نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی

 

عَن عَبدِاللهِ بنِ عُمَرَ قالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) یَقولُ: اِنَّما هُوَ خَیرٌ یُرجی اَو شَرٌّ یُتَّقی اَو باطِلٌ عُرِفَ فَاجتُنِبَ اَو حَقٌّ یَتَعَیَّنُ فَطُلِبَ وَ آخِرَةٌ اَظَلَّ اِقبالُها فَسُعِیَ لَها وَ دنیا عُرِفَ نَفادُها فَاُعرِضَ عَنها ... اِنَّ العَجَبَ کُلَّ العَجَبِ لِمَن صَدَّقَ بِدارِ البَقاءِ وَ هُوَ یَسعی لِدارِ الفَناءِ وَ عَرَفَ اَنَّ رِضَی اللهِ فی طاعَتِهِ وَ هُوَ یَسعی فی مُخالَفَتِهِ.
عبدالله بن عمر گفت شنیدم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آن خیری است که امید می‌رود، یا شرّی است که از آن پرهیز می‌شود، یا باطلی شناخته شده است که از آن پرهیز می‌شود، یا حقّی روشن و آشکار است که طلب می‌شود، یا آخرتی است که رومی‌آورد پس برای آن تلاش می‌شود. (بدانید) دنیا ناپایداریش شناخته شده است پس از آن دوری می‌شود. شگفتا و بس شگفتا که کسی قبول دارد خانه‌ای جاویدان هست، امّا برای سرای فانی می‌کوشد و می‌داند که رضای الهی در اطاعت اوست، امّا در مخالفت او گام برمی‌دارد.
بحارالانوار، ج 77، ص 182

نور هدایت

این حدیث اندکی جمله‌هایش پیچیده است، امّا آنچه به نظر ما می‌رسد این است که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خواهد در ابتدا محتوای دنیا را ذکر کند و در ادامه‌ی حدیث به تضاد بین عمل و عقیده‌ی انسان‌ها بپردازد، بدین‌معنا که مشکل مردم در عدم شناخت نیست، بلکه کوتاهی در عمل است. سرمایه‌های دنیا یا خوب است یا بد که اگر خوب باشد سزاوار است انسان آنها را بطلبد و اگر بد باشد شایسته است انسان از آنها بپرهیزد. به عبارت دیگر، سلسله حقایقی هستند که شناخته و معیّن شده‌اند و انسان باید آنها را بشناسد و بدان‌ها معتقد باشد و توجّه داشته باشند که مسلّماً آخرتی در راه است و انسان‌ها در آستانه‌ی آن قرار دارند و باید برای رسیدن به سعادت آن جهان بکوشند.
بی اعتباری دنیا را همه می‌شناسند و می‌دانند این دنیا به کسی وفا نکرده و عروسی است که هزاران داماد را ناکام گذارده و به کسی کام نداده است.
به قول حافظ:

 

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد *** که این عجوز، عروس هزار دامادست

لذا باید از آن دوری جست. این چیزی است که من در تفسیر این جمله‌ها می‌فهمم که در واقع در بسیاری از اوقات ما گناه را به گردن نادانی می‌نهیم.
البتّه نمی‌گوییم جهل سبب انحراف نیست و بسیاری از زشتی‌ها و بدکاری‌ها نتیجه‌ی ناآگاهی‌ها نیست، ولی اگر بسنجیم می‌بینیم بیشتر مسائل روشن است و خود مردم مقصّرند.
در نهج البلاغه آمده است که کسی مذمّت دنیا می‌کرد که این دنیا فریبنده و مکّار و چنین و چنان است. حضرت خطاب به او فرمود: «ای کسی که دنیا را مذمّت می‌کنی و فریب آن را خورده‌ای، بگو ببینم دنیا کجایش فریبنده است؟» بعد افزود: «آیا این استخوان‌های در زیر خاک پوسیده‌ی پدران و اجدادت فریبنده است؟ آیا این قبرهای درهم شکسته‌ی دوستان و بستگانت فریباست؟ آیا این بیمارانی که شب‌ها در بستر افتاده بودند و تو در کنار بستر آنان ناظر ناله‌ها و فریادهایشان یا جان کندنشان بودی تو را می‌فریبند؟». (1)
حضرت علی (علیه السلام) فرمود: بهترین واعظان همین جنازه‌هایی است که روی دست می‌گیرند و با گفتن لاإله إلّا الله از جلوی چشمانمان می‌گذرانند. فَکَفی واعِظاً بِمَوتی عایَنتُمُوهُم حُمِلُوا إلی قُبورِهِم غَیرَ راکِبینَ وَ اُنزِلوا فیها غَیرَ نازِلینَ: «مردگانی که به چشم خود دیده‌اید برای اندرز شما کافی است که آنان بی آنکه بر مرکبی سوار شوند به گورستان برده شدند و در آن گذارده شدند بی آنکه خود بتوانند در آن فرود آیند». (2)
در فصل پاییز در باغ و بوستان قدم بگذار و با دیده‌ی عبرت، خزان و پژمردگی آنها را نظاره کن. این همان باغی است که در فصل بهار چهچهه‌ی بلبلان و زیبایی از هر سوی آن نمایان بود و گل‌ها و شکوفه‌ها در آن خودنمایی می‌کرد، دنیا نیز چنین جلوه‌گری می‌کند. گاهی شش ماه، گاه شصت سال و گاهی ... دوام دارد. پس کجای آن فریبنده است؟ این انسان است که می‌خواهد خود را بفریبد و لذا گناه را به گردن دنیا می‌اندازد.
از این رو به ما گفته‌اند که هر از چندی به زیارت اهل قبور بروید تا بدانید که آخرین منزل هستی این است. گویا در روایات آمده، زیارت اهل قبور غصّه را کم می‌کند، چون غم و غصّه‌های ما معنوی نیست. غصّه می‌خورم که چرا به فلان مقام نرسیدم؟ چرا خانه ندارم؟ چرا و چرا... لذا وقتی قبرستان رفتی و دریافتی که عاقبت خانه‌ات دل قبر خواهد بود، آرام می‌گیری.
در قم قبرستانی است که در قسمت بالای آن علما دفن شده‌اند. روزی به آنجا رفتم دیدم عکس استادان و رفقایمان در آنجاست. وقتی آنها را می‌بینید متوجّه می‌شوید که این مرگ برای ما نیز هست. این حرف‌های عوام که خدا نکند، پناه بر خدا، چشم شیطان کور و گوش شیطان کر، در مورد مرگ معنا ندارد. مرگ شوخی بردار نیست، همه‌ی مکاتب و ملل قبول دارند که انسان سرانجام می‌میرد و ساعت مرگ هیچ کسی معیّن نشده است. حضرت علی (علیه السلام) در بستر شهادت سخنان عجیبی دارد که یک کتاب را در یک جمله بیان می‌فرماید: اَنَا بِالأمسِ صاحِبُکُم وَ اَنَا الیَومَ عِبرَةٌ لَکُم وَ غَداً مُفارِقُکُم: «من دیروز با شما همنشین بودم و امروز درس عبرتی برای شما هستم و فردا از نزدتان می‌روم». (3) مجموعه‌ی دنیا در همین سه روز (دیروز من، امروز من، فردای من) خلاصه می‌شود.
حالا آیا ارزش دارد که انسان گناه کند و پا روی حق بگذارد؟ اگر ارزش ندارد پس بیاییم و خود را اصلاح کنیم.

تضاد بین عمل و عقیده

«اِنَّ العَجَبَ» گاهی می‌شود که بین اعتقاد و عمل انسان تضاد است، به چیزی عقیده دارد، امّا عملش برخلاف آن است. حتماً برای این تضاد باید سرچشمه‌ای پیدا بشود، زیرا اعتقاد در عمل اثر می‌گذارد و عمل در اعتقاد. فرق بین انسان و حیوانات این است که حیوانات انگیزه‌های غریزی دارند، ولی انسان انگیزه‌ی فکری دارد. یعنی می‌اندیشد و صلاح و فساد چیزی را که می‌خواهد انجام دهد تعیین و آن‌گاه بر طبق آن عمل می‌کند. ولی با وجود این بسیار می‌شود که بین عمل و اعتقاد او تضاد رخ می‌دهد. خلاصه باید دید سرچشمه‌ی آن در کجاست؟
نمونه‌اش دو جمله‌ای است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مطابق این حدیث فرمود: شگفتا از کسی که قیامت را قبول دارد امّا تمام تلاش خود را برای دنیا می‌کند. و شگفتا از کسی که می‌داند خشنودی خدا با اطاعت از او به دست می‌آید امّا گناه می‌کند.
چنین تضادی از نظر روانی سرچشمه‌های مختلفی دارد:

1. ضعف ایمان:

عقیده سست است. وقتی این‌گونه باشد با شک آمیخته می‌شود و این سستی و شک حاکی از عدم باور قلبی است و چنین چیزی در عمل نیز اثر می‌گذارد، چون عمل آیینه‌ی تمام نمای درون آدمی است. وقتی شما می‌دانید آتش سوزنده است محال است دستتان را نزدیک آن ببرید. اگر به همین اندازه به کلام الهی اعتقاد داشتید محال بود بین عقیده و عملتان تضاد باشد. «(إِنَّ الَّذِینَ یَأکُلُونَ أَموَالَ الیَتامی ظُلمًا إِنَّمَا یَأکُلُونَ فِی بُطُونِهِم نَاراً وَ سَیَصلَونَ سَعِیراً)؛ کسانی که اموال یتیمان را به ستم می‌خورند، (در حقیقت) تنها آتش می‌خورند، و به زودی در شعله‌های آتش (دوزخ) می‌سوزند». (4)
بنابراین برای رهایی از این مصیبت و فاجعه باید عقیده را محکم کرد.

2. قدرت شهوات:

در ظاهر ایمان خوبی دارد، امّا شهوت به اندازه‌ای قوی است که بر ایمان غالب می‌شود. برای جلوگیری از این آلودگی چاره‌ای جز مهار شهوات از طریق ریاضت نفس، مطالعه‌ی حال بزرگان و علما و مطالعه‌ی آیات و روایات نداریم.

3 . غفلت:

ایمان دارد و شهوات قوی هم ندارد، مثل انسانی که از روی غفلت وارد آتش می‌شود یا بر اثر غفلت آب داغ بر روی دستش می‌ریزد. در نتیجه غفلت یکی از عواملی است که باعث این گونه تضادها می‌شود. چنان گرفتار زیبایی ظاهری دنیاست که از هر چیز دیگری غفلت دارد. راه مقابله با غفلت دوام تفکّر است. هر روز انسان لحظاتی را برای فکر کردن بگذارد، مخصوصاً هنگام خواب. لحظاتی بیندیشد که اموز من چه کردم؟ کجا هستم؟ چرا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ مقصود از آفرینش من چه بود؟ آیا به هدف آفرینش نزدیک شده‌ام؟ این دوام تفکّر باعث پاره شدن پرده‌های غفلت می‌شود.

 

روزها فکر من این است و همه شب سخنم *** که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود؟ *** به کجا می‌روم؟ آخر ننُمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا *** یا چه بوده‌ست مراد وی ازین ساختنم؟
جان که از عالَم عِلوی است، یقین می‌دانم *** رختِ خود باز برآنم که همان جا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نِیَم از عالَم خاک *** دو سه روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا برِ دوست *** به هوای سرِ کویش پروبالی بزنم

به هر حال اینکه می‌بینیم بعضی بر ضدّ عقیده‌ی خود عمل می‌کنند، به سبب همین عوامل است. مثلاً برخی ضرر موادّ مخدّر را می‌دانند، ولی می‌گویند چه کنیم نمی‌توانیم جلوی خودمان را بگیریم، اختیار از دستمان بیرون رفته است.
با توجّه به این مطالب، از یک طرف باید پایه‌های ایمان را تقویت کرد که این چند راه دارد: مطالعه‌ی بیشتر و عمل خوب و صالح، عمل صالح ایمان انسان را راسخ و محکم و نور هدایت را در دل انسان بیشتر می‌کند، مهار شهوات و دیگر دوام تفکّر.

پی‌نوشت‌ها:

1. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره‌ی 131.
2. نهج البلاغه، خطبه‌ی 188.
3. نهج البلاغه، خطبه‌ی 149.
4. سوره‌ی نساء، آیه‌ی 10.

منبع مقاله :
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.