نويسنده:‌موسي‌ حقاني‌
فراماسونري تشكيلات يا جمعيتي است، پنهان روش و نخبه گرا. در تشكيلات فراماسونري اين دو ويژگي اصل است. پنهان روشي را براي اين انتخاب كرد كه افرادي خارج از تشكيلات با اهداف و روش هاي آن آشنا نشوند و نخبه گرايي را از اين جهت برگزيدند كه قصدشان تسخير كشورها و كل جهان است. از اين جهت به هركشوري كه وارد مي شود سراغ نخبگان مي رود و سعي دارد تا امور اساسي و شريان هاي اقتصادي، فرهنگي و سياسي آن كشور را به دست بياورد و در آن منطقه نفوذ كند و بعد در مناطق ديگر نفوذ خود را گسترش دهد.
آنچه درپي مي آيد سخنراني آقاي «موسي حقاني» با موضوع فراماسونري و نقش آن در تاريخ معاصر است كه در اولين نشست آموزشي جمعيت دفاع از ملت فلسطين ايراد شده است كه با هم از نظر مي گذرانيم:
درباره فراماسونري درايران علي رغم شعارهاي زيادي كه پيرامون اين قضيه منتشر شده كار جدي انجام نشده است. شايد كتاب هايي كه درباره فراماسونري نوشته شده و دربين مردم توزيع شده، بيش از 10 جلد نباشد و حتي بعضي از اين كتاب ها هم با اهداف و اغراض خاصي نوشته شده اند. براي مثال كتابي كه «اسماعيل رائين» درسال 1347 منتشر كرده با وجود اسنادي كه مي توان به آن استناد كرد اما با اهداف خاصي نوشته شده و اسناد آن انتخاب شده است و حتي در بعضي اسناد نيز دستكاري و اعمال نظر صورت گرفته است.
مشكل ديگر درباره شناخت فراماسونري، پنهاني بودن فعاليت هاي اين تشكيلات است. در اصل، تعريف تشكيلات فراماسونري اين است كه بگوييم: فراماسونري تشكيلات يا جمعيتي است، پنهان روش و نخبه گرا. در تشكيلات فراماسونري اين دو ويژگي اصل است. پنهان روشي را براي اين انتخاب كرد كه افرادي خارج از تشكيلات با اهداف و روش هاي آن آشنا نشوند و نخبه گرائي را از اين جهت برگزيدند كه قصدشان تسخير كشورها و كل جهان است. از اين جهت به هر كشوري كه وارد مي شود سراغ نخبگان مي رود و سعي دارد تا امور اساسي و شريان هاي اقتصادي، فرهنگي و سياسي آن كشور را به دست بياورد و در آن منطقه نفوذ كند و بعد در مناطق ديگر نفوذ خود را گسترش دهد.
در جهان عرب با توجه به ظهور پديده اسرائيل و تشكيل حكومت نامشروع آن در فلسطين و درگيري ملت ها و نخبگان آن جوامع با اين مسئله هرچند كه دولت هاي آنان نسبت به اين مسئله بي اعتناد بودند. بيشتر از ما مواجه هستند و درباره اش تحقيق كرده اند. اما درباره ميزان مطالعات و ژرفاي تحقيقات آنها متأسفانه ترديد وجود دارد. آنها در ريشه يابي فراماسونري نتوانسته اند عمق مطلب را پيدا كنند.
با توجه به تعريفي كه فراماسونرها از خودشان ارائه مي دهند، فراماسونري يك جمعيت بنّايي است كه از ابتداي خلقت تا به حال سابقه تشكيلاتي داشته است.
عبارت فراماسون هم از دو بخش «فري» و «ماسون» تشكيل مي شود، به معناي بنّاي آزاد. مي گويند بنّاي آزاد بنّايي بوده كه برخلاف ساير صنوف بيگاري نمي داده. ظاهرا در قرون وسطي صاحبان صنوف بيگاري مي دادند به جز بناها. اين توجيهي است كه آنها براي اسم و عنوان فراماسونري آورده اند.
درباره تاريخچه فراماسونري هم دو نوع پيشينه در مقابل ما مي گذارند. پيشينه قديمي كه عرض كردم از زمان آدم تا زمان حال را شامل مي شود. اين مسئله متأسفانه در ايران رواج پيدا كرده و اديب الممالك فراهاني در آن قصيده اي كه در زمان مشروطه گفته درخصوص تاريخچه فراماسونري به حضرت آدم به عنوان اولين فراماسونري اشاره كرد. و در زمان حضرت سليمان گسترش پيدا كرده. وي تمام انبياء حتي ائمه شيعه را هم در اين زمره قرار مي دهد و اين تعبيري است كه چندان عقلاني نبوده و سند معتبر هم ندارد. دراين گرايش و تحليل رنگ و صبغه هاي يهودي را مي توان ديد.
در گرايش دوم، ريشه فراماسونري را در انجمن هاي صنفي و يا صنف بنايان جستجو مي كنند. اين پيشينه سازي با هدف پنهان كردن ريشه هاي اصلي فراماسونري است و به نيت به دست آوردن يك مشروعيت تاريخي ارائه شده درحالي كه اگر ما فراماسونري را محصول دوره استعمار جديد بدانيم آن موقع معلوم مي شود كه اين جمعيت براي چه هدفي تأسيس شده است.
واقعيت اين است كه ما تا قبل از سال 1717 ميلادي هيچ لژي نداشته ايم. دراين سال تعدادي لژ در لندن تأسيس شد به نام «لژ بزرگ انگلستان» كه در واقع مادر همه لژهاي جهان است. الان هم هر لژي تاسيس مي شود اگر بخواهد مشروعيت بگيرد، بايد لژ بزرگ انگلستان مستقيم يا غيرمستقيم آن را تأييد نمايد.
درسال 1714 ميلادي «خاندان هانوور» در انگلستان قدرت را در دست مي گيرند. كه عمدتاً يهوديان از اين خانواده حمايت مي كنند. انگلستان در آن روزگار جامعه اي بود متشكل از فرقه ها، اديان و گروه هاي متضاد و اين جمعيت با شعار تسامح و تساهل به وجود آمد. دو نفر از كشيشان در رأس اين جمعيت قرار دارند كه هر دو پروتستان هستند. بعضي از اين كشيشان با خاندان هاي يهودي ارتباط دارند. و اصلا خميره مايه فكري اين جمعيت از انديشه و مرام يهودي ها گرفته شده و اصلا تفكر آنها ديني نيست بلكه اساس اين تفكر ساخت غرب جديد و جهان جديد است. جرياني كه نگاه بشر را از آسمان گرفته، به زمين معطوف مي كند و با ترويج «اومانيست» و «جهان وطني» سعي دارد نبض تحركات سياسي فرهنگي جهان را به دست بگيرد. علاوه بر خاندان هانوور، سه فرقه ديگر در تشكيل فراماسونري نقش داشتند، اول «كابالائيست ها» هستند كه در امور اسرارآميز و سحر و جادو فعال هستند. اين فرقه هم در مذهب يهود و هم در مذهب مسيحيت بودند يعني كابالائيست هاي يهودي و كابالائيست هاي مسيحي. فرقه دوم «يسوعيان مسيحي» هستند كه آنها هم در امور جادوئي و سحر و كيمياگري وارد بودند و فرقه سوم «روزن كروتزها» يا فرقه گل سرخ هستند كه فعاليت اين ها دفاع از زائران بيت المقدس بود و براي امن كردن مسافرت مسافران به كار صرافي و اقتصادي مي پرداختند. به اين شكل كه به بهانه اينكه راهها ناامن اموال زائران رامي گرفتند و حواله مي دادند كه اين حواله ها را در بيت المقدس به پول تبديل كنند و بعد از مدتي اين جريان به قدرت اقتصادي سياسي و نظامي تبديل شد. در اين جريان به خوبي پيوند مسيحيت با يهود آشكار است و آن جريان مسيحيت صهيونيستي از اين جا شكل مي گيرد. خبري ديدم در خصوص ملاقات پاپ بندكيت چهاردهم با يك ساحره مسيحي و در اين ملاقات ازخدمت ساحران به مسيحيان و مقابله با دشمنان تشكر كرده است. الان در قرن 21 پاپ به راحتي اين ملاقات را انجام مي دهد. توجه كنيد در قرن 15 و 16 ميلادي ارتباط بين ساحران و جادوگران با مسيحيان و يهوديان چقدر بوده! از اينجاست كه پيشگوئي هاي نوستراداموس مجال پيدا مي كند كه مطرح بشود.
از ادغام خاندان هانوور در اين دسته هاي ديگر، از كابالائيست ها و يسوعيان مسيحي جمعيت فراماسونري شكل مي گيرد. فراماسونري تاريخ خود را به دو بخش تقسيم مي كنند: تاريخ نظري و تاريخ عملي.
فراماسونري عملي مربوطه دوره اي است كه بنايي در اين جمعيت صورت گرفته. البته شواهد تاريخ اين موضوع را رد مي كند. درباره فراماسونري نظري مي گويند غير از بناها افراد ديگري هم وارد تشكيلات شدند. اينها اول به فرانسه مي روند و با شعارهاي خود كه آزادي، برابري و برادري است انقلاب معروف فرانسه را به راه مي اندازند.
به تدريج فرانسه و ديگر جاهاي اروپا به تسخير درمي آيند و بعد باز پشتوانه هاي يهود به سمت مشرق زمين حركت مي كنند. در كشورهاي شرقي فراماسونري، علاوه بر پرورش جاسوس، به دنبال كارهاي فرهنگي است كه در نتيجه آن فعاليت هاي فرهنگي، افراد جوامع براي پذيرش استعمار آماده مي شوند و هدف استعمار نوين هم برخلاف استعمار كهنه در پي ساختن جهان طبق انگاره هاي خود است و هدف فراماسونري اين است كه جوامع اين انگاره ها را بپذيرند. استعمار قديم با كشتي هاي نظامي خودش در كشورهاي شرقي حضور پيدا مي كرد اما اين بار براي اينكه بتوانند محيط را براي حضور خود امن بكنند، مستلزم اين است كه جامعه با اهداف و آرمان هاي آنان همسان بشود.
منبع: روزنامه کیهان