اندیشههای تربیتی امام ابو محمد غزالی (1)
راه و روش دانشجو
این، کتابِ منهج المتعلّم است، و خداوند راهبر به راه درست است. خداوند را سپاس که آفرینندهی دانش است برای کوشایان و بر جای گذارندهی شناخت است برای دانشاندوزان و جویندگان. درود و نیایش بر محمد، داناترین آموزگاران، و بر خاندان و یارانش، گرامیترین دانشاندوزان!و آنگاه، با نیرو و توان خداوند خواستم مسائل وابسته به دانش، استاد و دانشجو را گرد آورم. اگرچه در این باره فراوان سخن گفتهاند، ولی مهمترین را که در دانشور شور و دلیری میآفریند در آن گرد آوردهام. امیدمندم خداوند بزرگ، دست یازی و کوشایی در راه دانش و کردار به من ارزانی فرماید. من [این نگاشته] را منهاج المتعلّم (راه و روش دانشجو) نام نهادم، و خداوند راهنمای راه درست است. و من آن را در سه باب سامان دادم:
باب نخست: دربارهی دانش
الف: آیههای قرآن
خداوند بزرگ فرموده است: (یرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ) «تا خداوند پایگاه مؤمنان از شما و فرهیختگان را چند پایه بالا بَرد» (مجادله/11)خداوند بزرگ چنین فرماید: (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ) «خداوند و فرشتگان و دانشمندان گواهی میدهند که هیچ خدایی جز او نیست که به دادگری ایستاده است» (آل عمران/18). خداوند، گواهی را نخست از خود آغاز کرده است و دوم از فرشتگان و سوم از دانشمندان. خداوند میفرماید: (قُلْ هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ)، «بگو [ای پیامبر] آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند برابرند؟» (زمر/9). فرمایش خداوند که: (إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ) «جز این نیست که از خداوند بندگان دانشمندش میترسند» (فاطر/28). این فرمودهی خداوند بزرگ است: «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَینِی وَ بَینَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» (بگو [ای پیامبر] میان من و شما [کافران] خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» (رعد/43) و آیههای دیگر.
ب. حدیث پیامبری
پیامبر خدا- بر او درود!- فرموده است: (طَلَبُ العِلمِ فَریضَةٌ عَلی کُلِّ مُسلِمٍ وَ مُسلِمَةٍ) «بایسته است هر مرد و زن مسلمان در پی دانش برآید (1)». [در پارهای از روایتها تنها مسلم آمده است، که از باب گستردگی، هم مرد و هم زن مسلمان را یکسان در بر میگیرد- مترجم].همچنین فرمودهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است که: (اُطلُب العِلمُ وَ لَو بَینَکَ وَ بَینَهُ بَحرٌ مِنَ النّارِ) در جستجوی دانش برآ، اگرچه میان تو و آن دریایی از آتش باشد». پیامبر- پایان ناپذیرترین درودها بر او! فرمود: (اُطلُب العِلمَ مِنَ المَهدِ إلى اللَّحدِ) ز گهواره تا گور، دانش بجوی!» و (اُطلُب العِلمَ و لَو بالصّین) «اگر دانش در سرزمین چین [دوردست] باشد، در جست وجویش برآ!»
کوتاه سخن آنکه هر پرستش و نیایشی مانند نماز، زکات و روزه به هنگامِ خودش بایسته و واجب است، ولی دانشاندوزی در همه هنگام بایسته است. خداوند بزرگ به داوود- بر او درود!- وحی فرمود که: «ای داوود! کفشها و چوبدستیات را از آهن بگیر و در جست وجوی دانش برآی تا کفشهایت چاک چاک و چوبدستیات شکسته شود». گویند که دانستنِ آنچه به تو وابسته است در همه حال به سانِ خوردنِ و آشامیدن است، که هر کسی را گریزی از آن نیست، زیرا زیستِ دل به دانستن است و زیستِ تن به خوردن و نوشیدن. این گونه است که پیامبر- بر او درود!- فرمود: «هر کس به دانش زنده باشد، هرگز نمیرد.» [به دانش دل پیر برنا بود- فردوسی]. سپس بدان که هر دانشی که با آن به واجب و بایستهی عینی برسیم، به دست آوردنش بایسته و واجب عینی است. پس دانشِ وابسته به شناخت خداوند بزرگ، آگاهی از نماز، زکات، روزه و حج، و آنچه به روا (حلال) و ناروا (حرام) و مانند اینها بستگی مییابد، بایسته و واجب عینی است [یعنی آموختنش بر تک تک مسلمانان واجب است] و هر مرد و زن مسلمان باید در پی آن برآید و آموختن و برپا داشتن مانند نماز، زکات و جز این دو، بر هر مسلمانی بایسته و بار است. خداوند بزرگ از هر مسألهای وابسته به آموختن و برپایی دانش میپرسد و کیفر میدهد، و با بازگشت و توبه و آمرزش خواهی فرد در نمیگذرد و پوزش نمیپذیرد، همان گونه که بر وانهادنِ نماز، روزه و مانند آن، کیفر میدهد.
کسی که نماز، زکات و دیگر بایستهها و واجبها را وا مینهد، تبهکار میشود و نمیتواند [در دادرسیها] گواهی دهد- همان گونه که گواهی از وا نهندهی نماز پذیرفته نیست. همین گونه، روشن و دانسته است احکام واجب کفایی، این و سنّتِ تأکید نشده، مستحب (نیکو)، مُباح و نیز ناروائی (حرمت) آنچه با آن به ناروا (حرام) میرسیم، مانند آموختن جادوگری و طلسم (نارنجات (2)) اختربینیِ حرام.
فصل: در برتری دانش و آگاهی
از پیامبر- بر او درود!- پرسیدند: کدام کردار برتر است؟ پاسخ فرمود: «دانش». گفتند: ای پیامبر خدا! منظور کدامین کردار است؟ پیامبر فرمود: «دانش». باز گفتند: ای پیامبر خدا! دربارهی کردار از شما میپرسیم و از دانش پاسخ میدهی؟ حضرت- بر او درود!- پاسخ داد: «همانا کردارِ همراه با دانش سود میرساند، و کردار فراوان با نادانی سود نمیبخشد».بدان که خداوند بزرگ، دانش را ابزار هر برتری و فضیلتی قرار داده است و اینکه دانش به بزرگیِ بزرگ میافزاید و بنده با آن به نشستهای پادشاهان بالایی و راه مییابد. (3)
فرزانگان گفتهاند: علم (دانش) دارای سه حرف است: عین، لام، میم. عین: از علییّن (بالاها)، لام: از لطف (مهربانی)، و میم: از مُلک (کشور) گرفته شده است. پس عین «دانشور» به بالا دستها میکشاند، و لام او را در این جهان و آن گیتی نرم و مهربان میسازد، و میم او را بر مردم پادشاه میگرداند. خداوند بزرگ به دانشمند در سایهی شگونِ عین، بزرگی (عزّت)؛ در پرتو لام، مهربانی و نرمی و به شگون میم، دوستی (محبّت) و نرم خویی ارزانی میفرماید. آنگاه بدان که بر هیچ خردمندی، بزرگی و شرف دانش پوشیده نیست، زیرا این دانش است که به انسان زندگی میدهد. چون به جز دانش، انسان و دیگر جانداران در همهی ویژگیها، همچون دلاوری، توانایی، مهرورزی و مانند اینها، انبازند. پیامبر- بر او درود- فرمود: «مردم یا دانشمندند و یا دانشجو، و دیگران سرگشته و سرگردانند». و نیز فرمود: «یا دانشمند باش یا دانشجو و سومین مباش!» همچنین از سخنان پیامبر خداست: «یا دانشمند باش یا دانشجو یا شنونده یا دوستدار دانشمندان، و پنجمین مباش که نابود میشوی».
به ابن مبارک گفتند: (4): مردم چه کسانند؟ گفت: دانشمندان. از او پرسیدند: پادشاهان کیانند؟ پاسخ داد: پارسایان. خداوند بزرگ، برتری [حضرت] آدم را- بر او درود!- بر فرشتگان با دانش آشکار ساخت و آنان را به سجده بر او فرمان داد. همچنین خداوند بزرگ فرموده است: (وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا) «بگو [ای پیامبر]! بار خدایا بر دانشم بیفزا!» (طه/ 114)
ابواسحاق رازی (5)- خدایش بیامرزد!- گفته است: «خداوند بزرگ چیزهایی به پیامبرش- بر او درود!- ارزانی داد، ولی تنها برای دانش بر او منّت نهاد» و چنین فرمود: (وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكَ عَظِیمًا) «و به چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو، بزرگ است» (نساء/113).
ابن عباس- خداوند از هر دو خشنود باد!- گفته است: خداوند بزرگ به سلیمان و داوود- بر هردو درود!- دانش و پادشاهی بخشید، ولی به خاطر دانش و نه پادشاهی و چیز دیگر، بر آن دو منّت نهاد، آنجا که فرموده است: (وَلَقَدْ آتَینَا دَاوُودَ وَسُلَیمَانَ عِلْمًا) «و به داود و سلیمان دانش دادیم» (نمل/15).
این نشان میدهد که بالاترین چیزها دانش است. ابن عباس- خدا از هر دوان خشنود باد! گوید: سلیمان میان دانش و پادشاهی میتوانست یکی را برگزیند، ولی او دانش را بر پادشاهی برگزید و خداوند به او هم دانش بخشید و هم پادشاهی. (6)
پیامبر- بر او درود!- فرمود: «دو تن همپایهی پیامبراند: دانشمندان و رزمندگان در راه خدا (جهاد)؛ و اما دانشمندان، مردم را به آنچه پیامبران آوردهاند رهنموناند، و رزمندگان با شمشیرهایشان در راه آنچه پیامبران آوردهاند میرزمند». نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از دو کسی یاد کردند: یکی عابد (پرستشگر) و دیگری عالِم (دانشگر)؛ در این هنگام پیامبر فرمود: «برتری دانشگر بر پرستشگر، مانند برتری من است بر پایینترین کسان از یارانم». در احیاء (7) آمده است، گویند: مراد از آن، پرستشگری است تهی از دانش، زیرا پرستشِ پرستشگر، بی دانش و دانایی روا نباشد.
پیامبر- بر او درود!- فرموده است: «برتری دانشگر بر پرستشگر مانند ماه شب چهارده است بر دیگر ستارگان» بازفرمایش اوست که: «برترین مردم، گروندهی دانایی است که اگر بدو نیاز افتد سود رساند و چنانچه از او بی نیاز شوند، خود را سرشار سازد». باز هم سخن پیامبر- بر او درود!- است که: «اگر دانشمندان نبودند، خداوند در زمین پرستیده نمیشد، و بندگان روزی دریافت نمیکردند؛ نه زمین گیاهش را بیرون میداد و نه درختان میوههایش را، و نه چشمه ساران آبهایش را و نه آسمان بارانهایش را.»
ربیع (8) گوید: «دانشمندان، چراغهای روزگاراناند، پس هر دانشمندی چراغ روزگار خویش است که مردم زمانهاش، از او روشنایی میگیرند». یکی گفته است: «هر کوی و برزنی که در آن دانشمندی هست، مردم آنجا زندهاند، و هر کوی و برزنی که در آن دانشمندی نیست، مردمش مردهاند.» یحیی بن مُعاذ (9) گوید: «دانشمند به امّت محمد- بر او درود!- از پدران و مادرانشان مهربانترند، زیرا پدران و مادرانشان آنان را از آتش و گزندهای این جهان نگاه میدارند، ولی دانشمندان از آتش آن سرا و هراسهای آن پاسشان میدارند». پیامبر- بر او درود!- گفته است: «خداوند بزرگ و فرشتگانش و اهل آسمانها و زمین، حتا مورچگان در لانههای خود بر آموزگار مردم، دعای نیک میفرستند.» پیامبر- بر او درود!- «یک تن دانشمند از یکصد پرستشگر بر اهریمن سختتر میآید (10)».
شیخ ابوجعفر گوید: «از شیخ امام شنیدم که میگفت: در روزگار سلطان اسماعیل پسر سلطان احمد فقیهی بود به نام نصر بن محمد فاتق که نزد پادشاه کاروباری داشت. همین که دانشمند بر پادشاه میآمد، شاه پیش پایش برمیخاست و او را گرامی و ارج میداشت و نیازش را برمیآورد و آن دانشمند سپس باز میگشت. برادر پادشاه به پادشاه گفت: اگر کسی بشنود که پادشاه خراسان پیش پای یکی از مردم برخاسته است، شکوه و شأن تو در هم نخواهد شکست؟! پادشاه پاسخ داد: او را به خاطر دانش و آگاهیاش گرامی داشتم. همین پادشاه، پیامبر را در خواب دید. پیامبر فرمود: ای اسماعیل! حرمت دانشمند را شناختی و پاس داشتی؛ خداوند بزرگ دستور داد تا پادشاهی برای یکصد سال از فرزندانت گرفته نشود. ولی برادرت اسحاق تو را [بر این کار] سرزنش کرد، خداوند فرمان داد تا هرگز کسی از فرزندان او زمامدار نباشد. [این گذشت] تا آنکه سلطان محمود از جیحون گذشت و مردم چین [ترکستان] را شکست داد، و یکصد سال از آن هنگام بر او سپری شد. این نبود مگر به خاطر شگونِ شناخت حرمت و برتری دانشمند. در رونق المجالس (11) همین گونه آمده است.
پیامبر- بر او درود!- فرمود: «دانشمند، دوست خداست اگر چه تبهکار باشد، و نادان اگر پرستشگر هم باشد، دشمن خداست». آوردهاند که دستهای از مردم در شرف و بزرگی دانشگرِ تبهکار و شرف نادان پرستشگر به دو دستگی افتادند. یکی از آنان بیرون آمد و با آنان روانهی پرستشگاه پرستشگرِ نادان شد و او را به سخن گرفت و گفت: «ای بندهی من! خواستهات را پذیرفتم و گناهانت را بخشیدم، پس پرستش را رها و آسایش پیشه کن!» پرستشگر نادان گفت: «بار خدایا! من تو را میستایم و سپاس مینهم و دیرگاهی است میپرستم و از تو این و آن میخواهم.» گوینده گفت: «لغزیدی و به خاطر نادانیات کفر ورزیدی»، سپس آن مرد با آنان به پرستشگاهِ دانشگرِ تبهکار رفت، او را دید که سرگرم میگساری است. گوینده رو به وی کرد و گفت: «ای بندهی من! از من پروا کن! من پروردگار توام که گناهت را میپوشانم، ولی تو از من شرم نمیکنی، من میخواهم تو را نابود کنم.» آن دانشگرِ تبهکار برخاست و شمشیر از نیام بیرون کشید و از جایش بیرون آمد و گفت: «ای نفرین شده! تو خدایت را نمیشناسی، من خدایت را به تو خواهم شناساند». گوینده با همراهان به جایی که بودند بازگشت. آن کسان، شرف دانش و دانشی را دانستند- پایان. هرچیزی ستونی دارد و ستون دین، فقه است. سود دانشمند برای خود و برای دیگری است، ولی سود نادان- اگر سودی برساند- برای خود اوست. از ابراهیم ادهم (12) بازگو شده است که میگفت: بر اهریمن چیزی سختتر از دانشمندی نیست که با دانش سخن گوید و با آن خاموشی گویند. سپس همو گفته است: اهریمن گفت: نفرینِ خاموشی وی (دانشمند) سختتر از سخنِ اوست. باز هم پیامبر- بر او درود!- فرمود: «میان دانشگر و پرستشگر یکصد درجه است؛ میان هر درجه هفتاد سال راه است. هان! حقوق آنان را به مردم بشناسانید و نیکیها و مهربانیها به پایشان بریزید و آنان را بر خویش واپیش دارید، زیرا در نزد خدای بزرگ واپیشاند». (13) همان گونه که خداوند فرموده است: «آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند یکساناند؟» (زمر/9). چگونه یکی است؟! کسی که کاری نیک انجام میدهد و دانا نیست [پاداشِ کارش] یک به ده است. و اگر دانا باشد از پنجاه تا پانصد هزار افزایش مییابد.
پیامبر- بر او درود!- فرمود: «خداوند، دانشمندان را برانگیخته است و به آنان میگوید ای گروه دانشمندان! من دانشم را در میان شما ننهادم تا کیفر و شکنجهتان کنم. من شما را آمرزیدهام. همین گونه است در گزیدهی احیاء العلوم (14) او [غزالی] در منهاج [منهاج العابدین] گوید: پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرموده است: «خداوند از دانشمندان حساب میکشد و سپس بدیهایش را بر خوبیهایش میچرباند، آنگاه دستور میدهد که به دوزخ رود. هنگامی که او به دوزخ میبرند، خداوند بزرگ به جبرائیل- درود بر او!- میفرماید: بندهام را بگیر و از او بپرس: آیا در سرای گیتی با دانشمندان در یک خانه نشسته است تا او را بیامرزد؟ [جبرائیل] از وی میپرسد و او پاسخ میدهد: نه! خداوند بزرگ [به جبرائیل] میفرماید از او بپرس: آیا در گیتی دانشمندی را دوست داشته است؟ باز [جبرائیل] از او میپرسد و وی میگوید: نه! خداوند بزرگ به جبرائیل میگوید از او بپرس: دوستی دارد که دانشمندان را دوست بدارد، تا او را بیامرزم؟ جبرائیل از آن بنده میپرسد، و وی پاسخ میدهد: آری! فلان کس دوست من است و با دانشمندان نشست و برخاست میکند و آنان را دوست میدارد. خداوند بزرگ میفرماید: آمرزیدم.» برای همین است که گفتهاند:
الجاهِلونَ مَوتى قَبل مَوتِهِم و *** العالِمون، و إن ماتوا فأحیاءُ (15)
«نادانان پیش از اینکه جان بسپرند، مردهاند و دانشمندان، اگر بمیرند، باز زندهاند.»
و سرودهاند:
و فی الجَهلِ قَبلَ المَوتِ موتٌ لأهلهِ *** فأجسامُهم قَبلَ القُبور قُبورُ
وَ إِنَّ أمرَءاً لَم یَحییَ بِاَلعِلمِ مَیِّتٌ *** فَلَیسَ لَهُ حینَ النُّشورَ نُشورُ
«مردی که با دانش زنده نیست، مرده است. پس به هنگام زنده شدن [از گور]، [در رستاخیز] زنده شدن ندارد».
و گفتهاند:
فَذو العِلمِ یَبقی عِزَّه مُتَضاعِفاً *** و ذو الجَهلِ بَعدَ المَؤتِ تَحتَ التَّرائِبِ
فإن فَاتَکَ الدُّنیا و طیبُ نعیمِها *** فَقَد حُزتَ بالعِلمِ خیرَ المَواهِبِ (16)
«پس بزرگی دانشمند دو چندان میماند و نادان پس از مرگ زیر خاکهاست. اگر جهان و گواراییِ ارزانیهایش را از دست بدهی، با دانش و آگاهی [آموزش] بهترین بخششها را به چنگ آوردهای».
آوردهاند که پیامبر خدا- بر او درود باد!- به مسجد آمد و اهریمن را در آستانهی مسجد دید. پیامبر فرمود: ای نفرین شده! اینجا چه میکنی؟ اهریمن گفت: میخواهم به درون [مسجد] درآیم و نماز این نمازگزار را تباه سازم، ولی از این مرد خوابیده میترسیدم. پیامبر فرمود: ای نفرین شده! چرا از نمازگزار که در حال پرستش و نیایش با پروردگار خویش است نترسیدی ولی از آن خفتهی غافل ترسیدی؟ اهریمن گفت: آن نمازگزار نادان است و به تباهی کشاندنش آسان، ولی این خفته، دانشمند است؛ اگر این نمازگزار را گمراه کنم و نمازش را به تباهی بکشانم، از بیدارشدن و درست کردنِ نمازش بیمناکم. سپس پیامبر- بر او درود!- فرمود: خوابِ دانشگر از پرستشِ پرستشگر بهتر است. پایان
در دانشمندی که شکیبایی، او را پیرایش نکند، برتری نیست، یعنی از دانشمندِ بردبار، شکیبایی و بردباری دست برداشتن از شتابناکی در کیفر و انتقام و کینهتوزی است. مُصعب بن زبیر به پسرانش گفت: دانشاندوزید، که اگر دارا باشید دانش، زیبایی شماست و اگر نادار باشید، دانش برای شما دارایی است. (17)
هشام بن عُروه گوید: (18) دانش بیاموزید، زیرا اگر خُردانِ گروه و کهتران مردم خویش باشید، بزرگان و کلانان آنان خواهید شد؛ به هر رو، خود را از دانش بی نیاز مپندارید. آوردهاند که به عبدالله بن مبارک (19) گفتند: اگر خداوند بزرگ به تو وحی میفرمود که امشب میمیری، امروز چه میکردی؟ گفته برمیخاستم و دانش میآموختم. خداوند بزرگ به پیامبر ما- بر او درود!- هر چیزی را بخشید، به فزون خواهی دستورش نداد، ولی دانش را به او بخشید، و چنان که گذشت، او را به فزون خواهی فرمان داد. (20)
از سُدَّی بازگو شده است که میگفت: دانش از گنجهای جهان برتر است، زیرا گنجها با بخشیدن و دست و دل بازی کاهش میپذیرند، ولی دانش با بخشیدن افزایش مییابد؛ و اینکه دانش، دارندهاش را از هر گزندی نگاه میدارد، ولی دارایی او را به گزندها میافکند.
دانش به سان چراغی است که در راهی نهادهاند و رونده از پرتوش بهره میگیرد و به هیچ رو پرتوِ آن کم نمیشود.
بدان که مردم بر سر دارایی و دانش به دودستگی افتادهاند. یکی گفته است که: دانش، از دارایی برتر است و دیگری گفته است که: دارایی بر دانش سر است. اینان در این باره به کشمکش برخاستند تا اینکه کسی را پیش عبدالله بن عباس- خدا از هر دو خشنود بادا!- فرستادند تا از او بپرسد. آن کس نزد ابن عباس آمد و از او پرسید. ابن عباس گفت: بدان که شرفِ دانش بر دارایی از هفت روست: یکی، آنکه دانش میراث پیامبران است و دارایی میراثِ فرعونیان تیره دل. دوم، اینکه دانش، دانشور را نگاه میدارد، ولی این شخصِ داراست که دار و ندار خویش را نگاه میدارد. سوم، خداوند بزرگ به هر کس چه دوستش بدارد و یا دوستش ندارد، دارایی میدهد، ولی دانش را به کسی میدهد که دوستش دارد. چهارم، دانش نه تنها با بخشش کاهش نمیپذیرد، بلکه افزایش هم مییابد، ولی دارایی با ریخت و پاش و بخشش کاستی میگیرد. پنجم، دانشمند نمیمیرد و تا رستاخیز از او جدا نمیشود و پیوسته دانشش همراه اوست، ولی دارا و توانگر میمیرد و کار و بارش از هم میپاشد و میگسلد و دار و ندارش برای دیگری میماند. ششم، اینکه دانشمند در گور شکنجه نمیبیند و به پرسش و پاسخ نمیافتد. هفتم، اینکه توانگر و دارا در گور شکنجه میبیند و به پرسش و پاسخ میافتد و روز رستاخیز از هر درهمی که به دست آورده است بازخواست میشود که از کجا اندوخته و در چه راهی هزینه کرده است و بخشیده است و مو را از ماست بیرون میکشند. ولی دانشور برای هر مسألهای، پایهای و برای هر حرفی، نیکی و برای هر حرفی از حرفهای قرآن که از بر بخواند ده خوبی شمار میکنند، و اگر قرآن در جز نماز از بر بخواند، برای هر حرفی صد خوبی و اگر در نماز بخواند، برای هر حرفی، هزار خوبی به پایش مینویسند. همین گونه در منهاج المذکرین (21) آمده است. چه نیکو سرودهاند:
أهلُ العِلمِ فِى الّدارینِ مَسعودٌ *** و الخُلدُ فی جَنَّةِِ الفِردوُسِ مَوعودٌ
و العِلمُ عِزٌّ وَ أهلُ العِلمِ مُحتَرمٌ *** و الجَهلُ ذُلٌ و أهلُ الجَهلِ مَطرودٌ
«دانشمند در هر دو جهان نیکبخت است و به جاودانگی در پردیس، پیمان داده شده است. دانش سرافرازی است و دانشمند را بزرگ میدارند، و نادانی زبونی است و نادان، رانده شده است».
و گفتهاند:
حَیاةُ القَلبِ عِلمٌ فاغتَنِمه *** و مَوتُ القَلبِ جَهلٌ فَاجتَنِبه
وَ خَیرُ الزّادِ التَّقوی، فَزِدهُ *** كَفـاكَ هذا الوَعظُ فاتَّعِظه (22)
«دانش، زندگی دل است، پس غنیمت شمرش و نادانی، مرگِ دل است پس از آن بپرهیز! بهترین توشه، پارسایی است، پس بر آن بیفزا. این پند تو را بس، پس اندرز بگیر!» گفتهاند: نادانان گمان مپندارند که زندهاند، بلکه مردگانیاند که کفنهایشان جامهی آنان است. پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: شایسته است هنگامی که مردم روزه ندارند، دانشمند روزه بگیرد، و هرگاه دیگران شادند او غمناک باشد و هرگاه مردم میخندند، وی بگرید و هنگامی که دیگران سخن میگویند او خاموش بنشیند، و چون با هماند، او تک و تنها بماند. پیامبر- بر او درود!- به این تن نمیداد که کسی که میداند و در مییابد مانند کسی است که نمیداند و در نمییابد. حضرت فرموده است: کسی که به دانش خویش بیفزاید ولی به پارساییاش نیفزاید، جز بر دوریاش از خداوند نخواهد فزود.
و بدان که دانشاندوزی بر دو گونه است: به دست آوردنی و شنیداری. به دست آوردن، همان دانشی است که با پیوسته درس خواندن نزد استاد یا خواندنِ کتاب فرا دست میآید. شنیداری، با یادگیری از دانشمندان و نشست و برخاست با آنان و پرسیدن از ایشان به دست میآید. چنان که گفتهاند: یا دانشمند باش یا دانشجو، یا دوستدار آنان، زیرا نادانی چه در این جهان و چه در آن گیتی بهانه بردار نیست و کسی را که به نادانی وصف کنند در هر دو جهان فریب خورده است، چرا که شرفِ هر دو سرا با دانش است. چنان که گفتهاند: هر کس این جهان بخواهد، باید به سوداگری دست یازد، و هرکس آن جهان بخواهد، بایستی پارسایی پیشه سازد، و هر کس خواستار هر دو سراست باید دانش اندوزد. هرکس از این جهان رخت بربندد، آنچه گردآورده است در این جهان بماند، مگر دانش که در گور و بستر، پایین پا، و کنارش، همراه و همنشین و توشهی راه اوست. پیامبر- بر او درود!- فرمود: هر کس از شما بخواهد راهیِ سفری شود، بی توشه به راه نمیافتد؛ پس چگونه است که بیتوشه راهیِ سفر آن گیتی میشود؟ دانش، بهترین ره توشه است. به ویژه که در روز رستاخیز میانجی، ابزار سواری و سایبان او خواهد بود. همانا دانش، میانجی فرشتهی مرگ و پاسخِ نکیر و منکر، پرتو و همنشین در گور، سنگینی پلهی ترازو، پیشوای پل (صراط) و کلید بهشت است. مُعاذ بن جبل (23)- خدا از او خشنود باد!- گوید: دانش در تنهایی، همنشین من است و در خلوت دوست من، و راهنمایم به هنگام سرگشتگی، و آرایه و آذینم با دوستان. اندیشیدن دربارهی دانش، با روزه همتاست، و آموختنش با نماز برابر است، با آن پروردگار را میپرستند و یک پارچه فرمانپذیر میشوند. دانش، پیشواست و کردار و رفتار پیروِ آن. سرافرازی این جهان و نیکبختی آن سرا در دانش است. زُهری (24)- بر او درود!- گفته است: ده شاخه از دانش میروید: بزرگی و شرف، اگرچه کسی که دانشآموز باشد، توانگری اگرچه تهیدست باشد؛ سرفرازی هرچند کوچک و پایین باشد؛ توانمند اگر ناتوان نشده و دست و دل باز اگر تنگ چشم باشد؛ نزدیک اگرچه دور؛ بزرگ و کلان اگرچه خُردسال باشد. (25)
دانشِ دانشمندان، میراث پیامبران است. چنان که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «دانشمندان، وارثان پیامبراناند.» پس خردمند کسی است که غنیمتهای دانش را به چنگ میآورد و هم دانش و هم دانشی بزرگ میدارد و هیچ گاه به دیدهی سبکی و خواری بدانان نمینگرد، چرا که دانش گران است و جز با شخصِ گرانبها برپا نمیماند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: هرکس دانشمندی را زبون سازد، خداوند او را در روز رستاخیز خوار و زبون خواهد ساخت و نیز فرمود: هر کسی دانشمندی را خوار گرداند خداوند در رستاخیز او را در میان مردم خوار خواهد کرد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرموده است: هرکس دانشمند را کوچک بشمارد، مرا کوچک شمرده است، و هر کس مرا کوچک انگارد، خداوند بزرگ را کوچک شمرده است و آتش (دوزخ)، او را خواهد بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: هر کس دانشمندی را بیازارد، مرا آزرده است و هرکس مرا بیازارد، خدای بزرگ را رنجانده است و آتش، او را خواهد بود. در خبر است که خداوند بزرگ فرمود: بندهای از مرا که بدو دانش دادهام، کوچک و خُرد مشمارید، زیرا هنگامی که او را شناختم کوچکش نداشتم. و اینکه فرشتگان از روی فروتنی و بزرگداشت دانشیان، بالهای خویش را برای آنان میگسترانند تا بر روی آن گذر کنند. پیامبر فرمود: هر کس از مرگ دانشمند اندوهگین نشود، دو روست، زیرا آسیبی بزرگتر از مرگ یک دانشمند نیست.
خداوند پاداش هزار دانشمند و هزار شهید را به پای هر کسی که با گریستن بر مرگ یک دانشمند اندوهگین میشود، مینویسد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: مرگ یک قبیله از مرگِ دانشمند آسانتر است. (26)
عُمر- خدا از او خشنود بادا!- گفته است: هر آینه مرگِ هزار پرستشگری که شباهنگام نماز میگزارند و روز روزه میگیرند، از مرگ یک تن دانشمندی که حلال و حرام خداوند را یاد میدهد، هرچند واجباتش نیفزوده باشد (27)، سبکتر است گفتهاند: تودگان نسبت به دانشمندان چونان گازُر است (28) با خورشید. زیان بر گازر است نه بر خورشید. همین گونه است اگر توده بیسواد مردم بر دانشمند خشم گیرند، زیان بر آنان است نه بر دانشمندان، زیرا گوشتهای دانشمندان زهرآگین است؛ هرکس ببوید بیمار شود و اگر مزه کند بمیرد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: هر گاه انسانی بمیرد، کار و کنش او بریده و گسسته میشود جز از سه کس: از کار نیک رایج و پیوسته (صدقهی جاریه)، یا دانشی که از آن بهره برند؛ یا فرزندی که برایش دعا کند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: هر کس راهی بپیماید که در آن دانشی را بخواهد، خداوند با آن به بهشت برایش راهی نرم و هموار خواهد ساخت. سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است که: خداوند بزرگ از بندگان دربارهی دانش سخت نمیگیرد ولی آن را از دانشمندان سخت میگیرد، حتا اگر دانشمندی نمانَد، مردم کسانِ نادان را گیر میآورند و از آنان میپرسند و آنان هم بیدانایی و آگاهی فتوا میدهند، پس گمراه میشوند و گمراه میکنند. از ابوالدّرداء روایت شده است که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: هر کس در راه دانشجویی راهی را بپیماید، خداوند او را به راهی از راه بهشت در خواهد انداخت و اینکه برای دانشمند، هر کسی در آسمانها و زمین است و ماهیان در میان آب، آمرزش میخواهند و اینکه پیامبران نه درهمی به ارث نهادند و نه دیناری، تنها دانش به ارث گذاشتند. هر کس فراگیرد (از او)، بهرهای سرشار گرفته است ... به روایت انس بن مالک، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «هر کس در راه دانشجویی بیرون آید، در راه خداست تا به جایگاهش برگردد». پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «هر کس در پی دانش برآید، کفّارهی چیزی است که گذشته است». ادب زمین است و دانش گیاه آن، اگر زمین نباشد، گیاه چگونه خواهد بود؟ (29) حضرت فرموده است: «هرکس در پی دانشجویی برآید و پیش از دستیابی به خواستهاش بمیرد، خداوند بزرگ فرشتهای دانا میآفریند که تا رستاخیز به او بیاموزد.» پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «هرکس بخواهد رهایی یافتگان از آتش را ببیند، باید به دانشجویان بنگرد.» باز هم فرموده است: «دانشجوی تنبل در نزد خدا از هزار پرستشگرِ نادان برتر است». پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «دانش، (30) پایه و ستون جهان است». از زبان پیامبر میشنویم: «هرکس به دانشمندی هفت روز خدمت کند، خداوند بزرگ را هزار سال خدمت کرده است و خداوند بزرگ برای هر روز، پاداش هزار شهید به او خواهد بخشید.» ابوبکر صدّیق- خدا از او خشنود بادا!- گفته است: «همانا اهریمن فراروی تو ایستاده است، و نفس سوی راست تو، و هوس سوی چپ تو، و جهان پشتِ سرت؛ و اندامها گرداگرد تو، و خداوند جبّار بالای سر تو است. آنگاه اهریمن تو را به دست برداشتن از دین؛ نفس به نافرمانی؛ هوس به شهوتها؛ به گزیدنش بر جهان مینو و آن گیتی و اندامها را به نافرمانی فرا میخوانند. ولی خداوند جبّار تو را به بهشت و آمرزش فرا میخواند، ترفند اینها ناشناخته است و از گزند و بدی نفس ایمنی نیست، و آدمی به آمرزش و بهشت جز با دانش نمیرسد».
خدایا دانش رهایی دهنده از وسوسهی آنها و رسیدن به بهشت و آمرزش را روزیمان گردان، همانا تویی بخشندهی گرامی. از یحیی بن مُعاذ- خدایش بیامرزد!- روایت شده است: «دانش، راهنمای کردار است، و درک و دریافت، آوند و ظرف دانش و خرد پیشوای نیکی و هوس، سرایِ گناهان و دارای بالاپوش خود بزرگ بینان، و این جهان بازار آن سراست.» حسن بَصری (31)- خدایش- گفته است: اگر شایستگان (أبدال) (33) نبودند، زمین و هر آنکه در آن است میافسرد و اگر نیکان نبودند، تبهکاران و بی بند و باران نابود میشدند، و اگر دانشمندان نبودند همهی مردم به سان چهارپایان میگردیدند. عمر- خدا از او خشنود بادا!- گفته است «کسی، بی پرهیزکاری و پارسایی رو به راه نمیشود و فضیلت هم بیدانش و آگاهی، وجود نخواهد داشت.» پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «دانش، پرستش، روزی حلال، شکیبایی بر سختی و سپاس بر ناز و نعمت، فرجام نیک در هر دو سراست».
پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآله) به اهریمن نفرین شده فرمود: چه کسی شایسته است که «از دشمنان باشد. اهریمن- بر او نفرین!- گفت: تو ای محمد!؛ دانشمند رفتار کننده به دانش؛ کسی که دانندهی (حامل) قرآن است و به آنچه در آن است رفتار میکند». گفتهاند: دانش سودرسان است، هر چند به سگِ گر. در پرتو آموزش است که سگ دستآموز را برای شکار به کار میگیرند (33). ابوبکر رازی (34) در بزرگی و شرف دانش و دانشمند نکتهای گفته است و آن اینکه: در این جهان و آن گیتی شریفتر و والاتر از مؤمن کسی نیست و در میان آفریدگان پس از خوک، چیزی فروتر و پستتر از سگ نیست. سپس خداوند شکار به دست سگی را که پستترین آفریدگان است برای این مؤمنی که شریفترین آفریدگان است، روا کرده است، چنان که خداوند بزرگ میفرماید:
(یسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّیبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ) «از تو [ای پیامبر] میپرسند که چه بر آنها حلال است؟ بگو (همه ی) چیزهای پاکیزه بر شما حلال است و (نیز) آنچه با جانوران شکاریِ دست آموز- که از آنچه خداوند به شما آموخته است، به آنها میآموزید- به دست میآورید.» (مائده/4) و پس چون برتری دانش در سگ بود، ارج و بهایش بالا میگیرد، به گونهای که برای مؤمن شریف و والا، شکارش روا میگردد، پس این گونه است که اگر شرف و والایی دانش در این مؤمن یافت شود، کسی جز خداوند بزرگ، ارج و بهایش را نمیشناسد. ابن عمر- خدا از او خشنود بادا!- گفته است: «همهی مردم بیمارند مگر دانشمندان که پزشکاناند، و هرکس خواهان تندرستی است، باید به آنان نزدیک شود، زیرا نگریستن به آنان پرستش، راه رفتن با ایشان سرافرازی و خوردن با آنان بهبود است، چون اینان گروهیاند که همنشینانشان هیچ گاه سنگدل و تیره بخت نمیشوند. هرکس دانشمندان را نگاه دارد، نگاهداری میشود و هرکس آنان را تباه سازد به انتقام گرفتار خواهد آمد». گفتهاند: دانشمند به عطرفروش میماند که اگر بوی خوش به تو بدهد چه بهتر و گرنه بوی خوش آن عطر به تو میرسد. این چنین است دانشمند که اگر مردم از دانش او بهره برند، چه بهتر وگرنه شگون و فرخندگیاش به آنان خواهد رسید. گفتهاند: دانشمند به سانِ درختی است باروَر- هرگاه بتکانیاش از میوههایش بهرهگیری، و اگر نتکانیاش آن فرو نمیافتد. گویند: دانشمند به زنبور عسلی میماند که از درون آن- که همان عسل است- برای مردم، بهبود و درمان بیرون میآید. همین گونه است دانشمند، زیرا دانشی که از دهانهای دانشمندان بیرون میآید، برای نافرمایان و گناهکاران درمان و بهبود است. عبدالله عمر- خدا از او خشنود بادا! - گوید: دانشمند، پزشک دین است و دِرهم، دردِ اوست. هنگامی که دانشمندِ پزشک، درد را به سوی خویش میکشاند، چگونه دیگری را درمان میکند؟
رابعهی عَدَویّه (35) به حسن بَصری- خدایش بیامرزد!- گفته است:
و غیرُ تَقیٍّ یَأْمُرُ النّاسَ بالتُّقی *** طبیبٌ یُداوى النّاسَ و هوَ مریضُ
«ناپارسایی که مردم را به پارسایی دستور میدهد، پزشکی است که خود بیمار است، ولی مردم را درمان میکند». حسن بَصری به رابعه پاسخ داد: «دانش مرا بگیر و به کردارم منگر؛ دانشم به تو سود میرساند، ولی کوتاهیام گزند و زیانی به تو نمیزند».
همین اندازه در فضیلت دانش و دانشمندان در [رسالهای] چنین کوتاه، بسنده است.
خداوند، درستی را بهتر میداند و به سوی او بازگشت است.
پینوشتها
1- برای این حدیث و دیگر حدیثهایی که میآید، بنگرید به بابهای انگیزش در دانشجویی و برتری دانش و دانشمندان که در گردایههای حدیث شریف نبوی نگاشته آمده است، از آن میان: «باب برتری دانشمندان و انگیزش دانشجویی» و پس از آن، در دیباچهی سنن ابن ماجه، ویرایش فؤاد عبدالباقی (بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1975، ج1، ص80 به بعد؛ بابی دربارهی برتری دانش و دانشمند» و پس از آن، در سنن دارمی، به کوشش احمد، همان (دمشق، مطبعة الاعتدال، 1349هـ)، ج1، 942 به بعد. بر روی هم، در این باره دیدن کتاب جامع بیان العلم و فَضلُه و ما ینبغی فی روایته و حَمله نوشتهی امام حدیث دان ابوعمر یوسف بن عبدالبَر نَمَری قُرطبی (م: 463هـ)، (چاپ قاهره، لمطبعة لمنیریة و افست دارالكتب العلمیة، بیروت، 1978م)، بسنده است.
2- نارنجات، تازی شدهی واژهی نیرنگ فارسی است که یک معنای آن طلسم و جادوگری و افسونگری و معنای دیگرش ترفند است ابن الکفانی واژهی نارنجات را که تازی شدهی نیرنگ فارسی است، در اصل نورنگ (رنگ تازه) میداند و میگوید: برخی آن را به سحر (جادوگری) افزودهاند- این، علم نیست (شمس الدین ابوعبدالله محمد بن ابراهیم بن ساعد الانصاری معروف به ابن الاکفانی، ارشاد القاصد إلی أمنی المقاصد، تقدیم و تحقیق یان یوست ویتکام (لیدن، دار ترکوخت، 1989م)، ص414 - مترجم].
3- مقایسه شود با سخنان همانند در انگیزش به دانشجویی از ابوهلال عسکری، ص43.
4- عبدالله بن مبارک بن واضح حنظلی تمیمی مروزی، ابوعبدالرحمن، حدیث دان پارسا و پیکارگر، زندگانیاش را در راه سفرهای حج، رزم و سوادگری سپری ساخت (118-181هـ). دربارهی «جهاد» نگاشتهای دارد که نخستین کار در این زمینه است. زندگی نامهی وی در تذکرة الحفّاظ ذهبی (چاپ حیدرآباد دکن)، 253/1، و مفتاح السعادة تاش کپری زاده (چاپ حیدرآباد دکن) 112/2 آمده است.
در احیاء علوم الدین (چاپ بیروت) 7/1میخوانیم: «از ابن مبارک پرسیدند: مردم چه کسانیاند؟ او گفت: دانشمندان، به او گفتند: پادشاهان کیانند؟ گفت پارسایان. پرسیدند: فرومایگان چه کسانند؟ گفت: کسانی که جهان را از رهگذر دین میخورند.»
5- شاید- و خدا داناتر است- ابواسحاق رازی همان هشام پسر عبدالله رازی (م: 201هـ) است. او فقیه حنفی مذهب و از مردم ری بود که پیش دو شاگرد ابوحنیفه، ابویوسف و محمد [حسن شیبانی]، به درس نشست. زندگینامهی ابواسحاق در میزان الاعتدال ذهبی (چاپ قاهره، 1325هـ ) 254/3 و لسان المیزان عسقلانی (چاپ حیدرآباد) 195/6 آمده است.
6- این روایت در جامع ترمذی 157/10 از ابواَُمامهی باهلی نقل شده است. مقایسه شود با خبری همانند در سنن دارمی 82/1؛ مسند احمد حنبل، 196/5.
7- در احیاء علوم الدین امام غزالی (چاپ دارالمعرفة، بیروت) 6/1 در این باره آمده است: «پس بنگر چگونه دانش را همسنگ پایهی پیامبری نهاده است و چگونه ردهی کردار تهی از دانش در پایین آورده است، هرچند پرستشگر از آگاهی به پرستشی که انجام میدهد تهی نیست، ولی اگر آگاه نمیبود، پرستش هم نبود».
8- ربیع بن سلیمان مرادی (م: 270هـ)، از شاگردان امام شافعی و روای نگاشتههایش، زیست نامهی ربیع در وفیات الأعیان 183/1 و تهذیب التهذیب 247/3 آمده است.
9- یحیی بن معاذ بن جعفر رازی، ابوزکریا (م: 258 هـ) اندرزگر پارسا، در زمان خود همتا نداشت. او از مردم ری بود که در بلخ ماند و در نیشابور جهان را بدرود گفت. سخنان زبانزدی دارد، از آن میان: «چگونه زاهدی است که پرهیزگاری ندارد، از آنچه برای خدا نیست بپرهیز، سپس در آنچه داری پارسایی بورز!». زیست نامهی یحیی در طبقات الصوفیه ابوعبدالرحمن سُلمی (چاپ قاهره) 170، آمده است.
10- این روایت در جامع ترمذی 154/10؛ سنن ابن ماجه 81/1؛ الفقیه و المتفّقه خطیب بغدادی 24/1؛ جامع بیان العلم و فضله ابن عبدالبّر 170/2، و جواهر العقدین فی فضل الشرفین سمهودی 88/1، 89 آمده است.
11- نگاشتهی ابوحفص عمر بن عبدالله سمرقندی. در کشف الظنون میخوانیم که کتاب رونقی المجالس داستانهای پندآمیزی دارد.
12- ابراهیم ادهم تمیمی بلخی، ابواسحاق فرزند منصور (م: 161هـ)، پارسای نامدار، پدرش از توانگران بلخ بود. ابراهیم دانش آموخت و راهی بغداد شد و در عراق، شام و حجاز گردش کرد و پای درس بسیاری از دانشمندان نشست و در پیکار با روم [شرقی] شرکت جست. به احتمال فراوان، چنان که در تاریخ ابن عساکر آمده است، او در سوفین- دژی در سرزمین روم (شرقی)- جان باخت و همانجا به خاک سپرده شد. زیست نامهی ابراهیم در تهذیب تاریخ دمشق ابن عساکر از عبدالقادر بدران (چاپ دمشق) 167/2، البدایه و النهایة ابن کثیر (قاهره، 1351) 135/10، و جاهای دیگر آمده است.
13- در دست نگاشت «بر آ» و «براب» افزوده شده است: «زیرا آنان مانند شما نیستند». بخش نخست این روایت در جامع بیان العلم و فضله ابن عبدالبّر 170/2، جواهر العقدین سمهودی از 89 آمده است. در سنن دارمی84/1 به نقل از ابن عمر از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) میخوانیم: «برتری دانشگر بر پرستشگر هفتاد درجه است و میان هر دو درجه هفتاد سال دویدن اسب است».
14- آنچه در احیاء علوم الدین غزالی (چاپ دارالمعرفهی بیروت) 7/1 آمده است، این است:
«پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: روز رستاخیز خداوند بندگان را برمیانگیزاند سپس دانشمندان را؛ آنگاه میفرماید: ای گروه دانشمندان! من در شما دانش خویش را ننهادم، مگر به خاطر آگاهیام از شما؛ و دانشم را در شما نگذاشتم تا کیفر و شکنجهتان کنم. بروید که شما را آمرزیدم»، این روایت با تغییر در لفظهایش در معجم الکبیر طبرانی 78/2 آمده است.
5- بیتی از چهاربیت پیوند یافته به [حضرت] حسن بن علی بن ابیطالب (علیهالسلام) در جواهرالعقدین سمهودی 127/1، در شرح المهدّب کتب نووی ار 8، این بیتها به امام علی (علیهالسلام) در دیوان پیوند یافته به آن حضرت (ص6) دیده میشود.
16-در اصل چنین است، ولی گمان میرود: فقد حُزتَ بالتَّعلیم خیرَ المواهِبِ، یعنی «بالعرفان» درستتر است. (نشّابه، الترات التربوی، ص64).
17- در احیاء علوم الدین غزالی 8/1 آمده است: «زُبیر بن بکر گوید، پدرم در عراق به من نوشت: بر تو باد دانش، زیرا اگر نیازمند شوی، دارایی داری، و اگر بی نیاز گردی، زیبایی»،
18- هشام بن عروه، فرزند زبیر بن عوام (146-61 هـ) از تابعان و پیشوایان حدیث و دانشمندان مدینه است که زیست نامهاش در وفیات الأعیان ابن خلّکان و نسب قریش از مُعصب بن عبدالله زبیری (چاپ قاهره)248 و جاهای دیگر آمده است.
19- بنگرید به پانوشت شمارهی4.
20- یعنی این سخن خداوند بزرگ که: (وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا) «بار خدایا به دانش من بیفزا» (طه/114).
21- در اصل، همین است.
22- در اصل، همین است و چیزی نیست.
23- یار بزرگوار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، داناترین امت به حلال و حرام و یکی از شش تنی که در روزگار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قرآن را گردآورد. جوان که بود اسلام آورد و در سال 18 هجرت به هنگام نبرد شام جان سپرد. معاذ همان کسی است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به هنگام فرستادنش به یمن به عنوان دادرسی و راهنما دربارهاش فرمود: «همانا بهترین کسِ خویش را به سوی شما فرستادم.» گفتههای یکسانی دربارهی دانش و فضل او در جواهر العقدین سمهودی 95/1، 96 دیده میشود.
24- محمدبن مسلم بن عبدالله بن شهاب زُهری (124-58 هـ)، از خاندان زُهرة بن کِلاب از قریش، نخستین کسی است که حدیث را گرد آورد. او از تابعان مدینه بود که به شام آمد و در آنجا ماند.
25- تا اینجا هفت شاخه شد. شاید نویسنده سه شاخهی دیگر (تا ده تا) را فراموش کرده است.
26- آنچه در احیاء علوم الدین 6/1 آمده است این است: «هر آینه مرگِ یک قبیله از مرگِ یک دانشمند آسانتر است». واژهی دانشمند (عالِم) بدون حرف تعریف (ال) آمده است.
27- یعنی اگر چه این دانشمند در پرستش خود بر انجام دادن بایستهها و واجباتش نیفزاید.
28- رختشو یا گازر (قصّار) کسی است که پارچه را میشوید و با چوب سفت و سنگینی به نام قَصَره آن را به هم میزند تا لکهها و چرکهایش را بزداید و سپس در آفتاب پهن میکند تا خشک شود. خشم گازر بر خورشید هنگامی است که یا خورشید زیر ابر پنهان است و یا در آسمان نیست (در شب) تا پارچه و پوشاکی را که شسته یا رنگ زده است خشک کند.
29- در دست نگاشت «برب» افزون است: «ادب، درخت است و دانش، میوه و اگر درخت نمیبود چگونه میوه میبود؟»
30- در دست نگاشت «برب» به جای علم (دانش)، دانشمند (عالِم) نوشته شده است.
31- حسن بن یسار بَصری (110-21 هـ)، تابعی (کسانی که یاران پیامبر را دیدهاند) نامدای که پیشوای مردم بصره بود و سخنان و دیدگاههای فراوان و زبانزد از او برجا مانده است.
32- «اَبدال (شایستگان)، گروهی از نیکویان که خداوند زمین را با آنان بر پا میدارد: چهل تن در شام و سی تن در دیگر سرزمینها؛ کسی از آنان نمیمیرد مگر دیگری جایش را بگیرد، از این رو ابدال (شایستگان) نام گرفتهاند... ابن شمیل با سند خویش از علی بن ابیطالب- خدا چهرهاش را گرامی دارد!- روایت کرده است که میفرمود: شایستگان در شاماند؛ والاتباران در مصر و دستهها در عراق ... این سِکیّت گوید: به برجستگان در نیکویی و شایستگی ابدال میگویند، زیرا جایگزینان گذشتگان شایسته (سلف صالح)اند» (لسان العرب واژهی بدل)
33- یعنی با سگِ آموزش دیده در شکار (سگ شکاری)، خوش رفتاری میکنند، زیرا پنداری یادگیرنده است.
34- محمد بن زكریاى رازی (251-313 هـ)، فیلسوف و یکی از پیشوایان پزشکی، سرپرست بیمارستان ری بود که به ریاست پزشکان بیمارستان مقتدری (در پیوند با مقتدر، خلیفهی عباسی) در بغداد رسید. نگاشتههای فراوانی از رازی بر جا مانده است.
35- رابعه دختر اسماعیل عدویه (م: 135هـ)، زن نیکوکار و پرستشگر نامدار از مردم بصره، در نیایش و پارسایی سخنان فراوانی دارد و دربارهی پرهیزکاری و وارستگی و پارسایی شعرهایی سروده است.
جلیلی، سید هدایت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالی پژوهی، تهران: خانه کتاب، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}