تقوا
از انس بن مالک روایت شده است که گفت شنیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای مردم، تقوای الهی را چنانکه حقّش هست پیشهی خود سازید و در کسب خشنودی خداوند بکوشید، مطمئن باشید که دنیا ناپایدار است و آخرت
نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی
عَن اَنَسِ بنِ مَالِکٍ قالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) یَقولُ: اَیُّهَا النّاسُ، اِتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ اسعَوا فی مَرضاتِهِ وَ أَیقِنُوا مِنَ الدُّنیا بِالفَناءِ وَ مِنَ الآخِرَةِ بِالبَقاءِ وَاعمَلُوا لِما بَعدَ المَوتِ فَکَاَنَّکُم بِالدُّنیا لَم تَکُن وَ بِالآخِرَةِ لَم تَزَل. اَیُّهَا النّاسُ، اِنَّ مَن فِی الدُّنیا ضَیفٌ وَ ما فِی اَیدیهِم عارِیَةٌ وَ اِنَّ الضَّیفَ مُرتَحِلٌ وَ العارِیَةَ مَردودَةٌ. اَلا وَ اِنَّ الدُّنیا عَرَضٌ حاضِرٌ یَأکُلُ مِنهُ البَرُّ وَ الفاجِرُ وَ الآخِرَةُ وَعدٌ صَادِقٌ، یَحکُمُ فیها مَلِکٌ عادِلٌ قادِرٌ فَرَحِمَ اللهُ امرَءاً نَظَرَا لِنَفسِهِ وَ مَهَّدَ لِرَمسِهِ مَا دامَ رَسنُهُ مُرخِیاً وَ حَبلُهُ عَلی غارِبِه مُلقِیاً قَبلَ اَن یَنفَدَ اَجَلُهُ وَ یَنقَطِعَ عَمَلُهُ.
از انس بن مالک روایت شده است که گفت شنیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای مردم، تقوای الهی را چنانکه حقّش هست پیشهی خود سازید و در کسب خشنودی خداوند بکوشید، مطمئن باشید که دنیا ناپایدار است و آخرت پایدار و لذا برای آخرت کار کنید گویی که اصلاً در دنیا نبودهاید و پیوسته در آخرت بودهاید. ای مردم، تمام مردم دنیا میهمانند و آنچه دارند امانت است و این میهمان میرود و امانت نیز به صاحبش برمیگردد. بدانید دنیا متاعی نقد است که خوب و بد از آن بهره میبرند و آخرت وعده (و نسیهی) صادق و درست و ثابت است که در آن حاکمی قدرتمند و عادل حکم میراند. پس خدا رحمت کند مردی را که به نفسش بنگرد و مادام که مهلت دارد و اختیارش در دست خود اوست برای قبرش توشه مهیّا کند پیش از آنکه اجلش فرا رسد و کاری از دستش برنیاید.
بحارالانوار، ج 77، ص 177
امّا حقّ این است که در مرحلهی عالی تقوا باشید، نه در مرحلهی پست. مثل اینکه انسان در مقابل سیلاب سدّی ببندد، گاهی سد کوچک و ضعیف است و گاه محکم و بلند. هر چه سدّ تقوا بلندتر و محکمتر باشد میزان آسیب کمتر است. شهوات و هویها همچون سیلابند وتقوا همچون سد. اگر انسان سیلاب را مهار کرد تبدیل به نیروی سازنده و عظیم میشود همان نیرویی که در مرتاضها یا در علمای بزرگ و سالکان إلی الله هست.
سپس حضرت چند دستور میدهد:
1. «در کسب خشنودی خدا تلاش کنید». رضایت بر سه نوع است:
مرضات الله، مرضات النّاس، مرضات النّفس.
انسان باتقوا رضایت خدا را بر همه مقدّم میدارد، مردم هم باید به دنبال آن راضی بشوند اگر راضی شدند چه بهتر وگرنه خودشان میدانند. یا اینکه نفس ما راضی شد که شد و الا فلا. اگر ما به این مرحله رسیدیم مرحلهی عالی تقواست. مثلاً حادثهای پیش میآید اوّل رضایت خدا، بعد رضایت خلق خدا، بعد رضایت خود انسان. اگر چنین شد آدم درستی هستیم، امّا اگر خواستیم ببینیم که انعکاس خارجی آن چیست، آیا با منافع ما میسازد؟ و ضمناً ببینیم خدا چه میگوید؛ یعنی نظر خدا را در ضمن یا بعد از رضایت مردم و خود ببینیم. این شرک در عمل است، وگرنه توحید خالص غیر از اینهاست و برای رسیدن به توحید خالص در هر پیشامدی باید دید که اوّل نظر خدا چیست بعد به نظر مردم یا خودش توجّه کند.
در احادیث آمده است که مَن اَصلَحَ فِیما بَینَهُ و بَینَ اللهِ اَصلَحَ اللهُ فِیما بَینَهُ وَ بَینَ النّاسِ: «اگر انسان میان خود و خدایش را اصلاح کند، خداوند میان او و مردم را اصلاح میکند». (1) اگر واقعاً درصدد جلب رضای خدا باشیم خداوند به مانند دعای ابراهیم در حقّ همسر و فرزندش، هاجر و اسماعیل، فرمود: «(فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ)؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجّه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزی ده!» (2) قلوب مردم را متوجّه ما میکند. البتّه قرآن مجید با صراحت میگوید کسانی که از متّقیناند.
قرآن میفرماید: «(إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمَنُ وُدّاً)؛ به یقین کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، به زودی خداوند رحمان محبّتی برای آنان (در دلها) قرار میدهد». (3) امّا اوّل باید حسابمان را با خدا صاف کنیم آن وقت حساب با بقیّه صاف میشود.
2. «یقین داشته باشید که دنیا نابودشدنی و آخرت دائم است». البتّه اینکه چه مرحلهای از یقین اراده شده، آیا مراد یقین در مرحلهی عمل است یا در مرحلهی تفکّر؟ از نظر اندیشه من یقین دارم که دنیا فانی است امّا در مرحلهی عمل، عمل من مانند کسی است که یقین به بقای دنیا و فنای آخرت دارد. اگر یقین به فنای دنیا داری پس چرا این قدر که برای دنیا کار میکنی برای آخرت کار نمیکنی؟ سخن از زاهد میگوید، امّا رفتارش همچون رفتار طالبان دنیاست: یَقولُ فِی الدُّنیا قَولَ الزّاهِدینَ وَ یَعمَلُ فیها عَمَلَ الرّاغِبینَ: «در دنیا همانند پارسایان سخن میگوید امّا همچون دلبستگان و شیفتگان دنیا عمل میکند». (4)
«اَیُّها النّاسُ اِنَّ مَن فِی الدُّنیا ضَیفٌ» در احادیث اسلامی دربارهی وضع دنیا تعبیرات مختلفی آمده است و در این فقره از حدیث همهی انسانها را مخاطب میسازد و بیان میکند که مؤمن و غیرمؤمن یکسانند و تفاوتی بین آنان نیست: «ای مردم، اهل دنیا میهمانند و هر آنچه دارند عاریه است و سرانجام باید آن را به صاحبش بازگردانند».
جوان خوش قامتی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد، حضرت پرسید این جوان چکاره است؟ گفتند: بیکار است. حضرت فرمود: «سَقَطَ مِن عَینی؛ از چشمم افتاد».
اسلام چنین تعالیمی دارد و حتّی رسول بزرگوار بر دست کارگر بوسه میزند. روایاتی که دنیا را مذمّت میکند برای این است که تعادل ایجاد کند: اِنِّی لااُوصیکُم بِدارِ الدُّنیا فَإِنَّکُم بِها مُستَوثِقونَ: «من زندگی دنیا را به شما توصیه نمیکنم چرا که خود محکم به آن چسبیدهاید، ولی سفارش میکنم که خود را مهیّای زندگی آخرت سازید». برای دنیا سفارش نشده، امّا برای آخرت سفارش شده است تا تعادلی برقرار شود چرا که تمام بدبختیهای اهل دنیا به سبب دنیاپرستی است.
در پایان حدیث مقایسهای بین دنیا و آخرت کرده میفرماید: دنیا عَرَض و عاریتی است. البتّه نه به معنای عَرَض فلسفی در مقابل جوهر. دیگر از صفات دنیا این است که خوب و بد از آن بهره میبرند از آن جهت که دار امتحان است. امّا در مقابل آن آخرت وعده است، آن هم وعدهای صادق. دنیا نقد است و زایل شدنی، آخرت نسیه است ولی صادق و ثابت. در آنجا حاکم ملکی است که هم عادل است و هم قادر و کسی نمیتواند از حکومتش فرار کند: لایُمکِنُ الفِرارُ مِن حُکومَتِکَ. بنابراین ما در مقابل سه چیز قرار گرفتهایم:
عرض زایل، وعدهی صادق، حکومتی که از آن راه گریزی نیست آن هم حکومتی که قرآن فرموده است: «(وَ إِن کَانَ مِثقالَ حَبَّةٍ مِن خَردَلٍ أَتَینَا بِهَا وَ کَفَی بِنَا حَاسِبِینَ)؛ و اگر به اندازهی سنگینی دانه خردلی (کار نیک و بد) باشد، ما آن را حاضر میکنیم و کافی است که ما حسابگر باشیم». (6)
و در جای دیگر میفرماید: «(فَمَن یَعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَهُ * وَ مَن یَعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ)؛ پس هر که هموزن ذرّهای کار خیر کند آن را میبیند - و هر که هموزن ذرّهای کار بد کند آن را میبیند».(7)
هیچ چیز از دیدهی خدا مخفی نمیماند و خداوند به حساب همه میپردازد.
دنیایی که همه در آن مشترکند، امّا آخرتی که قرآن به آن اشاره فرموده: «(وَامتَازُوا الیَومَ اَیُّهَا المُجرِمُونَ)؛ و به گروهی دیگر گفته میشود: جدا شوید امروزای گناهکاران!» (8)
صفها جدا میشود. چون چنین است پس خدا رحمت کند کسی را که از حالا عاقبت خودش را پیش بینی کند. «رَمس» اشاره به قبر است. وقتی قبر صاف باشد عرب به آن «رمس» میگوید. خودش را برای آن جایگاه آماده کند مادام که به شما مهلت دادهاند و ریسمان رهاست مانند حیوان که وقتی در چراگاه است ریسمانش رهاست تا بچرد. به انسان چنین مهلتی دادهاند تا مرگش فرا برسد.
مسألهی مهمّی که در ذیل این روایت به آن اشاره شده این است که این دار دنیا با همهی اشکالاتی که دارد یک حُسن بزرگ دارد و آخرت هم با تمام خوبیها که دارد یک اشکال دارد. حسن دنیا این است که پروندهی اعمال باز میماند و شخص میتواند بدیها و کمبود حسنات را جبران کند، امّا در آخرت پرونده بسته میشود. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) میفرماید: لا عَن قَبیحٍ یَستَطیعونَ انتِقالاً وَ لا فی حَسَنٍ یَستَطیعونَ ازدِیاداً: «(در قیامت) نه میتوانند از زشتیها و گناهان بازگردند و نه میتوانند بر نیکیها و حسنات خود بیفزایند». (9)
گاهی در دنیا قطره اشکی میریزد، آه و استغفاری از عمق وجودش برمیکشد که دریای آتشی را که از گناه برافروخته، خاموش میکند.
معاد از جمله مسائلی است که قرآن روی آن بسیارتکیه کرده، چرا که عوامل تربیت انسان دو چیز است:
توجّه به مبدأ و مراقبت دائم، توجّه به حساب و معاد.
در هر مملکتی اگر این دو عامل درست شود مملکت هم درست خواهد شد.
هر قدر ایمان به این دو در ما ضعیفتر باشد از نظر عملی آلودهتریم. دعا کنید که شب و روز به یاد این دو باشیم، زیرا در نمازهای روزانه حدّاقل ده مرتبه (مَالِکِ یَومِ الدِّینِ) میگوییم. نیمی از سورهی حمد ستایش و وصف خداست و نیم دیگر وصف معاد. با همین سوره انسان ساخته میشود، سورهای که در نیمهی دوم (اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیمَ) دارد. بعد از ایمان به مبدأ و معاد، هدایت به صراط مستقیم است. هر چه بیشتر در این سوره دقّت کنیم میفهمیم که چرا این سوره برای نماز انتخاب شده و چرا باید حتماً در نماز خواند، زیرا عصارهی مبدأ و معاد و تربیت است. کاری نکنیم که در نماز هم فکر ما دنیا باشد. عبادتی که در آن فکر و حضور قلب نباشد پوست تهی از مغز است.
برای تحصیل خشوع و حضور قلب در نماز و سایر عبادات، امور ذیل توصیه شده است:
الف) به دست آوردن معرفتی که دنیا را در نظر انسان کوچک و خدا را در نظر انسان بزرگ کند، تا هیچ کار دنیوی نتواند هنگام راز و نیاز با معبود نظر او را به خود جلب و از خدا منصرف سازد.
ب) توجّه به کارهای پراکنده، معمولاً مانع تمرکز حواس است و هر قدر انسان توفیق پیدا کند که مشغلههای مشوّش و پراکنده را کم کند به حضور قلب در عبادات خود کمک کرده است.
ج) انتخاب محل و مکان نماز و سایر عبادات نیز در این امر اثر بسزایی دارد؛ به همین دلیل، نماز خواندن در برابر چیزهایی که ذهن انسان را به خود مشغول میدارد مکروه است.
د) پرهیز از گناه نیز عامل مؤثری است، زیرا گناه قلب را از خدا دور میسازد و از حضور قلب میکاهد.
ه) آشنایی به معنای نماز و فلسفهی افعال و اَذکار آن.
و) انجام دادن مستحبّات نماز و آداب مخصوص آن.
ز) از همهی اینها گذشته، این کار - مانند هر کار دیگر - نیاز به مراقبت و تمرین و استمرار و پیگیری دارد. در این صورت انسان چنان قدرت نفس پیدا میکند که میتواند هنگام نماز، دریچههای فکرش را بر غیر معبود مطلقاً ببندد. (10)
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.
از انس بن مالک روایت شده است که گفت شنیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای مردم، تقوای الهی را چنانکه حقّش هست پیشهی خود سازید و در کسب خشنودی خداوند بکوشید، مطمئن باشید که دنیا ناپایدار است و آخرت پایدار و لذا برای آخرت کار کنید گویی که اصلاً در دنیا نبودهاید و پیوسته در آخرت بودهاید. ای مردم، تمام مردم دنیا میهمانند و آنچه دارند امانت است و این میهمان میرود و امانت نیز به صاحبش برمیگردد. بدانید دنیا متاعی نقد است که خوب و بد از آن بهره میبرند و آخرت وعده (و نسیهی) صادق و درست و ثابت است که در آن حاکمی قدرتمند و عادل حکم میراند. پس خدا رحمت کند مردی را که به نفسش بنگرد و مادام که مهلت دارد و اختیارش در دست خود اوست برای قبرش توشه مهیّا کند پیش از آنکه اجلش فرا رسد و کاری از دستش برنیاید.
بحارالانوار، ج 77، ص 177
نور هدایت
البتّه احتمال دارد که این حدیث از قبیل اجمال وتفصیل باشد، چون در ابتدای آن فرمان به تقوا و رعایت حق آن داده است و بعد اموری را شرح میدهد. در تفسیر تقوا سخن بسیار است، ولی با جملهای کوتاه این مسألهی مفصّل را میتوان بیان کرد و آن این است که تقوا همان بازدارندهی باطنی و سدّی درونی است که مانع میشود انسان گناه کند. البتّه تقوا درجاتی دارد: گاهی در سرحدّ عدالت است و گاه مافوق عدالت تا اینکه به درجهی عصمت میرسد، چون مقام عصمت هم مرحلهی عالی تقواست. پس آن احساس مسؤولیت درونی انسان و آن حالت وقایه (خودنگهداری)، تقواست.امّا حقّ این است که در مرحلهی عالی تقوا باشید، نه در مرحلهی پست. مثل اینکه انسان در مقابل سیلاب سدّی ببندد، گاهی سد کوچک و ضعیف است و گاه محکم و بلند. هر چه سدّ تقوا بلندتر و محکمتر باشد میزان آسیب کمتر است. شهوات و هویها همچون سیلابند وتقوا همچون سد. اگر انسان سیلاب را مهار کرد تبدیل به نیروی سازنده و عظیم میشود همان نیرویی که در مرتاضها یا در علمای بزرگ و سالکان إلی الله هست.
سپس حضرت چند دستور میدهد:
1. «در کسب خشنودی خدا تلاش کنید». رضایت بر سه نوع است:
مرضات الله، مرضات النّاس، مرضات النّفس.
انسان باتقوا رضایت خدا را بر همه مقدّم میدارد، مردم هم باید به دنبال آن راضی بشوند اگر راضی شدند چه بهتر وگرنه خودشان میدانند. یا اینکه نفس ما راضی شد که شد و الا فلا. اگر ما به این مرحله رسیدیم مرحلهی عالی تقواست. مثلاً حادثهای پیش میآید اوّل رضایت خدا، بعد رضایت خلق خدا، بعد رضایت خود انسان. اگر چنین شد آدم درستی هستیم، امّا اگر خواستیم ببینیم که انعکاس خارجی آن چیست، آیا با منافع ما میسازد؟ و ضمناً ببینیم خدا چه میگوید؛ یعنی نظر خدا را در ضمن یا بعد از رضایت مردم و خود ببینیم. این شرک در عمل است، وگرنه توحید خالص غیر از اینهاست و برای رسیدن به توحید خالص در هر پیشامدی باید دید که اوّل نظر خدا چیست بعد به نظر مردم یا خودش توجّه کند.
در احادیث آمده است که مَن اَصلَحَ فِیما بَینَهُ و بَینَ اللهِ اَصلَحَ اللهُ فِیما بَینَهُ وَ بَینَ النّاسِ: «اگر انسان میان خود و خدایش را اصلاح کند، خداوند میان او و مردم را اصلاح میکند». (1) اگر واقعاً درصدد جلب رضای خدا باشیم خداوند به مانند دعای ابراهیم در حقّ همسر و فرزندش، هاجر و اسماعیل، فرمود: «(فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ)؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجّه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزی ده!» (2) قلوب مردم را متوجّه ما میکند. البتّه قرآن مجید با صراحت میگوید کسانی که از متّقیناند.
قرآن میفرماید: «(إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمَنُ وُدّاً)؛ به یقین کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، به زودی خداوند رحمان محبّتی برای آنان (در دلها) قرار میدهد». (3) امّا اوّل باید حسابمان را با خدا صاف کنیم آن وقت حساب با بقیّه صاف میشود.
2. «یقین داشته باشید که دنیا نابودشدنی و آخرت دائم است». البتّه اینکه چه مرحلهای از یقین اراده شده، آیا مراد یقین در مرحلهی عمل است یا در مرحلهی تفکّر؟ از نظر اندیشه من یقین دارم که دنیا فانی است امّا در مرحلهی عمل، عمل من مانند کسی است که یقین به بقای دنیا و فنای آخرت دارد. اگر یقین به فنای دنیا داری پس چرا این قدر که برای دنیا کار میکنی برای آخرت کار نمیکنی؟ سخن از زاهد میگوید، امّا رفتارش همچون رفتار طالبان دنیاست: یَقولُ فِی الدُّنیا قَولَ الزّاهِدینَ وَ یَعمَلُ فیها عَمَلَ الرّاغِبینَ: «در دنیا همانند پارسایان سخن میگوید امّا همچون دلبستگان و شیفتگان دنیا عمل میکند». (4)
«اَیُّها النّاسُ اِنَّ مَن فِی الدُّنیا ضَیفٌ» در احادیث اسلامی دربارهی وضع دنیا تعبیرات مختلفی آمده است و در این فقره از حدیث همهی انسانها را مخاطب میسازد و بیان میکند که مؤمن و غیرمؤمن یکسانند و تفاوتی بین آنان نیست: «ای مردم، اهل دنیا میهمانند و هر آنچه دارند عاریه است و سرانجام باید آن را به صاحبش بازگردانند».
نکته:
این تشبیه بسیار گویاست. فرض کنید ما را به منزلی با فرشهای ابریشم بافت و مجلّل و بسیار قیمتی و سفرهای رنگین با ظرفهای جواهرنشان دعوت کنند. وقتی احساس کنیم تمام اینها موقّتی و عاریهای است هیچ دلبستگی برای ما ایجاد نمیکند. اگر همین احساس نسبت به دنیا باشد قطعاً کسی به دنیا دل نمیبندد. مگر میشود انسان برای یک میهمانی، هزار جنایت بکند و همه چیز را زیر پا بگذارد. برخی دائماً غصّه میخورند که چرا فلان کار را نکردم. اگر فلان خانه را خریده بودم حالا قیمتش چند برابر میشد. این غصّهها و شادیهای دنیوی برای آن است که خود را میهمان نمیداند. غصّهی اموالش را میخورد که نکند دزد آن را ببرد یا از بین برود.اشکال:
برخی روشنفکر مآبها و مخالفان اسلام میگویند این تعلیمات مخدّر است و سبب میشود که مردم تنبل شوند و جامعهی اسلامی جامعهای عقب مانده بماند. یا اصلاً این روایات ساخته و پرداختهی سرمایهداران است که میخواهند مردم را به این چیزها بی اعتنا کنند تا خودشان به چپاول بپردازند.جواب:
اسلام دستور به تلاش میدهد و از تنبلی و سربار بودن جامعه بازمیدارد. در عبارتی آمده است: مَلعُونٌ مَن اَلقی کَلَّهُ عَلَی النّاسِ: «از رحمت خدا به دور است کسی که سربار دیگران باشد». (5)جوان خوش قامتی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد، حضرت پرسید این جوان چکاره است؟ گفتند: بیکار است. حضرت فرمود: «سَقَطَ مِن عَینی؛ از چشمم افتاد».
اسلام چنین تعالیمی دارد و حتّی رسول بزرگوار بر دست کارگر بوسه میزند. روایاتی که دنیا را مذمّت میکند برای این است که تعادل ایجاد کند: اِنِّی لااُوصیکُم بِدارِ الدُّنیا فَإِنَّکُم بِها مُستَوثِقونَ: «من زندگی دنیا را به شما توصیه نمیکنم چرا که خود محکم به آن چسبیدهاید، ولی سفارش میکنم که خود را مهیّای زندگی آخرت سازید». برای دنیا سفارش نشده، امّا برای آخرت سفارش شده است تا تعادلی برقرار شود چرا که تمام بدبختیهای اهل دنیا به سبب دنیاپرستی است.
در پایان حدیث مقایسهای بین دنیا و آخرت کرده میفرماید: دنیا عَرَض و عاریتی است. البتّه نه به معنای عَرَض فلسفی در مقابل جوهر. دیگر از صفات دنیا این است که خوب و بد از آن بهره میبرند از آن جهت که دار امتحان است. امّا در مقابل آن آخرت وعده است، آن هم وعدهای صادق. دنیا نقد است و زایل شدنی، آخرت نسیه است ولی صادق و ثابت. در آنجا حاکم ملکی است که هم عادل است و هم قادر و کسی نمیتواند از حکومتش فرار کند: لایُمکِنُ الفِرارُ مِن حُکومَتِکَ. بنابراین ما در مقابل سه چیز قرار گرفتهایم:
عرض زایل، وعدهی صادق، حکومتی که از آن راه گریزی نیست آن هم حکومتی که قرآن فرموده است: «(وَ إِن کَانَ مِثقالَ حَبَّةٍ مِن خَردَلٍ أَتَینَا بِهَا وَ کَفَی بِنَا حَاسِبِینَ)؛ و اگر به اندازهی سنگینی دانه خردلی (کار نیک و بد) باشد، ما آن را حاضر میکنیم و کافی است که ما حسابگر باشیم». (6)
و در جای دیگر میفرماید: «(فَمَن یَعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَهُ * وَ مَن یَعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ)؛ پس هر که هموزن ذرّهای کار خیر کند آن را میبیند - و هر که هموزن ذرّهای کار بد کند آن را میبیند».(7)
هیچ چیز از دیدهی خدا مخفی نمیماند و خداوند به حساب همه میپردازد.
دنیایی که همه در آن مشترکند، امّا آخرتی که قرآن به آن اشاره فرموده: «(وَامتَازُوا الیَومَ اَیُّهَا المُجرِمُونَ)؛ و به گروهی دیگر گفته میشود: جدا شوید امروزای گناهکاران!» (8)
صفها جدا میشود. چون چنین است پس خدا رحمت کند کسی را که از حالا عاقبت خودش را پیش بینی کند. «رَمس» اشاره به قبر است. وقتی قبر صاف باشد عرب به آن «رمس» میگوید. خودش را برای آن جایگاه آماده کند مادام که به شما مهلت دادهاند و ریسمان رهاست مانند حیوان که وقتی در چراگاه است ریسمانش رهاست تا بچرد. به انسان چنین مهلتی دادهاند تا مرگش فرا برسد.
مسألهی مهمّی که در ذیل این روایت به آن اشاره شده این است که این دار دنیا با همهی اشکالاتی که دارد یک حُسن بزرگ دارد و آخرت هم با تمام خوبیها که دارد یک اشکال دارد. حسن دنیا این است که پروندهی اعمال باز میماند و شخص میتواند بدیها و کمبود حسنات را جبران کند، امّا در آخرت پرونده بسته میشود. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) میفرماید: لا عَن قَبیحٍ یَستَطیعونَ انتِقالاً وَ لا فی حَسَنٍ یَستَطیعونَ ازدِیاداً: «(در قیامت) نه میتوانند از زشتیها و گناهان بازگردند و نه میتوانند بر نیکیها و حسنات خود بیفزایند». (9)
گاهی در دنیا قطره اشکی میریزد، آه و استغفاری از عمق وجودش برمیکشد که دریای آتشی را که از گناه برافروخته، خاموش میکند.
معاد از جمله مسائلی است که قرآن روی آن بسیارتکیه کرده، چرا که عوامل تربیت انسان دو چیز است:
توجّه به مبدأ و مراقبت دائم، توجّه به حساب و معاد.
در هر مملکتی اگر این دو عامل درست شود مملکت هم درست خواهد شد.
هر قدر ایمان به این دو در ما ضعیفتر باشد از نظر عملی آلودهتریم. دعا کنید که شب و روز به یاد این دو باشیم، زیرا در نمازهای روزانه حدّاقل ده مرتبه (مَالِکِ یَومِ الدِّینِ) میگوییم. نیمی از سورهی حمد ستایش و وصف خداست و نیم دیگر وصف معاد. با همین سوره انسان ساخته میشود، سورهای که در نیمهی دوم (اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیمَ) دارد. بعد از ایمان به مبدأ و معاد، هدایت به صراط مستقیم است. هر چه بیشتر در این سوره دقّت کنیم میفهمیم که چرا این سوره برای نماز انتخاب شده و چرا باید حتماً در نماز خواند، زیرا عصارهی مبدأ و معاد و تربیت است. کاری نکنیم که در نماز هم فکر ما دنیا باشد. عبادتی که در آن فکر و حضور قلب نباشد پوست تهی از مغز است.
برای تحصیل خشوع و حضور قلب در نماز و سایر عبادات، امور ذیل توصیه شده است:
الف) به دست آوردن معرفتی که دنیا را در نظر انسان کوچک و خدا را در نظر انسان بزرگ کند، تا هیچ کار دنیوی نتواند هنگام راز و نیاز با معبود نظر او را به خود جلب و از خدا منصرف سازد.
ب) توجّه به کارهای پراکنده، معمولاً مانع تمرکز حواس است و هر قدر انسان توفیق پیدا کند که مشغلههای مشوّش و پراکنده را کم کند به حضور قلب در عبادات خود کمک کرده است.
ج) انتخاب محل و مکان نماز و سایر عبادات نیز در این امر اثر بسزایی دارد؛ به همین دلیل، نماز خواندن در برابر چیزهایی که ذهن انسان را به خود مشغول میدارد مکروه است.
د) پرهیز از گناه نیز عامل مؤثری است، زیرا گناه قلب را از خدا دور میسازد و از حضور قلب میکاهد.
ه) آشنایی به معنای نماز و فلسفهی افعال و اَذکار آن.
و) انجام دادن مستحبّات نماز و آداب مخصوص آن.
ز) از همهی اینها گذشته، این کار - مانند هر کار دیگر - نیاز به مراقبت و تمرین و استمرار و پیگیری دارد. در این صورت انسان چنان قدرت نفس پیدا میکند که میتواند هنگام نماز، دریچههای فکرش را بر غیر معبود مطلقاً ببندد. (10)
پینوشتها:
1. کافی، ج 8، ص 307، ح 477.
2. سورهی ابراهیم، آیهی 37.
3. سورهی مریم، آیهی 96.
4. تحف العقول، ص 157.
5. بحارالانوار، ج 77، ص 140، ح 20.
6. سورهی انبیاء، آیهی 47.
7. سورهی زلزله، آیات 7 و 8.
8. سورهی یس، آیهی 59.
9. نهج البلاغه، خطبهی 188.
10. رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیهی 11 سورهی مؤمنون.
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}