پست مدرنیسم

تاریخچه

اصطلاح پست مدرنیسم اولین بار در سال 1939 توسط آرنولدتوین بی به کار رفت ؛ این اصطلاح بعداً در دهه 1960 در نیویورک توسط هنرمندان و منتقدان به کارگرفته شد، سپس نظریه پردازان اروپایی بودندکه در دهه 1970 واژه ی مزبور را به کار بردند. ژان فرانسو لیوتارد یکی از نظریه پردازان اروپایی در اثرمشهور خود تحت عنوان the post modern condition به اسطوره- های قانونمند شده وکلیت یافته درعصرمدرن ، مانند ایده روایت بزرگ حمله کرد. وی هم چنین ، علم و فلسفه را درتضمین آزادی های انسانی ناکافی دانست ، هم چنان که معتقد بود چنین علم و فلسفه ای درایجاد وحدت و ریه در یادگیری و ارایه اصول علمی معتبر، کلی و جهانی، نارسا است. نکاتی که لیوتارد به آن اشاره کرد، برخی ازمؤلفه ها و ویژگی های پست مدرنیسم است . اصولاً نظریه پست مدرن با انتقاد نسبت به علم کل نگر و با رد بنیادگرایی جهان شمول ، هم آغوش است. واژه پست مدرن در دهه های اخیر به طور فزاینده به مفهوم فراگیرخود ، به پایان دوران شکوفایی مدرنیسم و افول این دوران پس از اوج ظهور مدرنیسم درقرن بیستم اشاره دارد . این واژه هم چنین، به جنبش روشنفکری دوران معاصر نظردارد. باوجود این، واژه مزبور از طرفی در فرهنگ معاصرغربی ، نوعی تردید و سردرگمی مفهومی را در اغلب نوشته ها و برداشت های فلسفی مشکل و از جانب دیگر ، اندیشه های ساده انگارانه القا می کند. بدین ترتیب ، تلاش برای ارایه یک تعریف روشن از واژه فوق ، چه بسابی اثر و بی ثمر به نظرآید.

تعریف

تاکنون میان مفسران جدال گسترده ای بر سرتبیین و تعریف دقیق پست مدرنیسم درجریان بوده است. فستر، یکی ازتحلیل گران پست مدرنیسم دربررسی مفهومی این واژه ، به بیان دوگونه طرزتلقی از پست مدرنیسم را مبتنی برمدرنیسم و نشأت گرفته ازآن می شناسد و صورت دوم ،به تعریف و بیانی مربوط است که پست مدرنیسم را مقابل مدرنیسم و نافی و طردکننده آن می داند . لیوتارد، طرفدار نظریه دوم و جیمسن، طرفدار نظریه اول است. برداشت دیگری از پست مدرنیسم حکایت از طرز تفکری معتدل تر دارد . براساس این تعریف پست مدرنیسم نه جنبه ویرانگری و طردکنندگی دارد و نه جنبه تکاملی و نثبیت کنندگی. دراین پست مدرنیسم را باید به نوعی احیاگرمدرنیسم تلقی کرد.زیگموت بوست را می توان نماینده این تعریف دانست.وی درمفهوم شناسی post modern، پیشوند post را به مفهوم تقویمی و زمانی مورد استفاده قرار نداده ، یعنی به تعبیریpost بعد زمانی را نمی رساند.در نگاه بومن ، پست مدرنیسم به این معنی نیست که از جنبه زمانی درلحظه ای که بتوان آن را لحظه فنا و پایان پذیری مدرنیسم نامید، متولد شده باشد . ازآن گذشته ، پست مدرنیسم عامل و یا به مفهوم عدم امکان تحقق دیدگاه مدرنیسم نیست. این چنین نیست که با موج پست مدرنیسم جریان مدرنیسم رو به افول گراییده و تحقق نقطه نظرات و مقاصد مدرنیسم ممکن نباشد . بدین ترتیب ، پست مدرنیسم به این مفهوم خواهد بودکه تلاش- های طولانی و برجسته مدرنیته در اثر فشار ناشی از تو همات واهی و بی جا ، به گمراهی وبیراهه کشانده شده. مدرنیته با این وضع، بر باد رفتن امیدها و بی ثمری تلاش ها را به نمایش می گذارد . دراین صورت هنرپست مدرنیسم این است که موجی ایجاد کند و وضعیت پدید آمده را به گونه -ای دیگررقم زند . هنوز نمی توان از جنبه ساختاری یا شکلی برای پست مدرنیسم یک ساختارجدید و متمایز از شکل و صورت مدرنیسم در نظرگرفت. بنابراین، عدم شکل پذیری تحولات فکری، علمی و فلسفی، کار را برای تعیین دور ویژه ای از تحولات ، تحت نام پست مدرنیسم مشکل می سازد. بنابراین ، پست مدرنیسم ازنظرشکلی ، همان مدرنیسم است که به حیات خود هم چنان ادامه می دهد . برای مدرنیسم دو ویژگی را می توان در دو زمینه سرعت رشد و بالندگی و پهنه وگستردگی تحولات علمی- صنعتی و فکری- فرهنگی در نظر گرفت . ویژگی دیگرمدرنیسم به محتوای تحولات باز می گردد. به نظر می رسد بتوان همین ویژگی را با تأکید بیشتری برای شرایطی که ازآن به عنوان شرایط پست مدرنیسم یاد می شود، صادق دانست.

ویژگی ها

ویژگی های محتوایی پست مدرنیسم که در واقع اصول این مکتب را تشکیل می دهد ، می تواند به صورتی شاخص تر و برجسته تر بیان گردد که از آن میان می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. طرد جامعیت از هرگونه فکر
لیوتارد در تبیین و توضیح برداشت خود از پست مدرنیسم ، بر این باور غلط است که دیگر نمی توان از یک عقیده و عقلانیت کلیت یافته و جهان شمولی سخن گفت ؛ زیرا به نظروی عقل کلی و جهانی هرگز و جودخارجی ندارد. آن چه در اندیشه پست مدرن مطرح است ، این است که باید از عقل ها و بینش ها و اندیشه های متکثر سخن به میان آورد . بر این اساس ، در نگاه پست مدرن ، توجه انسان از کلی گرایی وکلی سازی به نوعی دموکراسی باز و تکثرگرایانه منعطف می باشد.
لیوتارد را می توان از جمله پیشگامان بینش پست مدرنیسم دانست که بر نفی و انکاراندیشه «روایت بزرگ» اصرار می ورزد . به گفته ی وی ، پست مدرنیته هیچ گاه نمی تواند و نباید معرفت شناسی را براساس طرح داستانی روایت بزرگ مبتنی سازد. این طرح که از شاخصه ها و ویژگی های جوامع سنیتی و احیاناً اصول گرامی باشد ، به مطالعه انسان در ظرف زمانی وسیع وگسترش یافته ای با گذشته ای معین و آینده ای پیش بینی پذیر ، می پردازد و برای علمی که حاصل تجربیات و اندوخته ای ثابت گذشته و پیش بینی های قابل تحقق درآینده می باشد ، ارزش و جایگاه ویژه ای قایل است. متأسفانه در اندیشه پست مدرن ، این چنین علمی جایگاه ممتازی ندارد . معرفت شناسی پایدار، منسجم و جامعی را نسبت به گذشته وآینده زندگی و آینده جهان و تحولات جاری جهان انسانی نمی توان ارایه داد. دیدگاه مقابل افکار لیوتارد در تلاش است تا اثبات کند که معرفت شناسی و منسجم امکان پذیر است و دانش تعمیم پذیر درباره زندگی و الگوهای تحول اجتماعی ، دست یافتنی است.
2. نفی هویت منسجم فردی و اجتماعی
در فلسفه پست مدرن به جای تأکید برهویت منسجم فرد و اجتماع برد گرگونی و بی اثباتی در هویت فرد و جاعه تأکید می شود. ازآنجا که انسان و اندیشه لازم و ملزوم یکدیگرند و تنها از راه اندیشیدن است که انسان می تواند ازسایر موجودات متمایز شود ، هنگامی که یکی از این داو ، بشر یا اندیشه ی بشری ، دستخوش تغییر و تحول و بی ثباتی باشد ، طبعاً دیگری نیز در معرض تغییر و تبدیل خواهد بود . این برداشتی است که پست مدرنیسم از هویت تحول پذیر فرد و جامعه ارایه می دهد . بدین صورت ، پست مدرنیسم به انکار تمامی مفاهیم اصولی و متعالی مربوط به سرشت انسان بی هویت ، جامعه ی بی هویت و جامعه ی بی هویت ، انسان بی هویت می سازد ، پس تحول مثبت اجتماعی ازکجا آغاز می شود ، درحالی که تاریخ شاهداست که حتی یک انسان باهویت ، جامعه ای را با هویت می سازد.
3. اعلام پایان ایدئولوژی ها
در نظام فکری پست مدرن ، ارزش ها و ضد ارزش ها ، هم چنین بایدها و نبایدها ، جنبه پایدار ایدئولوژیک به خود نمی گیرد . زیرا مفهوم ایدئولوژی پایدار با اعتقاد به یک سری اصول و موازینی ملازم است که در نگاه باورمندان و ملت زمان خود ، به عنوان اموری تثبیت یافته و فراگیر و پایدار تقلی می گردد ؛ درصورتی که ثبات و پایداری فکر و اندیشه از دیدگاه پست مدرنیسم ، مطرود است . ازآن گذشته ، ایدئولوژی با یکپارچگی ، تمامیت وجزمیت اصولی سازگار است و این ها اموری است که با اصول پست مدرنیسم هم خوانی ندارد . به تعبیری بایدها و نبایدها از منظر پست مدرنیسم ثابت نمی مانند ، بلکه ممکن است بسته به خواست فرد و عرف در نوسان باشند ، به گونه ای که باید و نباید امروز، نباید و باید فرد است، درحالی که زندگی امروز، بدون برخی از بایدها و نبایدهای گذشته بی تداوم باشد، لاجرم زندگی فردا هم بدون بایدها و نبایدهای امروز ، لرزان خواهد بود.
4. رد حقیقت های عینی
درپاره ای مورد، پست مدرنیسم را همان انکار استانداردهای عینی باورها دانسته اند با این حال ، در همه زمینه ها اعم ازهنر، ادبیات، اخلاق، انسان شناسی، زیبایی شناسی وجهان شناسی، این سؤال مطرح خواهد بودکه آیا اموری حقیقی و عینی و یامفهومی از حقیقت عینی یافت می شود یا نه ؟ آیا در مورد خودمان ، به عنوان مثال ، مفهومی از حقیقت عینی وجود داردکه در برداشت ما از خودمان صادق باشد؟ اگرچنین است ، چه نوع مفهومی از خود در دسترس است تا خودشناسی ما را شکل بخشد؟ درمقام پاسخ ، پست مدرنیسم نقادانه به هرگونه مفهومی از حقیقت عینی نظر می کند و در تلاش است تا برخلاف تجربه و اعتقادی که دینداران دارند ، بیان داردکه هیچ معیار حقیقی و عینی از باور ندارد و نظریه پردازان پست مدرنیسم چنین وانمود می کنند که این ایده که «هیچ استاندارد معین و مشخص در مورد باورها وجود ندارد.» مطلبی است که ازبسیاری از منابع به دست می آید ، در این میان ، بخشی ازکلام نیچه که در سال 1887 اظهار داشت خدا مرده است و اعتقاد به خدای مسیحیت دیگر مورد باور نیست ، مورد توجه و خوشایند بعضی از مدرنیست ها قرارگرفته است به گونه ای که پیش بینی کرده اند اندیشه مرگ خداوند می رود تا نخستین پرتوخود را بر سراسر غرب بیفکند. بعضی دیگر از پست مدرن ها که اعتقاد به گره زدن مذهب و این مکتب فلسفی دارند ، به نوعی تکثرگرایی و پلورالیسم دینی معتقدند که توأم با تساهل و تسامح و برداشت شخصی هر فرد از دین تعریف می شود.
5. انتقاد از معرفت شناسی
پست مدرنیسم اغلب برحسب دیدگاه انتقادی نسبت به سرشت انسانی ، تاریخ و الهیات و متافیزیک ، قابل تبیین و تشخیص می باشد . برخی از هوا داران و مفسران مدرنیسم بر این باورند که جنبه ی صریحا ًانتقادی پست مدرنیسم ، عنصرکلیدی این فلسفه به شمارمی رود. براساس چنین عنصری است که فلسفه ی مزبور ، همواره نسبت به هرگونه برداشت ناشی از مدرنیسم به نگاه انتقادی می نگرد. در واقع پست مدرن ارزش پست مدرنیسم ، عنصرکلیدی این فلسفه به شمار می رود . براساس چنین عنصری است که فلسفه ی مزبور ، همواره نسبت به هرگونه برداشت ناشی از مدرنیسم به نگاه انتقادی می نگرد . در واقع پست مدرن ارزش عمده ای را برای تفکر انتقادی در نظرمی گیرد. بدین ترتیب، فرضیه های بنیادی که در ارتباط با تمامیت و قطعیت ، هم چنین علیت و جامعیت برخی از امور ، مورد تأیید فلسفه مدرنیسم بوده انداز جانب فلاسفه پست مدرن ، مردود دانسته شده است. هنری ژید یکی از مفسران پست مدرنیسم ، حتی فراتر از این، مدعی شده است که باید مقصد و منظور تعلیم و تربیت را به عنوان نقطه وفاق مدرنیسم و پست مدرنیسم ، مورد بازنگری قرار دهیم.
6. ارایه جریان فکری ترکیبی
اندیشه ها و ایده های برگرفته از پست مدرنیسم نشان می دهد که فلسفه پست مردن ، ترکیبی از چندین مکتب و فلسفه و نظریه است و یا می تواند حاصل گرایش های فکری متعددی باشد ، در این صورت ، چنین فلسفه ای از مبنا و منشأ فلسفی واحدی برخوردار نیست. این خود نشان می دهدکه چرا فلسفه انتقادی پست مدرن بر ضرورت از بین بردن مرزهای از پیش تنظیم شده و یکنواخت سنتی در راستای اتخاذ خط مشی چند گرایشی، تأکید می ورزد. اصول و ویژگی پست مدرنیسم به آن چه بیان شد خلاصه نمی گردد ، درعین حال ، مهم ترین اصول این فلسفه ذکرشد و نیز به اذعان برخی ، اندیشمندان نگرشی های فوق ، پست مدرنیسم را دچار پاردوکس و تناقض گویی کرده است . روتی ، از نظریه پردازان پست مدرنیسم ، بر این باور اصرار می ورزد که در عصرکنونی ، ما انسان ها با فرهنگ فرا فلسفی روبرو هستیم. روتی درحالی این اندیشه را ابراز می دارد که پست مدرن می رود تا شکل و ساخت فلسفی به خود بگیرد. بدین ترتیب ، از جهت فلسفی یا فرا فلسفی بودن ، تمایزی بین مدرنیسم و پست مدرنیسم باقی نمی ماند. روتی تصور می کرد می تواند با نظریه فرا فلسفی خواندن فرهنگ مردم ، روشنفکران پست مدرن را از قید و بند فلسفه و ایمان فلسفی و روبرو شدن با سؤالات به ظاهر غیر قابل پاسخی که از جانب باورهای فلسفی برانگیخته می شود ، برهاند. در صورتی که نگرش روتی یک تصور واهی بیش نبود وچنین نگرش هایی پست مدرنیسم را به نوعی سردرگمی و تناقص گویی می کشاند ، آن چنان که راهی برای فرار از این تناقص گویی ، جز به انکار اصول مزبور نمی ماند . پست مدرنیسم در این صورت هر چند به ظاهر ، برخلاف آن چه نظریه پردازانش می پندارند ، شکل کلیت نرک ، ساختار ایدئولوژیک و وضعیت تعین یافته به خود می گیرد و این درست برعکس چیزی است که معماران پست مدرنیست دنبال می کنند.
اندیشه های پست مدرنیسم ، جنبه ایده آلیستی بسیار قوی دارند. برخی نیز بر این باورندکه بین ظهور پست مدرنیمس و رمانتیسم قرن 18 ارتباطی وجود دارد. از این رو، به سختی می توان زمینه خاصی را برای تکوین و تدوین فلسفه پست مدرنیسم در نظرگرفت. در اندیشه نظریه پردازان پست مدرن ، تمامی پدیده ها و زمینه ها می تواند بسترمناسبی برای طرح افکارپست مدرنی قرارگیرد. شاید به این دلیل ، پست مدرنیسم می رود تا آثارحضور خود را در تمام زمینه های فرهنگ، معماری، زیست شناسی، جغرافیا، تاریخ ، حقوق و ادبیات و سیاست و فلسفه برجای گذارد. در هر صورت ، معماران فلسفه ی پست مدرن مایلند ایده های فلسفی و ایدئولوژیک خود را در مواردی ، هم چون اقتصاد ، اخلاقیات و متافیزیک، کلام، روش شناسی و تعلیم و تربیت و سیستم ارتباطات جاری و ساری ببینند. با وجود این ، هنوز نمی توان یک جهت ورشن با اصول و مواضع تبیین یافته از فلسفه پست مدرن ارایه کرد ؛ هرچند نظریات فلسفی که مربوط به دوره جدیدی تحتی عنوان دوره پست مدرن می باشد ، مدعی است که می تواند بسیاری ازجانب حیاتی مردم مغرب زمین را تحت پوشش ایدئولوژیک و فلسفی خود قرار دهد. در مجموع ، خواه پست مدرنیسم را تداوم مدرنیسم و بخشی ازآن بدانیم و خواه آن را فلسفه ای نو و متفاوت از مدرنیمس ارزیابی کنیم ، پست مدرنیسم در مقایسه با مدرنیسم به عنوان انقلابی درمحتوا و تحولی بر دیدگاه و شیوه تفکر و زندگی، برآن است تا سطوح جامع ترین و وسیع تری از فرهنگ را درمعرض پوشش خود قرار دهد.

پست مدرنیسم و دین

مطالعات ادیان یکی ازگسترده های رایج پست مدرنیسم است.درمورد نگرش پست مدرنیسم و تأثیرات آن براندیشه دینی، سه نظریه ، وجوددارد.
1.نظریه ای که پست مدرنیسم را به منزله مرگ خدایان، نابودی دین و ارزش ها می بیند؛
2. نظریه ای که این مکتب را بازگشت به ایمان و الزامات دینی می داند؛
3. در نظریه سوم، چنین فلسفه ای بیانگرامکان باز سازی ایده های مذهبی فراموش شده، فرض می شود. به بیان مفصل تر، یکی از ویژگی های روشن مدرنیسم این بودکه به نام تأمین استقلال انسان و کشف واقعیات و توانایی ها، هم چنین در راستای تحقق امیال وآروزهای انسانی ، زبان به نقد دین و اصول و مبانی دینی می گشود . در مدرنیسم مفاهیم و مضامین متعالی و مقدس ، معنایی ندارد ؛ در حالی که در پست مدرنیسم ، آموزه های دینی ، کمی مورد توجه است. بنابر نظریه غالبی که وجود دارد ، پست مدرنیسم در واقع نوعی واکنس در برابر اومانیسم مدرنیسم است. اومانیسم مذهب و ارزش ها را از زندگی انسان طرد می کند و به این طریق است که بازگشت تقدس و معنویت در اندیشه پست مدرن ، نمود پیدا می کند. بعضی از طرفداران نظریه پست مدرنیسم در تبیین این نظریه می گویند: استقلال و ثبات انسان بر این بینش مبتنی است که مفهوم خود- self-موضوعی است که از مفهوم خدا نشأت گرفته و بدون ارتباط با خدا ، ثباتی نخواهد داشت ، همان گونه که چنان چه بی ارتباط با اهداف متعالی ، باشد خود از بین می رود.

منابع

1. عبدالرسول بیات و دیگران ، فرهنگ واژه ها (قم: مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی ، 1381).
2. علی آقا بخش مینوافشاری راد ، فرهنگ علوم سیاسی(تهران: مرکزاطلاعات مدارک علمی ایران، 1374).
3. شهریار زرشناس ، مبانی نظری غرب مدرن (تهران: کتاب صبح ، 1381).
4. بابک احمدی، مدرنیته و اندیشه انتقادی(تهران: نشرمرکز ، 1374).
5. حسین بشیریه و دیگران ، سنت ، مدرنیته و پست مدرن(تهران: صراط ،1375).

منبع :ماهنامه ی معارف