غنا و موسيقى و نقد و بررسى دلايل حرمت آنها (قسمت دوم)

نويسنده: محمدجواد حيدرى خراسانى

3.4.2. ارزيابى روايات ناهى از استماع و شركت در مجالس «غنا»

سند روايت اول ضعيف است؛ زيرا، به كتاب على بن جعفر سند نداريم. روايت سوم نيز به سبب ارسال و ضعف يكى از راويان از اعتبار كافى برخوردار نيست. اين روايت افزون بر ضعف در سند، از نظر دلالت نيز ناتمام است؛ زيرا، ظاهر روايت حرمت حضور در مجالس عيش و عشرت را مى‏فهماند؛ چه اين كه، شواهد تاريخى نشان مى‏دهد، «بيت‏الغنا» مكانى بوده است كه در آن همراه با نغمه‏سرايى به عيش و نوش نيز مى‏پرداخته‏اند. روايت دوم نيز چنان كه مقصود از آن زمينه‏سازى نفاق؛ باشد دلالت بر حرمت غنا نخواهد داشت؛ چرا كه، نمى‏توان به حرمت افعالى كه ختم شدن آنها به نفاق محتمل است، فتوا داد. اين روايت نيز، خود، نسبت به حرمت يا عدم حرمت غنا ساكت است و از طرفى سياق روايت نشانگر آن است كه مقصود، غناى لهوى و فسادانگيز بوده است؛ چرا كه، اين نوع خاص از غنا، با بر هم زدن تعادل روحى ـ روانى انسان و تضعيف قدرت عقل، راه را براى نفوذ هرگونه فساد و تباهى در وجود آدمى باز مى‏كند و او را اسير هوا و هوس و هيجانات زودگذر و حرام مى‏نمايد.

4.4.2. ارزيابى احاديث دالّ بر مرجوحيّت غنا

اين احاديث اگر از اسناد معتبرى هم برخوردار باشند، دلالت كافى بر اثبات مدّعاى قائلان به حرمت ندارند؛ چنان كه زمينه‏سازى فقر يا احتمال نفاق يا بدترين صداها بودن، هيچ‏يك حرمت را نمى‏رساند.

5.4.2. ارزيابى روايات دالّ بر حرمت پرداخت مزد به غناگر

در ميان اين روايات، روايات صحيحه نيز موجود است؛ اما، دلالت اكثر آنها مورد خدشه است؛ چرا كه در حديث يادشده قيمت سگ و مرد غناگر هر دو در كنار يكديگر آمده است؛ در حالى كه، به اعتقاد فقها، هر سگى حرام و «سُحت» نيست.(46) البته برخى از معاصران در جواب استدلال گفته‏اند: درست است كه ثمن هر سگى حرام نيست؛ ولى، در مورد سگهائى مانند سگ شكارى و گله، كلمه سحت، كه صراحت در حرام دارد، اطلاق نشده است؛ پس، قطعا مراد سگهائى است كه ثمن آنها سحت است و رواج و عدم رواج سگ در دستگاه خلافت عباسى و امويى موجب انصراف آنها نمى‏شود. مطلب تازه‏اى كه متذكر مى‏شويم، اگر بخواهند انصراف درست كنند اين روايات از كار مى‏افتند و حتى براى قول به تفصل هم قابل استناد نيستند چون عمل آنها را حرام كرده است نه اعمال ديگران و حتى زمانهاى بعد را. به اين قرينه فهميده مى‏شود كه ذكر اين دو مورد در روايت فوق، به سبب رواج فساد و گناه با دو مورد فوق در دستگاه خلفاى بنى‏اميّه بوده است؛ چرا كه، در تاريخ آمده است، حاكمان جور با سگ بازى و گوش فرادادن به غناى شهوانى به گناه و عيش و نوش مى‏پرداخته‏اند. در روايات ديگر قرائنى از اين نظير مى‏توان يافت كه غنا را در «غناى لهوى» محدود مى‏نمايد.

6.4.2. ارزيابى روايت دال بر حرمت اخذ قرآن مزمارا

اولاً در اين روايت مقصودى ديگر محتمل است و اين احتمال به دلالت روايت خدشه وارد مى‏كند. احتمال دارد كه مقصود حضرت اين بوده است كه قرآن همچون دميدن در مزمار، بدون توجه و سطحى خوانده نشود. از طرفى اين حديث بر فرض پذيرش احتمال قائلان به حرمت، به مورد خاص خود محدود مى‏شود و حداكثر مى‏تواند حرمت غناى در قرآن را ثابت كند نه هر غنايى را. از سوى ديگر، روايات متعددى در جواز غناى در قرآن وارد شده كه مقصود ما را ثابت مى‏نمايد؛ يعنى، قرآن خواندن با آواز و غناى لهوى و شهوانى، حرام خواهد بود.

7.4.2. بر فرض پذيرش سند و دلالت احاديث فوق، همگى مطلب بوده و قابل تخصيص و تقييد است؛ چه آن كه، احاديث بسيارى نيز مبنى بر جواز غنا وارد گشته كه قيود و خصوصيات غناى مقصود از روايات فوق را روشن مى‏سازد. با آشنائى با اين روايات و ضميمه نمودن قرائن خارجى كه قبلاً بدان اشاره رفت، مى‏توان به قطع گفت: مقصود از روايات دال بر حرمت، غناى لهوى و فسادانگيز بوده است نه هر غناى شادى‏آفرين.

در اين مرحله با برشمردن احاديث دال بر حرمت و يادآورى نقاط ضعف و قوت آنها، تواترى اجمالى بر حرمت غنا به دست آمد كه تنها بر حرمت غنا به صورت مبهم و نه دقيق دلالت مى‏كند و البته با شواهد ذكرشده مى‏توان تقييد آنها را به غناى لهوى و شهوانى، دريافت. با توجه به همين ايرادهاست كه مقدس اردبيلى مى‏فرمايد: «والاخبار ليست بصحيحه صريحة فى التحريم مطلقا.»(47)

5.2. اجماع

ادعاى اجماع بر حرمت غنا در كلمات بسيارى از فقيهان آمده است. پاره‏اى نيز پا را از اين فراتر نهاده و آن را از ضروريات مذهب دانسته‏اند:

1.5.2. شيخ طوسى مى‏فرمايد:

«الغناء محرم يفسق فاعله و تردّ شهادته سواء كان صوت المغنى أو بالقصب او بالاوتار مثل العيدان... دليلنا اجماع الفرقه و اخبارهم.»
«غنا حرام است؛ فاعلش فاسق مى‏شود و شهادتش ردّ مى‏گردد فرق نمى‏كند صداى آوازخوان باشد يا با نى و آلاتى مانند عيدان... دليل ما اجماع شيعه و اخبار آنان است.»(48)
2.5.2. شيخ انصارى در «مكاسب» چنين مى‏فرمايد:

«لا خلاف في حرمته في الجملة.»(49)

«هيچ اختلافى در حرمت اجمالى غنا نيست.»

3.5.2. مرحوم صاحب جواهر نيز مى‏فرمايد:

«خلاف اجد فيه بل الاجماع بقسميه عليه،... بل يمكن دعوى كونه ضروريا فيالمذهب.»(50)
«من مخالفتى در اين مسأله نيافتم، بلكه هر دو نوع اجماع (منقول و محصل)(51) [در اين مسأله] بر حرمت غنا وجود دارد... و حتى مى‏توان ادعا نمود كه از ضروريات مذهب است.»

4.5.2. مرحوم نراقى در «مستند» و صاحب رياض نيز چنين ادعايى كرده‏اند.(52)

6.2. ارزيابى اجماع

1.6.2. اجماع در جايى معتبر است كه منشأ آن استنباط از كتاب و سنّت نباشد؛ بلكه خود، دليلى جداگانه در كنار آيات و روايات محسوب گردد. چرا كه اجماع به اعتبار آن كه نوعى كاشف قطعى از سنّت است، اعتبار دارد و چنان كه خود ناشى از استنباط و رأى شخصى فقها باشد، چنين كاشفيّتى نداشته، معتبر و حجّت نخواهد بود. زيرا اين اجماع مدركى است و به سنّت برمى‏گردد؛ بنابراين، نمى‏تواند دليل مستقل به شمار آيد. اجماع بر حرمت غنا در واقع چنين است؛ چرا كه، در عبارات بسيارى از فقها استناد اين اجماع به آيات و روايات معلوم است. حداقل آن است كه چنين احتمالى در كار است و همين احتمال به اجماع خدشه وارد مى‏سازد. به همين جهت مقدس اردبيلى مى‏فرمايد: «انّه ما ثبت الاجماع الا فى غيرها.»(53)
2.6.2. از آنجا كه اجماع دليلى لبّى است و نيز به سبب آن كه در مورد موضوع غناى حرام، ابهام وجود دارد، اين اجماع (بر فرض پذيرش صحت آن) تنها توانايى اثبات قدر متيقن از غناى حرام را (غناى لهوى، فسادانگيز و شهوانى) خواهد داشت.
3.6.2. افزون بر اشكالات فوق، اين اجماع با اشكال عمده ديگرى نيز مواجه است و آن اين كه بسيارى از فقها همچون شيخ طوسى، محقق سبزوارى و محقق كاشانى بر حليّت اصل غنا فتوا داده‏اند و ديگر جايى براى ادّعاى اجماع نمى‏ماند؛ اينان تنها غنا را بنا بر مقارنات حرام مشمول حرمت دانسته‏اند.

7.2. نقد و بررسى روايات حرمت مطلق لهو

آيا روايات بر حرمت مطلق لهو دلالت دارد؟ آيا مطلق لهو حرام است؟ آيا حرمت مطلق لهو مورد پذيرش فقيهان است؟
گرچه ظاهر برخى از روايات و كلمات برخى از فقها بر حرمت مطلق لهو دلالت دارد ولى اين ظهور از جهاتى مورد پذيرش عده‏اى از فقيهان قدس‏سره قرار نگرفته است:
1. لهو در لغت به معناى مطلق سرگرمى است (و يا سرگرمى خاصى كه انسان را از مقصود و يا مهمش بازدارد.)(54) و عدم حرمت مطلق سرگرمى تقريبا از ضروريات اسلام(55) و لااقل مخالف نظر مشهور فقيهان و سيره مسلمانان است.(56)
2. مرحوم شيخ انصارى پس از بيان ده روايت كه ظهور در حرمت لهو دارد، اشكال در بحث لهو را به معناى لهو دانسته و حرمت لهو را مختص به لهوى مى‏داند كه از «بطر» يعنى شدت شادى باشد.(57)
3. برخى از فقيهان معاصر نيز ظهور اين روايات را نپذيرفته و به جواب از اين روايات پرداخته‏اند.(58)
4. برخى از اساتيد با اقامه چند دليل، ظهور اين روايات را حمل بر كراهت يا حمل بر برخى از افراد لهو، كرده‏اند.(59)
ـ و باسناده عن الاعمش عن جعفر بن محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فى حديث شرايع الدين قال: «والكبائر محرمه... والملاهى التى تصدّ عن ذكراللّه‏ عزّوجل مكروهة كالغنا و ضرب الاوتاد... .»(60)
ترجمه: و به اسناد او (صدوق) از اعمش از امام صادق عليه‏السلام در حديث شرايع الاسلام (امام صادق عليه‏السلام ) فرمودند:
گناهان كبيره حرام است (و آنها عبارتند از... امام عليه‏السلام پس از شمردن بيش از سى عدد از گناهان كبيره مى‏فرمايند) لهوهايى كه از ياد خداى عزيز و جليل جلوگيرى مى‏كنند مكروه (حرام) هستند مانند غنا و زدن تارها... در اين روايت ملاهى نيز از گناهان كبيره به شمار آمده است. نظر به اين كه دو كلمه «ملاهى» و «مكروهه» قابل بحث و تامل است، به بررسى آن مى‏پردازيم.
عده‏اى بر اين باورند كه ملاهى جمع مَلْهى (به فتح ميم و الف مقصوره) مصدر ميمى(61) به معناى مشغول شدن و يا جمع مَلْهىّ (به فتح ميم و كسر هاء و تشديد ياء) بر وزن اسم مفعول(62) ثلاثى مجرد از فعل لَهى يلهى مانند مرضّى و يا جمع مُلْهى (به ضمم ميم و كسر ها). اسم فاعل از باب افعال به معناى سرگرم‏كننده است.(63)
نظر به اين كه غنا و موسيقى مى‏تواند آلتى براى سرگرمى انسان و جلوگيرى او از ياد خداوند و نيل به مقام قرب ربوبى گردد، مانعى ندارد كه ملاهى به معناى آلات لهو و سرگرمى در غنا و هرچه وسيله براى سرگرمى انسان است به كار رود هرچند معناى لغوى و عرفى ملاهى، آلات و وسايل سرگرمى و طرب و موسيقى است.
گرچه عده‏اى بر اين باورند كه لفظ مكروهه در اين روايت حمل بر تحريم يا تقيه مى‏گردد(64) ولى به نظر مى‏رسد كه لفظ كراهت در روايات به معناى لغوى آن يعنى «حرام» به كار مى‏رود نه معناى اصطلاحى آن كه يكى از احكام پنجگانه تكليفى است بنابراين، روايت مزبور، دلالت بر حرمت مطلق ملاهى دارد كه انسان را از ياد خدا باز مى‏دارد.
بر استدلال به اين روايت، ايرادهاى سندى و دلالى وارد شده است كه برخى از آن عبارتند از:
1. سند روايت ضعيف است؛ پس، اعتمادى بر آن نيست؛(65) زيرا، در سند روايت بكربن عبداللّه‏ بن حبيب آمده كه قابل توثيق نيست و احمدبن يحيى بن زكريا نيز در رجال سند، مجهول است.(66)
2. اين روايت دلالتى بر حرمت مطلق لهو ندارد؛ زيرا، هر لهوى كه متصف به جلوگيرى از ياد خدا باشد، حرام است مانند غنا، و زدن تارها و مانند اينها.
روايت دوم: محمد بن يعقوب عن على بن ابراهيم عن ابن محبوب عن عنبه عن ابى عبداللّه‏ قال: «استماع اللهو والغناء ينبت النفاق كما ينبت‏الماء الزرع.»(67) كلينى از على بن ابراهيم از پدرش از ابن محبوب از عنبه از امام صادق عليه‏السلام فرمودند: شنيدن لهو و غنا، نفاق را مى‏روياند همان‏گونه كه آب گياه را مى‏روياند.
گرچه اين روايت از نظر سند قابل اعتماد و از نظر دلالت، ظهور بر حرمت مطلق صداى لهوى دارد، لكن با چند اشكال روبروست:
1. احتمال دارد مراد از لهو در اين روايت به قرينه لفظ «استماع» و «غناء» آلات لهو و طرب و موسيقى باشد؛ بنابراين، روايت دلالت بر مطلق لهو نمى‏كند مطلق لهو اعم است و دليل اخص از مدعى مى‏شود.
2. اگر مراد از لهو در اين روايت، مطلق سخن و صداى لهوى باشد، دلالت بر حرمت مطلق لهو نخواهد داشت؛ بلكه، دلالت بر حرمت سخن و صداى لهو دارد. در اين صورت نيز دليل اخص از مدعى مى‏شود.
3. فتوا دادن به حرمت سخنان و صداهاى لهوى به معناى سرگرم‏كننده مانند شنيدن قصه‏هاى سرگرم‏كننده و بيهوده، كارى است مشكل و نوع فقيهان بدان قائل نيستند و اگر از ظاهر كلمات برخى از فقيهان چنين استفاده مى‏شود بايد آن ظهور را حمل بر قسم خاصى از صداهاى لهوى نمود كه بازدارنده از ياد خدا به ترك واجبات و انجام محرمات و تحريك‏كننده شهوت و امثال آن است. مانند غنا لهوى و آلات لهو و موسيقى.
روايت سوم: «و فى المقنع» قال: «و اجتنب الملاهى واللعب بالخواتيم والاربعة عشر و كل قمار فانّ الصادقين عليه‏السلام نهوا عن ذلك.»(68)
و (مرحوم صدوق) در كتاب مقنع گفته است: و از ملاهى (آلات لهو) و بازى با خاتمها و اربعه عشر و هر قمارى دورى كنيد همانا امام صادق عليه‏السلام و امام باقر عليه‏السلام از آنها نهى فرموده‏اند.
1. سند اين روايت ضعيف است. گرچه طبق نظر مشهور فقيهان، عمل اصحاب؛ جابر ضعف سند است.
2. اين روايت مربوط به آلات لهو است؛ زيرا، ملاهى بدون قرينه جمع اسم آلت (ملهاة) و به معناى آلات لهو است؛ در حالى كه، بحث ما در حرمت مطلق لهو است؛ بنابراين، روايت اخص از مدعا را ثابت مى‏كند و بر حرمت مطلق لهو، دلالتى ندارد.
آية‏اللّه‏ خوئى پس از ذكر تعدادى از اين روايات در صدد جواب برآمده و مى‏گويد: عمل به اطلاق اين روايات جايز نيست؛ زيرا، ضرورت بر جواز لهو در برخى از موارد مانند بازى با تسبيح يا ريش يا ريسمان يا سنگها و مانند اينها دلالت مى‏كند.(69) بنابراين بر فرض صحت اين روايات، عمل به اطلاق آنها واجب نيست و به ناچار بايد اين روايات را بر قسم خاصى از لهو مانند غنا حمل نمود يا بر اشتغال به امور لغو به حدى كه فاعل (انجام دهنده) آن را از ياد خدا غافل نمايد حمل نمود و در اين هنگام لهو از محرمات الهى است.(70)
فقيه معاصر، استاد فرزانه حاج شيخ جواد تبريزى بر اين باور است كه لهو مختص افعالى است كه داعى به آنها قواى شهوانى است. وى دليل قابل اعتماد بر حرمت لهو را انكار مى‏كند و لغو را نظير لهو دانسته و مى‏گويد: «لغو» در صورتى حرام است كه مندرج در يكى از عناوين حرام مانند غنا و قمار باشد. ايشان مى‏نويسد: «والمتحصل انه ليس مِن البين ما يمكن الاعتماد عليه فى تحريم مطلق اللهو نعم لاكلام فى حرمه اللهو باستعمال آلات المعدة له من ضرب الاوتار.»(71)
ايشان لهوى كه با استعمال آلاتى را كه براى لهو آماده شده مانند زدن تارها و امثال آن، حرام مى‏داند.
از نظر ايشان، لعب در صورتى حرام است كه با آلات قمار و مانند آن استعمال گردد؛ يا لعب با آلات غير قمار در صورتى كه با رهن (شرط پول و امثال آن) باشد. وى مى‏نويسد:
«اما اللعب فقد تقدم انّه ايضا باطلاقه غير محرم بل المحرم اللعب بالآلات المعده للقمار او بغير تلك الآلات ولكن مع الرهن.»(72)
وى مى‏گويد: بعيد نيست لعب شامل افعال و كارهاى اطفال و كودكان شود كه ناشى از غير قواى شهوانى است. ايشان در اين باره مى‏گويد: «و لا يبعد ان يعمّ اللعب مثل افعال الاطفال الناشئا من غير القوى الشهوة بخلاف اللهو فانّه يختص بالافعال التى يكون الداعى اليها تلك القوى.»(73)

جمع بندى و نتيجه گيرى

از آنچه گذشت مى‏توان به نتايج زير نايل شد:
1. دليل قاطعى بر حرمت مطلق لهو و غنا به معناى صداى شادى‏آفرين و صورت غير شهوانى وجود ندارد.
2. برخى از دلايل كه بيانگر حرمت لهو و غنا به معناى صداى شادى‏آفرين و غير شهوانى و غير مطرب است، دچار اشكالهاى سندى و دلالى است و قرائن خارجى عصر صدور روايات نيز، استنباط حرمت مطلق غنا را زير سؤال مى‏برد.
3. استنباط حرمت غنا به صورت اجمالى، جاى ترديد نيست و اين اجمال به وسيله قرائن و دلايل ديگر برطرف مى‏گردد و به لهو مفسده‏انگيز و صوت مُطْرِب، مقيّد مى‏گردد.
4. گرچه مشهور فقيهان اماميه، غنا را به طور مطلق حرام مى‏دانند؛ ولى، به نظر مى‏رسد تعريفى كه ايشان از غنا ارائه مى‏دهند همان صوت مطرب است؛ در اين صورت، نزاع ميان مشهور فقيهان و قائلان به تفصيل ميان غناى شهوانى (حرام) و غير شهوانى (حلال)، نزاع لفظى خواهد بود.
5. برخى از فقيهان شيعه مانند فيض كاشانى(74) و محقق سبزوارى(75) بر حليت ذات غنا اصرار نموده و حرمت آن را به اعتبار مقارنات و گناهانى كه معمولاً همراه غنا صورت مى‏گيرد، مانند اختلاط زن و مرد، رقص، حركات مفسده‏انگيز، ميگسارى و... دانسته‏اند.
6. برخى از فقيهان مانند امام خمينى رحمه‏الله (76) اين اسناد را به فيض كاشانى و محقق سبزوارى ناتمام دانسته و نظر ايشان را بر تفصيل ميان غناى شهوانى و غير شهوانى حمل مى‏نمايند؛ گرچه، اين حمل با ظاهر عبارتهاى ايشان سازگار نيست.
7. درباره غنا سه ديدگاه عمده: 1 ـ حرمت مطلق، 2 ـ حليت مطلق ذات غنا، 3 ـ تفصيل ميان غناى شهوانى و غير شهوانى وجود دارد كه اين مقاله، صرفا در صدد نقد و بررسى نظريه فقهى طرفداران حرمت مطلق بود.
8. بحث موسيقى به معناى نوازندگى و استفاده از ساز و آهنگ و يا آوازهاى همراه با ساز، از بحث غنا به معناى آواز بدون ساز جداست؛ زيرا، حتى بسيارى از كسانى كه به حليت مطلق ذات غنا و يا تفصيل ميان غناى شهوانى و غير شهوانى نيز فتوى داده‏اند، بر حرمت مطلق موسيقى تأكيد نموده‏اند.

فهرست منابع و مآخذ

1 ـ قرآن.
2 ـ شعر و موسيقى در ايران، مقاله‏اى از اقبال.
3 ـ مكاسب محرمه، شيخ انصارى.
4 ـ ارشاد الطالب، ميرزا جواد تبريزى.
5 ـ وسائل الشيعه، شيخ حرّ عاملى.
6 ـ البرهان فى تفسير القرآن، سيد هاشم حسينى بحرانى.
7 ـ مصباح الفقاهة، ابوالقاسم خوئى.
8 ـ منية السايل، ابوالقاسم خوئى.
9 ـ معجم مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانى.
10 ـ هداية الطالب الى اسرار المكاسب، ميرزا فتاح شهيدى.
11 ـ مقنع، شيخ صدوق.
12 ـ الميزان، علاّمه طباطبايى.
13 ـ مجمع البيان، علاّمه طبرسى.
14 ـ خلاف، شيخ طوسى.
15 ـ نهايه، شيخ طوسى.
16 ـ مفتاح الكرامه، سيد محمد جواد عاملى.
17 ـ تفسير نورالثقلين، عبد على بن جمعه العروسى الحويزى.
18 ـ حق اليقين، علاّمه مجلسى.
19 ـ مجمع الفائدة و البرهان، محقق اردبيلى.
20 ـ جامع المقاصد، محقق كركى.
21 ـ سلسلة ينابيع الفقهيه، على اصغر مرواريد.
22 ـ تعليم و تربيت در اسلام، مرتضى مطهرى.
23 ـ تحقيق عن مسألة الغنا، محمد هادى معرفت.
24 ـ انوار الفقاهه، ناصر مكارم.
25 ـ نظرى به موسيقى، شريعت موسوى.
26 ـ مبانى فقهى و روانى موسيقى، حسين ميرزاخانى.
27 ـ جواهر الكلام، محمد حسن نجفى.

پي نوشت :

1. شعر و موسيقى در ايران، مقاله‏اى از اقبال، ص 124.
2. خوئى، منية السايل، 179.
3. جامع المقاصد، 5/2؛ «و ليس مطلق مدّالصوت محرّما و ان مالت القلوب اليه ما لم ينته الى حديث يكون مطربا بسبب اشتماله على الترجيع المقتضى لذلك.
4. عاملى، سيد محمد جواد، مفتاح الكرامة، مؤسسه آل البيت، قم، 4/52.
5. مرواريد، على اصغر، سلسلة ينابيع الفقهيه، ج 13/4. مؤلف كتاب فقه رضوى روشن نيست، قائن خارجى نشان مى‏دهد، اين كتاب نوشته «على‏بن حسين بابويه» است، هرچند برخى آن را به امام رضا عليه‏السلام نسبت داده‏اند.
6. شيخ صدوق، مقنع.
7. موسوى، شريعت، نظرى به موسيقى، صص 22 و 23 و سلسلة ينابيع المودّة، ج 13/11، 17.
8. «سلاّر» از علماى هم عصر سيد مرتضى قدس‏سره بوده است.
9. ر.ك: سلسلة ينابيع المودّة، ج 13/22 و 108.
10. همان، ج 14/400.
11. شيخ طوسى، نهايه، دارالكتاب العربى، ص 365.
12. شيخ طوسى، خلاف، (كتاب الشهاده، مسأله 55)، 2/626 و 627.
13. مقدس اردبيلى، شرح ارشاد، كتاب شهادات.
14. نراقى، مستند الشيعه، 2/637.
15. مجلسى، حق اليقين، ص 568.
16. نجفى، محمد حسين، جواهر الكلام، 22/44.
17. همان، 41/51.
18. معرفت، محمد هادى، تحقيق عن مسألة الغناء، كنگره شيخ انصارى، ص 16.
19. آيت‏اللّه‏ العظمى خوئى، مصباح الفقاهة، ج 2، ص 311.
20. شهيد مطهرى، مرتضى، تعليم و تربيت در اسلام، ص 44.
21. حج / 30.
22. الميزان، 14/371.
23. لقمان / 6.
24. الميزان، 6/309 و 210.
25. ر.ك: طبرسى، مجمع البيان، 8/313.
26. فرقان / 72.
27. طبرسى، مجمع البيان، 7/181.
28. مؤمنون / 3.
29. ر.ك: ميرزاخانى، حسين، مبانى فقهى ـ روانى موسيقى، ص 63 و نيز ر.ك: مصباح الفقاهة، ص 311.
30. وسائل، 12/225 باب 99 از ابواب ما يكتسب به، حديث 2.
31. حسينى بحرانى، سيد هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، اسماعيليان، قم، ج 3/90.
32. وسائل، 12/226، باب 99 از ابواب ما يكتسب به، حديث 6.
33. وسائل، 2/226، باب 99 از ابواب ما يكتسب به، حديث 3 و 5.
34. همان.
35. العروسى الحويزى، عبد على بن جمعه، تفسير نورالثقلين، اسماعيليان، قم، ج 3/529.
36. وسائل الشيعه، ج 12، ص 232، روايت 32.
37. همان، ص 235، باب 101، حديث 1.
38. همان، ص 127.
39. همان، ص 229، حديث 23 از باب 29 و خصال 1/14.
40. المقنع، 27.
41. وسائل، 12/87، حديث 4 (باب ما يكتسب به) و قرب الاسناد، 125.
42. ر.ك: همان، ص 88، حديث 6 و 7 و احياء علوم‏الدين، 2/282.
43. وسائل، 12/228، حديث 18 و عيون الاخبار، ص 207.
44. ارسال در سند يا مرسله بودن حديث، يعنى راويان از آخر سند حديث افتاده باشند.
45. واقفيان، فرقه‏اى هستند كه معتقد به توقّف امامت در امام موسى بن جعفر عليه‏السلام هستند.
46. همچون پولِ سگهاى گله، شكارى يا نگهبان كه خريد و فروش آنها مفيد بلكه لازم است.
47. مجمع الفائدة و البرهان، كتاب المتاجر، قسم الرابع.
48. شيخ طوسى، خلاف، 2/626 و 627 (كتاب شهادات، مسأله 55).
49. شيخ انصارى، مكاسب، ص 36.
50. جواهرالكلام، 22/44.
51. اماع منقول: اجماعى كه فقها آن را نقل كرده باشند. اجماع محصّل: اجماعى كه از بررسى و كاوش آراء فرد فرد مجتهدان به دست مى‏آيد.
52. ر.ك: مستند الشيعه، 2/340 و رياض السمائل، 1/502.
53. مجمع الفائدة و البرهان، كتاب المتاجر، قسم الرابع.
54. ر.ك: راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ قرآن.
55. ر.ك: آية‏اللّه‏ خوئى، مصباح الفقاهه، ج 1، ص 422.
56. ر.ك: شيخ اعظم انصارى، مكاسب محرمه، ص 54 و نيز ر.ك: انوار الفقاهه اثر آية‏اللّه‏ مكارم شيرازى، المكاسب المحرمه، ص 437.
57. ر.ك: شيخ اعظم انصارى، مكاسب محرمه، ص 54.
58. ر.ك: تبريزى، آية‏اللّه‏ ميرزا جواد، ارشاد الطالب، ج 17، ص 249 ـ 248.
59. ر.ك: آية‏اللّه‏ مكارم شيرازى، انوار الفقاهه، المكاسب المحرمه، ص 437.
60. وسائل الشيعه، ج 11، ص 262، كتاب الجهاد، باب 46، حديث 36.
61. ر.ك: شيخ انصارى، مكاسب، ص 53 «فانّ الملاهى جمع الملهى مصدرا و الملهى وصفا لاالملهاة آلة لانه لا يناسب التمثيل بالغناء.»
62. ر.ك: شهيدى تبريزى، حاج ميرزا افتاح، كتاب هدايه الطالب الى اسرار المكاسب، ص 106.
63. ر.ك: تبريزى، آية‏اللّه‏ ميرزا جواد، ارشاد الطالب، ج 1، ص 248.
64. شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 11، ص 262.
65. ر.ك: آية‏اللّه‏ خوئى، مصباح الفقاهة، ج 1، ص 421: (ضعيفة لبكربن عبداللّه‏ بن حبيب و مجهولة لاحمد بن يحيى بن زكريا القطان و غيره من رجال السند.
66. همان.
67. وسائل الشيعه، ج 12، ص 236 ـ 235، باب 101 از ابواب حديث 1.
68. وسائل الشيعه، ج 12، ص 234.
69. آية‏اللّه‏ خوئى، مصباح الفقاهه، ج 1، ص 423 ـ 422:
و يرد عليه اَنَّ الضرورة دلت على جواز اللهو فى الجمله و كونه من الامور المباحة كاللعب بالسبحه او اللحية او الحبل او الاحجار و نحوها فلا يمكن العمل باطلاق هذه الروايات على تقدير صحتها... و عليه فلابدّ حملها على قسم خاص من اللهو اعنى الغنا و نحوه كما هو الظاهر او حملها على وصول الاشتغال بالامور اللاغية الى مرتبة يصد فاعله عن ذكراللّه‏ فانه حينئذ يكون من المحرمات الالهيه.
70. آية‏اللّه‏ خوئى، مصباح الفقاهه، ج 1، ص 423 ـ 422.
71. ارشاد الطالب، ج 1، ص 249.
72. همان.
73. همان.
74. فيض كاشانى، ملا محسن، وافى، 3/35.
75. محقق سبزوارى، كفاية الاحكام، ص 86 ـ 85.
76. امام خمينى، مكاسب محرمه، ص 210 ـ 209.