احزاب در ایالات متجده امریکا

نويسنده:محمد جواد فرمانی
صحنه سياسي آمريكا از زمان شروع تا به امروز جز در برهه كوتاهي در زمان رياست جمهوري جرج واشنگتن تا به امروز شاهد رقابت دو حزب بزرگ بوده است .ريشه دو حزبي بودن آمريكا را در زماني جستجو كرد كه فدراليست ها با مخلفان خود بر سر تصويب قانون اساسي جدال مي كردند ومورد بعدي را در تاثيري كه انقلاب فرنسه بر روي آمريكا گذاشت .
كه اين تاثير به د و صورت جلوه گر شد كه جامعه آمريكا را به دوگروه تقسيم كرد :
گروه اول معتقد به اين بودند كه انقلاب فرانسه مبارزه اي ميان اسارت و آزادي وحكومت مطلقه ودموكراسي تعبير مي كردند .اين گروه موسس حزب جمهوري خواه دمكرات شدند وبعدا نام حزب را به دموكرات تغيير دادند .
گروه دوم كه اين انقلاب را يك نوع كشمكش ميان هرج مرج ميان خدانشناسي ومذهب ميان فقير وغني مي دانستند كه به حزب فدراليست ها پيوستند كه از آن حزب جمهوري خواه امروزي پديد آمد
دوره هاي احزاب در امريكا به سه دوره كلي تقسيم مي شود :
دوره اول سال هاي 1830-1790
دوره دوم سال هاي1860-1830
دوره سوم سال هاي1860 تا امروز

1830-1790

در اين دوره فدراليست ها و جمهوري خواهان دموكرات بر سر اين كه دولت آيا بايد سياست بازرگاني داشته باشد يا كشاورزي با هم جدال داشتند.
فدراليست ها كه از سوي ملاكين بزرگ , بازرگانان و خانواده هاي صاحب نام بزرگ در شمال شرقي و حوزه اقيانوس اطلس حمايت مي شدند و هوادار يك دولت مردمي نيرومند بودند.

حزب جمهوري خواه دموكرات كه پايه گذار آن

« توماس جفرسون» از سوي كشاورزان ، خرده مالكان ، كارگران و اقشار متوسط به پايين حمايت مي شد . اين حزب هوادار راي گيري ،قدرت غير متمركز و ساير ايدهاي يك دولت مردمي بود .
فدراليست ها اولين و دومين رياست جمهوري را از آن خود كردند ولي به علت تشكيلات محدود در دوره هاي بعدي شكست خوردند و ازبين رفتند .
بعد از آن در يك دوره كوتاه هنگام رياست جمهوري جيمز مونروئه و جان كوئينسي آدامز سيستم تك حزبي در آمريكا حاكم شد تا دهه 1830 كه دوباره سيستم دو حزبي پياده شد.

دوران 1860-1830 :

دراين دوران دو حزب بزرگ در سطح ملي با يكديگر رقابت كردند كه اين احزاب حزب دموكرات و حزب ويگر نام داشتند .
حزب ويگز از طرف هنري كلي ودانيل وبستر رهبري مي شد به دنبال نزاع برسر برده داري در دهه 1850 دوره دوم رقابت حزبي نيز تمام شد .موضوع برده داري توام احزاب قدرتمند آنروز را از ميان برد در نتيجه حزب هاي اقليت در برهه كوتاهي درآن زمان فعاليت كردند.

دوران 1860 - تا امروز :

در پي پيروزي آبراهام لينكلن و پيروزي حزب جمهوري خواه اين دوره سوم شروع شد كه از آن با نام دوره مدرن ياد مي شود كه خود به چهار مرحله تقسيم مي شود .
مرحله اول 1896-1860
مرحله دوم 1913-1896
مرحله سوم 1932-1913
مرحله چهارم 1933 تا كنون

مرحله 1896-1860 :

انتخابات 1860 با حضور چهار نامزد باعث شد كه سيستم حزبي سه ده قبل شكسته شود و ابراهام لينكلن نامزد حزب تازه تاسيس جمهوري خواه با كسب اكثريت آرا الكترال و 9/39 در صد آرا عمومي ريس جمهور شد . به دنبال پيروزي شمال بر جنوب به رهبري ليكلن در جنگ هاي داخلي باعث شد كه مردم حزب جمهوري خواه را يك حزب موفق و وطن پرست سازنده و مخالف برده داري بدانند. برداشت عمومي بر اين بود كه جمهوري خواهان هوادار بازرگاني و منافع ملاكين هستند .هواداران اين حزب در شمال شرقي وشمال غرب بودند و هواداران حزب دوكرات در ميا ن كاتوليك هاي شمال و در جنوب بودند .تا انتخابات 1896 جمهوري خواهان تا شش دوره پيروز بودند كه در اين دوره مك كينلي با راي قاطع پيروز شد و نامزد مشترك دموكرت و پاپيوليست شكست خورد.

1913-1896

در اين دوره حزب جمهوري خواه در سه انتخابات پي در پي پيروز شد ولي در انتخابات 1912 حزب پيشرو به رهبري تئودر روزولت از آن انشعاب كرد و اين ام موجب شد تا وودرو ويلسون نامزد دموكرات ها در انتخابات پيروز شود و برتتري جمهوري خواهان بعد از 52 سال به پايان رسيد يعني از 1860 تا 1912

1932-1913

در اين دوره حزب دموكرات در سالهاي 1921-1913 وحزب جمهوري خواه در سالهاي 1932-1922 رياست جمهوري را در اختيار داشتند

1933 - تاامروز

با پيروزي فرانكلين روزولت در انتخابات 1932 چهارمين دوره نيز شروع مي شود كه اين دوره تا امروز نيز ادامه دارد در اين دوره به جز سال هاي 1932تا 1951 كه برتري باحزب دموكرات بود و رزولت توانست به تنهايي چهار دوره را از ان خود كند به تناوب هركدام از احزاب در انتخابات رياست جمهوري و كنگره پيروز شدند .
حزب دموكرا ت : اين حزب يكي از دو حزب نيرومند در آمريكا است .
پيشينه اين حزب ريشه در حزب جمهوري خواه دموكرات دارد در اواخر قرن هجدهم .اين حزب به عنوان حزب مخالف فدراليست ها توسط توماس جفرسون و جيمز مديسون تاسيس شد . هوداران خود را جمهوري خوا ه مي ناميدند تا حمايت خود را از انقلاب فرانسه اعلام كنند .و پسوند دموكرات نيز به عنوان مردمي بودن به اين نام افزوده شد . اين حزب خواستار محدوديت قدرت حكومت فدرال به منظور حفظ آزادي فردي بود . با به قدرت رسيدن اندرو جكسون در سال 1828 نام جمهوري خواه از حزب برداشته شد و حزب با نام رسمس دموكرات در صحنه هاي سياسي به فعاليت ادامه داد . هواداران اين حزب از ميان كشاورزان خرده پا وخرده مالكين و طبقه متوسط پايين شهري بودند كه بخاطر آرمان دموكراسي مشاركتي جفرسون جذب اين حزب شده بودند.
درسال 1928 , همزمان با به قدرت رسيدن جكسون و تغير نام حزب به دموكرات حزب جنبش جديدي را پيدا كرد و باعث شد تا پايگاه حزب در ميان مردم افزايش يابد . و دليل ديگر اين بود كه جكسون در يك خانواده فقير جنوب به دنيا آمده بود و اين باعث شده بود كه او به شدت مدافع آزادي هاي فردي باشد و صداي او بازتاب خواسته هاي فقرا در دولت تلقي مي شد . از همان زمان بود كه حزب دموكرات بتدريج در ايالت هاي جنوبي وجنوب غربي نفوذ پيدا كرد و پايگاه اجتماعي وسيعي درميان اهلي جنوب يافت و منافع ان نيز با منافع مالكين كشتزار هاي پنبه وبرده داري گره خورد . در جنگ هاي داخلي آمريكا در سالهاي 1865-1861 هواداران حزب دموكرات از هواداران جمهوري خواه صنعتي وبازرگاني شمال شكست خوردند ودر جنوب برده داري جاي خود را به كشت سهم بندي شده پنبه داد اين گروه كوشش هاي زيادي كردند در دور نگه داشتن جمعيت عظيم سياه پوستان از مشاركت در سياست . و دژ محكمي براي دموكرات شد و سناتور ها ونمايندگاني غير ليبرال را برگزيد . در ايالتهاي ساحل شمال شرقي تغييرات اقتصادي واجتماعي بين سال هاي 1920-1865 حاصل شد و اين امر باعث شد كه چيزي حدود سي ميليون مهاجر به آمريكا بيايد كه هم زمان شد با رشد سريع صنعت وشهر نشيني . حزب دموكرات اين گروه هاي تازه وارد را كه شامل ايرلندي ها لهستاني ها , ايتاليائي ها , كاتوليك ها و يهوديان بودند به خود جذب كرد و توانست پايگاهي را در شمال نيز به دست آورد .اين امر با انتخاب فرانكلين د روزولت در سالهاي ركود بزرگ دهه 1930 تقويت شد .
در اين دوران حزب دموكرات با پيشبرد طرح اصلاحاتي خود به نام <برنامه نوين> به ترميم اقتصاد و كم كردن مشكلات گروه هاي اسيب پذير و كم در آمد پرداخت . اجراي اين برنامه چنان پشتيباني گسترده اي را براي حزب به ارمغان آورد كه حتي در كنگره نيز به حزب برتر تبديل شدند و سي شش سال كنگره را و بيست هشت سال رياست جمهوري را بدست داشتند . در اين دوران ليبراليسم به انديشه مسلط در آمريكا تبديل شد و دموكرات ها توانستند ائتلاف هاي بزرگي را ميان گروه هاي كارگري و قومي ونژادي به وجود آورند و رهبران اتحاديه هاي كارگري را ترغيب كنند تا به نفع آنها رائ دهند . انان نيز متقابلا كمك هايي در امور رفاهي و استخدام و قرار داد ها عرضه كردند. دموكرات ها به عنوان حزب حامي كارگران شناخته شدند.
اما حزب دموكرات همواره يك حزب واحد و يك پارچه نبوده است كه اختلاف هاي بزگي ميان آنها به وجود آمده است مه مي توان به اين اختلاف اشاره كرد كه ميان محفظه كاران و ليبرال هاي شمال شرقي بروز كرده است .
شكاف ميان اين جناح ها در دهه 1960 كه دموكراتهاي شمالي رهبري حكومت فدرال را به عهده داشتند براي انجام اصلاحا تي در زمينه حقوق ردي فشار مي آوردند كه آنها خواهان عدم جدايي سياهان از سفيد پوستان بودند كه اين امر در دوره رياست جمهوري كندي و جانسون مايه اختلاف شديدي ميان دموكرات هاي شمالي و دموكرات هاي واپس گرا و نژاد پرست ايالت هاي جنوبي شد و سفيد پوستان ايالت هاي جنوبي از حمايت حزب دست كشيدند و بسياري از اعضاي كنگره عليه رئيس جمهور رائ دادند. اين كار باعث شد تا شاخه جنوبي حزب جناح كنگره و شاخه شمالي جناب رئيس جمهوري نام بگيرد .در سال هاي پايان دهه 1960 كه همراه بود با سرخوردگي ليبرال هاي شمالي از مداخله نظامي در ويتنام چنان اختلاف آراء شدت گرفت كه حتي اتفاق آراء در مورد سياست خارجي نيز از هم پاشيد و تصميم حزب بر آن شد تا كوشش انجام دهد براي دموكراتيك كردن وگسترش پايگاه مردمي . پس از نزول حزب تا اواسط دهه هفتاد با پيروزي در انتخابات 1976 حزب سعي كرد كه ضمن بازسازي پايگاه مردمي خود را باز يابد .اما بحران گروگانگيري در ايران و ضعف كارتر در مديريت اين بحران حزب دوباره شكست خورد و تا دوازده سال رياست جمهوري را واگذار كرد . با پيروزي بيل كلينتون در انتخابات سال 1992 و اقدامات موفقيت آميز در زمينه مسائل اقتصادي و رفاهي با كمي تسامح مي توان اين برنامه را با برنامه نوين روزولت مقايسه كرد و دهه 1990 را مي توان دهه حزب دموكرات ناميد. حزب دموكرات دست كم از پنج جناح بزرگ تشكيل شده است كه اين جداي از گروه هايي است كه هنگام بروز مشكل سر بر مي آورند .

« مجمع دموكراتيك محافظه كار »

به عنوان يكي از جناح هاي ته مانده بسيار كمرنگي از روحيه محفظه كاري جنوبي را در خود دارد .

« آمريكايي هاي حامي اقدام دموكراتيك »

اتحادي از ليبرال هاي شمالي كه در مورد مسائل دفاعي ميانه رو هستند ودر مسائل اقتصادي و اجتماعي از برنامه هاي مداخله گرانه به سبك بنامه نوين حمايت مي كنند

« دموكراتيك دهقان - كارگر »

متحد اين جناح ليبرال هاي راديكال ايالت هاي كشاورزي - صنعتي غرب ميانه هستند.

« دموكرات هاي دفاعي »

يك جناح كوچكتر اما پرخاشگر تر هستند در مسائل اقتصادي و اجتماعي ليبرال هستند اما پيرو يك سياست نيرومند خارجي هستند
اخرين جناح پيرامون جسي جكسون چهره فعال سياه پوست به وجود آمد ومي كوشد تا ائتلاف تازه اي را از برخي از اقليت ها شامل سياهان ,اسپانيايي تبارها هواداران حقوق زن ، دانشجويان هواداران صلح وليبرال هاي ساكن در پيرامون شهر ها پديد آورد .

حزب جمهوري خواه :

اين حزب در اصل حزب ايلت هاي صنعتي و ثروتمند شمال و پيروز در جنگ داخلي بود . آنان پشتيباني مناطق روستائي و شهر هاي كوچك غرب ميانه كه شامل نخستين جوامع پروتستان ان منطقه مي شد و نيز پشتيباني ايالت هاي كرانه اقيانوس آرام را كسب كرده و در مجموع يك حزب ائتلافي را بنا نهاده بودند . حزب جمهوري خواه از زمان تاسيس در سال 1854 تا اوايل دهه 1930 حزب برتر آمريكا به شمار مي رفت . به گونه اي كه در طول هفتاد سال از ميان پانزده رئيس جمهور ، سيزده تاي آن به حزب جمهوري خواه تعلق داشت .
جدايي روزولت باعث شد تا اين حزب طي دو ده از 1930 و1940 در سراسر آمريكا در اقليت قرار بگيرد. اما با رهبري آيزنهاور اين حزب اصلاحات اجتماعي و اقتصادي را پذيرفت و موفق شد براي دو دوره پي در پي پست رياست جمهوري را به خود اختصاص دهد .
دهه شصت دهه عقب نششيني حزب جمهوري خواه از حزب دموكرات بود ولي دهه هفتاد و هشتاد را بايد دهه هاي جمهوري خواهان ناميد . به ويژه اينكه نيكسون و ريگان به عنوان دو رئيس جمهور از حزب جمهوري خواه موفقيت هاي خوبي را در سياست خارجي آمريكا به ارمغان آوردند .
در اين حزب نيز مانند حزب دموكرات ، جناح هاي متنوعي حضور داشتند . بزگترين شكاف ها در اين حزب ميان جوامع شهر نشين پيشرفته و دانش آموخته و ثروتمند و صنعتي ساكن در ايالت هاي شمال شرقي شهر هاي در حال گسترش مناطق داخلي و كرانه اقيانوس آرام كه جمهوري خواهان " وال استريت " ناميده مي شوند از يك سو ، و جوامع روستايي ساكن شهر هاي كوچك غرب ميانه وايا لت هاي مركزي كه به اصطلاح محافظه كاران " مين استريت " ناميده مي شوند از سوي ديگر ، وجود دارد . تجسم عيني جمهوري خواهان وال استريتي دوايت ايزنهاور و نلسون راكفلر هستند كه اساسا ميانه رو و هوادار جلب رضايت همگان بودند . اين جناح با اجراي برنامه هاي رفاهي موافقت مي كرد ،در مسائل اجتماعي اهل تسامح و در سياست خارجي انترناسيوناليست بود و در درون آمريكا هم سياست اقتصادي " كينز " مابانه و احتياط آميزي را اجرا مي كرد . اين جناح در ميا سالهاي 1940 تا 1956افرادي از جناح خود را به عنوان نامزد رياست جمهوري معرفي كردند و در نتيجه به عنوان جناح رياست جمهوري حزب جمهوري خواه معروف شدند.
جمهوري خواهان مين استريت در فلسفه خود بسيار سنتي تر ازجناح وال استريتي هستند و آنها به باور هاي خود مبني بر عدم مداخله دولت در فعاليت هاي بخش خصوصي به شدت پاي بند هستند و براي دولت تنها نقش كوچكي در مسائل اقتصادي قائل مي باشند ، از نظر اجتماعي به خانواده و شعارهاي پروتستاني اهميت فراوان مي دهند . و در سياست خارجي هودار قاطعيت و برخورد محكم هستند . اين جناح با انتخاب دونالد ريگان در انتخابات 1980 به جناح رياست جمهوري در حزب جمهوري خواه بدل شد .
حزب جمممهوري خواه به ياري تغييرات اقتصادي و اجتماعي ، از جمله رشد حومه هاي شهري و قشر كارمندان ، افزايش امكانات مادي و تحرك عمودي جوامع قديمي ايرلندي و ايتاليائي توانسته است موقعيت خود را به عنوان يك حزب كار آمد ملي تثبيت كند اين حزب توانسته است طي پنجاه سال گذشته از سيزده دوره رياست جمهوري در فاصله سال هاي 2000-1950 در هشت دوره از آن مقام رياست جمهوري را از آن خود كند.
هر يك از حزب هاي جمهوري خواه و دموكرات توانسته اند ، پشتيباني برخي از گروه هاي منطقه اي قومي ، نژادي و طبقاتي را جلب كنند .
مطالعات نشان داده كه دموكرات ها بخش بزرگ آراء كم درآمد ها ، سياه پوستان ، كاتوليك ها، اسپانيائي تبارها ،يهوديان و كارگران فاقد اتحاديه ثابت اهلي جنوب و ساكنان شهر هاي بزرگ را از آن خود كنند از سوي ديگر ، جمهوري خواهان از پشتيباني ثروت مندان و پروتستان هاي ساكن روستا و شهر هاي كوچك ، اهالي غرب ميانه و كرانه اقيانوس آرام بر خوردارند. چنين ناحيه بندي هايي نشان مي دهد كه هر حزب تقريبا نيمي از آمريكا را در اختيار دارد .

حزب هاي اقليت :

باوجود اينكه بنيان گذاران قانون اساسي آمريكا خواهان يك دموكراسي بدون رقابت احزاب بودند و اين نظر خود را نيز در تدوين قانون اساسي اعمال كردند ،اما، افزايش جمعيت، و وسعت ، گوناگوني هاي فرهنگي ، اجتماعي و سياسي و تفاوت هاي مكاني و ايدئولوژيك باعث پيدايش حزب هاي سياسي در آمريكا شد .تركيب سيستم حزبي با نظام انتخاباتي مبتني بر آراء الكترال موجب شده است ، رقابت هاي حزبي در آمريكا با محوريت دو حزب انجام شود و مجالي براي خود نمايي احزاب اقليت باقي نماند
. با اين حال حزب هاي اقليت توانسته اند حضور در صحنه سياسي امريكا را حفظ كنند . اگر چه حزب هاي اقيت تا كنون در هيچ انتخابات رياست جمهوري موفق به كسب اكثريت آرا نشده اند يا اينكه به صورت يك نيروي منسجم در كنگره ظاهر شوند اما در سطح ايالتي به موفقيت هايي دست پيدا كرده اند . برخي از اين احزاب سال ها در صحنه رقابت هاي حزبي باقي مانده اند و برخي ديگر نيز بعد از مدتي از بين رفته اند . به طور كلي مي شود حزب هاي اقليت را به چهار دسته كلي تقسيم كرد .
« حزب هاي جامع و پايدار »
« حزب هاي نا مزد گرا »
« حزب هاي يك موضوعي »
« حزب هاي ائتلافي »

حزب هاي جامع و پايدار :

برخي از حزب هاي اقليت به لحاظ سازماندهي و كاركرد به حزب هاي اكثريت شباهت دارند . اين حزب ها نامزد هاي را در انتخابات هاي مجلس سنا ، نمايندگان، رياست جمهوري و انتخابات هاي ايالتها ، شامل انتخاب فرماندار و مجالس ايالتي تعيين مي كنند . از جمله حزب هاي اقليت كه در چنين چهار چوبي قرار مي گرفت ،مي شود حزب " هيچ نمي دانم" و "پاپيوليست " را نام برد . كه حزب هيچ نمي دانم از تجزيه حزب " ويگز" در اويل دهه 1850 پديد آمد. .

حزب هاي نامزد گرا :

بسياري از حزب هاي اقليت در تاريخ آمريكا با محور قرار دادن نامزد هاي انتخاباتي ، فعاليت كرده اند
. اين حزب ها با نامزد كردن افرادي كه داراي ويژگي اه شخصي ، اجتماعي ،سياسي ، و يا اقتصادي منحصر به فرد هستند ، سعي مي كنند نظرها را به سوي خود جلب كنند . حزب پيشرو كه در انتخابات 1912 از حزب جمهوري خواه پديد آمد يك حزب نامزد محور بود . كه موسس اين حزب يكي از محبوب ترين رئيس جمهور هاي حب جمهوري خواه تئودور روزولت بود . يكي ديگر از حزب هاي نامزد محور حزب " اصلاح گراي نوين " بود كه در دهه 1990 پديد امد و به رهبري " راس پروت " كه نامزد رياست جهوري در سال 1992 بود . پروت يك بازرگان ثروتمند خود ساخته بود كه 60 ميليون دلار هزينه حزب را تامين كرد و بدين ترتيب يك نامزد يك حزب با محوريت خود تاسيس كرد . و اين حزب هم كاملا قائم به شخص پروت است . و احتمالا عمر چنداني هم نخواهد داشت .

حزب هاي يك موضوعي :

برخي از حزب هاي اقليت ند در پي اهداف ويژ و پي گير موضوع خاصي هستند . اين حزب ها از انتخابات ها به عنوان وسيله اي براي مطرح كردن خودشان استفاده مي كنند . " حزب سبز " كه متشكل از هواداران محيط زيست است ، را ميتوان جزو جزب هاي يك موضوعي به شمار آورد. اين حزب دز دهه هاي 80 و 90 فعاليت خود را گسترش داد و اهداف آن بيشتر شامل بازيافت مواد ، اقتصاد محيط زيست ، زباله هاي سمي و حفاظت از طبيعت بوده است . غير از محيط زيست آنها در پي عدالت اجتماعي مسائل اصلاح گرايانه در زمينه هاي سياسي و بين المللي هستند . حزب سبز در سطح ايالتي به موفقيت هاي خوبي دست يافت و در انتخابات مجالس ايالتي در سال 1994 ، 29 نامزد اين حزب ، به مجالس ايالتي راه يافتند . در جريان انتخابات رياست جمهوري در سال 2000 " رالف نيدر " نامزد حزب سبز توانست علاوه بر مطرح كردن خود ، حزب سبز را بيش از بيش به مردم آمريكا بشناساند . نيرومند ترين شاخه حزب سبز ، در ناحيه كاليفرنياي جنوبي فعاليت دارد و پايگاه خوبي در ميان مردم آن ناحيه دارد .
يكي از عوامل نزديكي بيش از حد آراء نامزد هاي حزب دموكرات و حرب جمهوري خواه در سال 2000 حضور رالف نيدر و جلب نزديك به سه ميليون رائ به سوي خود بود .

حزب هاي ائتلافي :

اين حزب ها دنباله رو روشها و برنامه هاي حزب هاي اكثريت و گاهي حزب هاي اقليت همتاي خود هستند و به طور فعال از نامزدها و برنامه هاي حزب هاي ديگر حمايتمي كنند .
مشخصه حزب هاي ائتلافي ارائه فعاليت هايي بانام تاييد متصلب مي باشد كه به نامزد ها اين امكان را ميدهد كه در ليست بيش از يك حزب قرارگيرند . براي نمونه ويليام جنينگزبريان در انتخابات رياست جمهوري سال 1896 از سوي دو حزب دموكرات و پاپيولست به عنوان نامزد مشترك معرفي شد . حزبهاي اقليت نقشي همانند همتاي اكثريت خود دارند .
علاوه بر اينها ، حزب هاي اقليت ، چهار نقش مهم در ساختار سياسي آمريكا دارند كه بسيار مهم است :
1- ين حزب ها موضوع ها و مسائلي را كه از ديد حزب هاي اكثريت ناديده گرفته مي شوند را بيان مي كنند .
2- مردم ناراضي از طريق اين حزب ها نارضايتي خود را از عملكرد حزب هاي اكثريت بيان مي كنند.
3- اين حزب ها از انتقال يك دوره حزبي به دوره ديگر كمك ميكنند.
4- اين حزب ها در برخي از زمان ها نوآوري هايي از خود نشان مي دهند ، براي مثال پيش از آغاز جنگ داخلي حزب هاي " خاك آزاد " و " آزادي " مواضع مهمي را در برابر موضع برده داري اتخاذ كردند . در دهه 1990 ، حزب اصلاح گراي نوين راس پروت به عنوان يك حزب اقليت تمام رائ دهندگان را به ارتباط مستقيم سياسي مطرح كرد .

مهمترين حزب هاي اقليت در تاريخ آمريكا :

حزب مستقل آمريكا : در انتخابات رياست جمهوري آمريكا در سال 1968جرج والاس در راس حزب مستقل آمريكا ، به عنوان حزب سوم وارد رقابت انتخاباتي شد . بيشتر هواداران او دموكرات هاي سابق و از مخالف هاي سياست هاي لندون جانسون بودند . تاكيد اين حزب بر نژاد و ناسيو ناليسم بود . جرج والاس موفق شد در آن انتخابات 89/9 ميليون از آراعمومي و 46 رائ الكترال را از آن خود كند.
حزب هاي كشاورزان ، كارگران : حزب هاي مستقل و گوناگوني كه در فاصله سال هاي 1900- 1870 فعاليت مي كردند اغلب اين عنوان را براي خود انتخاب مي كردند مهمترين اين حزب ها در سطح ملي حزب پشت سبز و حزب مردم گرا يا پاپيوليست بود . اين حزب ها اكثرا اصلاح طلب بوده و خواستار مداخله دولت در امور اقتصادي به نفع طبقات پائين جامعه بودند . بسياري از خواسته هاي آنان بعدها توسط احزاب اكثريت پذيرفته و به صورت قانون در آمد .
حزب پيشرو اين حزب توسط يكي از نيرومند ترين روساي جمهور آمريكا در اوايل قرن بيستم تئودور روزولت با انشعاب از حزب جمهوري خواه پديد آمد . حزب پيشرو در سه انتخابات رياست جمهوري در سال هاي 1912، 1924، 1948 بامعرفي نامزد به رقابت با ساير حزب ها پرداخت اما هيچگاه نتوانست موفقيتي بدست آورد.
حزب مردم گرا پاپيوليست : اين حزب به عنوان يك حزب دهقاني ، توسط كشاورزان ناحيه غرب ميدوست و جنوب كه از ركود اقتصادي سال 1873 به شدت آسيب ديده بودند ، تاسيس شد .
يكي ار ويژگي هاي اين حزب مخالفت با دو حزب اكثريت دموكرات وجمهوري خواه بود
برخي از برنامه هاي اين حزب عبارت بود از : انتخاب مستقيم سناتور ها ( كه در سال 1913پذيرفته شد) اصلاحات اجتماعي ، تعيين حداكثر هشت ساعت كار در شبانه روز ،ملي شدن راه آهن وديگر تسهيلات زير بنايي اصلاح سيستم مالياتي ، بانكي و پولي . با گذشت زمان و پذيرفته شدن بسياري از خواسته هاي مطرح شده ازسوي اين حزب توسط احزاب اكثريت به ويژه حزب دموكرات ، اين حزب انسجام خود را از دست داد و به فراموشي سپرده شد .

علت دو حزبي بودن رقابت هاي حزبي در آمريكا :

دلايل گوناگوني براي تسلط سيستم دو حزبي در آمريكا بيان شده که نخستين دليل مربوط به خود سيستم انتخاباتي آمريكا است . استفاده از شيوه ناحيه تك نفره در انتخابات نمايندگان كنگره به اين
معنا است كه هركس واجد اكثريت آرا شد كرسي مربوط به او تعلق خواهد گرفت .اين سيستم دقيقا به ضرر حزب هاي اقليت طراحي شده است . يك چنين وضعيتي در سيستم انتخابات رياست جمهوري نيز ديده ميشود . سيستم ارا الكترال موجب از ميدان به در شدن ساير نامزد ها مي شود حتي اگر نامزد پيروز تنها با اختلاف چند راي پيروز شده باشد .
علاوه براين عوامل فرهنگي ، تاريخي ، روانشناختي و فقدان نسبي ايدئولوژي در رقابت هاي سياسي مي تواند يكي ديگر از عوامل اين دليل باشد ودر نهايت به عنوان اخرين دليل ، حضور گروه هاي فشار سياسي وتوانايي آنها در نفوذ به درن نظام ناهمگن حزب هاي سياسي ،به منظور جذب متحد و همفكر را مي توان عامل ديگر محدود كننده در افزايش شمار حزبهاي رقيب به شمار آورد .

ضعف سيستم حزبي دز آمريكا :

امريكا اولين رژيم جمهوري به مفهوم امروزي در جهان است . سيستم حزبي در آمريكابه دلايل گوناگون از جمله تفكيك قوا در ساختار حكومت فدرال ،نيرومندي احزاب در سطح ايالت ها و توجه مردم آمريكا به فرد و موضوعات مطرح شده از سوي او در انتخابات داراي ويژگي هايي است كه آ ن را از سيستم حزبي اروپايي جدا مي كند .
تفكيك قوا: حكومت ايلت متحده براساس تفكيك قوا و موازنه بنا شده . انديشه جدا سازي حكومت از جان لاك الهام گرفته شده است وبه تدريج و مرور زمان از چنان نيرويي برخوردار شده است كه بسياري ار ويژگي هاي نظام سياسي آمريكا را تحت تاثير قرار داده است . تفكيك قوا به هر يك از سه ركن اساسي شخصيتي جدا بخشيده است به صورتي كه حتي زماني كه رئيس جمهور و كنگره از يك حزب بوده اند ميان آنها بر سر يك موضوع اختلاف به وجود آيد . به زبان ديگر اين انديشه به حدي در ميان ذهن و روح دولت مردان ريشه دوانده است كه بر اشتراك هاي حزبي غلبه مي كند و مانع از ايجاد يكپارچگي مانند احزاب اروپايي و كمونيستي مي شود .

سيستم حكومتي مبتني بر عدم تمركز (فدرال ) :

آمريكا كشوري است كه به شكل فدرال و غير متمركز اداره مي شود . كشور به 50 ايالت و يك ناحيه فدرال تقسيم شده است به اين ترتيب عرصه فعاليت احزاب ايالت ها هستند وسعت بسيار زياد و تفاوت هاي مكاني باعث به وجود آمدن انواع شكاف هاي فرهنگي شده و موجب شده هر حزب ايالتي منحصر به خود را داشته باشد ،كه دستگاه مركزي حزب توانايي كامل كنترل حزب هاي ايالتي و ناحيه اي را ندارند حزب هاي ايالتي علاقه ويژه اي به مسائل منطقه اي دارند و همه انتخابات پيرامون آنها مي چرخد . پس حزب ها در سطح فدرال داراي قدرت و نفوذ چنداني نيستند ، اما برعكس در سطح ايالت ها داراي نفوذ هستند . پس با كمبود نوعي ساختار وحدت بخش در سطح ملي روبرو هستيم و اين موضوع پيش بيني دقيق حمايت ها از هرحزب را در سطح ملي دشوار ميكند در حالي كه در سطح ايالتي امكان پذير است .هر منطقه ناحيه و ايالت داراي مسائل خاص خود است . به همين دليل ممكن است انتخابات يك ايالت تعجب همگان را بر انگيزد . مي بينيم در حالي كه حزب دموكرات از ابتدا تا كنون از اصول دموكراتيك هواداري كرده است اما به دليل نفوذ سنتي اين حزب در ايالت هاي جنوبي كه پيشينه برده داري و جدائي نژادي را دارد كه يك دموكرات محافظه كار از جنوب به مجلس نمايندگان و سنا راه يافته . و حتي ديده شده كه يك ليبرال محافظه كار از شمال موفق به كسب راي اكثريت شده است.

فرد گرايانه بودن سيستم حزبي در آمريكا :

نامزد ها عملا به صورت فردي وارد انتخابات مي شوند و در بسياري از موارد بر حسب ضرورت از برچسب حزبي استفاده مي كنند . يكي از عوامل پديد آورنده اين وضع زوال معيارهاي وفاداري سنتي ، مذهبي ،قومي و نژادي است كه خود نتيجه تحرك اجتماعي و مكاني ومداوم جامعه آمريكاست . يكي ديگر از عوامل رسانه هاي جمعي مي باشد كه به نامزدها اين امكان را مي دهد كه به صورت مستقيم با رائ دهندگان ارتباط برقرار كنند ، و در نتيجه انتخاب هاي مردم فرد گرايانه و موضوعي است ، مردم به نامزدي راي مي دهند كه داراي ويژگي هاي كه مورد پسند اكثريت باشد ممكن است براي بسياري از افراد تعلق يك شخص به گروه ويا حزب خاصي مطرخ نباشد . به همين دليل ديده شده كه در انتخابات همزمان سنا و يا مجلس نمايندگان كه با رياست جمهوري همزمان بوده است نامزد رياست جمهوري يك دموكرات انتخاب شده بود در حالي كه اكثريت مجلس سنا ا ز آن جمهوري خواهان شده بود . ضعف هاي سازمان هاي حزبي در سطح كل آمريكا و ديدگاهاي متفاوت اعضا كه ناشي از تفاوت هاي ژرف جغرافيايي است ، نشان از آن دارد كه بر اساس استاندارد هاي اروپايي انضباط حزبي در آمريكا به شدت ضعيف است . به ويژه در داخل كنگره كه گاهي ر سر يك موضوع اختلاف ميان جناح هاي حزب چنان شدت دارد كه از اختلاف با حزب ديگر بيشتر است .

گروه هاي فشار و لابي ها :

ماهيت غير يك پارچه آمريكا باعث شده تا فرصت مناسبي براي نفوذ گروه هاي فشار و لابي ها به وجود آيد خصوصا در مسائل نفتي ،كشاورزي ،بهداشتي ،قومي نژادي و حتي در روابط خارجي و اين گروه ها تاثير هاي مهمي را در روند تصميم گيري دارند و توانايي دارند تصميم هاي خود را مطرح كنند و در برابر مخالفان ايستادگي كنند و در بسياري از سطح هاي فرايند سياسي مانند سطح هاي ايالتي ، مبارزات انتخاباتي مقدماتي (اين مبارزه در درون احزاب است كه كه حزب در پايان يك نامزد را به عنوان نامزد خود معرفي مي كند ) كميته هاي كنگره و وارد آوردن فشار به رئيس جمهور ، تبليغات و نفوذ در افكار عمومي و طرح دعوا در داد گاه ها دست به اقدام بزنند .
واژه لابي به عنوان يك مفهوم كلي به سازمان هايي و اشخاصي گفته مي شود كه در پي منافع ويژه و يا به عنوان گروه هاي فشار در روند تصميم گيري در قوه مقننه يا در قوه مجريه تاثير گذارند روند پيدايش لابي ها به 150 سال پيش بر مي گردد كه در آن هنگام افراد به طور منظم در راهرو هاي كنگره حضور مي يافتند تا در مورد لايحه هاي مطرح شده و تاثير آن بر زندگي خود به گفتگو بپردازند .
لابي ها براي رسيدن به اهداف خود شيوه هاي را بكار مي برند كه مهم ترين آنها :
ديدار خصوصي با مقامات است و مطرح كردن خواسته هاي خود
مشاركت در تامين منابع مالي طرح ها و لايحه هاي مورد نظر خود
حضور در كميته هاي كنگره و ارائه نظرات خود
بسيج افكار عمومي از طريق ارسال تلگراف ها ، نامه ها و ابزار هاي جديد ارتباطي .
به تدريج و با توسعه فعاليت هاي گرو هاي فشار و لابي ها در سال 1946 با تصويب قانوني ، فعاليت اين سازمان ها ر رسميت بخشيدند . در اين قانون لابي ها ملزم به ثبت سالانه خود در مجلس هاي نمايندگان و كنگره شده اند . همچنين بايستي هر سه ماه يكبار به طور پيوسته گزارشي از كمك ها مالي دريافتي ،نام اعضاء و مراجعه كنندگان ، قانون هاي در خواستي مورد نظر و هزينه هاي خود را به كنگره ارائه نمايند .
در بيشتر ايالت ها ملزم هستند گزارش هاي خود را به صورت آشكار و براي اطلاع عموم منتشر نمايند .
پایان