دین و خشونت
آنان نزاع و جنگها را به دو قسم جنگ داخلی پیروان یک دین و جنگ خارجی پیروان دو دین با یکدیگر تقسیم کرده و عامل هر دو را دین میانگارند.
شبهه اول: خشونت و جنگ پیروان یک دین
در طول تاریخ مشاهده شده است که پیروان یک آیین به دلیل اختلاف در یک یا چند آموزه دینی، به مناقشه روی آورده و چه بسا به جنگ و جدال بپردازند.جنگ 30 ساله کاتولیکها و پروتستانها در سالهای 1648 - 1618 و نزاع میان پیروان مذهب اهلسنت و شیعه در اسلام و درگیری فرقههای درونی اهل سنت و شیعه شاهد این مدعا است. (1)
نقد و نظر
1. جنگ داخلی معلول عوامل غیردینی
پرسش اصلی در این باره این است که آیا خاستگاه جنگهای داخلی یک دین، خود دین و آموزههای آن است؟ یا اینکه منشأ آن به تفسیر ناصواب - اعم از عمدی یا سهوی - بعض متدینان از دین و نیز به اهداف و اغراض دنیوی و جاهطلبی حاکمان برمیگردد؟ مطالعه آموزههای اصیل ادیان نشان میدهدکه فلسفه چنین ادیانی، سعادت انسان در دنیا و آخرت است. دین از هر گونه آزار و اذیت غیرمسؤولانه، تا چه رسد به قتل را به شدت نهی و هدف خود را ایجاد صلح و صفا و برقراری عدالت اجتماعی ذکر میکند. منتقدان در این باره شبهه خود را به اجمال گذراندند و به طرح شبهه بسنده کردهاند. لکن آنها باید موضع خود را روشن میکردند که مقصودشان از نسبت جنگ و قتل به ادیان کدام یک از این دو فرضیه است؟فرض اول استناد جنگ و قتل به خود دین ادعایی بدون دلیل است؛ اما فرضیه دوم (استناد جنگ به خود متدینان) قابل پذیرش و یک واقعیت عینی است که متأسفانه گرفتار ادیان شده است و خود ادیان آسمانی نیز از این مسأله رنج میبرند.
همه این فتنهها و جنگهای داخلی توسط حکام جور یا دانشمندان متعصب و قشریگرا صورت گرفته است. دادگاههای تفتیش عقاید «انگیزیسیون» در مسیحیت بهترین شاهد این موضوع است که عامل آن نه آیین اصیل مسیحیت، بلکه برداشت قشری اصحاب کلیسا بود.
در اسلام تا زمانی که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) زنده بود، بین مسلمانان، پیمان دوستی و برادری حکمفرما بود. بعد از رحلت آن حضرت و به دلیل تعیین جانشین وی، زمینه جنگ داخلی فراهم میشود که با گذشت و درایت امام علی (علیهالسلام)، آتش آن خاموش شد. اما در حکومت آن حضرت، سه جنگ داخلی توسط جاهطلبان (امثال طلحه، زیبر و معاویه) و قشریون کوتاه فکر (خوارج) بر ایشان تحمیل شد که نه به اصل دین، بلکه به برداشت قشری از دین یا جاهطلبی این افراد برمیگشت.
2. جنگ داخلی غیرقابل اعتنا در برابر کارکرد دین
شاید اینجا دوباره شبهه شود که بالاخره این همه جنگ و قتل داخلی در میان پیروان یک دین وجود دارد و اگر به خود دین هم منتسب نباشد، بالاخره به طور غیرمستقیم به دین نسبت داده میشود. چون اگر دینی نبود، تفسیر خطا، بدعتها و انحرافها از دین نیز صورت نمیگرفت و آتش جنگ دینی نیز خود به خود منتفی میشد.در پاسخ این شبهه باید گفت از آنجا که انسانها آزاد و مختار هستند، همیشه احتمال سوء استفاده از یک وسیله و ابزار سالم و نافع وجود دارد. آهنی که نقش عظیمی در صنعت و زندگی دنیوی دارد، انسان مختار با سوء استفاده از آن، زندگی برخی را به مخاطره میاندازد. آیا اینجا میتوان گفت که باید به صورت مطلق آهن را به کناری نهاد و دیگر از آن استفاده نکرد؟ پاسخ آن قطعاً منفی است. دین نیز به مثابه ابزاری است که هدف عمده آن تأمین سعادت دنیوی و اخروی انسان است؛ آیا معقول است که گفته شود به دلیل جنگهای معدود داخلی ادیان، اصلاً دین برای بشر ملغی شود و بشر دینی نداشته باشد! کسی که خداباور است و به زندگی آخرت باور دارد، به هیچوجه نمیتواند چنین فرضیهای را معقول شمارد. چرا که این فرض، انسانها را از کارکردهای مثبت ادیان در دنیا مثل اخلاق و نشاطبخشی به زندگی و در آخرت مثل سعادت جاودانه محروم میکند.
به دیگر سخن، عقل و منطق اقتضا میکند که مصالح و مضرات ظهور ادیان و عدم ظهور آن بررسی شود؛ در صورت دوم (عدم ظهور دین)، در نهایت برخی از جنگهای داخلی تعطیل میشوند که تعداد قربانیان آن نسبت به جنگهای غیردینی اصلاً قابل مقایسه نیست. وانگهی قربانیانی که در جبهه حق قرار دارند به عنوان شهید به سعادت اخروی نایل میآیند. امادر مقابل عدم ظهور ادیان، انسانها کارکردهای عظیم دین را از دست میدهند. با چنین رویکردی، عقل و منطق، ظهور ادیان را عقلی و منطقی تحلیل میکند.
شبهه دوم: جنگ پیرامون ادیان با یکدیگر
شبهه دیگر نسبت دادن جنگ و خشونت به ادیان مناقشه و جنگ پیروان ادیان دیگر با یکدیگر است، به این صورت که ادیان علاوه بر جنگ داخلی میان پیروان خود، بر سر عوامل مختلف مانند رقابت یا اتهام تحریف و غیردینی و باطلانگاری دیگران به جنگهای مختلف با یکدیگر پرداختند. جنگهای مسیحیان و مسلمانان - که به جنگهای صلیبی معروف است - یکی از این نمونهها است. (2)طراحان شبهه میگویند این جنگها و خشونتها از مبانی مختلف دینی نشأت میگیرد که مهمترین آن، انحصارگرایی دینی ادیان است. اکثریت ادیان بر این اعتقادند که یگانه دین حق، دین خاص آنان است و دیگر ادیان یا از بن باطل یا به حق و باطل آمیختهاند و برای اتصاف به حقانیت ناب باید از دین خاص مثلاً مسیحیت یا اسلام پیروی کنند. در پرتو نظریه انحصارگرایی دینی، پیروان ادیان دیگر، کافر و مستحق عذاب و کیفر دنیوی و اخروی هستند.
آیین اسلام که آخرین دین آسمانی است به شدت از این نظریه جانبداری نموده و صدها آیه درباره جنگ با غیرمسلمانان در قرآن مجید وارد شده است.
نقد و نظر
از مطالبی که در نقد شبهه جنگ داخلی ادیان گفته شد، بخشی از ضعف این شبهه نیز ظاهر میشود. اینجا به اجمال به نکاتی اشاره میشود.1. جنگ معلول عوامل غیردینی
چنان که در جنگهای داخلی ادیان بیان شد، ادیان برای تبلیغ خود، مخالف تمسک به جنگ و خشونت هستند؛ اما جنگهایی که به وقوع پیوسته است، به عوامل غیردین، مانند مخالفت و دشمنی مخالفان با دین حق یا تصرف سرزمینهای آنها رخ داده است؛ دین حق نیز برای دفاع از خود به جنگ مجبور میشود. نمونه بارز آن مسأله فلسطین است که بخشی از یهودیان با کمک دولت انگلیس از نواحی مختلف دنیا در فلسطین جمع شده و با حلیه و ترفندهای مختلف خواستند فلسطین را اشغال و دولتی به نام صهیونیسم را پایهگذاری کنند. پس اصل این اشغال و تجاوز به دین اصیل یهودیت نسبتی ندارد، بلکه دانشمندان آن با تحریف کتاب مقدسشان و تفسیرهای غلط و به منظور جاه و مقام خود زمینه این جنگ را فراهم آوردند.نگارنده نمیخواهد عملکرد حاکمان به ظاهر اسلامی را پاک و صحیح جلوه دهد؛ چرا که ممکن است آنان نیز برای جاهطلبی خود به جنگهای مختلف دست زنند و چه بسا آن را نیز جنگی دینی توصیف کنند که جنگ صدام با جمهوری اسلامی ایران نمونه بارز آن بود.
2. منافع ادیان غالب بر جنگ
باید پذیرفت که بالاخره جنگ چه به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به ادیان منتسب است، اما چنان که در نقد شبهه پیشین ذکر شد، منافع و کارکردهای مثبت ادیان با آلام و ناراحتیهایی که به طور غیرمستقیم به آنها منسوب است، قابل مقایسه نیست.3. وحدت دین
هر چند در ظاهر و واقعیتهای خارجی با ادیان و مکاتب مختلفی مواجه هستیم که ممکن است بستر اختلاف و جنگ باشد، اما از منظر آیین مقدس اسلام، حقیقت دین یکی بیش نبوده و آن حقیقت اعتقاد به خداوند و معاد است که قرآن از آن به «تسلیم» در برابر خدا و پیامبر یاد کرده است:إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ. (3)
حقیقت تسلیم در هر عصری متفاوت است. اینکه انسان باید همیشه تسلیم خدا باشد، اصلی ثابت و فطری است. در اعصار متقدم چون خداوند برای راهنمایی انسانها، پیامبران مختلفی فرستاده است، حقیقت دین تسلیم و اطاعت از پیامبر عصر خود بود که حاوی پیام آخر آسمانی است، اما به دلیل شرایط زمانی و مکانی و رشد مخاطبان، نه گوهر دین بلکه مجموعه آیینها و مناسک دین - که در اصطلاح از آن به «شریعت» تعبیر میشود - متفاوت میشود. لازمه آن این بود که هر انسانی از شریعت معاصر خود تبعیت کند و اعتبار شریعت پیشین با حکم پیامبر جدید منقضی و به اصطلاح نسخ شده است. این سیر و تحول در نبوت ادامه داشت تا کاملترین شریعت بر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و با ظهور آن حضرت بر مسأله نبوت و پیامبر به نقطه پایان خود رسید. لازمه خاتمیت اسلام این است که همه پیروان ادیان و مکاتب دیگر به آخرین دین و پیامبر آسمانی بگروند. در این صورت جهان شاهد یک دین کامل و جامع خواهد بود و در سایه آن هیچ اختلاف دینی و جنگی رخ نخواهد داد. این وعده الاهی قرآن مجید است که بالاخره با ظهور امام عصر (عجل الله تعالی فرجهالشریف) تحقق خواهد یافت.
بنابراین خود دین (اسلام) نه تنها بستر اختلاف و جنگ نیست، بلکه در صورت عمل به آموزههای آن، جهان به دهکدهای بزرگ مملو از صلح و صفا تبدیل خواهد شد. نظری که هم اکنون برخی از اندیشمندان سیاسی آنرا به نظریه «جهانی شدن یا سازی» تعبیر میکنند. اما متأسفانه پیروان ادیان دیگر به عللی که اشاره شد، از پذیرفتن اسلام استنکاف میکنند و چه بسا میکوشند در صورت توان، نور آن را خاموش کنند.
با این فرض روشن شد که اسلام با اینکه به انحصارگرایی دینی معتقد است، لکن زمینهساز جنگ و خشونت نیست.
شبهه سوم: انحصارگرایی دینی عامل خشونت
یکی از شبهات معروف مخالفان اسلام این است که اسلام آیین خشونت، جنگ و جهاد است. این دین دیگر انسانها را کافر به شمار آورده و مدعی است که آنان یا باید به اسلام بگروند و یا کشته شوند. این نگره خود بستر جنگ و خشونت است.نقد و نظر
در دفتر بعدی که به اسلام اختصاص دارد، به تفصیل به پاسخ این شبهه خواهیم پرداخت، اینجا به نکاتی اشاره میشود که حاصل آن این است که اسلام تنها مدعی انحصارگرایی دینی است. اما در کنار آن، پلورالیزم اجتماعی و رفتاری را میپذیرد، به این معنا که به شهروندان غیرمسلمان اجازه میدهد با پذیرفت حکومت اسلامی و قوانین آن به زندگی اجتماعی و دینی خودشان ادامه دهند. در زیر به بعضی مبانی این نظریه اشاره میشود.1. سفارش قرآن به دوستی و نیکی به کفار
نگاه قرآن به کفار و مسلمانان، نگرشی متفاوت است، اما این نگاه متفاوت به معنای نگاه تحقیرآمیز، غضبآلود و کینهتوزانه نیست، بلکه اسلام کافر را به عنوان انسان و آفریده خداوند ارج مینهد و او را خلیفه بالقوه خود در زمین و دارای کرامت ذاتی میانگارد. به تعبیر امروزی، همه انسانها اعم از مسلمان و کافر، عضو خانواده بزرگ دهکده جهانی بوده و از این منظر دارای احترام و کرامت هستند:وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ. (4)
همه مسلمانان مأمورند که با «الناس» (عنوان عام از مسلمانان) زیبا سخن بگویند و به نیکویی رفتار کنند:
قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً. (5)
همه مسلمانان وظیفه دارند که در برخورد با مردم و قضاوت و داوری دربارهی آنان، عدالت را ملاک و میزان داوری قرار دهند:
وَإِذَا حَكَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ. (6)
شاید این توهم پیش آید که آیات فوق مجمل بوده و رابطه با کفار را به اسم مشخص نمیکند. در رفع این شبهه به آیات زیر اشاره میشود:
عَسَى اللَّهُ أَن یَجْعَلَ بَیْنَكُمْ وَبَیْنَ الَّذِینَ عَادَیْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً وَاللَّهُ قَدِیرٌ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. (7)
آیه شریفه فوق از احتمال ایجاد مودت و دوستی قلبی بین مسلمانان و بین دشمنانشان خبر میدهد. از آن برمیآید که این نوع علاقه و ارتباط «مودت و دوستی» بین مسلمانان و کفار نه تنها مذموم و منهی نیست، بلکه خواست خدا است که از وقوع آن بشارت میدهد قرآن کریم درباره کفاری که هیچگونه تعرض و دشمنی با اسلام و مسلمانان ندارند، نه تنها از نیکی و رعایت عدالت دربارهی آنان نهی نمیکند، بلکه با تذکار این نکته که خدا عدالتگران را دوست دارند، به این خلق و خوی نیکو نیز سفارش میکند:
لَا یَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوكُم مِّن دِیَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ. (8)
در صورت درخواست صلح واقعی کفاری که علم جنگ بر علیه اسلام و مسلمانان برافراشتهاند، قرآن، پیامبر خویش را به پاسخ مثبت کفار توصیه میکند:
فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْاْ إِلَیْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً. (9)
2. کرامت ذاتی انسان در روایات
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) همه انسانها را با قطع نظر از عقیده و دین، مخلوق یکسان خدا وصف نموده و تنها ملاک امتیاز آنان را میزان نفع و خیررسانی به دیگران ذکر میکند:الخلق کلهم عیالالله و احبهم الیالله من نفع عیالالله. (10)
خلق و خوی اخلاقی پیامبر نه تنها شامل غیرمسلمانان، بلکه شامل جنازه یهودی نیز میشود؛ چنان که حضرت در جمعی نشسته بود که جنازه یک یهودی را آوردند. ایشان برای احترام جنازه بلند شدند. حاضران با تعجب گفتند که آن جنازه یک یهودی است. پیامبر فرمود:
هر موقع جنازهای دیدید برای احترام آن از جا برخیزید. (11)
در مکتب نبوی پاسخ به حاجت و ندای مظلومانه هر انسانی - اعم از مسلمان و غیرمسلمان - واجب و عدم پاسخ به آن علامت خروج از اسلام است:
و من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین و لم یجبه فلیس بمسلم. (12)
جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی امام علی (علیهالسلام) نیز بر این مبنا و سلک سالک بود. چنان که در منشور معروف حکومتی خویش به استاندارد خود (مالکاشتر) چنین سفارش میکند:
ای مالک! قلبت را از رحمت و محبت و لطف به مردم آکنده کن و مبادا چون گرگ فرصتطلبانه حقوق آنان را پایمال سازی، زیرا مردم دو قسماند: یا مسلمان و برادر دینی تواند و یا غیرمسلمان که در اصل آفرینش مانند تواند. (13)
رعایت ادب همنشین در حق هر همنشینی ولو یهودی سفارش شده است؛ چنان که امام کاظم (علیهالسلام) فرمود:
احسن مجالسة من جالسته و لو کان یهودیاً. (14)
3. تقیید اطلاق جهاد
ظاهر بعض آیات، مسلمانان را به جنگ با کفار امر میکند که این خود یکی از بهانههای مخالفان بوده است تا اسلام را آیین جنگ معرفی کنند، اما با دقت در خود آیههای جهاد و آیههای پیشین و پسین آنها متوجه میشویم این آیات درصدد مشروعیتبخشی به دفاع مسلمانان از دین و خودشان است و جهاد و جنگ نه به همه غیرمسلمانان، بلکه به کفاری اختصاص دارد که خودشان جنگ و ظلم را بر مسلمانان تحمیل کردهاند که تفصیل آن را نگارنده در جای دیگر آورده است. (15)پینوشتها:
1. مسعود انصاری، اسلام و مسلمانی، ص 16؛ علی میرفطروس، تولدی دیگر، سیری در تاریخ مذاهب، ص 31.
2. در زمان بازنگری این تحقیق (شهریور 1385) پاپ کاتولیکهای جهان، آیین مقدس اسلام را خشونتجو و جنگ طلب قلمداد کرد و مسیحیت را آیین صلح و صفا توصیف نمود.
3. آلعمران، آیه 19.
4. اسراء، آیه 70.
5. بقره، آیه 83.
6. نساء، آیه 58.
7. ممتحنه، آیه 7.
8. ممتحنه، آیه 8.
9. نساء، آیه 90؛ انفال، آیه 6 برای توضیح بیشتر ر. ک: مرتضی مطهری، کتاب جهاد، جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، صص 153 - 150.
10. محدث کلینی، الکافی، ج 2، ص 164، ح 6 و 7.
11. بخاری، صحیح بخاری، ج 1، ص 228.
12. محدث کلینی، الکافی، ج 2 ص 164.
13. « وَأَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ، وَالْمَحَبَّةَ لَهُمْ، وَاللُّطْفَ بِهِمْ، وَلاَ تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ، وَإمّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ» (نهجالبلاغه، نامه 53).
14. محدث کلینی، الکافی، ج 2، ص 164.
15. ر. ک: محمدحسن قدردان قراملکی، حکومت دینی از منظر استاد مطهری، ص 128 به بعد؛ نیز دانشنامه امام علی، جلد سیاست، مقاله جهاد.
قدردان قراملکی، محمدحسن؛ (1394)، پاسخ به شبهات کلامی (دفتر دوم: دین و نبوت)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ پنجم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}