نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی

 
عَن اَبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ قالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) یَقولُ لِرَجُلٍ یَعِظُهُ: اِرغَب فیما عِندَاللهِ یُحِبَّکَ اللهُ وَازهَد مَا فی اَیدی النّاسُ یُحِبَّکَ النّاسُ. اِنَّ الزّاهِدَ فی الدُّنیا یُریحُ وَ یُریحُ قَلبَهُ وَ بَدَنَهُ فی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ الرّاغِبَ فیها یُتعِبُ قَلبَهُ وَ بَدَنَهُ فی الدُّنیا وَ الآخِرَة. لَیَجیئَنَّ اَقوامٌ یَومَ القِیامَةِ لَهُم حَسناتٌ کَاَمثالِ الجِبالِ فَیُؤمَرُ بِهِم اِلَی النَّارِ. فَقیلَ: یَا نَبِیَّ اللهِ أَمُصَلّونَ کانوا؟ قالَ: نَعَم کانُوا یُصَلُّونَ وَ یَصومونَ وَ یَأخُذُونَ وَهناً مِنَ اللیلِ لَکِنَّهُم اِذا لاحَ لَهُم شَیءٌ مِن أَمرِ الدُّنیا وَ ثَبُوا عَلَیهِ.
ابوسعید خدری می‌گوید شنیدم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مردی پند می‌داد فرمود: آنچه را نزد خداست بطلب تا خدا تو را دوست بدارد و از آنچه نزد مردم است چشم بپوش تا مردم تو را دوست بدارند. زاهد و بی‌اعتنای به دنیا جسم و جانش در دنیا و آخرت در آسایش است. و خواهان دنیا، در دنیا و آخرت روح و بدنش در سختی است. روز قیامت اقوامی را می‌آموزند که حسناتی بمانند کوه‌ها دارند، امّا امر می‌شود که به جهنّم درآیند.
گفته شد: ای پیامبر خدا، آیا اینان نمازگزار بودند؟
فرمود: آری، نماز می‌گزاردند و روزه می‌گرفتند و پاسی از شب را بیدار می‌ماندند (و نماز شب می‌خواندند)، ولی (گرفتاریشان این بود که) چون امری از امور دنیا پیش می‌آمد بر سر آن می‌پریدند (و ملاحظه‌ی حلال و حرام آن را نمی‌کردند).
بحارالانوار، ج 77، ص 186

نور هدایت

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این حدیث مردی را اندرز می‌دهد و آن‌گاه در پایان راجع به دنیا و خطرهای آن بحث می‌کند:
1. اگر می‌خواهی خدا تو را دوست داشته باشد آنچه را نزد خداست بطلب و اگر می‌خواهی مردم تو را دوست بدارند به دست مردمان نگاه نکن و به مالشان چشم طمع ندوز.
مراد از جمله‌ی «ما عندالله» ، ثواب‌های الهی، قرب خداوند و نعمت‌های اوست که اگر طالب آن باشی، خدا تو را دوست می‌دارد. امّا مردم وقتی تو را دوست می‌دارند که نسبت به چیزهایی که مورد علاقه‌ی آنان است بی اعتنا باشی، زیرا در بشر بخل حاکم است و این حاکمیّت بخل در انسان موجب می‌شود که به بی طمع علاقه‌مند باشد. واقعاً انسان برای حفظ موقعیّت خودش هم که شده، به آنچه در دست مردم است باید بی اعتنا باشد.
در طول تاریخ چیزهای عجیبی در این زمینه نوشته‌اند. برخی حاکمان، نزدیکان و برادران خود را برای حفظ حکومتشان کشته‌اند. نقل می‌کنند که سلطان محمّد فاتح، پادشاه عثمانی، چون به سلطنت رسید دستور داد تمام برادرانش را کشتند، زیرا می‌ترسید آنها تهدیدی برای حکومتش باشند. بعد از سلطان محمّدفاتح در میان عثمانی‌ها سنّت شد که هر کس به سلطنت می‌رسید تمام برادرانش را می‌کشت.
در مورد یکی از پادشاهان اشکانی نوشته‌اند که وقتی به سلطنت رسید پدر و سی برادر خود را کشت، سپس با مادرش ازدواج کرد که ثمره‌ی این ازدواج هم پدر و مادر خود را کشت. دنیا در نزد دنیاپرستان چنین است.
2. کسی که به دنیا بی اعتناست «یُریحُ و یُریحُ قَلبَهُ» است. «یریح» اوّل احتمال دارد مفعولش محذوف و کلمه‌ی النّاس باشد. یعنی هم خودش و هم جسم و جانش راحت است و هم دیگران را راحت می‌گذارد.
دلبستگی شدید به دنیا واقعاً باعث رنج و تَعَب است. خواب را بر انسان حرام می‌کند. بسا کسانی که چون شب به خانه می‌آیند تمام مسائلی را که در روز در بازار بوده و معاملاتی را که انجام داده‌اند در مقابل فکرشان رژه می‌رود. اگر خوب بوده از خوشحالی خوابشان نمی بَرد و اگر بد بوده از اندوه. باید با قرص خواب‌آور بخوابند. روحشان در عذاب است. امّا کسی که به دنیا بی اعتناست، بدن و روحش در آسایش است. دستورهای الهی چیزی نیست که فقط به درد آخرت بخورد و ثواب وعقاب آنها در آنجا ظاهر شود. اگر - پناه بر خدا- آخرتی هم نبود، اجرای این دستورها برای زندگی دنیا، برای سلامت جسم و روح و آرامش فکر لازم بود. می‌گویند بر اثر پیشرفت طب تعداد بیماران جسمی کم شده، ولی تعداد بیماران روحی هر روز زیادتر می‌شود و شاید زمانی برسد که دنیا به قول ما دارالمجانین بزرگی شود و در تمام روی زمین کسی را که دارای اعصاب سالم و خالی از هرگونه بیماری روحی باشد پیدا نکنیم. این بیماری روانی روزافزون، به عوامل زیادی بستگی دارد. دلبستگی شدید انسان به دنیا باعث می‌شود که دائم روحش در عذاب باشد. واقعاً اگر ما در مسائل زندگی مادّی به آیه‌ی «(لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَ لاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ)؛ این به خاطر آن است که برای آنچه از دست داده‌اید تأسّف نخورید و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید». (1) ایمان داشته باشیم و بدان عمل کنیم خیلی راحت هستیم. چیزی که از دست رفت چرا غصّه بخورید؟ و چیزی هم که دارید زیاد به آن نچسبید که اگر گرفتند فریادتان بلند شود. این آیه نسخه‌ی سلامت روح و جسم را در این دو جمله خلاصه و معنا کرده است.
اهل ایمان زندگی دنیایی‌شان هم بهتر است، چون پول و ثروت سلامتی نمی‌آورد، مقام دلیل بر خوشبختی نیست. کسانی‌اند که همه چیز مادّی دارند، ولی از بدبخت‌ترین مردم دنیا هستند. پیوسته در اضطرابند که مبادا دیگران از آنها بگیرند. همیشه در رنج و عذابند. بعضی چندان چیزی از مال دنیا ندارند، ولی غنی‌ترین مردمانند. البتّه مقصود از زهد این نیست که هیچ نداشته باشد، بلکه مراد این است که وابسته و دلبسته به دنیا نباشد.
آن‌گاه ابوسعید خدری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که روز قیامت اقوامی را می‌آورند که به اینها امر می‌شود به جهنّم بروند، در حالی که برای آنان حسناتی مانند کوه‌هاست. راوی می‌پرسد آیا اینها نماز هم می‌خواندند؟ فرمود: «آری، نماز می‌خواندند و روزه می‌گرفتند و به مستحبّات می‌پرداختند و حتّی بخشی از شب بیدار بودند و نماز شب می‌خواندند (اصحاب تعجّب کردند چه چیزی باعث شده جهنّمی شوند؟) گرفتاریشان این بود که وقتی امری از امور دنیا پیش می‌آمد ملاحظه‌ی حلال و حرام آن را نمی‌کردند و بر سر آن می‌پریدند».
«وَ ثَبُوا عَلَیهِ» تعبیر بسیار پرمعنایی است. یعنی مثل حیوانی که طعمه‌ای ببیند خودش را روی آن می‌اندازد، اینان در مورد دنیا همین کار را می‌کردند.
انسان هر چه در آیات و روایات و زندگی خودش و مردم و در تاریخ بشر بیشتر دقّت می‌کند به حقیقت حدیث «حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلِّ خَطیئَةٍ» (2) آشناتر می‌شود.
«حبّ دنیا» معنای وسیعی دارد که دنیا فقط اموال و ثروت نیست. گاه انسان برای حبّ مقام، حبّ زن و هزاران حبّ دیگر سقوط می‌کند و به جهنّم می‌رود. خون‌هایی که در نقاط مختلف جهان ریخته می‌شود و این همه غارت‌ها، سرچشمه‌اش حبّ دنیاست. این روزها به قدری مسأله واضح شده که مخفی هم نمی‌کنند. وقتی می‌پرسند چرا این همه جنایت می‌کنید؟ می‌گویند در آنجا منافعی داریم. برای منافع خودشان هزاران جنایت و خیانت می‌کنند.
حالا این جنایتکاران به صراحت می‌گویند، امّا اگر از برخی مقدّس‌نماها و متحجّران و بی تقوایان بپرسند چرا این کار را کردی، به صورت شرعی آن را درست و توجیه می‌کنند، در حالی که اگر مانند جنایتکاران می‌گفتند ما هم منافعی در این کار داریم، شرافتمندانه‌تر بود تا آنکه علاوه بر حبّ دنیا، ریا هم داخل آن کنند. وقتی از برخی مقدّس‌نماها می‌پرسند فلانی چطور است؟ می‌گوید حرف نزن که در اینجا شرع دهانم را بسته است. در حالی که اگر گناه آن مؤمن را می‌گفت بهتر بود، چون این کلامی را که او گفت فکر انسان را به همه جا می‌برد که این شخص چه گناهانی مرتکب شده است که شرع دهان او را بسته؟ از این روست که آن معلّم اخلاق می‌گوید: این شخص خیال می‌کند که گناه نکرده، بلکه علاوه بر غیبت، ریا کرده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره‌ی حدید، آیه‌ی 23.
2. کافی، ج 2، ص 131، ح 11.

منبع مقاله :
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.