نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی

 
عَن اَبی هُرَیرةٍ قالَ قالَ رَسولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): اَیُّها النّاس لاتُعطوا الحِکمَةَ غَیرَ اَهلِها فَتَظلِموها وَ لاتَمنَعوها اَهلَها فَتَظلِموهُم وَ لاتُعاقِبوا ظالِماً فَیَبطُلَ فَضلُکُم وَ لاتُراؤُوا النّاسَ فَیَحبَطَ عَمَلُکُم وَ لاتَمنَعوا المَوجُودَ فَیَقِلَّ خَیرُکُم اَیُّها النّاس اِنَّ الأشیاءَ ثَلاثَةٌ: اَمرٌ استَبانَ رُشدُهُ فَاتَّبِعوهُ وَ اَمرٌ استَبانَ غَیُّهُ فَاجتَنِبوهُ وَ اَمرٌ اختُلِفَ عَلَیکُم فَرُدُّوهُ اِلَی اللهِ.
از ابوهریره نقل شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای مردم، به نااهل حکمت (و دانش) نیاموزید، زیرا به حکمت ستم می‌شود و علم را از اهلش (و شایستگان) مضایقه نکنید، برای اینکه به شایستگان ستم می‌شود. از ستمگر (که حقّ شخصی شما را نادیده گرفته است) انتقام نگیرید مبادا که ارزشتان از بین برود. اعمالتان را خالص گردانید و برای (جلب رضایت) مردم کاری نکنید، چرا که اگر ریا کنید عملتان از بین می‌رود. از انفاق آنچه دارید خودداری نکنید که اگر مضایقه کنید خدا خیرش را کم می‌کند.
ای مردم، امور بر سه قسم است: برخی امور رشد (و درستی) آن روشن است پس از آن پیروی کنید، بعضی از آنها بطلانش آشکار است پس از آنها بپرهیزید و بعضی از آنها را که بر شما مشتبه است برای شناخت آن امور آنها را به خدا برگردانید.
بحارالانوار، ج 77، ص 179

نور هدایت

این حدیث از دو بخش تشکیل شده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در بخش اوّل پنج دستور می‌دهد و در بخش دوم راجع به ترک شبهات بحث می‌فرماید.
1. به نااهل دانش نیاموزید، زیرا به علم ظلم می‌شود.
2. علم را از اهلش مضایقه نکنید، چرا که به آنان ظلم می‌شود. از این تعبیر استفاده می‌شود که برای دانشجو و طالب علم شرایطی لازم است که از جمله‌ی آن قابلیّت است. در غیر این صورت شایسته‌ی علم آموزی را ندارد آن هم علمی که ثواب‌های فراوانی برای آن ذکر شده است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: کسی که لایق دانش‌اندوزی نیست به او چیزی نیاموزید، زیرا وقتی علم به دست او بیفتد در راه‌های انحرافی استفاده می‌کند و دنیایی را ویران می‌سازد. جاهل نه جایی را خراب می‌کند و نه جایی را آباد. در روزگار ما کسانی که دنیا را به فساد می‌کشند عالم‌اند. سرکرده دولت‌های استعماری، دانشمند هستند.
قرآن تعبیرات مختلفی دارد که از آنها استفاده می‌شود علم بی تهذیب ثمر ندارد. در آیه‌ی 2 سوره‌ی بقره می‌فرماید: «(هُدیً لِلمُتَّقِینَ)؛ مایه‌ی هدایت پرهیزگاران است». و در آیه‌ی 67 سوره‌ی یونس می‌فرماید: «(اِنَّ فِی ذَلکَ لَایاتٍ لِقَومٍ یَسمَعُونَ)؛ در این (نظام نور و ظلمت) نشانه‌هایی است برای آنان که گوش شنوا دارند».
معلوم می‌شود هدایت مخصوص کسانی است که زمینه‌های قبلی داشته باشند.
در قدیم علما به هر کسی اجازه نمی‌دادند که درمحضر درسشان حاضر شود. امتحان اخلاقی می‌کردند که این شخص چه مرحله از تقوا را داراست. خلاصه تصفیه‌ای را لازم می‌دانستند.
البتّه نباید کسی علم را احتکار کند باید به اهلش بیاموزد و با دانش خویش دردهای مردم را دوا کند. تفاوت نمی‌کند که دردهای مادّی باشد یا معنوی، هر چند دردهای روحی و معنوی بسیار مهم‌تر است، زیرا خداوند از همه چیز حساب می‌کشد. در عبارتی آمده است: ما أَخَذَ اللهُ عَلی اَهلِ الجَهلِ أن یَتَعَلَّموا حَتَّی أَخَذَ عَلی اَهلِ العِلمِ ان یُعَلِّمُوا: «پیش از آنکه خدا از جاهلان پیمان بگیرد که درس بخوانند، از علما پیمان گرفته که درس بدهند». (1)
در احادیث دانشمندانی که در جامعه تنها مانده‌اند و کسی از علومشان بهره نمی‌گیرد به «بئر معطله» تفسیر شده است. از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: البِئرُ المُعَطَّلَةُ، الإمامُ الصّامِتُ وَ القَصرُ المَشیدُ الإمامُ النّاطِقُ: «چاه معطّل که از آن بهره نمی‌گیرند، امام خاموش و قصر محکم سربرافراشته، امام ناطق است».(2)
در اسلام هم تعلّم واجب است و هم تعلیم و این دو وجوب از هم جدا نیست، چون لازم و ملزوم یکدیگرند.
3. اگر ظالمی به شما ظلم کرد و شما انتقام بگیرید، ارزشتان از بین می‌رود و مثل او می‌شوید. البتّه این در جایی است که ظالم از آن عفو سوء استفاده نکند، یا این بخشش عکس‌العمل نامطلوبی در جامعه نداشته باشد.
4. «اعمالتان را خالص و بدون ریا انجام دهید». چنین کاری بسیار دشوار است. ریا یکی از سرچشمه‌های فساد عمل است و عوامل دیگری همچون عجب و شهوات نفسانی، عمل را تباه می‌کند. مثلاً گاهی نماز می‌خوانم برای اینکه خودم از خودم راضی باشم کاری به مردم هم ندارم که خود این، باعث نوعی فساد در عمل است. یا نماز را از روی عادت می‌خوانم، یا نماز شب به جا می‌آورم تا از دیگران برتر باشم. این انگیزه‌ها نیز عمل را فاسد می‌کند.
در روایات اسلامی بعد از مسأله‌ی نیّت روی «اخلاص» تکیه شده است که اگر آن باشد، عمل فوق العاده پر ارزش وگرنه فاقد ارزش خواهد بود.
«اخلاص» آن است که محرّک انسان از هرگونه شائبه‌ی غیرالهی پاک باشد و می‌توان آن را «توحید نیّت» نام نهاد. یعنی در تمام برنامه‌ها تنها به پروردگار و خشنودی او اندیشیدن.
جالب توجّه اینکه در شأن نزول آیات 109 و 110 سوره‌ی کهف نقل شده است که کسی خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا، من در راه خدا انفاق می‌کنم و صله‌ی رحم به جا می‌آورم و این کارها را فقط به خاطر خدا انجام می‌دهم، امّا هنگامی که مردم از کارهای من سخن می‌گویند و ستایش می‌کنند خوشحال می‌شوم، این اعمال من چگونه است؟
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سکوت کرد و سخنی نگفت، تا آنکه این آیات نازل شد: فَمَن کَانَ یَرجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صَالِحاً وَ لَا یُشرِک بِعبَادَةِ رَبِّهِ اَحَداً: «پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ‌کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند». آن‌گاه حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به این پرسش چنین پاسخ داد: «تنها عملی مقبول درگاه خداست که با اخلاص کامل همراه باشد».(3)
بی شک منظور از این روایت آن حالت سرور غیراختیاری نیست، بلکه حالتی است که انگیزه‌ی عمل انسان شود یا حکایت از عدم خلوص نیّت کند.
عمل خالص تا آن حد در اسلام اهمّیّت دارد که در حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خوانیم که فرمود: مَن اَخلَصَ لِلهِ اَربَعینَ یَوماً اَجرَی اللهُ یَنابیعَ الحِکمَةِ مِن قَلبِهِ اِلی لِسانِهِ: «هر که چهل روز اعمال خود را خالصانه انجام دهد، خداوند چشمه‌های حکمت و دانش را از قلبش بر زبانش جاری می‌کند».(4)
5. اگر کسی از شما چیزی بخواهد از آنچه دارید مضایقه نکنید، چرا که اگر خودداری ورزید خدا خیرش را از شما قطع می‌کند، زیرا «کَمالُ الجُودِ بَذلُ المَوجودِ» است. میزبان اگر آنچه دارد برای میهمان نیاورد ظلم کرده و میهمان هم اگر بیش از آنچه میزبان دارد تقاضا کند ظالم است.
امّا قسمت دوم حدیث که به تقسیمات سه گانه اشاره دارد:
1. اموری که رشد و هدایت آنها روشن است.
2. اموری که گمراهی و فسادش روشن است.
3. اموری که مشتبه است و آن بر دو قسم است: شبهات موضوعیّه و شبهات حکمیّه.
این حدیث ناظر به شبهات حکمیّه است. در برخی روایات به جای «رُدُّوهُ اِلَی اللهِ»، فرموده است در امور مشتبه احتیاط کنید برای اینکه مشتبهات دالان محرّمات و لب پرتگاه هستند. برخی عادت دارند که بگویند: کُلُّ مَکرُوهٍ جایِزٌ. باید به آنان گفت: درست است که می‌توان به احکام ظاهری عمل کرد، امّا در جایی که شبهه قطعی است، اگر انسان خودش را آلوده به شبهات کند، رفته‌رفته قبح گناه نزد او کم می‌شود و به حرام می‌افتد. اینکه خداوند می‌فرماید از «خطوات شیطان» بترسید علّتش این است که از جمله خطوات شیطان، مشتبهات است. انسان مقدّس نماز شب‌خوان را شیطان به گونه‌ای خاص فریب می‌دهد. به او نمی‌گوید برو شراب بخور، بلکه در ابتدا به او می‌گوید نماز شب که جزءِ واجبات نیست آن را رها کن. اگر پذیرفت، بعد سراغ نمازهای واجب اوّل وقت می‌رود و می‌گوید اوّل وقت خواندن که شرط نماز نیست و همین‌طور ... تا به کّلی او را از خدا دور کند.
یکی از اساتید در شیراز برای من داستانی نقل کرد که هر وقت به یاد آن می‌افتم عبرت می‌گیرم. می‌گفت دوستی داشتم که بسیار مقدّس بود، حتّی خانه‌ی برادرش نمی‌رفت، چرا که برادرش در اداره‌ی دولتی کار می‌کرد و می‌گفت حقوقش حلال نیست یا مشکوک است لذا به خانه‌ی او نمی‌روم. اتّفاقاً روزی مریض و بستری شد. از مدرسه او را نزد برادرش بردند. ما به عیادت او رفتیم از بستر بیماری برخاست و فرش اتاق را جمع کرد و گفت: شما روی این فرش ننشینید چون این فرش اشکال دارد، من به حکم اضطرار در اینجا هستم. آن بزرگ فرمود: همین مقدّسی که تا این اندازه محتاط بود کم کم به وادی‌هایی وارد شد که سرانجام کارش به جایی رسید که اگر بر سر سفره‌ی او شراب نبود شاید دست به غذا نمی‌زد.
این تغییر و تحوّل چگونه رخ می‌دهد؟ اینها از آن روست که اوّل مستحبّات را ترک کرد و بعد مکروهات و مشتبهات را انجام داد و سرانجام به ارتکاب محرّمات دست زد.
یک مورد هم برای خود من رخ داده است. طلبه‌ای بود که شب‌های جمعه دعای کمیل می‌خواند و صدای خوبی داشت. در حجره‌اش نشسته بود و دعا می‌خواند من هم در آن حجره بودم و لذّت می‌بردم. این شخص بعداً از شیراز به تهران آمد و در تهران، طلبگی برای او پوششی بود. کسی نقل می‌کرد که می‌خواستم در حجره‌اش دعای کمیل بخوانم، گفتم مفاتیح کجاست؟ گفت آنجاست، برادر امّا در اتاق من نخوان، برو بیرون بنشین که من حوصله‌ی آن را ندارم. همان کسی که آن همه اهل دعا و نیایش بود کارش به جایی رسید که از دعای کمیل بیزار شده بود. اگر انسان بخواهد واقعاً حال و نشاط داشته باشد باید از غذاهای مشتبه، جلسات و حرف‌های مشتبه بپرهیزد و واقعاً در مقام عمل احتیاط کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. بحار الانوار، ج 2، ص 81.
2. کافی، ج 1، ص 427، ح 75.
3. مجمع البیان، ج 6، ص 296.
4. رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیه‌ی 110 سوره‌ی کهف.

منبع مقاله :
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.