجي و نجات دهند جوامع ديگر از فقر و بدبختي و عقب‌افتادگي است و راه نجات کشورهاي ديگر تنها و تنها کمک گرفتن از اين انسان است و با القائات خود، تفکر اروپايي آمريکايي را تفکر برتر و منجي جهان معرفي نمودند.
سيطر صهيونيسم بر رسانه‌هاي جهان، اکنون بيش از پيش نمايان شده است. صهيونيست‌ها با بهره‌گيري‌ از اين سلاح خطرناک، به اجراي ترفند‌هاي مهلک، بر ضدّ اسلام و مسلمانان مي‌پردازند. اگر چه در گوشه کنار جهان اسلام، همواره از گردهمايي‌ها، کنفرانس‌ها و ميز‌گردها تصميم‌هاي قاطع و... در برابر اين ترفندها سخن گفته مي‌شود، متأسفانه هم آنها صوري و ظاهري بوده است.(19)
در اين جا بايد افزود که اگر کاري از پي نمي‌بريم به اين سبب است که از عمق کار دشمن آگاه نيستيم يا حدّاکثر کلياتي مي‌دانيم که حتّي با آن نمي‌توانيم برابري کنيم. وقتي مي‌گوييم از جزئيات نبرد تبلغاتي دشمن ضدّ خود آگاه نيستيم، منظور اين است که پژوهش‌هاي مستند همراه با نام و نشان و آمار و ارقام را در زمين حقايق چنگ‌اندازي صهيونيسم بر اين رسانه‌ها در دست نداريم. وقتي چنين اطلّاعاتي در دست نباشد، به طور مسلّم هيچ گونه مقابل جدّي هم صورت نخواهد گرفت.
براي شناختن دشمنان، به قرآن کريم متوسّل مي‌شويم خداوند متعال در کتاب خود، آنان را با اين دو آيه شناسانده است:
وَلن تَرضي عَنکَ اليَهودَ وَ لَاالنَصاري حَتّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم.(20)
«هرگز يهود و نصارا از تو راضي نخواهند شد تا (به طور کامل، تسليم خواسته‌هاي آنان شوي، و) از آيين(تحريف يافته) آنان، پيروي کني».
لَتَجِدَنَّ اَشَدَّ النَّاسَ عَداوً لِلَّذينَ آمَنُوا اليَهودَ وَ الَّذينَ اَشرَکُوا.(21)
«به طور مسلّم، دشمن‌ترين مردم نسبت به مؤمنان را يهود و مشرکان خواهي يافت».
در واقع، منظور از يهوديان، جنبش‌هاي صهيونيستي و فراماسونري و باشگاه‌هاي روتاري و لاينز و نام‌هاي ديگر است که بيش‌تر رسانه‌هاي جهاني را حتّي در کشورهاي بزرگي مانند آمريکا، انگليس و فرانسه در اختيار دارند. اين در حالي است که کمونيست‌ها در زمان قدرت، پيش از فروپاشي بلوک شرق فقط رسانه‌هاي کشورهايي را در چنگ داشتند که به طور مستقيم زير نفوذ کمونيسم بودند و غير از اين‌ها فقط نشرياتي را که احزاب کمونيست منتشر مي‌کردند، در اختيار داشتند؛ اما مسأله شگفت‌انگيز در اين ميان، اين است که حتّي رسانه‌هاي مسيحي و کمونيستي هم از چنگ اندازي مستقيم و غير مستقيم صهيونيست‌ها در امان نمانده‌اند.
اکنون اين سؤال مطرح مي‌شود که هدف از سيطره بر اين رسانه‌ها چيست؟
پاسخ بسيار ساده است. خداوند متعالي در قرآن کريم مي‌فرمايد:
وَ لايَزالونَ يُقاتِلُونَکُم حَتَّي يَرُدُوکُم عَن دِينِکُم اِن استَطاعُوا.(22)
«... و مشرکان، پيوسته با شما مي‌جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيين‌تان برگردانند».
بنابراين، هدف آشکار است و آنان قصد دارند با از ميان بردن اسلام، مسلمانان را بار ديگر به سمت کفر و شرک ببرند. با وجود اين، ما نيز وظيفه‌اي بر عهده داريم و نبايد از کردار و رفتار دشمنان غافل بمانيم بايد براساس اصل «دشمن خود را بشناس» عمل کنيم و اين نوشتار از اين شناسايي سخن مي‌گويد.
بايد به اين نکته توجه لازم را داشته باشيم که صهيونيست‌ها به دليل اهميّت جهاني رسانه‌ها و تأثير آنها در تسلط بر افکار بشر، از همان ابتداي تشکيل صهيونيسم بر اين مهم مبادرت ورزيده و برنامه‌ريزي‌هاي اساسي را در سيطره بر رسانه‌هاي گروهي جهان انجام داده‌اند.
نخستين کنگره صهيونيسم در سال 1897 ميلادي، در «بال» سوئيس به رهبري تئودور هرتزل، مهم‌ترن نقط تحول در شيو شست و شوي مغزي مردم بود. تا آن زمان، يهوديان در نظر جوامع اروپايي چهره‌اي منفي داشتند. دليل نفرت مردم از يهوديان، قبضه کردن تمام فعاليتهاي اقتصادي بود. شاعران و اديبان اروپايي در بسياري از آثار خود اين چهره را به خوبي ترسيم کرده و در نوشته‌هايشان به مذّمت آنان برخواسته بودند. نمايشنام «تاجر ونيزي»، نوشت شاعر مشهور انگليسي که در آن، شخصيت شايلوک (تاجر آزمند يهودي) به تصوير کشيده شده بود، يکي از اين آثار است.
با تجه به اين چهره، طبيعي بود که صهيونيست‌هاي گرد آمده در کنگر بال، توجه خود را به تحقيق دربار نفرت از شخصيت يهود نزد افکار عمومي معطوف کنند. نظر اين عدّه بر اين امر مستقر شد که طرح کشور اسرائيل که هرتزل در کتاب خود، دولت يهود در سال1895 ميلادي به زبان آلماني نوشته، با وجود اين حسّ تنفّر از يهود نزد ملت‌هاي آمريکا و اروپا عملي نخواهد شد. ناگفته نماند که هرتزل در طرح خود، کشور اسرائيل را «سنگر مقدم تمدن غرب در برابر بشريت» ناميد.
اين کنگره، قطعنامه‌اي صادر کرد که به «پروتکل‌هاي رهبران صهيونيست» معروف شد. در بند دوازدهم اين قطعنامه، چگونگي سيطر يهود بر رسانه‌هاي فراگير و به ويژه مطبوعات که در آن زمان، قوي‌ترين رسانه شمرده مي‌شد، تشريح شده است.(23)
در بند دوازدهم آمده است:
تمام کانال رسانه‌هايي که بازگو کنند انديشه‌ها است بايد به طور کلّي در دست ما باشد.
هرگونه چاپ و انتشارات بايد از آن ما باشد. ادبيات و مطبوعات، مهم‌ترين و قدرتمندترين کانال‌هاي تبليغاتي و آموزشي است و بايد زير سيطر ما باشد. دشمنان ما نبايد رسانه‌اي در اختيار داشته باشند که به وسيل آن، انديشه‌هاي خود را بروز دهند. در غير اين صورت بايد عرصه را چنان بر آنان تنگ کنيم که نتوانند از طريق اين رسانه به ما حمله کنند.
هيچ خبري به هيچ کجا درز پيدا نمي‌کند، مگر اين که ما اجازه داده باشيم. براي دستيابي به اين خواسته بايد بر رسانه‌هاي خبري که تعدادشان در جهان کم است، سيطره داشته باشيم. در آن صورت تنها خبرهايي که ما انتخاب مي‌کنيم، به گوش جهانيان مي‌رسد.
ما مطبوعات مختلف با گرايش‌هاي متفاوت خواهيم داشت. هر کدام از اين نشريات طرفدار طايفه‌اي خواهند بود؛ از سلطنت طلب گرفته تا جمهوريخواه و انقلابي و حتّي هرج و مرج طلب. اين مطبوعات، مانند «ويشنو» (خداي هندوها) صدها دست خواهد داشت و هر دستي نبض دگرگون شد افکار عمومي جهان را براي ما اندازه خواهد گرفت.
«نشرياتي خواهيم داشت که به ما حمله کنند و با ما مخالفت بورزند؛ اما اتّهامات اين نشريه‌هاي بي‌پايه و بي‌اساس است و از اين طريق مي‌توانيم افکار عمومي را متقاعد کنيم که هيچ کدام از مخالفين ما براي مخالفت خود دليل حقيقي ندارند و فقط تهمت مي‌زنند.»
«بايد در صورت نياز، توانايي برانگيختن احساسات ملّت و آرام کردن آن را داشته باشيم. ما اين کار را هر طور که شد، يعني با خبرهاي راست يا دروغ انجام مي‌دهيم. ما خبرها را طوري رواج مي‌دهيم که مردم بپذيرند؛ اما پيش از آن بايد ببينيم جاي پايمان چقدر محکم است. بايد مطبوعات مهم و به خصوص مطبوعات ظاهراً مخالف را به دست کساني بسپاريم که سوء سابقه اخلاقي دارند. در اين صورت، اگر اين اشخاص نافرماني کنند، فوراً سوابق آنان را افشا مي‌کنيم تا ديگران عبرت بگيرند.»
چند سالي از کنگره بال نگذشته بود که بسياري از رسانه‌هاي فراگير اروپا و امريکا به دست صهيونيست‌ها افتاد و آنان عمليات گسترده‌اي را براي زيباسازي چهر خود نزد افکار عمومي آغاز کردند.
اين تلاش‌ها در چهار ده اول قرن بيستم توفيق چنداني نداشت، زيرا تصوير زشت آنان در باورهاي مردم ريشه دوانده بود و به اين آساني‌‌ها از بين نمي‌رفت، اما ناگهان بادهايي وزيد که فضا را براي اجراي تبليغات صهيونيستي موافق ساخت. نازي‌ها به رهبري هيتلر به تعقيب يهوديان پرداختند و مطبوعات صهيونيستي، فرصت را غنيمت شمردند و از جوّ موجود بهره‌برداري لازم را جهت تحقّق خواسته‌هاي خويش به عمل آوردند. آنان از کشتارهاي دسته‌جمعي و از کوره‌هاي آدم‌سوزي داستانها بافتند. اين نشريه‌ها صفحات خود را با عکس‌هايي پر کردند که نشان مي‌داد مسلسل‌هاي نازي‌ها، يهوديان را درو مي‌کنند يا آنان را به سمت کوره‌هاي آتش‌سوزي مي‌برند. رسانه‌اي صهيونيستي در اين کار، بيش‌تر از عکس زنان و کودکان استفاده مي‌کردند مي‌کوشيدند تا بر چهره‌شان نشانه‌هاي هراس باش تا حس همدردي ملت‌هاي اروپا و امريکا را برانگيزند.
بايد گفت که هيتلر، هر چند ستم‌هايي بر يهوديان روا داشت، بزرگ‌ترين خدمت را نيز به آنان کرد؛ خدمتي که صهوينيست‌ها هنوز ميوه‌هاي آن را مي‌چينند. صهيونيست‌ها از اين طريق توانستند احساسات افکار عمومي جهان به ويژه اروپا و امريکا را به نفع خود برانگيزند و کاري کنند که اين ملت‌ها در برابر آنان احساس گناه کنند. اين احساسات رفته رفته به جايي رسيد که زمين تشکيل کشوري براي يهوديان را در سرزمين فلسطين آماده کرد با اين شرط که حقوق اهالي فلسطين مراعات شود؛ اما اين احساسات نيز دگرگون شد و به جايي رسيد که به يهوديان، حق مطلق داده شد و هيچ گونه حقّي براي ملت فلسطين باقي نگذاشتند.(24)
اين باور در ميان مردم جوامع اسلامي به قدري ريشه دوانيده که تا هنوز هم در بسياري از مناطق پابرجاست. همزمان با ترويج اين باور در ميان مسلمانان تحريف عقايد و باورهاي ديني آنها نيز شکل گرفته بود و جوامع اسلامي را با خرافه‌پرستي و عقل گريزي و باورهاي غلط از دين آميخته بودند و دين پويا و نقاد اسلام را تبديل به ديني خمود، بي‌رمق و بي جنب‌و جوش بازگو نمودند که فقط در کنج خانقاه‌ها و روي قبرها تصويري از آن ديده مي‌شد.
يکي از باورهايي که استعمارگران با آن مشکل داشتند روحيه و عقيد ظهور و در انتظار منجي ماندن بود، که باعث شده بود مسلمانان خصوصاً شيعه در مقابل ظلم و استعمار سرخم فرود نياورند و هميشه روحي قيام و اعتراض داشته باشند. براي اينکه بتوانند اين نيروي اعتراض و قيام در برابر ظلم را خاموش کنند، سعي در تبديل عقيد معترض بودن را به عقيد نشستن و منتظر بودن تبديل کردند.
يعني شيعه مسلمان منتظر امام منجي و عدالت گستر به جاي آنکه خود در راه عدالت و گسترش آن در جامعه تلاش کند و مقدمات ظهور منجي را با اصلاح خود و جامعه مهيا کند، بايد در مقابل ظلم ساکت باشد. جامعه را اصلاح نکند و بنشيند تا امام زمان ظهور کند و دنيا را پر از عدل و داد کند. جيمز دارمستر مي‌گويد: قومي چنين را [ که هر لحظه منتظر ظهور است و...] مي‌توان کشتار کرد. اما مطيع نمي‌توان ساخت.
اين افيون استعمار توانست تا يک قرن جامعه مسلمان شيعه را به خواب انتظار فرو برد و به جاي مبارزه با ظلم، با ظالم مدارا کند.
در اين ميان قيامهاي بيدارگران علماي شيعه توانست برخي جوامع مسلمان را بيدار کند و تا حدودي در مقابل آنها مقاومت نمايند.
اما به دليل عدم تمرکز و عدم حمايت گسترده از اين حرکتها، روند استعمار فکري و ديني مسلمانان خصوصاً شيعيان ادامه داشت تا رسيدن انقلاب مردمي و الهي جمهوري اسلامي ايران توسط امام خميني(ره) در پايان قرن بيستم. اين انقلاب کليه مسيرها و راهها و برنامه‌هاي مسيرحرکت سلطه جهاني صهيونيسم را بر هم زد.
با بيداري اسلامي در ايران، مرحله به مرحله جوامع ديگر نيز از خواب افيوني استعمار زدگي بيدار مي‌شدند. و تشيع با مطرح کردن منجي‌گرايي در تفکر خود و مختص کردن آن به خاندان پيامبر، جهان مسيحيت و يهوديت را به چالش کشيد و نبود هزار آخرالزمان را بنا نهاد، که نبرد منجيان دروغين در مقابل منجي حقيقي خواهد بود.
صهيونيست‌ها که توانسته بودند با به راه انداختن فرقه‌هايي چون بابيت و بهائيت، انحرافاتي در تفکر منجي‌گرايي شيعه بوجود آورند اين بار با تفسير و تبيين مستدل تري از مقول مهدويت روبرو مي‌شدند که ريشه در تفکر اصيل تشيع اثني عشري داشت که توانسته بود با اتکا به زعامت علماي شيعه جعفري خود را حفظ نموده در هزار سوم با منطقي به روز و به زبان جهاني مطرح شود.
اين بار دشمن تشيع و مهدويت علاوه بر عقايد انحرافي و گروههاي ديگر مسلمان که شيعيان را رافضي و بدعت‌گذاري مي‌دانستند، مسيحيت صهيونيستي و يهوديت صهيونيستي بود که براي تسلط بر جهان مي‌بايست، تفکر شيعي را از سر راه برمي‌داشت.
استعمار اين بار نيز دست به دامان سلاح قديمي خود يعني تحريف و تفرقه زد و با ترويج تفکرات فرقه‌گرايي مثل دامن زدن به سني و شيعي بودن، دامن زدن به وهابيت افراطي، تحريف مباني معارف مهدويت مثل ارتباط با امام زمان و نايبان حضرت و رواج خرافه‌پرستي و ظاهر بيني در دين سعي به زانو درآوردن شيعه نمود.
از سوي ديگر با وارد کردن بحث آخرالزمان و منجي‌گرايي در رسانه‌ها و سينماي خود به مباني اعتقاد به منجي را به نفع خود تفسير نمود.
اين بار شايد سلاح استعمار کارآمدتر باشد به دليل استفاد به روز از تکنولوژي و فن‌آوري در مبارزه با تفکر مهدويت، مثل ساخت فيلم و مستندهايي مثل فيلمهاي «مردي که فردا را ديد» و «آرماگدون» و در زمينه تغيير ذهنيّت نسل نوجوان در سراسر جهان با ساخت بازي‌هاي کاميپوتري ضد اسلام و مهدويت سعي در شکل‌دهي ذهنيت نسل آيند اسلام بر ضد مهدويت مي‌باشد.
به هر حال با بررسي روند تاريخي مهدي‌ستيزي در طول تاريخ اسلام به اين نتيجه مي‌رسيم که در حال حاضر علاوه بر دشمناني چون وهابيت افراطي، بهائيت و بابيت و فرقه‌هاي گوناگون انحرافي که به شکلي با تفکر مهدوي در اسلام مخالف هستند و علاوه بر جوامع غيرمذهبي و غير ديني مثل کشورهاي لائيک و کمونيست، مهمترين و بزرگترين دشمن تفکر و حقيقت مهدويت، مسيحيت صهيونيستي و يهوديان صهيونيست هستند که ريشه در همان عداوتهاي تاريخي يهود بر ضد اسلام دارند. اين دشمني است که ديگر دشمنان را تقويت و سازماندهي مي‌کند مثل شکل‌دهي طالبان در قرن حاضر. شناخت ماهيت، فعاليتها و روشهاي اين جنبش جهانيِ زيرزميني تنها راه کار مقابله با مهدي ستيزي در زمان حال است. تحريفي که اسلام و تشيع در زمان حاضر با آن روبرو هستند بسيار گسترده‌تر از تحريفي است که در صدر اسلام در مقابل علويان صورت گرفت. ابعاد آن در سطح کل جهان است و سايه‌هاي آن بر روي تمام سطوح زندگي بشريت افتاده است.

پي نوشت :

1-مقام معظم رهبري، فصلنام? انتظار، ش 2، ص32 نقل از روزنامه جمهوري اسلامي، 15/9/
2-حجر، آيه 38.
3-عياشي، تفسير، ج2، ص 243؛ اثبات الهداه، ج3، ص551؛ تفسير صافي، ج1، ص906؛ تفسير برهان؛ ج2، ص343؛ بحارالانوار، ج60، ص254. علامه سيد محمدحسين طباطبايي، روايت ديگري را به همين مضمون از تفسير قمي آورده، در دنباله آن مي‌فرمايد: روايات وارد شده ازاهل بيت عليهم السلام در تفسير اکثر آيات قيامت که گاهي آيات را به ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و گاهي به رجعت و گاهي به قيامت تفسير مي‌کند، شايد بدين لحاظ است که اين سه روز در ظاهر شدن حقايق شريکند؛ هرچند از حيث شدت و ضعف با هم اختلاف دارند؛ الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص184؛ الرجعه في احاديث الفريقين4
4-مباني فراماسونري، گروه تحقيقات علمي ترکيه، ترجمه: جعفر سعيدي، ص114.
5-مباني فراماسونري،گروه تحقيقات علمي ترکيه، ترجمه: جعفر سعيدي، ص114.
6-گزارش مفصل آن را نک: ابن ابي الحديد، ج11، ص43 به بعد. تحليل چرايي و جگونگي و پيامدهاي اين حرکت را بنگريد، عليرضا مسجد جامعي، زمينه‌هاي تفکر سياسي در دو قلمرو شيعه و سني، ص101ـ111 ؛ جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ج2، ص621ـ 627.جالب اينکه وقتي از مروان سؤال مي‌شود که «چرا دست به اين کارها مي‌زنيد؟ وي مي‌گويد براي رسيدن به مراد چاره‌اي جز اين نداريم».
7-ابن ابي الحديد، ج2، ص200؛ جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ج2، ص 1 به بعد.
8-جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ج1، ص93؛ به نقل از رسائل خوارزمي، ص164.
9-خوب است بدانيم نه تنها در بيشتر اعتراض‌ها قيام‌ها و شورش‌هايي که بعد از شهادت امام علي عليه السلام عليه امويان به وقوع پيوست ردپايي از شيعيان به چشم مي‌خورد بلکه عباسيان نيز در آغاز با شيعه نمايي توانستند سقوط نکبت بار خلافت اموي را رقم بزنند. درست است که بُعد سياسي تفکر شيعي تا ايام امام باقر عليه السلام به ديگر ابعاد غلبه داشت و شيعه در قرن نخست به عنوان جماعتي مذهبي و مکتبي کلامي و حقوقيِ متمايز ظهورِ برجسته‌اي نداشت، اما آنچه موجب حساسيت بيشتر امويان مي‌شد همين انديشه سياسي شيعيان و اعتقاد آنان به برتري خاندان نبوت بود. چرا که امويان کساني نبودند که دغدغه کسب مشروعيت ديني داشته باشند و نياز هم بدان نداشتند. گو اين که آنان از سوژه‌هاي مذهبي، بهره سياسي مي‌بردند و گاهي آن را مطرح مي‌کردند اما آنچه اهميت داشت حفظ قدرت سياسي بود و بس.
10-تفصيل آن را بنگريد: ابن اعثم، الفتوح ج5 و نيز جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ص508، احمد امين ضحي الاسلام، ج3، ص276ـ
11-احمد امين، ضحي الاسلام، ج3، ص280ـ 281.
12-تاريخ سياسي عصر غيبت امام دوازدهم، ص62ـ 64؛ جعفريان، حيات فکري ـ سياسي ـامامان شيعه، ص363 تا366.
13-اصفهاني، ابوالفرج، مقاتل الطالبين،ص185 به بعد ؛ ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج4، ص370
14-بحارالانوار، مجلسي، ج1، ص349.
15-درباره اختلافات و مشاجرات نفس زکيه با امام صادق عليه السلام، نک : کليني، ج1، ص358؛ ج2، ص155؛ ج3، ص507؛
16-کليني در اصول کافي درباره برخورد صاحب اين قيام با امام صادق عليه السلام گزارشي آورده است که نقل آن مناسب مي‌نمايد:«... در اين هنگام محمد بن عبدالله ظهور کرد و مردم را به بيعت خود دعوت نمود و من سومين کسي از بيعت‌کنندگانش بودم. مردم اجتماع کردند... چيزي نگذشت که امام صادق عليه السلام را آوردند و در برابرش نگه داشتند. عيسي بن زيد به او گفت: أسلم تسلم(تسليم شو تا سالم بماني) امام صادق عليه السلام فرمود: مگر تو بعد از محمد صلي الله عليه و آله و سلم پيغمبري تازه آورده‌اي؟ (محمد صلي الله عليه و آله و سلم در نامه‌هاي خود به سلاطين کفار مي‌نوشت: أسلم تسلم) محمد گفت: نه، بلکه مقصود اين است که : بيعت کن تا جان و مال و فرزندانت در امان باشند و به جنگ کردن هم تکليف نداري. امام صادق عليه السلام فرمود: من توانايي جنگ و کشتار ندارم و به پدرت دستور دادم و او را از بلايي که او را احاطه کرده بود برحذر داشتم ولي حذر در برابر قدر سودي نبخشد. پسر برادم! به فکر استفاده از جوان‌ها باش و پيران را واگذار.محمد گفت: سن من و سن تو خيلي نزديک به هم است. امام صادق عليه السلام فرمود: من در مقام مبارزه با تو نيستم و نيامده‌ام تا نسبت به کاري که در آن مشغولي بر تو پيشي گيرم. محمد گف: نه به خدا، ناچار بايد بيعت کني. امام صادق عليه السلام فرمود: من حال بازخواس و جنگ ندارم،همانا من مي‌خواهم به بيابان روم، ناتواني مرا باز مي‌دار و بر من سنگيني مي‌کند تا آنکه بارها خانواده‌ام در اين باره به من تذکر مي‌دهند ولي تنها ناتواني مرا از رفتن باز مي‌دارد، تو را به خدا و خويشاندي ميان ما سوگند که مبادا از ما روبگرداني و ما به دست تو بدبخت و گرفتار شويم. محمد گفت: اباعبدالله! به خدا ابوالدوانيق يعني ابوجعفر منصور درگذشت. امام صادق عليه السلام فرمود: از مردن او با من چکار داري؟ گفت مي‌خواهم به سبب تو زينت و آبرو پيدا کنم. فرمود: بدانچه مي‌خواهي راهي نيست، نه به خدا ابالدوانيق نمرده است، مگر اينکه مقصودت از مردن به خواب رفتن باشد. محمد گفت: به خدا که خواه ناخواه بايد بيعت کني و در بيعتت ستوده باشي، حضرت به شدّت امتناع ورزيد، و محمد دستور داد تا امام را به زندان ببرند.(کافي،ج 1، کتاب الحجه، ص358ـ 366).
17-جاسم حسين، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ص70.
18-براي اطلاع از احاديث مهدويت نک: لطف‌الله صافي، منتخب الاثر.
19-جهان زير سلطه صهيونيست، ص66، به نقل از :حکم غيابي؛ ترجمه م. ح روحاني، ص158 و 159.
20-بقره(2)، 120؛ ترجمه ناصر مکارم شيرازي
21-مائده(5)، 82؛ ترجمه ناصر مکارم شيرازي.
22-بقره(2)، 217؛ ترجمه ناصر مکارم شيرازي.
23-زياد ابوغيمه، فصلنامه وقف ميراث جاويدان، ص135.
24-عملکرد صهيونيسم نسبت به جهان اسلام، علي جديد بناب ص 78.