نویسنده: دکترمحمدرضا اصلانی (همدان)

 

Sabadiyât

همکاران روزنامه توفیق چهار دسته بودند: طوطیان شکرشکن (هیئت تحریریه)، طوطیان قندشکن (شعرا و نویسندگان خارج از هیئت تحریریه)، طوطیان کمرشکن (نویسندگان مطالب وارده)، طوطیان دندان‌شکن (سبدیاتی‌ها). بر همین اساس سبدیات نام ستونی ثابت در نشریه توفیق بود که در آن مطالب ضعیف و بی‌مزه ارسالی از قبیل شعر، ترانه، لطیفه و کاریکاتور به چاپ می‌رسید. به نویسندگان این گونه مطالب اصطلاح سبدی اطلاق می‌شد. تنظیم کننده ستون بعد از نقل مطلب فرد سبدی با یک و یا دو متلک سعی در نقادی او داشت. در وجود او حضور ندارد. به همین دلیل این حالت در کودکان بیشتر اتفاق می‌افتد.
تفاوت کلیدی لطیفه و ساده‌لوحی از آن جا ناشی می‌شود که بدانیم آیا گوینده قصد و نیت آن را داشته است یا خیر؟
مطالب ستون سبدیات اغلب پرت و پلا، فاقد انسجام و مقبولیت بود. اگر شعر بود وزن و قافیه و ردیف و معنی درست و حسابی نداشت. اگر لطیفه بود مطلبی بی‌مزه و بی‌ربط و اگر کاریکاتور بود سوژه و اجرایی ضعیف داشت. چه بسیار افرادی که شعرهای معروف را برمی‌داشتند، چند کلمه‌اش را عوض می‌کردند و آن را برای توفیق ارسال می‌کردند. بدیهی است مچ آنها فوری باز می‌شد و شعر ارسالی آنها سراز ستون سبدیات در می‌آورد.
ستون مَدَبی (در مقابل ستون ادبی)، لازم به سفارش نیست و بی‌ادبیات دیگر عناوین ستون سبدیات در نشریه توفیق بود.
در سال 1342 توفیق زیر سرکلیشه ستون سبدیات، تیترهایی نوشته می‌شد از قبیل: قهوه‌خانه شعرای کوبیسم، سطل آشغال توفیق، گلچینی از آرشیو مهملات، تیمارستان توفیق، آشغالدونی توفیق، پاتوق پاره‌سنگ بردارها.
در شماره 23 توفیق سال 1330 (به تاریخ پنجشنبه 28 فروردین 1331) تنظیم ستون سبدیات به حسین مدنی مطلق سپرده شد و ایشان با اسم مستعار لک‌لک میرزا زیرسر کلیشه ستون سبدیات نوشت:
«از این تاریخ تا اخطار ثانوی امعار شما به دست اینجانب مچاله و در سبد ریخته خواهد شد.»
«رئیس موقت دایره سبدپرکنی توفیق لک‌لک میرزا»
تنظیم ستون سبدیات توسط حسین مدنی مطلق دیری نپایید و به زودی در شماره 33 سال 30 توفیق (به تاریخ پنجشنبه 5 تیرماه 1331) مجدداً ستون سبدیات از سوی عباس توفیق (ع.ت. خاله سوسکه) تنظیم شد. او بالای ستون نوشت: روز ازنو، معر از نو، متلک از نو...!
اولین شماره توفیق بعد از کودتای 28 مرداد 1333 در تاریخ چهارشنبه 28 اسفندماه 1336 یعنی بعد از 4 سال و 7 ماه تعطیلی با عنوان لازم به سفارش نیست دایر شد. تنظیم کننده آن عباس توفیق نوشت:
«آهای شاعران شعرهای وارفته، خاله سلام عرض می‌کنه. تیغش روهم تیز کرده که سر (شعر که چی بگم) «معر!»های شوماها رو بتراشه، سبدش هم برای پذیرایی حاضره. بفرمایین، بفرمایین. قدمتون روی چشم.»
این ستون بعدها در مجله کاریکاتور به حالگیری، در فکاهیون به سطلیات، مطالب وارده، صفحه خودتون، شوخی با خوانندگان و همکاران شوخی کردم، دلخور نشو تغییر نام یافت.

نمونه برای مدخل:

سبدیات

1. در ستون «لازم به سفارش نیست» شماره 43 – سال 23 توفیق آمده است:
آقای «حسین مدنی» می‌فرمایند:
... خواهشمند است اشعار زیر را برای هفته آینده در ستون انقلابیون (!) «لازم به سفارش نیست» درج فرمایید:
دوست دارم قدحی پرزفسنجان که مپرس *** چلو و قیمه و دوغ و کره با نان که مپرس
دوش در مجلس شوری شده بودم دعوت *** بسکه خوردم شکمم آمد به دوران که مپرس
توفیق: اشعارتان هم از آن‌جا سرچشمه گرفته است.

پرخوری نیست مرا پیشه، ولی با این حال *** می‌خورم هر چه غذا هست به تهران که مپرس

توفیق: رفیق مواظب باش اگر بخواهی محتویات تهران را سرتا پا بخوری، لقمه‌های گلوگیری توش پیدا خواهد شد.
2. آقای «ف.ن. فریزهندی» (1) لعنت کن به بختت، نه اسم درست و حسابی داری نه بخت درست و حسابی.
ای جناب «ع.ت»، «عباس توفیق» این بدان من به رسمیت شناسم «عدل خاله سوسکه» (2) را
3. ای خاله سوسکه عزیز، ای فرشته، چند بیت شعر که حافظ نمی‌تونه بگه برات گفتم:

بیا ای خاله سوسکه رعنا *** با آن چشمان زیبا برقص با آهنگ صهبا (3)

خاله سوسکه: ای آقا «هوشنگ» خودتو لو دادی. آقا «هوشنگ» برای «هوش»، «انگ» می‌اندازد، اگرنه دلیل نداره که آدم این قدر «بیهوش» باشه!
4. آقای «مرتضی خدابخش» نوشته‌اند: بنده دو شبان و دو روز نشستم و این شعرها را سرودم. آن وقت آنها را کردم تو «رشته تحریر» بعدش هم رشته را به هم گره زدم و برای شما فرستادم:

بر مجلس شوراش آغا شمس (4) چون گذر افتاد *** آن قدر بزد زور که عبایش زسرافتاد
مقصودم از این شعر همین است و همین است *** با «آل‌پتو» (5) هر که در افتاد، ورافتاد

5. غیبگویی آقای «رضا مظلومان» لطفی ندارد ولی در عوض خوشمزه هم نیست:

من چو شب گشت، تار می‌بینم *** ریسمان را چو مار می‌بینم
ای برادر بدان که «چرچیل» را *** شکمش چون تغار می‌بینم
غیب گویم، چه غیبگویی هم *** از پس دی بهار می‌بینم
توفیق:
«مظلومان» را به وقت شعر گفتن *** پاره پوره زِوار می بینم!

6. آقای «ممصادق‌خان» برای ما شعری فرستاده که سراپا گله است و برای آن‌که خدای نخواسته نظیرش را باز بفرستد، آن را چاپ می‌کنیم:
جان کاکا، نمی‌نمایی چاپ *** گفته‌های مرا که چی مثلاً؟!

توفیق: می‌فرستی جناب صادق‌خان شعر پرست و پلا که چی مثلاً؟!
راستی حیف آن یک ریال تمبر که صرف مخارج پستی شعر آقای «علی عبدالخالق» شده.
ملاحظه کنید چطور شعرش ماشینی از کار درآمده است:

بر سر سگ گرزنی نان ماشینی *** دردش آید، می‌نماید واق واق!

توفیق: و اگر این شعر را برایش بخوانی، اصلاً از این شهر فرار می‌کند.
... وبالاخره ستون ما تمام شد و بدبختانه باید شعر «دوشیزه ص.ن. آهن‌ربا» را در آخر بیاوریم و مزاحم شویم. این هم اثر «رادیو اکتیویته» علیا مخدره:

«این دغل دوستان که می‌بینی» *** همه دارند ابرو و بینی!

توفیق: ولی همه‌شان مغز ندارند. مثل خود شاعر علیه‌الرحمه
7. بیعاری یعنی این که آدم با این همه گرفتاری قرتوی کمرش بیندازد و مثل مرحوم مولانا برقصد و شعر بگوید ولی شعرش مثل شعر آقای «ناصردارو کرمانی» باشد:

تازگی بنده چرا قرتو کمر می‌بینم *** یاکه شور دگری بنده به سر می‌بینم
من قری نیستم ای آدم با فهم و شعر*** جمله را در اثر درد کمر می‌بینم
کاکا:
آن‌چه در شعر تو ای شازده پسر می‌بینم *** جان تو، عقل ترا زیر و زبر می‌بینم!

8. خدا پدر آقای «مرتضی. فرجیان» را بیامرزد (البته اگر صلاح می‌داند) چون ایشان فقط یک بیت شعر فرستاده‌اند که نصفش هم دزدی است! و اما شعر:

«ای که پنجاه رفت و درخوابی» *** پس چرا کشکتو نمی‌سابی؟!

پس از چند هفته استراحت، دوره عدم استراحت را با شعر نو آقای «ن. وحید یوسفی» آغاز می‌کنیم که می‌فرماید:
«نفهمیدم، چرا آخر نفهمیدم، بگو، چرا؟ ای آشنا... ای بی‌وفا، چرا چیزی نفهمیدم؟»
سبدچی: بچه‌دار و عروس‌دار و نوه‌دار هم بشی باز هم نمی‌فهمی!
9. شعر نو آفتاب «ب. اسدی. پ» برای خواندن و خنک شدن در این هوای گرم پربدک نیست:

به خاطر بیاور «ب» را *** بعد به خاطر بیاورد «ن» را
سپس به خاطر بیاور «د» را *** و بعد از آن به خاطر بیاور «هـ» را
و آخرالام به خاطر بیاور *** «ب. ن . د. هـ» را

توفیق:

به خاطر بیاور «س» را *** بعد به خاطر بیاور «ب» را
سپس به خاطر بیاور «د» را *** و آخرالامر به خاطر بیاور. «س. ب. د» را

نقص ستون سبدیات، نداشتن فرهنگ لغات بود که «عمو نوذر اصفهانی» متخلص به «خر گردن» با فرستادن فرهنگ زیر این نقص را برطرف کرد:
بوس یعنی بوسه
مینی‌بوس یعنی بوسه کوچک
بوسه کوچک یعنی بوسه نارس
بوس نارس یعنی بوسه انجام نشده
سبد میرزا: دستم به دامنت خرگردن! جان، یک وقت به فکر این نیفتی که فرهنگت را به طور کامل منتشر کنی، چون می‌خورد تو سر «لغت‌نامه دهخدا»ی خدا بیامرز!
10. در ستون سبدیات لطیفه‌نویسانی هستند که از شرآنها باید به شعرا و کارتونیست‌های سبد پناه برد. آنان که منکرند، بگو لطیفه «س. اسدی. بچه تویسرکان» را بخوانید:
اوس عباس: بیا.
آمیرزا: نمیام.
اوس عباس: میگم بیا.
آمیرزا: می‌گم نمیام.
اوس عباس: توبیا اگه بد بود دیگه نیا!
سبد میرزا: توهم «س. اسدی‌خان» بیا دم پرمن، اگه بد بود دیگه نیا!
11. آقای «عباس وثوقی لاهیجانی» که در طنزنویسی – (البته نثر) ید طولایی دارد، این‌بار برخلاف همیشه دست به شعرسرایی زده که ای کاش نمی‌زد:

صف از تو چیزهای خوب می‌خوام *** صف از تو چیزهای مرغوب می‌خوام
صف از تو مرغ چاق و گوشت تازه *** نه سفت و سخت، همچون چوب می‌خوام!

فکاهیون: اگه یه بار دیگر شعربگی، پا میشم میام لاهیجان حسابتو می‌رسم‌ها!

پی‌نوشت‌ها

1. ف. ن. فریزهندی که لقب «ملک‌الشعرای سبد» گرفت بعداً یکی از شعرای غیرسبدی توفیق شد.
2. عبارت «عدل خانه سوسکه» گاهی در زیر سرکلیشه ستون سبدیات چاپ می‌شد و اقتباسی از «عدل مظفرم» سر در مجلس شورای ملّی بود.
3. هوشنگ صهبا پسرشاعر معروف، استاد «ابراهیم صهبا» است که بعدها خودش شاعر معروفی شد.
4. مقصود «شمس قنات‌آبادی» وکیل مجلس آن زمان است که جزو مخالفان دکتر مصدق بود.
5. مقصود «دکتر محمد مصدق» نخست‌وزیر که اواخر به علّت کهولت، ضعف و بیماری اغلب اوقات زیرپتو استراحت می‌کرد.

منبع مقاله :
مهدوی زادگان، داود؛ (1394)، فقه سیاسی در اسلام رهیافت فقهی در تأسیس دولت اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول