جریان تکفیری طالبان در افغانستان و جنایتهای آنان
چکیده
با بررسی تفکرات و مبدأ شکلگیری جریان جنبش تکفیری طالبان دانسته شد که این گروه با اندیشه جزمگرایانه و سطحی و دانش ناچیز از شریعت، باورهای وهابیت را با سنت قبیلهای پشتونوالی در هم آمیخته و با توسل به زور و رفتارهایی وحشیانه آن را در قالب آموزههای دینی بر مردم مسلمان افغانستان تحمیل نمودند.تحقیق پیشرو، نخست پیشینهی حضور عالمان وهابی و تأسیس مدارس مذهبی توسط آنان را در میان قبایل نواحی مرزی پاکستان با افغانستان تبیین نموده و سپس با واکاوی خاستگاه و شکلگیری تفکر مذهبی طالبان روشن گردید که باورهای اعتقادی این گروه بر گرفته از عالمان پشتون تبار تکفیری مدارس مذهبی پاکستان بوده و عواملی چون فقدان امنیت ملی، نبود نبردهای کاردان در میان سران جهادی، باورهای خشک و انعطافناپذیر مذهبی و ... زمینهساز ظهور و پیدایش هستهی اولیهی این گروه در افغانستان گردیده و حمایتهای مالی، سیاسی و نظامی عربستان و آمریکا در رشد و گسترش طالبان نقش مؤثر داشته است. از این رو، عقاید و شاخصههای فکری طالبان، همچون گروههای وهابی تکفیری مستقر در پاکستان و دیگر مناطق جهان ستیز با عقل، جمود فکری، تکفیر مخالفان عقیدتی و نژادی، تحریم توسل و استغاثه و...، بوده و با نفی جایگاه زنان در جامعه و عملکرد تأسف بار و ضد اسلامی با آنان و مبارزه پیگیر با فرهنگ و تمدن و مخالفت با رشد علم و تکنولوژی در کشور و با عملکرد ضد انسانی و رفتار وحشیانه، دهها هزار شیعه و اقوام غیر پشتون را سر بریده و شکنجه نمودند، و با خلق فاجعه نسلکشی در مزار شریف و بامیان، تصفیهای نژادی و شیعهکشی گستردهای را در افغانستان به راه انداختند.
مقدمه
پس از شکست ارتش شوروی و سقوط آخرین نظام کمونیستی در آوریل 1992م، و انتقال قدرت به گروههای جهادی، زیادهطلبیهای برخی از سران احزاب سیاسی و دور شدن از آرمانهای مقدس اسلام و آموزههای عزتآفرین جهاد و نژادپرستی افراطی و نبود کادر متعهد و کاردان در اداره کشور و نقشههای شوم استعمار خارجی، افغانستان را وارد یکی از پیچیدهترین بحرانهای جهان نمود، بحرانی که علیرغم تباهی ملت مظلوم مسلمان آن دیار، زمینهساز شکلگری جنبش تکفیری به نام طالبان در اواخر سال 1994 م (پاییز 1373 ش) گردید.با ظهور گروه افراطی طالبان اوضاع سیاسی و امنیتی کشور وارد دور جدیدی شد و طالبان با پیام بازگشت صلح، حاکمیت شریعت و دفاع از تمامیت ارضی افغانستان و...، با سرعت غیر قابل تصور موازنه قدرت را به نفع خود تغییر داد و در مدت زمان کوتاهی اکثر استانهای کشور را تسخیر کرد و پایتخت «کابل» را در اختیار گرفت.
بدیهی بود که اهداف اعلام شده از سوی این گروه در آغاز، برای ملتِ خسته از جنگهای طولانی برآورده شدن آرزوی دیرینه و بسیار امیدوار کننده بود، ولی با گذشت زمان و تسلط بر بیشتر استانهای کشور میان اهداف گفته شده و برخورد خصمانه و رفتار وحشیانه با مردم؛ به ویژه با شیعیان، ماهیت این گروه به ظاهر مسلمان را آشکار ساخت و نگرانیهای زیادی را باعث گردید که در دنیا مشابه آن کمتر دیده شده است.
نگارنده این تحقیق در تلاش است تا مبانی اعتقادی و جریانهای تأثیرگذار بر ظهور گروه تکفیری طالبان را بکاود و کارنامه عملی ضد اسلامی، قتل و کشتار مردم بیدفاع مسلمان افغانستان را به دست آنان به شکل آمار تبیین نماید.
ضرورت تحقیق
از آغاز شکلگیری و ظهور گروه افراطی طالبان در کشور افغانستان تاکنون، زمان زیادی نگذشته است؛ ولی رفتار خصمانه و عملکرد ضد اسلامی آنان نسبت به شیعیان و اقلیتهای قومی و مذهبی، توجه بسیاری ازکارشناسان مسائل سیاسی و اندیشوران علوم دینی را به خود معطوف ساخته و هر طیفی بر اساس بینش و توان معلومات خویش، ابعاد و زوایای پیدا و پنهان این گروه و بستر تولد و شکلگیری و کارنامه عملی و حامیان آنان را مورد تحلیل و بررسی قرار داده و آثار پر ارجی را در قالب کتاب، مقاله، نرمافزار و... برای تنویر افکارعمومی مردم جهان ارائه نمودهاند. اما در حوزه شاخصههای تفکر دینی و خاستگاه اعتقادی و تبیین زوایا و عمق فاجعه انسانی و قتل عام شیعیان افغانستان به صورت آمار، کار کمتر انجام یافته است، از این رو تحقیق حاضر با احساس خلأ و نیازمندی موجود سامان یافته است.پیشینه تحقیق
بررسی تاریخ و وقایع مردم منطقهی مرزی دیوبند و خط مرزی میان افغانستان و پاکستان و بازیهای سیاسی پشت پرده دولت مردان پاکستان سرنخهایی از حضور قبلی اندیشه متحجرانه و افراطی از اسلام در میان اقوام ساکن در آن سرزمین را از دیرباز نشان میدهد؛ چنان که «الیورا» کارشناس فرانسوی معتقد است: گرایش اهل حدیث «وهابیت» از قرن نوزدهم در شمال غربی ولایت مرزی پاکستان با افغانستان حضور پر رنگ داشته و حامیان اندیشهی سلفیگری، مدرسههای علوم دینی را در مناطق اتک، اکوار و در درهی کندو در روستای پنج پیری تأسیس نمودند، و تفکر اهل حدیث و ظاهرگرایی در میان ملاهای آن دیار - که عمدتاً در نواحی مرزی ساکناند - در سالهای 1950 میلادی گسترش یافت. طالبان علوم دینی مناطق جنوب افغانستان که اکثر آنان از نژاد پشتون هستند، اندیشهی سلفیگری تکفیری را در آن مدارس آموخته و با تأثیرپذیری از مبانی فکری افراطی اهل حدیث «وهابیت» از مکتب فقهی امام ابوحنیفه دست کشیده و علیه تصوف و حنفیت وارد جنگ شده و زیارتگاهها و قبور مردان صالح و مقدس آنها را ویران کردند. عالمان سنّی احناف به آنها لقب «وهابی» دادهاند ولی گروه یاد شده خود را «سلفی» (2) مینامند. (3)با تجاوز و اشغال افغانستان توسط روسها، تمام معادلات سیاسی کشور به نفع مکتب اهل حدیث پاکستان رقم خورد، زیرا صدها هزار خانواده افغانی در کشور پاکستان پناهنده شده و جوانان آنان جذب مدارس دینی اهل حدیث و دیوبندی گردیده و افزون بر آموزش اعتقادی و تغذیه فکری از کمکهای اقتصادی و مالی دولت پاکستان و مردم وهابی آن سرزمین بهرهمند شدند و سران گروه اهل حدیث با تبلیغ و ترویج اندیشههای افراطی وهابیت در میان مردم جنوب کشور، تودههای مردم شدیداً تحت تأثیر آموزههای فکری مخرب سلفیگری تکفیری قرار گرفتند. چنان که «مولوی افضل برگ متل»، ابتدا در مدرسه دیوبند هندوستان و سپس در اکوار پاکستان در مدرسهی اهل حدیث کراچی آموزش دیده و پس از مراجعت به وطن [افغانستان] محل فعالیتهای دینی خویش را در روستای «بادموک» قرار داده و در قیام سال 1978 میلادی وی رهبر محلی حزب اسلامی، به نام عبیدالله را خلع قدرت نمود و مردم منطقه را به وهابیگری فرا خواند. (4)
هم چنین مولوی حمیدالله و مولوی جمیل الرحمن که در «پنجپیر» آموزش دیده بودند، در بخشهای دیگری از مناطق جنوب و شرق افغانستان حضور یافته و اندیشه تکفیری وهابیت را در میان مردمان آن سرزمین ترویج نمودند. با وجود شواهد و نمونههای یاد شده میتوان به این ره آورد رسید که اندیشه تکفیری طالبان در افغانستان ریشه در مدارس اهل حدیث نواحی مرزی پاکستان با افغانستان داشته که سران تکفیری به صورت خزنده و پنهانی پیش از انقلاب اسلامی افغانستان مشغول به ترویج اندیشهی تکفیری وهابیان و مکتب دیوبندیه در میان مردم و جوانان منطقه بودهاند.
ریشهیابی تفکر دینی طالبان
در مورد خاستگاه و چگونگی شکلگیری اندیشه دینی طالبان و جریانهای مهم مذهبی که بر افکار و رفتار این گروه نقش اساسی داشتهاند رویکردهای مختلفی وجود دارد که به برخی از آنها به قرار زیر اشاره میکنیم:1. باورهای اعتقادی جنبش طالبان برگرفته از مدارس دینی دیوبند است.
2. برخی از طالبپژوهان، اصول اندیشه و افکار این گروه را متأثر از فرقه وهابیت میدانند.
با بررسی سیر تاریخی اندیشه دینی طالبان و واکاوی در تفکر مذهبی آنها دانسته میشود که سران و هستهی مرکزی این جنبشِ تندرو در مدارس تحت پوشش عالمان دیوبندی آموزش دیده و تغذیهی فکری شدهاند و دیوبندیها به علت تشابه عقیدتی و یا عینیت مبانی فکری با وهابیان، وهابی خوانده میشوند، از این رو بایسته است که خاستگاه تفکر دینی طالبان را با استفاده از نظریات کارشناسان مذهبی و سیاسی، تحلیل و کاوش کنیم.
حوزه علمیه دیوبند
این مرکز علمی در سال 1283 ق، توسط مولانا محمد قاسم نانوتوی، مولانا رشید احمد کنگوهی و دیگران، در دهکده دیوبند واقع در شمال کشور هندوستان تأسیس شد و امروزه یکی از مهمترین جریانهای بنیادگرایی اسلامی در شبه قاره هند به شمار میآید. (5) و بزرگترین مرکز مذهبی است که پاراایم تفکر دینی و اعتقادی گروه طالبان با اتصال به حزب جمعیت العلماء الاسلام در آن جا شکل گرفته است، زیرا نهاد مذهبی جمعیت العلماء الاسلام که در سال 1945 میلادی به وسیله عالمان دیوبندی و مولانا بشیر احمد عثمانی در پاکستان پایهگذاری شد، نقش محوری در حمایت فکری جریان طالبان ایفا نموده است. (6) چنان که احمد رشید مینویسد:طالبن با ارتباط محدودی که با جهان داشتند، به مدرسههای جمعیت العلمای پاکستان وارد شدند و متأثر از دانش ملاهای تنگنظر این مدارس به دیوبندیهای سرسخت و متعصب مبدل شدند، از این رو جنبش طالبان از طریق جمعیت العلماء الاسلام، پاکستان با خط دیوبندی آشنا شده و به شدت تحت تأثیر گرایشهای مذهبی این مکتب قرار دارند. (7)
استاد شهید برهانالدین ربانی در دیداری که با عطاءالله مهاجرانی وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی ایران در 1382/6/19 داشته است میگوید:
«یکی از شیوههای شناخت اندیشه و مشی طالبان، آشنایی با عقاید علمای سلفی دیوبندی پاکستان است». (8)
بدین ترتیب، خاستگاه اندیشه دینی کادر رهبری طالبان برگرفته از حزب جمعیت العلماء الاسلام، است. که این نهاد مذهبی خود شاخهای از مکتب دیوبندیه هند به شمار میآید.
رابطهی دیوبندیها با وهابیت
عالمان مکتب دیوبندی ارتباط عمیق و تنگاتنگی با وهابیان در حوزه اندیشه و عقاید دارند، چنان که رشید احمد کنگوهی در تأیید عقاید وهابیت میگوید: «کسانی که از محمد بن عبدالوهاب، پیروی نمایند انسانهای شایسته بوده و عقاید وهابیها صحیح است.» (9) وی در مورد پیشوای وهابیان میگوید: «محمد بن عبدالوهاب، مردی صالح بود و با تکیه بر مذهب حنبلی و حدیث، با بدعت و شرک مبارزه کرده.» (10)هم چنین عالمان وهابی باورها و مبانی فکری خود را عین اندیشهی دینی عالمان دیوبند دانسته و عبدالله بن صالح الصقر نماینده وزارت اوقاف ریاض در بازدید از مرکز علمی دیوبند تأکید میکند که کشور عربستان برادر شماست و خادم الحرمین «ملک فهد» و آل سعود از شما هستند. (11)
شاه ولی الله دهلوی متفکر و متکلم اصلاح طلب هندی که خود از مؤسسان مکتب دیوبند است، موضع خصمانهای در برابر مکتب تشیع داشته و کتاب ازالة الخلفا را علیه شیعه نوشت و به دلیل شباهتهای فکری وعقیدتی میان وی و محمد بن عبدالوهاب برخی او را نسخهی وهابیت شمردهاند. (12)
برخی از فرقه پژوهان معتقدند که شاه ولیالله و محمد بن عبدالوهاب، دوره طلبگی را در حجاز و در یک زمان گذرانیده و نزدیک استاد دانش آموختهاند. (13) ابوالحسن ندوی در معرفی محدث دهلوی میگوید: شاه ولیالله و پیروانش بهترین ترویج کنندگان اندیشههای ابن تیمیه در شبه قاره هند به شمار میآیند. وی در راستای نشر افکار ابن تیمیه، مدارس زیادی تأسیس کرد و به ترتبیت شاگردان زیادی پرداخت. (14) از این رو ارتباط نزدیک و مسافرتهای پیوسته محدث دهلوی و شاگردان وی به مکه و مدینه شاهد روشنی بر تأثیرپذیری دهلوی از ابنتیمیه و محمد بن عبدالوهاب بوده و پیروان وی وهابیان حقیقی در شبه قاره هند محسوب میشوند و افکار و عقاید وهابیت از طریق عالمان مدارس دیوبندیه؛ به ویژه از مجرای حزب جمعیت العلماء الاسلام که مرکز پرورش و تغذیه فکری طالبان بوده است در افغانستان انتقال یافته و نقش اساسی در شکلگیری تفکر و عملکرد افراطی این جنبش تکفیری در عرصههای مهم اجتماعی و فرهنگی در این سرزمین داشته است.
عوامل زمینهساز شکلگیری طالبان
در باره شکلگیری و زمینههای ظهور جریان پرشتاب گروه طالبان، تحلیلگرانِ مسائل سیاسی رویکردهای متفاوتی دارند: برخی از آنان عامل شکلگیری این جنبش را دستگاه امنیتی پاکستان «isi» میدانند. (15) گروهی دیگر عملکرد نامطلوب رهبران جهادی و درگیری نیروهای داخلی را در ظهور طالبان مؤثر دانستهاند. (16) ولی با بررسی همهی ابعاد این موضوع، روشن میشود که عوامل زمینهساز ظهور و شکلگیری طالبان، مجموعهای از وقایع تلخ و ویرانگر داخلی افغانستان و مؤلفههای دیگر چون فقر فرهنگی و اقتصادی، تعصب قومی و قبیلگی، فقدان قانون اساسی مورد قبول ملت و سنتهای پایدار و انعطافناپذیر مذهبی، نبودِ نیروهای کاردان و....، مؤثر بوده است که در این قسمت از بحث، مهمترین عوامل زمینهساز و شکلگیری این گروه تکفیری را بررسی و تحلیل میکنیم.1. عدم کاردانی سران جهادی در تشکیل حکومت ملی
رهبران جهادی در آوریل 1992 م (فروردین 1371ش)، با تصرف کابل وارد این شهر شدند و صبغتالله مجددی به عنوان اولین رئیس جمهور از سوی سران مجاهدین برگزیده شد و شور و شعف غیر قابل وصفی را برای مردم خسته از جنگ، به همراه داشت. مردم مظلوم و شهید داده افغانستان پس از چهارده سال جهاد علیه متجاوزان روس، انتظار روزهای شاد و پر از پیروزی را در آینده به سر میپروراندند؛ ولی دیری نپایید که جنگ بر سر قدرت در میان سران مجاهدین آغاز شد و روز به روز دامنهی آن گستردهتر شده و حدود چهار سال به طول انجامید و زمینه ضعف نیروهای جهادی فراهم آمده و حامیان طالبان از این ضعف مفرط مجاهدین و فرصت به وجود آمده کمال استفاده را نموده و در تجهیز و راهاندازی ماشین جنگی طالبان تلاش کردند.دکتر احمدی میگوید:
یکی از عوامل مهمی که زمینهساز ظهور طالبان در افغانستان شد، ناتوانی رهبران گروههای جهادی در استقرار یک دولت فراگیر ملی و تمایل برخی از این گروهها به اعمال سلطه بیشتر در برابر دولت مجاهدین بود. (17)
عظیمی، یکی دیگر از کارشناسان مسائل سیاسی افغانستان مینویسد:
طالبان قبل از این که محصول تصمیمات خارجی در بیرون از مرزهای افغانستان باشند، نتیجهی تحزبگرایی و قومگرایی و اختلافات درونی و عملکرد نامطلوب نیروهای جهادی بعد از انتقال قدرت به آنان میباشد. (18)
دکتر چنگیز پهلوان نیز در این زمینه مینویسد:
واقعیت این است که پدیده طالبان را نمیتوان بیتوجه به جریان صعود و افول دولت مجاهدین ... به درستی دریافت. (19)
از این گفته میتوان این گونه استفاده کرد که عدم تشکیل یک دولت فراگیر، زمینهی ظهور طالبان را آماده ساخت؛ از این رو، ضعف اکثریت رهبران در تدبیر امور کشور و عدم تجربه در اداره دولت و زیادهخواهیهای آنان موجب چندگانگی در اندامهای مختلف احزاب و لجام گسیختگی فرماندهان شده و زمینه را برای رشد پدیده شوم گروه تکفیری طالبان فراهم ساخت.
2. نظام قبیلهای جامعه افغانستان
از جمله عواملی که میتواند فرهنگ جامعه و کشوری را در مسیر توسعه بهتر به پیش براند، عقلانیت و دانش محوری است؛ ولی در جامعه سنتی، علم و عالمان جایگاه و نقش اصلیاش را از دست داده و ساختار قبیلهای و زد وبندهای طائفهای عمدهترین مانع در راه رشد و شکوفایی فرهنگی توسعه بوده و مخالف حاکمیت قانون میباشد؛ از این رو، ساختار جامعه افغانستان قبیلهای و سنتی بوده و مسئله قومیت و نژاد، نقش به سزایی در ظهور و پیروزی طالبان ایفا کرد؛ زیرا طالبان همه از قوم پشتون بوده و پشتونها همواره خواهان تسلط قوم خود بر دیگر اقوام ساکن در افغانستاناند و سیاستها و مواضع طالبان مورد حمایت جدی سلطهطلبان پشتون قرار گرفت. (20) بدین ترتیب، بافتِ جمعیتی طالبان یکی از مهمترین ابزار موفقیت را در اختیار آنان قرار داد؛ (21) چنان که ملا محمد حسن حاکم طالبان در قندهار میگوید:ماهمگی از قوم پشتون بوده و یکدیگر را میشناختیم و عقیدهی یکسانی داشتیم و کاملاً حرف یکدیگر را میفهمیدیم؛ بنابراین، تصمیم به اقدام مشترک برایمان آسان بود. (22)
3. فقدان امنیت
بدون شک یکی دیگر از عواملی که در ظهور جریان طالبان نقش مهمی داشت درگیریهای طولانی میان نیروهای جهادی بوده است. این جنگها به صورت بسیار وحشیانه با موشک باران کابل سالها ادامه یافت و حتی رهبران احزاب برای کسب قدرت علیه یکدیگر حکم جهاد صادر میکردند. (23) و حکومت کوتاه و محدود مجاهدین، افزون بر نابودی زیر ساختها و پایههای اقتصادی افغانستان نظم و امنیت عمومی را به شدت آسیبپذیر نموده و مردم این کشور نه صاحب جان خود بودند و نه اختیار ناموس ومال خود را داشتند. و هرگاه گروهی که نوید برقراری صلح و امنیت را به آنان میداد از آن حمایت کرده و در انتظار یک ناجی بودند و برای ملت و مردم مظلوم این کشور مهم نبود که این گروه نجات دهنده از کجا و چه کسانی هستند. (24) از این رو، بیثباتی حاکم در جامعه و درگیری سران احزاب و فرماندهان جهادی بر سر قدرت، بهترین فرصت را برای طالبان فراهم ساخت تا با شعار تأمین امنیت در افغانستان در مدت کوتاهی بیشترین استانهای کشور را تصرف کنند و قدرت را به دست بگیرند.پیدایش طالبان
ملامحمد عمر در دهکده نوده، نزدیک قندهار در سال 1959 م از قبیلهی «هوتکی» شاخهی «غلزایی» به دنیا آمده. وی، پس از دوره تحصیل در روستای سنگسر بخش میوند قندهار رفت و با تأسیس یک حوزه علوم دینی کوچک به شکل گِلی، مشغول تدریس و فعالیتهای علمی و دینی شده است، (25) ملاعمر تا آن جا که امکان داشت از افراد بیگانه و ناشناس دوری میگزید ولی با طالبان و شاگردانش حشر و نشر را حتی داشته است. به گفتهی آگاهان علوم سیاسی، سرکرده گروه طالبان و هستهی مرکزی این جنبش در زمان جهاد مردم افغانستان علیه ارتش سرخ شوروی از اعضای دو حزب «حرکت انقلاب اسلامی، و حزب اسلامی شاخهی خالص» بودهاند؛ که رهبری دو حزب یاد شده را مولوی محمد نبی محمدی و مولوی یونس خالص بر عهده داشتهاند؛ چنان که ملا محمد حسن نائب رئیس مجلس وقت طالبان میگوید: «من، ملا عمر را به خوبی میشناختم و در دو جبهه و در دو گروه در برابر ارتش سرخ شوروی میجنگیدیم». (26) وی در جای دیگر میگوید:ملا محمد غوث، ملا محمد ربانی رئیس مجلس و معاون ملاعمر و خودم، همه از استان ارزگان هستیم و در کنار یکدیگر مبارزه میکردیم؛ اما پس از دوره جهاد من به کویته پاکستان برگشته و وارد مدرسه شدم و هرگاه همدیگر را میدیدیم، درباره گرفتاریها ومشکلات جامعه افغانستان صحبت میکردیم. ما دارای عقیده واحد بوده و خیلی خوب به توافق دست مییافتیم.
ملا محمد عباس، وزیر وقت بهداشت و درمان طالبان، میگوید:
من در «کلات»، مرکز استان زابل که در 135 کیلومتری شمال قندهار قرار دارد، در یک مدرسه دینی مشغول تحصیل بودم، ولی اوضاع کشور آن چنان بحرانی و بد بود که ازتحصیل علم دست کشیده و با عدهای از دوستانم به منظور شرکت در شورایی که برای حل مشکلات افغانستان، به ابتکار «اسماعیلخان» تشکیل شده بود به استان هرات رفتیم و در نهایت این شورا نیز نتوانست راهکاری در باره حل اوضاع آشفتهی کشور ارائه دهد؛ از این رو من و شماری از دوستانم نظیر: ملا عبدالرزاق، ملا محمد فاضل، مولوی عبدالستار سنایی، ملا عبدالجلیل و ....، برای رفع اوضاع نابسامان مملکت، روانه قندهار شده و در ضمن ملاقات با ملا عمر به او پیوستیم. (27)
بررسی تاریخ شکلگیری و پیدایش گروه طالبان نشان میدهد که عناصر مرکزی این گروه پس از پیوستن به ملا عمر وتشکیل شورای عالی در قندهار و بحثهای فراوان درباره ناامنیهای ممتد و جنگهای طولانی در کشور، موفق به ارائه طرحی شدند که ازنکات محوری آن اعاده صلح، خلع سلاح عمومی و حاکمیت شریعت اسلامی در افغانستان به شمار میآید؛ ولی موارد پیش گفته تنها ادعایی بیش نبوده که رهبران این جنبش داشتند و اقدامات خشونتبار و رفتار ضد اسلامی این گروه در عرصههای سیاسی و اجتماعی پس از تسلط در کشور کاملاً متناقض با اهداف اعلام شده توسط آنها بوده است.
استاد برهانالدین ربانی، هستهی مرکزی گروه طالبان را در مصاحبهای به قرار زیر دانسته و میگوید:
1. ملا محمد عمر رهبر اصلی جنبش طالبان است؛
2. گروهی از افسران کمونیست طرفدار دکتر نجیبالله؛
3. گروهی از افسران و سربازان پاکستان و شبه نظامیان سپاه صحابه؛
4. طلاب علوم دینی پشتون تبار افغانستان؛
5. تعدادی از سران قبایل پشتون؛
6. گروهی از سرکردههای قاچاق مواد مخدر.
استاد ربانی، سیاستهای کلی و تصمیمگیریهای اصلی جنبش طالبان را از آنِ نظامیان پاکستان و اعضای افراطی سپاه صحابه دانسته است. (28) بدین ترتیب، با ترکیب عناصر یاد شده و طرفداران پشتون تبار آنان، گروهی به نام طالبان در عرصهی سیاسی و نظامی افغانستان ظهور نموده و در مدت زمان کوتاهی بخش اعظم خاک این سرزمین را تصرف کردند و انظار عمومی جهانیان را به خود معطوف ساختند.
علل گسترش طالبان
الف. مذهبی
با تجاوز و اشغال افغانستان توسط ارتش شوروی، مراکز آموزشی و محیط تحصیل در این کشور به شدت آسیب دید و میلیونها نفر از مردم افغانستان به کشور پاکستان پناهنده و در دو استان بلوچستان و سرحد (پشتونستان)، مستقر و تحت تأثیر محیط قبیلهای و مذهبی آنجا قرار گرفتند و نهادهای خیریه پاکستانی با همکاری سازمانهای بینالمللی امر امداد و کمک رسانی به آوارگان را بر عهده گرفتند. در این میان، سازمانهای مذهبی به ویژه سازمان دینی و ایدئولوژیکی جمعیت العلمای اسلام تحت رهبری مولوی فضل الرحمن که از قوم پشتون شاخهای درانی است، در امر کمک رسانی به آوارگان، بیش از دیگر نهادهای خیریه نقش ایفا نموده و افزون بر امر امداد، هزاران تن از فرزندان آوارگان افغانستانی را به مدارس تابع جمعیتِ خویش فرا خواندند و زمینهی تحصیل آنان را به صورت رایگان فراهم نمودند. در این مدارس، علاوه بر آموزش دروس رایج و معمول علوم دینی، آموزشهای ویژهی رزم و نظامی نیز برای طالبان وجود داشته است. (29)کمترین تردیدی وجود ندارد که طالبان در این مدارس دینی که متأثر از حوزه علمیه دیوبند بوده و متمایل به قبیلهی پشتون است درس خواندهاند و شیوهی آموزش در این مدارس بر اساس الگوی آموزشی ویژه بوده است؛ به گونهای که طلاب آن با تعصب دینی آشکاری فارغالتحصیل شده و با هر نوع اندیشهی که مخالف افکارشان بود با رفتار خشونتآمیز برخورد نموده و این امر را نوعی جهاد تلقی میکردند، زیرا مفهوم جهاد از نظر آنان منحصر به جنگ مسلمانان با غیر مسلمانها نبوده، بلکه به معنای مبارزه با هر عقیدهای است که مخالف باورهای آنان باشد. طالبان با این بینش وارد افغانستان شده و با نیروهای جهادی در این سرزمین جنگیدند و آن را نوعی جهاد میدانستند. (30)
دکتر احمدی در این مورد مینویسد:
مولوی فضل الرحمن رهبر گروه جمعیت العلمای پاکستان که ریاست کمیته دائمی مجلس ملی آن کشور را نیز بر عهده داشت، یکی ازگروههای ضد شیعی پاکستان بوده و جزئی از حامیان اصلی جریان طالبان بوده است. (31)
وی در مقاله مدعی است که: تداوم سنتهای افراطی و مذهبی و تأثیر آموزشهای دینی در مدارس مذهبی پاکستان و به ویژه در «مرکز جمعیت العلمای اسلام» و مدارس مذهبی دیگر با مرکزیت دیوبندی، از عمدهترین عوامل گسترش و رشد پدیده طالبان بوده است؛ چنان که مینویسد: مولوی محمد عمر و سه تن از اعضای شورای رهبری طالبان در قندهار از فارغالتحصیلان جامعة العلوم الأسلامیة است که تحت ریاست مولانا محمد یوسف بن نوری، یکی از اعضای برجسته جمعیت العلمای اسلام میباشد و نماینده طالبان در سازمان ملل نیز از همین مدرسه فارغالتحصیل شده است و نماینده طالبان در پاکستان نیز از فارغالتحصیلان جامعة المحمدیة در کراچی بوده و بسیاری از فرماندهان طالبان از همین مدارس مذهبی که وابسته به «جمعیت العلمای اسلام» است، فارغالتحصیل شدهاند. (32) همین نهاد مذهبی، پس از تصرف کابل، هیئتی را برای کمک به طالبان در تدوین قانون اساسی جدید طالبانی به کابل فرستاد. (33)
حمایت فضلالرحمن از گروه طالبان، منحصر به کمکهای مالی و آموزش تعالیم دینی و نظامی نمیشود، بلکه وی در 21 ژوئن 1999 در رأس هیئت بزرگی عازم قندهار گردید و با ملاعمر سردستهی گروه طالبان دیدار و مذاکره نموده و با حضور در افغانستان حمایت همه جانبهای خویش را از این جنبش افراطی اعلام داشته و گفته است. افراد جمعیت، علمای کرام، طلبا، مجاهدین و نوجوانان و...، همواره برای بقا و استحکام ومبارزه در راه حکومت اسلامی روی کار آمده در افغانستان، شما را (ملا عمر) مساعدت خواهند کرد. (34)
به گفتهی کارشناسان مسائل سیاسی، مجموعهای از مدارس علوم دینی و احزاب اسلامگرا و نهادهای مذهبی پاکستان که در شکلگری و گسترش گروه تکفیری طالبان، نقش اساسی داشتهاند، که در ادامه، شماری از آنها را به قرار زیر نام میبریم:
1. جمعیت علمای اسلام «گروه فضلالرحمن»
این جمعیت در سال 1946م، از جمعیت علمای هند منشعب شد و پس از فوت رهبر این جریان به نام مفتی محمود، مدیریت آن را فرزند وی مولانا فضلالرحمن به عهده گرفت.2. جمعیت علمای اسلام «گروه مولانا سمیعالحق»
این گروه تحت رهبری سمیعالحق بوده و ایشان از روحانیون پشتون تبار صوبهی سرحد است.3. سپاه صحابه
این گروه در ششم سپتامبر 1985م، توسط حق نواز جنگوی در شهر «جنگ» ایالت پنجاب بنیانگذاری شد. حق نواز فرد متعصب و ضد شیعه بوده و هدف او از تأسیس سپاه صحابه مقابله با شیعیان و نفوذ ایران در پاکستان بوده است.4. لشکر جنگوی
این گروه نیز یکی از گروههای افراطی مذهبی بوده و در شکلگیری طالبان نقش اساسی داشته است.5. جمعیت اهل حدیث
مکتب اهل حدیث وابسته به اندیشهی شاه ولیالله دهلوی بوده و دهلوی از نظر فکر و اندیشه ارتباط نزدیکی با وهابیان دارد. (35) بدین ترتیب، از مدارس تحت پوشش گروههای مذهبی یاد شده هزاران طالب پاکستانی و افغانی آموزش دیده، وارد افغانستان و شهر قندهار شده و در حمایت از طالبان علیه مردم و نیروهای جهادی افغانستان جنگیدند.ب. سیاسی
مطالعه و بررسی جریان تکفیری طالبان نشان میدهد که افزون بر علل پیش گفته، برخی از کشورهای همسایه و منطقه و قدرتهای بزرگ فرا منطقهای و در رأس آنها دولت آمریکا در شکلگیری، سازماندهی و گسترش این جنبش نقش مؤثر داشتهاند.از آن جایی که پرداختن تفصیلی به ابعاد سیاسی این موضوع در این مختصر نمیگنجد؛ تلاش میکنیم که نقش و تأثیر پررنگ شماری از کشورهای خارجی را که با حمایت مالی، تسلیحاتی و تدارکاتی آنها این جنبش شکل گرفته است، به صورت موجز بکاویم.
1. پاکستان
روابط سیاسی و دیپلماسی کشور افغانستان و پاکستان به دلیل ادعاهای ارضی و سرزمینی که افغانستان نسبت به بخشهای خاک پاکستان دارد همیشه ناپایدار و تنشزا بوده است و در زمان جنگ نیروهای جهادی با اشغالگران شوروی و پس از استقرار حکومت مجاهدین در کابل، دولت پاکستان کوشید تا رابطهی حسنهای با کابل برقرار نماید، ولی سران نیروهای جهادی، اهداف و خواستههای سیاستمدارانِ پاکستانی را برآورده نساختند و از این رو، اسلامآباد برای دستیابی به منافع خویش و تضعیف دولت ربانی، به فکر تشکیل گروه جدیدی افتاد و جریان تند رو و افراطی به نام طالبان را در افغانستان روی کار آورد و نیروهای نظامی، هواپیماها و تانکهای پاکستانی درجریان درگیریهای طالبان با نیروهای مجاهدین به کمک این جنبش آمده و شهرهای بزرگ افغانستان را یکی پس از دیگری تصرف نمودند. (36) چنان که در روزنامه انگلیسی زبان کابل تایمز آمده است که سازمان اطلاعات پاکستان آی. اس. آی، سند محرمانهای را منتشر کرد و در آن خواستار نفوذ پاکستان در حکومت افغانستان شده و مینویسد:«ما باید در آینده، ادغام تدریجی ساختار اقتصادی و سیاسی را به چنان طریقی تأمین کنیم که منتج به اتحاد نزدیک بین افغانستان و پاکستان شود.» (37) از این روست که نصرالله بابر وزیر کشور سابق پاکستان که خود یک پشتون تبار است، در سازماندهی و حمایت مالی و نظامی طالبان نقش تعیین کنندهای را بر عهده داشته است. (38)
در این میان، سازمان ISI کانال اصلی انتقال تسلیحات و پول به طالبان بوده و با مشارکت افراد وابسته به این مرکز اطلاعاتی و نیروهای شبه نظامی پاکستان، نواحی شمال غرب افغانستان را تصرف نموده و در اختیار گروه طالبان قرار دادند و بدین ترتیب پاکستان حامی اصلی طالبان بوده و در شکلگیری و رشد این گروه و ادامه جنگ در افغانستان شرکت فعال داشته است. از این رو، انگیزه و هدف مداخلهای پاکستان در امور سیاسی افغانستان را میتوان چنین بیان کرد:
1. پشتونهای دو سوی مرز افغانستان و پاکستان را متحد ساخته و با روی کار آوردن دولتی دست نشانده و مزدور در کابل اختلافات ارضی فیمابین را برای همیشه از اذهان رهبران افغانستان دور نموده و به آرزوی دیرینهی خود مبنی بر ایجاد منطقهی استراتژیک تحت سلطهی خود دست یابد.
2. مقابله با نفوذ کمونیسم که با اشغال افغانستان در مرزهای پاکستان رسیده بود. از این رو، سران این کشور به حمایت از جریان طالبان در افغانستان برخاسته و بسیاری از نابسامانیهای این سرزمین بر اثر دخالتهای ناروای پاکستان است.
3. یکی دیگر از اهداف پاکستان در حمایت از طالبان، راهیابی از خاک افغانستان به بازار آسیایی میانه است که از دیرباز مورد علاقهی پاکستان بوده و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این علاقه شدت پیدا کرده بود. (39)
4. تأمین منافع کشورهای غربی؛ به ویژه هم آوایی با آمریکا در مقابله با جمهوری اسلامی ایران که از سوی پاکستان به عنوان یکی از هم پیمانان منطقهای آمریکا دنبال میشود.
2. عربستان سعودی
یکی دیگر از کشورهای اسلامی منطقه که در ظهور و قدرتیابی گروه تکفیری طالبان نقش پررنگ و فعالی داشته، عربستان سعودی است. رهبران فکری و سیاسی سعودی در راستای حمایت از گروه طالبان، اهداف سیاسی و ایدئولوژیک را دنبال میکردند که به ذکر دو نمونه اکتفا میکنیم:الف. تبلیغ اندیشه وهابیت در افغانستان
عربستان سعودی به عنوان امالقری جهان اسلام به زعم خود حمایت از مسلمانان جهان را وظیفه دینی خود میداند، از این رو با کمکهای مالی و ترویج اندیشه وهابیت در میان هزاران طالب افغانی، نقش فعالی داشته و با حضور پر شتاب این گروه در عرصههای نظامی، دولتمردان ریاض و عالمان وهابی را بیش از گذشته مصممتر ساخت تا با افزایش حمایت مالی مانع نفوذ و تفکر شیعه گردیده و باورهای وهابیت را در میان مردم افغانستان بیش از گذشته گسترش دهد و گروه طالبان وسیلهای بود که ریاض را به تحقق اهداف سیاسی و مذهبی خویش نزدیک میساخت. (40)ب. مقابله با نفوذ رو به رشد ایران در افغانستان
هدف دوم عربستان در پشتیبانی و گسترش گروه طالبان، رقابت جدی با نفوذ رو به رشد ایران در افغانستان بوده است، چنان که دکتر چنگیز پهلوان مینویسد:«پول عربستان و اندیشه حذف ایران از صحنه افغانستان برای این گروه چنان جذاب بود که چشم آنها را در برابر درک تغییرات پدید آمده در جامعه افغانستان میبست». (41) وی هم چنین اظهار میدارد: «عربستان در افغانستان حضور فعال دارد و با حضور ایران در صحنه سیاسی منطقه به شدت مخالف است.» (42)
از این رو، تقابل مبانی اعتقادی مترقی شیعه با اندیشه سخیف وهابیت و کاهش جایگاه ریاض به عنوان امالقری جهان اسلام پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، این کشور را به جبههگیری شدید با ایران در مسائل افغانستان کشانده و ایران را به رقیب منطقهای وی تبدیل کرده است.
3. آمریکا
نقش پیدا و پنهان آمریکا در ظهور و رشد طالبان برای همه آگاهان به مسائل سیاسی افغانستان امر بسیار روشنی است؛ از این رو دولت مردان آمریکا در ایجاد و رشد گروه طالبان به دنبال اهداف و منافعی بودندکه به برخی از آنها اشاره میکنیم:1. آمریکا با تجاوز و اشغال افغانستان و تأمین امنیت نسبی آن کشور و نیز اشراف بر کشورهای آسیای میانه، در صدد چپاول و غارت ذخایر نفتی و گازی و... منطقه بوده و بدین منظور لشکرکشی نموده است.
2. هدف دوم آمریکا محاصرهی ژئوپلوتیک ایران به وسیله تسلط در کشورهای همجوار آن بوده است و تداوم حکومت طالبان در دراز مدت میتوانست عرصه را برای جمهوری اسلامی از جناح شرق ناامن نماید. (43)
عقاید طالبان
جمود فکری و جهتگیریهای طالبان در افغانستان نشان میدهد که این گروه پیوند فکری عمیقی با مدارس دینی وهابیان داشته است، از این رو بایسته است که به مهمترین باورهای اعتقادی جریان طالبان که اقتباس از وهابیت است به قرار زیرا اشاره کنیم:1. ستیز با عقل و عقلانیت: طالبان همانند وهابیان، تعقل و خردورزی را در مسائل دینی و سیاسی رد میکردند، چنان که ملاعمر در پاسخ به نماینده یونسکو مبنی بر خودداری از تخریب آثار باستانی کشور افغانستان و پیروی از تدبیر عاقلانه گفت: ما به عقل کاری نداریم و آن چه انجام میدهیم خواست اسلام است. (44)
2. دشمنی با شیعیان: ملاعمر معتقد بود که شیعیان چیزی بین مسلمانان و کفارند. (45) از این رو طالبان شیعیان را بدعتگذرانی میدانستند که میتوان آنها را به خاطر عقاید مذهبیشان شکنجه نموده و به قتل رساند. (46)
3. شرک دانستن توسل، استغاثه و شفاعت.
4. تحریم ساختن گنبد و بارگاه بر روی قبرهای اولیای الهی و بزرگان دینی.
5. حکم به ارتداد مسلمانان به دلیل رفتن به زیارت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) اهل بیت (علیهم السلام) و صالحان و...
6. حلال شمردن خون، مال و نوامیس امت اسلامی که پیرو سایر مذاهب اسلامی بوده و عقاید و باورهایشان با طالبان و قوم پشتون تفاوت دارد.
4. وجوب امر به معروف و نهی از منکر به صورت خشن و افراطی و مطابق با اندیشهی طالبان. از این رو، اداره امر به معروف طالبان وظیفه داشت که اسلام طالبانی را در سطوح جامعه اجرا نماید. (47)
8. حرمت استفاده از وسایل ارتباط جمعی، مثل تلویزیون، ضبط صوت، سینما و ... زیرا وسایل مورد نظر به عقیده طالبان ابزارهای شیطان در اغوای مسلمانان است. (48)
بنابراین با واکاوی مؤلفههای عقیدتی طالبان میتوان گفت که اندیشههای ابنتیمیه و وهابیان بیشترین تأثیر را در تفکر و عملکرد گروه طالبان داشته است.
با بررسی شکلگیری و خاستگاه باورهای اعتقادی طالبان دانسته شد که این گروه با آموزش و فراگیری افکار و اندیشههای وهابیان در مدارس دینی پاکستان وارد افغانستان شده و به زعم خودشان با ارهاب و فشار به دنبال تشکیل نظام اسلامی بودند، از این رو عملکرد خرد ستیز و رفتار خشونتبار این گروه تکفیری در عرصههای مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در افغانستان به خوبی روشن ساخت که مهمترین شاخصههای فکری و اعتقادی آنان به قرار زیر است:
1. جمود فکری و کجاندیشی؛
2. برداشت سطحی و قشری از مبانی اسلام؛
3. حذف عقلانیت در تصمیمگیریهای کلان کشور؛
4. خشونت در اجرای احکام؛
5. عملگرایی مفرط؛
6. رفتار ناشایست با زنان؛
7. دشمنی شدید با شیعیان و...
در این قسمت از بحث، رفتار خصمانه و خشونت بار گروه تکفیری طالبان و جنایتهای این گروه را با زنان، شیعیان و دیگر شهروندان افغانستانی شرح داده و عملکرد ضد اسلامی و تمدنی این جنبش را در عرصههای مختلف اجتماعی و فرهنگی بیان میکنیم.
رویکرد طالبان دربارهی دانشگاهها و مسائل فرهنگی
1. مخالفت با رشد علمی دانشگاهها
جنبش تکفیری طالبان با جمود فکری و باورهای غلط سنتی، هیچ گونه باور واعتقادی به علوم و دروس دانشگاهی نداشتند، از این رو عملاً زمینهی تحصیل علوم و دانستنیهای جدید را بر روی دانشجویان دانشگاه کابل و جوانان دیگر استانهای کشور محدود نموده و با رفتار مستبدانه و ایجاد جوِّ اختناق و وحشت، بسیاری از دانشجویان دانشگاه کابل و دیگر مراکز علمی، ترک تحصیل کرده و به خارج از کشور پناه بردند. روزنامه انیس در تاریخ 4 مرداد 1377 در این باره مینویسد: تعداد کل دانشجویان دانشگاه کابل به 2230 تن میرسد و از این تعداد بیش از 1700 تن آن پشتون و از نژاد طالبان است و حدود سیصد نفر آن پاکستانی بوده و 230 تن آن را از ملیت تاجیک تشکیل میدهد.وزارت فرهنگ و آموزش عالی حکومت طالبان به جای این که در صدد تهیه امکانات آموزشی و توسعه و ارتقای دانش در دانشگاههای کشور بوده و طرح و راهکارهای جدید ارائه نموده و در راستای رشد علمی جوانان تلاش نمایند، بیشتر به نحوه لباس پوشیدن و اندازه ریش و محاسن دانشجویان توجه داشتهاند، چنان که از سوی وزارت آموزش عالی طالبان دستورالعملی بدین قرار صادر شده است:
1. در آغاز سال تحصیلی جدید، هر دانشجویی ریش خود را به اندازه یک قبضه بگذارد.
2. هر دانشجو و محصلی مؤظف است که دستار و یا کلاه سفید و لباس سفید به طور یونیفورم بپوشند. (49) بدین ترتیب گروه طالبان به سبب عدم آمادگی ذهنی و فکری با هرگونه تغییر و پیشرفتهای علمی دنیای جدید مخالفت ورزیده و بزرگترین مانع رشد و پویایی مراکز فکری و دانشگاهی کشور گردیدند.
2. اقدام به حذف زبان فارسی
گروه تکفیری طالبان که خود از نژاد پشتون بودن و افغانستان را تنها سرزمین قبایل پشتون میدانند و بدین باورند که سایر قومیتها چون تاجیکها، هزارهها و ازبکها و ... مهاجرانی هستند که باید به کشورهای تاجیکستان، ازبکستان و ایران برگردند، از این رو به منظور پشتونیزه کردن امور اداری و مکاتبات رسمی مملکت، مبارزه پیگیر را برای نابودی زبان و ادبیات فارسی آغاز نموده و برای نیل به این هدف تابلوهای تمام وزارتخانهها و مغازهها را از فارسی به پشتون تغییر داده و دهها هزار جلد کتابهای چاپی و دستنویسیهای زبان فارسی را به آتش کشیدند از این رو عملکرد ضد فرهنگی و فارسی زدایی طالبان به حدی شدید بود که سازمان فرهنگی ملل متحد یونسکو، در 12 آذر 1377 «23 نوامبر 1998» ضمن محکوم کردن رفتار ضد تمدنی طالبان در راستای حذف زبان فارسی، تأکید نمود که این گروه افراطگرا از روی عمد به تبعیض نژادی و زبانی دامن میزنند. (50)3. تخریب آثار باستانی
افغانستان کشوری است که در دورههای مختلف تاریخ به نامهای آریانا و خراسان نیز یاد شده (51) و سابقهی تمدنی درخشانی دارد و ادیان کهن زرتشتی، مانوی و بودایی در این سرزمین به اوج شکوفایی خود رسیدند. (52) آثار گرانقدر باستانی امالبلاد بلخ، غزنویان، تیموریان، غوریان، شاهان بامیان و... که در اثر حفاریها کشف شده و در موزه پر ارزش کابل نگهداری میشد و با تصرف شهر کابل توسط طالبان شماری ازاین گروه جاهل و تندرو به فرمان مولوی عبدالباقی و ملا ترابی مسئول اداره امر به معروف طالبان به سوی ساختمان موزیم هجوم برده و با وسیلههای که در دست داشتند الله اکبر گویان به جان مجسمهها افتادند و بسیاری از تندیسها و مجسمه نیم تنهی کنشکا را نابود کردند. (53)گروه تکفیری طالبان با جمود فکری و برداشت سطحی از اسلام، همه چیز و حتی آثار باستانی را با اندیشه قشری و تنگنظرانه خویش محک میزدند، از این رو، طالبان به فرمان ملا عمر در پنجم اسفند 1380 « 26 فوریه 2001» تخریب دو مجسمه عظیم 53 و 36 متری بودا که در دل صخره سر به آسمان کشیده در استان بامیان تراشیده شده بود را آغاز نمودند. (54)
این دو تندیس که بیش از دو هزار سال قدمت تاریخی دارد و به دوران امپراتوری کوشانها مربوط بوده و بزرگترین مجسمه ایستادهی بودا در جهان است و بر اساس اندیشه طالبان این پدیده ضد اسلامی بوده، لذا آن را با دینامیت منفجر ساخته و از بین بردند. سردمداران گروه متحجر طالبان علاوه بر نابودی دو مجسمه یاد شده، تندیس دیگری را که به طول 16 متر در یک معبدی در استان غزنی نگهداری میشد منهدم نمودند (55) و کار تخریب دهها بتچوبی، گلی در مرکز تاریخی هرات، بلخ، کابل و جلالآباد را آغاز کردند. (56)
جنایتهای طالبان
1. نگاه منفی و رفتار تأسفبار با زنان
اندیشهی دینی طالبان درباره جایگاه زن در عرصههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی به معنای محروم کردن آنان از تحصیل و فعالیتهای اجتماعی و کاری بوده و گروه یاد شده بر این باورند که زنان از آغاز خلقت، گناهکار آفریده شدهاند و راه نجات مردان با ایمان از کید و مکر زنان این است که آنان در عرصههای اجتماعی حاضر نشوند و به صورت پنهانی در خانه زندگی کنند. از این رو حکومت طالبان برای زنان و دختران در عرصههای آموزشی، اجتماعی و کاری مقررات شدیدی قرار داده و باعث محرومیت این قشر عظیم جامعه از فراگیری علم و فعالیتهای اجتماعی گردید. در این جا به ذکر چند نمونه از رفتار ضد اسلامی و جنایات طالبان نسبت به زنان اکتفا میکنیم.گروه طالبان در شهر جلال آباد مرکز استان ننگرهار، سه زن را به خاطر رعایت نکردن دقیق حجاب به شدت تنبیه نموده و صدها زن در توقیفگاه این گروه و یا در محضر عام و خیابانها به خاطر سرپیچی از قوانین آنان مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. (57)
ملامحمد عمر در مورد درخواست سازمان ملل مبنی به رعایت حقوق زنان از سوی طالبان گفت: دستیابی زنان به تحصیل و آموزش را به معنای ترویج بیعفتی و فحشا در افغانستان دانسته که طالبان هرگز به زنان اجازه تحصیل و اشتغال در مراکز دولتی و غیر دولتی را نخواهند داد. (58)
یک شاهد عینی در مورد رفتار ناشایست پلیس امر به معروف طالبان میگوید: در یکی از بازارهای شهر قندهار، شاهد کتک خوردن دو زن از سوی طالبان بودم و آنان را شلاق میزدند؛ بدون این که سوال و جوابی در کار باشد. (59) یکی از مقامات طالبان گفته است: در قانون ما برای زنان دو جا، معین شده است: نخست خانه شوهر، سپس قبرستان. (60)
سختگیریهای طالبان در بخش تحصیل و آموزش نیز به شدت اعمال گردیده و پس از تصرف استان کابل 63 مدرسه را در این شهر بستند. در اثر این اقدام طالبان 103000 دختر و 7800 تن معلم زن از تحصیل و تدریس محروم شدند. در تمام شهرهای تحت سلطهی طالبان، قوانین منع حضور زنان و دختران در مراکز آموزشی و اداری به شدت اجرا میشد. و بدین ترتیب مقررات سخت و ضد اسلامی طالبان را درباره زنان میتوان در چند محور کلی به قرار زیر خلاصه نمود:
الف. ممنوعیت اشتغال زنان؛
ب. منع تحصیل زنان؛
ج. وضع مقررات سخت و دشوار درباره نحوه پوشاک زنان که زنها باید از پوششهایی چون برقع و ... استفاده نمایند؛
د. اعمال کنترل شدید بر رفت و آمد زنان در بیرون از منزل.
گروه تکفیی طالبان که گویا خود را از نظر نژاد و دینداری برتر از دیگر اقوام و مردم مسلمان افغانستان قلمداد میکردند، ولی در عرصه رفتار و عملکرد نامطلوب چهره ضد اسلامی آنان کاملاً آشکار و ظاهر گردیده که اندیشه و رفتار این گروه تکفیری هیچ تناسبی با اسلام اصیل ندارد. از این رو، نیروهای طالبان در بیش از صدها مورد به طرز وحشیانهای بر حریم زنان ملیتهای دیگر تجاوز نمودند که به ذکر چند نمونه بسنده میکنیم.
ملائی از گروه طالبان، پس از تجاوز به عصمت پنج زن پاکدامن، آنها را به قتل رساند و اجسادشان را به رودخانهای افکند و پس ازمدتی وی به عنوان طالب خوش نام مورد عفو قرار گرفت و از زندان رها شد. (61) یک زن دیگر که پرستار بوده و در منطقهی «علی چوپان» استان بلخ زندگی میکرد، پس از آن که از سوی طالبان مورد تجاوز جنسی قرار گرفت، دست به خودکشی زد ولی دوستانش او را به بیمارستان برده نجاتش دادند. این زن گفته است: طالبان مرا در مکانی بردند که حدود بیست تا بیست و پنج زن جوان دیگر نیز بوده که همه شیعه و هزاره بودند و مورد تجاوز قرار گرفته بودند. (62)
جنایتها و ظلمهای این گروه به ظاهر مسلمان در قالب شریعت نسبت به زنان چنان گسترده بود که افزون بر واکنشهای سازمانهای جهانی حقوق بشر، واکنش حامیان مذهبی طالبان را نیز در پی داشته و رفتار خشونتآمیز و تبهکاریهای این گروه را به شدت محکوم و تقبیح نمودند. (63)
2. اجبار شهروندان در اجرای احکام
طالبان در تمام مساجد شهرها و محلات قلمرو حکومت خود دفتر حضور و غیاب برای برپایی نماز جماعت در پنج نوبت آماده ساخته بودند و همه مردان موظفند که در جماعات شرکت نموده و دستورهای دینی خود را از پیش نماز مسجدشان بیاموزند و کسانی که بدون عذر موجه در نماز شرکت نکنند به وسیله پلیس امر به معروف به سختی مجازات میشوند. (64)متولیان اداره امر به معروف و نهی از منکرِ طالبان، فاقد اطلاعات دینی و بصیرتی عملی بودند و توان تشخیص احکام اهم و مهم اسلامی و منکرات را نداشتند، از این رو دچار افراط کاری گردیده و مهمترین وظایف شرعی این اداره در موارد زیر خلاصه میشود:
1. اجبار مردان به داشتن ریش بلند؛
2. سختگیری برای اقامه اجباری نماز جماعت و هر چند که شهروندش پیروی آیین «سیک» باشد؛ (65)
3. بستن حمامهای عمومی زنانه و مردانه به خاطر این که وجود چنین حمامهایی در شریعت بدعت و گناه بزرگ به شمار میآید؛
4. مجبور ساختن مردان به استفاده از کلاه و عمامه؛
5. اجبار مردان به تراشیدن موی سر، زیرا داشتن موی سر از مظاهر فساد و بیبند و باری است. (66)
3. ضدیت و دشمنی با شیعیان
تفکر طالبان بر مبنای اندیشه تکفیری وهابیت و سنت پشتون والی شکل گرفته است و شیعیان را دشمنان خود دانسته و معتقد به کفر آنان هستند، از این رو برخوردهای خصمانه و رفتار خشونتبار طالبان بیانگر عمق کینه و تنفر عمیقشان به هزارهها و شیعیان است. بررسی رفتار ضد اسلامی و انسانی طالبان نشان میدهد که حملات وحشیانهی این گروه به مناطق شیعهنشین و عمق فاجعه کشتار شیعیان خیلی گستردهتر از آمار و ارقام ثبت شده در کتابها و نشریات بینالمللی بوده و به علت نبود منابع مستقل ارقام دقیق کشته شدگان و سیر حوادث غمبار مناطق مرکزی و شمال کشور به صورت دقیق به ثبت نرسیده است، ولی در عین حال آنچه در آثار مکتوب و مجلههای خبری مرتبط با این موضوع دیده میشود، بخشهای عمده و کلی آن را به صورت گذرا به قرار زیر میآوریم:الف. محاصره و قتل عام شیعیان بامیان
جنبش تکفیی طالبان، پیروان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) را کافر دانسته و دشمنی با تشیع از مهمترین آموزههای آنان است، چنان که ملاعمر با صدور فتوایی در این زمینه گفته است: «کشتن شیعیان گناه نیست زیرا آنها کافرند.» (67) از این رو گروه طالبان با این بینش و انگیزه در اولین اقدام استان شیعه نشین بامیان را محاصره کردند و مانع ورود محمولههای مواد غذایی، پوشاک و سوخت به این شهر شدند. این محاصره دوامدار سبب گردید که در هزارهجات و مناطق شیعهنشین، مردم از برگ و ریشهی گیاهان و اندک سیبزمینی به دست آمده از مزارع کم حاصل و سنگلاخ کوهپایهها تغذیه نمایند و با ظهور اختلاف در میان فرماندهان حزب وحدت و نبود امکانات نظامی و خطر قحطی و گرسنگی در میان مردم، خط مقاومت شکسته شد و در اردیبهشت 1378، طالبان بامیان را تصرف نمودند و شیعیان این شهر را به طرز فجیع و وحشتناکی قتل عام کردند. طبق آمار ثبت شده در تاریخ 1379/11/4 ، 149 نفر اعم از زن و مرد و کودک را از روستاهای سر آسیاب، آخوندان، ظهراب، فیروز بهار و ... سر بریده و دست به کشتار گسترده زدند. (68) هم چنین نیروهای جنایتکار طالبان با تصرف شهرستان یکاولنگ از توابع استان بامیان، که اکثر جمعیت آن را سادات تشکیل میدهند، در یک اقدام وحشیانه و جنونآمیز 280 تن از شهروندان این شهر را سر بریدند و پوست سر و صورت برخی از شهدا را کنده و مثله نموده و تمامی امکانات مادی و مواد غذایی و ابزار معیشتی مردم بیپناه این منطقه را به غارت بردند و منازل مسکونی را کاملاً به آتش کشیده و نابود کردند. (69)این نوع عملکرد ضد انسانی و اسلامی و جنایت سربازان طالب با اهالی شیعهنشین هزارهی استان بامیان، ناشی از اندیشه وهابیت و باورهای قبیلهای پشتو نوالی است که آنان را به انتقامجویی و دشمنی با شیعیان وا داشته است و هیچ ارتباطی با تعالیم نورانی و انسان ساز اسلام اصیل ندارد.
ب. فاجعه نسلکشی طالبان در استان بلخ
ابعاد فاجعه نسلکشی و کشتارهای جمعی مردم مسلمان و شیعهی استان بلخ ونواحی آن به دست طالبان و سربازان پاکستانی آن قدر گسترده و عمیق است که بخشهای آن را به صورت آمار به قرار زیر میآوریم:گروه تکفیری طالبان پس از ورود و تصرف شهر مزار شریف مرکز استان بلخ، مقررات حکومت نظامی در شهر برقرار نموده و عبدالمنان نیازی یکی از فرماندهان طالبان رسماً اعلام کرد که شیعیان و هزارهها سه راه در پیش دارند:
1. یا سنی و وهابی شوند؛
2. و یا این که به ایران بروند؛
3. و یا این که کشته شوند. (70)
در روز اول تصرف مزار شریف، طالبان دیوانهوار زنان، مردان، کودکان و حتی هر جنبدهای را که میدیدند به گلوله بسته و کشتارها در تمام طول روز ادامه داشت و به اهالی شهر از چهار روز تا یک هفته بعد اجازه داده شد تا اجساد قربانیان خود را جمع نمایند. (71)
در روز دوم تسخیرِ شهر مزار شریف، طالبان بازرسی خانه به خانه در منازل شیعیان را آغاز نموده و با دستگیری شیعیان ابتدا آنها را به گلوله بسته و سپس گلوهایشان را میبریدند. (72) تعداد کل کشتهها را در چند روز نخست تصرف شهر، بین پنج تا هشت هزار تخمین زدهاند. (73) نماینده حقوق بشر سازمان ملل نیز در گزارش خود مینویسد: طالبان در ظرف شش روز اول سلطهشان در استان بلخ، سه هزار نفر از شیعیان را در منازلشان و یا در روی خیابانها به قتل رسانیده و آمار مجموع کشتهها تا هشت هزار نفر برآورده شده است. (74)
مولوی محمدحنیف یکی دیگر از سران گروه طالب در یکی از مساجد شهر اظهار داشت که: سیاست طالبان نابودی شیعیان و هزارهها است، از این رو فرماندهان طالب برای نشان دادن عمق خصومت و کینه خود نسبت به شیعیان در روز شنبه 17 مرداد 1377 که جنگ در مناطق سیدآباد، زراعت و دشت شور شدید بود قبر استاد شهید مزاری رهبر حزب وحدت اسلامی را تخریب نموده و در یک اقدام غیر اسلامی و انسانی هفتاد نفر از مردان هزاره را به صورت وحشیانه سر بریدند. (75)
روز شنبه 19 مرداد «اسد» 1377 در منطقه کارته صلح شهر مزار شریف، نیروهای طالب شخصی را که شیعه و از ملیت هزاره بود، هدف تیر قرار داده و جسد او را تا 24 ساعت در همان جان گذاشته که یک طرف جسد را سگها خورده و سپس جسد را در حضور مردم روی خیابان گذاشتند که حالت وحشتناکی داشته است. (76)
عبدالمنان نیازی استاندار بلخ پس از چند روز حضور در این شهر گفته است: امروز هفتصد نفر را در یکی از بیابانهای اطراف شهر (دشت حیرتان) برده و به قتل رساندیم. (77)
نیروهای طالب پس از ورود به شهر غمزده قزلآباد در 25 کیلومتری شرق مزار شریف حدود هفتاد زن، و کودک و مرد سالخورده را به قتل رسانیدند و به گفتهی شاهدان عینی تعداد زیادی از اجساد فاقد دست و پا بودهاند. (78) ملا موسی مدیر وزارت بهداشت و درمان استان بلخ، بیمارستانهای شهر را بازرسی نموده و به طالبان دستور داده است که بیماران هزاره را به قتل برسانند. به گفتهی یک شاهد عینی، ملاموسی عدهای از طالبان را به بیمارستان نظامی شهر فرستاده و حدود بیست نفر از بیمارها و همراهانشان را کشتند. (79)
زنی که در اردوگاه کاماز بوده، میگوید: طالبان شش جوان بین هفده و بیست ساله را از اردوگاه بیرون برده و در جلوی چادرهایشان کشته و اجساد آنان را تا چهار روز باقی گذاشتند تا این که زنها جمع شده و کشتهها را دفن نمودند. (80)
نیروهای طالبان، هزاران نفر از شیعیان را دستگیر و بازداشت نموده و پس از ضرب و شتم شدید در داخل کامیونها حبس کرده و به مقصد نامعلومی میفرستادند. و یکی از شاهدان عینی که خود اسیر بوده میگوید: کامیونهایی مملو از اسیران شیعه را دیدم که بر اثر فشار و نبود هوای کافی در داخل کامیونها جان داده بودند و فرماندهان طالب به افراد تحت امر خود دستور دادند که همهی کشتهها را به دشت لیلی که در استان جوزجان و در غرب شهر شبرغان قرار دارد، انتقال داده و زیر خاک نمایند. (81)
هم چنین نیروهای طالبان با تهاجم و تصرف شهرستان «سان چارک» از توابع استان سرپل و با ورود به روستاها و قصبات، منازل مسکونی و لوازم زندگی مردم این دیار را نابود کرده و به آتش کشیدند و بیش از یک صد تن از مسلمانان شیعه و اهل سنت و شماری از عالمان منطقه را قتل عام نموده و به طرز وحشیانه به شهادت رساندند. (82)
موارد یاد شده نمونههایی از نسلکشی و اعدامهای گسترده طالبان است که با اعتقاد به مهدور الدم بودن شیعیان و برای تثبیت حاکمیت خود و انتقامجویی از آنها مبارزه همه جانبه را آغاز نموده و از هیچ جنایتی نسبت به این مردم بیدفاع و مظلوم فروگذار نکردند، ولی گروه تکفیری طالبان و حامیان آنها بدانند که جنایتها و کشتارهای جمعی شیعیان هزاره، باعث رسوایی آنان در میان مردم افغانستان و سطح جهان گردید که از صفحات تاریخ این کشور و از اذهان ملتهای آزاده محو نخواهد شد.
4. رفتار طالبان با دیگر اقوام
الف) تاجیک
جنایتها و عملکرد نامطلوب طالبان منحصر به پیروان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) نبوده، بلکه این گروه تکفیری مخالفان عقیدتی و نژادی خود را از هر مذهب و قبیلهای که باشند مهدور الدم دانسته ودست به حملات وحشیانه علیه آنان میزنند، چنان که نیروهای طالب در یک اقدام غیراسلامی صدها جوان تاجیک تبار را در استان بدخشان به قتل رسانیدند (83) و هنگام شکست در برابر نیروهای جهادی احمدشاه مسعود از دره شمالی، با ریختن سم در چاههای آب و تخریب سدها و جویهای آب، مانع بازگشت زود هنگام اهالی تاجیک نشین منطقه شدند. (84) بدین ترتیب، گروه نژاد پرست و تکفیری طالبان افزون بر اعدام و کشتار مردم منطقه ابزار معیشتی و لوازم زندگی آنان را نابود و کمربند حاصل خیز شمال کابل را به بیابان متروکه تبدیل کردند.ب) ازبک
جنبش تکفیری طالبان با تصرف استان فاریاب و با ایجاد جو رعب و وحشت و گرفتن زهر چشم از اهالی ازبکنشین منطقه، بیش از چهار صد زن وکودک بیدفاع را در نزدیکی فیض آباد قتل عام نموده و با ورود به هر خانه، همسر و بچهها را در مقابل دیدگان پدر خانواده تیرباران میکردند. سربازان طالب با پیشروی به طرف شهرستان «اندخوی» و استان جوزجان، مرکز شهر و مناطق اطراف را تصرف نموده و در اندخوی شش نفر را زنده زنده آتش زدند و در منطقه خواجه دو کوه و شهر شبرغان دست به قتل عام وحشیانه زده و هزازان تن را کشتند. (85) بدین ترتیب، رفتار خشونتبار سردمداران طالبان با دیگر اقوام چون هزاره، تاجیک، ازبک و ترکمن و... با هیچ منطق اسلامی و انسانی سازگار نبوده و هر شنونده و خوانندهای را به یاد جنایتهای چنگیز و دیگر جنایتکاران تاریخ میاندازد. این گروه تکفیری که مدعی اعاده صلح، حاکمیت قانون و خدمت به شریعت اسلام را به سر میپروراندند، از هیچ جنایتی در مورد مردم مسلمان افغانستان فروگذار نکرده و تصفیهی نژادی و نسلکشی وحشیانهای را در این سرزمین به راه انداختند.نتیجهگیری
با توجه به بحثهای گذشته نتایج زیر به دست میآید:1. بررسی تاریخ و عقاید مذهبی مردمان نواحی مرزی و سرحدات پاکستان با افغانستان نشان میدهد که تفکرات افراطی وهابیان از دیرباز و پیش از انقلاب مردم افغانستان علیه ارتش متجاوز شوروی در میان مردم آن منطقه، حضور پررنگ داشته و عالمان وهابی با تأسیس مدارس دینی مشغول به ترویج اندیشههای وهابیون در میان جوانان منطقهی مرزی میان دو کشور بوده و عقاید طالبان ریشه در آن مدارس دارد.
2. ریشهیابی خاستگاه تفکر دینی طالبان، نشان میدهد که باورهای اعتقادی این گروه برگرفته از عالمان پشتونتبار پاکستانی متأثر از اندیشههای محدث دهلوی و وهابیت است. از این رو مبانی اعتقادی طالبان همچون وهابیون، ستیز با عقل، خصومت شدید با شیعیان، تحریم ساخت گنبد بر قبور صالحان، توسل بر اولیای الهی و... بوده و مهمترین شاخصههای فکری و رفتاری آنان جمود فکری، عملگرایی مفرط، تکفیر مخالفان اعتقادی و نژادی، سنت پشتونوالی و... میباشد.
3. با بررسی زمینههای شکلگیری گروه طالبان دانسته شد که عواملی چون عدم کاردانی سران جهادی، فقدان امنیت ملی و اجتماعی، انعطافناپذیری مذهبی در ظهور و پیدایش هستهی اولیهی این گروه، نقش محوری و اساسی داشته است و حمایتهای مدیران مدارس مذهبی پاکستان، همانند مولوی فضلالرحمن و... نهادهای سیاسی و اطلاعاتی آن کشور و نیز کمکهای هنگفت مالی و تسلیحاتی عربستان و آمریکا در سازماندهی و گسترش گروه طالبان بسیار تأثیرگذار بوده است.
4. گروه تکفیری طالبان با نگاه منفی و رفتار تأسفآور با زنان آنان را از تحصیل علم و فعالیتهای اجتماعی و کاری محروم و مردم مسلمان افغانستان را به اجرای بخشی از احکام اسلام طالبانی مجبور ساخته و با رفتار ضد فرهنگی و تمدنی، اقدام به حذف زبان فارسی از مراکز اداری و تخریب آثار باستانی کشور نمودند و با باورهای غلط سنت پشتونوالی، هیچگونه باور و اعتقادی به رشد و پیشرفت علوم جدید در مراکز فکری و دانشگاهی کشور نداشتند، از این رو عملاً زمینه تحصیل علوم را در میان جوانان مملکت محدود نموده و باعث عقبماندگی کشور شدند.
5. گروه تکفیری طالبان، مخالفان فکری و عقیدتی و نژاد غیر پشتون؛ به ویژه شیعیان را کافر و مهدور الدم دانسته و با رفتار خشونت بار دست به قتل عام مردم مسلمان و شیعیان زده و با ارتکاب هر نوع جنایت نسبت به مردم بیدفاع و زنان دیگر اقوام ساکن در افغانستان نسلکشی وحشیانه و تصفیهی نژادی گستردهای را در این سرزمین به راه انداختند.
پینوشتها:
1. دانشجوی دکتری دانشگاه ادیان و مذاهب.
2. واژهی سلف در جهان اسلام به جریانهای فکری گوناگونی به کار رفته است، ولی امروزه به دلیل تبلیغات گستردهی سردمداران فکری و سیاسی آل سعود این کلمه به پیروان تفکرات ابنتیمیه و محمد بن عبدالوهاب تعین یافته است.
3. الیویه، روآ، افغانستان از جهاد تا جنگهای داخلی، ترجمه علی عالمی کرمانی، ص 95.
4. همان، ص 51.
5. در مورد شرح حال عالمان دیوبندیه و فارغالتحصیلان این مدرسه، ر. ک: به محمد جواد مشکور، سیر کلام در فرق اسلام، ص 93؛ عبدالحمید رحیمی، بررسی مکتب دیوبند، پایان نامه کارشناسی ارشد، ص 26، دانشگاه تهران، 1384 ش؛ عبیدالله اسعدی قاسمی، دارالعلوم دیوبند، ص 447، به نقل از مازیار کریمی، طالبان خاستگاه و مبانی فکری، ص 142، نشر کانون اندیشه جوان، تهران، 1392 ش.
6. اسدالله شفایی، ظهور و سقوط طالبانیسم، ص 8، انتخاب، 1380/9/10؛ احمد رشید، کابوس طالبان، ص 123، ترجمه گیلادا ایروانلو.
7. سید عبدالقیوم سجادی، «ماهیت دینی سیاسی گروه طالبان»، پگاه حوزه، ص 11؛ 1380/7/2.
8. عطاءالله مهاجرانی، اسلام و غرب، ص 106، به نقل از مازیار کریمی، طالبان و خاستگاه مبانی فکری، ص 142.
9. عبیدالله اسعدی قاسمی، دارالعلوم دیوبند، ص 735.
10. همان، ص 237.
11. عبدالحمید، رحیمی، بررسی مکتب دیوبند، ص 114؛ حسامالدین امامی، افغانستان و ظهور طالبان، ص 99.
12. دکتر مهدی فرمانیان، مشکات، سال بیست و هشتم، شماره 104، پاییز 1388، ص 87-88؛ محمد طاهر رفیعی، سراج منیر، ص 23؛ سال اول شماره 4، زمستان 1390.
13. محمد هاشم عصمتالهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 42.
14. ابوالحسن ندوی، من اعلام المسلمین و مشاهیرهم، ص 91.
15. مازیار کریمی حاجی خادمی، خاستگاه و مبانی فکری طالبان، ص 35.
16. چنگیز پهلوان، عصر مجاهدین و برآمدن طالبان، ص 23.
17. حمید احمدی، «طالبان ریشهها و علل رشد»، مجله اطلاعات سیاسی، اقتصادی، شماره 132؛ محمد هاشمی و دیگران، جریان پرشتاب طالبان، ص 54.
18. محمدظاهر عظیمی، افغانستان و ریشه دردها، ص 29؛ قاسم دانش بختیاری، ریشههای بحران و راه توسعه سیاسی، ص 16.
19. چنگیز پهلوان، افغانستان، عصر مجاهدان و برآمدن طالبان، ص 19.
20. مهدی امیری، «زمینههای ظهور طالبان در صحنه سیاسی افغانستان»، اطلاعات، شماره 15 و 1380/8/16، ص 12.
21. سید عبدالقیوم سجادی، «طالبان، دین و حکومت»، مجله علوم سیاسی، شماره یک سال اول، تابستان 1377، ص 225.
22. احمد رشید، کابوس طالبان، ترجمه گیلدار ایروانلو، ص 45.
23. محمدهاشم و دیگران، جریان پر شتاب طالبان، ص 55.
24. سید عبدالقیوم سجادی، طالبان؛ دین و حکومت، ص 225؛ مریم امیر شاه کرمی، «افغانستان، نخبگان قومگرا، آتش بیاران جنگهای داخلی»، راهبرد؛ شماره 31، بهار 1383، ص 94.
25. احمد رشید، کابوس طالبان، ص 47.
26. احمد رشید، طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید، ترجمه اسدالله شفایی و صادق باقری، ص 42.
27. همان، ص 47.
28. اطلاعات سیاسی، اقتصادی، سال سیزدهم، شماره 134-133، 19 مهر 1377، به نقل از اکرم علیخانی، طالبان و شهادت دیپلماتهای ایرانی، ص 62.
29. وحید مژده، افغانستان و پنجاه سال سلطه طالبان، ص 10؛ محمد اسحاق فیاض، پشتونستان چالش سیاسی افغانستان و پاکستان، ص 194.
30. محمد سرافراز، جنبش طالبان از ظهور تا افول، ص 59.
31. حمید احمدی، پاکستان و طالبان، ص 28-29.
32. همو، اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره 131، ص 28.
33. احمد راشد، افغانستان طالبان و سیاستهای جهانی، ص 132.
34. محمد اکرم عارفی، جنبشهای اسلامی پاکستان، ص 109؛ پیتر مارسدن، طالبان، جنگ، مذهب و نظام جدید در افغانستان، ص 184.
35. مهدی فرمانیان و دیگران، فرق تسنن، ص 668.
36. وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 21؛ حسانالدین امامی، افغانستان و ظهور طالبان، ص 108؛ کریس جانسون، افغانستان کشوری در تاریکی، ص 61.
37. وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 25؛ عقیله نرگس رحمانی و عباس حسینی، پس از انزوا، ص 50.
38. عبدالقیوم سجادی، «طالبان، ایران و پاکستان»، فصلنامه علوم سیاسی، سال اول شماره دوم، پاییز 1377، ص 250.
39. زیبا فرزیننیا، «ظهور طالبان در صحنهی افغانستان»؛ فصلنامه آسیایی مرکزی و قفقاز، سال هفتم شماره 23، پاییز 1377، ص 22؛ همو، سیاست خارجی پاکستان، ص 74.
40. اکرم علیخانی، طالبان و شهادت دیپلماتهای ایرانی، ص 117.
41. چنگیز پهلوان، عصر مجاهدین و برآمدن طالبان، ص 272.
42. همان، ص 149 و سید اصغر کیوان حسینی، «پیامدهای بحران افغانستان بر امنیت ایران». ص 47. شماره 20 - 21؛ تهران، زمستان 1375.
43. هوشنگ امیراحمدی، «بحران افغانستان و سیاست منطقهای ایران»، ص 5، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره 133-134؛ سال سیزدهم، مهر و آبان 1377؛ محمد هاشم عصمتاللهی، «آمریکا و طالبان دیروز و امروز»، روزنامه ایران، 1380/7/30.
44. محمود دهقان، «اسلام انقلابی رو در رو با ارتجاع طالبانی»، اطلاعات، 1379/12/18، ص 16.
45. محمد هاشم عصمتاللهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 34.
46. قدیر نصری مشکینی، «استیلای طالبان بر افغانستان»، ص 21؛ اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 133-134، مهر و آبان 1377.
47. گلبدین حکمتیار، بحران مشکلات راههای حل، ص 130.
48. برای آشنایی بیشتر، ر. ک. به، احمد شاه فروزان، افغانستان از حکومت مجاهدین تا سقوط طالبان، نشر آهنگ قلم، مشهد، 1389 ش؛ خواجه بشیر احمد انصاری، مذهب طالبان، محمد هاشم عصمتاللهی و دیگران، جریان پرشتاب طالبان، ص 35؛ محمد سرافراز، جنبش طالبان از ظهور تا افول.
49. محمد هاشم عصمتاللهی، جریان پر شتاب طالبان، ص 200.
50. مازیار کریمی، طالبان خاستگاه و مبانی فکری، ص 78.
51. احمد رشید، طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید، ص 29.
52. برای آشنایی بیشتر، ر. ک: میر غلام محمدغبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ص 53.
53. وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 62.
54. حسامالدین، امامی، افغانستان و ظهور طالبان، ص 20.
55. احمد شاه فرزان، افغانستان از حکومت مجاهدین تا سقوط طالبان، ص 484.
56. مازیار کریمی، طالبان خاستگاه و مبانی فکری، ص 86 به نقل از بربریت فرهنگی طالبان، ترجمه احد البرز، ص 21.
57. محمد هاشم عصمتاللهی، جریان پرشتاب طالبان، به نقل از هفتهنامه وحدت، ص 7، شماره 184، 29 آذر، 1375.
58. همان، ص 134، به نقل از هفتهنامه پیام استقلال، ص 7، شماره 10 و 11، دی 1376.
59. محمد هاشم عصمتاللهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 142، به نقل از هفتهنامه فریاد عاشورا، شماره 102.
60. همان، ص 142، به نقل از هفتهنامه پیام استقلال، ص 8، شماره 10-11، 27، دی 1376.
61. هفتهنامه پیام استقلال شماره 10-11 ، ص 8، 1376 ش.
62. محمد هاشم عصمتاللهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 144.
63. برای آگاهی بیشتر در زمینهی تضییع حقوق زنان، ر. ک: احمد رشد، کابوس طالبان، احمد شاه فرزان، افغانستان از حکومت مجاهدین تا سقوط طالبان، ص 285.
64. محمد هاشم عصمتاللهی، جریان پر شتاب طالبان، ص 155.
65. سیکها هندو بودند و مسلمان نیستند، برای آشنایی بیشتر، ر. ک: وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 51.
66. مازیار کریمی، طالبان خاستگاه و مبانی فکری، ص 81.
67. محمد هاشم عصمتاللهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 34.
68. محمد نبی متقی، استاد قتلهای هزارهها در افغانستان، ص 69؛ قربانعلی محقق ارزگانی، بررسی ریشههای تاریخی تشیع در افغانستان، ص 282؛ سید صفدر علی موسوی، «نگاهی به محاصره هزارهجات» ص 11؛ مجله بلاغ، شماره 3؛ 1378.
69. جمعی از نویسندگان، مجموعه مقالات بامیانشناسی، ج2، ص 249-276.
70. ماهنامه صراط، شماره 3-4، ص 16، شهریور و مهر 1377.
71. همان، شماره 5-6؛ ص 68، آبان و آذر 1377.
72. همان، شماره 5-6؛ ص 68 آبان و آذر 1377.
73. محمد هاشم عصمتاللهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 171.
74. ماهنامه صراط، ص 68.
75. احمد شاه فرزان، افغانستان از حکومت مجاهدین تا سقوط طالبان، ص 275.
76. ماهنامه پیام زن، شماره 50، ص 90 آذر 1377.
77. محمد هاشم عصمتاللهی، جریان پر شتاب طالبان، ص 171.
78. هفتهنامه پیام استقلال شماره 6-7؛ ص 14، 19 مهر 1376.
79. احمد شاه فرزان، افغانستان از حکومت مجاهدین تا سقوط طالبان، ص 275.
80. ماهنامه صراط، شماره 5-6؛ ص 70، آبان و آذر 1377.
81. احمد شاه فرزان، افغانستان از حکومت مجاهدین تا سقوط طالبان، ص 274؛ سید صفدر علی موسوی، پایان نامهی کارشناس ارشد.
82. در این زمینه بنگرید به: سید علی نقی میر حسینی، سان چارک در بستر زمان، ج2، ص 260.
83. به نقل از محبوبالله حیدری، مدیر مسئول ماهنامه لعل بدخشان.
84. احمد رشید، طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید، ص 126.
85. احمد شاه فرزان، افغانستان از حکومت مجاهدین تا سقوط طالبان، ص 273 و محمد هاشم عصمتاللهی، جریان پر شتاب طالبان، ص 173.
1. احمد رشید، کابوس طالبان، ترجمه گیلدار ایروانلو، نشر هوای رضا، تهران 1383.
2. ـــــ ، طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید، مترجمان اسدالله شفایی، صادق باقری، نشر دانش هستی، تهران 1379.
3. احمد اشه فروزان، افغانستان از حکومت مجاهدین تا سقوط طالبان، نشر آهنگ قلم، مشهد 1389.
4. احمدی، حمید، «طالبان ریشهها و علل رشد»، مجله اطلاعات سیاسی، اقتصادی، شماره 132.
5. اطلاعات سیاسی، اقتصادی، سال سیزدهم، شماره 134-133، 19 مهر 1377.
6. امامی، حسامالدین، افغانستان و ظهور طالبان، نشر شاب، تهران 1378.
7. امیر احمدی، هوشنگ، «بحران افغانستان و سیاست منطقهای ایران»، اطلاعات سیاسی - اقتصادی، شماره 133-134؛ سال سیزدهم، مهر و آبان 1377؛
8. امیر شاه کرمی، مریم، «افغانستان، نخبگان قومگرا، آتش بیاران جنگهای داخلی»، راهبرد، شماره 31، بهار 1383.
9. امیری، مهدی، «زمینههای ظهور طالبان در صحنه سیاسی افغانستان»، اطلاعات، شماره 15 و 1380/8/16.
10. بشیر احمد انصاری، خواجه، مذهب طالبان، نشر سعید، (بیجا، بیتا).
11. پهلوان، چنگیز، عصر مجاهدین و برآمدن طالبان، نشر قطره، تهران 1370.
12. جانسون، کریس، افغانستان کشوری در تاریکی، ترجمه نجله خندق، نشر آیه، تهران بی تا.
13. حکمتیار، گلبدین، بحران مشکلات راههای حل، نشر مطبوع، تهران 1379.
14. دهقان، محمود، «اسلام انقلابی رو در رو با ارتجاع طالبانی»، اطلاعات، 1379/12/18.
15. رحمانی، عقیله نرگس و عباس حسینی، پس از انزوا، مرکز مطالعات استراتژیک، کابل 1391.
16. رحیمی، عبدالحمید، بررسی مکتب دیوبند، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، 1384.
17. رفیعی، محمدطاهر، سراج منیر، سال اول شماره 4، زمستان 1390.
18. روآ، الویه، افغانستان از جهاد تا جنگهای داخلی، ترجمه علی عالمی کرمانی، نشر عرفان، تهران 1390.
19. سجادی، سید عبدالقیوم، «طالبان، ایران و پاکستان»، فصلنامه علوم سیاسی، سال اول، شماره دوم پاییز 1377.
20. سجادی، سید عبدالقیوم، «طالبان، دین و حکومت»، مجله علوم سیاسی، شماره یک سال اول، تابستان 1377.
21. سجادی، سید عبدالقیوم، ماهیت دینی سیاسی گروه طالبان، پگاه حوزه، 1380/7/2.
22. سرافراز، محمد، جنبش طالبان از ظهور تا افول، نشر سروش، تهران 1390.
23. شفایی، اسدالله، «ظهور و سقوط طالبانیسم»، روزنامه انتخاب، 1380/9/10.
24. عارفی، محمداکرم، جنبشهای اسلامی پاکستان، بوستان کتاب، قم 1382.
25. عصمتاللهی، محمد هاشم و دیگران، جریان پرشتاب طالبان، نشر بینالمللی الهدی، تهران 1378.
26. عصمتاللهی، محمد هاشم، «آمریکا و طالبان دیروز و امروز»، روزنامه ایران، 1380/7/30.
27. علیخانی، اکرم، طالبان و شهادت دیپلماتهای ایرانی، نشر مرکز استاد انقلاب اسلامی، تهران 1390.
28. فرزیننیا، زیبا، «ظهور طالبان در صحنه افغانستان»، فصلنامه آسیایی مرکزی و قفقاز، سال هفتم شماره 23، پاییز 1377.
29.ــــ ، سیاسی خارجی پاکستان، نشر وزارت امور خارجه، تهران 1384.
30. فرمانیان، مهدی و دیگران، فرق تسنن، نشر ادیان، قم 1386.
31. فرمانیان، مهدی، مشکات، سال بیست وهشتم، شماره 104، پاییز 1388.
32. فیاض، محمد اسحاق، پشتونستان، چالش سیاسی افغانستان و پاکستان، نشر معصومین، قم 1387.
33. کریمی حاجی خادمی، مازیار، خاستگاه و مبانی فکری طالبان، نشر اندیشه جوان، تهران 1392.
34. کیوان حسینی، سید اصغر، پیامدهای بحران افغانستان بر امنیت ایران، شماره 20-21، تهران، زمستان 1375.
35. ماهنامه پیام زن، شماره 50، آذر 1377.
36. ماهنامه صراط، شماره 3-4، شهریور و مهر 1377.
37. متقی، محمدنبی، اسناد قتلهای هزارهها در افغانستان، مشهد 1380.
38. محقق ارزگانی، قربانعلی، بررسی ریشههای تاریخی تشیع در افغانستان، مجمع جهانی شیعهشناسی، قم 1391.
39. محمد غبار، میرغلام، افغانستان در مسیر تاریخ، نشر جمهوری، تهران 1384.
40. موسوی، سید صفدر علی، پایان نامه کارشناسی ارشد.
41. ـــــ ، نگاهی به محاصره هزارهجات، مجله بلاغ، شماره 3، 1378.
42. ندوی، ابوالحسن، من اعلام المسلمین و مشاهیرهم، دارابن کثیر، بیروت 1423ق.
43. نصری مشکینی، قدیر، «استیلای طالبان بر افغانستان»، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 133-134، مهر و آبان 1377.
44. هفتهنامه پیام استقلال، شمارههای 6 و 7و 10- 11، 1376.
45. وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، نشر میوند، کابل، 1381.
منبع مقاله:
گروهی از نویسندگان، (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» جلد ششم، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}