عالم بیعمل
یا اَباذَر، یَطَّلِعُ قَومٌ مِن اَهلِ الجَنَّةِ عَلی قَومٍ مِن اَهلِ النّارِ فَیَقولونَ مَا اَدخَلَکُمُ النّارَ وَ قَد دَخَلنا الجَنَّةَ بِفَضلِ تَأدِیبِکُم وَ تَعلِیمِکُم فَیَقُولُونَ إِنّا کُنّا نَأمُرُ بِالخَیرِ وَ لانَفعَلُهُ.
ای ابوذر، (روز قیامت) جمعی از اهل بهشت (به جهنّم نگاه میکنند) جمعی از اهل علم را میبینند و به آنها میگویند ما به تعلیم و تربیت شما وارد بهشت شدیم، چرا شما اهل جهنّم شدید؟ میگویند: ما شما را امر میکردیم به کارهای درست، ولی خودمان عمل نمیکردیم.
بحارالانوار، ج 77، ص 76
نور هدایت
دربارهی عالم بیعمل تعبیرات تکان دهنده و روایات بسیاری داریم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در اینجا تعبیری عینی و ملموس دارند. البتّه از قرآن هم استفاده میشود که رابطهی بهشت و جهنّم به کلّی بسته نمیشود و هر دو دسته میتوانند از احوال هم باخبر باشند. برخی وقتی وارد بهشت میشوند دوستان خود را نمیبینند. قرآن میفرماید: (فَاطَّلَعَ فَرَءَاهُ فِی سَواءِ الجَحِیمِ) (1) کلمهی «اطّلع» از بالا به پایین نگاه کردن است که او را در جهنّم میبیند تعجّب میکند. این رسوایی بزرگی است که شرمندگی آن از عذاب جهنّم هم بیشتر است. یعنی مقلّد یا فرد عادی، عالمی را که از او موعظه شنیده یا مرجعی را که از او تقلید کرده در جهنّم میبیند و خود او در بهشت از نعمتهای بهشتی بهرهمند است. چقدر باعث خجالت و سرافکندگی است که آن افراد که فرع بودهاند از این عالم و مرجع و روحانی که اصل هدایتگر بوده است بپرسند چه چیز شما را وارد جهنّم کرد؟ آنجا دیگر کسی نمیتواند دروغ بگوید یا توریه کند باید راست بگوید و حق را بیان کند.از این رو باید به فکر چاره بود که سخنان و مواعظی که میگوییم در خودمان اثر بگذارد و بدانچه میگوییم عمل کنیم و واقعاً عالم عامل باشیم.
در این زمینه تعبیرات مختلفی وارد شده که عالم بیعمل مانند شمعی است که خود میسوزد و به دیگران روشنی و گرمی میرسانَد، نابود میشود ولی خود از آن بهرهای نمیبرَد، یا چون زنبور بی عسل است، یا مانند کسی است که در کنار چشمهای نشسته و دیگران را از آب زلال آن بهره مند میسازد امّا خود او از تشنگی جان میسپارد.
بنابراین بهتر است انسان توجّه کند که آیا آنچه را میگوید خودش عمل میکند؟ اگر عمل نمیکند بیان نکند، بلکه بکوشد و تمرین کند تا نخست خودش عامل به آن باشد و سپس برای دیگران بیان کند. این همان برنامهای است که امیرمؤمنان علی (علیه السلام) میفرماید: «اَیُّهَا النّاسُ اِنّی وَ اللهِ ما اَحُظُّکُم عَلی طاعَةٍ اِلّا اَسبِقُکُم اِلَیها وَ لا اَنهاکُم عَن معصِیَةٍ اِلّا اَتَناها قَبلَکُم مِنها؛ من شما را به هیچ اطاعتی دعوت نمیکنم، جز آنکه قبلاً خودم عمل میکنم و شما را از هیچ معصیتی نهی نمیکنم، مگر آنکه خودم قبلاً از آن معصیت متناهی میشوم».
نکتهی مهم این است که بدانیم علم خورشید زندگی است، دانش فروغ پربهای حیات است، علم شیرینترین میوهای است که انسان از نخستین روز پیدایی تاکنون چشیده. گاو و خر از راه نوش فربه میشوند، ولی آدمی از راه گوش فربه میگردد. اگر زندگی را مانند یک ساختمان فرض کنیم، پایه و اصل آن علم است.
امّا تمام این ارزشها و آثار و قدر و قیمتها برای علم و عالم هنگامی است که در مسیر صحیح قرار داشته باشد. عالِم که ظرف علم است، اگر دارای باطن آلوده و روح پلید و کدورت قلب و ظلمت روان باشد، علمش در کجا مصرف خواهد شد؟
یک انسان شریر بی تربیت و یک موجود پست هنگام به دست گرفتن سلاح چه میکند؟ جز آدمکشی و ضربه زدن به حیات دیگران کار دیگری از او انتظار میرود؟
دانشمندی هم که از هدایت و صلاح و تربیت و آراستگی و صفای باطن و معنویّت دل دور باشد، با علمش همان کار را میکند، بلکه عالِم گمراه و دانشمند هویپرست و شخص باسواد خودخواه از قاتل و ظالم بدتر و ضررش بیشتر است، بدین رو از بزرگان اسلام نقل شده است: «اِذا فَسَدَ العَالِمُ فَسَدَ العَالِمُ؛ هرگاه دانشمند فاسد شود، جهان فاسد خواهد شد». (2)
متأسّفانه در روزگار ما بیشتر دانشمندان دچار هوای نفساند، هوای نفسی که مانند ریشهی درخت در تمام زوایای زندگیشان ریشه دوانده و از اعمال و اخلاق و کردارشان پیداست که گویی هوای نفس برای آنان والاترین معبود و بهترین محبوب و عزیزترین معشوق است.
دولتمردان اروپا و امریکا و برخی دولتمردان آسیا و افریقا از نظر علوم مادّی دانشمندند، وکلای مجالس کشورهای متمدّن و نیمه متمدّن باسوادند، بسیاری از نظامیان ردههای بالا اهل دانشاند، بیشتر یا تمام کشیشها و خاخامهای مسیحی و یهودی اهل علماند، پاپ در واتیکان مغز متفکّر روحانیّت مسیحی است، برخی روحانیون اسلامی که با دربارها متّحدند و تکیهگاه تداوم بدترین حکومتها در ممالک اسلامی، دارای سواد اسلامیاند، ولی از نظر اعمال و رفتار و اخلاق و کردار گویی بویی از انسانیّت نبردهاند. اینان همه با هم در شرق و غرب مجموعهای هستند که جهان را در تمام ابعاد حیاتش به فساد کشیده و ظلمی نبوده که نکرده و جنایتی نبوده که مرتکب نشدهاند و خیانتی نبوده که از آنها سرنزده، هوای نفس بر آنان به سختی حاکم است، علم و عواطف و احساسات و مشاعر و اخلاق و روان و قلب آنان محکوم و ابزار و عملهی اوست، اینان کسانیاند که از قدیم در وصفشان گفتهاند: چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا.
و سعدی دربارهی اینان گفته است:
تیغ دادن در کف زنگی مست *** به که افتد علم را ناکس به دست
قرآن و روایات عالِم بودن چنین هویپرستان را منکر نمیشود، از آنان به عالم یاد کرده، ولی کمترین ارزشی برایشان قائل نیست.
بشر نمونهی عالمان فاسد این زمان را به یاد ندارد. اسرائیل از هیچ جنایتی به مسلمین و بشر فروگذار نکرده است، عالمان درباری مصر و عربستان رابطهی دوستی با آنان را برای دولتهای مسلمان از نظر شرعی بی مانع میدانند.
عالمان اسیر هوی و هوس، جهان و بشریّت را به فساد کشیدهاند.
قرن هیجدهم تا امروز را که در مرز ورود به قرن بیست و یکم میلادی هستیم باید به جای اینکه قرن علم و تمدّن و تکنیک و صنعت و قرن اتم و فضایل بنامیم، قرن فساد و انحطاط و قرن سقوط و شقاوت بدانیم.
بلایی که علوم ظاهر و اندیشمندان مادّی بر سر انسان در این دو قرن آوردهاند در تاریخ حیات بشر بی سابقه است، در حالی که اینان میتوانستند با این همه اکتشاف و اختراع، نردبانی برای رسیدن به عالَم معنا درست کنند و با پی بردن به این همه اسرار محیّرالعقول در عالم طبیعت، بشریّت را چنان با خدا و راه او آشنا سازند که سفرهی عدل و حکمت در سراسر زمین پهن شود، امّا از این همه علوم نتیجهی عکس گرفتند و با غرور و تکبّری که پیدا کردند جهان و انسان را غرق در فساد کردند.
علمای هویپرست مسیحی یا بانیان جنگهای صلیبی
وقتی در موضوع جنگهای صلیبی با کمال دقّت و بی طرفی به بررسی میپردازیم میبینیم که جز ریخته شدن خون میلیونها بیگناه و خرابی هزاران مسکن و مأوا و به غارت رفتن اموال میلیونها مظلوم و سوختن و خاکستر شدن کاشانه و اثاث مردم محصولی نداشت. بر هیچ منطق و فلسفهی الهی و اجتماعی استوار نبود و علّت آن هویپرستی یک عالم مسیحی و یک پاپ خائن بود. وی ادّعا داشت تربت عیسی در دست مسلمین است و از مسلمین تعبیر به کفّار کرد و قیام مسیحیّت را که به اصطلاح او مؤمن بودند علیه کفّار یعنی مسلمین برای نجات تربت عیسی واجب دانست. مسیحیان هم به فتوای او و اربابان بعدی نسبت به مسلمین از هیچ جنایتی فروگذار نکردند، در حالی که میدانست قرآن مجید کتاب آسمانی مسلمین از مریم به عنوان دارندهی مقام عصمت و از عیسی به بهترین صورت یاد کرده و حتّی کشته شدن حضرت عیسی (علیه السلام) را با صراحت نفی کرده و هیچ دلیلی برای کشته شدن عیسی در اختیار مسیحیان نیست و قبری که برای او در بیت المقدس ادّعا میکنند ریشه و اصل ندارد، ولی از باب هویپرستی و برای حفظ ریاست پوشالی و به دست آوردن مال و منال، تحت پوشش نجات قبر عیسی، فتوای ریخته شدن خون مسلمین و به غارت رفتن اموالشان را صادر میکنند. بی شک بازگو کردن تمام جوانب جنگهای صلیبی کتابی جداگانه میطلبد و در اینجا در آن مقام نیستیم. (3)اساس حکومت بنی امیّه بر دوش عالمان هویپرست
کسی پیدا نمیشود که بنی امیّه را از پلیدترین چهرههای ننگین بشری نداند. معاویه پایهگذار حکومت اموی با تکیه بر عالمان هوی پرست، خود را مسلمان جا زده بود و تمام جنایات خود را در پوششهای فتواهای عالمان کثیف و پستی همچون ثمرة بن جندب و ابوهریره تصحیح میکرد و به محض اینکه بر اثر مظالم و خیانتهایش مورد بازخواست مسلمین قرار میگرفت از آن عالمان برای تبرئهی خود کمک میگرفت. آنها با گرفتن اندکی رشوه به عنوان اینکه سالها در مصاحبت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند احادیثی برابر با مذاق حکومت معاویه و برای پاک کردن او، از قول پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جعل میکردند و به خورد تودهی مردم که از خطّ تحقیق و علم جدا بودند میدادند و با استفاده از ایمان مردم به پیامبر چنین به مردم القا میکردند که کارهای معاویه بر طبق اصول اسلام و سنّت رسول خداست. و از همین راه بود که پایههای حکومت اموی به عنوان حکومت مذهبی و جانشینی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) محکم و استوار میشد.بدبختی در این بود که عالمان اهل هوی برای پیشبرد امویان و عبّاسیان هم خودشان جعل حدیث میکردند و هم به احادیثی که اسلاف خائن آنان جعل کرده بودند تکیه میزدند و با پخش و شرح و ذکر آن احادیث قلّابی و دروغین، اکثریّت مردم را که خودِ آنان از اسلام بی اطّلاع نگاه داشته بودند، نسبت به وضع بنی امیّه و بنی عبّاس تسلیم و راضی میکردند و اگر هم اعتراضی از سوی مردم میشد بلافاصله توجیه میکردند و از این طریق بزرگترین ضربهها را در مقابل دریافت دینار و درهمی ناچیز به اسلام و انسانیّت میزدند.
عالمان هویپرست قرن بیستم
آنان که آتش جنگ جهانی اوِّل را برافروختند و میلیونها انسان بیگناه را به کام آتش جنگ سوزاندند، از فارغ التحصیلهای دانشگاه و دانشکده بودند.آنان که آتش جنگ جهانی دوم را شعلهور ساختند و نزدیک به سی میلیون انسان را در آتش خودخواهی و هوی و هوس خود خاکستر کردند و هزاران خانه و مدرسه و کودکستان و بیمارستان را با اهلش نابود کردند، تحصیل کردههای دانشگاه و دانشکده بودند.
آنان که از فرانسه به الجزایر رفتند و در مدّت هفت سال نزدیک به یک میلیون مسلمان را که جرمی جز طلب آزادی از شرّ استعمار نداشتند کشتند و هزاران مرد و زن را در زندانها انواع شکنجهها کردند، پایان نامههای تحصیلی خود را از دانشگاههای فرانسه متمدّن و آزادیخواه و مبتکر منشور آزادی و حقوق بشر گرفته بودند.
آنان که از انگلستان برای غارت کشورهای آسیایی و افریقایی و امریکای لاتین رخت سفر میبستند و محرومان و مستضعفان را به جرم آزادیخواهی قطعه قطعه میکردند همه از دانشمندان اقتصاد، روان شناسی، سیاست و علوم دیگر بودند.
قاتلان «امیرکبیر» ها، «سیّدجمال الدین»ها، «لومبو»ها و هزاران دلسوزی که براینجات ملّتهای خود قیام کرده بودند، با کمال تأسّف از دانشمندان علوم مادّی و تجربی بودند.
جنایات هولناک و غارتگری وحشتناک و ستمگریها و بیدادگریهای خطرناک این فارغ التحصیلهای دانشگاههای دنیا، در صدها کتاب قطور، بدون شک قابل بازگو کردن نیست.
اکنون ترجیح میدهیم به جای تشریح جنایات این عالمان هویپرست، به چند نمونهی بسیار روشن از چهرههای الهی عالمان باتقوا و به دور از هوی و هوس اشاره کنیم تا معلوم شود علم وقتی در نفس و دل و جان انسان باتقوا جای گیرد چه سودی سرشاری برای دنیا و آخرت آن عالم و دیگران خواهد داشت.
از شنیدن خبر گناه دق کرد
در زمان حاج میرزا محمّدحسن یزدی (متوفّی سال 1307، از دانشمندان بزرگ شیعه در شیراز) برای استان فارس و شهر شیراز استاندار فرستادند. وی برای آشنایی با وضع استان و خصوصاً شهر شیراز، روز پنجشنبه از بزرگان قوم و رؤسای اصناف در باغ حکومتی دعوت کرد. جمعی از سران بازار شیراز که لباس و چهرهی آنان از دیگران مذهبیتر بود نیز در آن مجلس شرکت جستند. پس از صرف ناهار یک دسته مُطرب کلیمی برنامه اجرا کردند و فضای آن مجلس را به فسق و فجور آلوده ساختند.داستان آن مجلس و شرکت کنندگان و برنامههایش را برای حاج میرزا محمّدحسن نقل کردند. روز جمعه پس از نماز عصر به منبر رفت. در حالی که از شدّت اندوه و غصّه بلند بلند گریه میکرد فرمود: چگونه ممکن است کسانی که با اهل علم ارتباط دارند و چهرهشان نمایشگر دین است در مجلسی شرکت جویند که از شرایط دین خدا دور بود و در آنجا لهو و لعب رواج داشت. آیا این شرکت و عدم ترک آن و نهی از منکر نکردن کار صحیحی بوده؟ وای بر شما که از عمل شما جگر من سوخت. از شنیدن این خبرِ وحشتناک دلم گرفت، من اگر بمیرم خونم به گردن شماست. سپس از منبر به زیر آمد و به خانه رفت و سخت مریض شد. طبیب از او عیادت کرد و گفت: برای این مریض تغییر آب و هوا لازم است. او را به باغ سالاری در بیرون شهر منتقل کردند. همان وقت مرتاض هندی به شیراز آمد، میگفتند متخصّص رمل و اُسطرلاب است و احیاناً پیشگویی هم میکند. یکی از تجّار که از ارادتمندان میرزا بود نزد مرتاض رفت و گفت: مال التجارهای دارم که به قِران برخورد کرده، میخواهم ببینم این قِران از او برطرف میشود؟
مرتاض ساعتی در اندیشه شد، تاجر گفت اگر نمیدانی معطّل نکن! مرتاض گفت: آنچه به زبان گفتی در دلت نیست. تاجر گفت: پس چیست؟ مرتاض گفت: زاهدترین خلق زمانه بیمار است میخواهی بدانی وضعیّتش به کجا میکشد، او بیش از شش ماه میهمان شما نخواهد بود.
این مرد الهی و عالم عامل که عمری را با هوای نفس مبارزه کرده بود با شنیدن خبر گناه دق کرد و از شدّت حسرت و اندوه از دنیا رفت.
عالم بیعمل در روایات اسلامی
انس بن مالک گوید پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مَرَرتُ لَیلَةَ اُسرِی بی عَلی اُناسٍ تُقرَضُ شِفاهُهُم بِمَقاریضَ مِن نَارٍ فَقُلتُ مَن هَؤلاءِ یا جَبرَئیلُ؟ فَقالَ هُم خُطَباءٌ مِن أَهلِ الدُّنیا مِمَّن کانوا یَأمُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَ یَنسَونَ أَنفُسَهُم؛ شبی که مرا به معراج بردند بر گروهی عبور کردم که لبانشان را با مقراضهای آتشین میبریدند. از جبرئیل پرسیدم اینان کیانند؟ گفت: اینان گویندگانیاند از اهل دنیا که مردم را به کار نیک فرمان میدادند، ولی خود را فراموش میکردند». (4)پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ابن مسعود فرمود: «یابنَ مَسعودٍ مَن تَعَلَّمَ العِلمَ وَ لَم یَعمَل بِما فیهِ حَشَرَهُ اللهُ یَومَ القِیامَةِ أعمی؛ای پسر مسعود، هر که دانش را فرا گیرد و به آن عمل نکند خداوند او را روز قیامت نابینا محشور میکند».(5)
در حدیثی از امام علی (علیه السلام) میخوانیم که فرمود: «العالِمُ مَن شَهِدَت بِصِحَّةِ أقوالِهِ أفعالُهُ؛ دانشمند کسی است که کردارش بر درستی گفتارش گواهی دهد». (6)
و در حدیثی فرمود: «لایَنفَعُ قَولٌ بِغَیرِ عَمَلٍ؛ سخنی که با عمل همراه نیست سود ندارد». (7)
و در حدیث دیگری فرمود: «عِلمُ بِلاعَمَلٍ کَشَجَرٍ بِلاثَمَرٍ؛ دانشی که با عمل همراه نیست مانند درختی است که میوه ندارد». (8)
پینوشتها:
1. سورهی صافّات، آیهی 55.
2. الهدی إلی دین المصطفی، ج1، ص 79.
3. تاریخ قرون وسطی، ج 2، ص 250.
4. تفسیر نور الثّقلین، ج 1، ص 75.
5. بحارالانوار، ج 77، ص 100.
6. غرر الحکم، ص 67.
7. همان، ص 848.
8. همان، ص 498.
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}