نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی

 
یا عَلیُّ، لِکُلِّ ذَنبٍ تَوبَةٌ اِلّا سَوءُ الخُلقِ فَإِنَّ صاحبَهُ کُلَّمَا خَرَجَ مِن ذَنبٍ دَخَلَ فِی ذَنبٍ.
ای علی، هرگناهی توبه‌ای دارد جز بداخلاقی، زیرا هرگاه انسان بداخلاق از گناهی خارج می‌شود (توبه می‌کند)، به گناه دیگری دچار می‌شود.
بحارالانوار، ج 77، ص 48

نور هدایت

در اینجا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خطر سوء خُلق اشاره کرده می‌فرماید: از همه‌ی گناهان می‌توان توبه کرد، امّا از بداخلاقی نمی‌توان توبه کرد، زیرا این صفت دست از انسان برنمی‌دارد و مهم این است که بدانیم انسان از عمل توبه می‌کند، در حالی که سوءِ‌خُلق عمل نیست.

آثار سوءِخُلق

1.سوءخُلق سرچشمه‌ی گناهان بسیاری است.انسان می‌خواهد از گناهی توبه کند، به گناه دیگر می‌افتد. لذا حضرت می‌فرماید توبه ندارد. از این رو از جمله آثار سوءِخُلق، کثرت گناهان ناشی از آن است؛ مانند: اذیّت و آزار مردم، دروغ، غیبت، ظلم.
2. از جمله آثار سوءِ‌خُلق، آثار اجتماعی است. یعنی نفرت عمومی مردم را به همراه می‌آورَد. به عبارت دیگر، انسان با بدخُلقی، دوستان و جامعه و نفوذش را از دست می‌دهد. مثلاً کاسب است مشتری‌هایش را از دست می‌دهد. آقاست، مریدان را از دست می‌دهد. سوءِ خلق باعث می‌شود که یاران و معاشران از دست بروند. حتّی گاهی زن و فرزندانش را از دست می‌دهد. منظور از «دست دادن» این است که آنان از او بیگانه می‌شوند تا جایی که بچّه دوست ندارد پدر را ببیند، چون پدر بداخلاق است. میان او و فرزندان فاصله می‌افتد. پس نفرت عمومی و جدا شدن مردم یکی دیگر از آثار سوءِخلق است.
3. اثر سوم سوءِخلق، شکنجه و عذاب روحی است که بر خود انسان تأثیر می‌گذارد. یعنی آدم بداخلاق پیش از هر کس خودش اذیّت می‌شود. او با آتش بداخلاقی، اوّل درون خود را می‌سوزاند آن‌گاه برون دیگران را. البتّه این موجب بیماری انسان می‌شود و در کوتاهی عمر او بسیار مؤثّر است.
بنابراین سوءِ خلق حدّاقل این سه اثر منفی را دارد: کثرت گناهان، از دست دادن دوستان و یاران و بستگان و آشنایان، شکنجه‌ی روحی.

عوامل و سرچشمه‌های بداخلاقی

1. توقّع بیجا:

کسانی که پرتوقّع‌اند و انتظار دارند مردم به آنها سلام کنند و احترام بگذارند، طبیعتاً با مواردی مواجه می‌شوند که مخالف انتظارشان است لذا از کوره در می‌روند و عصبانی می‌شوند، امّا اگر انسان سطح توقّع و انتظارش را حتّی در مورد خانواده و نزدیکانش کم کند، عصبانی نمی‌شود و در برابر اتّفاقاتی که پیش می‌آید آمادگی دارد. اگر چنین روحیّه‌ای پیدا شد، از مشکلات نمی‌هراسد و افسرده نمی‌شود. برخی اشخاص وقتی از دوستانشان ضربه می‌خورند می‌گویند ما چنین چیزی را از دوستمان توقّع نداشتیم.

2. کبر و غرور:

انسان‌های متکبّر طبعاً می‌خواهند بالاتر از همه باشند و چون مردم فطرتاً با چنین افرادی ناسازگارند و به ایشان اعتنایی نمی‌کنند و اینان نیز وقتی می‌بینند کارها مطابق خواستشان انجام نشده است، عصبانی و بداخلاق می‌شوند.

3 . عدم گذشت:

برخی در زندگی گذشت کمی دارند و لذا دچار عصبانیّت می‌شوند، امّا انسان باید بکوشد کار خلاف را نادیده بگیرد و در برابر ناملایمات گذشت کند، چون اگر آن را فراموش کند اخلاقش هم خوب می‌شود ولی اگر فراموش نکرد هر وقت به ذهنش می‌آید ناراحت و در نتیجه بداخلاق می‌شود.

4. کم ظرفیّتی:

انسان‌های کم ظرفیّت یا بی ظرفیّت نمی‌توانند مسائل را تحمّل کنند. به قول معروف «با مَویزی شیرین می‌شود و با غوره‌ای ترش» یعنی نسیمی در خانه‌ی او طوفان است. چنین کسانی همیشه کج خلق و بداخلاق و عصبانی‌اند. امّا اگر انسان بلندنظر باشد، این‌گونه مسائل را به راحتی هضم می‌کند. اینها چهار عامل روحی روانی بود، اکنون به عوامل اجتماعی و جسمانی می‌پردازیم.

عوامل اجتماعی و جسمانی

1. انسانی که ضعیف المزاج است، گاهی کج خلق می‌شود. دیده‌اید بیماران معمولاً بداخلاق می‌شوند، زیرا بر اثر بیماری که تحمّل کرده‌اند باید ملاحظه‌ی حالشان بشود و از سروصدا نزدشان پرهیز کرد و پرستارانشان باید با آنها مدارا کنند، برای اینکه بیمار در وضعی است که کج خلقی جزء طبیعت او شده.
یا مثلاً در بعدازظهر ماه رمضان، برخی مردم عصبانی و بداخلاق می‌شوند، چون بر اثر گرسنگی و تشنگی، خون غلیظ می‌شود و به مغز نمی‌رسد، اعصاب خسته است و سلول‌های مغزی تغذیه نمی‌شوند، طبعاً اعصاب تحت فشار قرار می‌گیرد در نتیجه نمی‌تواند خود را کنترل کند. لذا بهتر است در این هنگام در جایی باشد که عوامل عصبانیّت کمتر است، زیرا می‌تواند سراغ عوامل عصبانیّت نرود و در ساعاتی که زمینه‌ها آماده است روابطش را با مردم کم کند. یعنی به گونه‌ای باشد که کج خلقی خودش را نشان ندهد.
2. گاهی محرومیّت از جایی، سبب بداخلاقی در جایی دیگر می‌شود. مثلاً در بازار ضرر کرده، وقتی به خانه می‌رود زن و فرزندان را می‌آزارَد.
این بداخلاقی بلای بسیار بدی است، به خصوص کسانی که با مردم سروکار دارند باید برای پیشبرد کارها در دل مردم نفوذ کنند و مصداق (لَو کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ القَلبِ لَانفَضُّوا مِن حَولِکَ) (1) نباشند. بلکه مصداق (فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُم) (2) باشند. ولی کسانی که با مردم سروکار ندارند زیاد ازخود کج‌خلقی و بداخلاقی نشان نمی‌دهند.
خلاصه گاهی کج‌خلقی تمام برنامه‌های انسان را از بین می‌برد. از این رو باید علاوه بر از بین بردن زمینه‌ها و عوامل کج‌خلقی، تمرین خوش خلقی کرد. حضرت علی (علیه السلام) آن قدر حُسن خلق داشت که دشمنانش او را متّهم به مزّاح می‌کردند و می‌گفتند علی (علیه السلام) - العیاذ بالله - بذله‌گو است.
برای اینکه انسان به سوء خلق مبتلا نشود باید نقطه‌ی مقابل آن را - که حسن‌خلق است - در خود بپرورد و به اهمّیّت آن واقف شود. لذا برای اینکه متوجّه شویم حسن‌خلق تا چه اندازه نزد پیشوایان بزرگ اسلامی اهمّیّت دارد احادیثی از معصومین (علیهم السلام) را درباره‌ی اهمّیّت حُسن خلق برگزیده‌ایم که به آنها اشاره می‌کنیم:

نمونه‌ای از حسن‌خلق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

پیروزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هر چند با تأیید و امداد الهی بود، ولی از نظر ظاهری عوامل متعدّدی داشت که یکی از مهم‌ترین آنها جاذبه‌ی اخلاقی آن حضرت بود. آن چنان صفات عالی انسانی و مکارم اخلاق در او جمع بود که دشمنان سرسخت را تحت تأثیر قرار می‌داد و به تسلیم وامی‌داشت و دوستان را سخت مجذوب خود می‌ساخت.
حتّی اگر این را معجزه‌ی اخلاقی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بنامیم اغراق نگفته‌ایم، چنانکه نمونه‌ای از این معجزه‌ی اخلاقی در فتح مکّه نمایان گشت، هنگامی که مشرکان خونخوار و جنایت‌پیشه - که سالیان دراز هر چه در توان داشتند برضدّ اسلام و شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به کار گرفتند - در چنگال مسلمین گرفتار شدند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برخلاف تمام محاسبات دوستان و دشمنان، فرمان عفو عمومی صادر کرد و تمام جنایات آنان را به دست فراموشی سپرد و همین سبب شد که به مصداق (یَدخُلُونَ فِی دِینِ اللهِ أَفوَاجاً) مردم گروه گروه مسلمان شوند.
درباره‌ی حسن‌خلق، عفو، مهربانی، ایثار، فداکاری و تقوای آن حضرت در کتاب‌های تفسیر و تاریخ داستان‌های زیادی آمده است ولی همین قدر باید بگوییم که در حدیثی از حسین بن علی (علیه السلام) آمده است که فرمود: از پدرم امیرمؤمنان علی (علیه السلام) درباره‌ی ویژگی‌های زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اخلاق او پرسیدم و پدرم مشروحاً به من پاسخ فرمود. در بخشی از این حدیث آمده است: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با همنشینانش با خوشرویی و خنده برخورد می‌کرد و نرمخو و ملایم بود. هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بدزبان، عیب‌جو و مدیحه سرا نبود. هیچ‌کس از او مأیوس نمی‌شد و هر که به در خانه‌ی او می‌آمد نومید باز نمی‌گشت. سه چیز را از خود دور کرده بود: مجادله در سخن، پرگویی، دخالت در کاری که به او مربوط نبود. و دو چیز را در مورد مردم رها کرده بود: کسی را مذمّت نمی‌کرد، به جست و جوی لغزش‌ها و عیب‌های پنهانی مردم نمی‌پرداخت.
فقط در مورد اموری که ثواب الهی را امید داشت سخن می‌گفت. هنگام سخن گفتن به قدری کلماتش در دل‌ها نفوذ داشت که همه سکوت اختیار می‌کردند و هنگامی که ساکت می‌شد آنها به سخن درمی‌آمدند، امّا نزد او هرگز نزاع و مجادله نمی‌کردند. هر گاه مرد غریب و ناآگاهی با خشونت سخن می‌گفت و درخواستی می‌کرد، تحمّل می‌کرد و به یارانش می‌فرمود: هرگاه کسی حاجتی دارد به او عطا کنید. هرگز کلام کسی را قطع نمی‌کرد تا سخنش پایان گیرد».
آری، اگر این اخلاق نیکو و ملکات الهی نبود آن ملّت عقب مانده جاهلی و آن جمع خشن انعطاف‌ناپذیر به اسلام در نمی‌آمدند، بلکه به مصداق آیه‌ی (لَانفَضُّوا مِن حَولِکَ) همه از گرد او پراکنده می‌شدند و همان راه و روش دوران جاهلیّت را ادامه می‌دادند. و چه خوب است که این اخلاق اسلامی امروز زنده شود و در هر مسلمانی، پرتوی از اخلاق و خوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد.

اهمّیّت حسن‌خلق در روایات اسلامی

روایات اسلامی نیز در این زمینه - چه درباره‌ی شخص پیامبر و چه درباره‌ی وظیفه‌ی مسلمین - فراوان است که در اینجا به چند روایت اشاره می‌کنیم:
در حدیثی می‌خوانیم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اِنَّمَا بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الأخلاقِ؛ من برای این مبعوث شده‌ام که فضایل اخلاقی را تکمیل کنم».
به این ترتیب، یکی از اهداف اصلی بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همین تکمیل اخلاق نیکوست.
در حدیث دیگری فرمود: «اِنَّ المُؤمِنُ لَیُدرِکَ بِحُسنِ خُلقِهِ دَرَجةَ قائِمِ اللَّیلِ وَ صائِمِ النَّهارِ؛ مؤمن با حُسن خلق خود به درجه‌ی کسی می‌رسد که شب‌ها به عبادت می‌ایستد و روزها روزه‌دار است». (3)
و در روایت دیگری می‌خوانیم که فرمود: «مَا مِن شَیءٍ اَثقَلُ فِی المیزانِ مِن حُسنِ الخُلُقِ؛ چیزی در میزان عمل، سنگین‌تر از خلق خوب نیست». (4)
و از آن حضرت نقل شده است که فرمود: «اَحَبُّکُم اِلَی اللهِ اَحسَنُکُم اَخلاقاً اَلمُوَطِئُونَ أکنافاً الَّذینَ یَألَفونَ وَ یُؤلَفونَ وَ أبغَضُکُم اِلَی اللهِ اَلمَشّؤونَ بِالنَّمِیمَةِ اَلمُفَرِّقُونَ بَینَ الإخوان اَلملتَمِسُونَ لِلبُرَآءِ العَثَراتِ؛ از همه‌ی شما محبوب‌تر نزد خدا کسی است که اخلاقش از همه بهتر باشد، همان کسانی که متواضع‌اند، با دیگران آمیزش دارند و مردم نیز با آنها آمیزش دارند. و از همه‌ی شما مبغوض‌تر نزد خدا سخن‌چین است که در میان برادران جدایی می‌افکنَد و در جست و جوی لغزش افراد بی گناه است». (5)
در حدیث دیگری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که فرمود: «أکثَرُ ما یُدخِلُ النّاسَ الجَنَّةَ تَقوَی اللهِ وَ حُسنُ الخُلقِ؛ بیشترین چیزی که مردم را وارد بهشت می‌کند پرهیزگاری و خوشخویی است». (6)
در حدیثی امام باقی (علیه السلام) فرمود: «اِنَّ اَکمَلَ المُؤمنینَ ایماناً أَحسَنُهُم خُلقاً؛ از میان مؤمنان کسی ایمانش از همه بهتر است که اخلاقش نیکوتر باشد». (7)
در حدیثی از امام علیّ بن موسی الرّضا (علیه السلام) آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «عَلَیکُم بِحُسنِ الخُلقِ فَأنَّ حُسنَ‌الخُلقِ فِی الجَنَّةِ لامَحالَةَ وَ اِیّاکُم وَ سُوءَالخُلقِ فَأنَّ سُوءَالخُلقِ فِی النّارِ لامَحالَةَ؛ بر شما باد به خوشخویی، زیرا خوش‌خلق سرانجام در بهشت است و از بدخلقی بپرهیزید که سرانجام در آتش است». (8)
از مجموع این احادیث به خوبی استفاده می‌شود که خوشخویی کلید بهشت، وسیله‌ی جلب رضای خدا، نشانه‌ی قدرت ایمان، و هم عرض عبادت‌های شبانه و روزانه است.

بدخویی نقطه‌ی مقابل خوش‌خویی، در روایات اسلامی

در حدیثی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «الخُلقُ السَّیِّءُ یُفسِدُ العَمَلَ کَما یُفسِدُ الخَلُّ العَسَلَ؛ بدخویی عمل را تباه می‌کند چنانکه سرکه عسل را فاسد می‌سازد». (9)
در حدیث دیگری فرمود: «سُوءُ الخُلقِ ذَنبٌ لایُغفَرُ وَ سُوءُ الظَّنِّ خَطیئَةٌ تَفُوحُ؛ بدخویی گناهی نابخشودنی است و بدگمانی خطایی است که منتشر می‌شود». (10)
و در روایتی فرمود: «اِنَّ العَبدَ لَیَبلُغُ مِن سُوءِ خُلقِهِ اَسفَلُ دَرَکِ جَهَنَّمٍ؛ بنده بر اثر بدخویی به پایین‌ترین طبقات دوزخ می‌رسد». (11)
در حدیثی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: «رُبَّ عَزیزٍ أَذَلَّهُ خُلُقُهُ وَ ذَلیلٍ أَعَزَّهُ خُلُقُهُ؛ بسا عزیزی که اخلاقش او را ذلیل ساخته و ذلیلی که اخلاقش او را عزیز کرده است». (12)
و در روایت دیگری فرمود: «مَن ساءَ خُلُقُهُ فَأذِّنوا فی اُذُنِهِ؛ هر که اخلاقش بد شد در گوشش اذان بگویید». (13)

پی‌نوشت‌ها:

1. ترجمه: «اگر تندخو و سخت دل بودی مردم از گرد تو پراکنده می‌شدند». سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 159.
2. ترجمه: «رحمت خدا تو را با مردم مهربان و خوش‌خوی گردانید». سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 159.
3. بحار الانوار، ج 71، ص 382.
4. عیون اخبار الرّضا (علیه السلام)، ج 1، ص 40.
5. مستدرک الوسائل، ج 9، ص 150.
6. بحارالانوار، ج 71، ص 373.
7. همان، ج 1، ص 373.
8. همان، ج 10، ص 369.
9. همان، ج 73، ص 297.
10. المحجّة البیضاء، ج 5، ص 93.
11. همان.
12. بحارالانوار، ج 71، ص 396.
13. همان، ج 62، ص 277.

منبع مقاله :
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.