سير تفسير نگاري قرآن کريم در قرن اخير

نويسنده:شهاب کاظمي کاشانتويي

مقدمه

آيات قرآن در برهه اي از زمان بر قلب مبارک پيامبر اعظم (ص) نازل شد که قاطبه ي بشريت در جهل و گم راهي به سر مي بردند. از آن جا که آيات قرآن در بالاترين مرتبه ي فصاحت و بلاغت قرار دارد، غالبا احکام و تعاليم کريمه ي آن در قالب آيات مجمل و کوتاه نازل مي شد که نياز به تبيين داشت.
طبق نص صريح «و انزلنا اليک الذکر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفکرون» [نحل: 44]، پيامبر گرامي اسلام (ص)، در پي سؤالات و پرسش هايي که از طرف عامه ي مسلمين صدر اسلام مطرح مي شد، خود در مقام توضيح و تفسير آيات بر مي آمدند. به عنوان نمونه، در «صحيح» بخاري (ج6، ص 110) آمده است: «حدثني محمد بن ابي عدي عن شعبه عن ابراهيم عن عبدالله رضي الله عنه قال لما نزلت «و لم يلبسوا ايمانهم بظلم» [انعام: 82] قال اصحابه، و اينا يظلم فقال: ان الشرک لظلم عظيم». مشاهده مي شود که پيامبر (ص) در پاسخ صحابه ظلم را تفسير کرده و فرموده است: «منظور از آن شرک به خداوند است». لذا شالوده ي تفسير آيات قرآن که نقطه ي آغاز اين علم به شمار مي رود، از همان زمان نزول و در عصر پيامبر (ص) به دست حضرتش بنا گرديد.
تفسير در آن زمان صورت بسيار ساده اي داشت و از حدود بحث در بخش هاي ادبي و شأن نزول آيات و گاهي استدلال به آيه اي براي فهم مضمون آيه ي ديگر، تجاوز نمي کرد [علامه طباطبائي، ج 1، ص 2]. پس از پيامبر اسلام (ص) و علي (ع) و ساير امامان (ع) که خود موقعيت ويژه اي در تفسير قرآن دارند، طبقه ي اول مفسرين را جمعي از صحابه ي آن حضرت تشکيل دادند. اما تفسير در اين عصر نيز از حدود بيانات پيامبر (ص) ذيل آيات تجاوز نمي کرد و در پاره اي موارد، به شرح و تفسير اجمالي و گزارش کوتاهي در توضيح آيات اکتفا مي شد.
سير تدوين تفسير به همين طريق تا عصر تابعين ادامه مي يابد. در عصر تابعين، آن ها علاوه بر مطالبي که در تفسير قرآن از صحابه فرا گرفته بودند، تدريجا به اظهار نظر و اجتهاد در تفسير پرداختند و به تبع آن، شمار مفسران و پيدايش طبقات و يا مکتب هاي تفسيري رو به افزايش نهاد [حجتي، ص 40]. تفسير تابعين نيز به نوبه ي خود داراي مميزاتي است که براي پرهيز از اطاله ي کلام، از ذکر آن ها خودداري مي شود.
پس از عصر تابعين، بسياري در تفسير تأليف کردند که اسانيد را کوتاه نمودند، اقوال را به جواز ناقص نقل کردند و از اين جا دروغ ها پديد آمدند و صحيح و سقيم به هم آميخت. سپس عده اي تصنيف کردند که در علوم خاصي مهارت داشتند و هر يک از آنان به همان فني که در آن سرآمد بودند، در تفسير خود اکتفا مي کردند [سيوطي، ج 2، ص 597]. تا اين زمان تفسير در قلمرو ساير علوم از قبيل حديث و غيره بود.
از نيمه ي دوم قرن سوم، اين علم از ديگر علوم اسلامي جدا شد و به طور مستقل موضوع تدوين گرديد [پيشين]. و تمام آيات بر حسب ترتيب مصحف به وسيله ي گروهي از علما، از جمله ابن ماجه، ابن جرير طبري، ابوبکر بن منذر نيشابوري و چندين تن ديگر تفسير شد [عميد زنجاني، ص 53].

تحولات تفسير نگاري در قرن اخير

قرن چهاردهم از نظر شمار تفسيرهاي نگاشته شده، سرآمد قرن هاي گذشته است. آمار و ارقامي که از تفاسير وجود دارد، در هر قرني بيش از 25 تا 35 تفسير را نشان نمي دهد، در حالي که در قرن چهاردهم شمار تفاسير مهم و مطرح قرآن به بيش از 60 تفسير مي رسد [ذهبي، ج 1، ص 131].
تحولاتي که در اين قرن از نظر تفسير نگاري به وجود آمد، باعث شد علم تفسير نگاري قدم هاي نويني در مسير تکاملي خود بردارد. اين دگرگوني را مي توان معلول تحرکات علمي، اجتماعي، سياسي و فرهنگ حاکم بر جوامع بشري دانست. از آن جا که قرآن کريم به نسل خاصي تعلق ندرد و در هر زمان طراوت و تازگي خود را حفظ مي نمايد، صاحب نظران علم تفسير، با غور و ژرف انديشي در عمق آيات، به تازه هايي از اعجاز معنوي و تشريعي کلام خداوند دست مي يابند. هر چند بعضي از اين تحولات ريشه در طول تاريخ تفسير دارند، اما سير تکاملي خود را در عصر حاضر به منصه ي ظهور رسانده اند.
در تفاسير قرن اخير، از يک سو شاهد حذف و يا کم رنگ شدن برخي مميزات هستيم که در تفسيرهاي گذشته، نقش عمده اي داشته اند، و از سوي ديگر شاهد به وجود آمدن خصوصيات ديگري که در قرون گذشته به آن ها توجهي نمي شد. بنابراين تفسير در قرن اخير داراي دو ويژگي ممتاز است که از آن به مشخصه هاي سلبي و ايجابي تعبير مي کنيم و پيرامون هر کدام به طور ايجاز به بحث مي پردازيم.

الف) مشخصه هاي سلبي تفسير در قرن اخير

با اندکي تأمل در تفاسير گذشتگان متوجه مي شويم که تفاسير آنان بعضا آميخته با خرافات و نقل هاي تاريخي بوده است؛ نقل هايي که ريشه در بينش يهود دارند و هيچ مأخذ معتبري براي آنان نمي توان يافت. در اصطلاح از اين نقل ها به «اسرائيليات» تعبير مي شود. مفسرين قرن چهاردهم به تناسب روش تفسيري خود، به جرح و تعديل روايات اسرائيلي پرداخته اند و هر روايتي را که احساس شده ريشه در انديشه و تفکر يهود دارد، به دست فراموشي سپرده اند.
شيخ محمد عبده، صاحب تفسير «المنار»، در مورد اسرائيليات مي گويد: «هدف ما از همه ي اين سخنان آن است که بيش تر رواياتي که در تفسير روايي آمده و يا دست کم بخش زيادي از اين نقل ها حجاب قرآن و مانع رسيدن خوانندگان آن به مقاصد عالي و تربيتي و حقايق نوراني و روشنگر قرآن هستند» [پژوهش هاي قرآني، ج 7، ص 10].
برخي ويژگي هاي سلبي عبارت اند از:
1. پرهيز از تفسير آيات الاحکام: در تفاسير گذشته مباحث فقهي و پرداختن به آيات احکام اهميت ويژه اي داشته است و به همين دليل، چه در تفاسير و جامع مثل «مجمع البيان»، «روح المعاني» و «مفاتيح الغيب»، و چه در تفاسير تک بعدي مثل «تفسير قرطبي» و «ابن کثير»، مباحث فقهي به گونه اي گسترده مطرح مي شوند [همان، ص 12]. اين در حالي است که در تفاسير قرن چهاردهم، مباحث فقهي کمتر به چشم مي خورد و مفسران ذيل آن آيات بناي کار خود را بر اختصار و گزيده گويي قرار داده اند. مثلا علامه طباطبائي، تفسير آيات الاحکام را وظيفه ي فقه مي داند و تحقيق را به آن جا وا مي نهد. گروهي نيز با تمسک به اين که هدف کلي قرآن هدايت و اصلاح بشر است و عناصر اين فرآيند در ابعاد اخلاقي، اعتقادي و اجتماعي بيش از احکام فقهي است، از پرداختن تفصيلي به آيات الاحکام خودداري کرده اند.
2. ميانه روي در بهره گيري از روايات: تفاسير قرون گذشته، به ويژه تفاسير صحابه و تابعين، چهره اي روايي داشته اند و در تفاسير قرون بعد از آن نيز محور بودن روايات در فهم آيات مورد تأکيد قرار گرفته است. به عنوان نمونه، «تفسير طبري»، «تفسير ابن کثير»، «در المنثور» و امثال آن ها، بخشي از مجموعه ي تفاسير روايي هستند که حرکت تفسير مأثور را در گذشته نمود بخشيده اند. اما در قرن اخير، پديده ي عقل گرايي و اهميت يافتن «روش تفسيري قرآن با قرآن»، سبب شد جريان اعتماد به روايات رو به افول نهد، يا حداقل بعضي از مفسرين در تفاسير خود در بهره گيري از روايات راه اعتدال را پيش گيرند. و يا در برخي تفاسير، نقل روايات بيش تر در بخش هاي غير تفسيري، مثل فضائل سوره ها، شأن نزول و امثال اين ها به کار گرفته شده اند و در برخي موارد نيز، مفسريني مثل شيخ محمد عبده، به جرح و تعديل روايات پرداخته و پاره اي آن ها را مردود شمرده اند.
لذا مي توان گفت: جريان عقل گرايي و سبک تفسير قرآن با قرآن در تفاسير قرن چهاردهم ناگزير با افول تفاسير مأثور و به حاشيه رفتن برخي روايات از صحنه ي تفسير همراه بوده است.
3. پرهيز از تطويل در مسائل ادبي و لفظي: از ديگر مميزات تفسير نگاري در قرن اخير نسبت به قرون گذشته، پرهيز از پرداختن به مسائل ادبي و لفظي، مثل صرف، لغت و غيره است. در گذشته تفاسير بيش تر به جنبه ي فصاحت و بلاغت قرآن که يکي از جنبه هاي اعجاز قرآن است، مي پرداختند. در حالي که تفاسير قرن اخير، علاوه بر اين موضوع، جنبه هاي علمي اعجاز را نيز جزو حيطه ي تفسيري خود قرار مي دهند. بنابراين مشاهده مي کنيم که بررسي ديدگاه هاي نادر و وارد شدن در مسائل جزئي و تخصصي، و پرداختن به امور غير ضروري، چندان جايگاهي در تفاسير اين قرن ندارد. در حالي که تفاسيري مانند «التبيان» شيخ طوسي، «مجمع البيان» شيخ طبرسي، «تفسير» ابوالفتوح رازي، «کشاف» زمخشري، «تفسير کبير» فخر رازي و غيره، به مباحث ادبي و لغوي اهميت ويژه داده و به مباحثي از اين قبيل اهتمام داشته اند. البته در بعضي از تفاسير قرن چهاردهم به طور پراکنده همين شيوه نمود دارد، اما مفسر تنها در حد ضرورت به اين بحث پرداخته است.

ب) مشخصه هاي ايجابي تفسير در قرن اخير

مشخصه هاي ايجابي که در تفسير نگاري قرن اخير از آن ها به عنوان مميزات تفسير قرن چهاردهم با تفاسير قرون گذشته ياد مي شود، تحت دو عنوان کلي گرايش ها و روش ها آمده اند که ما در اين جا تنها به مبحث گرايش هاي تفسيري مي پردازيم. گروهي از نويسندگان، مجموع گرايش هاي نوين تفسيري در قرن چهاردهم را چهار گرايش دانسته اند: گرايش علمي، اجتماعي (اصلاحي)، مذهبي و الحادي. طبق اين تقسيم بندي، گرايش مذهبي را نمي توان از مشخصه هاي تفسير در قرون اخير دانست، زيرا تفسير در هر قرني بر اساس معيارهاي مذهبي و اعتقادي مفسر به حرکت خود ادامه داده است. گرايش الحادي نيز به معناي انکار وجود خدا و نبوت، نمي تواند به عنوان يک گرايش در تفسير قرآن مطرح شود و شايد منظور مرحوم دکتر ذهبي از گرايش الحادي، همان گرايش علمي مفسران باشد.
بنابراين مي توان گفت، تفسير در قرن اخير داراي دو نوع گرايش علمي و اجتماعي (اصلاحي) است که در اين مقوله به طور موجز بدان خواهيم پرداخت و اندکي درباره گرايش مادي توضيح خواهيم داد.
1. گرايش علمي در تفسير قرآن: مفسر در اين گرايش به آيات قرآن از ديدگاه علوم گوناگون مي نگرد و براي فهم معاني آيات از دستاوردهاي علمي استفاده مي کند. زمينه ي پيدايش اين گرايش در خود قرآن نيز به چشم مي خورد. لذا جلوه هاي ضعيفي از اين گرايش در تفاسير گذشته نيز وجود دارد، اما در قرن چهاردهم اين حرکت قوت گرفت.
از مهم ترين کتاب هاي تفسيري که گرايش علمي دارند، کتاب «کشف الاسرار النورانيه القرآنيه»، تأليف محمد بن احمد اسکندراني است که در آن مباحثي پيرامون اجرام آسماني و زميني، حيوانات و نباتات و معادن مطرح شده است [ذهبي، ج 2، ص 496]. هم چنين کتاب «طبايع الاستبداد و مصارع الاستعباد»، تأليف عبدالرحمن کواکبي که شامل مقالاتي پيرامون تفسير علمي آيات است، يکي از نمونه هاي اين گرايش به شمار مي رود [پيشين]. و نيز تفاسيري مانند «المنار»، «تفسير مراغي»، «نمونه»، «پرتوي از قرآن» و تا حدودي «تفسير الميزان» و «الکاشف في تفسير القرآن» نيز به تفسير علمي آيات پرداخته اند [پژوهش هاي قرآني، ج 7، ص 16].
به عنوان نمونه، برداشت مفسران از آيه ي «الله الذي خلق السموات بغير عمد ترونها» [رعد: 2] اين بود که آسمان بدون ستون برافراشته شده است و اگر هم «ترونها» را صفت براي «عمد» مي گرفتند، مي گفتند مقصود از ستون هاي نامرئي، قدرت خداست. اما پس از کشف قانون جاذبه، برخي از مفسران و نويسندگان، جمله ي «بغير عمد ترونها» را به جاذبه ي موجود بين زمين و خورشيد تفسير کردند و باور داشتند که مقصود خداوند از جمله ي فوق، جاذبه نامرئي است که بين کرات وجود دارد [مکارم شيرازي، ج 10، ص 111].
2. گرايش اجتماعي (اصلاحي): در گرايش اصلاحي، مفسر با توجه به ابعاد اجتماعي و تربيتي آيات به تفسير مي پردازد و سير تفسير در اين گرايش به سمت تحليل آيات بر اساس پيامدهاي اصلاحي آن در ابعاد اجتماعي و اخلاقي است.
سيد جمال الدين اسدآبادي، به عنوان پيش قراول اصلاح معتقد بود، هر مسلماني بيمار است و درمانش قرآن است. کساني که دوست دار دانش هستند، بايد در معاني و احکام قرآن تدبر و دقت کنند [پژوهش هاي قرآني، ج 7، ص 31] . اين گرايش توسط شيخ محمد عبده رونق يافت و توسط مفسريني مثل محمد رشيد رضا، سيد قطب، محمد جواد مغنيه و محمد حسين فضل الله در «من وحي القرآن» و غيره، ادامه پيدا کرد.
در اين گرايش، مفسر بر هويت جامعه ي اسلامي، وحدت امت، مسئوليت هاي اجتماعي، نظام هاي سياسي و غيره تأکيد مي کند و در اين که قرآن کتاب هدايت است، بين مفسرين اتفاق نظر وجود دارد. مرحوم مغنيه در اين مورد مي گويد: «به قرآن نگريستم، ديدم حقيقت آن کتاب، دين داري و هدايت است؛ کتاب اصلاح و قانون گذاري که در صدد است، بشر را زندگاني بخشد که بر پايه ها و مباني درستي استوار است، زندگاني که در آن امنيت و عدالت حاکم است و فراواني و آسايش آن را فرا گرفته است» [مغنيه، ج 1، ص 21].
3. گرايش مادي: يکي ديگر از گرايشات تفسير در قرن اخير، گرايش مادي مفسرين است. بر اساس اين گرايش، مفاهيم معنوي قرآن به وسيله ي پديده هاي مادي توجيه مي شود. اين روش در قرون گذشته هيچ گونه ظهوري نداشته است، بلکه براي اولين بار در قرن چهاردهم توسط سيد احمد خان هندي که موفق به نگارش تفسيري تحت عنوان «تفسير القرآن و هو الهدي و الفرقان» گرديد، آغاز شد [پژوهش هاي قرآني، ج 7، ص 19].
در اين روش، روايات و معيارهاي قرآني هيچ گونه رسميتي ندارند، بلکه تنها ديدگاه ها و برداشت هاي شخص مفسر است که آيات را بر اساس واقعيت هاي مادي تبيين مي کند. به عنوان نمونه، «شکافته شدن دريا» در داستان موسي (ع) را به جزر و مد دريا، «ملائکه» را به فروغ ها و شعله هاي حباب در پديده ها، و «سجود» را به فروتني عناصر انقلابي مؤمن و هماهنگي آنان با خط مشي تکاملي موجودات، تفسير کرده است [پيشين].
1. بخاري. محمد بن اسماعيل. صحيح بخاري. ج 6.
2. علامه طباطبايي. محمد حسين. الميزان. ج 1.
3. دکتر حجتي، محمد باقر. سه مقاله در تاريخ تفسير.
4. سيوطي، جلال الدين. الاتقان في علوم القرآن. ج2.
5. عميد زنجاني، عباسعلي. روش هاي تفسيري قرآن.
6. ذهبي، دکتر محمد حسين. التفسير و المفسرون.
7. پژوهش هاي قرآني.
8 . مکارم شيرازي، ناصر. تفسير نمونه. ج 10.
9. مغنيه، محمد جواد. الکاشف في تفسير القرآن. ج 1.
برگرفته از نشريه ي : آموزش قرآن 18