نویسنده: رضا عارف

 

رویکرد

محمدبن محمد بن الحسن الطوسی معروف به خواجه نصیرالدین طوسی، دانشمند، فیلسوف شیعه و از بزرگ ترین ریاضیدانان و منجمین مسلمان متولد سال 597 هـ.ق و متوفی به سال 672 ه.ق، صاحب آثار متعددی است که مهم‌‌ترین‌‌‌آن‌ها‌ بدین شرح است: 1. تجرید الاعتقاد در علم منطق و کلام 2. شرح اشارات ابن سینا در منطق، طبیعیات، الهیات و تصوف 3. تنقیح هندسی اقلیدسی معروف به تحریر اقلیدس 4. تذکرة نصیریة در علم هیأت 5. تحریر مجسطی 6. بیست باب در معرفت اسطرلاب 7. سی فصل در تقویم 8. اساس الاقتباس در منطق 9. معیار الاشعار در عروض فارسی 10. اخلاق ناصری 11. اوصاف الاشراف در اخلاق 12. رسائلی در مناظره، موسیقی و جواهر شناسی (1) و ... . در میان آثار فوق کتاب اساس الاقتباس بزرگ‌‌ترین‌‌‌و مهم‌‌ترین‌‌‌کتاب در علم منطق، بعد از شفا بوعلی، به شمار می‌‌رود و تجرید المنطق نیز رساله ای است که بر آن شرح‌ها‌ی متعدد نگاشته شده و مهم‌‌ترین‌‌‌شرح آن شرح علامه حلی، به نام جوهر النضید، است. ما به منظور بررسی آراء خواجه از این دو اثر اخیر بهره خواهیم برد.
خواجه‌ی ‌‌طوسی، هنگام بحث از مغالطات در اساس الاقتباس و همچنین تجرید الاعتقاد، رویکرد طبقه بندی را أخذ کرده (2) و در طریقی گام برداشته است، که پیش از او بزرگانی چون ارسطو و ابن سینا رفته بودند؛ و این امر از جدول (1-8) و (2-8) آشکارا پیداست.
بنابراین خواجه طوسی را نیز باید در زمره‌ی ‌‌دانشمندانی قرار داد که یک رویکرد را در بحث از مغالطات أخذ کرده اند. به دیگر سخن می‌‌توان گفت که از جهت أخذ یک رویکرد، خواجه طوسی، همانند ارسطو، فارابی و ابن سیناست.

تعریف مغالطه از دیدگاه خواجه طوسی

خواجه طوسی، پیش از بیان تعریف مغالطه، تبکیت را تعریف می‌‌کند:
هر قیاسی که نتیجه‌ی ‌‌آن، نقیض وضعی باشد، آن را به اعتبار صاحب آن وضع، تبکیت خوانند. اگر مواد آن قیاس، حق باشد و صورتش بالذات منتج باشد، تبکیت برهانی است و اگر مواد آن قیاس از مشهورات باشد و صورت قیاس بالذات منتج باشد، تبکیت جدلی است. (3)
آنگاه می‌‌افزاید:
ولی اگر نه حق بود و نه مشهور، یا صورتش نه چنان بود که باید، لامحاله آن را مشابهتی باشد به حق یا مشهور ... به کار بردن شبیه به حق، به جای حق، تشبه است به برهانی؛ و به کار بردن شبیه مشهور، به جای مشهور، تشبه است به جدلی؛ و سبب هر دو چیزی جز مغالطه نیست.
مشبه به برهانی را سوفسطایی خوانند و صناعت او را سفسطه و مشبه به جدلی را مشاغبی گویند و صناعت او را مشاغبه؛ و هر دو اینها به اعتبار اینکه مناقضت وضع غیر کنند، مغالط هستند؛ و اگرچه قیاس به خودی خود، غالط باشد، تبکیت ایشان را به این سبب، تبکیت مغالطی خوانند؛ اگر چه به حقیقت تضلیل باشد، نه تبکیت. (4)
تأمل در عبارات بالا، خواننده را به یاد ارسطو و ابن سینا و تعریفشان از مغالطه می‌‌اندازد. آنچه خواجه در این عبارت آورده است، بیش از آنچه ابن سینا و ارسطو گفته بودند، نیست و حتی از جهت جملات نیز قرابت خاصی با آن‌ها‌ دارد. بنابراین باید اعتراف کرد که از نظر خواجه‌ی ‌‌طوسی، مغالطه عبارت است از شبه قیاسی که مناقض وضعی پنداشته می‌‌شود؛ حال آنکه حقیقتاً چنین نیست.
خواجه نیز مانند ارسطو و ابن سینا، به شباهت بین امور اشاره می‌‌کند و سبب غلط را به طور کلی عدم تمییز شبیه حق از حق، شبیه مشهور از مشهور، و به طور کلی عدم تمییز امور مشابه از یکدیگر می‌‌داند.
او در منطق تجرید الاعتقاد نیز همچون اساس الاقتباس سخن می‌‌گوید؛ اما نه با آن تفصیل. (5)

 

اقسام مغالطه از دیدگاه خواجه طوسی

مراجعه به جدول (1-8) و (2-8) نشان می‌‌دهد که خواجه، «اجزاء صناعت مغالطه» را مقسم قرار داده و مانند ابن سینا (6) (در شفا)، تقسیمات را از آنجا آغاز کرده است.
ملاک تقسیم از دیدگاه او، «علل مغالطه» است؛ چرا که خود، صراحتاً می‌‌گوید: «اما علل مغالطه یا لفظی است...». (7)
پس می‌‌توان گفت خواجه‌ی ‌‌طوسی، در انتخاب مقسم، همچون ابن سینا عمل کرده و در ملاک تقسیم، همانند تمام دانشمندان پیشین، «علل مغالطه» را ملاک قرار داده است.
او در اساس الاقتباس و تجرید الاعتقاد، برای مغالطه اقسامی را ذکر می‌‌کند. این اقسام در جدول (1-8) و (2-8) آمده است. آنچه در این جدول‌ها‌ مشهود است، پیروی خواجه از شیخ الرئیس است؛ به طوری که خواجه چیزی افزون بر
جدول شماره‌ی ‌‌(1): مغالطات از دیدگاه خواجه‌ی ‌‌طوسی در اساس الاقتباس

اجزاء مغالطه (ص 516-517)

ذاتی (تبکیت) (ص 517)

لفظی (ص 518)

مفرد (ص 518)

 

جوهر لفظ (اشتراک اسم) (ص 518)

هیئت و حال لفظ

ذاتی (ص 518)

عرضی (ص 519)

 

مرکب (ص 518)

ممارات (ص 519)

اشتراک قسمت (ص 519)

اشتراک تألیف (ص 520)

معنایی (ص 518)

اجزاء تبکیت (ص 520)

نفس قضیه (ص 521)

 

 

أخذ ما بالعرض (ص 521)

ایهام عکس (ص 521)

سوء اعتبار حمل (ص 521)

 

نقیض قضیه

جمع مسائل در مسئله ی واحد (ص 521)

نفس تبکیت (ص 520)

مصادره به مطلوب (ص 520)

أخذ آنچه علت نیست به جای علت (ص 520)

سوء تبکیت (اهمال یکی از شرایط قیاس) (ص 520)

عرضی (ص 517)

تشنیع بر مخاطب و آنچه مسلم داشته است، یا به آن اعتراف کرده است. (ص 517)

سوق دادن سخن او به دروغ یا خلاف مشهور بواسطه زیادت لاحقی یا تأویلی (ص 517)

ایراد آنچه او را متحیر و بد دل کند (خجالت دادن، تحقیر، استهزاء، قطع سخنش، استعمال مصطلحات غریب و ...) (ص 517)

ایراد حشو و زواید از هذیان و تکرار، و بر جمله آنچه به مقصود متعلق نبود (ص 517)


جدول شماره‌ی ‌‌(2): مغالطات از دیدگاه خواجه در تجرید الاعتقاد

اجزاء صناعت مغالطه (ص 270)

ذاتی (صناعی (ص 270)

لفظی (ص 270)

جوهر لفظ (ص 270)

هیئت (ذاتی) لفظ (ص 270)

هیئت خارجی (عرضی) لفظ (ص 270)

ترکیب (ص 270)

اشتراک قسمت (ص 270)

اشتراک تالیف (ص 270)

معنوی (ص 272)

در اجزاء قضایا (ص 272)

أخذ ما بالعرض به جای ما بالذات (ص 272)

سوء اعتبار حمل (ص 272)

ایهام عکس (ص 272)

در ترکیب قضایا (ص 272)

سوء ترکیب (ص 274)

علت قرار دادن آنچه علت نیست (ص 273)

مصادره به مطلوب (ص 274)

جمع مسائل در مسئله‌ی ‌‌واحد (تألیف غیرقیاسی) (ص 273)

عرضی (خارجی) (ص 274)

زشت و مفتضح جلوه دادن مخاطب (ص 274)

کشاندن سخن او به دروغ با افزودن بر آن یا با تأویل آن (ص 274)

آوردن عبارات پیچیده‌ای ‌‌‌که او را گیج کند یا مبالغه در اینکه معنی مطلب، دقیق است (ص 274)

بیان آنچه مانع درک او شود؛ از قبیل پرحرفی و پرت و پلاگویی و تکرار (ص 275)


آنچه ابن سینا در شفا گفته بود، نمی‌‌‌‌گوید؛ با این تفاوت که در شفا، مغالطات «معنایی» به سه قسم «در نفس قضیه»، «در نقیض قضیه» و «در قیاس» تقسیم شده است؛ اما خواجه مغالطات «معنایی» را به دو قسم «در اجزاء تبکیت» و «در نفس تبکیت» منقسم می‌‌نماید و سپس، مغالطه «در اجزاء تبکیت» را مغالطه در اجزاء قضایا؛ می‌‌نامد؛ اما آن را به دو قسمی که در بالا گفتیم، منقسم نمی‌‌‌‌نماید.
نام‌ها‌یی که خواجه برای مغالطات ذکر می‌‌کند، درست همان نام‌ها‌یی هستند که ابن سینا در شفا و اشارات (8) آورده بود.
نکته‌ی ‌‌قابل توجه در تقسیمات خواجه این است که او آنچه را ابن سینا «تبکیت مغالطی» و «خارج از تبکیت مغالطی» نامیده بود، «ذاتی یا صناعی» و «عرضی یا خارجی» می‌‌خواند.
توجه خواجه به مغالطات ناشی از احوال آدمی، یا همان مغالطات «عرضی» از جمله ممیزات تقسیم خواجه است، که او را در ردیف فارابی و ابن سینا (در شفا) قرار می‌‌دهد و از ارسطو، غزالی، سهروردی و فخررازی و ابهری جدا می‌‌کند.
تبعیت شدید خواجه از ابن سینا در بیان اقسام مغالطه، موجب شده است تا هر آنچه درباره‌ی ‌‌ابن سینا و تقسیماتش گفتیم، در مورد او نیز صدق کند و همین امر ما را از تکرار سخن و بیان مکرر مطالب بی نیاز نماید.
ذکر مطلبی در پایان این بحث لازم است و آن اینکه: خواجه، مغالطه‌ی ‌‌«جمع مسائل در مسئله‌ی ‌‌واحد» را در اساس الاقتباس، جزء مغالطات مندرج در مغالطه «در اجزاء تبکیت» می‌‌داند: به دیگر سخن آن را جزء مغالطات در «نفس تبکیت» یا «در ترکیب قضایا» نمی‌‌‌‌داند؛ در حالی که در تجرید الاعتقاد، مغالطه‌ی ‌‌مزبور را جزء مغالطات «در ترکیب قضایا» یا «نفس تبکیت» ذکر می‌‌کند.

مثال‌ها‌ی خواجه طوسی

1. اشتراک اسم. مانند «شر واجب بود، یا نبود، اگر واجب بود، خیر بود؛ چرا که هرچه واجب بود، خیر بود؛ پس شر نباشد؛ و اگر واجب نبود، موجود نبود؛ چرا که هر آنچه او را وجوبی نبود، موجود نتواند بود؛ پس شر (موجود) نبود» (اساس الاقتباس، ص 518).
مثال فوق را ارسطو برای مغالطه‌ی ‌‌اتفاق اسم، بیان کرده بود؛ و ابن سینا آن را برای اشتراک اسم، ذکر کرده بود؛ البته فارابی نیز مثالی مشابه مثال فوق را تحت عنوان مغالطه‌ی ‌‌«در اسم مشکک» آورده است که ما همه‌ی ‌‌آن‌ها‌ را توضیح دادیم.
2. هیئت ذاتی لفظ. مانند لفظ «مختار»، که هم اسم فاعل است و هم اسم مفعول؛ و اگر این دو را با هم خلط کنیم، مغالطه است (اساس الاقتباس، ص 519).
مثال دیگر: لفظ «جرب» که یک بار اسم است و یک بار نعت و یا در فارسی مثل لفظ «بازار» که مفرد و به معنی «سوق» است و «بازآر» که لفظ و صیغه‌ی ‌‌مرکب، که امر است (اساس الاقتباس، ص 519).
این نکته ای قابل توجه است که خواجه برخلاف اسلافش، برای مغالطه‌ی ‌‌بالا، مثال فارسی نیز ذکر می‌‌کند.
3. هیئت عرضی لفظ. مغالطه ای که ارسطو «تعجیم» خواند، و فارابی و ابن سینا «تغییر اعراب» و «اعراب و اعجام» نام نهادند، خواجه با عنوان فوق ذکر می‌‌کند. مثال:
«زید حاضر است» در فارسی یک بار اخیر است و یک بار استفهام، و تفاوت آن‌ها‌ در اثر تصوفی است که در آواز و آهنگ کلام می‌‌کنند (اساس الاقتباس، ص 519).
خواجه مثال فوق را از زبان فارسی انتخاب کرد و تا قبل از او کسی این مثال را ذکر نکرده بود. او مثال‌ها‌ی دیگری نیز ذکر می‌‌کند مانند: «ضرب الرجل الغلام» و «ضرب الفتی سعدی» (اساس الاقتباس، ص 519).
همان طور که می‌‌دانیم، هر گونه تغییر در اعراب واژه‌ها‌ی الرجل، الغلام، الفتی و سعدی، می‌‌تواند معنای جمله را دگرگون و فاعل و مفعول را با هم خلط نماید.
4. ممارات. مانند «هر که در حق زید چیزی گوید، او چنان بود» (اساس الاقتباس، 519).
ضمیر «او» در مثال بالا، موجب دو پهلو شدن جمله شده است؛ زیرا ممکن است که مرجعش، «زید» و یا «هر که» باشد. مشابه این مثال را فارابی برای مغالطه‌ی «اشتراک در ترکیب» ذکر کرده بود.
مثال دیگر: «دانا دبیر است». در این جمله، ممکن است «دانا» موضوع باشد و «دبیر» محمول، و بر عکس (اساس‌الاقتباس، ص 519).
این مثال را نیز پیش از خواجه کسی نقل نکرده بود.
مثال دیگر: هر چه را که عاقل تصور کند، آن همانطور است که تصور شده است (الجوهر‌النضید، ص 270)
مثال بالا، از جمله مثال‌هایی است که می‌توان تحت عنوان «مراء» و «اشتراک در ترکیب» و «ممارات» در آراء ارسطو، فارابی و ابن‌سینا یافت، که خواجه طوسی با اندکی تغییر، بیان کرده است.
5. اشتراک قسمت خواجه می‌گوید:
این خود دو قسم است: یکی آنکه تحلیل و تألیف در موضوع تنها بود و دوم آنکه در قول بود. اول چنان بود که موضوع را اجزایی بود و هر جزوی را حکمی، پس حکم‌هایی که بر اجزاء بحسب تحلیل صادق بود، چون بر موضوع کنند، به حسب ترکیب، کاذب بود؛ چنان که در پنج زوج و فرد است، مشهود است. و اما آنچه در قول بود، چنان که گویند: زید شاعر خوبی است و حمل شاعر تنها صادق بود و (حمل) «خوب» به تنهایی نیز صادق بود و به حسب ترکیب، کاذب بود؛ زیرا شاعر نیک نبود. در پارسی هم گویند: «این پدر است و آن زید است؛ و پدر زید نیست (اساس‌الاقتباس، ص 520 و 519).
مثال «پنج زوج و فرد است»، از جمله مثال‌هایی است که برای این مغالطه ذکر کرده‌اند.
مثال «شاعر» را نیز در مثال‌های ابهری، سهروردی، ابن‌سینا، فارابی و ارسطو با تفاوت‌هایی جزئی می‌بینیم؛ بنابر این نمی‌توان آن را مثال جدیدی به شمار آورد.
مثال «این پدر است» را نیز نخستین بار فارابی بیان کرد؛ البته فارابی مشابه آن را برای مغالطه‌ی «اسم مشکک» آورده بود (المنطقیات، ص 198).
خواجه مثال «شاعر» و «پنج» را در تجرید‌الاعتقاد نیز نقل می‌کند. (الجوهر النضید، ص 270) تنها نکته‌ای که در اینجا قابل توجه است، این است که مثال «پنج زوج و فرد است»، در اساس‌الاقتباس برای مغالطه‌ی «اشتراک قسمت» بیان شد؛ حال آنکه در تجرید‌الاعتقاد برای مغالطه‌ی «اشتراک تالیف»؛ و این، حاکی از آن است که یک قیاس ممکن است از یک جهت مندرج در مغالطه‌ای باشد و از جهت دیگر در مغالطه‌ای دیگر.
مثال دیگر: «انسانی می‌رفت با فرسی سخن می‌گفت». در این مثال «انسانی می‌رفت با فرسی» صادق است و «سخن می‌گفت» هم صادق است؛ ولی با هم که ترکیب شوند، کاذب‌اند (اساس‌الاقتباس، ص 520- 519).
6. اشتراک تألیف:
مثال: «ممکن بود که گویا خاموش شود و آنکه نگوید، گوید». (اساس‌الاقتباس، ص 520)
اگر «واو» در مثال بالا «واو» عطف به شمار آید، جمله صادق است؛ اما اگر استیناف أخذ شود، جمله کاذب خواهد شد.
مشابه این مثال را ابتدا ارسطو (166a-20,25) و پس از او ابن‌سینا نقل کرده بود. خواجه طوسی مثال «پنج زوج و فرد است» را برای این مغالطه نیز ذکر می‌کند (الجوهر‌النضید، ص 270).
مثال دیگر؛ «اگر خلاء موجود بُوَد، قابل تقدیر و ابعاد متداخل بُوَد» (اساس‌الاقتباس، ص 520)
سخن فوق (ابعاد متداخل بُوَد) اگر مستقل از قسمت اول جمله باشد، کاذب می‌شود.

سوء اعتبار حمل.

و آن ناشی از عدم تمییز است میان محمول مطلق و محمول مشروط و میان محمول بالذات و بالعرض؛ مانند لفظ موجود، که گاه به اطلاق محمول بود و گاه جزء محمول بود و گاه رابط (اساس‌الاقتباس، ص 521/ الجوهر‌النضید، ص272).
مثال: هر چه مظنون نبود، موجود بود و هر چه موجود بود، مظنون بود (پس هر چه موجود بود، موجود نبود) (اساس‌الاقتباس، ص 522).
مثال فوق را ابتدا ارسطو برای مغالطه‌ی ‌‌«مأخوذ از حمل» نقل کرد و سپس ابن سینا ذیل مغالطه‌ی ‌‌«سوء اعتبار حمل» آورد که ما این مثال‌ها‌ را در آنجا توضیح دادیم.
سبب مغالطه در این مثال، مطلق در نظر گرفتن لفظ «موجود» است.
8. ایهام عکس. از اینکه باران زمین را تر می‌‌کند، گمان شود که هر تری زمین، در اثر باران است (اساس الاقتباس، ص 522).
مثال دیگر؛ از اینکه شراب مایع قرمز رنگی است، گمان کند، که هر مایع قرمز رنگی، شراب است (الجوهر النضید، ص 272).
مثال دیگر: هر عسل، زرد و سیال است: پس هر زرد سیالی، عسل است (اساس الاقتباس، ص 522).
مثال «زمین تر» و «عسل» نیز از جمله مثال‌ها‌یی است که خواجه از ارسطو و ابن سینا گرفته است.
9. أخذ ما بالعرض به جای ما بالذات. مانند اینکه «چون انسان ابیض و کاتب بود» گویند «هر ابیضی کاتب است» (الجوهر النضید، ص 272/اساس الاقتباس، ص 522).
مثال دیگر: زید غیر عمرو است، و عمرو، انسان است؛ پس زید غیر انسان است (اساس الاقتباس، ص 522).
ابن سینا عیناً همین مثال را برای این مغالطه، نقل کرده است؛ لیکن خود شیخ الرئیس نیز آن را از ارسطو گرفته بود؛ با این تفاوت که ارسطو به جای «زید» و «عمرو»، «کوریسکوس» و «سقراط» را به کار برده بود.
10. جمع مسائل در مسئله‌ی ‌‌واحد. مثال: «زید شاعر است، یا کاتب» و یا «خاموش سخن گوید، یا نه» و یا «آنچه زید می‌‌آموزد، می‌‌داند، یا نمی‌‌‌‌داند» (اساس الاقتباس، ص 523).
مثال دیگر: «فقط زید کاتب است» (الجوهر النضید، ص 273).
مثال دیگر: «زید و عمرو انسانند یا نه؟» (اساس الاقتباس: ص 522).
مثال اخیر نیز، از مثال‌ها‌یی است که ارسطو و فارابی با تفاوت‌ها‌ی جزئی نقل کرده بودند؛ اما ابن سینا عیناً همین عبارات را به کار برده است و خواجه نیز مانند ابن سینا عمل کرده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. مصاحب، غلامحسین، دایرة المعارف فارسی، ج دوم، بخش دوم، ص 3032.
2. ر.ک: طوسی، خواجه‌ی ‌‌طوسی، اساس الاقتباس، ص 515-525 / همچنین: حلی، ابن منصور الحسن بن یوسف، الجوهر النضید، ص 269-275.
3. اساس الاقتباس، ص 515.
4. همان، ص 515.
5. ر.ک: الجوهر النضید، ص 268.
6. شفا، ص 7، پ 1.
7. الجوهر النضید، ص 270.
8. ر.ک: جدول (1-3) و (2-3) و (1-8) و (2-8).

منبع مقاله:
عارف، رضا؛ (1389)، مغالطه پژوهی نزد فیلسوفان مسلمان، تهران: نشر بصیرت، چاپ دوم.