نویسنده: مهناز قانعی

 

چکیده:

این نوشته در خدمت طرح این معناست که هرچند غزالی در طرح آرای اخلاقی خود متأثر از نظریات اخلاق یونانی است، اما تأثیر عمیق وی از کسانی چون حارث محاسبی و ابوطالب مکی به شکل‌گیری نظریه اخلاق عرفانی خاصّ وی انجامید، که در قلب آن مفاهیمی چون خودشناسی، قلب، ایمان و ... حضور پررنگی دارند.
نظریه اخلاقی غزالی که بیش از همه در شاهکار وی احیاء علوم‌الدین (1) ظهور یافته، تا حدی از نظریات اخلاقی ارسطو و افلاطون بهره برده است. غزالی، تهذیب‌الاخلاق ابوعلی مسکویه (2) را، که بیشتر برگرفته از اخلاق فلسفی یونان است، (3) عاقلانه و با کتاب خدا و سنت پیامبر سازگار دانسته، (4) در عین حال تأثر عمیق وی از تألیفات کسانی چون حارث محاسبی و ابوطالب مکی (5) باعث شده تا نوع نگاه او به مقوله اخلاق، با اخلاق فلسفی- یونانی متفاوت باشد. ملاحظات دقیق و عمیقی که وی در باب شناخت انسان و شئون وجودی او مطرح می‌‌کند و نیز روش‌هایی که در تهذیب نفس ارائه می‌‌کند، خاص اخلاق عرفانی است.
تأکید غزالی بر خودشناسی (6) و اختصاص بخشی از شاهکارش احیاء علوم‌الدین به شناخت قلب و عجایب آن، (7) جایگاه ویژه ایمان در نظام اخلاقی وی (8) و توجه به فضایل ایمانی چون محبت به خداوند، رضا و شکر، خوف و رجا، توکل، فقر و زهد، از ویژگی‌های نظام اخلاقی غزالی هستند که نمی‌توان آن‌ها را در اخلاق فلسفی یونان یافت.
غزالی قسمت قابل توجهی از کتاب احیاء علوم‌الدین را به بیان عجایب قلب و مسائل مربوط به آن، اختصاص داده است. (9) اهمیت شناخت قلب و جایگاه آن نزد عرفا و متصوفه نیازی به توضیح ندارد. برای مثال محاسبی، که نفوذ آرائش بر غزالی در احیاء آشکار است در الرعایه توجه و تمرکز خود را بر اعمال قلوب قرار داده و ملاحظات بسیار دقیق و جالبی را در مسائل مختلف آن مطرح کرده است. به گفته وی خداوند حقوق خود را در وهله اول بر قلب بنده واجب نموده است. به عبارت دیگر ضروری است، ابتدا توجه به خداوند و رعایت حق بندگی او در تعهدات و خاطرات قلبی، هموم نفسانی، دواعی خیر و شر، محبت و کراهت و امثال آن‌ها باشد و پس از آن در قوا و اعضای بدنی چون شنوایی و بینایی، زبان، دست و پا و هر چه که بدن در ترک یا فعل آن دخیل است. (10)
اما دقت نظری و توجه غزالی در بیان ظرایف و ویژگی‌های دل، ویژه و تحسین برانگیز است. سخنان او در این مورد گویی روان کاوی موشکافانه‌ای است که امروز به زبان اندیش‌مندی اهل تأمل جاری می‌‌شود و با تجربه زیست کسی که حتی در این روزگار، به درنگ در خویش انس دارد، سازگار می‌افتد. برای یک بررسی اجمالی در مورد جایگاهی که محبت در اخلاق غزالی دارد، باید نقش قلب را در نظام اخلاقی او در نظر گرفت و این نیز امکان‌پذیر نمی‌گردد، مگر این که تصویری کلی از نگاه وی به مقوله اخلاق داشته باشیم.
برای آن که نوع نگاه غزالی به اخلاق و تعریف او از آن روشن شود، ناچاریم به روش وی در آغاز کتاب و تقسیمی که از علم ارائه می‌‌دهد نظری بیاندازیم. غزالی در ابتدای احیاء علوم‌الدین علوم را به دو دسته کلی دنیوی و اخروی تقسیم می‌کند. علوم اخروی که برخلاف علوم دنیوی پس از مرگ انسان باقی‌اند و بکار ساختن زندگی جاوید او می‌‌آیند، شامل علم المکاشفه و علم المعامله است.
آن چه که غزالی علم معامله نامیده تقریباً معادل همان است که در حکمت عملی علم اخلاق نامیده می‌‌شود. غزالی در توضیح خود، آن را علم به احوال قلب و صفات پسندیده و ناپسند آن و اسبابی که باعث کسب این صفات می‌‌شوند و نیز روش معالجه صفات مذموم و تحصیل صفات ممدوح بیان کرده است و چون اخلاق نه تنها خلق و خوها، بلکه رفتارها را نیز در بر می‌‌گیرد، (11) وی دو بخش عبادات و عادات را هم به بررسی رفتارهای آدمی در زندگی فردی و اجتماعی و نیز در ارتباطش با خداوند اختصاص داده است.
بنابراین، علم معامله علمی است که آدمی را در تنویر قلب یاری می‌‌دهد تا علم مکاشفه در آن تابیدن گیرد. علم مکاشفه اما در کتابت و سخن در نمی‌آید و از اسراری است که خداوند آن را به اهلش موهبت می‌‌کند. در حقیقت این علم نوری است که پس از تزکیه و تطهیر قلب، به موهبت الهی در آن تابیدن می‌گیرد و باعث می‌شود تا حقیقت صورت‌های علمی، که انسان از طرق معمولی آموخته طوری برایش آشکار گردد که گویی آن‌ها را به عینه می‌‌بیند. (12)
قلب به بیان غزالی لطیفه‌ای ربانی در غیب وجود انسان است که حقیقت اوست. هستی انسانی مانند عالم دارای غیب و شهود است و همان طور که غیب عالم در پرده طبیعت است، غیب انسان نیز که اصل اوست، در پرده جسم و قوای جسمانی او قرار دارد. به همین دلیل آدمی حقیقتاً از جنس این عالم نیست و در آن غریب است. دل، که نوعی تعلق به قلب جسمانی، یعنی جسم صنوبری شکلی که در قسمت چپ سینه واقع است دارد، همانست که ادراک می‌‌کند، معرفت می‌یابد، مخاطب کلام الهی واقع می‌شود و پاداش می‌بیند یا عقوبت می‌‌شود. این حقیقت به اعتبارات مختلف روح، نفس یا عقل نیز نامیده می‌‌شود. (13)
تمیز و اراده، ویژگی دل و معرفت خدا و مشاهده جمال حضرتش توانایی اوست و از این روست که تکلیف و خطاب الهی بر اوست و سعادت و شقاوت دراصل به او تعلق می‌‌گیرد. شناخت حقیقت دل نه تنها دروازه شناخت حقیقت عالم، بلکه کلید معرفت خداست. البته شرط لازم برای شناخت قلب تصفیه درون است. (14)
کل اعضا و قوای ظاهری و باطنی انسان لشگریان دل او هستند. قوای باطنی را می‌‌توان به سه دسته تقسیم کرد: شهویه، غضبیه و نطقیه. هریک از این قوا ممکن است دچار افراط و تفریط گردند و یا در حالت اعتدال باشند. اعتدال شهویه عفت، اعتدال غضبیه شجاعت و اعتدال نطقیه حکمت نامیده می‌‌شود، بنابراین همه فضایل نهایتاً به عفت، شجاعت و حکمت باز می‌‌گردند. از امتزاج و رسوخ این فضایل در نفس فضیلت چهارمی به نام عدالت پدید می‌آید که ام الفضایل است. (15)
بدین ترتیب می‌‌توان کل صفات نفسانی را نهایتاً به قلب نسبت داد و آن‌ها را به چهار دسته تقسیم کرد: بهیمی که به شهویه مربوط می‌‌شوند، سبعی که به غضبیه بازمی‌گردند، شیطانی و ربانی که هر دو به قوه ناطقه تعلق دارند. صفات شیطانی ناشی از غلبه نفس بر عقل یا قوه ناطقه و عدم تعادل و سلامت روانی انسان است و صفات ربانی ناشی از تسلط عقل و اعتدال و سلامت نفسانی آدمی است. (16) نفس انسان در ابتدا ناقص است و آرام آرام از قوه به فعل و از نقص به کمال می‌‌رسد. (17) اما اصل غالب بر آن اعتدال است و عوامل مختلفی باعث می‌شود که انسان از فطرت اصلی خود خارج شود.
هرگاه یکی از قوای چهارگانه باطنی در انسان غلبه یابد، افعالی متناسب با آن از او سر می‌زند. در عین حال انجام افعال، زمینه ساز ایجاد و رسوخ ملکاتی متناسب در نفس می‌گردد. (18)

مراحل نفسانی انجام عمل

غزالی تأثیر و تأثر متقابل عملی و شاکله انسانی را با دقت و ظرافت مورد بررسی قرار داده است. قلب انسان دائماً در حال تغییر و تحول است، زیرا هرچه از حواس ظاهری یا باطنی یا قوا یا ملکات و یا ترکیب آن‌ها ظهور کند، قلب را تحت تأثیر قرار می‌دهد. رفتارها، حالات، افکار و خاطرات آدمی، حکم نهرهایی را دارند که مدام به حوض قلب وارد شده و آن را دچار دگرگونی می‌‌سازند. واردات قلبی به طور کلی «خاطر» نامیده می‌‌شوند، زیرا بعد از این که نبوده‌اند در قلب حاصل شده‌اند.
خاطر یا حدیث نفس، اولین محرک اراده انسان برای انجام عمل است. خواطر از جهت تأثیری که نهایتاً در سعادت یا شقاوت انسان دارند، به خیر و شر تقسیم می‌‌شوند. سعادت برین آدمی لقاء و قرب و انس با زیباترین موجود هستی است و میزان فضیلت بودن هر چیز به تأثیری که در این قرب دارد وابسته است. (19) خواطری که برای عاقبت انسان، یعنی زندگی اخروی او سودمندند الهام و در غیر این صورت وسوسه نامیده می‌‌شوند. (20) مرحله پس از خاطر «میل» است که رغبت و شهوت انسان طبعاً به فعل برانگیخته می‌شود. دو مرحله خاطر و میل اختیاری نیستند و بنابراین مورد مواخذه قرار نمی‌گیرند. مرحله سوم مرحله‌ای است که «اعتقاد» نامیده می‌‌شود. در این مرحله انسان در مورد فعل حکم صادر می‌‌کند و در مرحله بعد که «همت» یا«نیت» نامیده می‌‌شود تصمیم می‌گیرد تا آن را انجام دهد. در این مرحله توجه دوباره قلب به «خاطر»، باعث تقویت همت و جزم شدن عزم می‌گردد و سرانجام اگر موانع درونی و یا بیرونی پیش نیاید انسان دست به انجام عمل می‌زند. (21)
مراد و مقصود از همه طاعات و اعمال جوارح تصفیه و تزکیه و جلاء قلب است، به طوری که به اشراق نور معرفت منور گردد. (22) علامت و نتیجه معرفت خداوند محبت اوست (23) و محبت حقیقی آن است که انسان محبوب را به خاطر خودش دوست داشته باشد، نه به خاطر بهره‌ای که از او می‌‌برد. همه محاسن دین و مکارم اخلاق، ثمره و نتیجه محبتند و هرچه که ناشی از محبت نباشد، ناشی از هوای نفس و از جمله‌ی رذایل اخلاقی است. البته آدمیان از نظر محبت الهی دو دسته‌اند، گروهی خداوند را دوست دارند زیرا به احسان و لطف دائم او برخود و سایر موجودات واقفند، اما گروه دیگری او را دوست دارند زیرا به بزرگی و عظمت، وحدانیت و قدرت، علم و اسماء حسنای او معرفت یافته‌اند. اساس محبت هر دو گروه معرفت است، اما مسلماً گروه اخیر در درجه برتری از محبت الهی به سر می‌‌برند؛ هر کسی که جزء این دو گروه نباشد، لاجرم محبوب او هوای نفس اوست. (24) محبتی که اساس آن هوا باشد، چیزی جز شهوت نیست. (25)
محبت حقیقی به خداوند همه محبوب‌های دیگر را تحت الشعاع خود قرار می‌دهد. قلبی که محبت الهی در آن غلبه نداشته باشد، قلبی بیمار است. بیماری قلب از آن دسته بیماری‌هایی است که انسان به راحتی متوجه آن نمی‌شود و برای اطلاع از آن باید از راه‌های خاصی استفاده کند. بیماری‌های قلب همان رذایل نفسانی هستند که مانند بیماری‌های جسمی ابتدا باید شناخته شده و سپس با روش‌های خاصه، درمان گردند. (26) بعضی از راه‌های شناخت بیماری‌های قلب عبارتند از: مجالست با شخص بصیر مسلط بر نفس و هوا که از ظرائف دل آدمی و بیماری‌ها و آفات آن آگاه است و تبعیت از او، معاشرت با دوستان بصیر راست‌گو و صریح، توجه به آن چه دشمنان انسان درباره‌اش می‌‌گویند و جستجوی عیوب خود از زبان آنان و بالاخره مراوده با مردم و دقت در رفتارها و خلق و خوی آنان و یافتن عیوب خود در آینه رفتار آنان. (27)
محبت برترین درجه از درجات دین و آخرین مقام از مقامات سلوک است و سایر مقامات یا مقدمات رسیدن به آن هستند، مانند توبه، صبر، شکر، زهد و امثال آن یا توابع و ثمرات آنند، مانند شوق، انس، رضا و مانند آن. (28)

پی‌نوشت‌ها

1- غزالی، ابوحامد امام محمد، احیاء علوم الدین، تحقیق عبدالله الخالدی، بیروت، دار الارقم بن أبی ارقم، 1998.
2- احمد بن محمدبن یعقوب رازی معروف به ابوعلی مسکویه از مهم‌ترین شخصیت‌های جهان اسلام در زمینه حکمت عملی است. وی تألیفات متعددی چون تهذیب‌الاخلاق و تطهیر الاعراق، جاویدان خرد، ترتیب السعادات، الهوامل و الشوامل، تجارب الامم، الفوز الاکبر و الفوز الاصغر در زمینه اخلاق دارد، که مهم‌ترین آن‌ها را در زمینه علم اخلاق و آن چه که امروزه فلسفه اخلاق خوانده می‌‌شود، کتاب تهذیب الاخلاق است.
3- جی. ام. ویکنز، «اخلاق» دانش‌نامه جهان اسلام (ایرانیکا) زیر نظر احسان شاطریار (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360، ج10) ص1339.
4- همان، ص1342. محمد جواد شریعت این کتاب را ماده اصلی احیاء العلوم دانسته است. نک: خوارزمی، کمال‌الدین حسین، جواهر الاسرار و زواهر الانوار. به کوشش محمد جواد شریعت، اصفهان: مشعل، 1360، ج1، ص292.
5- حارث محاسبی (م. 243) از عارفان و متصوفه اولیه مکتب بغداد است که غزالی او را از جهت تدقیق، تحقیق و بررسی عیوب نفس و آفات اعمال و عبادات برترین امت شمرده است. نک: ابی عبدالله حارث بن اسد المحاسبی، الرعایة لحقوق الله، به کوشش عبدالقادر احمد عطا (مصر: مطبعه السعاده، 1390 ق/ 1970م. الطبعة الثالثة) مقدمه عبدالحلیم محمود، ص39. ابوطالب مکی نیز یکی از متصوفه قرن چهارم است که تألیفات مهمی چون قوت القلوب دارد.
6- انسان بدون شناخت حقیقت و اصل خود هرگز نمی‌تواند به اصل و لب دین که مقصود از آن سعادت انسان است نایل شود نک: غزالی، کیمیای سعادت، به کوشش احمد آرام، تهران: کتابخانه مرکزی، 2535، ج هفتم، ص10.
7- آغاز بخش سوم و چهارم کتاب احیاء علوم‌الدین را که در مورد فضایل و رذایل است، به شناخت قلب و عجایب آن اختصاص دارد.
8- غزالی ایمان را ثمره عقل و حکمت و عقل را ضابط دو قوه‌ی شهوت و غضب می‌داند. نک: احیاء علوم‌الدین بیروت، بی‌تا، ج3، ص55 و ج4 ص62؛ بدین ترتیب، تلویحاً ایمان را منشأ همه فضایل نفسانی معرفی می‌‌کند، در حالی که ایمان در نظام اخلاق فلسفی یونان امری تعریف نشده است.
9- همان ، ج3، ص 2-48.
10- محاسبی، ص104.
11- نک. ابن سینا، شفا (الالهیات)، با مقدمه و ارجاعات ابراهیم مدکور، قاهره، 1380ق/ 1960م.، ص ?؛ فارابی، فصول المنتزعة، تهران، چ دوم، 1405ق، ص23؛ نیز نک: غلامرضا اعوانی، «اخلاق» دایرةالمعارف بررگ اسلامی، ج7، ص201).
12- محمد بن محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج1، ص20.
13- البته هریک از این سه اصطلاح بر معانی دیگری هم اطلاق می‌‌شود. نک: غزالی، کیمیای سعادت، به کوشش احمد آرام، تهران: کتابخانه مرکزی، 2535، چ هفتم، ص3. روح به معنی دیگر جسم لطیفی است که در کل اجزاء بدن ساری و جاری است و حیات حیوانی انسان وابسته به آن است. معنای دیگر نفس، قوه یا واقعیتی از انسان است که جامع قوای غضب و شهوت است. در اصطلاح متصوفه نفس بیشتر به این معنا به کار می‌رود:
نفس بدعهدست زان رو کشتنیست *** او دنی و قبله گاه او دنی است (مثنوی معنوی 1653/4)
و یا
گر نه نفس از اندرون راهت زدی *** ره‌زنان را بر تو کی دستی بدی (4062/3)
نفس به معنای دیگر همان لطیفه‌ایست که حقیقت انسان است، اما به حسب اختلاف احوال، اوصاف مختلف به آن داده می‌‌شود، مثل اماره، لوامه و مطمئنه و منظور از نفس اماره همان معنای اول است (همان، ص4، نیز نک: عبدالحسین زرین‌کوب، سِرّ نی، تهران: علمی، 1368، ج2، صص617-618).
عقل نیز دارای معانی مختلفی است. گاه منظور از عقل ویژگی شناخت حقایق امور است و به این معنا عقل، چشم دل است. نک: غزالی، مشکوة الانوار، به اهتمام ابوالعلاء عفیفی، قاهره: دارالقیومیه للطباعه و النشر، 1383، ص39؛ عقل در معنای دیگر به جوهر و حقیقتی گفته می‌شود که شناخت از آن ناشی می‌‌شود. این معنای اخیر، معادل قلب است و این که در احادیث آمده، اولین چیزی که خداوند آفرید عقل بود، به همین معنا اشاره دارد (نک: غزالی، کیمیای سعادت، ص3).
14- کیمیای سعادت، ص8-11.
15- احیاء علوم الدین، ج3، ص53.
16- کیمیای سعادت، ص10-11.
17- احیاء علوم‌الدین، ج3، ص60-61.
19- نک. همان ، ج4، ص 18، 168؛ همان، ص42.
20- همان، ج3، ص26-27، 41. محاسبی، که غزالی متأثر از اوست، خواطر را به جهت مبدأ و منشأ آن‌ها سه قسم دانسته: خواطری که رحمانی است، خواطری که از ناحیه تسویل نفس است و بالاخره خواطری که از ناحیه وسوسه و تزیینات شیطان است. وی برای این سه قسم شواهدی از آیات قرآن آورده است. (نک. محاسبی، همان، صص105-106).
21- غزالی، همان، ص 41-42.
22- همان، ص27.
23- ابوطالب مکی در این مورد سخن دقیق‌تری دارد. وی می‌گوید همان طور که تا معروف دیده نشود معرفتی ایجاد نمی‌گردد تا محبوب خود را ظاهر نسازد محبت ایجاد نمی‌شود. پس محبت نیز ابتدا از جانب خداوند و سپس از ناحیه بنده است و در حقیقت تعلیمی‌ست که محبوب به محب می‌‌دهد. ابوطالب مکی، قوت‌القلوب (بیروت: دارصادر، 1995) ص133.
24- همان، ص338.
25- محبت نیز مانند مقامات و حالات دیگر سلوک زمینه‌های خاص خود را می‌طلبد. همان طور که درخت علم با عمل آبیاری می‌گردد و درخت معرفت با تفکر و درخت توبه با ندامت، درخت محبت نیز با انفاق، ایثار، رفق و مدارا آبیاری می‌گردد. نک: ابوطالب مکی، علم القلوب، به کوشش عبدالقادر احمد عطا (مصر: مکتبة القاهرة 1384ه/1964م) ص42.
26- همان، 63.
27- همان، ص64-65.
28- ابوحامد محمد غزالی، پیشین، ج4، ص294.

منبع مقاله :
جلیلی، سید هدایت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالی پژوهی، تهران: خانه کتاب، چاپ اول