معیارهای انتخاب همسر (4)
معیارهای انتخاب همسر (4)
(همتایی، سنخیت، تناسب)
در آغاز این فصل، بیان شد که: «این فصل (معیارهای انتخاب همسر) مهمترین فصل این مباحث است.» و اکنون می گوییم: مهمترین قسمت این فصل، مبحث «کفؤ هم بودن دو همسر» می باشد. حساسترین موردی که باید در «انتخاب همسر» روی آن دقت شود، همین مورد است.
کفؤ هم بودن دو همسر، یعنی: تناسب، همتایی، هماهنگی، همشأنی، سنخیت، کفاءت و همطرازی بین دختر و پسر و – به اصطلاح - «باهم جور در آمدن زن و شوهر».
«ازدواج»، نوعی «ترکیب بین دو انسان و دو خانواده» است. زندگی مشترک، یک «پدیده ی مرکب» است که اجزاء اصلی و اساسی آن، «زن و مرد» می باشند. هرقدر بین این دو عنصر، هماهنگی، همفکری، تناسب و سنخیت روحی و اخلاقی و جسمی باشد، این «ترکیب» استوارتر، مستحکمتر، پرثمرتر، شیرین تر، لذتبخش تر و جاودانه تر خواهد بود؛ و هرچه این تناسب و هماهنگی کمتر باشد، زندگی سست تر، تلختر، کم ثمرتر و ناپایدارتر خواهد بود.
علت عمده ی بیشتر ناهنجاریها و آشوبزدگیهای زندگی خانواده ها، «عدم تناسب» و «ناهماهنگی» بین زن و شوهر است.
دو انسانی که در کنار هم قرار می گیرند و می خواهند یک عمر با هم زندگی کنند و در همه ی امور شریک باشند و تصمیمهای مشترک بگیرند و فرزندانی را به وجود آورند و تربیت کنند و به سعادت برسانند، حتما باید هماهنگ و همسنخ و کفؤ هم باشند.
متأسفانه در مسأله ی «انتخاب همسر» - مهمولا- به «خوب بودن عرفی» اکتفا می شود و به «کفؤهم بودن» دختر و پسر، توجه کمتری می کنند و حال آن که محور معیارهای انتخاب همسر، همین «همتایی» است.
در جامعه ی ما، کمتر انسانی پیدا می شود که بکلی قابل ازدواج و همسری نباشد. همه ی دختران و پسران –إلا بعضی از آنان- قابلیت همسری را دارند؛ اما باید سنجید که «کدام دختر برای کدام پسر مناسب است.»
همین خانمی که در فلان خانه، با شوهرش مشکل دارد و زندگی شان خراب و «آشوبزده» است، یا آن مردی که با همسرش اختلاف و درگیری داشته و از او ناراضی است و زندگی شان «نامطلوب» میباشد، اگر هر کدام با همسر متناسب و کفؤ خود ازدواج می کردند، این مشکلات و نارضایتیها و ناهنجاریها وجود نداشت و یا –لااقل- کمتر بود.
« افرادی که سعی می کنند قبل از ازدواج در مورد همسرشان مطالعه نمایند و همسری بیابند که از نظر روحی متناسب با خودشان باشد و اصطلاحا کفؤ او باشد، بخشی از مشکلات بعد از ازدواج و تربیت فرزندانشان را حل کرده اند. درغیر این صورت، مشکلاتی را که می توانستند قبلا حل کنند، به بعد از ازدواج موکول کرده، حفظ می کنند.(1)
توجه!
همتایی و هماهنگی و تناسب صددرصد، امکان ندارد؛ زیرا هر «انسانی» دارای مغز، روح، اخلاق، تربیت، محیط و خانواده ی مخصوص به خود است و با دیگری فرق و فاصله دارد. اما باید کوشش شود هرچه ممکن است این «فاصله»، کمتر باشد و «دوهمسر» به هم نزدیکتر باشند.
قبل از وارد شدن به موارد «کفاءت» و همتایی، یک نمونه ی عینی را که شخصا از نزدیک لمس کرده ام و در تمام مراحل آن حضور داشته ام، بیان می کنم تا مطلب روشنتر شود و زمینه برای مطالب بعدی آماده گردد:
«اسماعیل» و «صفورا» هر دو متدین، خوش اخلاق و پایبند به ارزشهای اسلام و انقلاب اسلامی بودند اما دیدگاههایشان نسبت به این امور، متفاوت بود. «اسماعیل» در محیطی روستایی و با فرهنگ و آداب و رسوم خاص روستای خود و ویژگیهای زندگی روستایی، پرورش یافته بود و به ارزشها و خصوصیات جامعه ی مهد پرورش خود، پایبند بود. و «صفورا» در شهری بزرگ و در فضای مخصوص آن شهر و با آداب و رسوم و ویژگیهای زندگی شهری، بزرگ شده بود. هر کدام، دنیا را از دریچه ی خاص خود می نگریستند. سنخیت روحی، اخلاقی، تربیتی، جسمی، خانوادگی و فرهنگی میان آن دو وجود نداشت. حتی اسلام و انقلاب را –که هر دو به آن معتقد بودند- با دید و تفسیر متفاوت می نگریستند و بین فهم و برداشت آنان از اسلام، فاصله و تفاوت بسیاری وجود داشت.
«واسطه ای خیرخواه» آن دو را برای ازدواج، به هم معرفی کرد. آن شخص «واسطه و معرف» هیچ گونه سوء نیتی نداشت و به عنوان وظیفه ی شرعی و رضای خداوند، این «معرفی و وساطت» را انجام داد. اما –متأسفانه- نسبت به لزوم کفاءت و همتایی و هماهنگی فکری، روحی، اخلاقی، جسمی ، خانوادگی و... میان دو همسر، اطلاع و آگاهی و توجه کافی نداشت و به همین دلیل در «معرفی و وساطت» هایش – که زیاد هم انجام می داد- موفق نبود و از آن وساطتها، زندگی های خوبی از آب در نمی آمد.
«اسماعیل» و «صفورا» ازدواج کردند. از همان اوایل زندگی مشترکشان، اختلافات و کشمکشها و جنگ اعصاب شروع شد. «اسماعیل» می گفت: «... برای او(صفورا) چیزهایی مهم است که برای من هیچ اهمیتی ندارد و برای من نیز چیزهایی مهم است که برای او هیچ ارزشی ندارد....» «صفورا» نیز درد دلهایی به همین گونه داشت.
هر دو تحصیلات علمی و مطالعات بالایی برخوردار بودند؛ اما در موضوعات و دیدگاههای علمی، اختلافات فراوانی داشتند. درباره ی رفتارها و ارتباطات خانوادگی و فامیلی و مهمانیها و رفت و آمدها، هر کدام «ایده» و «شیوه ی» مخصوصی داشتند که بین دیدگاهها و سلیقه هایشان، فرسنگها فاصله وجود داشت. درباره ی مسائل تربیتی فرزند، نظرات و رفتارشان کاملا متفاوت بود و هرگز نتوانستند یک شیوه ی مشترک و یکسان و هماهنگی را اتخاذ و عمل کنند. هیچکدام هم از نظرات و سلیقه هایش پایین نمی آمد و- به اصطلاح – هیچکدام کوتاه نمی آمدند.
بارها کارشان به «داوری دیگران» کشید و مسائلشان را نزد این و آن و کارشناس مسائل خانوادگی بردند، اما هرگز به توافق و تفاهم نرسیدند. سرانجام یکی از مشاوران آنان که انسانی بسیار محتاط بود و کم اتفاق می افتاد به جدایی بین زن و شوهر حکم کند، به جدایی آنان رأی داد و گفت: «این زندگی قابل ادامه نیست و هیچ راهی غیر از جدایی وجود نداردو»
و سرانجام «اسماعیل» و «صفورا» با طلاق از هم جدا شدند!
و این ماجرا، یک «قربانی» داشت و آن «فرزندشان» بود!
1- ناهماهنگی فرهنگی و فکری.(اختلاف و تفاوت در دیدگاهها نسبت به مسائل عقیدتی، اجتماعی، تربیتی و...)
2- تفاوت روحی و روانی.
3- اختلاف اخلاقی.
4- اختلاف سلیقه در بسیاری از امور.
5- تفاوت جنسی و جسمی (یکی از آنان، از نظر جنسی، قوی و «گرم مزاج» بود و دیگری ضعیف و «سردمزاج» و نمی توانست همسرش را ارضاء و اشباع کند. یکی از علتهای اصلی و مهم اختلافاتشان، همین مسأله بود. آن که اشباع و ارضاء نمی شد –چون خجالت می کشید که این مطلب را با صراحت بیان کند- عقده اش را در جای دیگر باز می کرد و در حقیقت، در جای دیگر «انتقام» می گرفت!)
6- مشکل زیبایی و شکل ظاهری (یکی از آن دو، از چهره و اندام و زیبایی دیگری راضی نبود، هرچند که دیگری از او راضی بود. این عامل نیز در اختلافاتشان بسیار مؤثر بود)
7- تفاوت و اختلاف در مورد خانواده های یکدیگر (هیچ یک از آن دو، خانواده و بستگان و افراد فامیل دیگری را نمی¬پسندید و در روابطشان با آنان مشکل داشتند.)
ما به هیچ وجه نمی خواهیم بگوییم «روستایی» کفؤ و همشأن «شهری» نیست. و همچنین نمی خواهیم بگوییم «شهری» از «روستایی» بهتر است یا روستایی از شهری بهتر. چه فراوانند شهریها و روستائیانی که با هم ازدواج کرده و زندگی خوبی هم دارند. وچه بسا «دو شهری» یا «دوروستایی» که هیچگونه هماهنگی ای با هم ندارند؛ بلکه منظور ما: لزوم هماهنگی روحی و جسمی و فکری میان «دو همسر» است و اینکه باید در «انتخاب همسر» به همتایی زن و شوهر توجه شود.
مقیاس و معیار برتری و شرافت و فضیلت، «تقوا» است و ارزشهای الهی و اخلاقی.
«إن أکرمکم عندالله أتقاکم»(2)
با کرامت ترین و بزرگوارترین شما نزد خداوند، با تقواترین و پارساترین شماست.
با توضیحاتی که داده شد، اکنون زمینه ی بیان «موارد همتایی و هماهنگی میان دختر و پسر» آماده شده است. پس، موضوع «همتایی» را خرد می کنیم و به بعضی از جزئیات آن می پردازیم:
زن متدین و پایبند به قوانین و اصول و فروع اسلام، باید با انسانی مانند خود ازدواج کند. البته تناسب صددرصدر امکان ندارد، اما هرچه به هم نزدیکتر باشند و فاصله کمتر باشد، بهتر است.
مردی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: «با چه کسی ازدواج کنیم؟» ایشان فرمودند:
«الأکفاء»
کفؤها (همسانها، همشأنها)
او پرسید: «کفؤها چه کسانی اند:» حضرت فرمود:
«المومنون بعضهم أکفاء بعض» (3)
مومنان، کفؤ و همشأن همند.
می بینیم که پیامبر اکرم، معیار و زیربنای اصلی کفاءـ را «ایمان» بیان فرموده اند.
امام صادق -علیه السلام- درباره ی حضرت فاطمه ی زهراء –سلام الله علیها- می فرمایند:
«لو لا أن الله خلق أمیرالمؤمنین -علیه السلام- لم یکن لفاطمة کفؤ علی وجه الأرض، آدم فمن دونه»
اگر خداوند امیرمؤمنان علی –علیه السلام- را نیافریده بود، کفؤ و همتایی روی کرده ی زمین از حضرت آدم تا آخر، برای حضرت فاطمه وجود نداشت.
انسان مؤمن، اگر با همسر بی ایمان ازدواج کند و نتواند او را متدین نماید، یا باید همرنگ او شده و بی دین شود و یا در برابر او مقاومت کند و دائما نزاع و زدو خورد داشته باشند؛ که هر دو، خسارت بزرگی است و فرزندانی هم که محصول چنین زندگیهای آشوبزده ای باشند، به سعادت نمی رسند.
سؤال: آیا نمی شود انسان متدین و مؤمن، با همسری غیرمتدین ازدواج کند و او را هدایت نماید؟ مگر تاکنون چنین وجود نداشته است؟
جواب: الف) اگر کسی چنین توانایی ای را در خود سراغ داشته باشد و یقین پیدا کند که می تواند این کار را انجام دهد، اشکالی ندارد که چنین ازدواجی را انجام دهد. بلکه پسندیده و مطلوب هم هست و ثواب بزرگی نصیبش می شود. اما هر کسی چنین توانی ندارد و رسیدن به این یقین هم کار آسانی نیست. اگر هم چنین موردی پیدا شود، برای دیگران حجت نیست و نمی توان آن را تعمیم داد و شامل همه دانست.
ب) ممکن است مسأله برعکس شود. یعنی آن «غیرمتدین»، دیگری را همرنگ خود کند.
از علتهایی که در اسلام برای ازدواج نکردن با انسان بی دین بیان شده، این است که:
«... لأن المرءة تأخذ من أدب زوجها و یقهرها علی دینه»(4)
زیرا زن، از ادب (و عقیده و رفتار) همسرش تأثیر می پذیرد و مرد، زنش را مجبور و وادار به عقیده ی خود می کند.
مرد هم در این باره، وضعی شبیه زن دارد. یعنی او هم ممکن است از عقیده و روحیه زنش تأثیر بپذیرید و زنش او را وادار به کارهای خلاف شرع کند. مگر مرد چقدر می تواند در برابر خواسته های نامشروع همسرش مقاومت کند؟ یک عمر که نمی شود کشمکش و نزاع و سرسختی کرد! نمونه های فراوانی سراغ داریم که همسر بی دین و لاابالی، همسر متدینش را بدبخت و تباه کرده است.
ج- البته استثناءهایی هم وجود دارد که همسر دیندار و مؤمن، همسر بی دینش را هدایت کرده است. آنها به جای خود محفوظ. اما ما مطالب را بر مبنای «اغلب و اکثر» افراد بیان می کنیم و نمی توان بر اساس «استثناءها» قاعده ی کلی را فراگیر بنا کرد.
تفاهم و توافق فکری و فرهنگی میان دو همسر در زندگی مشترک، نقش اساسی دارد. برای ایجاد یک زندگی پویا و پربار و سعادتمندانه، باید معماران این کانون بتوانند یکدیگر را درک نموده و مکنونات و محتویات درونی خود را به هم تفهیم کنند و در بسیاری از مسائل، تصمیم مشترک و یکسان گرفته و بر مبنای آن عمل کنند و در نشیب و فرازهای زندگی، یاور هم باشند و فرزندانشان را بر اساس یک طرح هماهنگ تربیت کنند.
امام صادق – علیه السلام- می فرمایند:
«العارفة لا توضع إلا عندالعارف»
زن عارفه ی «فهمیده ی فرزانه) باید در کنار مرد عارف (فهمیده ی اهل معرفت) قرار گیرد، نه غیرآن.
زیانهای ناهماهنگی فکری و فرهنگی میان همسران را در سرگذشت «اسماعیل» و«صفورا» دیدیم.
البته باز هم در این مورد، توافق و تفاهم کامل و صددر صد، امکان ندارد؛ اما برای نزدیکی بیشتر و کم کردن فاصله ها باید کوشید.
هماهنگی و تناسب اخلاقی، از مهمترین موارد کفاءت و همتایی بین زن و شوهر است. ممکن است زن و شوهر از جهت «دینی» کفؤ هم باشند اما از جهت اخلاقی نه.
به این نمونه توجه کنید
«زیدبن¬حاریه» پسر خوانده و دست پرورده ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با «زینب» دختر عمه ی پیامبر ازدوج کرد. این زون و شوهر از نظر «تدین و ایمان» در مقام بالایی قرار داشتند؛ اما از جهت «اخلاقی» با هم تفاهم نداشتند و به اصطلاح «اخلاقشان با هم جور در نمی آمد» و اختلاف و نزاع شدیدی بر زندگی شان حاکم بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بارها آنان را نصیحت و سفارش به تفاهم و سازش فرمود؛ اما این «زوج جوان» توان تحمل یکدیگر را نداشتند... سرانجام، خداوند وساطت فرمود و آنان را به وسیله طلاق از هم جدا کرد!
در این که هر دوی این زن و شوهر، انسانهای شایسته ای بودند، تردیدی نیست. در شایستگی «زید» همین بس که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم او را به عنوان فرزند خود برگزیده بودند و به او محبت فراوانی می کردند و گاهی او را با لفظ «زیدالحبیب» «زید حبیب و عزیز من» صدا می زدند. و در شایستگی «زینب» نیز همین بس که خود خداوند عقد او را برای پیامبر خواند واو را به همسری پیامبرش درآورد.
گوشه ای از این داستان در قرآن چنین آمده است:
«و إذ تقول للذی أنعم الله علیه و أنعمت علیه أمسک علیک زوجک و اتق الله ... فلما قضی زید منها و طرا زوجناکها...»(5)
تو(پیامبر) به آن شخص (زید) که خداوند به او نعمت داد و تو هم به او نعمت دادی، گفتی: همسرت را حفظ کن و تقوای خدا را پیشه نما... پس هنگامی که زید از آن زن گذشت، ما(خدا) او را به همسری تو در آوردیم... .
عدم توافق اخلاقی در ماجرای «اسماعیل» و «صفورا» را نیز مشاهده کردیم.
در نتیجه: نباید بپنداریم که تنها «متدین بودن زن و شوهر» برای ایجاد یک زندگی موفق و در تمام موارد؛ کفایت می کند. بلکه بررسی جنبه های دیگر نیز لازم است.
بهتر است که زن و شوهر از نظر معلومات و تحصیلات علمی، خیلی با هم فاصله نداشته باشند تا تفاهم بیشتری در زندگی شان وجود داشته باشد.
البته این خصوصیت را باید با صفات و ویژگیهای دیگر بررسی کرد. به این معنا که: مثلا اگر «زن» تکبر و غرورهای بیجا دارد و کم ظرفیت است، نباید سواد و تحصیلاتش بیش از «مرد» باشد؛ زیرا حکما –حتما- مشکلات فراوانی در زندگی شان به وجود خواهد آمد. اما اگر متواضع باشد، احتمال بروز این مشکل کمتر است. در مورد «مرد» هم مسأله به همین شکل است با کمی تفاوت.
در این ایام که مشغول تدریس و نوشتن این جزوه هستم، سریال تلویزیونی «برگ ریزان» از مجموعه سریالهای «آئینه ی عبرت» از تلویزیون پخش می شود. هرچند نمی خواهم این سریال را تماما تأییدکنم، اما یک نکته ی جالب توجه در آن وجود دارد که با این قسمت از بحث ما (کفؤیت علمی) تناسب دارد و آن: با سوادتر بودن «افسانه» از «علی» است. می بینیم که «افسانه» که از شوهرش «علی» با سوادتر است، چقدر او را تحقیر می کند و چه مشکلات دردناکی در زندگی شان به وجود آمده است. سواد و تحصیلات «افسانه» هیچ فایده ای برای زندگی مشترکشان ندارد، بلکه همه اش زیان است. اگر «علی» با دختری همسطح خودش ازدواج می کرد و «افسانه» با پسری همطراز خود، بسیاری از این ناراحتیها و کشمکشها وجود نداشت.
پی نوشت
1- با فرزند خود چگونه رفتار کنیم؟ دکتر محمدرضا شرفی، صفحه ی 5.
2- سوره ی حجرات، آیه ی 13.
3- وسائل، ج7، ص51.
4- فروع کافی، ج5.
5- سوره ی احزاب، آیه ی 37.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}