نویسنده: مهدی فهیمی

 

همه‌ را با یک چشم نگاه می‌کند. (اشاره‌ به رزمنده‌ای که یک چشمش را در جنگ از دست داده بود.)
اخوی، شیشه‌ی عینکت را با گِل استتار کن، عملیات لو نرود. (شب عملیات خطاب به رزمندگان عینکی.)
لنگه پوتین پرت نکن. (خطاب به فردی که ناگهان وارد گفت و گوی دیگران می‌شد.)
خشاب که پر نمی‌کنیم، خاکریز که نمی‌زنیم. (خطاب به فردی که ناگهان وارد گفت‌وگوی دیگران می‌شد.)
به خودت رحم نمی‌کنی به فرشته‌ها رحم کن. (خطاب به رزمنده‌ای که زیاد عبادت می‌کرد.)
بی‌خود وقت خدا رو نگیر بگذار به کارش برسه. (خطاب به رزمنده‌ای که زیاد عبادت می‌کرد.)
تو نماز قضاهات ما را هم دعا کن. (خطاب به رزمنده‌ای که نمازش را آخر وقت می‌خواند.)
وای مین یا رب العالمین. (بر وزن آمین یا رب العالمین، در مواجهه با میادین مین.)
ترکشا قلیلاً، مرخصیاً کثیراً. (خطاب به مجروحانی که به مرخصی می‌رفتند.)
لطفً تک نزنید؛ قبلا سفارش داده شده. (عبارت روی بعضی از برانکاردها، کنایه از رقابت برای شهادت.)
بردنش هوالشافی. (درباره‌ی رزمنده‌ای که بعد از عملیات مجروح می‌شد. اگر هم از حال و روزش می‌پرسیدند و می‌گفتند «هوالباقی» یعنی حالش بد است و به زودی شهید خواهد شد.)
اگر ترکیدی ما را هم شفاعت کن. (خطاب به رزمنده‌ای که زیاد غذا می‌خورد.)
اشتهایش دیگر عینکی شده. (درباره رزمنده‌ای که بی‌میل غذا می‌خورد.)
بگذار یک بار با چفیه‌ات صورتم را خشک کنم بعداً. (خطاب به رزمنده‌‌ی تازه واردی که زود خودمونی می‌شد.)
تو فقط یک پایت قطع شده، چه خبره؟ ببین بغل دستیت سر ندار، هیچی هم نمی‌گه. (گفته‌ی امدادگران به مجروحانی که زیاد احساس درد می‌کردند.)
غصه نخور. می‌روم خط برایت می‌آورم. (خطاب به مجروحان وقتی اعضای قطع شده فراوان بود. مثلاً اگر رزمنده‌ای در سر دچار آسیب می‌شد، می‌گفتند: «غصه نخور می‌روم خط یک سر نو برایت می‌آورم.» یا اگر از دست یا پا مجروح شده بود می‌گفتند: «دستت قطع شده؟ عیبی ندارده، رفتیم عملیات یک دست قوی و سالم می‌‌آوریم.»، «پایت مجروح شده؟ بکن بینداز دور، برو از خط یک پای قشنگ بردار.»)
مرغ می‌بینمت. (خطاب به رزمنده‌هایی که چلومرغ‌های متداول قبل از عملیات را میل می‌کردند، کنایه از این که در عملیات شهید خواهید شد و در مراسم عزایتان چلومرغ خواهیم خورد.)
اگر با من دوست باشید زیاد گلاب می‌زنم. (خطاب به افرادی که در معراج‌الشهدا به جمع‌آوری، بسته‌بندی و ارسال پیکر شهدا کمک می‌کردند؛ کنایه از این که شما هم به زودی شهید خواهید شد و به خاطر آشنایی قبلی‌مان گلاب بیش‌تری زده خواهد شد، پاسخی که داده می‌شد گاهی این بود «خاطرت جمع باشد ما بدنی نخواهیم داشت که گلاب زیاد یا کم بزنی.»، یا «قراره مفقودالاثر بشیم» یا «بادمجون بم آفت نداره.»)
دل دادیم آشغال گوشت گرفتیم. (پس از صحبت با یکی از اسرا.)
ترکش بی‌سواده بوده. (وقتی ترکش با رزمنده‌ای که پشت لباسش نوشته بود «ورود هرگونه تیرو ترکش ممنوع» برخورد می‌کرد.)
حوری هستی، پس چرا این همه زشتی. (خطاب به پرستاری که با لباس سفید بیمارستان خود را حوری بهشت معرفی می‌کرد.)
اگر ما را ندیدید، خوب ندیدید دیگر. (در زمان خداحافظی و جدایی رزمندگان قبل که به زودی قرار بود شهید شوند از جمله، به جای «اگر ما را ندیدید، حلال کنید، ما رو ببخشید» و این قبیل عبارات.)
عرش رفتی مواظب ضدهوایی‌هایش باش. (خطاب به رزمنده‌ای که زیاد عبادت می‌کرد.)
منبع تحقیق: فهیمی، س. م. (1373). فرهنگ جبهه، شوخ‌طبعی‌ها (جلد اول). تهران: دفتر پژوهش و گسترش فرهنگ جبهه، تهران.
منبع مقاله :
مهدوی زادگان، داود؛ (1394)، فقه سیاسی در اسلام رهیافت فقهی در تأسیس دولت اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول