نویسنده: محمد ساکت

 

ب. سروده‌های پراکنده‌ای که به غزّالی پیوند یافته‌اند

تاکنون از شعرهای کامل غزّالی نگاشتیم. اکنون می‌رسیم به شعرهای پراکنده‌ای که بدو پیوند داده‌اند.
بیت زیرین از ابن معتز (م: 296هـ / 908م) است.

فَکانَ ما کانَ ممّا لَستُ أذکُرُهُ‌ *** فَظَنِّ خَیراً و لاتَسأل عَن الخَبرِ (1)

«آنچه بود، همان بود که به یادش نمی‌‍آورم، پس گمان نیک ببر و از گزاره مپرس».
این شعر ابن رومی (م: 286هـ / 899م) هم به غزّالی پیوند یافته است:

و حَبِّب أوطانَ الرِّجال إلیهِمُ *** مَآرِبُ قَضّاها الفُؤادُ هُنالِکا
إذا ذَکَروا أوطانَهُم ذَکَّره تُهُم *** عُهودَ الصِّبا فیها فَحنّوا لِذلِكا (2)

«زادگاه‌های کسان را دوست داشتنی کن، زیرا برای آنان آرزوهایی هست که در آنجا در دل آنان نهفته است. هر کدام از زاد و بوم خویش یاد کنند؛ من هم روزگار کودکی را به یادشان خواهم انداخت. سپس بدین خاطر به گریه و مویه می‌افتند.»

لَم أرَ ظُلماً مِثلَ ظُلمٍ یُنالُنا *** یُساءُ إلیِنا ثُمَّ نُؤمىء بِالشُّكرِ

«مانند ستمی که به ما می‌‌رسد، ستمی ندیدم؛ به ما بدی می‌‌کنند آنگاه اشاره می‌کنند که سپاس بگزاریم!»
گویند غزّالی این شعر را همراه نامه‌ای که برای خلیفه‌ی عباسی فرستاد، نگاشت.(3)

پ. شعرهایی که در گردایه‌ی رساله‌های غزّالی آمده است و از او نیست

در 26 رساله‌ی غزّالی، شعرهایی آمده است که از غزّالی نیست.

1. معراج السالکین

در اینجا به چند نمونه بسنده می‌‌کنیم:
در صفحه‌ی 70 می‌‌خوانیم:

رَجُلانِ خَیّاط و أخرُ حائِکٌ *** مُتقابلانِ عَلی السِّماک الاغزَلِ
ما زالَ یَنسِجُ ذاک: خِرقَةَ مُدبِرٍ *** و یخیطُ صاحِبُهُ ثیاب المُقبِلِ

دو کس: یکی دوزنده و آن دیگری بافنده، در فلک مشتری رو به روی هم؛ «پیوسته آن یکی ردای نگون بختی را می‌‌بافد، و دوستش جامه‌ی مردی خوشبخت و کامروا می‌دوزد!»
در صفحه‌ی 109 این بیت آمده است:

هُوَ البَحرُ غُصّ فیه إن كان راكِداً *** عَلی الدُّرِّ و أحذَروهُ إن کانَ مِزبَداً

«دریاست آن، از برای گوهر آرام باشد، تنگ در آغوشش گیر، و اگر پر خروش و طوفانی است، برکنار بمان».
این بیت هم در صفحه‌ی 111 آمده است:

فَمَن مَنَحَ الجُهّالَ عِلماً أضاعَهُ *** و مَن مَنَعَ المُستَوجِینَ فَقَد ظَلَم

«هر که ریزد دانش به پای نادانان، آن را تباه کرده است، و هر کس آن را از شایستگانش دریغ دارد، ستم نموده است».
این بیت از امام شافعی است که در مشکاة الانوار (ص3) غزّالی هم آمده است. در احیاء غزّالی اتحاف السادة المتقین زبیدی، که شرح بر احیاء است، این بیت بی‌آن که به کسی پیوند یافته باشد، دیده می‌‌شود.(4)

2. روضة الطالبین

برخی از پژوهشگران برآنند که کتاب روضة الطالبین از غزّالی نیست و جعلی است.(5) در صفحه‌ی 13 کتاب می‌خوانیم:

اُریدُ وِصالَهُ‌ ویُریدُ هِجری *** فأترُکُ ما اُریدُ لِما یُریدُ

«من وصل او می‌خواهم و او هجر من، از برای خواهش او ترک خواهش خود می‌کنم».
در صفحه‌ی14 آمده است:

و إذا صَفالکَ مِن زَمانِک واحِدٌ *** فهُو المُرادُ فأینَ ذاکَ الواحِدُ؟

«اگر یک تن از زمانه برایت ناب باشد، همان یک تن که خواسته‌ی توست کجاست؟»
در صفحه‌ی 43 می‌خوانیم:

الاُنسُ بِاللهِ لایَحویِه بَطالٌ *** و لَیسَ یُدركُهُ بِالحَولِ مُحتالٌ
و الآنِسونَ رِجالٌ كُلُهُمَ نَجِبٌ *** وكُلُهُم صَفوَةٌ ِللهِ عُمّالٌ

«همدمی با خدا نباشد پوچ، ترفند باز آن را با نیرو به دست نمی‌آورد.
کسانی همدم‌اند که همگی بزرگ و اصیل‌اند؛ همگی‌شان برگزیده و کارگزاران خدایند».
و در همان صفحه آمده است:

قَد تَحَقَّقتُکَ فی السِّ - *** - رِّ فَنا جاکَ لِسانی
فاجتَمَعنا لِمَعانٍ *** و أفتَرَقنا لِمَعانِ

«تو را در راز جسته بودم، ولی زبانم با تو نجوا داشت. برای معنی‌هایی گرد آمدیم، و برای معنی‌هایی جدا شدیم».
و باز می‌خوانیم:

إن لَم یَكُن عَیبُكَ التَّ- *** - عظیمُ و عَن لَحظِ عَیانی
فَلَقَد صَیَّرَکَ الوَج- *** -دُ مِن الأحشاءِ دانی (6)

«اگر این عیب را نمی‌داشتی که از مژه‌ی چشمانم بزرگ‌تری، *** وجد و سرمستی، تو را از جگر گوشه‌های نزدیکم گردانیده بود».

3. چکیده‌ی نگاشته‌ها

در رساله‌ی ایُّها الولد، ص 102 این شعر فارسی آمده است:

گرمی دو هزار رطل همی پیمایی *** تا می‌ نخوری، بناشدت شیدایی

در سراسر ایّها الولد تنها همین تک بیت به فارسی آمده است. شادروان دکتر زرین‌کوب بودن این تک بیت فارسی را نشانگر فارسی بودن اصل ایّها الولد (فرزند نامه) می‌داند که غزّالی خود آن را نخست به فارسی نوشته و سپس به تازی درآمده است.(7) مرتضی زبیدی، شارح احیاء به نام اتّحاف السادة المتقین بشرح اسرار احیاء علوم الدین نیز می‌گوید که اصل این رساله به فارسی بوده است و یکی از دانشمندان آن را به تازی ترجمه کرده و به همین نام نامیده است.(8)
شیخ محمد امین صبری کردی نقشبندی، نویسنده‌ی کتاب تنویر القلوب؛ این شعر فارسی غزّالی را به تازی درآورده است که با هم می‌خوانیم:

لَو كِلتَ ألفی رَطلِ خَمرٍ لَم تكُن *** لِقَصیرَ نَشواناً إذا لَم تَشرِب (9)

ص 105 ایّها الولد:

سَهَر العُیونُ لِغَیرِ وَجهِكَ ضائِعٌ *** و بُکاؤُهُنَّ لِغَیرِ فَقدِک باطِل

«شب بیداری چشمان اگر برای (دیدار) روی تو نباشد، بیهوده و تباه است و گریه‌شان (هم) اگر بر
دوری و فراق تو نباشد، گزاف و بی فایده است»(10).
لَقَد هَتَفَت فی جُنحِ لَیل (11) حَمامَةٌ *** عَلی فَنَنٍ وَهناً، و إنّی لَنائِمُ
کَذِبتَ، و بَیتِ الله، لَو کُنتُ عاشَقاً *** لَما سَبَقَتنی بالبُكاءِ الحَمائِمُ
و أزعَمُ وأنّی هائِمٌ ذو صَبابةٍ *** لِرَبِّی، فلا أبکی و تَبکی البَهائِمُ

«کبوتری در دل شب بر سر شاخساری آوا سرداد، در حالی که من خواب بودم.
به خانه‌ی خدا سوگند که دروغ گفتم، اگر عاشق می‌‌بودم، کبوتران در گریستن بر من پیشی نمی‌گرفتند.
می‌پندارم که شیدای پروردگار خویشم، ولی نمی‌گریم؛ در حالی که ستوران و چهارپایان همه اشک می‌‌ریزند».(12)
این شعر از ابن مبارک است.(13)
واپسین شعری که در ایّها الواد می‌خوانیم:

کُلُّ العَداوَةِ قَد تُرجى إزالَتُها (14) *** إلاّ عَداوَة مَن عاداکَ عَن حَسَدِ

به نابودی هرگونه دشمنی امید می‌رود، مگر دشمنی کسی که از روی حسد با تو دشمنی می‌ورزد. این بیت در فیصل التفرقة (جلد سوم مجموعه)، ص 75 نیز آمده است که از امام شافعی است.(15)
در ص 121 مجموعة رسائلی غزّالی می‌‌خوانیم:

فَذِکرُ اللهِ آحسَنُ فی الطَّریقِ *** مِن الْوَردِ الْمُرتَّبِ لِلصَّلاةِ
و أحسن مِن قِراءَةٍ قول حقٍّ *** و مِن عَمَلٍ ککُلِّ النّافِلاتِ
لأنَّ الذِّکرَ یَجلی صداءَ قَلبٍ *** و یُرفَعُ عنهُ‌ کُلّ الحاجیاتِ
و جاهِد فی جمیع الوَقت و ألزِم *** بِذِكرِ الله تَسهَد وارداتِ
تَوجَّه لَلإلهِ و دَع سِواهُ‌ *** و راقِب و ارتَفَع لِلعالیاتِ

«در طریقت، یاد خدا کردن از ورد پیاپی و پیوسته در نیایش بهتر است
و بهتر است از خواندن سخن حق، و از رفتار به همگیِ نافله‌ها (مستحبات).
زیرا یاد خدا کردن زنگار دل را می‌‌زداید و جلا می‌‌دهد، و همه‌ی نیازها با آن برآورده می‌شوند
همه هنگام بکوش و پیوسته یاد خدا کن تا آمده‌های آن را ببینی.
رو سوی خدا نه و جز او [همه] را وانِه، و مراقبه داشته باش و [خود را] به بالاها برکش!»

4. القسطاس المستقیم

ص38: یک بیت به فارسی

5. مشکاة اینوار

ص12:

أنا مَن اهوی، و مَن أهوی أنا *** نَحنُ روحان حَلَلنا بَدَنا

«منم آن کس که عاشق شد؛ منم هر آن کسی گو گشته عاشق؛ ما دو تا روحیم اندر یک بدن».

6. رسالة الطیّر

صص33-34 پنج شعر آمده است. محمد عبدالرحیم، ناشر دیوان امام غزّالی آنها را به او پیوند داده است ولی در دیباچه چیزی درباره‌اش ننوشته است.

7. مضنون به الی غیر أهله

ص79 :
وَ لَم أرَ فی عُیوبِ النّاس شیئاً *** کنقصِ القادِرینَ عَلی التَّمامِ
«در میان عیب‌های مردم چیزی ندیدم که همسنگِ کاستیِ توانمندان بر پایان بخشیدن [به کاری] باشد.

8 الابة الغزّالیة (پاسخ‌های غزّالی)

ص123:

و لأنتَ تَفری ما خَلَقتَ و بَع - *** - ضُ القَوم یَخلُقُ ثُمّ لایَفری

«تو آنچه را پدید آورده‌ای دروغ می‌پنداری و برخی از مردم می‌‌آفرینند و سپس دروغ نمی‌پندارند.

9. بدایة الهدایة

ص81: در سرّ العابدین، ص15 شش بیت از امام علی (علیه‌السلام) است:
فلا تَصحَب أخا الجَهل ...
این ابیات را به امام شافعی نیز پیوند داده‌اند.
از امام علی (علیه‌السلام) دو بیت دیگر نیز هست:

إنَّ أخاکَ الحّقَ مَن کانَ مَعَک *** مَن یَضُرُّ نَفسَهُ لَیَنفَعَکَ

«دوست درست و راستین تو کسی است که با توست، کسی که برای سودرسانی به تو به خودش زیان می‌زند».
ص86: از قاضی ابن معروف دو بیت است:

فاحذَز عَدُوَّک مَرَّةً و *** ... صدیقک ألف مَرَّة

«از دشمنت یک بار بترس و از دوستت هزار بار».
ص86: هلال بن علاء هفت بیت سروده است:

لما عَفَوتُ و لَم أحقِد عَلی أحَد

«چون گذشت کردم، بر کسی کینه نورزیدم».
این ابیات به شافعی نیز پیوند یافته است (دیوانی شافعی)
ص87 دو بیت آمده است:
علیك بأوساط الأمور فإنّها
«تو را باد که میانه‌ی کارها را بگیری».

10. قواعد العشرة

ص12:145بیت آمده است:

قَد کشَفَ المَولی مَنیع الحجاب *** أسمَعَ الأحزابُ طیبَ الخِطاب

مولى ورای پوشش و حجاب را درید، گروه‌ها و دسته‌ها بوی خوش سخن شنیدند».

11. سرّ العابدین

ص7: سه مصراع از عمر و بن عاصی و سپس یک بیت آمده است.
ص14: چنانکه گفته‌اند:

و لا تَحقِرنَّ أبَداً صَغیاً فَرُبَّما *** تَموتُ الأفاعی مِن سمُوم العَقارِبِ

«هرگز کودکی و خردسال را خوار و کوچک مکن، چه بسا افعی‌هایی که از زهرهای کژدم‌ها می‌میرند».
و گفته‌اند:

و إنَّ الجَرحَ یَتغَضُ بَعدَ حینٍ *** إذا کانَ البِناء عَلی فَسادِ

«همانا زخم پس از چندی، فراگیر می‌‌شود، اگر ساختمان رو به تباهی باشد».
ص15: بهلول در نزد هارون الرشید، خلیفه عباسی، چنین سرود:

کُن رَجُلاً و ازضیَ بصَفِّ النِّعال *** لا یُطلَبُ الصَّدرُ بغیرِ الكَمالِ
فإن تصَدَّرتَ بِلا آلَةٍ *** جَعَلتَ ذاكَ الصَّدرَ صفِّ النِّعالِ

مرد باش و به رده‌ی پایین خرسند، جایگاه بالا را جز با کمال نخواهند، اگر بیخود و بی ابزار بالا نشینی کنی، آن جای بالا را به رده‌ی پایین بَدل ساخته‌ای
[ز بالارفتن خار سر دیوار دانستم/ که ناکس کس نمی‌گردد بدین بالا نشینی‌ها- صائب].
ص18: ابوالشیص:

أجِدُ المَلامَةَ فی هَواک لذیذةً *** حُباً لِذِکرک فَلیَلمُنی اللَّومُ

«در عشق تو سرزنش را خوشمزه می‌‌بینم، به خاطر عشق یاد تو، باید سرزنش مرا سرزنش کند». ابونواس سروده است:

شرک النُّفوس و عصمة ما مثلها *** للمطمئن و عقله المستوفز
إن طالَ لم یهلك وإن هی أوجزت ودَّ المحدث أنها لم توجز

سه بیت از سخن مجنون به لیلی آمده است: خلیلی یقوما...
ص19: یکی از فرزانگان گفته است:

إذا خَدمتَ المَلِك فالبَس *** مِن التَّوقی أشدَّ مَلبَس
و أدخِل إذا ما دَخلتَ أعمی *** و أخرِج إذا خَرَجتَ أخرس

«هرگاه به پادشاهی خدمت کردی، از خودداری، سخت‌ترین پوشاک را بپوش
هرگاه درآمدی، به سانِ کوری چشم بسته درآ، و هرگاه بیرون رفتی، گنگ و ناشنوا بیرون آی!»
ص24: ابن حجاج گوید:
ما كَرَهنَ النِّساءَ لِلشَّیب إلاّ
«زنان از پیری بدشان نمی‌آید، مگر»

12. الدار الفاخرة

ص102: عائشه (رض) به هنگام وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) چهار بیت سروده است:

بِنَفسی أفدی ما غصّک *** مِن الهایِعاتِ و ما توجَعُ

در خلاصة التصانیف، صص109-112 اندرزهایی نگاشته آمده است که با صص106-108 رساله‌ی أیّها الولد همانند و تکراری است.

13. معیار العلم فی فنّ المنطق

ص38: شاعر سروده است:

دَعِ المَکارِمَ لاترحل لِبَغیَتِها *** واقعُد فإنَّكَ أنتَ الطّاعِم الكاسی

«ارزش‌ها را واگذار و با استر او سفر مکن، بنشین که تو چشنده‌ی جامی».
ویراستار کتاب، این بیت را از حطئیه دانسته است.
ص162: چهار بیت آمده است: هو البَحرُ مِن ‌ایِّ الجوانب
«او دریایی است از هر سو». این شعر که چهار بیت دارد از متنبّی است.
ص163: و مَن یَنفِقُ السّاعاتِ الطَّویلِ ...
«کسی که ساعت‌های بلند را می‌بخشد» این شعر نیز از متنبّی است.(16)
در پایان این بخش گفتنی است که عبدالکریم سمعانی شافعی (م: 562 هـ / 1166م) در تذییل تاریخ بغداد و عماد کاتب اصفهانی (م: 597 هـ / 1200م) در خریدة القصر این دو بیت را از غزّالی دانسته‌اند:
حَلَّت عَقارِبُ صَدغِهِ فی خَدِّه *** وخَظَیتُ مَنهُ بِلثِم خدِّ أزهَر
إنّی إعتَزَّلتُ فَلا تَلوُمواَ إنَّهُ‌ *** أضحى یُقابِلُنی بِوَجهِ أشعَرِ(17)

«کژدم‌های زلفش برگونه‌اش پا نهادند، و من با تک بوسه‌ای از گونه‌ی تابناکش کام گرفتم. من «اعتزال» (گوشه‌نشینی) پیشه کردم، مرا سرزنش مکنید، که او با چهره‌ی «اشعری» (زلف) در برابرم پدیدار شد».
در این شعر ردپای اندیشه‌ی فقهی/ کلامی پیداست. سیاهی زلف با سپیدی گونه و دبستان معتزله در برابر مکتب اشاعره، تقابل (صنعت طباق) دلنشین و هنرمندانه‌ای است که شاعر به خوبی از پس تشبیه نیک آن برآمده است. غزّالی- اگر این شعر از او باشد- در قالب شعری عاشقانه و به خاطر عشق به معشوق، در جامه‌ی معتزلی درمی‌آید، آنهم در برابر معشوقی که اشعری است!
در منهاج العابدین 24 بیت و در رسالة فی المعرفة 11 بیت آمده است که به غزّالی پیوند یافته است. ابن نجّار (م: 643 هـ/ 1245 م)،
عماد اصفهانی، ابن سمعانی و منای بر روی هم 10 بیت شعر به غزّالی پیوند داده‌اند.(18)

آیا غزّالی شاعر است؟

شعر غزّالی را باید از گونه‌ی شعر آموزشی (تعلیمی)/ اندرزی دانست. گوهر شعر از نگاه ناقدان و
سخن‌سنجان، آمیزه‌ای از تخیّل و باریک بینی‌های شاعرانه است.
در نمونه‌هایی که نگاشته آمد، تشبیه‌ها و کنایه و مجازهای اندکی به چشم آمد. بلندترین قصیده‌ی غزّالی که 366 بیت و تائیّة است، به سبک شاعران بلندآوازه‌ی صوفی، گزارشی از احوال درون و راز و نیازهای عارفانه است که نشان از دلسوختگی و پختگی شاعر دارد.
غزّالی، به گفته خودش، همه‌ی گردنه‌ها را در دانش پژوهی پشت سر گذاشته است. به گفته‌ی او برای شاگرد و مریدی که در جستجوی راه (طریقت) است، پیدا کردن آن راه بسی روشن و هویدا است ولی دل‌ها نابیناست. غزّالی از کسی که در پرتگاه نابودی است در حالی که رهایی فرادست اوست، در شگفت است و از کسی که رهایی یافته شگفتی می‌‌نماید:

عِلمُ المَحجّة واضِحٌ لِمُریدةَ *** و أری القُلوبَ عَن المَحجَّةِ فی عَمى
و لَقَد عَجِبتُ لِهالکٍ و نجاتة *** مَوجودةٌ، و لَقََد عَجِبتُ لِمن نَجا

درست است که غزّالی پس از پیمودن همگی گردنه‌های سخت دانش پژوهی، سرانجام راه کشف و الهام و دل و راز و نیازهای عارفانه را پسندیده و برگزیده است، ولی در سنجش با عارفان و صوفیان نامبرداری که دل آشکاری‌ها و دردانه‌های دلاویز و رمزآلود سخنان خویش را در قالب شعر و یا نثر آهنگین ریخته‌اند و بر غنای ادب فارسی و تازی افزوده‌اند، چندان کامیاب نبوده است. با اینهمه قصیده‌ی بلند و عرفانی تائیه‌ی غزّالی در حد و اندازه‌ی خود، کاری است هنری و ماندگار.
غزّالی با غزالان نبود تا غزل بسراید. او به اندازه‌ای غرق در اندیشه‌های فلسفی و دینی بود که مجال سرایش درباره طبیعت نداشت. باز هم اندرز و حکمت و بینش‌های دینی غزّالی را به سرودن واداشت. او به جز نگاشته‌های بلند و کوتاه، زبان رمزآلود شعر را برای بیان اندیشه‌هایش به کار گرفت، ولی هیچ گاه از او شاعری توانا و بنام نیافرید. غزّالی را نه با غزالان سر و کاری بود و نه پیوندی با غزاله (19) داشت.

پی‌نوشت‌ها

1- این شعر بدون نام در برگ 18دست نگاشته شماره‌ی872 دارالکتب المصریة آمده است، که نزدیک به وزن و مضمون شعر دیگری است با همین قافیه که به شعر منفرجه زبانزد است و پیشتر از آن یاد کردیم (سلمی احمد عثمان، الشعر الدینی ...، صص125-126.
2- مجاهد مصطفی بهجت، دیوان الامام ...، ص73. این شعر در منقذ غزّالی، ص49 (رساله‌ها، ج64/7) آمده است خانم دکتر سلمی احمد عثمان در الشعرالدینی خود آن را به غزّالی پیوند داده است (پانوشت3).
3- بهجت، همان، ص73. این شعر ابن رومی (دیوان، ج3، ص14) در معراج السالکین غزّالی و اتحاف السادة المتقین زبیدی (در پیوند به غزّالی) آمده است (پانوشت2)
4- عبدالکریم العثمان، سیرة الغزّالی و أقوال المتقدمین فیه (دمشق، دارالفکر، 1961م)، صص105 و 144، به نقل از سُبکی و ملقّن.
5- بهجت، پیشین، صص97-98.
6- نصرالله پور جوادی، دو مجدّد؛ پروهش‌هایی درباره محمد غزّالی و فخر رازی، صص279-290. نخستین کسی که در اصالت روضة الطالبین و عمرة السالکین دودلی نشان داد و آنها را از غزّالی نداشت آسین پلاسیوس اسپانیایی بود که در کتاب : روحانیت غزّالی و تقدس مسیحی (4جلد، مادرید، 1940، ص386) آشکارا از آن سخن گفت.
7- عبدالحسین زرین‌کوب، فرار از مدرسه (تهران، امیرکبیر، چاپ پنجم) صص181 و 232.
8- عبدالرحمن بدوی، مؤلّفات الغزّالی (کویت، وکالة المطبوعات، الطبعة الثانیة، 1977م)، ش46.
9- غزّالی، ایّها الولد، ترجمه‌ی فرانسوی با عنوان Traite" du disciple و رسالة التلمیذ) و بیروت، اللجنة الدولیة لترجمة الروانع الانسانیة، 1951)، ص13، پانوشت (1))؛ بهجت، دیوان الامام ابی حامد الغزّالی، ص99. بروکلمان از ایّها الولد به نصیحة التلمیذ یاد کرده است. در فهرست دارالکتب المصریة، نام این رساله الرسالة الولدّیة آمده است. غزّالی این رساله را در واپسین روزهای گوشه گیری و در پاسخ به یک دانشجو نوشته است (فرار از مدرسه، ص181).
10- امام محمد غزّالی، چنین گفت غزّالی، ترجمه‌ی زاهد ویسی (تهران، نشر نگاه معاصر، چاپ اول، 1388)، ص32.
11- در ویرایش دبّاغ جُنح لیل و در ویرایش زاهد ویسی جُنج اللّیل و در نگاشته‌ی بهجت جوف اللیل آمده است. ویرایش دبّاغ را برگزیدم.
12- چنین گفت غزّالی، ص37؛ با اندکی تغییر.
13- بهجت، پیشین ص99.
14- در ویرایش دبّاغ إماتتها (میراندن) آمده است.
15- مجاهد مصطفی بهجت، دیوان الامام ...، ص99.
16- مجاهد مصطفی بهجت، دیوان الامام ابی حامد الغزّالی، صص97-103.
17- این شعر به گونه‌ی دیگری نیز آمده است:
حلَّـت عَقارِبُ صَدغهِ فی خَدّیهِ *** قَمَرأ یَجِلّ بِها عَنِ التِشبیه
و لَقَد عَهَدُناهُ یَحِلٌ بِبُرجِها *** و مِن العجائِبِ کیفَ حَلَّت فیه
این شعر را غزّالی درباره‌ی خودش سروده بود (وفات الاًعیان ابن خلّکان، ج4، ص218؛ النجوم الزاهرة از ابن تغری بردی، ج5 ص203؛ مفتاح السعادة کپری زاده، ج2، ص310: اِتّحاف، زبیدی، ج1، ص24)
شاعر در اینجا کژدم‌های زلف یار را که گونه‌ی تابناکش پا نهاده‌اند، به ماهی همانند می‌‌کند که با آن می‌‌درخشد (و قمر در عقرب است)، در حالی که پیش از این، ماه در بُرج خود بود، و شگفتا که چگونه کژدم‌ها در ماه پا گذاشتند؟! (جلال شوقی، «الشعر فی تراث الغزّالی» الامام الغزّالی؛ الذکری المثویة التاسعة لوفاته، ص189؛ بهجت، دیوان الامام، ص25)
18- جلال شوقی، «الشعر فی تراث الغزّالی»، ص146. برای دیگر نمونه‌ها بنگرید به مجاهد مصطفی بهجت، دیوان الامام ابی حامد الغزّالی، صص97-103(ملحق2).
19- بنگرید به پانوشت س18 و پیوند نام غزّالی به روستای غزاله در توس، برابر گمان زنی برخی.

منبع مقاله :
جلیلی، سید هدایت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالی پژوهی، تهران: خانه کتاب، چاپ اول