ملا محسن فیض کاشانی


 

تهیه کننده : حسن نجفی
منبع : راسخون
محمد بن‌ مرتضي‌ بن‌ محمود معروف‌ به‌ ملامحسن‌ و ملقب‌ به‌ فيض‌ در چهاردهم صفر سال 1007 هجری قمری در کاشان بدنیا آمد و از پيشوايان‌ حكمت‌ و الهيات‌ و عرفان‌ و حديث‌ در سده‌ يازدهم‌ هجري‌ است.
پدرش رضی الدین شاه مرتضی فقیه، متكلم، مفسر و ادیب در كاشان حوزه تدریس داشته و از شاگردان ملا فتح الله كاشانی و ضیاء الدین محمد رازی بود و مادر او بانویی عالم و شاعر، دخترضیاء العرفا رازی" از علمای بزرگ شهر ری" بوده است. خاندان او عموماً از علماء و دانشمندان صاحب نام و ذیشرف کاشان بودند، بویژه جدش شاه محمود، پدرش شاه مرتضی و برادرانش مولی محمد معروف به نورالدین و مولی عبدالغفور و فرزندان آنها محمد هادی بن نورالدین و محمد مومن عبدالغفور و فرزند خود فیض مولی محمد ملقب بعلم الهدی همگی دارای مقام عالی دینی بودند که تالیفات و تصنیفات نفیسی داشته اند.

تحصیلات
 

فیض در سن بيست سالگی براى ادامه تحصيل به اصفهان نزد ملا محمد تقى مجلسى و شيخ بهايى اجازه اجتهاد و نقل روايت گرفت. و همچنین در نزد ميرداماد، مير فندرسكی، و ملاصدرا، فیلسوف نامدار ، شاگردی کرد. پس از آن ملامحسن با شنيدن خبر ورود سيد ماجد بحرانى به شيراز ، از اصفهان به آنجا رفت و مدت دو سال نزد او به تكميل علم حديث و روايت پرداخت و از او نيز اجازه نقل روايت گرفت و به اصفهان بازگشت و بار ديگر در حلقه درس و بحث شيخ بهايى حاضر شد.در اين سالها كه فيض براى حج مستطيع شده بود، عازم بيت الله الحرام گرديد و در آنجا به ملاقات شيخ محمد فرزند حسن فرزن زين الدين عاملى رفت و از او نیز پس از استفاده هاى علمى، اجازه روايت و نقل حديث دريافت كرد. او پس از مراجعت از مكه به شهرهاى ديگر ايران مسافرت كرد و از دانشمندان آن شهرها بهره برد، تازمانى كه ملاصدرا از شيراز به قم مهاجرت كرد و در كهك قم اقامت گزيد. آن هنگام که ملاصدرا در روستای کهک قم ساکن بود، ملا محسن مونس وی گردید و ملاصدرا دخترش را به وی تزویج نمود و به او لقب فیض داد. هنگامی که ملا صدرا علوم عرفانی را شروع كرده بود ملا محسن و ملا عبدالرزاق لاهيجى به سويش شتافته، مدت هشت سال در نزد او بودند و در مصاحبتهاى شبانه روزى از استاد استفاده میکردند.
وی پس از سالیانی، راهی کاشان شد و به تدریس و تألیف همت گماشت. تبحر مولانا محسن فیض در تمامی علوم دینی بویژه تفسیر، حدیث، فقه، عرفان، فلسفه و ادبیات عرب و عجم بحدی است که اگر در تمامی دوران سلطنت صفویه بی نظیر نباشد مسلما کم نظیر خواهد بود. همچنین آگاهی و احاطهء او در اصول و فروغ و معقول و منقول بپایه‌ای رسید که محسود افرادی نظیر شیخ احمد احسایی واقع شد.
دودمان‌ فيض‌ همه‌ عالمان‌ دين‌ و دانش‌ بودند و از ميان‌ آنها دانشمندان‌ و فقيهان‌ بزرگ‌ برخاسته‌اند. آن هنگام که ملاصدرا در روستای کهک قم ساکن بود، ملا محسن مونس وی گردید و ملاصدرا دخترش را به وی تزویج نمود و به او لقب فیض داد. ‌فيلسوف‌ ما به‌ طريقت‌ تصوف‌ و رَوِشِ‌ اهل‌ عرفان‌ ميلي‌ تمام‌ داشت‌ و در اين‌ راه‌ به‌ غزالي‌ بسيار شباهت‌ دارد و زياد از سخنان‌ او در آثار خويش‌ نقل‌ مي‌كند، همچنين در بزرگداشت‌ محيي‌الدين‌ بن‌ عربي‌ (در گذشته‌ 638 ه.ق) مبالغه‌ مي‌كند واز اقوال‌ او زياد نقل‌ مي‌كند و بيشتر اوقات‌ به‌ تعبير «قال‌ بعض‌ العارفين‌ = يكي‌ از عارفان‌ چنين‌ گفت» از او نام‌ مي‌برد.
‌آراء و اقوال‌ زيادي‌ از او نقل‌ مي‌كنند، كه به زعم متشرعان‌ بيشتر فاسد و باطل‌ است‌ و به‌ اصطلاح‌ مترجمان‌ از آنها بوي‌ كفر مي‌آيد.
از جمله‌ كساني‌ كه‌ بر او حمله‌ كرده‌ و او را به‌ كفر نسبت‌ داده‌اند، يكي‌ نواده‌ شهيد ثاني، عاملي‌ معروف‌ است؛ و ديگر شيخ‌ احمد احسائي‌ كه‌ او را به‌ جاي‌ محسن ، مسيء نام‌ داده‌ و بسيار مي‌گويد «قال‌ المسيء القاساني‌ تبعاً‌ لامامه‌ مميت‌ الدين‌ ابن‌ العربي‌ = گفت‌ بدكردار كاشاني‌ به‌ پيروي‌ از پيشواي‌ دين‌ كش‌ خود ابن‌ العربي.» به‌ هر حال‌ هر كسي‌ كه‌ محيي‌الدين‌ را خوب‌ بداند و به‌ عقايد او معتقد شود البته‌ فقيهان‌ درباره‌ي‌ او نظر خوبي‌ نخواهند داشت.
‌از اين‌ رو مردم‌ درباره‌ او به‌ چند فرقه‌ تقسيم‌ شده‌اند، گروهي‌ او را مدح‌ مي‌كنند و گروهي‌ نكوهش. اما همين‌ دليل‌ فضل‌ اوست‌ و تقدم‌ وي‌ بر اقرانش‌ و عرب‌ گويد: «كامل‌ كسي‌ است‌ كه‌ اشتباهات‌ او را برشمرند و خوشبخت‌ آنكه‌ لغزشهاي‌ او را حساب‌ كنند.
‌ميرزا محمد تنكابني‌ گويد: فيض‌ كاشاني‌ را مقالاتي‌ است ‌بسيار بر مذاق‌ صوفيان‌ و فيلسوفان‌ كه‌ مايه‌ كفر است. او به‌ عقايد محيي‌الدين‌ بن‌ عربي‌ اعتقاد داشته، مثل‌ وحدت‌ وجود و نحو آن‌ و از تلامذه‌ ملاصدرا است‌ و دختر او را به‌ نكاح‌ آورد و ملاصدرا او را به‌ فيض‌ لقب‌ داده‌ و ملا عبدالرزاق‌ صاحب‌ شوراق‌ را فياض‌ لقب‌ داده‌ است. وليكن‌ صاحب‌ روضات‌ از او به‌ شدت‌ دفاع‌ كرده‌ و همه‌ اين‌ اتهامات‌ را از او نفي‌ و برخي‌ از سخنان‌ او را كه‌ در ذم‌ صوفيان‌ است،
بيان‌ كرده‌ كه، در آن‌ سخنان، فيض‌ بر آنها تاخته‌ و بيشتر آنها را به‌ شعبده‌ و بدعت‌ آوري‌ و دروغگويي‌ و افترأ نسبت‌ داده‌ است.
‌اگر چه‌ صاحب‌ قصص‌ العلمأ گفته: «به‌ سبب‌ آنكه‌ ملامحسن‌ فيض‌ مسلم‌ زمان‌ بود لهذا قواعد صوفيه‌ در آن‌ اعصار در نهايت‌ اشتهار گرديد.» وليكن‌ از نظر دور نبايد داشت‌ كه‌ ملامحسن‌ فيض‌ از رجال‌ فلسفه‌ و اخلاق‌ و علم‌ بود و تمام‌ هم‌ خويش‌ را مصروف راه‌ علم‌ و معرفت‌ مي‌كرد .
و از او و امثال‌ او بعيد به‌ نظر مي‌رسد كه‌ به‌ خرافات‌ دروغين‌ دل‌ داده‌ باشد. از اين‌ رو تصوف‌ او از انواع‌ تصوف‌ جلال‌الدين‌ مولوي‌ و خواجه‌ شيرازي‌ بوده‌ كه‌ هميشه‌ با گروهي‌ كه‌ خود را به‌ دروغ‌ صوفي‌ قلمداد مي‌كنند و هيچ‌ صفا ندارند سر نزاع‌ داشتند.

بهانه‌هاي‌ تكفير فيض‌ كاشاني‌
 

آن‌ آراء و افكاري‌ كه‌ موجبات‌ تشنيع‌ و تكفير فيض‌ را فراهم‌ كرد، مطالب‌ زير بود:
1- قول‌ به‌ وحدت‌ وجود، كه‌ در اين‌ باره‌ رساله‌اي‌ نوشت‌ و صريحاً‌ قول‌ به‌ وحدت‌ را ابراز داشت، چون‌ «شيخ‌ يوسف‌ بحراني» فقيه‌ نامي‌ زمان، آن‌ رساله‌ را ديد، بر آشفت‌ و «فيض» را تشنيع‌ كرد و به‌ كفر نسبت‌ داد، شيخ‌ احمد احسايي‌ (در گذشته‌ 1243 ه.ق) كه‌ خود در دين‌ متهم‌ بود خطاب‌ به‌ او نوشت: «قل‌ اناالله‌ و لاتخف‌ فانك‌ بالتصريح‌ تستريح‌ و تريح!»
2- قول‌ به‌ عدم‌ خلود كافران‌ در عذاب‌ دوزخ، اين‌ مخالف‌ اعتقاد بسياري‌ از معتزله‌ و شيعه‌ است‌ كه‌ كافران‌ را مخلد در ناردانند و عذاب‌ را جاودانه.
3-قول‌ به‌ عدم‌ نجات‌ اهل‌ اجتهاد، اگر چه‌ از بزرگ‌ترين ‌فاضلان‌ و دانشمندان‌ باشند چه‌ فيض‌ از اخباريان‌ بود، كه‌ به‌ هر تقدير اجتهاد را جايز نمي‌دانند و با آن‌ مخالف‌اند.
4- قول‌ به‌ اينكه‌ شيء نجس‌ شده، چيز ديگر را نجس‌ نتواند كرد.
5- قول‌ به‌ اينكه‌ آب‌ اگر به‌ نجاست‌ برسد منفعل‌ و دگرگون‌ نمي‌شود.
6- قول‌ به‌ حلال‌ بودن‌ غنأ و شنيدن‌ موسيقي‌ و آراء ديگري‌كه‌ در فقه‌ غير از او كسي‌ بدانها نرفته‌ و فتوي‌ نداده‌ است. شك‌ نيست‌ كه: فيض‌ در بيان‌ اين‌ فتوي‌ به‌ ويژه‌ از عقيده‌ امام‌ غزالي‌ در «فصل‌ سماع» از احيأالعلوم‌ متأثر بوده‌ و از آن‌ استفاده‌ كرده‌ است.
‌بايد دانست‌ كه‌ اگر چه‌ اين‌ افكار و عقايد خلاف‌ رأي‌ جمهور فقيهان‌ و عالمان‌ شيعه‌ است، با وجود اين‌ بيان‌ كننده‌ روح‌ آزاد و شجاعت‌ علمي‌ فيض‌ است.

نگاه علماء :
 

حضرت آيت الله العظمی ناصر مكارم شيرازي : علامه فيض از محدود علمايي است كه در عصر خود به مقام جامعيت علمي فوق‌العاده اي دست يافت و از محضر اساتيد بزرگ بهره جست. فيض كاشاني از فضاي سياسي حاكم در عصر صفويه استفاده و با منطق درست پايه هاي حكومت تشيع را تقويت كرد. علمايي چون فيض كاشاني به ما نشان دادند كه در هرزماني مي‌توان براي پيشبرد اسلام گام برداشت و ازفرصت هاي به وجود آمده استفاده مفيد كرد.
آيت الله العظمی جعفرسبحاني: علامه ملا محسن فيض كاشاني ازمفاخر جهان اسلام است كه خدمات شايسته اي به اسلام كرده است. آن عالم بزرگوار در احياي آثار اهل بيت(ع) و قرآن كريم تلاش فراوان كرده است. علامه فيض كتب بسياري نوشته و شاگردان بزرگي نيز تعليم داده است كه نشان دهنده خدمات شايسته اين عالم بزرگ جهان اسلام است. متهم كردن فيض به اخباري گري اتهام نادرستي است، فيض دراحياي آثار دين اسلام تلاش بسيار نمود كه نشانه عمق توجه اين عالم بزرگ به دين مبين اسلام مي‌باشد.
آيت الله عبدالله جوادي آملي: فيض كاشاني توانست با غلبه بر هواي نفس خود در جهاد اكبر پيروز شود. علامه فيص كاشاني زنده است ودر نزد خداوند مرزوق است.

شاگردان فیض
 

فیض در طول زندگی خود شاگردان متعددی داشته که گروهی از آنان، خود از علما و دانشمندان بزرگ محسوب می‌شوند و از آن دست می‌توان مولی ابوالحسن شریف فتونی عاملی اصفهانی مولف تفسیر مرات الانوار و علامه مجلسی صاحب بحارالانوار و سید نعمت الله جزایری مولف انوارالنعمانیه را نامبرد که از او اجازهء روایت داشته اند. همچنین علم الهدی و معین الدین؛ (فرزندان فیض)، محمد مؤمن (برادرش)، ضیاءالدین محمد و ده ها فاضل دیگر از جمله شاگردان مکتب درسی او بودند.

آثار فيض‌
 

فیض کاشانی بیشترین وقت خود را صرف تألیف کتاب کرد و نوشتن را از هیجده سالگی آغاز کرد و در طی 65 سال نزدیک به صد و اندی جلد اثر ماندگار در علوم و فنون مختلف تألیف کرد برخي‌ مترجمان ، آثار فيض‌ را به‌ دويست‌ عدد رسانيده‌اند و ليكن‌ آنچه‌ مسلم‌ است‌ حدود هشتاد كتاب‌ و رساله‌ از او بر جاي‌ مانده‌ است، كه‌ از آن‌ همه، كتابهاي‌ زير معروف‌ است:
1- علم‌ اليقين‌ في‌ اصول‌ الدين، كه‌ در آن‌ عقايد مسلمانان‌ را با استناد بر كتاب‌ و سنت‌ مورد بحث‌ قرار داده، آن‌گاه‌ آن‌ مطلب‌ را مختصر كرده‌ و كتاب‌ المعارف‌ را ساخته‌ است.
2- عين‌اليقين‌ في‌ اصول‌ الدين، كه‌ در آن‌ ا صول‌ دين‌ را با دلايل‌ فلسفي‌ و براهين‌ عقلي‌ مورد بحث‌ قرار داده، سپس‌ اين‌ كتاب‌ را هم‌ خلاصه‌ كرده‌ و اصول‌ المعارف‌ ناميده‌ است.
3- انوار الحكمة، كه‌ باز در خلاصه‌ كتاب‌ علم‌اليقين‌ پرداخته‌ است.
4- الكلمات‌ المكنونة‌ في‌ علوم‌ اهل‌ المعرفة، كه‌ آن‌را خلاصه‌ كرده‌ و الكلمات‌ المخزونة‌ ناميده‌ است.
5- كتاب‌ تشريح‌ العالم، كه‌ در بيان‌ هيئت‌ عالم‌ واجسام‌ وارواح‌ و كيفيت‌ آنها و حركات‌ افلاك‌ و انواع‌ بسايط‌ و مركبات‌ نوشته‌ است.
6-اصول‌ العقايد، در تحقيق‌ اصول‌ پنج‌گانه‌ دين.
7- كتاب‌ الحقايق، كه‌ در ايران‌ در حاشيه‌ جامع‌ السعادات‌ نراقي‌ چاپ‌ شده‌ است.
8- التذكرة‌ در حكمت‌ الهي، كه‌ طهراني‌ در ذريعه‌ از آن‌ ياد كرده‌ است.
9-المحجة‌ البيضأ، كه‌ در تلخيص‌ احيأ كتاب‌ «احيأ علوم‌الدين» امام‌ محمد غزالي‌ (وفات‌ 505) نوشته‌ است.در اين‌ كتاب‌ فيض‌ «احيأالعلوم» را بنا بر اعتماد واستناد به‌ احاديث‌ اهل‌ بيت‌ تهذيب‌ كرده‌ است.
10- صافي‌ در تفسير قرآن، در دو مجلد كه‌ قريب‌ به‌ هفتاد هزار روایت دارد و از تأليف‌ آن‌ به‌ سال‌ 1075 فارغ‌ شده‌ است.
11-اصفي، كه‌ منتخب‌ تفسير صافي‌ است‌ و حدود بيست‌ و يك‌ هزار (21000) روایت دارد.
12-وافي، كه‌ جامع‌ محتويات‌ كتب‌ اربعه‌ حديث‌ شيعيان‌ است‌ و حدود صدو پنجاه‌ هزار روایت‌ دارد. اين‌ كتاب‌ تسلط‌ كم‌ نظير فيض‌ را به‌ احاديث‌ اسلامي‌ آشكار مي‌سازد.
13-معتصم‌ الشيعة، در احكام‌ شريعت‌ و مذهب‌ شيعه.
14-تنفيس‌ الهموم، كه‌ مثنويهاي‌ وي‌ در آنجا گرد آمده‌ است.
15-تقويم‌المحسنين، كه‌ حاوي‌ مأثوراتي‌ است‌ كه‌ از امامان‌ شيعه‌ درباره‌ اوقات‌ سعد و نحس‌ وارد شده‌ و اين‌ كتاب‌ چندين‌ بار در بمبئي‌ هند چاپ‌ شده‌ است.
16- فيض رساله‌اي‌ دارد در جواب‌ ابهري‌ درباره‌ كيفيت‌ علم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ موجودات‌ از روز ازل‌ و در اينكه‌ آيا خدا پيش‌ از پيدا شدن‌ اشيأ بدانها عالم‌ بوده‌ يا نه؟ و نيز «جواب‌ مسئله‌ وجود» كه‌ در آنجا بيان‌ داشته: آيا وجود مشترك‌ لفظي‌ است‌ يا معنوي؟ فيض‌ كيست‌ و فياض‌ كه؟
گفتيم‌ كه‌ فيض‌ داماد ملاصدرا بود و صدرا شاگرد ديگر خود را كه‌ ملاعبدالرزاق‌ باشد و او نيز داماد صدرا بود، فياض‌ ناميد. برخي‌ از محققان‌ ميان‌ اين‌ دو داماد مقايسه‌ كرده‌ و اظهار داشته‌اند كه: «ملاعبدالرزاق‌ در فلسفه‌ و مباحث‌ نظري‌ از فيض‌ قوي‌تر است‌ و مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ او اهل‌ تحقيق‌ و تدقيق‌ است‌ و ليكن‌ فيض‌ همان‌ كلمات‌ «ملاصدرا» را تقرير كرده.
منتهي‌ فيض‌ در حكمت‌ ذوقي‌ و تصوف‌ بر ملا عبدالرزاق‌ ترجيح‌ دارد و در علوم‌ نقليه‌ صاحب‌ نظر و داراي‌ تأليف‌ و تصنيف‌ است‌ و ملاعبدالرزاق‌ شايد اصلاً‌ در علوم‌ نقلي‌ و مباحث‌ تحقيقي‌ و حديث‌ و رجال‌ وارد نبوده‌ است‌ و يا اطلاعِ‌ وسيعي‌ از اين‌ علوم‌ نداشته‌ است.

نگاهی به اشعار فیض
 

مرتبه واستادی مولانا محسن فیض کاشانی در علوم دینی و کلام و فلسفه به پایه ایست که اشعار او را تحت الشعاع قرار داده و در جامعهء ادب بیشتر ازاو به‌عنوان دانشمند و فیلسوف و فقیه و مولف نامبرده می‌شود تا شاعر و سخن پرداز، اگر چه مقام شعر در پهنهء ادب فارسی تا آنجاست که پس از کلام خدا به گفتار بزرگانی چون حافظ و مولوی و سعدی و نظامی توسل می‌‌جوییم و گفتار این بزرگان را چون وحی منزل و حکمی ابدی و لایزال در سر لوحهء دفتر زندگانی جایگزین میکنیم. بهمین لحاظ توجه خاص مولانا محسن کاشانی به اشعار این بزرگان بویژه حافظ و مولانا تا حدی است که آشکارا می‌توان بر سلطنت و غلبهء افکار این بزرگواران بر شعر فیض وقوف یافت.
از خلال اشعار فیض چنین بر می‌آید که میان او با شاعران هم عصرش بویژه کسانیکه در کاشان روزگار میگذراندند و احتمالاً مجامع و محافل شعر خوانی و عرصه هنرنمایی داشته‌اند رابطهء دوستانه و علقهء همکاری و همفکری نبوده، زیرا جای جای به شاعران و سخنوران زمان حمله می‌کند و گفتار و اقوال آنان را بی مغز و لاطائل قلمداد مینماید. مولانا فیض با زهاد و عابدان ریایی نیز ستیزه دارد و در کمتر شعر این گوینده به کنایه و اشارتی در این زمینه بر نمی‌خوریم. مولانا فیض بیشتر در آثار خود به سه مرحلهء در زندگانی خود که مربوط به اعتقادات او بوده، اشاره نموده است. علم، عقل و عشق .
بيا تا مونس هم يار هم غمخوار هم باشيم
انيس جان غم فرسودهء بيمار هم باشيم
شب آيد، شمع هم گرديم و بهر يکديگر سوزيم
شود چون روز، دست و پاي هم، در کار هم باشيم
يکي گرديم در گفتار و در کردار و در رفتار
زبان و دست و پا يک کرده خدمتگار هم باشيم
نمي بينم بجز تو همدمي اي (فيض) در عالم
بيا دمساز هم گنجينهء اسرار هم باشيم
وی در یکی از سروده هایش در باره شوق وصال حضرت مهدی علیه السلام از سر دل می گوید :
به هر گلی اگرم ناله و نوائی هست
به جان تو اگرم جز تو مدعائی هست
مگو مگو زکجا آمدی , کجا رفتی
ببین ببین که بجز سایه توجائی هست
مگو مگو به جهان آشنا که راداری
ببین ببین به جهان جز تو آشنائی هست
مرا به غیرهوای تو و رضای تو نیست
هوای دیگر اگرهست و مدعائی هست
هوا بسر نرسانم , به مدعا نرسم
چه مدعا , چه هوا , جز تو روی و رائی هست
زخاک درگه تو روم به جای دگر
کجاروم بجز این آستانه جائی هست
مقابل گل رویت نشینم و نالم
چو عندلیب که در گلشنش نوائی هست
وصال دوست چو خواهی بساز باغم دوست
چو گنج باشد ناچار اژدهائی هست
اگر جهان همه بیگانه شد ز « فیض » چه باک !
چو التفات نهان تو آشنائی هست .
همچنین:
اي تو ما را راحت جان الغياث
دردها را جمله درمان الغياث
قائم آل پيامبر (ص) دستگير
بي توأم افتان و خيزان الغياث
کار شرع از دست شد بيرون خرام
تازه کن آئين ايمان الغياث
عالمي گرديد مالامال شرّ
از جفا و جور و طغيان الغياث
خون ما خوردند اين دجّاليان
مهدي و هادي دوران الغياث

اخلاق پیامبر از زبان ملا محسن فیض کاشانی
 

پیامبر صلى اللّه علیه و آله با همه بلندى مقامش، سخت متواضع بود، ابن عامر گوید: پیامبر صلى اللّه علیه و آله را دیدم که سوار بر ناقه بورى بود، نه آن را مى‌زد و نه هى مى‌کرد و نه زودباش مى‌گفت (و در این حال) رمى جمره را انجام مى‌داد. هرگاه بر الاغ سوار مى‌شد؛ زیراندازش پارچه‌اى بود، با این حال یک نفر را هم در ترک خود سوار مى‌کرد. به عیادت بیماران مى‌رفت، تشییع جنازه مى‌فرمود و دعوت بردگان را اجابت مى‌کرد.
کفش و جامه‌اش را وصله مى‌زد و در خانه با خانواده در کارهاى مورد نیازشان همکارى مى‌کرد. اصحاب آن حضرت چون مى‌دانستند ناراحت مى‌شود براى او از جا بلند نمى‌شدند. وقتى که از کنار کودکان عبور مى‌کرد به آنها سلام مى‌داد. مردى را خدمت آن حضرت آوردند، وى از هیبت آن بزرگوار بر خود مى‌لرزید. فرمود: «بر خود آسان بگیر، من پادشاهى نیستم، بلکه پسر زنى از قریشم که گوشت خشک مى‌خورد».
میان اصحاب، چنان آمیخته با آنان مى‌نشست که گویى یکى از آنهاست، به طورى که شخص ناشناسى که مى‌آمد نمى‌دانست پیامبر صلى اللّه علیه و آله کدام فرد است تا این که مى‌پرسید، عاقبت اصحاب از آن حضرت خواستند به گونه اى بنشیند که شخص غریب او را بشناسد. این بود که آن حضرت سکویى از گل درست کردند تا روى آن بنشیند. عایشه عرض کرد: غذا را در حالى که تکیه داده‌اید میل کنید که بر شما آسانتر است. مى‌گوید: سر مبارکش را پایین آورد به حدى که نزدیک بود پیشانى اش به زمین بخورد، سپس فرمود:«من غذا را چنان مى‌خورم که بندگان مى‌خورند و چنان مى‌نشینم که بندگان مى‌نشینند». روى سفره و در ظرف کوچک غذا نمى‌خورد تا از دنیا رفت. و هیچ کس از اصحاب و دیگران او را صدا نمى‌زدند مگر آن که مى فرمود: لبیک.
چون با مردم مى‌نشست، اگر آنها راجع به آخرت صحبت مى‌کردند با آنها همراهى مى‌کرد و اگر درباره خوردنى یا نوشیدنى گفتگو مى‌کردند، هم صحبت مى‌شد و اگر درباره دنیا سخن مى‌گفتند از باب مدارا و تواضع با آنها هم سخن مى‌شد. گاهى در محضر آن حضرت شعر مى‌خواندند و چیزهایى از کارهاى جاهلیت را ذکر مى‌کردند و مى‌خندیدند و چون مى‌خندیدند، پیامبر صلى اللّه علیه و آله لبخند مى‌زد و غیر از کار حرام آنها را از چیزى جلوگیرى نمى‌کرد. (ترجمه کتاب المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء)

وفات
 

سرانجام این فقیه وارسته و این عالم کامل در 22 ربيع الثاني 1091 قمري در 84 سالگی دار فانی را وداع گفت و در زمینی که بعدها به قبرستان فیض معروف شد، مدفون گردید.
مدفن او در کاشان، در مقبره ای بنام کرامت یا کرامات واقع است که در قرن 13هجری قمری به تقاضای ابو نصر فتح الله خان شیبانی، شاعر بزرگ عصر قاجار توسط فرهاد میرزای قاجار احداث شده است. طبق وصیت این فقیه وارسته روی قبر وی سقف و سایبانی ساخته نشده است .
فيض کاشانی در تعميق و تنوير فرهنگ اسلامی ومذهب شيعه جايگاهی بس بلند دارند و علامه امینی در مورد او می فرماید:" فیض" علمدار فقاهت و پرچمدار حدیث و گلدسته رفیع فلسفه و معدن معارف دینی واسوه اخلاق بود.
سایت جامع خبری گردشگری کاشان (کی آشیان)
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت
پایگاه صدا و سیمای جمهروی اسلامی ایران
پایگاه خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران
ترجمه کتاب المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء
تبیان همدان