نویسنده: بخشعلی قنبری

 

نفس و تعریف اجزای آن

غزالی در امر تربیت بر این عقیده است که چون اصل و اساس انسان نفس است و لذا تمام همّ و غمّ مربی و معلم تربیت و اخلاق باید آن باشد که به نفس آدمی بهای شایسته‌ای قابل شود چه، نفس آدمی است که شایسته و مستحق تربیت و تعلیم است. اصولاً از نگاه غزالی برای شناخت انسان راهی جز شناخت مسایل نفسانی او وجود ندارد. در رویکرد نفس مدار غزالی نفس هم از آن روی که جوهری غیرمادی و امری الهی است، بررسی شده و هم از آن رو که شناخت نفس و مسایل نفسانی، دست‌مایه‌ای است شایسته برای کاوش در امیال و غرایز و کشش‌های دورانی انسان و نیز آشنایی با کنش‌ها و واکنش‌های رفتاری نیز از راه شناخت آنها می‌‌توان به تعدیل و تعالی اندیشه، اخلاق و رفتار انسان دست یافت و شخصیت مطلوب را بدست آورد.
غزالی گاه واژگان چهارگانه روح، نفس و عقل و قلب را به یک معنا به کار می‌برد. او نفس را عبارت از حقیقت و ذات انسان می‌داند. این نفس اگر به واسطه اموری ساکن و آرام شود او را نفس مطمئنه گویند و چون نفس شهواتی را دفع کند او را نفس لوامه نامند و اگر اعتراض را کنار نهد و تسلیم شهوت گردد نام نفس اماره به خود می‌‌گیرد. (1)
غزالی این معنا را برای عقل و قلب و روح نیز به کار می‌برد، هرچند که برای هر یک از آنها معنای دیگری نیز ارایه می‌‌کند ولی نهایتاً به این مفهوم می‌رسد که منظور از نفس، جوهر فرد کاملی است که کاری جز تذکر، حفظ، تشخیص و رؤیت ندارد. (2)
غزالی در آثاری که در دهه‌های آخر عمر خود نوشته، از نفس تعریف دیگری ارایه کرده که از اهمیت بیشتری برخوردار است. بر اساس این تعریف، نفس جوهری است ملکوتی که تقسیم پذیر نیست و قائم به ذات و جایگاه معقولات است. این نفس در جایی حلول نمی‌کند و فرامکانی و مکان ناپذیر است و نابودی در آن راه ندارد. (3) روشن است که مراد وی از نفس در این تعریف با روح یکی است.
غزالی نفس (= روح) را فضیلت آدمی می‌داند از این جهت انسان را عصاره هستی قلمداد می‌کند و به همین دلیل هم براى او نوعى خداوارگى قایل است. (4) از این جهت در نظریات تربیتی خود به این امور توجه کافی داشته و تربیت انسان تا دست‌یابی به خداوارگی قابل استمرار می‌داند.
غزالی نفس را مانند ارسطو به سه نوع نباتی، حیوانی و انسانی تقسیم می‌‌کند و هر سه را کمال او برای جسم آلی می‌‌شناسد. او نفس را نباتی از جهت تغذیه و نمو و تولید مثل؛ حیوانی از جهت مدرک و جزئیات و متحرک به اراده بودن؛ انسانی از جهت انجام افعالی از روی اختیار عقلی و استنباط به رأی و ادراک امور کلی می‌داند. (5)
غزالی همانند ابن سینا بر این عقیده است که نفس صورت بدن نیست بلکه حقیقت انسان و ذات وی و دارای دو گونه قوه است: قوای محرکه و قوای مدرکه (6) و برای هر یک اقسامی است.
غزالی در جای دیگر با الهام از آیه نور مراتب دیگری برای نفس قایل شده که از نقطه نظر تربیتی اهمیت زیادی دارد: 1) نفس حساس (= مشکات) و این نفس ادراکات حواس پنج گانه را دریافت می‌‌کند؛ 2) نفس خیالی (= زجاجه) که دریافت‌های نفس حساس یا حسی را در خود انباشت می‌‌کند و به هنگام نیاز آنها را در اختیار نفس عقلی قرار می‌‌دهد. کودک در آغاز از این نفس بی بهره است اما رفته رفته از آن بهره‌مند می‌شود. 3) نفس عقلی (= مصباح) این نفس در حیوان و کودک وجود ندارد. کار این نفس ادراک معانی فراحسی و فرا خیالی یعنی معارف ضروری و کلی است. 4) نفس فکری یا نظری (= شجره) کار این نفس دریافت علوم عقلی و ترکیب آنها با یکدیگر و پدید آوردن معارف تازه است. 5) نفس قدسی نبوی (=زینت) این نفس ویژه‌ی پیامبران و برخی از اولیاست و معارف ملکوتی و ربانی که نفس عقلی و فکری از درک آنها ناتوان است، در این نفس تجلی می‌‌کند. (7)
بی‌شک توجه به مراحل نفس از اهمیت فراوانی برخوردار است، چه تربیت در واقع به شکوفایی رساندن این نفوس و ایجاد تعامل بین آن‌هاست. تا زمانی که شخص نداند که از چه نفوسی برخوردار است مطمئنا نخواهد توانست برای خود برنامه‌ریزی تربیتی تنظیم کند مضاف بر این که متولیان تربیتی با لحاظ این موارد می‌توانند تعلیم و تربیت را بر اساس واقعیات و حقایق مندرج در انسان تنظیم و تدوین کنند.
غرالی علاوه بر نفوس یاد شده از قوای نفس هم سخن گفته است. وی ابتدا قوای نفس را به دو دسته قوای حیوانی و قوای انسانی تقسیم کرده است. آن گاه انواع و شقوق هر یک از این قوا را مورد توجه قرار داده است که ذیلاً خلاصه آنها ذکر می‌شود:
نمودار

تلفیق معامله و مکاشفه

عقل و قلب از یک سو و عمل و مکاشفه از سوی دیگر چهار رکن نظریه تربیتی غزالی را تشکیل می‌دهند. کاستن هر یک از این ارکان به اصل نظریه تربیتی وی آسیب وارد می‌کند. غزالی دست‌یابی به کیمیای سعادت در این دنیا و رستگاری در آن دنیا را مشروط به توجه به این چهار عنصر می‌داند. وی در واقع تربیت را بدون توجه به این عناصر کافی و موفق نمی‌داند. در واقع دست‌یابی به سعادت یاد شده از طریق معامله و مکاشفه حاصل می‌‌شود که معامله به حوزه عمل دینی و مکاشفه به حوزه قلبی انسان مربوط است و این دومی نتیجه تحقق اولی است. از نظر او اگر عقل‌ورزی و علم معامله به مکاشفه منتهی نشود یقین حاصل نمی‌شود چرا که تنها مکاشفه است که قلب را به نور می‌‌آراید که از طریق آن حقیقت تمام امور مربوط به دین بر فرد مورد تربیت حاصل می‌‌شود و بر انسان تجلی پیدا می‌‌کند. (7) نیک روشن است که این تربیت به دوران صباوت انسان مربوط نمی‌شود بلکه از دوران کودکی آغاز و در دوران بلوغ هم باید ادامه یابد.
حاصل اصلی معامله یعنی عمل به آموزه‌های دینی و اخلاقی، تصفیه قلب است که در اثر لطف الهی و کوشش انسانی به دست می‌‌آید. در حالی که مکاشفه تنها وابسته به لطف الهی است و کوشش انسانی در تحقق آن تأثیری ندارد.
پس در نظریه تربیتی غزالی تصفیه قلب اهمیت فوق العاده‌ای دارد و او حتی از این منظر علما را مورد نقد قرار داده، بر این نظر صحه می‌‌گذارد که علما و حکما علم را وارد قلب می‌‌کنند در حالی که اهل عرفان تنها به زدودن زنگارهای دل اهتمام می‌ورزند. (8)
مبنای سخن غزالی در این نکته نهفته است که ورای مرتبه‌ی عقل حکما، مراتب بالاتر وجود دارد، که در آن مراتب، معرفت نه از دریچه‌ای که قلب را با عالم حس مربوط می‌‌کند بلکه از طریق دریچه‌ای که بین قلب با عالم ملکوت هست، حاصل می‌‌شود که از آن با عنوان مکاشفه و الهام یاد می‌‌کند.

اصل اعتدال در آموزه تربیتی غزالی

در اسلام و متون دینی به ویژه قرآن کریم بر رعایت اصل اعتدال در رفتارهای اخلاقی آدمیان تأکید رفته است. افراط و تفریط دو لبه‌ی قیچی هستند که برای بریدن طناب عدالت با هم همکاری می‌‌کنند. از این رو تمام پیامبران الهی و در رأس آنان پیامبر بزرگوار اسلام و جانشینان بر حق او به ویژه حضرت علی (علیه‌السلام) بر رعایت اعتدال و میانه روی تأکید داشته‌اند. امام علی (علیه‌السلام) در نهج البلاغه افراط و تفریط را دو آفت بزرگ و نشانه‌های جهالت فرد می‌داند. آن حضرت می‌‌فرماید: «لا یری الجاهل الا مفرطاً»؟ (9) جاهل یا در حال افراط است یا در حال تفریط. آن حضرت علاوه بر آن که عقل و خردورزی را عامل اساسی برای میانه‌روی می‌داند خود و سایر معصومان را میزان و معیاری برای سنجش رفتارهای آدمیان می‌داند و به این نکته تأکید می‌‌فرماید و پیروی از آنان را عاملی برای رعایت میانه‌روی می‌داند. آن حضرت در این باره می‌‌فرماید: «و بهم یلحق التالی و الیهم یفیء الغالی؛ (10) عقب مانده‌ها باید به ایشان ملحق شوند و پیش افتاده‌ها باید به ایشان بازگشت نمایند».
پر واضح است که عقل در این زمینه نقشی اساسی ایفا می‌‌کند. امام محمد غزالی با تکیه بر آیات قرآن کریم و فرمایش‌هایش حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و به ضرورت استفاده از عقل پافشاری می‌‌کند. البته غزالی با توجه به آن که از رهپویان مکتب کلامی اشعری است بهره‌گیری از عقل را تا جایی مقدور و مجاز می‌‌شمارد که با قرآن و کلام رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) مطابق است. غزالی جز در مواردی که به اشراق روی می‌‌آورد و یقین را از طریق شهود می‌طلبد، در عمده‌ی مسایل و قضایای علمی و تربینی بر احکام عقل پافشاری می‌‌کند. (11)
به هر حال، غزالی در نظریه تربیتی خود رعایت اصول اعتدال را به جد مورد توجه قرار داده و بر این نظر است که در مراقبت از نفس و پرورش خصوصیات اخلاقی می‌‌باید به فضیلت آن توجه کرد و حد اعتدال را در پرورش غرایز کودک نگه داشت و مقصود از تربیت کشتن غرایز نیست، بلکه پرورش و تعدیل آنها است. (12) از این نظر است که او به رغم اعتقاد به مجاهدت عارفانه و توجه جدی به اخلاص در عمل که مبنای تعالیم عرفانی اوست و در تربیت ضرورت توجه به ماسوای خدا در امر تربیت را به کلی نفی، بلکه ضمن بهره‌مندی از آنها اقتضای تربیت و سلوک را در رعایت اعتدال می‌شمرد. (13) چه، این اصل با حکم شریعت نیز سازش کامل دارد.
بی‌شک توجه به نفس، مراتب و قوای نفس بی‌دلیل و انگیزه نبوده است. غزالی با توجه به رویکرد دینی و عرفانی‌اش، برای نفس دو مطلوب را به عنوان غایت سیر تکاملی آن یاد می‌‌کند: 1) غایت دنیایی نفس که حصول علم و دستیابی به غنای در توحید است. (14) 2) غایت اخروی نفس که دست‌یابی به غایت قصوای دیدار با خداوند است. (15)
بنابراین، غزالی برای دستیابی به اهداف یاد شده امر تربیت را طرح کرده است. در نتیجه تربیت دوران خاصی از زندگی در بر نمی‌گیرد بلکه تربیت تمام مراحل زندگی انسان از گهواره تا واپسین روزهای زندگی را در بر می‌گیرد.

پی‌نوشت‌ها

1- تاریح فلسفه در جهان اسلام، ص580
2- رفیعی، بهروز، آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و مبانی آن، امام محمد غزالی، ج3، تهران، پژوهشکده حوزه و دانشگاه و سمت، 1381، ص57.
3- رفیعی، همان، ص60، به نقل از المضنون، الصغیر 119-121
4- غزالی، المضنون به، صص92-93
5- همان، ص563
6- تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ص572
7- غزالی، مشکاة الانوار، صص62-66
8- زرین‌کوب، همان 121، به نقل از احیاء، ج1، ص26
9- همان، ص122
10- جاهل یا در کندروی است یا در تندروی. (نهج البلاغه)
11- عقب مانده به ایشان ملحق می‌‌شود و پیش افتاد به ایشان بر می‌گردد. (نهج البلاغه خطبه2)
12- فرار از مدرسه، ص285-286
13- همان، ص127
14- همان، ص127 به نقل از احیاء، ج4، صص258-259
15-غزالی، احیاء، ج3، ص284

کتابنامه :
1. قرآن
2. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، مرکز نشر آثار فیض السلام، بی‌تا.
3. جواهر فروش، عبدالرحیم، «آرای تربیتی غزالی» قم، کیهان اندیشه، 1372.
4. رفیعی، بهروز آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن، ج3، تهران، پژوهشکده حوزه و دانشگاه و سمت، 1381.
5. زرین‌کوب، عبدالحسین، فرار از مدرسه، تهران، امیرکبیر، 1381
6. شریف، میان محمد، تاریخ فلسفه در اسلام، به کوشش نصرالله پورجوادی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی 1365
7. الغزالی، محمد، احیاء علوم الدین، دارالکتاب العربی، بی‌تا.
8. الغزالی، محمد، المضنون الصغیر
9. الغزالی، محمد، کیمیای سعادت، حسین خدیوجم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی 1361
10. غزالی، محمد، مشکاة الانوار.
11. غزالی، محمد، معارج.
12. ملکیان، مصطفی آسیب شناسی تربیتی دینی، گفت وگویی با استادان حوزه و دانشگاه، اسدالله مرادی، تهران مدرسه 1383
13. همایی، جلال الدین، غزالی نامه، تهران، فروغی، 1342.

منبع مقاله :
جلیلی، سید هدایت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالی پژوهی، تهران: خانه کتاب، چاپ اول