نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی

 

عَن اَبی اَیّوبٍ الاَنصاریّ قالَ سَمِعتُ رَسولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) یَقولُ: حُلُّوا اَنفُسَکُمُ الطّاعَةَ وَ اَلبِسوها قِناعَ المُخالَفَة فَاجعَلوا آخِرتَکُم لِأنفُسِکُم وَ سَعیَکُم لِمُستَقَرّکُم وَاعلَموا اَنَّکُم عَن قَلیلٍ راحِلونَ وَ اِلَی اللهِ صائِرونَ وَ لایُغنی عَنکُم هُنالِکَ اِلّا صالِحُ عَمَلٍ قَدَّمتُموهُ وَ حُسنُ ثَوابٍ اَحرَزتُمُوهُ فَإِنَّکُم اِنَّما تَقدِمونَ عَلی ما قَدَّمتُم وَتُجازَونَ عَلی ما اَسلَفتُم.
ابوایوّب انصاری روایت کرده است که شنیدم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: لباس و حلّه‌ی اطاعت الهی بر تن کنید و جامه‌ی مخالفت با هوای نفس را بر جانتان بپوشانید. پس آخرت را از آن خویش کنید و سعی خود را برای جایگاه ابدی‌تان قرار دهید. بدانید که شما به زودی می‌کوچید و به سوی خدا می‌روید. در آن روز چیزی جز عمل صالحی که از پیش فرستاده‌اید یا ثوابی که پس‌انداز کرده‌اید بی نیازتان نمی‌کند، چرا که شما بر آنچه از پیش فرستاده‌اید وارد می‌شوید و به اعمالی که مقدّم داشته‌اید جزا داده می‌شوید.
بحارالانوار، ج 77، ص 182

نور هدایت

در این حدیث ابتدا چهار دستور وجود دارد و سپس درباره‌ی کوتاهی عمر دنیا بحث می‌شود. امّا چهار دستور:
1. حلّه و لباس تزیین‌کننده‌ی اطاعت الهی بر تن کنید.
2. جامه‌ی مخالفت با هوای نفس بپوشید.
3. آخرت را برای خودتان نگاه دارید.
4. کوشش شما برای منزل اصلی‌تان باشد.
در اینجا جمله‌ای است که باید بسیار به آن توجّه کرد. می‌فرماید اطاعت، لباسی زینتی برای انسان است و چهره‌ی انسان را زیبا می‌کند. جامعه‌ای که در آن فرمان خدا به کار رود جامعه‌ای زیباست. جامعه‌ی بی خدا جامعه‌ای است که به هر سو نگاه کنی زشتی و پلشتی در آن موج می‌زند. اگر آخرتی هم در کار نبود - که حتماً هست - انسان برای همین زندگی دنیا لازم بود از خدا فرمان ببرد، زیرا گردن نهادن به فرمان الهی به انسان شخصیّت می‌دهد و او را گرامی می‌گرداند. شما انسانی را تصوّر کنید که زبانش، چشمش و خلاصه تمام اعضایش، لجام گسیخته و بی قید و بند است و هر خلافی را انجام می‌دهد. چنین انسان آلوده‌ای را با انسانی مقایسه کنید که از زبانش، چشمش، قلبش و خلاصه اعضا و جوارحش مراقبت می‌کند. شما فطرتاً به این انسان مهذّب و پاکیزه علاقه‌مند می‌شوید و از اوّلی تنفّر دارید؛ اوّلی لباس اطاعت الهی را از تنش به درآورده و فاسق شده است.
«فسق» در لغت به معنی «خُروج النَّباتِ عَنِ التَمرَةِ» است. یعنی هسته از خرما بیرون بیاید. انسان فاسق چنین است، امّا انسان پاک و مطیع فرمان خدا پوشش زیبای اطاعت الهی را بر تن دارد.
$ بیان حضرت درباره‌ی کوتاهی عمر دنیا
«بدانید که شما به زودی کوچ می‌کنید و به سوی خدا می‌روید. سرمایه‌ای که به حال شما در آنجا مفید باشد عمل صالح است و چیزی جز آنچه را از پیش فرستاده‌اید، در اختیار شما نخواهد بود».
در بسیاری از روایات انسان‌ها به مسافرانی تشبیه شده‌اند که دنیا منزلگاه موقّتی آنان است و مقصد نهاییشان آخرت؛ مسافری که اختیارش دست خودش نیست او را آورده‌ا‌ند و سرانجام می‌برند.

 

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم *** آن که آورد مرا باز بَرَد در وطنم

انسان در منزلگاه وسایلی تهیّه می‌کند و آماده‌ی حرکت می‌شود. سفرهای سابق با سفرهای امروزی خیلی تفاوت داشت. وقتی می‌خواستند از شهری به شهر دیگر بروند فاصله‌ی بین دو شهر را تقسیم می‌کردند، به آن مقدار که مسافر بتواند در مدّت روز بپیماید و در هر جایی منزلی می‌ساختند. لذا تعبیر می‌کردند که مثلاً مسافت از قم تا تهران سه منزل است. یعنی صبح که حرکت می‌کنیم شب به جایی می‌رسیم و توقّف می‌کنیم. البتّه خوابیدن شب برای مقاصدی بود:
استراحت و ایمنی از خطر سارقان و حیوانات وحشی. آب انباری بود آب برمی‌داشتند برای بین راه و مرکب را آماده می‌ساختند. کسی که به منزل بین راه می‌آمد آن را خانه‌ی همیشگی فرض نمی‌کرد. حال اگر واقعاً بینش ما درباره‌ی دنیا همین باشد که دنیا دار بقا نیست و باید سرانجام به منزل اصلی کوچ کنیم، وضعمان تفاوت می‌کند و متحوّل می‌شویم.
حیات واقعی برای آنجاست. چنانکه قرآن می‌فرماید: «(وَ مَا هَذِهِ الحَیَوةُ الدُّنیا إِلَّا لَهوٌ وَ لَعِبٌ وَ إنَّ الدَّارَ الأَخِرَةَ لَهِیَ الحَیَوَانُ لَو کَانُوا یَعلَمُونَ)؛ این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست، و فقط سرای آخرت سرای زندگی (واقعی) است اگر می‌دانستند». (1) اگر چنین نگرشی داشته باشیم دیگر برای یک قطعه زمین، مقام و ... دعوا نمی‌کنیم. تازه منزلگاه‌های قدیم با دنیا تفاوت دارد، زیرا آنها می‌دانستند وقتی سر شب به منزل رسیدند تا صبح هستند و بعد حرکت می‌کنند، امّا چه کسی تضمین کرده که در دنیا تا صبح یا تا ظهر زنده است. آنچه در روایت تصریح شده این است که در آن دنیا چیزی که به درد آدمی بخورد نیست مگر دو چیز: اعمال صالحی که از پیش می‌فرستد و ثواب و نیکویی که برای خود فراهم کرده است. ممکن است تفاوت بین این دو در این باشد که اعمال صالح از آنِ انسان و حسن ثواب تفضّل الهی است. یعنی کاری می‌کند که مشمول تفضّلات الهی شود. اگر چه عمل صالحی نداشته باشد، آن‌گونه باشد که انسان به سبب حسن نیتّش مشمول ثواب الهی است، یا اینکه دیگران برای او ثواب هدیه بفرستند.
به هر حال مشکل بزرگ انسان‌ها در این دنیا عدم درک واقعیّت‌هاست و چقدر جالب است بیان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) که می‌فرماید: رَحِمَ اللهُ امرِءٍ عَلِمَ مِن اَینَ وَ فی أَینَ وَ اِلَی اَینَ» (2) تمام زندگانی دنیا در این سه جمله نهفته است: از کجا آمدیم، در کجاییم، به کجا می‌رویم؟ بدین معنا که هر کس این سه نکته را بداند مشمول رحمت الهی می‌شود. اشاره به آن حدیث معروف است که در نهج البلاغه آمده که حضرت علی (علیه السلام) پشت دروازه‌ی کوفه آمد و با مردگان سخن گفت و فرمود: اَما لَو اُذِنَ لَهُم فِی الکَلامِ لَاخبَرُوکُم اَنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی: «اگر به این مردگان اجازه بدهند که با شما سخن بگویند، هر آینه به شما خبر می‌دهند که (این سفر زاد و توشه می‌خواهد و) چیزی بهتر از عمل صالح و تقوا نیست». (3)
انسان باید این مسأله را آن قدر به خودش تلقین کند تا کاملاً متوجّه بشود و آن را باور کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی 64.
2. الأسفار الأربعة، ج 8، ص 255.
3. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره‌ی 130.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

منبع مقاله :
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.