حیات و مرگ دلها
ای علی، همنشینی با سه چیز قلب را میمیراند، همنشینی با انسانهای پست، همنشینی با ثروتمندان، سخن گفتن با زنان.
بحارالانوار، ج 77،ص45.
نور هدایت
از این فقره از وصیّتنامه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نکاتی استفاده میشود، از جمله:1. از این حدیث میتوان استفاده مهمّی در مورد حیات و مرگ قلب کرد. قلب در اینجا کنایه از روح و جان آدمی است. یعنی علاوه بر اینکه جسم آدمی حیات و ممات دارد، دل و روح آدمی دارای حیات و مرگ است که از آن تعبیر میشود به «حیات و مرگ معنوی».
امام سجّاد (علیه السلام) در مناجات تائبین میفرماید: «إلهی ألبَسَتنی الخَطَایا لِبَاسَ مَسکِنَتی وَ أماتَ قَلبی عَظیمَ جَنایَتی؛ خدایا، خطاهایم بر من لباس خواری پوشانده و دوری از تو جامهی بیچارگی به تنم کرده و جنایات و گناهان بزرگم قلبم را میرانده است».
این دعا دلالت دارد که قلب دارای مرگ و زندگی است. و اصلاً مناجات تائبین خود بیانگر عوامل مرگ و حیات قلب است. امام عرض میکند: خدایا با توبه قلبم را زنده کن؛ بدین معنا که حیات با توبه و مرگ با گناهان صورت میپذیرد.
برخی افراد در کنارشان هزاران درس عبرت صورت میگیرد، یا هزاران آیه و روایت و مواعظ تکاندهنده در گوششان میخوانند، امّا کوچکترین اثری در آنها ندارد، چون قلبشان مرده است.
حیات را میتوان با دو چیز به خوبی شناخت: حس و حرکت. یعنی موجودی که نه احساس دارد و نه حرکت مرده است، یا کسی که سوزن در بدنش فرو میکنی امّا تکان نمیخورد مرده است، یا اینکه احساس نمیکند آن عضو از بدنش مرده است چنانکه قرآن در بحث از حیات و مرگ معنوی گاه مثلاً برخی مردهها را در ردیف زندهها قرار میدهد میگوید: «(وَ لَا تَحسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبیلِ اللهِ أَموَاتاً بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ)؛ (ای پیامبر) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند مردهاند، بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند». (1)
یا در جای دیگر عدّهای از زندهها را در صف مردهها قرار میدهد میگوید: (إِنَّکَ لَاتُسمِعُ المَوتَی وَ لَاتُسمِعُ الصُمَّ الدُّعَاءَ). (2)
در جای دیگر میفرماید: «(لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً)؛ تا هر کس را که زنده است (و حیات انسانی دارد) انذار کند». (3) قرآن وسیلهی انذار انسانهای زنده است.
حیات و مرگ دلها
انسانها دارای چند نوع حیات و مرگند:نخست حیات و مرگ نباتی که مظهرش همان نمو و رشد و تغذیه و تولید مثل است و از این نظر با تمام گیاهان همگام است.
دیگر حیات و مرگ حیوانی که نشانهی بارز آن احساس و حرکت است و در این دو ویژگی نیز با تمام حیوانات یکسان است.
امّا نوع سوم از حیات مخصوص انسانهاست و آنها را از دیگر گیاهان و حیوانات جدا میکند که آن حیات انسانی و روحانی است. این همان چیزی است که در روایات اسلامی از آن به «حیاةالقلوب» تعبیر شده که منظور از «قلب» در اینجا همان «روح»، «عقل» و «عواطف» انسان است. در سخنان امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در خطبهها و کلمات قصار نهج البلاغه روی این مسأله بسیار تأکید شده است. در خطبهی 110 دربارهی قرآن میگوید: «تَفَقَّهُوا فِیهِ فَإِنَّهُ رَبیعُ القُلُوبِ؛ دربارهی قرآن بیندیشید که بهار حیات بخش دلهاست».
و در خطبهی 133 دربارهی حکمت و دانش میفرماید: «هِیَ حَیاةٌ لِلقَلبِ المَیِّتِ؛ حکمت مایهی حیات دلهای مرده است».
و گاهی بیماری قلب را در برابر بیماری بدن قرار داده و میفرماید: «وَ اَشَدُّ مِن مَرَضِ البَدَنِ مَرَضُ القَلبِ؛ بدتر از بیماری تن بیماری دل است». (4)
در جایی دیگر میفرماید: «مَن قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلبُهُ؛ هر کس روح ورعاش کم شود قلبش میمیرد». (5) و تعبیرات فراوان دیگر.
از سوی دیگر قرآن مجید برای انسان نوع خاصّی از بینایی و شنوایی و درک و شعور غیر از بینایی و شنوایی و شعور ظاهری قائل شده چنانکه دربارهی کافران میفرماید: «(صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لَایَعقِلُونَ)؛ (کافران) کرولال و کورند؛ از این رو چیزی نمیفهمند». (6)
در جای دیگر منافقان را بیماردلانی مینامد که خداوند بر بیماریشان میافزاید: (فِی قُلُوبِهِم مَرَضُ فَزَادَهُم اللهُ مَرَضاً). (7)
قرآن مجید کسانی را که ترس از خدا در وجودشان نیست سنگدلانی معرّفی کرده که قلبشان از سنگ خارا نیز سخت است: (ثُمَّ قَسَت قُلُوبُکُم مِن بَعدِ ذَلکَ فَهِیَ کَالحِجَارَةِ أَو أَشَدُّ قَسوَةً). (8)
دربارهی گروهی از کافران تعبیری دارد که ضمن آن ایشان را ناپاکان معرّفی میکند میگوید: «(أُولَئِکَ الَّذِینَ لَم یُرِدِ اللهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُم)؛ آنان کسانیاند که خدا نمیخواهد دلهایشان را پاک سازد». (9)
در جای دیگر میفرماید: دعوت تو را تنها زندهگانی که گوش شنوا دارند اجابت میکنند نه مردهها. «(إِنَّمَا یَستَجیبُ الَّذِینَ یَسمَعُونَ وَ المَوتَی یَبعَثُهُم اللهُ ثُمَّ إِلَیهِ یُرجَعُونَ)؛ تنها کسانی (دعوت تو را) میپذیرند که گوش شنوا دارند، امّا مردگان (و آنها که گوش شنوا ندارند، ایمان نمیآورند؛ و) خدا آنها را (در قیامت) برمیانگیزد؛ سپس به سوی او بازگردانده میشوند». (10)
از مجموع آنچه گذشت و تعبیرات فراوان دیگری که مشابه آن است به خوبی روشن میشود که قرآن محور حیات و مرگ را همان محور انسانی و عقلانی میشمرد، چرا که تمام ارزش انسان در همین بخش نهفته شده است.
عوامل مرگ و حیات روحانی بسیار زیاد است، ولی قدر مسلّم اینکه نفاق، کبر، عصبیت، جهل و گناهان بزرگ، قلب را میمیراند، چنانکه در مناجات تائبین از مناجاتهای پانزدهگانه زین العابدین امام سجّاد (علیه السلام) میخوانیم: وَ أَماتَ قَلبی عَظیمُ جَنایتی». (11)
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: همنشینی با انسانهای آلوده و پست، قلب را میمیراند و انسان بر اثر مجالست با چنین کسانی به جاهایی سقوط میکند که بسا مایهی عبرت همگان میشود.
«نذل» به معنای رذل و پست از نظر اخلاقی، دینی، فکری.
انسان از چهار راه کسب شخصیّت میکند:
الف) پدر و مادر که در دامان آنها پرورش مییابد.
ب) جامعه و کوچه و بازار و هر آنچه به عرف و عادت و محیط تعبیر میکنند.
ج) معلّم و استاد.
د) دوست و همنشین که بخش عمدهی شخصیّت هر کسی مولود همنشینی با دوستان است. یعنی اگر آنان آلوده باشند او هم آلوده میشود و اگر اینها پاک باشند او هم پاک میشود.
در انسان حالتی روانی به نام «محاکات» (تقلید) وجود دارد که هر چه را ببیند بی اختیار تقلید میکند. مثلاً کسی خمیازه میکشد بیشتر کسانی که اطراف او هستند خمیازه میکشند. بسیاری از صفات و حالات در انسان چنین است که با محاکات ناخودآگاه در انسان منعکس میشود که از جملهی آنها تأثیر احوال و اخلاق دوست بر دوست است. فرمودهاند: اگر افراد خویشتندار را دیدید که نتوانستید آنان را در برخورد اوّل و دوم تشخیص بدهید، نگاه به دوستان و همنشینانش کنید (فَانظُروا اِلی خُلَطائِهِ). (12)
بی شک انسان بخش مهمّی از افکار و صفات اخلاقی خود را از دوستانش میگیرد. این تأثیرپذیری از نظر منطق اسلام تا آن پایه است که در روایات اسلامی از حضرت سلیمان (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «دربارهی کسی قضاوت نکنید تا به دوستانش نظر بیفکنید، چرا که انسان به دوستان و یاران و رفقایش شناخته میشود».
امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) میفرماید: «وَ مَن اِشتَبَهَ عَلَیکُم أمرُهُ وَ لَم تَعرِفوا دینَهُ فَانظُروا اِلی خُلَطائِهِ فَاِن کانوا أَهلَ دینِ اللهِ فَهُو عَلَی دینِ اللهِ وَ اِن کانُوا عَلی غَیرِ دینِ اللهِ فَلاحَظَ لَهُ مِن دِینِ اللهِ؛ هرگاه وضع کسی بر شما مشتبه شد و دین او را نشناختید به دوستانش نظر کنید، اگراهل دین و آیین خدا باشند او نیز پیرو آیین خداست و اگر بر آیین خدا نباشند او نیز بهرهای از آیین حق ندارد».
به راستی گاه نقش دوست در خوشبختی و بدبختی انسان از هر عاملی مهمتر است. گاه او را تا سرحدّ فنا و نیستی پیش میبرد و گاه او را به اوج افتخار میرسانَد.
اگر دیدید که عدّهای لااُبالی و ولگرد دور او جمعاند، هر چه جانماز آب بکشد فریب او را نخورید، زیرا «اِنَّ المَرءَ عَلی دِینِ خَلیلِهِ وَ قَرینِهِ؛ آدمی بر دین دوست و همنشیناش است». (13)
بنابراین همنشینی با اراذل، قلب را میمیراند.
2. همنشینی با اغنیا نیز قلب انسان را میمیراند. البتّه مراد از اغنیا در اینجا نوع اغنیاست. چنین نیست که هر کس غنی بود بد باشد. بسا ثروتمندانی که همنشینی با آنها سعادت بیافریند، مانند حضرت ابراهیم (علیه السلام) که ثروت زیادی داشت و همین که میشنود کسی ذکر «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ» میگوید، نصف اموالش را در راه خدا به او میبخشد. و این حساب دیگری دارد. یعنی در اغنیای متدین بحثی نیست، بلکه چون غالب و بیشتر اغنیا انسانهای مرفّه، بی درد، ازخودراضی، متکبّر و غرق در ناز و نعمتاند و وقتی انسان با آنان مینشیند، یا دربارهی درآمدها، یا دربارهی مخارج زندگی سخن میگویند از خدا و پیغمبر و معنویات یا سخنی نمیگویند یا کم میگویند. گاه شاید شصت نوع چلوخورش را برای شما میشمارد، علم و آگاهی و اطّلاعات در انواع غذاها، چرندگان و پرندگان، وسایل عیش و نوش بسیار دارند، امّا همین که یک بحث اخلاقی شود همه ساکت و خاموش میشوند گویی خاک قبرستان برسرشان پاشیده شده است. مجالست با چنین اغنیایی، قلب را میمیراند. (14)
3. سخن گفتن با زنان قلب را میمیرانَد. البتّه نه در مورد زنان با ایمان و دیندار، زیرا بیشتر بحثهای زنان دربارهی تجمّلات است، یا دربارهی زیورآلات و یا عیبجویی دیگران. خلاصه در هر جایی که سخن از دنیا و تجمّلات و زرق و برق باشد موجب مرگ قلب میشود، زیرا واژهی «حدیث» به معنی گفتوگو است و این لازمهی مجالست است.
قرآن دربارهی زنان تعبیر جالبی دارد و میگوید: «(أَ وَ مَنْ یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ)؛ آیا کسی را که میان زینتها پرورش مییابد و هنگام جدال قادر به تبیین مقصود خود نیست (فرزند خدا میخوانید)؟ (15) چرا که اینان در زینت پرورش مییابند. یعنی بافت فکریشان بافت تجمّلاتی است. به این نکته باید توجّه داشت که عوامل حیات و مرگ قلب بسیار زیاد است و انسان باید مراقب باشد که روح و جان خود را به دست هر کس نسپارد.
پینوشتها:
1. سورهی آل عمران، آیهی 169.
2. سورهی نمل، آیهی 80.
3. سورهی یس، آیهی 70.
4. نهج البلاغه، حکمت 388.
5. همان، حکمت 349.
6. سورهی بقره، آیهی 171.
7. سورهی بقره، آیهی 10.
8. سورهی بقره، آیهی 74.
9. سورهی مائده، آیهی 41.
10. سورهی انعام، آیهی 36.
11. رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیات 69 و 70 سورهی یس.
12. بحارالانوار، ج 74. ص 197.
13. بحارالانوار، ج 74. ص 197.
14. شاید یکی از دلایل اینکه همنشینی با اغنیا موجب مرگ معنوی میشود این باشد که سرچشمهی غالب مفاسد اجتماعی ثروتمندان از خدا بی خبریاند که در ناز و نعمت و عیش و هوس غرقند و هر نغمهی اصلاحی و انسانی و اخلاقی در گوششان ناهنجار است؛ به همین دلیل، همیشه در صف اوّل در مقابل پیامبران ایستاده بودند و همیشه دعوتشان را که به نفع عدل و داد و حمایت از مستضعفان بوده بر ضدّ خود میدیدند. (رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیات 16- 17 سورهی اسراء).
15. سورهی زخرف، آیهی 18.
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}