نویسنده: کیومرث صابری فومنی

 

حق همسایگی

نام صادره
جناب آقای الکساندر بستمرنیخ
معاون محترم وزارت خارجه اتحاد جماهیر شوروی
به گزارش «مش رجب» که از منابع مورد اعتماد ماست، باخبر شدیم که جناب‌عالی از این که انقلاب ما از همان آغاز پیروزی دستخوش انواع توطئه‌های خارجی و از آن جمله جنگ بوده است، با لحنی دوستانه، اظهار تأسف فرموده‌اید! با تشکر از این همه دوستی، که قطعاً ناشی از حس همجواری می‌باشد، از باب توضیح واضحات و تکمیل اطلاعات عرض می‌کنیم که این جنگ به ما تحمیل نشد، مگر. رو به دیوار – بر اثر جنایت و خباثت دولت‌هایی که ما اصطلاحاً به آنها «ابرقدرت» می‌گوییم! فی‌المثل یک دولتی که شما نمی‌شناسید، در بحبوحه همین جنگ هرچه می‌توانست به دشمن ما «میگ» داد، «توپولف» داد، «سوخوی» داد، «بمب خوشه‌ای» داد، «بمب شیمیایی» داد، «تانک تی – 72» داد، «موشک اسکاد» داد... یک موشک بزرگ‌تری داد که اول خیال کردیم مونتاز شده، اما، بعداً که آمد بالای سرخودمان، دیدیم نخیر، این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست!
چند تا موشک افتاد وسط همین شهر که شما امروز میهمانش هستید! یک سوراخ‌هایی ایجاد کرد، هر کدام به اندازه میدان سرخ!
یک بمبی افتاد توی یک مدرسه در مراغه، هر چه بچه در کلاس درس بود، تکه‌تکه شدند.
خلاصه، رفیق بستمرنیخ، دو سه تا از همان موشک‌ها به حواشی ستون «دو کلمه حرف حساب» اصابت نموده، چنان دم و دستگاه ما را خرد و خمیر کرد که هنوز که هنوز است از توی سماور و قوری «شاغلام» خرده شیشه در می‌آید! (از باب معارضه عرض می‌کنم که این «شاغلام» اگرچه همسایه همجوار ماست، اما جنسش خرده شیشه دارد!)
فلذا به کشورتان که تشریف بردید، رفقا را سلام رسانده، بگویید «گل‌آقام گفت: مگر قلم ما و قلم دست ما بشکند که ول کن معامله باشیم! مگر می‌شود حق همسایگی را از یاد برد؟ امیدواریم در این سفر به شما هم خوش گذشته باشد!
«گل آقا»
یکشنبه 1367/8/22

هفتخوان

کیومرث صابری فومنی

- الو، گل‌آقا؟
- من «غضنفر» هستم، سرپرست روابط عمومی....
- ولی من با گل‌آقا کار دارم...
- ایشان فعلاً «جلسه» دارد...
- عیبی ندارد، بعد از جلسه تلفن می‌زنم!
- ایشان بعد از جلسه، تشریف می‌برد «کمیسیون»!
- مانعی ندارد، بعد از کمیسیون تلفن می‌زنم!
- بعدش می‌رود «سمینار»!
- بعدش تلفن می‌زنم!
- بعدش می‌رود «سمپوزیوم»!
- بعدش ...
- می‌رود «مجمع عمومی»!
- بعدش...
- «شورا» دارد!
- پس یک ملاقات حضوری برای فردا بدهید، بیایم.
- فردا جلسه دارد!
- پس فردا ....
- کمیسیون دارد!
- پسون فردا!
- سمینار دارد!
- پس پسون فردا!
- سمپوزیوم دارد!
- پس در اون فردا!
- مجمع عمومی دارد!
- پس در اون پسون فردا!
- شورا دارد.
- ای آقا... پس می‌فرمایی اگر کسی با گل‌آقا کار داشته باشد، چه باید بکند؟
- این که دیگر سؤال ندارد پدرجان... یا باید تلفنی با ایشان صحبت کند، یا بیاید ملاقات حضوری...
- صحیح!!
«گل آقا»
یکشنبه 1365/3/11

بخش خصوصی کجا بود؟

کیومرث صابری فومنی

از پریروز که «مش‌رجب» و اعوان و انصارش را با آن نثر ناصرالدین شاهی خودم دست به سر کردم، دیگر از آنها خبری نشد تا امروز که «شاغلام» آمد و گفت: مش‌رجب بنده را فرستاد خدمت جناب‌عالی. گفت: «سلام بنده را به «گل‌آقا» برسان و بگو که مش‌رجب گفت که دو کلمه هم راجع به آن شرکت بنویس.»
گفتم: کدام شرکت؟
گفت: همان که 250 میلیون تومن سوء استفاده کرده، 75 میلیون تومن جریمه شده.
گفتم: که چطور بشود؟
گفت: چطورش را من دیگر نمی‌دانم.
گفتم : ببینم شاغلام! تو در این چند ماهه اخیر، چند تا اسکناس هزارتومنی دیده‌ای؟
گفت: کور بشم اگر یکیش را دیده باشم.
گفتم : مش‌رجب و غضنفر چی؟
گفت: کور بشود اگر دیده باشند!
گفتم : من چی؟
گفت: کور بشوید... بخشید، شما را جسارت نمی‌کنم!
گفتم: همین دیگر... شما سه تا کور و کچل گدا گشنه پول ندیده با هم جور شده‌اید، معلوم است که 1000000000 تومن به چشمتان زیادی می‌کند!
گفت: مش‌رجب بیچاره هم که نگفت راجع به ما بنویس. گفت راجع به بخش خصوصی بنویس!
با شنیدن این حرف، یک دفعه نمی‌دانم چی شد لنگه کفشم را درآوردم و پرت کردم طرف «شاغلام»... (گمان کنم از عصبانیت بوده باشد)... دیگر به کله‌اش خورد، به چانه‌اش خورد، به سینه‌اش خورد، به شکمش خورد، به کجاش خورد، نمی‌دانم. همین‌قدر می‌دانم که «شاغلام» گفت: «آخ!!» و افتاد و غش کرد! حالا این «مش‌رجب» دوره افتاده، همه‌جا شایع کرده که «گل‌آقا» زد به بخش خصوصی!!
اما دروغ می‌گوید این «مش‌رجب»، چلاق بشوم اگر به بخش خصوصی زده باشم. بخش خصوصی کجا بود؟ من همان زدم به «شاغلام»، شاهد هم دارم. شما گول جوسازی این «مش‌رجب» را نخورید، او با من، از سابق، خرده حساب دارد...
«گل آقا»
دوشنبه 1366/2/14

عدد و رقم!!

کیومرث صابری فومنی

«اگر خدای نخواسته، روزی ما به مصیبت فاجعه زلزله مواجه شدیم، ترجیح می‌دهیم که ده‌ها یا صدها نفر از مردم ما قربانی این گونه وقایع و حوادث بشوند، ولی در مقابل استکبار جهانی...»
آیت‌الله موسوی اردبیلی
(در خطبه نمازجمعه)
مگر همان خدا نخواهد و دعا کنیم که نخواهد.
والا «ده‌ها و صدها نفرم که قابلی ندارد (!)
بگو هزارها و میلیون‌ها...!!
«گل‌ آقا»
شنبه 1369/4/30

خط!!

کیومرث صابری فومنی

«ما می‌بینیم که هر بچه دیپلمات و بچه سیاستمداری می‌گوید. ما می‌خواهیم تشنج‌زدایی کنیم.»
حجت‌الاسلام محتشمی (نماینده مجلس)
«در کجای اسلام سیاست خارجی را به دست تظاهرات خیابانی جوانان هیجان‌زده می‌سپارند؟»
رجایی خراسانی (نماینده مجلس)
«الو، شاغلام! الو... الو... باز خط رو خط افتاده، بگو یکی بیاد درستش کند!!»
گل‌آقا
1369/3/2

دیپلماسی!!

کیومرث صابری فومنی

«25 سفارتخانه و نمایندگی خارجی در قاچاق اشیاء عتیقه «دست» داشتند.»

جراید

- دیپلمات‌ها، آدم‌های بامزه‌ای هستند...
«دست» دارند، ولی «اسم» ندارند!؟
گل‌آقا
دوشنبه 1369/9/19

خوبان

کیومرث صابری فومنی

«آنچه خوبان همه دارند، تو یکجا داری...
مایع ظرفشویی...
نامی مطمئن...»
به نقل از یک آگهی تبلیغاتی
(کیهان 1369/11/27)
- از صاحب آگهی فوق و برادران مسئول بخش آگهی روزنامه کیهان که این را چاپ کرده‌اند، تقاضا داریم دو کلمه مرقوم بفرمایند که «خوبان» چی دارند که این مایع ظرفشویی، همه‌اش را یکجا دارد!
لطفاً جواب را یک جوری مرقوم بفرمایند که ما قانع بشویم. التفات دارید که ما گل‌آقاییم! مو را از ماست می‌کشیم. با دو خط جواب کتره‌ای نمی‌شود سرمان را شیره مالید!
گل‌آقا
1369/12/27
منبع مقاله :
------، (1384)، گل‌آقا، یادنامه کیومرث صابری فومنی. تهران. دفتر طنز حوزه هنری با همکاری مؤسسه گل‌آقا و جشنواره مطبوعات