نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی

 

یَا أباذَر، مَا زَهِدَ عَبدٌ فِی الدُّنیا إِلّا أَنبَتَ اللهُ الحِکمَةَ فِی قَلبِهِ وَ أنطَقَ بِها لِسَانَهُ وَ بَصَّرَهُ عَیوبَ الدُّنیَا وَداءَهَا وَ دَوَاءَها وَ أخرَجَهُ مِنهَا سالِماً إلی دَارِالَّسلامِ.
ای ابوذر، هیچ بنده‌ای نیست که در دنیا زهد پیشه کرده باشد، مگر اینکه خداوند ریشه‌های حکمت و علم را در قلبش برویاند و بر زبانش جاری گرداند و او را بر عیب‌های دنیا و دردها از این دنیا به سرای آخرت با ایمان خارج می‌کند.
بحارالانوار، ج 77، ص 161

نور هدایت

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این بخش از سخنان گهربارش خطاب به ابوذر غفاری درباره‌ی آثار زهد در دنیا می‌فرماید: کسی که در دنیا زهد اختیار کند و به آن بی اعتنا باشد خداوند علوم را در قلبش می‌رویانَد.
از روایات اسلامی استفاده می‌شود که علم بر دو گونه است: اکتسابی، موهبتی، علم اکتسابی همان است که انسان از راه مدرسه و استاد و بحث تحصیل می‌کند. امّا نوع دیگری از علم است که در مکتب استاد نیست و به تعبیر دیگر از درون می‌جوشد نه از برون. این علم موهبتی الهی است و مشخّصات و نشانه‌های بارز و روشنی دارد که آن را از علوم اکتسابی ممتاز می‌سازد. یکی از نشانه‌هایش همین است که در این روایت بیان شده. در روایت می‌فرماید: ریشه‌های حکمت و علم در قلب می‌رویَد و از قلب بر زبان جریان می‌یابد و این درست عکس علوم اکتسابی است، زیرا آنها ابتدا بر زبان جاری و سپس از طریق زبان به قلب وارد می‌شوند.
چگونه می‌توان به چنین علمی رسید؟ از آیات و روایات راه‌هایی می‌توان استفاده کرد، از جمله:

1. داشتن تقوا:

قرآن می‌فرماید: «(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إن تَتَّقُوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقَاناً)؛ از کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، برای شما (نورانیّت درون و) وسیله‌ی تشخیص حق از باطل قرار می‌دهد». (1)

2. اخلاص:

در حدیثی می‌خوانیم: «مَن اَخلَصَ لِلهِ اَربَعینَ صَباحاً؛ کسی که برای خدا چهل روز مخلصانه به سر ببرد خداوند چشمه‌های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می‌گرداند». از این روایت استفاده می‌شود که سرچشمه‌ی علوم موهبتی و الهی، اخلاص است که اگر کسی مخلصانه خداوند را اطاعت کند چشمه‌های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می‌شود.

3. زهد در دنیا:

این عامل در بخشی از این روایت بیان شد. حضرت فرمود: ‌ای ابوذر، اگر کسی اسیر چنگال دنیا نباشد، یعنی اسیر مال، مقام و هوی و هوس نباشد، خداوند سبحان پنج موهیت به او می‌دهد:
الف) علم افاضه‌ای که موهبتی است الهی و هیچ خطا و اشتباهی در آن راه ندارد.
ب) بعد از آنکه قلبش دانا شد، بر زبانش هم حکمت جاری می‌شود.
ج) شناخت و معرفت او نسبت به عیب‌ها و دردهای دنیا بیشتر می‌شود.
د) دارو و درمانش را می‌شناسد.
می‌دانید که برای سلامتی انسان دو چیز لازم است: شناخت درد و شناخت درمان. برخی راه درمان را خوب بلد هستند، ولی درد را تشخیص نمی‌دهند و کسانی هم دردها را خوب می‌دانند، امّا راه درمان را نمی‌شناسند. مهم این است که انسان درد و درمان هر دو را با هم بشناسد؛ بنابراین، موهبت چهارم این است که خداوند هم شناخت درد و هم شناخت درمان را به او می‌دهد.

4. او را سالم از این دنیا می‌برَد

یعنی با ایمان و عاقبت به خیر از این دنیا به دارالسّلام می‌رود. جای سلامتی جهان آخرت است. دنیا جایی است که اگر هر کاری کنید سرانجام «بِالبَلاءِ مَحفُوفَةُ وَ بِالغَدرِ مَعروفَةٌ لاتدومُ أحوالُها لاتَسلَمُ نُزّالُها؛ (دنیا) سرایی است که بلاها آن را احاطه کرده و به بی وفایی و مکر معروف است، حالاتش یک‌نواخت نمی‌مانَد و ساکنانش ایمن نیستند». (2)
آری طبیعت دنیا چنین است که آرام و سالم نباشد و دارالسّلام و سلامت حقیقی در آخرت است.
پس این پنج موهبت الهی در پرتو زهد در دنیا و عدم اسارت در آن نصیب انسان می‌شود و از همه‌ی اینها مهم‌تر، همان است که خداوند نور علم را به انسان زاهد می‌دهد.
اگر علمای بزرگ را دیده باشید، آنها وقتی به مرحله‌ای از کمال علم که می‌رسیدند یک وقت احساس می‌کردند آنچه دارند حبابی بر آب است و چیزی بیش از آن نیست و سراغ همان علمی - که علم حقیقی است - می‌رفتند که در این روایت به آن اشاره شده است.
مرحوم شیخ بهایی (رحمه الله) از جمله کسانی است که مقامات زیادی در علوم پیدا کرد و در آخر عمرش حالش دگرگون شد و احساس کرد تمام علومی را که کسب کرده مثل آبی است که از بیرون به چاه می‌ریخته‌اند.
در زمان‌های گذشته در قم از آب چاه استفاده می‌کردند و در زمستان که آب زیاد بود آب به چاه می‌بستند و در تابستان از همان آب ذخیره شده استفاده می‌کردند و این آبی بود از بیرون نه از درون.
ولی چشمه جایی است که آب از درونش می‌جوشد و به بیرون می‌ریزد و این آبی درونی است نه بیرونی. چاه حقیقی چاهی است که آب از خودش بجوشد، نه اینکه در زمستان آب در آن بریزند و انبار کنند.
برخی علما که در اواخر عمرشان این احساس را داشتند که این علومی را که کسب کرده‌اند همانند آب‌هایی بوده که از بیرون در چاه ریخته‌اند (این علوم مهمّ‌اند، امّا قابل اعتماد نیستند)، زیرا علم، علم است ولی علم حقیقی علمی است که عطش انسان را فرو نشانَد و روح و قلبش را سیراب سازد. از این رو به علم درون رومی‌آوردند و سراغ اخلاص و تقوای الهی می‌رفتند. معلوم می‌شود که رکن مهمّ علم هم همان دومی است.
البتّه من هرگز این حرف‌ها را نمی‌زنم که خدای ناکرده در این علوم اکتسابی سست شویم. این اشتباه بزرگی است که بعضی درصدد ترویج افکار صوفیانه در بین اهل علم هستند و این اواخر هم در گوشه و کنار نشانه‌هایی از این انحراف پیدا شده بود که جمعی اهل علم را تشویق می‌کردند که این درس‌ها را ترک کنند. ما هرگز چنین نمی‌گوییم، زیرا در اسلام به ما دستور داده‌اند که سراغ علوم اکتسابی بروید. قرآن در این زمینه دستورهای فراوانی داده است. مثلاً به ما دستور می‌دهد که بنگرید، بهفمید، درک کنید. عبرت بگیرید. بنابراین منظور ما از طرح این سخنان این است که در کنار این علوم اکتسابی بکوشیم که چشمه‌ای از درون باز شود، چون همان آبی هم که از بیرون می‌ریزد آب است و رفع تشنگی می‌کند، امّا غیر از آبی است که از درون بجوشد. و این حاصل نمی‌شود مگر در پرتو عمل به دستورهایی که داده شده، یعنی باید پشتوانه‌ی این علوم اکتسابی علوم الهی باشد و ریشه‌ی این علوم اکتسابی از آنها گرفته شود، تا انسان بتواند از علم خود بهره ببرد.

رابطه‌ی ایمان و تقوا با روشن‌بینی

در قرآن مجید برای تقوا آثار فراوانی بیان شده که از جمله‌ی آنها برطرف شدن حجاب‌ها از فکر و قلب آدمی است.
در آیات مختلف به رابطه‌ی ایمان و تقوا با روشن‌بینی اشاره شده است، از جمله در آیه‌ی 29 سوره‌ی انفال می‌فرماید: «(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إن تَتَّقُوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقَاناً)؛‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر تقوای الهی پیشه کنید و از گناهان بپرهیزید خداوند وسیله‌ای برای شناخت حق از باطل برای شما قرار می‌دهد».
و در آیه‌ی 282 سوره‌ی بقره می‌فرماید: «(وَاتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللهُ)؛ تقوای الهی پیشه کنید و خداوند شما را علم و دانش می‌آموزد».
در آیات 28 و 29 سوره‌ی حدید نیز این معنی با صراحت آمده است که اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید خداوند نوری برای شما قرار می‌دهد که در پرتو آن بتوانید گام بردارید.
رابطه‌ی این دو، علاوه بر جنبه‌های معنوی که بعضاً برای ما ناشناخته است، از نظر تحلیل عقلی قابل درک است، زیرا بزرگ‌ترین مانع شناخت و مهم‌ترین حجاب برقلب آدمی هوی و هوس‌های سرکش و آمال و آرزوهای دور و دراز و اسارت در چنگال مادّه و زرق و برق دنیاست که به انسان اجازه نمی‌دهد قضاوت صحیح کند و چهره‌ی حقایق را چنان که هست ببیند. هنگامی که در پرتو ایمان و تقوا این گرد و غبارها فرو نشست و این ابرهای تیره و تار از آسمان روح کنار رفت، آفتاب حقیقت بر صفحه‌ی قلب می‌تابد و حقایق را چنان که هست در می‌یابد و لذّاتی وصف ناشدنی از این درک صحیح و عمیق نصیب مؤمن می‌شود و راه خود را به سوی اهداف مقدّسی که دارد می‌گشاید و پیش می‌رود.
آری تقواست که به انسان آگاهی می‌دهد، چنانکه آگاهی‌ها به انسان تقوا می‌بخشد. یعنی این دو در یکدیگر تأثیر متقابل دارند. از این رو در حدیث معروفی می‌خوانیم: «لَو لا اَنَّ الشَّیَاطینَ یَحُومُونَ عَلی قُلوبِ بَنی آدَمَ لَنَظَروا الی مَلَکوتِ الَّسماواتِ؛ هرگاه شیاطین و خوهای شیطانی بر قلب‌های آدمیان مسلّط نمی‌شدند می‌توانستند به ملکوت و باطن آسمان جهان هستی بنگرند». (3)
برای درک بهتر این سخن پای گفتار علی (علیه السلام) می‌نشینیم که فرمود: «لادِینَ مَعَ هَوی، لاعَقلَ مَعَ هَوی، مَنِ اتَّبَعَ هَویهُ اَعماهُ وَ أصَمَّهُ وَ اَذَلَّهُ وَ اَضَلَّهُ؛ دین با هوای نفس جمع نمی‌شود چنانکه عقل با هوس یک جا جمع نخواهد شد. هر که از هوای نفسش پیروی کند او را کور و کر می‌کند و ذلیل و گمراه می‌سازد». (4)
قرآن در آیه‌ی 29 سوره‌ی انفال به اهمّیّت تقوا و آثار آن در سرنوشت انسان اشاره کرده، چهار نتیجه و ثمره برای تقوا بیان می‌کند. نخست می‌فرماید: «(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إن تَتَّقُوا اللهَ)؛‌ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر تقوا پیشه کنید و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید به شما نورانیّت و روشن‌بینی خاصّی می‌بخشد که بتوانید حق را از باطل به خوبی تشخیص دهید».
این جمله‌ی کوتاه و پرمعنی یکی از مهم‌ترین مسائل سرنوشت‌ساز انسان را بیان کرده می‌گوید: در راهی که انسان به سوی پیروزی‌ها می‌رود همیشه پرتگاه‌ها و بیراهه‌هایی وجود دارد که اگر آنها را به خوبی نبیند و نشناسد و پرهیز نکند چنان سقوط می‌کند که اثری از او باقی نمی‌مانَد. در این راه مهم‌ترین مسأله شناخت حق و باطل، شناخت نیک و بد، شناخت دوست و دشمن، شناخت مفید و زیان‌بخش و شناخت عوامل سعادت یا بدبختی است. اگر به راستی انسان این حقایق را بشناسد رسیدن به مقصد برای او آسان است.
مشکل این است که در بسیاری از این‌گونه موارد انسان گرفتار اشتباه می‌شود، باطل را به جای حق می‌پندارد و دشمن را به جای دوست بر می‌گزیند و بیراهه را به جای شاهراه، در حالی که دید و درک نیرومندی لازم است و نورانیّت و روشن بینی فوق‌العاده.
قرآن می‌فرماید این دید و درک ثمره‌ی درخت تقواست. امّا اینکه چگونه تقوا و پرهیز از گناه و هوی و هوس‌های سرکش به انسان چنین دید و درکی می‌دهد، شاید برای برخی مبهم باشد، ولی اندکی دقّت پیوند میان این دو را روشن می‌سازد.
توضیح اینکه: اوّلاً نیروی عقل انسان به قدر کافی برای درک حقایق آماده است. ولی پرده‌هایی از حرص و طمع و شهوت و خودبینی و حسد و عشق‌های افراطی به مال و زن و فرزند و جاه و مقام همچون دود سیاهی در مقابل دیده‌ی عقل آشکار می‌شود، یا مانند غبار غلیظی فضای اطراف را می‌پوشانَد و پیداست که در چنین محیط تاریکی چهره‌ی حق و باطل از میان برود.
به گفته‌ی شاعر:

 

حقیقت سرایی است آراسته *** هوی و هوس گرد برخاسته
نبینی که هر جا که برخاست گرد *** نبیند نظر گر چه بیناست مرد

ثانیاً می‌دانیم که هر کمالی در هر جا وجود دارد پرتوی از کمال حق است و هر قدر انسان به خدا نزدیک‌تر شود پرتو نیرومندتری از آن کمال مطلق در وجود او انعکاس خواهد یافت. از این رو همه‌ی علوم از علم او سرچشمه می‌گیرد و هرگاه انسان در پرتو تقوا و پرهیز از گناه و هوی و هوس به او نزدیک‌تر شود و قطره‌ی وجود خود را به اقیانوس بیکران هستی او پیوند دهد، سهم بیشتری از آن علم و دانش خواهد بود. به تعبیر دیگر، قلب آدمی همچون آیینه است و وجود هستی پروردگار همچون آفتاب عالمتاب. اگر این آیینه را زنگار هوی و هوس تیره و تار کند نوری در آن منعکس نخواهد شد، امّا هنگامی که در پرتو تقوا و پرهیزگاری صیقل داده شود و زنگارها از میان برود، نور خیره کننده‌ی آن آفتاب پرفروغ در آن منعکس می‌شود و همه جا را روشن می‌سازد.
لذا در طول تاریخ در حالات مردان و زنان پرهیزگار روشن بینی‌هایی می‌بینیم که هرگز از طریق علم و دانش معمولی قابل درک نیست. آنها بسیاری از حوادث را که در لابه لای آشوب‌های اجتماعی ریشه‌ی آن ناشناخته بود به خوبی می‌شناختند و چهره‌های منفور دشمنان حق را از پشت هزاران پرده‌ی فریبنده می‌دیدند.
این اثر عجیب تقوا در شناخت واقعی و دید و درک انسان‌ها در بسیاری از روایات و آیات دیگر نیز آمده است: «(وَاتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمَکُم اللهَ)؛ و تقوای الهی پیشه کنید و خداوند به شما تعلیم می‌دهد». (5)
در حدیث معروفی آمده است: «المُؤمِنُ یَنظُرُ بِنُورِ اللهِ؛ انسان با ایمان با نور خدا می‌بیند».
در سخنان علی (علیه السلام) می‌خوانیم که فرمود: «اَکثَرُ مُصارِعِ العُقولِ تَحتَ بِرُوقِ المَطامِعِ؛ زمین خوردن عقل‌ها غالباً به سب برق طمع است که چشم عقل را از کار می‌اندازد و پرتگاه‌ها و لغزش‌گاه‌ها را نمی‌بیند». (6)
ثالثاً از نظر تجزیه و تحلیل عقلی نیز پیوند میان تقوا و درک حقایق قابل درک است، زیرا مثلاً جوامعی که بر محور هوی و هوس می‌گردد و دستگاه‌های تبلیغاتی آنها در مسیر دامن زدن به همین هوی و هوس‌ها گام برمی‌دارد، روزنامه‌ها مروّج فساد و رادیوها بلندگوی آلودگی و انحرافات می‌شوند و تلویزیون‌ها در خدمت هوی و هوس‌اند، بدیهی است در چنین جامعه‌ای تشخیص حق از باطل و خوب از بد برای بیشتر مردم بسیار دشوار است. بنابراین بی تقوایی سرچشمه‌ی فقدان تشخیص و یا سوء تشخیص است. فی المثل در خانواده‌ای که تقوا نیست و کودکان در محیط آلوده پرورش می‌یابند، از همان طفولیّت به فساد و بی بندوباری خو می‌گیرند، در آینده که بزرگ می‌شوند تشخیص نیکی‌ها از بدی‌ها برایشان دشوار است. اصولاً به کار افتادن نیروها و انرژی‌ها و هدر رفتن این سرمایه‌ها در راه گناه موجب می‌شود که مردم از نظر درک و اطّلاع، در سطحی پایین قرار گیرند و افکار منحطّی داشته باشند، هر چند در صنایع و زندگی مادّی پیشروی کنند.
پس به خوبی می‌بینیم که هر بی تقوایی سرچشمه‌ی یک نوع ناآگاهی و یا سوء تشخیص است. به همین علّت در دنیای ماشینی امروز جوامعی از نظر علم و صنعت بسیار پیشرفته‌اند، ولی در زندگی روزانه‌ی خود چنان گرفتار نابسامانی‌ها و تضادهای وحشتناکی‌اند که انسان را به شگفتی وامی‌دارد. همه‌ی اینها عظمت این آیه‌ی قرآن را روشن می‌سازد. با توجّه به اینکه تقوا منحصر به تقوای عملی نیست، بلکه تقوای فکری و عقلی را شامل می‌شود این حقیقت آشکارتر خواهد شد.
تقوای فکری در برابر بی بندوباری فکری به این معناست که ما در مطالعات خود به دنبال مدارک صحیح و مطالب اصیل برویم و بدون تحقیق کافی و دقّت لازم در هیچ مسأله‌ای اظهار عقیده نکنیم. کسانی که تقوای فکری را به کار می‌بندند بی شک بسیار آسان‌تر از بی بندوبارها به نتایج صحیح می‌رسند، ولی آنان که در انتخاب مدارک و طرز استدلال بی بندوبارند اشتباهاتشان فوق‌العاده فراوان است.
مطلب مهمّی که باید به آن توجّه داشت و متأسّفانه مانند بسیاری دیگر از مفاهیم سازنده اسلامی در میان ما مسلمانان دستخوش تحریف شده این است که برخی خیال می‌کنند آدم باتقوا کسی است که زیاد بدن و لباس خود را آب بکشد و همه کس و همه چیز را نجس یا مشکوک بداند و در مسائل اجتماعی به انزوا درآید و دست به سیاه و سفید نزند و در برابر هر مسأله‌ای سکوت اختیار کند، این‌گونه تفسیرهای غلط برای تقوا و پرهیزگاری در واقع یکی از عوامل انحطاط جوامع اسلامی است. چنین تقوایی نه آگاهی می‌آفریند و نه روشن بینی و فرقان و جدایی حق از باطل. (7)

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره‌ی انفال، آیه‌ی 29.
2. نهج البلاغه، خطبه‌ی 226.
3. بحارالانوار، ج 56، ص 163.
4. عیون الحکم و المواعظ، ص 531؛ مستدرک الوسائل، ج 12، ص 115.
5. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 282.
6. نهج البلاغه، حکمت 219.
7. رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیات 28 و 29 سوره‌ی حدید و آیه‌ی 29 سوره‌ی انفال.

منبع مقاله :
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.