نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی

 
یا عَلیّ، ثَلاثُ یُقسینَ القَلبَ: إستِماعُ اللَّهوِ، طَلَبُ الصَّیدِ َو اِتیانُ بابِ السُّلطانُ.
ای علی، سه چیز انسان را سنگدل می‌کند: شنیدن لهو، شکار، رفت و آمد به دربار سلطان.
بحارالانوار، ج 74، ص 46.

نور هدایت

آیات و روایات به موضوع «قساوت قلب» اشاره‌های فراوانی کرده، خصوصاً قرآن مجید از آن مکرّر سخن رانده است. یک جا می‌فرماید: «گروهی سنگدلند» (قُلُوبُهُم قَاسِیَةٌ) و درباره‌ی یهود می‌فرماید: (ثُمَّ قَسَت قُلُوبُکُم مِن بَعدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالحِجَارَةِ أَو أَشَدُّ قَسوَةً) (1) و در جای دیگر می‌فرماید: (فَوَیلٌ لِلقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکرِ اللهِ). (2)

قساوت قلب

آنچه مهم است آگاهی در مورد صفات و بیماری‌های قلب و راه درمان آنهاست، ولی شناخت اجمالی معنای قلب نیز فایده دارد. از این رو باید دانست که قلب بر دو معنا اطلاق می‌شود:
1. قطعه گوشت صنوبری که در سمت چپ سینه قرار دارد و درونش چهار حفره است که خون را در سراسر بدن به رگ‌ها می‌فرستد.
2. قلب به معنای دل و روح و جان آدمی است و به فرموده‌ی امام باقر (علیه السلام) چهار قسم دارد:
«قلبٌ فِیه نِفاقٌ وَ إیمانٌ اِذا أدرَکَ المَوتُ صَاحِبَهُ عَلی نِفاقِهِ هَلَکَ وَ ان أدرَکَهُ عَلی إیمانِهِ نَجا؛ دلی که در آن نفاق و ایمان هر دو است، پس اگر هنگام مرگ صاحب آن، نفاق داشته باشد هلاک شده و اگر با ایمان باشد نجات می‌یابد».
«وَ قَلبٌ مَنکوسٌ وَ هُوَ قَلبُ المُشرِکِ؛ دل وارونه و آن دل مشرک است».
«وَ قَلبٌ مَطبُوعٌ وَ هُوَ قَلبُ المُنافِقِ؛ دلی که چرکین و زنگ زده و بسته و آن دل منافق است».
«وَ قلب اَزهَرٌ اَجرَدٌ وَ هُوَ قَلبُ المُؤمِنِ فِیهِ کَهیئَةِ السِّراجِ اِن أعطاهُ اللهُ شَکَرَ وَ إن اِبتَلاهُ صَبَرَ؛ دل فروزنده و پاک و آن دل مؤمنان است که مانند چراغی فروزان در آن است، اگر خداوند به او نعمت دهد سپاس می‌گزارد و اگر بر او بلا فرستد صبر می‌کند». (3)
در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) همین تقسیم بندی شده است. (4)
قرآن مجید برخی قلب‌ها را به «قاسیه» (قساوتمند) وصف کرده است (5) و گاه قلب‌هایی را «ناپاک» نامیده (6) و گاه قلب‌هایی را «بیمار» معرّفی می‌کند (7) و قلب‌هایی را «مُهرخورده» (سربسته) نامیده است. (8)
در مقابل این قلب‌های گوناگون، «قلب سلیم» را مطرح می‌کند که هیچ یک از آن عیوب را ندارد، یعنی هم پاک است و هم نرم و عطوف و در برابر حق تسلیم و مُنقاد.
بنابراین قلب بر دو نوع است: قلب «لیّن» (نرم) و «قلب» (قسی).
قلب «لیّن» در روایات حرم خدا نامیده شده است. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «القَلبُ حَرَمُ اللهِ فَلا تُسکِن حَرَمَ اللهِ غَیرَ اللهِ؛ قلب حرم خداست، غیر خدا را در حرم خدا ساکن مکن». (9)
این همان قلبی است که می‌تواند حقایق غیب را ببیند و به ملکوت بنگرد، چنانکه از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که فرمود: «لَو لا أَنَّ الشَّیَاطینَ یَحومونَ عَلی قُلوبِ بَنی آدَمَ لَنَظَرُوا اِلَی المَلَکُوتِ؛ اگر شیاطین قلب‌های فرزندان آدم را احاطه نکنند، می‌توانند به جهام ملکوت نظر افکنند». (10)
در هر حال بهترین سرمایه برای نجات در قیامت «قلب سلیم» است، همان که ابراهیم (علیه السلام) با آن به بارگاه پروردگارش شتافت و فرمان رسالت را دریافت.
سخن درباره‌ی این نوع از قلب را با این حدیث پایان می‌دهیم: «انَّ للهِ فِی عبادِهِ آیَتهُ وَ هُوَ القَلبُ فَأحَبَّها للهِ [إلیهِ] أصفاها وَ أصلَبَها وَ أرَقَّها: أصلَبَها فِی دینِ أمِّهِ وَ أصفاها مِنَ الذُّنوبِ وَ أرَقَّها عَلَی الاخَوانِ؛ برای خداوند در میان بندگانش پیمانه‌ای است به نام دل که از همه‌ی آنها بهتر، ظرفی است که صاف‌تر و محکم‌تر و لطیف‌تر باشد. از همه محکم‌تر در دین خدا، از همه پاک‌تر از گناهان، از همه لطیف‌تر در برابر برادران دینی». (11)
نوع دوم قلبی است که قساوت (سنگدلی) دارد. برخی شدیدترین خطابه‌ها و گویاترین دلایل و نیرومندترین اندرزها و مواعظ در وجودشان کمترین اثری نمی‌گذارد. قرآن تعبیر جالبی در این زمینه دارد که بعضی را صاحب شرح صدر و گستردگی روح و بعضی را دارای تنگی و ضیق صدر معرّفی می‌کند، می‌فرماید: «(فَمَن یُرِدِ اللهُ أَن یَهدِیَهُ یَشرَح صَدرَهُ لِلإِسلَامِ وَ مَن یُرِد أَن یُضِلَّهُ یَجعَل صَدرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمَا یَصَعَّدُ فِی السَّماءِ)؛ هر که را خدا بخواهد هدایت کند، سینه‌اش را برای (پذیرش) اسلام گشاده می‌سازد و هر که را (به سبب اعمال خلافش ) بخواهد گمراه کند، سینه‌اش را چنان تنگ می‌سازد که گویا می‌خواهد به آسمان بالا رود». (12)
این موضوعی است که با مطالعه‌ی حالت انسان کاملاً به دست می‌آید: برخی روحشان باز و گشاده است که هر قدر حقایق در آن وارد شود به راحتی می‌پذیرد، امّا برخی چنان روح و فکرشان محدود است که جایی برای هیچ حقیقتی در آن نیست. گویی مغزشان را در یک محفظه با دیوارهای نیرومند آهنی قرار داده‌اند.
البتّه هر یک از این دو (یعنی شرح صدر و قساوت قلب) عواملی دارد: مطالعات مستمر و ارتباط با دانشمندان و علمای صالح، خودسازی و تهذیب نفس، پرهیز از گناه به خصوص غذای حرام. یاد خدا از عوامل شرح صدر است و جهل و گناه و لجاجت و جدال و مراء و همنشینی با بدان و مجرمان و دنیاپرستی و هوی‌پرستی باعث تنگی روح و قساوت قلب می‌شود و اینکه قرآن می‌گوید هر که را خدا بخواهد هدایت کند شرح صدر می‌دهد، یا اگر بخواهد گمراه سازد ضیق صدر می‌دهد، این خواستن و نخواستن بی دلیل نیست، سرچشمه‌های آن از خود انسان شروع می‌شود.
در حدیثی امام صادق (علیه السلام) فرمود: «أوحَی اللهُ عَزَّوَجَلَّ اِلی مُوسی (علیه السلام) لاتَفرَح بِکَثرَةِ المالِ وَ لا تَدَع ذِکری عَلی کُلِّ حالٍ فَاِنَّ کَثرَةَ المالِ تُنسی الذُّنوبَ وَ اِنَّ تَرکَ ذِکری یَقسی القُلُوبَ؛ خداوند متعال به موسی (علیه السلام) وحی فرستاد که از فزونی اموال شادمان مباش و یاد مرا در هیچ حال ترک مکن، چرا که فزونی مال غالباً موجب فراموش کردن گناهان است و ترک یاد من قلب را سخت می‌کند». (13)
و از علی (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «ما جَفَّتِ الدُّموعُ اِلّا لِقَسوَةِ القُلُوبِ وَ ما قَسَت القُلُوبُ اِلّا لکَثرَةِ الذُّنُوبِ؛ اشک‌ها خشک نمی‌شوند مگر به سبب سختی دل‌ها و دل‌ها سخت و سنگین نمی‌شوند مگر به سبب فزونی گناه». (14)
در حدیثی آمده است که از جمله پیام‌های پروردگار به موسی (علیه السلام) این بود: «یا مُوسی لاتُطَوِّل فِی الدُّنیا أمَلَکَ فَیَقسُو قَلبُکَ وَ القَاسِی القَلبِ مِنّی بَعیدٌ؛ ‌ای موسی، آرزوهایت را در دنیا دراز مکن که قلبت سخت و انعطاف‌ناپذیر می‌شود و سنگدلان از من دورند». (15)
و در حدیثی علی (علیه السلام) فرمود: «لُمَّتانِ: لُمَّةُ مِنَ الشَّیطانُ وَلُمَّةُ مِنَ المَلکِ فَلُمَّةُ المَلکِ الرِقَّةُ و الفَهمُ وَ لُمَّةُ الشَّیطانِ السَّهوُ وَ القَسوَةُ؛ القا دوگونه است: القای شیطانی و القای فرشته. القای فرشته باعث نرمی قلب و فزونی فهم می‌شود و القای شیطانی موجب سهو و قساوت قلب». (16)
به هر حال برای به دست آوردن شرح صدر و رهایی از قساوت قلب باید به درگاه خدا روی آورد تا آن نور الهی که پیامبر وعده داده در قلب بتابد. باید آیینه‌ی قلب را از زنگار گناه صیقل داد و سرای دل را از زباله‌های هوی و هوس پاک کرد تا آماده‌ی پذیرایی شود. اشک ریختن از خوف خدا و از عشق آن محبوب بی مثال، تأثیر عجیبی در رقّت قلب و نرمش و گسترش روح دارد و جمود چشم از نشانه‌های سنگدلی است. (17)

قساوت چیست؟

«قساوت» در اصل از «قسی» به معنی سنگ سخت است. «الحَجَرُ القاس» یعنی سنگ سخت، سپس به هر موجود سخت و خشن و غلیظ «قاسی» گویند. قلب قاسی مانند سنگ، سخت است. این لغت در فارسی از همین مادّه گرفته شده، زیرا در فارسی که می‌گوییم «سنگدل» دقیقاً همان معنای قاسی است.
امّا برخی قلب‌ها لیّن و نرم‌اند. اگر بخواهیم برای حالات قلب مثال روشنی بیان کنیم باید به زمین‌های مختلف تشبیه کنیم که برخی زمین‌ها نرم هستند و قابلیّت کشت دارند و هر بذری در آن بریزند به سرعت محصول می‌دهد و برخی زمین‌ها، سخت و سنگلاخی است و نمی‌توان در آن بذر کاشت و هیچ نباتی در آن نمی‌رویَد.
با توجّه به این تشبیه، حالات قلب انسان چنین است که برخی نرم و لطیف‌اند و موعظه در آن به سرعت اثر می‌گذارد، رشد می‌کند، در برابر کوچک‌ترین ناملایمات واکنش مناسب و موافق نشان می‌دهد. امّا برخی قلب‌ها مانند سنگ خارا سخت هستند که هیچ موعظه‌ای در آن اثر نمی‌کند. قرآن مجید در این زمینه تعبیرات بسیار تکان دهنده‌ای دارد. درباره‌ی یهود می‌فرماید: «(ثُمَّ قَسَت قُلُوبُکُم مِن بَعدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالحِجَارَةِ أَو أَشَدُّ قَسوَةً)؛ سپس دل‌های شما بعد از این (همه کفران) سخت شد، همچون سنگ یا سخت‌تر!» (18)
آن‌گاه در ادامه می‌فرماید: برخی سنگ‌ها با اینکه گیاهی در آنها نمی‌رویَد، ولی برکاتی دارند: «(وَ إنَّ مِنَ الحِجَارَةِ لَمَّا یَتَفَجَّرُ مِنهُ الأنهَارُ)؛ چرا که پاره‌ای از سنگ‌ها می‌شکافد و از آن نهرها جاری می‌شود». (19) سنگ را می‌شکافد و چشمه از دل سنگ بیرون می‌آید.
برخی سنگ‌ها در این حد نیستند، امّا آب از آن تراوش می‌کند: «(وَ إنَّ مِنهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخرُجُ مِنهُ المَاءُ)؛ و پاره‌ای از آنها شکاف برمی‌دارد و آب از آن تراوش می‌کند». (20) شیارها و شکاف‌های کوچک پیدا می‌کند و قطره‌قطره آب از آن بیرون می‌ریزد.
برخی سنگ‌ها شکل سومی دارند، «(وَ إنَّ مِنهَا لَمَا یَهبِطُ مِن خَشیَةِ اللهِ)؛ و پاره‌ای دیگر از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر می‌افتد».(21) امّا این بنی آدم گاهی کارش به جایی می‌رسد که از سنگ هم سخت‌تر است. یعنی «أشَدُّ قَسوَةٌ» می‌شود و به مرحله‌ای می‌رسد که هیچ چیز در او اثر نمی‌گذارد و او را تکان نمی‌دهد. و این موضوع در سرنوشت انسان بسیار مهم است.
گاه انسان به مجلسی می‌رود و چند حدیث می‌خواند و بسیار منقلب می‌شوند. برخی هم به انسان خیره شده و نگاه می‌کنند و مثل این است که سرسوزنی در آنها اثر ندارد، مگر بین آنها چه تفاوتی است؟ تفاوت در قساوت قلب است. دسته‌ای که موعظه در آنها اثر می‌گذارد، قلب غیر قاسی دارند و آن دسته که پند در آنها اثر نمی‌گذارد دارای قلب قاسی‌اند.
باید هشیار باشید، وسیله‌ی بیداری در گوشه و کنار این دنیا پیداست، حدّاقل مرگ دوستان یا همسایه باید برای بیداری ما کافی باشد.
باید انسان آن قدر خود را آماده کند که بتواند این بذرها را بپذیرد و در خود پرورش دهد. معصومین (علیهم السلام) در مناجاتشان از قساوت قلب می‌نالند و اشک می‌ریزند، به درگاه الهی عرض می‌کنند: خداوندا، چرا یاد تو مرا تکان نمی‌دهد؟ چرا روح من در برابر ذکر و یادت تأثیری نمی‌پذیرد؟
از طرفی عالم هستی، عالَم علّت و معلولی است و بی جهت هیچ قلبی قاسی یا نرم نمی‌شود. در میان گناهان برخی در قساوت قلب اثر خاصّی دارند، از جمله این سه موضوع است که حضرت در اینجا بیان فرموده: «استِماعُ اللَّهوِ، طَلَبُ الصَّیدِ، إتیانُ بابِ السُّلطانِ: شنیدن لهو، شکار، به درگاه پادشاهان درآمدن».
1. گوش دادن به لهو و در عیش و نوش‌های شیطانی شرکت کردن، قلب را می‌میرانَد و سخت می‌گردانَد.
از جمله مصادیق استماع لهو، شنیدن غناست که اجمالاً از نظر علمای شیعه حرام است و در یک بررسی کوتاه علّت تحریم آن به سبب مفاسد زیر است:

الف) کشاندن به فساد اخلاق:

تجربه نشان داده که بسیاری افراد تحت تأثیر همین آهنگ‌ها به فساد و شهوت روی آورده‌اند. مجالس غنا معمولاً مراکز فساد است و آنچه به این فسادها دامن می‌زند غناست.
در برخی گزارش‌ها که در جراید خارجی آمده می‌خوانیم که گروهی از دختران و پسران در جایی جمع شده بودند و آهنگ خاصّی از غنا در آنجا اجرا شد، چنان هیجانی به دختران و پسران دست داد که به یکدیگر حمله‌ور شدند و فجایع زیادی به بار آوردند که قلم از ذکر آنها شرم دارد.

ب) غافل شدن از یاد خدا:

تعبیر «لهو» که در تفسیر «غنا» در برخی روایات اسلامی آمده، اشاره به همین حقیقت است که غنا انسان را چنان مست شهوات می‌کند که از یاد خدا غافل می‌سازد.

ج) آثار زیانبار بر اعصاب:
غنا و موسیقی در حقیقت یکی از عوامل مهمّ تخدیر اعصاب است. به تعبیری دیگر، موادّ مخدّر گاهی از طریق دهان و نوشیدن وارد بدن می‌شوند (مانند شراب)، گاه از طریق بوییدن و حسّ شامّه (مانند هرویین)، زمانی از طریق تزریق (مانند مرفین)، و گاهی از طریق حسّ سامعه (مانند غنا)؛ به همین دلیل، غنا و آهنگ‌های مخصوص، چنان انسان را در نشئه فرو می‌برد که حالتی شبیه به مستی به او دست می‌دهد. البتّه گاه به این مرحله نمی‌رسد امّا در عین حال تخدیر خفیف ایجاد می‌کند. بدین رو بسیاری از مفاسد موادّ مخدّر در غنا وجود دارد، خواه تخدیر آن خفیف باشد یا شدید.
مختصر اینکه آثار زیانبخش غنا و موسیقی بر اعصاب تا سرحدّ تولید جنون و بر قلب و فشار خون و تحریکات نامطلوب دیگر به حدّی است که نیاز به بحث ندارد.

د) غنا یکی از ابزار کار استعمار:

استعمارگران همیشه از بیداری مردم خصوصاً نسل جوان وحشت داشته‌اند به همین دلیل، بخشی از برنامه‌های گسترده آنها برای ادامه‌ی استعمار، فرو بردن جامعه‌ها در غفلت و بی خبری و ناآگاهی و گسترش انواع سرگرمی‌های ناسالم است.
امروز موادّ مخدّر تنها جنبه‌ی تجارتی ندارد، بلکه یک ابزار مهمّ سیاسی (یعنی سیاست‌های استعماری) است. ایجاد مراکز فحشا، کلوپ‌های قمار و نیز سرگرمی‌های ناسالم، از جمله توسعه‌ی غنا و موسیقی، یکی از مهم‌ترین ابزاری است که آنها برای تخدیر افکار مردم بر آن اصرار دارند. از این رو بخش عمده وقت رادیوهای جهان را موسیقی تشکیل می‌دهد و بیشتر برنامه‌های وسایل ارتباط جمعی همین است. (22)

2. طلب الصید

صید بر دو نوع است:
الف) اینکه کسی برای طلب روزی و قوت خانواده‌اش یا برای کسب و کار و زندگی به سراغ آن می‌رود.
ب) بخشی که در آن بحث است صید لفظی است که در کنار استماع لهو آمده. پیشتر وزرا و شاهان و ثروتمندان مترف، برای لذّت بردن به شکار می‌رفتند، بدین‌معنی که صیّادی جزئی از عیّاشی و هوسبازی آنها بود. شکار می‌کردند و بدون استفاده آن را رها می‌کردند. این صید لفظی هم سفرش معصیت است و هم نماز را باید تمام بخواند، زیرا اصل آن اشکال دارد.

اتیان باب السلطان

غرض این است که انسان به مرحله‌ای می‌رسد که راه بازگشت ندارد. رفت و آمد به باب سلطان که همه‌اش زرق و برق دنیاست، جامع بین هر سه قسم عیّاشی و هوسبازی است و هر چه انسان دنبال هوای نفس و زرق و برق دنیا برود قلبش قسی‌تر می‌شود و به جایی می‌رسد که در برابر ذکر خدا هیچ انعطافی از خود نشان نمی‌دهد.
نام خدا وقتی در مقابل افراد آماده خوانده شود، (إذَا ذُکِرَاللهُ وَجِلَت قُلُوبُهُم) (23) با نام خدا تمام وجودش تحت تأثیر واقع می‌شود، قلبش تکان می‌خورد، فکرش متوجّه خدا و روحش روشن می‌رود.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 74.
2. سوره‌ی زمر، آیه‌ی 22.
3. دستغیب، قلب سلیم، ص 317.
4. کافی، ج 2، ص 309، (باب فی ظلمة قلب المنافق).
5. سوره‌ی مائده، آیه‌ی 13.
6. سوره‌ی مائده، آیه‌ی 41.
7. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 6.
8. سوره‌ی توبه، آیه‌ی 87.
9. بحارالانوار، ج 70، ص 25، ح 27.
10. همان، ج 70، ص 59، (باب القلب و صلاحه).
11. همان، ص 56.
12. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 125.
13. بحارالانوار، ج 73، ص 142.
14. بحارالانوار، ج 70، ص 55.
15. کافی، ج 2، ص 329، ح 1.
16. همان، ح 3.
17. رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیه‌ی 32 سوره‌ی زمر.
18. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 74.
19. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 74.
20. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 74.
21. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 74.
22. رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیات 6 - 9 سوره‌ی لقمان.
23. سوره‌ی انفال، آیه‌ی 2.

منبع مقاله :
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.