نویسنده: محمد تقی فعالی

 
انتخاب همسر، مهم‌ترین انتخاب هر زن و مرد است که سرنوشت آینده آن‌ها را دستخوش تغییر و تحولات فراوانی قرار می‌دهد. انتخاب همسر با بسیاری از انتخاب‌های دیگر متفاوت است؛ چرا که با انجام آن، زندگی مشترک آغاز می‌شود. اگر این انتخاب براساس ملاک‌ها و معیارها باشد، زن و مرد از بودن در کنار یکدیگر لذت برده و زمینه سعادت یکدیگر را فراهم می‌کنند؛ از این رو در امر ازدواج نباید شتاب‌زده عمل کرد، بلکه باید کوشید براساس معیارهای صحیح و با خردورزی، انتخابی صحیح انجام داد تا روزگاران پیش‌رو همراه با عشق، محبّت و شادی سپری شود.
روایت زیبایی از امام صادق (علیه‌السلام) گویای اهمیت انتخاب همسر است. حضرت (علیه‌السلام) فرمود:
همانا زن طوق است؛ پس بنگر که چه طوقی بر گردن می‌افکنی. برای زن ارزش و بهایی نمی‌توان تعیین کرد؛ نه برای خوب آن‌ها و نه برای بدشان. زن خوب، ارزشش طلا و نقره نیست، بلکه از طلا و نقره هم بهتر و ارزشمندتر است و زن بد، ارزشش خاک نیست، بلکه خاک از او ارزشمندتر است (1).
در روایت دیگری حضرت رضا (علیه‌السلام) از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کنند:
ازدواج طوق بندگی است. بنابراین هر کس از شما دختر خود را شوهر دهد، او را به بندگی داده است. پس، هر یک از شما باید بنگرد که دختر عزیز خود را به بندگی چه کسی می‌دهد (2).
براساس این سخن نورانی امام هشتم (علیه‌السلام) کسی که دختر خویش را شوهر می‌دهد، او را از حوزه اختیار خود خارج کرده و در اختیار شخص دیگری قرار می‌دهد بنابراین باید خانواده‌ها دقت کنند که ثمر زندگی خویش را به چه کسی می‌سپارند. از این رو لازم است قبل از ازدواج، دختر و پسر از باورها، عقاید، روحیات، عادت‌ها، اخلاق، سلامتی جسمی و روانی یکدیگر باخبر باشند.
برخی از بایسته‌های ازدواج براساس آموزه‌های هشتمین پیشوای شیعیان (علیه‌السلام) به شرح زیر است:

یک) ازدواج در سن مناسب

براساس آموزه‌های اسلامی، ازدواج در هر مرحله‌ای از زندگی جایز است. به گونه‌ای که در کودکی و با شرایط خاص و رعایت مصالح فرد، می‌تواند صورت گیرد. ولی به دلیل نبود جاذبه‌های نیرومند جنسی و عاطفی میان کودکان و کمی احتمال برقراری الفت میان آنان، اسلام نگرش مثبتی نسبت به ازدواج در این سن ندارد. در روایتی از پدر بزرگوار امام رضا (علیه‌السلام) آمده است:
اگر در خردسالی ازدواج کنند، بعید است که با یکدیگر الفت گیرند (3).
بررسی آموزه‌های اسلامی حاکی از آن است که زمان مناسب ازدواج سال‌های آغاز جوانی است. شواهدی این ادعا را همراهی می‌کند:
نخست این که در برخی روایات پیشوایان دین (علیهم‌السلام) با صراحت به جوانان توصیه می‌کنند که در صورت توان، ازدواج کنند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
یَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ عَلَیْکُم بِالبَاهِ؛ ای گروه جوانان! بر شما باد ازدواج (4).
دوم اینکه از نگاه اسلام، ارضای نیازهای جنسی، یکی از اهداف اساسی ازدواج است. در نوجوانی نیازهای جنسی در فرد پدیدار می‌شود و به تدریج شدّت می‌یابد. مهار و سرکوب این نیاز و در پیش گرفتن رهبانیت در اسلام پذیرفته نیست (5)؛ از این رو ازدواج راهی مشروع برای ارضای این نیاز است و از آن جا که جوانی زمان شدت یافتن غریزه جنسی است، برای مهار آن و پیشگیری از انحرافات اخلاقی، جوانی زمان مناسب آن خواهد بود.
امام رضا (علیه‌السلام) فرمود: جبرئیل به محضر مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شرفیاب شد و عرض کرد: ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)! پروردگارت سلام می‌رساند و می‌فرماید:
دختران شما همانند میوه درخت هستند، هرگاه میوه درخت رسید، چاره‌ای جز چیدن آن نیست و اگر چیده نشود، تابش خورشید آن را فاسد و باد مزه آن را از بین می‌برد (6).
سوم اینکه ازدواج برای دست یافتن به آرامش و سکون است (7). و دوره‌ی جوانی بیش از هر دوره زندگی نیازمند این مهم است؛ چرا که در این دوره دوستی‌ها به اوج می‌رسد و روابط عاطفی شدید می‌شود و از سوی دیگر بحران‌ها و مشکلات روانی و اجتماعی بسیاری در کمین این دوره است. عدم ازدواج در این دوره سبب می‌شود تا فرد از روابط عاطفی مطلوب با جنس مخالف محروم باشد و در مشکلات جوانی از حمایت فردی مناسب مانند همسر بی‌بهره مانده است. امام رضا (علیه‌السلام) فرمود:
همانا خداوند زنان را برای آرامش‌بخشی آفرید (8).
چهارم اینکه حفظ عفّت و اخلاق فردی و اجتماعی از دیگر کارکردهای ازدواج است. از آن جا که بیش‌تر جوانان در مهار نیازهای جنسی با مشکلات جدی روبه‌رو هستند، زمینه بروز رفتارهای ضد اخلاقی و خارج از چارچوب شرع در آن‌ها فراهم می‌شود. به عبارت دیگر اگر کشش‌های جنسی فرد شدید باشد و نتواند آن‌ها را تعدیل نماید، یا باید این نیازها را سرکوب کند و یا با رفتارهای خلاف هنجارهای جامعه، نیاز خود را برآورده سازد. از این رو اسلام، ازدواج را برای افرادی که نیاز جنسی دارند، لازم شمرده است و پیامدهای نامطلوب ترک ازدواج را متوجه خود فرد و تمام کسانی می‌داند که در فراهم کردن زمینه ازدواج او کوتاهی کرده‌اند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
ازدواج کن، وگرنه از گناهکاران خواهی بود (9).
در برخی روایات آمده است؛ ازدواج کن وگرنه از راهبان مسیحی یا از برادران شیطان خواهی بود (10).
در روایتی امام رضا (علیه‌السلام) می‌فرماید:
[دختران باکره] چاره‌ای جز اختیار کردن شوهر ندارند. و اگر شوهری برای آن‌ها در نظر گرفته نشود، از فساد و تباهی در امان نیستند (11).
پنجم این که براساس اندیشه‌های اسلامی، تولیدمثل و پرورش نسل از اهداف و کارکردهای مهم ازدواج است. تولیدمثل به ویژه برای زنان در سنین معینی مناسب و بهداشتی است و پس از آن، سلامت مادر و فرزند در معرض خطر قرار می‌گیرد (12).
حاصل آن که هر چند در اسلام سن مشخصی برای ازدواج تعیین نشده است، ولی سخنان پیشوایان دین (علیهم‌السلام) و سیره عملی آن بزرگواران شاهد صادقی بر اهتمام ایشان بر تسریع در امر ازدواج است؛ از این رو با توجه به پیامدهای منفی تأخیر ازدواج برای جوانان و تمام جامعه، پایین بودن سن ازدواج مورد اهتمام اسلام است. کوشش اسلام بر این است تا اصل کاهش سن ازدواج را به یک هنجار اجتماعی تبدیل کند.

دو) معیارهای گزینش همسر

انتخاب همسر مرحله‌ای مهم و سرنوشت‌ساز، برای تحقق یک ازدواج موفق به شمار می‌رود. روند رو به افزایش طلاق در جامعه، بیانگر نقص بینشی در داوطلبان ازدواج است که مسائل گوناگونی از جمله امور مربوط به انتخاب همسر را در بر می‌گیرد.
اسلام برای آن که سنگ‌بنای مهم‌ترین رکن اجتماع یعنی خانواده، محکم و اساسی چیده شود، توجه ویژه‌ای به امر انتخاب شایسته، مبذول داشته و معیارها و ملاک‌های متعددی را بیان داشته است.
براساس آموزه‌های رضوی (علیه‌السلام) معیارهای انتخاب همسر را می‌توان در قالب شش دسته ملاک، بررسی کرد؛ ملاک دینی، اخلاقی و روان‌شناختی، خانوادگی، جسمانی، اقتصادی و اجتماعی. هر چند اهمیت هر یک از این ملاک‌ها به یک اندازه نبوده برای هر یک وزن مخصوصی در نظر گرفته شده است و به نوعی اولویت‌بندی در مورد معیارها و ملاک‌ها وجود دارد.

الف) دینداری

در آموزه‌های اسلامی به بعد باورها و بینش‌های زن و مرد توجه بسیاری شده است. از نگاه اسلام، همسانی دینی یکی از شرایط مهم و بنیادین برای انتخاب همسر است. دینداری دارای دو جنبه اساسی است که ایمان و تقوا را در بر می‌گیرد.

اول) ایمان

براساس تعالیم اسلام، ایمان و باورهای صحیح و مناسب، مهم‌ترین ویژگی لازم برای شریک آینده زندگی است. از این شرط می‌توان به عنوان یک ملاک مطلق برای انتخاب همسر یاد کرد که در همه شرایط زمانی و مکانی توجه به آن ضروری است. بنابراین اگر فردی از ایمان و باورهای دینی در حد مناسب برخوردار نباشد، گزینه مناسبی برای همسری نیست؛ هر چند از ویژگی‌های دیگر مناسبی برخوردار باشد. خداوند بلندمرتبه در آخرین کتاب آسمانی خود بر مطلق بودن شرط ایمان تصریح کرده است:
وَلاَ تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى‏ یُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِن مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلاَ تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِینَ حَتَّى‏ یُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِن مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولئِكَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرُونَ؛ و با زنانِ مشرک ازدواج مکنید، تا ایمان بیاورند. قطعاً کنیزِ با ایمان بهتر از زنِ مشرک است، هر چند [زیبایی] او شما را به شگفت آوَرَد. و به مردانِ مشرک زن مدهید تا ایمان بیاورند. قطعاً برده با ایمان بهتر از مردِ آزاد مشرک است، هر چند شما را به شگفت آوَرَد. آنان [شما را] به سوی آتش فرا می‌خوانند، و خدا به فرمان خود، [شما را] به سوی بهشت و آمرزش می‌خواند، و آیات خود را برای مردم روشن می‌گرداند، باشد که متذکّر شوند (13).
در این آیه فلسفه‌ی شرط ایمان برای ازدواج به خوبی بیان شده است. ازدواج پایه‌ی اصلی تکثیر نسل و پرورش و تربیت فرزندان و گسترش جامعه است. محیط تربیتی خانواده در سرنوشت فرزندان مؤثر است. انسان از بدو تولد در دامن پدر و مادر پرورش می‌یابد و ساختار فکری و فرهنگی او بر پایه باورهای آنان شکل می‌گیرد. از سوی دیگر شرک و عقاید ناصواب، خمیرمایه انواع انحرافات بوده و آتش سوزانی است که دنیا و آخرت را در شعله خویش گرفتار می‌کند. بدین جهت قرآن اجازه نمی‌دهد که مسلمانان خود یا فرزندانشان را در این آتش گرفتار کنند (14).
حضرت رضا (علیه‌السلام) در روایتی شرط ایمان برای ازدواج را این‌گونه بیان فرمود:
سزاوار نیست که ازدواج کنی مگر با زن مؤمن یا مسلمان (15).
امام رضا (علیه‌السلام) برای سخن خود به آیه‌ای از قرآن استناد می‌فرماید. همانا خداوند بلندمرتبه می‌فرماید:
الزَّانِی لاَ یَنكِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِیَةُ لاَ یَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ؛ مرد زناکار، جز زن زناکار یا مشرک را به همسری نگیرد، و زن زناکار را، جز مرد زناکار یا مشرک به زنی نگیرد، و بر مؤمنان این [امر] حرام گردیده است (16).
در روایت دیگری حضرت رضا (علیه‌السلام) عدم توجه به دینداری و ایمان را عاملی برای فساد و تباهی و ایجاد فتنه در زمین بیان می‌فرمایند:
اگر کسی به خواستگاری بیاید که دینداری و امانت‌داری او موجب رضایت شماست با او ازدواج کنید. اگر چنین نکنید، فتنه و آشفتگی و فساد و تباهی بزرگی در جامعه به وجود می‌آید (17).
در چندین روایت از امام صادق (علیه‌السلام) وارد شده است که اولویت در انتخاب در مقام مقایسه دینداری با زیبایی و دارایی، دینداری است؛ چرا که اگر دینداری ملاک انتخاب باشد، زیبایی و دارایی نیز برایش حاصل می‌شود:
اگر مردی با زنی فقط به خاطر زیبایی و یا دارایی او ازدواج نماید. خدای متعال او را به آن دو چیز واگذار می‌نماید. ولی اگر به خاطر دینداری با او ازدواج نماید خداوند متعال به او زیبایی و دارایی را کرامت خواهد نمود (18).
اهمیت ایمان در انتخاب همسر از آن جا آشکار می‌شود که اخلاق و ارزش‌های اخلاقی از دیدگاه اسلام، در ایمان ریشه دارد و برای دست یافتن به تقوا و آراسته شدن به اخلاق شایسته ابتدا باید به تحصیل ایمان پرداخت (19). چنانکه امام رضا (علیه‌السلام) ایمان را سرچشمه پرهیز از گناهان، دوری از فساد و ستم و تباهی معرفی می‌فرمایند (20).
در اندیشه دینی همسانی دینی شرط تحقق ازدواج دائم و شایسته است (21). در تحقیقات پژوهشگران نیز اهمیت دینداری در استحکام بنیان خانواده به اثبات رسیده است. برخی پژوهشگران با تحلیل پژوهش انجام شده درباره مذهب و احساس خشنودی بیان کرده‌اند که خشنودی زناشویی تحت تأثیر مذهب قرار دارد. مذهب و پایبندی به آن می‌تواند میزان طلاق را تا حدود نصف کاهش دهد (22).
از این رو اسلام علاوه بر همسانی دینی زوجین، همسانی آنان در مراتب دینداری را نیز مورد توجه قرار داده است. در حدیثی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مرد مؤمن را هم شأن زن مؤمن و مرد مسلمان را همتای زن مسلمان قلمداد کرده‌اند (23). در برخی روایات تأکید شده است که اگر حضرت علی (علیه‌السلام) نبود، همتایی در میان انسان‌ها برای ازدواج با حضرت زهرا (علیهاالسلام) یافت نمی‌شد (24). در روایت دیگری حضرت صادق (علیه‌السلام) تأکید می‌کنند که بعضی از مؤمنان کفو بعضی دیگر هستند (25).
حاصل آن که ایمان و دینداری به عنوان یک نگرش اصلی و محوری، به طور مستقیم و غیر مستقیم همه ابعاد شخصیت فرد را تحت تأثیر قرار می‌دهد. هدف زندگی، ابعاد اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی انسان متأثر از باورها و نظام ارزش‌های اعتقادی اوست. ایمان در دیدگاه‌های فرد نسبت به شغل، ازدواج، تحصیل و حتی جنبه‌های جزئی‌تری مانند تفریحات، علایق و ترجیحات رفتاری در زندگی، اثرگذار است؛ از این رو تعالیم اسلام بر شاخص ایمان تأکید زیادی نموده است. در مقام مقایسه این ملاک با معیارهای مانند وضعیت اقتصادی، جانب ایمان ترجیح دارد. امام رضا (علیه‌السلام) فرمود:
اگر مردی برای خواستگاری نزد تو آمد و دین و اخلاق او را پسندیدی، با او ازدواج کن و فقر و ناداریش مانع تو از این کار نشود. خدای متعال فرموده است: و اگر جدا شوند خدا هر یک را از گشایش خود بی‌نیاز کند و فرموده است: اگر تهی‌دست باشند خداوند از فضل و کرم خود آنان را توانگر کند (26).

دوم) تقوا

تقوا، یکی از مهم‌ترین ملاک‌های دیندار است؛ از این رو صفتی لازم برای یک همسر مناسب است. اگر تقوا بر زوجین و زندگی آن‌ها حاکم باشد، از ظلم پرهیز می‌شود، از گناهان دوری جسته می‌شود و درون این قلعه محکم، زمینه زندگی شایسته و همراه با عشق و محبت فراهم می‌شود. شخصی برای مشورت درباره‌ی ازدواج دخترش نزد امام حسن (علیه‌السلام) آمد. حضرت (علیه‌السلام) تقوا را به عنوان ملاک بیان فرمود. امام مجتبی (علیه‌السلام) درباره اهمیت این شاخص فرمود:
او را به مردی متقی و پاکدامن ده. که اگر دوستش داشته باشد گرامیش می‌دارد و اگر دوستش نداشته باشد به او ستم نمی‌کند (27).
در روایتی امام رضا (علیه‌السلام) از ازدواج با کسی که مرتکب گناهان کبیره‌ای مانند شراب‌خواری می‌شود، منع فرموده است؛ چرا که عدم رعایت تقوا در زندگی زناشویی زمینه گرفتار شدن در دام گناهان دیگر را فراهم می‌کند:
إیّاکَ أن تُزَوَّجَ شارِبَ الخَمْرِ، فَإنَّ زوَّجْتَهُ فَکَأَنَّما قُدْتَ إِلَی الزِّنا؛ از زن دادن به شراب‌خوار بپرهیز، که اگر به او زن دهی چنان است که دلال زنا شده‌ای (28).
در روایت دیگری حضرت رضا (علیه‌السلام) ویژگی زن صالح را اینگونه بیان می‌فرماید:
آدمی سودی بهتر از همسر شایسته به چنگ نیاورده است؛ همسری که شوهرش با دیدن او خوشحال شود و هرگاه از وی دور شود [و به سفر رود]، در غیابش نگهبان خود و اموال او باشد (29).
زندگی ما برابر است با سختی‌ها، فشارهای روانی، رنج، گریه، خنده، عشق و ایمان. برخی انسان‌ها زندگی را پوچ می‌انگارند. واضح است که این افراد نه تنها خوشبخت نیستند؛ بلکه لیاقت زندگی را هم ندارند؛ چرا که فلسفه آفرینش را زیر سؤال برده‌اند. افرادی نیز هستند که می‌دانند چرا نفس می‌کشند، چرا که گریه می‌کنند و برای چه از ته دل می‌خندند؟ این دسته از انسان‌ها حقیقت زندگی را دریافته‌اند و می‌دانند که زندگی با کار، رنج و مشقت، عشق به واقعیت‌های زندگی و خلقت خداوندی معنا می‌یابد.
زندگی و فضای روانی انسان مانند یک باغچه است که باید در آن به جای خار، گل کاشت. ممکن است کنار گل‌ها، زمینه برای رشد علف‌های هرز هم فراهم شود؛

انسان‌ها از خلقت یکسانی برخوردارند؛ ولی به دلیل تفاوت در روش زندگی و برخورداری از باورهای متفاوت، طلای وجودشان متفاوت است. انسان‌ها می‌توانند به گونه‌ای رفتار کنند که مس وجودشان به طلای ناب تبدیل شود و باغچه وجودشان را گل‌های زیبا و رنگارنگ پر کند. لازمه این امر، توجه به زندگی معنوی و عمل به راه‌کارهایی است که در کلمات نورانی قرآن و بیان پیشوایان معصوم (علیهم‌السلام) بیان شده است.
یکی از راه‌کارهای مهم برای ایجاد زندگی شایسته، تقوا است. در نظام‌های تربیتی به طور معمول به تعامل فرد و جامعه و تأثیر و تأثر آن‌ها توجه می‌شود و اصول، هدف‌ها و روش‌هایی ذکر می‌شود که نتیجه آن تصحیح این تعامل‌ها است.
در نظام تربیتی مکتب اسلام، علاوه بر توجه به تعامل‌های متقابل فرد و جامعه، تعامل فرد با خدا، خود و طبیعت نیز عنایت می‌شود. از میان آن‌ها، تعامل فرد با خدا، اهمیت بیشتری دارد و محور اساسی تعامل‌های دیگر به حساب می‌آید؛ زیرا رسیدن انسان به هدف غایی آفرینش، در گرو هم‌ساز بودن همه تعامل‌ها با این تعامل است. در واقع واژه کلیدی در تعامل انسان با خدا، تقواست؛ زیرا هیچ عملی بدون آن پذیرفته نمی‌شود:
إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقِین؛ خدا فقط از تقواپیشگان می‌پذیرد (30).
واژه تقوا و کلمات هم‌خانواده آن در مجموع 258 بار به دو گونه اسمی و فعلی در قرآن به کار رفته است. در زبان فارسی این کلمه بیشتر به پرهیزگاری و ترس ترجمه شده است که برگردان چندان دقیقی نیست (31). اصل این کلمه از «وقایه» به معنای پوشش، حفظ و صیانت چیزی از آزار و ضرر است (32). راغب می‌گوید:
وقایه عبارت است از: محافظت یک چیزی از هر چه به آن زیان می‌رساند. تقوا یعنی نفس را در وقایه قرار دادن از آن چه بیم می‌رود؛ اما گاهی به قاعده استعمال لفظ مسبب درباره سبب و استعمال لفظ سبب درباره مسبب، خوف به جای تقوا و تقوا به جای خوف استعمال می‌شود (33).
از این رو تقوا به معنای محفوظ نگهداشتن و استعمال آن به معنای خوف، مجاز است. در عرف شرع، تقوا یعنی نگهداری نفس از آن چه انسان را به گناه می‌کشاند (34). در حقیقت تقوا ملکه مقدسی است که در روح پیدا می‌شود، به روح، نیرو می‌دهد و نفس امّاره و احساسات سرکش را رام و مطیع می‌گرداند.
واژه تقوا در کاربردهای قرآنی، به معنای زیر آمده است: خشیّت (35)، عبادت و بندگی (36)، عدم عصیان (37)، یکتا دانستن خدا و اخلاص در عمل (38).
تقوا دو جزء اساسی دارد: سلبی و ایجابی. جزء سلبی آن عبارت است از: صیانت ذات از آلودگی‌های شئون طبیعی محض و تمایلات حیوانی و نگهداری دل و جان از تباه شدن در شعله‌های سوزان خودخواهی. این جزء از تقوا مقدمه‌ی ضروری برای قرار گرفتن در جاده تکامل است که هر اندازه بیشتر رعایت شود بر مقدار آمادگی و دگرگونی افزوده می‌شود. تمام آیات مربوط به لزوم تزکیه و تهذیب نفس و بسیاری از اصول و قواعد اخلاقی، مربوط به این جزء از تقوا است.
جزء ایجابی تقوا عبارت است از: تحصیل صفات پسندیده انسانی و اعتقاد به پذیرش سلطه الهی و این که تمام حرکات و رفتار انسان در منظر پروردگار است و آدمی باید خود را در جاذبه کمال معنوی قرار دهد.
بنابراین تقوا، لباسی است که خداوند در اختیار بندگان قرار می‌دهد و قلب‌ها را برای پذیرش آن امتحان می‌کند. تقوا دوگونه دارد: تقوای الهی که پوششی است که نشانی از خداوند و هدایتش دارد، خداوند آن را به جویندگان هدایت و مشتاقان حقیقت می‌بخشد و تقوای بندگی که به معنای رعایت اصول بندگی و نکات ایمنی راه سلوک است. راهی که پایان آن کمال آدمیان است؛ چنان که مولا علی (علیه‌السلام) فرمود:
از خدا برای تقوا و از تقوای برای رسیدن به خدا یاری بگیرید (39).
در مکتب اسلام، تقوا از جایگاه ممتازی برخوردار است و یک ارزش اصیل اخلاقی، هدف تشریع احکام، بهترین توشه آخرت و بزرگ‌ترین وسیله سعادت معرفی شده است:
وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى؛ و برای خود توشه برگیرید که در حقیقت، بهترین توشه، پرهیزگاری است (40).
مؤمن به وسیله تقوا، راه خودسازی را می‌پیماید؛ زیرا تقوا نیرویی درونی است که او را در برابر گناه کنترل می‌کند. همچنین تقوا لجامی است که اسب سرکش نفس را از پرت شدن در دره‌های شهوت و هواهای نفسانی باز می‌دارد. به همین دلیل است که امیرمؤمنان (علیه‌السلام) فرمود:
بدانید ای بندگان خدا! تقوا دژی مستحکم و غیرقابل نفوذ است (41).
تقوا را به حالت کسی می‌توان تشبیه کرد که از یک سرزمین پر از خار عبور می‌کند و سعی دارد دامن خود را برچیند و با احتیاط گام بردارد تا مبادا خاری در پایش فرو رود. اگر انسان در زندگی خود چنین با دقت حرکت کند و مواظب اعمال، رفتار و گفتارش باشد تا دامنش به گناه آلوده نشود، می‌تواند بر هوای نفس خویش غلبه کند، مَرکب سرکش درون خویش را مهار سازد. امام رضا (علیه‌السلام) فرمود:
بپرهیز از نردبانی که بالا رفتنش آسان و پایین آمدنش دشوار است. نفس سرکش را به میل و خواهش خود رها مکن؛ زیرا نابودی‌اش در خواهش آن است، رها کردن نفس به آن‌چه بخواهد برای آن درد و جلوگیری آن از آن‌چه خواهد امان آن است (42).
آری، پیروی نفس و بالا رفتن از پله‌های هوا و هوس آسان است و به آسانی به دست می‌آید؛ ولی هنگام مرگ، دست از همه شستن و گذاردن و رفتن و حساب پس دادن آن بسیار دشوار است؛ همانند کسی که آرام آرام بر قلّه کوهی بالا رود و در فرودآمدن، حیران و سرگردان بماند و یا بسان کسی که پله پله از نردبانی بالا رود و در آخرین پله ناگهان به زیر آید.
مسلمان باید دفتر اعمالش را ورق بزند و ببیند چه کرده و چه می‌کند. آیا در اعمال و رفتارش به رضایت خدا توجه کرده است؟ آیا به سبب پروا از آفریدگار خود از لذّت‌های دنیوی چشم پوشیده یا طاعت و بندگی خالقش را خار شمرده و بند بندگی را به گردن نینداخته است. حضرت رضا (علیه‌السلام) فرمود:
گناهان کوچک، راه‌هایی به سوی گناهان بزرگ می‌گشاید و هر کس از گناهان کوچک نترسد از گناهان بزرگ نخواهد ترسید. اگر خداوند، مردم را به آتش دوزخ و یا رسیدن به بهشت انذار نمی‌کرد، باز هم واجب بود که از خداوند، اطاعت کنند و او را نافرمانی ننمایند؛ چرا که خدا به مردم احسان کرده و نعمت‌هایی به آن‌ها داده است که استحقاق آن را ندارند (43).
بیشتر انسان‌ها در حال زیانکاری و خسارت زدن به خود به سر می‌برند (44) و به حکم زندگی طبیعی، عملی جز در راه خسران خود انجام نمی‌دهند؛ مگر این که کوشش آن‌ها متّکی به یک ایمان عالی و نجات‌بخش باشدو بتوانند در راه ایمان خود، استقامت کنند. امام رضا (علیه‌السلام) فرمود:
خداوند بلند مرتبه به یکی از پیامبران وحی فرمود که هرگاه اطاعت شوم، راضی گردم و چون راضی شوم برکت دهم و برکت من بی‌پایان است و هرگاه نافرمانی شوم خشم گیرم و چون خشم گیرم لعنت کنم و لعنت من تا هفت پشت برسد (45).
هویت حقیقی و شخصیت اصلی و تکامل فطرت پاک کمال‌جوی انسان در سایه کار و کوشش مستمر و متّکی بر ایمان و باور صحیح، تحقّق می‌پذیرد. بی‌ایمانی و گناه، حقیقت انسان را تباه می‌کند و تمام سرمایه‌ها و استعدادها و امکاناتش را از بین می‌برد؛ از این رو در آیات و روایات سفارش شده تا تقوا و خویشتن‌داری سرلوحه زندگی انسان‌ها قرار گیرد. اما رضا (علیه‌السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین روایت فرمود:
شما را به ورع و پرهیزگاری و اجتهاد و ادای امانت و راست‌گویی و طول سجود و رکوع و نماز شب و اطعام و سلام امر می‌کنم (46).
آدمی باید همواره نفس سرکش خود را ملامت کند و مدام در پی اصلاح آن باشد. امام رضا (علیه‌السلام) حکایت زیبایی را از قوم بنی‌اسرائیل بیان می‌فرماید: در بنی‌اسرائیل، مرد عابدی چهل سال خدا را عبادت و سپس برای خدا حیوانی را قربانی کرد؛ ولی قربانی او پذیرفته نشد. عابد پذیرفته نشدن قربانی را به دلیل عملکرد ناصواب خود دانست و به ملامت نفس خود پرداخت. امام فرمود: خداوند به این عابد این‌گونه وحی کرد:
نکوهشی که از خود کردی از عبادت چهل سالت بهتر بود (47).
مراجعه به احادیث امام رضا (علیه‌السلام) گویای جایگاهی والا برای تقوای الهی است:
اسلام بر تمام امتیازات ظاهری و مادی، خط بطلان کشیده و تنها یک ملاک را برای شرافت و برتری بیان کرده و اصالت و واقعیت را به مسأله تقوا داده است:
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللهِ أَتْقَاکُم؛ در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست (48).
مردی به امام رضا (علیه‌السلام) گفت: به خدا سوگند در روی زمین از نظر پدر، هیچ کس از شما شریف‌تر نیست. آن حضرت ملاک این شرافت را این‌گونه بیان فرمود:
تقوا این شرافت را به آنان داد و نیز اطاعت خداوند ایشان را بدان بهره‌مند گردانید (49).
شخص دیگری به آن حضرت گفت: به خدا سوگند! شما بهترین مردم هستی. امام فرمود:
ای مرد! سوگند مخور، از من بهتر کسی است که تقوایش نسبت به خدا بیشتر و اطاعتش افزون‌تر است (50).
ایمان از اسلام، بالاتر بوده مراتب و درجاتی دارد و تقوا از ایمان برتر است. امام رضا (علیه‌السلام) فرمود:
همانا درجه ایمان، برتر از اسلام است و درجه تقوا بالاتر از ایمان قرار دارد (51).
شیعه بودن فقط اقرار زبانی به جایگاه و ولایت پیشوایان معصوم (علیهم‌السلام) نیست؛ بلکه شیعیان راستین باید در اخلاق و رفتار، پیروی از پیشوایان خود را به اثبات برسانند؛ از این رو امامان معصوم (علیهم‌السلام) دستورالعمل‌هایی برای پیروان خود بیان فرموده‌اند. تقوا یکی از اموری است که باعث پیوند انسان با پیشوایان معصوم (علیهم‌السلام) می‌شود. امام رضا (علیه‌السلام) به برادرش زید فرمود:
ای زید! از خدا بترس و تقوا پیشه کن؛ همانا اگر ما به این مقام رسیده‌ایم، از تقوا و پرهیزگاری است. هر کس که با تقوا نباشد، از ما نیست و ما از او بیزاریم (52).
انسان در مسیر زندگی و در راه رسیدن به قله‌های مقصود، فراز و فرودهای فراوانی دارد. راهی که انسان پیش رو دارد با دشواری‌ها، گرفتاری‌ها و سنگلاخ‌هایی آمیخته است که انسان را به منحرف شدن از مسیر تهدید می‌کند. خداوند، انسان را آفرید و نقشه راه را نیز برای رسیدن به هدف برایش ترسیم کرد. تقوا برای راهیان نور و حرکت کنندگان در مسیر حقّ، مهم‌ترین عامل دست‌یابی به روشنایی، رهایی از بن‌بست‌ها و چیره شدن بر مشکلات و باز کردن گره‌هاست.
خداوند با صراحت در آموزه‌های آخرین کتاب آسمانی خود هشدار داده که اعمال را از تقواپیشگان خواهد پذیرفت و تنها خویشتن‌داران، قلّه‌های مقصود را فتح خواهند کرد. پس کسی که تقوا پیشه کند حجاب‌ها و پرده‌های ظلمانی را از مقابل خود کنار می‌زند و حقیقت در مقابل دیدگانش آفتابی می‌شود. تقوا نردبانی برای بالا رفتن و نزدیک شدن به خداست. تقوا به منزله قلعه و حصار محکمی است که فرد را از تاخت و تاز هواها و هوس‌های نامشروع نفسانی و شیطانی در امان می‌دارد. همچنین سپری است که از اصابت تیرهای مسموم و ضربه‌های کشنده‌ی شیطان جلوگیری می‌کند.
کسی که تقوا پیشه کند فقط خدا را اطاعت می‌کند و از اطاعت فرعون‌ها و شیاطین دست می‌شوید. خداوند در مقابل چنین اطاعتی، مخلوقاتش را مطیع او خواهد ساخت. امام رضا (علیه‌السلام) فرمود:
هر کس از خدا بپرهیزد و تقوا پیشه کند، مردم از او حساب خواهند برد و هر که خدا را اطاعت کند، مردم از او اطاعت خواهند کرد (53).
گناه، انسان را در منجلاب دوری از خدا فرو می‌برد و زمینه بلا و گرفتاری آدمی را فراهم می‌سازد. امام رضا (علیه‌السلام) فرمود:
هر وقت مردم به گناه تازه‌ای آلوده شوند، خداوند آن‌ها را به بلای تازه‌ای دچار می‌کند (54).
اگر گناهان عامل ابتلا به گرفتاری هستند، راه رهایی از آن را باید در تقوا جستجو کرد؛ از این‌رو تقوا راهی برای رستگاری و ایمن ماندن از بلاها و دردها است.
این روایت نیز بر شرط بودن عفّت و پاکدامنی که از آثار تقوا است تأکید می‌کند.
بنابراین تقوا از شرایط مهم انتخاب شریک زندگی است؛ چرا که با وجود تقوا در رابطه همسران گناهان و ظلم‌ها از بین می‌رود. سختی‌ها و مشکلات با توکّل بر خدا پشت سرگذاشته می‌شود.
وجود تقوا در زنان و مردان و تنظیم روابط خانوادگی و زناشویی بر محور آن سبب می‌شود، گناهان رخت بربندد، ظلم و جفا در حق یکدیگر روا داشته نشود، انصاف و عدالت در روابط خانوادگی حکم‌فرما شود، بخشش و گذشت و ایثار به اوج خود برسد، تحمل سختی‌ها و مشکلات و مصیبت‌ها با توکّل بر خداوند آسان شود و نهایت آن که اگر مدار زندگی بر پایه تقوا و ایمان بچرخد، آرامش سراسر زندگی را فراخواهد گرفت و زن و مرد از بودن در کنار یکدیگر بهترین لذت را خواهند برد.

ب) خوش اخلاقی

برخورداری از حسن خلق یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های لازم برای یک همسر مناسب است. اساس زندگی زناشویی، سازگاری، تفاهم و همکاری است. و این مهم تنها در پرتو حسن خلق فراهم می‌شود؛ از این رو اگر فردی بهره مناسبی از حسن خلق نداشته باشد، شرط لازم برای ازدواج را ندارد. به همین دلیل اولیای دین (علیهم‌السلام) به صراحت از ازدواج با افراد بداخلاق نهی کرده‌اند. حسین بن بشار واسطی می‌گوید: به امام رضا (علیه‌السلام) نامه‌ای نوشتم و به حضرت (علیه‌السلام) عرضه داشتم: یکی از بستگانم برای خواستگاری نزد من آمده، ولی بداخلاق است، چه کنم؟ حضرت (علیه‌السلام) در پاسخ فرمود:
اگر اخلاقش بد است، با او ازدواج نکن (55).
ارزش‌های اخلاقی طیفی را شامل می‌شود؛ اخلاق فردی، خانوادگی، اجتماعی و زیست محیطی. از مهم‌ترین ارزش‌های اخلاقی که رضایت‌مندی از زندگی زناشویی را به همراه دارد، حسن‌خلق است. حسن‌خلق عبارت است از فروتنی، نیکوگفتاری و خوش‌رویی. از امام صادق (علیه‌السلام) درباره چیستی حسن‌خلق سؤال شد. حضرت (علیه‌السلام) در پاسخ فرمود:
اینکه فروتنی کنی و خوش‌سخن باشی و با برادرت با خوشرویی برخورد کنی (56).
بر این اساس، مهرورزی به همسر که برآیند حسن‌خلق است، به عنوان یکی از شاخص‌های همسر شایسته بیان شده است. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) زنان قریش را به عنوان بهترین زنان معرفی فرمود. سپس چند دلیل برای این برتری بیان کردند که اولین دلیل مهرورزی زیاد آن‌ها نسبت به همسرانشان است:
بهترین زنان شما، زنان قریشند؛ چرا که مهربان‌ترین زنان به همسرانشان هستند (57).
مولا علی (علیه‌السلام) فرمود:
محبوب‌ترین بندگان در پیشگاه خدای متعالی کسانی هستند که با خانواده‌ی خود مهربان بوده و با آن‌ها با مهربانی رفتار کنند (58).
در روایت دیگری پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
بهترین شما کسانی هستند که نرم‌خو بوده و همسران خود را گرامی می‌دارند. (59)
از سوی دیگر با توجه به تأثیر شگرف گفتار در روابط همسران، بر پرهیز از انتخاب افراد بدزبان به عنوان همسر تأکید شده است. امام رضا (علیه‌السلام) حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌فرمایند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در شب معراج زنانی از امتم را دیدم که در عذاب شدیدی به سر می‌بردند. به گونه‌ای که از وضعیت آن‌ها متعجب شدم و از شدت عذاب آن‌ها گریستم. زنی را دیدم که از زبانش آویزان شده و در دهانش آتشِ گداخته ریخته می‌شد. حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) این زن را این‌گونه توصیف نمود:
او زنی بود که همواره همسرش را مورد آزار و اذیت قرار می‌داد (60).
در روایت دیگری از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است:
خدای متعال اعمالِ نیک زنی که با زبانش شوهر خود را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهد، قبول نمی‌کند. مگر آن که رضایت شوهرش را جلب نماید (61).
در زمان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) شخص درستکاری به نام سعد زندگی می‌کرد. وقتی از دنیا رفت. هفتاد هزار ملک در تشییع جنازه‌ی او شرکت کردند. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بر سر قبر او حاضر شد و با تعجب فرمود: شخصی مانند سعد مورد فشار قبر قرار می‌گیرد؟!
در این هنگام مادر سعد گفت: خوشا به حالت ای سعد! این مقام و کرامت گوارای تو باد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رو به مادر سعد کرده و فرمودند: ای مادر سعد! این امر را بر خدای متعال تحمیل منما. سپس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره علت قبر سعد سؤال شد.
حضرت فرمود:
چون سعد با خشونت و تندی با همسر خود سخن می‌گفت (62).
افزون بر خصوصیاتی که در مورد زن و مرد مورد تأکید قرار گرفته، درباره ارزش‌هایی مانند نرم‌خویی (63)، سپاس‌گزاری (64) و پرهیز از پرخاشگری (65) در زنان عنایت ویژه‌ای صورت گرفته است.
حاصل آن که خوش‌اخلاقی یکی از شرایط لازم و ضروری برای انتخاب همسر و شریک زندگی است. این خصیصه در مقایسه با بسیاری از ویژگی‌های دیگر مانند زیبایی ظاهر یا دارایی و ثروت از اولویت ویژه‌ای برخوردار است؛ چرا که در صورت آراسته بودن زن و شوهر به اخلاق نیکو و پسندیده، تحمل سختی‌ها آسان و کانون خانواده آکنده از صفا و صمیمیت می‌شود ولی با نبود این ویژگی هر چند زیبایی و ثروت وجود داشته باشد، تحمل یکدیگر کاری بسیار دشوار و غیرممکن خواهد بود.

ج) خصوصیات جسمی

اسلام در کنار توجه به ایمان، تقوا و حسن‌خلق، خصوصیت‌های جسمی و ظاهری را از نظر دور نداشته، به ویژگی‌هایی نظیر زیبایی ظاهر و سلامت جسمانی برای باروری توجه نموده است.

اول) زیبایی و جذابیت ظاهری

زیبایی و جذابیت ظاهری، یکی از ویژگی‌های مهم، در پیوند مبارکِ ازدواج و استمرار آن به شمار می‌رود. ایجاد میل و علاقه متقابل و برطرف شدن نیازهای جنسی، بر احساس زیبایی و جذابیت زن و مرد نسبت به یکدیگر مبتنی است. براساس روایات اسلامی، خداوند خالق زیبایی‌ها و دوست‌دار زیبایی است. در روایت زیبایی حضرت رضا (علیه‌السلام) می‌فرماید:
خداوند زیبایی و آراستگی را دوست می‌دارد و ژولیدگی و فقیرنمایی را نمی‌پسندد؛ چون نعمتی به بنده خویش عطا کند، دوست دارد اثر آن را بر وی ببیند (66).
در روایت دیگری امام رضا (علیه‌السلام) به نقل از پدران خویش حدیث زیبایی از رسول خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کنند. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
خوبی را نزد خوب‌رویان طلب کنید؛ زیرا اعمال و رفتار آنان برای نیکویی شایسته‌تر است (67).
در حدیث دیگری امام رضا (علیه‌السلام) زیبایی همسر را از نشانه‌های خوشبختی مرد دانسته‌اند:
از [نشانه‌های] خوشبختی مرد این است که همسری سفید رخ داشته باشد و در مقام خلوت، لباس از تن همسر سفیدروی درآورد (68).
براساس آموزه‌های اسلامی، علاقه و میل جوانی که قصد ازدواج دارد، از اهمیت بسیاری برخوردار است به گونه‌ای که خواسته‌ی او بر نظر والدین ترجیح دارد. ابن ابی‌یعفور می‌گوید: خدمت امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: من می‌خواهم با زنی ازدواج کنم، ولی پدر و مادرم علاقه دارند زن دیگری را به همسری برگزینم. حضرت (علیه‌السلام) فرمود:
زن دلخواه خودت را بگیر و آن را که والدینت می‌خواهند ترک گوی (69).
اگر در ازدواج کشش و علاقه وجود نداشته باشد، زمینه نارضایتی میان زن و شوهر، از ابتدا فراهم می‌شود؛ از این رو اولیای دین (علیهم‌السلام) بر این پدیده روان‌شناختی یعنی گرایش عاطفی زن و مرد به یکدیگر در آستانه ازدواج تأکید ویژه داشته‌اند و آن را برای تأمین هدف‌های مهم ازدواج مانند ایجاد دوستی، عشق و عاطفه میان زن و مرد و حمایت روانی آن‌ها از یکدیگر ضروری ارزیابی کرده‌اند.
توجه به زیبایی و جذابیت ظاهری زمینه کشش، میل و علاقه دو طرف به یکدیگر را فراهم می‌آورد؛ از این رو در تعالیم اسلامی نگاه به چهره و اندام فرد مورد نظر به قصد ازدواج و با رعایت شرایط، نه تنها جایز دانسته شده بلکه مورد تأیید نیز قرار گرفته است. از امام صادق (علیه‌السلام) سؤال شد: آیا مردی که قصد دارد با زنی ازدواج کند می‌تواند به او نگاه کند؟ حضرت (علیه‌السلام) فرمودند:
آری؛ بلکه آن زن می‌تواند برای او لباس نازک و بدن‌نما بپوشد تا او را به خوبی مشاهده کند؛ زیرا آن مرد می‌خواهد با ثمنی‌گران و سنگین او را بخرد (70).
حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به مغیره‌ی بن شعبه که زنی را خواستگاری کرده بود فرمود:
اگر او را ببینی، به درستی زمینه پایداری و دوام در میان شما بیش‌تر می‌شود (71).
منابع دینی همگام با حس طبیعی انسان، زیبایی را از امتیازات همسر شایسته و مطلوب دانسته و توجه به آن را عامل استمرار و استحکام زندگی مشترک برشمرده‌اند، به همین دلیل، با اینکه تعالیم دینی مردان و زنان را از نگاه به نامحرم بازداشته و آن را زمینه‌ساز ضعف ایمان برشمرده‌اند، ولی نه تنها دیدن همسر آینده را مجاز دانسته، بلکه آن را زمینه‌ساز سازگاری در ازدواج ارزیابی کرده‌اند.
نکته در خور توجه آن است که زیبایی و جذابی نسبی است و در مواجهه‌ی با آن، حد میانه را باید رعایت کرد؛ نه بیش از حد به آن اهمیت داد و نه به آن بی‌توجه بود. بلکه باید زیبایی را در کنار صفات دیگر و سایر معیارها قرار داد. زیبایی به مرور زمان در معرض زوال قرار می‌گیرد و توجه صرف به زیبایی، موجب دلسردی دو طرف در سال‌های بعدی زندگی می‌شود. از سوی دیگر چون زیبایی نسبی است، به هر میزان فرد زیبا باشد، زیباتر از آن نیز وجود دارد و روح سیری‌ناپذیر انسان اگر کنترل نشود، سیر نمی‌شود. پس نباید زیبایی معیار و شاخص اصلی ازدواج باشد (72). پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
هر کس با زنی تنها به خاطر زیبایی‌اش ازدواج کند، دلخواه خود را در او نمی‌بیند و هر که با زنی به خاطر مال و ثروتش ازدواج کند، خداوند او را به همان مال و ثروت وامی‌گذارد. پس بر شما باد که با زنان دیندار ازدواج کنید (73).
به تصریح روایت، زیبایی ملاک خوش‌بختی نیست و افرادی که زیبایی اولویت اول آن‌ها در انتخاب همسر است، لذت تام جنسی را هدف زندگی می‌دانند. چنین نگرشی دست‌نیافتنی است و به ناکامی در زندگی منتهی می‌شود و ناکامی از عوامل اساسی نارضایتی از زندگی است (74).

دوم) قدرت باروری

براساس آیات قرآن، یکی از دلایل آفرینش انسان‌ها به صورت جفت‌های متشکل از مذکر و مؤنث، تولیدمثل و تکثیر و پراکندگی آن‌ها در پهنه گیتی بوده است:
فَاطِرُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجاً یَذْرَؤُكُمْ فِیهِ لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ؛ پدیدآورنده آسمانها و زمین است. از خودتان برای شما جفتهایی قرار داد، و از دامها [نیز] نر و ماده [قرار داد]. بدین وسیله شما را بسیار می‌گرداند. چیزی مانند او نیست و اوست شنوای بینا (75).
تداوم نسل بشر و جلوگیری از انقراض آن به عنوان یکی از اهداف مهم ازدواج، در گرو آن است که نهاد خانواده دو کارکرد اساسی خود، یعنی «تولیدمثل» و مراقبت از فرزندان را به خوبی انجام دهد. از این رو در اسلام؛ فرزندآوری به عنوان یک ملاک مهم در ازدواج بیان شده است. از نگاه اولیای دین، ملاک فرزندآوری بر زیبایی ترجیح دارد؛ در نتیجه اگر فردی زیبا باشد ولی قدرت باروری و فرزندآوری را نداشته باشد، از شرایط قابل قبول برخوردار نخواهد بود. آخرین فرستاده الهی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
با دختران باکره که استعداد زاییدن در ‌آن‌ها هست ازدواج کنید و با زنان خوش‌رو و زیبایی که نازا و عقیم هستند، ازدواج نکنید؛ زیرا من بر شما افراد امت در روز قیامت بر دیگر امّت‌ها مباهات می‌کنم (76).
مردی نزد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: ای پیامبر خدا! دختر عمویی دارم که جمال و ظاهر و دینش رضایت‌بخش است، اما نازاست. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: با او ازدواج نکن. فردای آن روز هم مردی نزد پیامبر آمد و همان سخن را گفت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
با زنی که زایا باشد ازدواج کن، حتی اگر زیبا نباشد (77).
در روایت دیگری حضرت رضا (علیه‌السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کنند. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به مردی فرمود:
با زن سیاه زایا ازدواج کن و با زن زیبای نازا ازدواج نکن؛ زیرا در روز قیامت من به شما بر دیگر امت‌ها مباهات می‌کنم. آیا نمی‌دانی که فرزندان در زیر عرش برای پدرانشان طلب آمرزش می‌کنند و ساره در کوهی از مشک و عنبر و زعفران پرورششان می‌دهد!؟ (78).
براساس روایات اسلامی، حرمت روابط نامشروع و همجنس‌بازی در اسلام، نیز ریشه در تداوم نسل دارد. حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود:
[خداوند] ترک لواط را برای زیاد شدن نسل واجب کرد (79).
امام رضا (علیه‌السلام) نیز در این باره علّت حرمت همجنس‌بازی می‌فرمایند:
علّت تحریم ازدواج مرد با مرد و زن با زن، یکی ویژگی‌هایی است که طبیعت زنان و مردان دارند و دیگر این که کامروایی مرد از مرد و زن از زن، منقطع شدن نسل و بداندیشی و نابودی و خرابی دنیا را در پی دارد (80).
حاصل آن که فرزندآوری به عنوان یک ملاک مهم در ازدواج، نقص در زیبایی و جذابیت را جبران می‌کند در حالی که در صورت نقص در فرزندآوری، فرد از شرایط لازم برای ازدواج برخوردار نخواهد بود، هر چند دارای جذابیت ظاهری و کمال دینی باشد.

د) صلاحیت خانوادگی

از دیدگاه اسلام برای تشکیل خانواده‌ی موفق، شایستگی دختر و پسر کافی نیست بلکه لازم است خانواده آنان نیز از صلاحیت لازم برخوردار باشند. آن چه در اصالت خانوادگی اهمیت زیادی دارد، توجه به دو عامل مهم وراثت و تربیت است. از نظر دین اسلام، صفات و خصوصیت‌های والدین و ویژگی‌های خانواده از راه ژن و وراثت به فرزندان منتقل می‌شود. به همین دلیل، باید قبل از انتخاب همسر، درباره سابقه‌ی خانوادگی، مراتب ایمانی و اخلاقی آن‌ها تحقیق لازم انجام شود. آخرین فرستاده الهی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
اُنْظُرْ فِی أیِّ نِصَابٍ تَضَعُ وَلَدَکَ فَإِنَّ العِرْقَ دَسَّاسٌ؛ نیک بنگر که فرزندت را در کجا قرار می‌دهی، زیرا عرق [نطفه و ژن‌ها] تأثیر خود را باقی می‌گذارد (82).
دسّاس بودن عِرق را این‌گونه معنا کرده‌اند؛ اخلاق پدران به فرزندان می‌رسد (81). این حدیث با صراحت از قانون وراثت سخن به میان آورده و از عامل آن به کلمه‌ی «عِرق» تعبیر نموده است. از این رو به پیروان خود توصیه می‌کند تا از قانون وراثت غافل نشده زمینه پاکی فرزندان خود را از راه وراثت فراهم کنید. امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید:
با خانواده خوب و شایسته پیوند برقرار کنید؛ زیرا بر عرق (نطفه و ژن‌ها) اثر می‌گذارد (83).
حضرت علی (علیه‌السلام) سجایای اخلاقی را دلیل پاکی و فضیلت ریشه خانوادگی بیان فرموده‌اند (84). در جنگ جمل محمد بن حنفیه فرزند مولا علی (علیه‌السلام) علمدار لشکر بود. حضرت علی (علیه‌السلام) به او فرمان داد تا حمله کند ولی دشمن با ضربه‌های تیر و نیزه جلو او را گرفت. محمد، از پیشروی بازماند حضرت (علیه‌السلام) خود را به او رساند و فرمود: از ضربه‌های شمشیر، مترس حمله کن! محمد قدری پیشروی کرد ولی باز ایستاد. مولا علی (علیه‌السلام) از سستی پسرش آزرده خاطر شد و نزدیک آمد با قبضه شمشیر بر دوش او زد و فرمود:
این ضعف و ترس را از مادرت به ارث برده‌ای (85).
علاوه بر انتقال خصوصیات از راه وراثت، نوع تربیت خانواده نیز به عنوان یکی از مهم‌ترین عناصر تربیت در پرورش فرزند تأثیرگذار است. براساس بیان اولیای دین، تأثیر تربیتی پدر و مادر به گونه‌ای است که می‌توانند فرزند خود را مسیحی، یهودی و یا مجوسی پرورش دهند:
هیچ مولودی نیست مگر این که بر فطرت [پاک الهی] متولد می‌شود؛ پس والدین او کسانی هستند که او را یهودی و یا مسیحی و یا مجوس تربیت می‌کنند (86).
ازدواج در زندگی با یک فرد خلاصه نمی‌شود، بلکه ازدواج با یک فرد مساوی با پیوند با یک خانواده، فامیل و یک نسل است. ایجاد پیوند ازدواج با فردی از خانواده ناصالح، به رغم برخورداری از جذابیت‌های جسمانی می‌تواند به تنش‌هایی در خانواده منجر شود؛ از این رو مورد نهی اسلام قرار گرفته است. امام رضا (علیه‌السلام) حدیث زیبایی از جد بزرگوارشان نقل می‌کنند که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای مردم از گل‌ها و سبزه‌هایی که کنار مزبله‌ها می‌رویند بپرهیزید! پرسیدند: مراد چیست؟ حضرت فرمود:
زن زیبارویی که در خانه بد بزرگ شده باشد (87).
جالب اینکه اولیای دین، علاوه بر دقت در شایستگی والدین، خواهران و برادران فرد موردنظر، صلاحیت سایر بستگان از جمله دایی را نیز مورد توجه قرار داده‌اند؛ چرا که از نگاه آنان، فرزندان شباهت زیادی به دایی خود دارند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
برای نطفه‌های خویش [و تولید نسل] افراد صالحی انتخاب کنید؛ زیرا دایی هم یکی از شریک‌های همسر است (88).
حاصل آن که با توجه به اهمیت خانواده و تأثیر محیط تربیتی و پرورش کودک در نهاد خانواده و تأثیر عامل وراثت در انتقال اخلاق و روحیات در نسل‌های آینده، آیین جامع فکر اسلام توجه به ویژگی‌های خانوادگی را از نظر دور نداشته و بر این نکته تأکید می‌کند که افزون بر لزوم برخورداری زوجین از ملاک‌ها و معیارهای صالح باید از جهت خانوادگی نیز از صلاحیت‌های لازم برخوردار باشند.

ه‍) ویژگی‌های اقتصادی و شغلی

امروزه برخورد جوانان و خانواده‌های ایشان، درباره‌ی معیارهای اقتصادی و شغلی اینگونه است؛ برخی جوانان با اینکه شغل مناسبی ندارند یا احتمال حمایت مالی از سوی خانواده را نمی‌دهند، بر ازدواج با دختر موردنظر خود اصرار می‌ورزند. در پاره‌ای موارد جوانان در آستانه ازدواج معیارهای دینی، اخلاقی و شغلی مناسب را دارند و از درآمدی که توان اداره زندگی مشترک را داشته باشند، برخوردارند امّا با این حال، خانواده دختر بر شرایط خاص شغلی و اقتصادی پافشاری می‌کنند و در پی آنند که داماد در آستانه ازدواج ماشین، خانه و یا دارایی خاصی داشته باشد.
مراجعه به منابع دینی این حقیقت را آشکار می‌سازد که اسلام به جنبه‌های اقتصادی انتخاب همسر، نگاه ویژه‌ای دارد. از نگاه دین، توان اقتصادی مرد و زنی که در آستانه ازدواج قرار دارند، نباید ملاک گزینش و یا رد آن‌ها باشد. چنانکه قرآن کریم، اعضای جامعه اسلامی را به فراهم آوردن زمینه ازدواج مردان و زنان بی‌همسر که شایستگی لازم را دارند، فراخوانده است. در عین حال نه تنها تمکن مالی را شرط شایستگی قرار نداده، بلکه ازدواج را برای افراد فقیر و فاقد درآمد کافی، موجب استغنا و برخورداری آنان از فضل الهی دانسته است:
وَأَنكِحُوا الْأَیَامَى‏ مِنكُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن یَكُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛ بی‌همسران خود، و غلامان و کنیزان درستکارتان را همسر دهید. اگر تنگدستند، خداوند آنان را از فضل خویش بی‌نیاز خواهد کرد، و خدا گشایشگر داناست (89).
براساس این نگرش، پیشوایان دین (علیهم‌السلام)، جوانان را به ازدواج ترغیب کرده و خودداری از ازدواج از ترس فقر را بدگمانی به خدا دانسته‌اند. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود:
کسی که ازدواج را از ترس تأمین مخارج همسرش ترک کند، همانا گمان بدی به خداوند بلندمرتبه روا داشته است؛ چرا که خداوند می‌فرماید: اگر فقیر هم باشند از فضل خویش آن‌ها را بی‌نیاز می‌کنم (90).
در روایت دیگری حضرت رضا (علیه‌السلام) معیار انتخاب را دین و اخلاق مطرح کرده و توصیه می‌کنند مسائل اقتصادی جز شرایط ازدواج قرار نگیرد:
اگر مردی برای خواستگاری نزد تو آمد و دین و اخلاق او را پسندیدی، با او ازدواج کن و فقر و نداریش مانع تو از این کار نشود. خدای متعال فرموده است: و اگر تهی‌دست باشند، خداوند از فضل و کرم خود آنان را توانگر کند (91).
سیره عملی پیشوایان دین (علیهم‌السلام) از آن حکایت دارد که ایشان بدون کم‌ترین نگرانی از مسائل مالی و اقتصادی و با اعتماد کامل به فضل و رحمت الهی، یاران بی‌بضاعت خویش را به خواستگاری می‌فرستاده‌اند و به والدین دختران نیز توصیه می‌کردند که مسایل اقتصادی را مانع ازدواج دخترانشان، با افراد بی‌بضاعت قرار ندهند. امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: جوانی از انصار، نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از تنگدستی به ایشان شکایت کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: ازدواج کن! جوان گفت: خجالت می‌کشم نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگردم. سپس، مردی از انصار به او برخورد و گفت: من دختری زیباروی دارم. آن‌گاه دختر خویش را به ازدواج آن جوان درآورد. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود:
پس خداوند، به زندگی او گشایش داد: پس از آن، جوان نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و ایشان را از وضع خود آگاه ساخت. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای جوانان! بر شما باد ازدواج کردن (92).
از آموزه‌های اسلامی به دست می‌آید که همسانی اقتصادی دو طرف ازدواج، معیاری اساسی در انتخاب همسر شمرده نمی‌شود. چنانکه در ازدواج پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) با حضرت خدیجه (علیهاالسلام) و ازدواج برخی از یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند ازدواج جوبیر با ذلفا، ازدواج مقداد بن اسود با ضباعه‌ی دختر عبدالمطلب و زید بن حارثه با زینب بنت جحش که با توصیه اولیای دین (علیهم‌السلام) صورت گرفته، این نوع همسانی مشاهده نمی‌شود (93). افزون بر آن که براساس روایات اسلامی، لازم دانستن همسانی اقتصادی از سوی افراد ثروتمند، گناهی بزرگ شمرده شده است. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود:
برای بنده گناهی بدتر از آن نیست که پسر برادر [ایمانیش] نزد او برود و بگوید مرا [با دخترت] ازدواج بده و او بگوید: این کار را نمی‌کنم. من از تو ثروتمندترم (94).
ابراهیم تیمی می‌گوید: در حال طواف بودم که امام صادق (علیه‌السلام) بازویم را گرفت و به من سلام کرد. سپس فرمود: ای ابراهیم! مؤمن، به هیچ سودی دست نیافته است که برایش زیان‌بارتر از ثروت باشد. ثروت برای او، زیان‌بارتر از دو گرگ درنده است که به گله‌ای بی‌چوپان حمله می‌برد، یکی از اول گله و دیگری از آخر آن. سپس فرمود: گمان می‌کنی که آن دو گرگ چه می‌کنند؟ گفتم: حضرت به سلامت باد! گله را نابود می‌کنند. حضرت صادق (علیه‌السلام) فرمود:
درست است. کمترین زیانی هم که به مؤمن می‌رسد، این است که برادر مسلمانش نزد او به خواستگاری برود و به او بگوید: تو مال و ثروتی نداری (95).
همچنین پیشوایان دین مردان را از انتخاب همسر به انگیزه ثروتمندی زن بر حذر داشته و یادآور شده‌اند که خداوند چنین مردانی را به دارایی همسر واگذار و به آن پناهنده می‌کند (96). نهایت این که ممکن است ثروت همسر به طغیان او منجر شود. در روایت زیبایی آخرین فرستاده الهی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
با زنان به خاطر زیبایی‌شان ازدواج نکنید؛ زیرا چه بسا زیبایی، آن‌ها را به تباهی افکند. برای مال و ثروتشان هم با آنان ازدواج نکنید؛ چه بسا که ثروتشان آنان را به سرکشی وادارد؛ بلکه برای دین با آن‌ها ازدواج کنید (97).
حاصل آن که برخلاف آن چه در جامعه کنونی ما مرسوم شده است، برخورداری از شرایط اقتصادی مناسب و همسانی اقتصادی در تشکیل خانواده شرط نیست؛ بلکه مهم، داشتن انگیزه کار و تلاش برای کسب روزی حلال است تا سربار خانواده خود نباشد. و اینکه از ایمان استواری برخوردار باشد تا با توکّل بر خدا اقدام به ازدواج کرده و خداوند از فضل خود او را توانگر خواهد نمود. بنابراین هر چند ممکن است همسانی زن و مرد در امور اقتصادی به سازگاری بیش‌تر آنان کمک کند، ولی این امر را نمی‌توان به عنوان ملاک لازم برای همسر مناسب در نظر گرفت.

و) ویژگی‌های اجتماعی

یکی از مسائلی که امروزه جزء شرایط ازدواج بیان می‌شود، همسانی اجتماعی است. اینکه دو خانواده‌ای که قصد ازدواج دارند باید از نظر جایگاه اجتماعی، متناسب بوده در یک ردیف اجتماعی قرار داشته باشند. با بررسی متون دینی، می‌توان دیدگاه دین را در خصوص اهمیت ویژگی‌های اجتماعی در همسرگزینی دریافت. ضرورت یا عدم ضرورت همسانی زن و مرد در نژاد، طبقه اجتماعی و وجود با عدم وجود پیوند فامیلی و آشنایی پیشین آن‌ها از جمله مواردی است که اولیای دین (علیهم‌السلام) به آن توجه داشته‌اند. با بررسی گزاره‌ها و آموزه‌های دین درباره موارد بیان شده، این نتیجه حاصل می‌شود که از نظر اسلام، همسانی نژادی زوجین و طبقه اجتماعی آنان ضرورت نداشته و ازدواج دو فرد از نژادهای مختلف، اشکالی ندارد. شواهدی بر این مطلب وجود؛ نخست اینکه اسلام به نژاد به عنوان عاملی برای شناسایی افراد نگاه می‌کند، نه امتیاز و برتری اقوام و ملل بر یکدیگر:
یَاأَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَى‏ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ؛ ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم، و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. بی‌تردید، خداوند دانای آگاه است (98).
شاهد دوم، ازدواج اولیای الهی (علیهم‌السلام) با افرادی از نژادهای دیگر است؛ مانند ازدواج امام حسین (علیه‌السلام) با شهربانو دختر یزدگرد پادشاه ساسانی (99)، ازدواج امام کاظم (علیه‌السلام) با حمیده مصفات که از اشراف عجم به شمار می‌آمد (100). ازدواج حضرت رضا (علیه‌السلام) با تکتم، که کنیزی از اهالی دورترین نقاط مغرب بود (101)، ازدواج امام حسن عسگری (علیه‌السلام) با زنی به نام نرجس که از اهالی روم بوده است (102).
سوم اینکه اولیای الهی (علیهم‌السلام) به ازدواج‌هایی توصیه کرده‌اند که ویژگی بارز آن، تفاوت نژادی دو طرف بوده است (103).
اسلام، همسانی زن و مرد در طبقه اجتماعی را نیز در ازدواج ضروری نمی‌داند؛ چرا که ملاک برتری از نگاه دین، تقواست:
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ؛ در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. بی‌تردید، خداوند دانای آگاه است (104).
اسلام با بیان این ملاک بر تمام امتیازات ظاهر و مادی خط بطلان کشیده و واقعیت و اصلات را به مسأله تقوا و پرهیزکاری و خداترسی می‌دهد و می‌گوید برای نزدیک شدن به خدا و ساحت قدسی او هیچ امتیازی جز تقوا مؤثر نیست (105).
از سوی دیگر در سیره عملی پیشوایان دین از جمله امام رضا (علیه‌السلام) این حقیقت به چشم می‌آید که آنان با وجود برخورداری از مقام والای علمی و معنوی، با کنیزانی که از پایین‌ترین موقعیت اجتماعی برخوردار بودند، ازدواج کرده‌اند (106). این عمل گویای این حقیقت است که همسانی طبقه اجتماعی، عامل مؤثری در موفقیت ازدواج به شمار نمی‌آید. در روایتی آمده است که امام سجاد (علیه‌السلام) با کنیزی از کنیزان امام حسن (علیه‌السلام) ازدواج کردند. زمانی که عبدالملک مروان از این امر باخبر شد، نامه‌ای به امام (علیه‌السلام) نوشت و ایشان را سرزنش کرد. امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) در پاسخ او نوشت:
همانا خداوند به وسیله اسلام، پستی را بلندی بخشیده و ناقص را کامل گردانیده و از فرومایگی به ارجمندی رسانیده است. بنابراین هیچ مسلمانی پست نیست، بلکه پستی واقعی، پستی جاهلیت است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خود، بنده‌اش را [از قوم خود] زن داد و با کنیزش ازدواج کرد (107).
افزون بر سیره عملی پیشوایان دین (علیهم‌السلام)، وساطت آن‌ها برای ازدواج‌هایی که طرفین آن برخاسته از طبقات متفاوت اجتماعی بوده‌اند، شاهد صادقی بر این دیدگاه اسلامی است. شخصی برای امام جواد (علیه‌السلام) نامه نوشت، و در آن، نظر حضرت (علیه‌السلام) را درباره ازدواج دختران خود و اینکه هیچ کس را همانند و هم شأن خود نمی‌یابد، جویا شد. حضرت در پاسخ چنین فرمود:
آن‌چه در مورد دخترانت بیان کردی و این که کسی را همانند خودت نمی‌یابی دانستم؛ امّا خدایت رحمت کند - این امر را معیار و شرط ازدواج دخترانت قرار نده؛ زیرا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هرگاه کسی که اخلاق و دیانت او را می‌پسندید به خواستگاری نزد شما آمد، به وی همسر دهید؛ چرا که در غیر این صورت، فتنه و فساد بزرگی زمین را در بر‌ خواهد گرفت (108).
حاصل آن‌که همسانی اجتماعی هر چند ممکن است به سازگاری بیش‌تر میان زن و مرد کمک کند، ولی به خودی خود معیار اساسی برای ازدواج نیست. بلکه اگر ملاک‌های اساسی مانند ایمان، حسن‌خلق، سلامت روانی و جسمی وجود داشته باشد، این ملاک را نباید برای انتخاب در اولویت قرار داد.

ز) معیارها

از مجموع مطالب پیش گفته درباره معیارهای انتخاب شایسته، روشن می‌شود که همتایی در ازدواج امری نسبی است و لازم است در برخی شرایط زمانی و مکانی، از آن صرف‌نظر شود؛ از این رو جایز نیست اصل ازدواج که از سنّت‌های مهم پیامبران الهی (علیهم‌السلام) است، به دلیل فراهم نبودن همانند، ترک شود، در حالی که ملاک‌هایی مانند ایمان، اخلاق و سلامت روانی و جسمانی، که مطلق به شمار می‌رود، وجود داشته باشد. چنانکه بسیاری از همسران ائمه اطهار (علیهم‌السلام) و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همتا و کفو آن‌ها نبودند، ولی این باعث نمی‌شد که از ازدواج با آن‌ها خودداری کنند. بنابراین براساس تعالیم اسلام و برخی آیات قرآن (109)، اصل حاکم، ازدواج کردن با افراد دارای شرایط لازم مانند ایمان، اخلاق و قدرت باروی است و نبود سایر ویژگی‌ها، نباید مانع ازدواج شود (110).
همسانی زن و مرد در امور فرهنگی، اجتماعیع و اقتصادی به سازگاری بیش‌تر آنان کمک می‌کند، ولی نمی‌توان این امر را به عنوان ملاک لازم برای همسر مناسب در نظر گرفت. براساس آیات قرآن، رهنمودها و سیره عملی اولیای دین (علیهم‌السلام) در ازدواج، توجه صرف به این ملاک‌ها، برای ترجیح افراد مردود دانسته شده است. امام سجاد (علیه‌السلام) در مخالفت با در نظر گرفتن ملاک‌های قومی و اقتصادی در ازدواج، فرمود:
خداوند به وسیله اسلام، پایین را بالا برد، ناقص را کامل کرد، و افراد پایین جامعه را کرامت بخشید؛ مسلمان پست نیست، پستی، پستی جاهلیت است (111).
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، سیاه‌چرده‌ای فقیر را به ازدواج زنی قریشی و بسیار ثروتمند درآورد و فرمود:
من برای آسان شدن ازدواج‌ها چنین کردم؛ شیوه عمل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را سنّت و رسم خودتان قرار دهید و بدانید که گرامی‌ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست (112).
تشابه زن و مردِ متقاضی ازدواج، در امور روان‌شناختی مانند هوش، عواطف، تحصیلات و نگرش‌ها، در ضمن ملاک کفو بودن قرار می‌گیرد. این امور در پیوند دو نفر و استحکام و استمرار پیوند آن‌ها تأثیر بسیار دارد. در مقابل، اختلاف زیاد بین هوش زن و شوهر موجب تفاوت‌هایی در رفتار، استدلال و حتی عقاید آن‌ها می‌شود و امکان بروز بحران در خانواده را به دنبال دارد. بنابراین، ملاک فوق در جمع‌بندی ملاک‌های همسر مناسب، دارای وزن قابل ملاحظه‌ای است. البته تشابه در این امور مانند ملاک کفویّت، امری نسبی است و صرف نبود یا نقص در آن، فرد را فاقد شرایط لازم نمی‌کند. و در این مورد باید وضعیت زمانی و مکانی و شخصیت افراد داوطلب ازدواج در نظر گرفته شود. بدیهی است هر چند تشابه بیش‌تر باشد، فرد مورد نظر از موقعیت بهتری برخوردار خواهد بود. تشابه فرهنگی و قومی نیز تا حدی که در سازگاری زن و مرد مؤثر باشد، در ضمن ملاک کفویّت قرار می‌گیرد و می‌توان برای آن نیز وزنی در انتخاب همسر مناسب در نظر گرفت (113).

سه) مراسم ازدواج

انتخاب همسر و تصمیم به ازدواج، اولین گام برای بنیانِ زندگی مشترک محسوب می‌شود. برای انجام این پیوند مبارک، مراسمی متناسب با سنّت‌ها و باورهای هر جامعه بر پا می‌شود (114). وجود این آداب و سنّت‌ها، از اهمیت ازدواج حکایت دارند؛ به گونه‌ای که هر چه مراسم و سنّت‌های ازدواج بیش‌تر باشد، نشان از اهمیت بیش‌تر ازدواج، در آن فرهنگ دارد؛ از این رو، در جوامع غربی به موازات کم اهمیت شدن ازدواج، شاهد ناپدید شدن یا کم‌رنگ شدن بخشی از آداب و سنّت‌های پیشین آن هستیم (115).
در اسلام برای ازدواج آداب و سنّت‌هایی بیان شده است. مهم‌ترین آن‌ها شامل خواستگاری، عقد و عروسی و مهریه می‌شود. براساس آموزه‌های اسلامی و رهنمودهای پیشوایان دین (علیهم‌السلام) در این امر مهم، باید از خداوند درخواست یاری نمود و با توکّل و توسل به ذات بی‌کران او، به این مهم اقدام کرد. امام رضا (علیه‌السلام) فرمود: هرگاه تصمیم گرفتی ازدواج کنی، از خداوند طلب خیر و خوبی نما و وضو بگیر و دو رکعت نماز به جا آور و دست‌ها را به سوی درگاه خداوند بلند کن و بگو:
اللَّهُمَّ إِنُّی أُرِیدُ التَّزْوِیجَ فَسَهِّلْ لِی مِنَ النِّسَاءِ أَحْسَنَهُنَّ خُلُقاً وَ خَلْقاً وَ أَعَفَّهُنَّ فَرْجاً وَ أَحْفَظَهُنَّ نَفْساً فِیَّ وَ فِی مَالِی وَ أَکْمَلَهُنَّ جَمَالاً وَ أَکْثَرَهُنَّ أَوْلَاداً؛ خداوندا من قصد ازدواج دارم، زیباترین و خوشخوترین و عفیف‌ترین زنان را به آسانی نصیب من کن که مال من و ناموس خود را بهتر حفظ کند. و از نظر جمال و زیبایی و زیادی فرزندآوری کامل‌ترین زنان باشد (116).

الف) خواستگاری

نخستین گام برای برقراری پیوند مبارک ازدواج، خواستگاری است، خواستگاری پیشنهاد زناشویی از طرف مرد به زن برای ازدواج است. این رسم، سنّتی قدیمی است که در روزگاران پیشین وجود داشته و بسیاری از ادیان بر آن مُهر تأیید زده‌اند (117)؛ از این رو می‌توان گفت: خواستگاری دارای ریشه‌های تاریخی و مذهبی بوده و از گذشته تاکنون با تحولات زیادی در شیوه و ماهیت روبرو بوده است.
اسلام برای خواستگاری، جنبه الزامی قائل نشده، ولی سیره‌ی پیامبر اکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان معصوم (علیهم‌السلام) و هم‌چنین سیره‌ی عموم مسلمانان از آغاز اسلام تاکنون، مؤید این سنّت، به عنوان یک اولویت دینی است. نمونه بارز این مسأله خواستگاری حضرت علی (علیه‌السلام) از دختر گرامی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نمودار گشته است. اسلام با تأیید این سنّت، از الگوهای دیگر گزینش همسر، که بر پایه‌ی بی‌توجهی به نقش پدر و مادر در ازدواج فرزندان بنا شده است، فاصله گرفته است؛ مانند ازدواج ربایشی که در بعضی از جوامع سنّتی مرسوم بوده که اگر خانواده دختر مردی را به عنوان داماد نمی‌پذیرفته‌اند، دختر را از خانواده‌اش ربوده، و با او ازدواج می‌کرده‌اند و یا ازدواج مبتنی بر روابط رمانتیک و عاشقانه که امروزه در برخی جوامع غربی رواج یافته است (118).
هر چند رسم خواستگاری مرد از زن در فرهنگ‌های مختلف عمومیت دارد و پیشنهاد ازدواج ابتدا از طرف مرد مطرح می‌شود، ولی اسلام با پیشنهاد ازدواج از سوی زن یا بستگان او مخالفت نکرده است. چنانکه براساس آیات قرآن، پیشنهاد ازدواج حضرت موسی (علیه‌السلام) با دختر شعیب (علیه‌السلام) از سوی پدر دختر مطرح شده است:
قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى‏ ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَى‏ أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ اتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْكَ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ؛ [شعیب] گفت: من می‌خواهم یکی از این دو دختر خود را [ که مشاهده می‌کنی] به نکاح تو در آورم، به این [شرط] که هشت سال برای من کار کنی، و اگر ده سال را تمام گردانی اختیار با تو است، و نمی‌خواهم بر تو سخت گیرم، و مرا ان‌شاءالله از درستکاران خواهی یافت (119).
از دیدگاه شهید مطهری (رحمه الله) وجود رسم خواستگاری مردان از زنان، از بزرگ‌ترین عوامل حفظ حیثیت و احترام زن بوده است. طبیعت، مرد را مظهر طلب و عشق و تفاضا آفریده و زن، مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن است. طبیعت، زن را گل و مرد را بلبل، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است. این یکی از تدبیرهای حکیمانه و شاهکارهای خلقت است که در غریزه مرد، نیاز و طلب و در غریزه زن، ناز و جلوه قرار داده است. دست خلقت از این راه، ضعف جسمانی زن را در مقابل نیرومندی جسمانی مرد جبران کرده است (120).

ب) مهریه

در بسیاری از فرهنگ‌ها، ازدواج با نظامی از مبادله‌ی اموال و کالاها همراه است که مَهریه و جهیزیه از عناصر اصلی آن به شمار می‌آید. مَهریه یکی از رسم‌های فراگیر ازدواج در بسیاری از فرهنگ‌ها از جمله آفریقا، چین و ژاپن است. حتی در فرهنگ اروپایی که رسم مهریه پذیرفته نیست، به طور سنّتی خانواده‌ی داماد در قبال جهیزیه‌ی عروس، مبلغی به عنوان هدیه به عروس می‌دهد (121).
قرآن با بیان ماجرای ازدواج دختران شعیب (علیه‌السلام) با حضرت موسی (علیه‌السلام) از وجود سنّت مهریه در آن زمان، پرده بر می‌دارد. حضرت شعیب (علیه‌السلام) از موسی (علیه‌السلام) می‌خواهد تا در مقابل ازدواج با یکی از دخترانش، مدتی را در خدمت او سپری کند:
قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى‏ ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَى‏ أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ اتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْكَ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ؛ [شعیب] گفت: من می‌خواهم یکی از این دو دختر خود را [که مشاهده می‌کنی] به نکاح تو در آورم، به این [شرط] که هشت سال برای من کار کنی، و اگر ده سال را تمام گردانی اختیار با تو است، و نمی‌خواهم بر تو سخت گیرم، و مرا ان‌شاءالله از درستکاران خواهی یافت (122).
رسم یاد شده، یعنی پرداخت مهریه در قالب عمل استیجاری داماد برای پدر زن که در شریعت‌های پیش از اسلام مشروعیت داشته در اسلام منسوخ شده و مهریه حق اختصاصی زن قلمداد شده است (123). براساس روایات اسلامی، پرداخت نکردن مهریه به زن نوعی دزدی به شمار رفته است. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود:
دزدان سه گونه‌اند؛ مانع زکات و کسی که خوردن مهریه را حلال شمارد و آن کس که وامی بگیرد و قصد کند که ندهد (124).
پرداخت نکردن مهریه، براساس منابع اساسی، باعث می‌شود، رابطه جنسی مرد با همسر قانونی خود مانند روابط غیرمشروع به نظر برسد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
هر کس در پرداخت مهریه زنی ستم کند، نزد خدا زناکار است (125).
امام رضا (علیه‌السلام) پرداخت نکردن مهریه را گناهی نابخشودنی معرفی کرده‌اند:
خداوند بلندمرتبه بخشنده‌ی تمام گناهان است مگر کسی که مَهریه را انکار کند (126).
قرآن کریم درباره مهریه، تعبیر زیبایی به کار می‌برد:
وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَیْ‏ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً؛ و مَهرِ زنان را به عنوان هدیه‌ای از روی طیب خاطر به ایشان بدهید و اگر به میل خودشان چیزی از آن را به شما واگذاشتند، آن را حلال و گوارا بخورید (127).
این آیه حاوی نکات و پیام‌هایی است؛ نخست اینکه پرداخت مهریه، حق زن و الزامی است. «آتُوا النِّسَاءَ»، دوم اینکه مهریه نرخ زن نیست بلکه نشانه صداقت مرد در علاقه و دوستی به همسر است. «صَدُقَاتِهِنَّ»، سوم اینکه زن مالک مهریه خود است. پدر و بستگان زن، حق گرفتن مهریه‌ی او را برای خود ندارند. «آتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ»، چهارم این که مهریه، بهای زن نیست بلکه، هدیه مرد به همسرش است. «نِحْلَةً» (128).
زنان در همه‌ی دوره‌های تاریخی در بُعد اقتصادی پایین‌تر از مردها بوده‌اند. آنان در مدت بارداری و پس از زایمان که به شیردهی و پرورش کودک خود مشغولند، عملاً نمی‌توانند وارد فعالیت‌های اقتصادی و درآمدزایی شوند. افزون بر آنکه براساس فرهنگ غالب در بیش‌تر جوامع، مسئولیت اداره خانه با زنان است؛ از این رو زمینه کسب درآمد برای آن‌ها فراهم نیست. اسلام با اختصاص مهریه به خود زن و نه پدر یا خویشان او، پشتوانه اقتصادی مطمئنی را برای وی فراهم کرده است. تا با دلگرمی بیشتری به ایفای مسئولیت‌های خانوادگی بپردازد. امام رضا (علیه‌السلام) در ضمن حدیثی، ارزش اقتصادی مهریه برای زنان را یادآور شده است. ایشان درباره حکمت وجوب پرداخت کابین زنان بر مردان می‌فرماید:
بر مردان هزینه اداره زنان واجب است؛ چرا که زن نفس خود را فروخته و مرد مشتری آن است و بدون شک ثمن خرید و فروش بدون بها نبوده و اساساً خرید بدون پرداخت مبلغ آن تحقق نمی‌یابد. از این گذشته، زنان از معامله و تجارت ممنوع هستند، پس بر آن‌ها پرداخت ثمن و مهر مشروع نمی‌باشد و از این بیان که بگذریم علّت‌های بسیاری وجود دارد که مهر بر مرد واجب بوده نه بر زن (129).
بنابراین می‌توان گفت: کابین، هدیه‌ای است که پیوند زن و شوهر را از ابتدای زندگی تقویت کرده زمینه گسترش روابط عاطفی مثبت را فراهم می‌کند؛ از این رو اولیای دین (علیهم‌السلام) سفارش نموده‌اند تا میانه‌روی را درباره میزان مهریه رعایت کنند؛ چرا که زیادی آن دشمنی را به همراه خواهد داشت. مولا علی (علیه‌السلام) فرمود:
لَا تُغَالُوا بِمُهُورِ النِّسَاءِ فَتَکُونَ عَدَاوَةً؛ در مورد کابین زنان زیاده‌روی نکنید؛ چرا که سبب دشمنی می‌شود (130).
همچنین پیشوایان معصوم (علیه‌السلام) بهترین زنان مسلمان را زیباترین و کم‌مهریه‌ترین آن‌ها معرفی کرده‌اند. امام صادق (علیه‌السلام) از قول پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
بهترین زن امت من، زیباترین آن‌ها و کم‌مهریه‌ترین آن‌ها هستند (131).
امام رضا (علیه‌السلام) ضمن سفارشی به رعایت میانه‌روی در میزان مهریه، مهرالسنّه که حدود پانصد درهم است را پیشنهاد می‌کنند:
هنگامی که ازدواج کردی، سعی کن که مهریه همسرت از مهرالسنّه تجاوز نکند، مهرالسنّه، پانصد درهم است و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با این همه مبلغ ازدواج کرد و زنان را به ازدواج خود درآورد (132).

ج) مراسم عقد و عروسی

آغاز زندگی مشترک، در بیش‌تر فرهنگ‌ها، با آداب و رسومی همراه است که طی آن، زوج جدید، زندگی مشترک خود را به صورت رسمی آغاز می‌کنند. در اسلام، عقد ازدواج آغازگر پیوند مبارک میان زن و مرد است. پیمان زناشویی، عقد و تعهدی برای تشکیل خانواده و التزام به عشق و وفاداری به آن است. این عشق و وفاداری و انتخاب آگاهانه در قالب واژه‌ها بیان می‌شود. واژه‌هایی که بیانگر اراده واقعی دو طرف برای مشترک شدن در تمام امور زندگی است.
براساس فتوای عقل، در کارهای بزرگ مانند انجام معاملات، به رضایت طرفین بسنده نمی‌شود و صرف رضایت دو طرف را تأمین کننده تعهد و مسئولیت مورد نیاز در این امور مهم، نمی‌دانند و بر این باورند که تثبیت این تعهدات در قالب، عقد، تحقق می‌یابد. ازدواج نیز در زمره کارهای بزرگی است که نیازمند تعهد و مسئولیت است؛ از این رو در شریعت مقدس اسلام، پذیرش زوجیت و اعلام انتخاب دو طرف برای زندگی مشترک با عقد ازدواج همراه است.

اول) خطبه عقد

در اسلام، عقد ازدواج با پاره‌ای از آداب و رسوم همراه است، از جمله رسوم ازدواج، خطبه عقد است. این خطبه به منزله مقدمه‌ای برای اجرای صیغه عقد است. این خطبه هر چند از نظر شرعی واجب نیست، ولی سیره پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان معصوم (علیهم‌السلام) بیانگر اهتمام ویژه آن بزرگواران به این رسم است. خطبه‌هایی که از سوی اولیای دین خوانده شده، دربردارنده مطالبی همچون حمد و سپاس الهی، درود بر محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان پاک ایشان، یادآوری اهمیت و فواید ازدواج، درخواست برکت از خداوند برای رونق و رضایت‌مندی از زندگی و اشاره به میزان مهریه است.
از امام رضا (علیه‌السلام) چندین خطبه برای عقد ازدواج به یادگار مانده است (133). در این مجال به خطبه‌ای که مرحوم کلینی از معاویة بن حکیم نقل کرده بسنده می‌شود:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی حَمِدَ فِی الْكِتَابِ نَفْسَهُ وَ افْتَتَحَ بِالْحَمْدِ كِتَابَهُ وَ جَعَلَ الْحَمْدَ أَوَّلَ جَزَاءِ مَحَلِّ نِعْمَتِهِ وَ آخِرَ دَعیوَی أَهْلِ جَنَّتِهِ طَاعَتِهِ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا الله وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ شَهَادَةً أُخْلِصُهَا لَهُ وَ أَدَّخِرُهَا عِنْدَهُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النُّبُوَّةِ وَ خَیْرِ البَرِیَّةِ وَ عَلَى آلِهِ آلِ الرَّحْمَةِ وَ شَجَرَةِ النِّعْمَةِ وَ مَعْدِنِ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلَائِکَةِ وَ الْحَمْدُلِله الَذی کَانَ فِی عِلْمِهِ السَّابِقِ وَ کِتَابِهِ النَّاطِقِ وَ بَیَانِهِ الصَّادِقِ أَنَّ أَحَقِّ الْأَسْبَابِ بِالصِّلَةِ وَ الْأَثَرَةِ أَوْلَى الْأُمُورِ بِالرَّغْبَةِ فِیهِ سَبَبٌ أَوْجَبَ سَبَباً وَ أَمْراً أَعْقَبَ غِنیً فَقَالَ جَلَّ وَ عَزَّ - وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِیراً وَ قَالَ وَ أَنْكِحُوا الْأَیامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ یَكُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ وَ لَوْ لَمْ یَكُنْ فِی الْمُنَاكَحَةِ وَ الْمُصَاهَرَةِ آیَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ لَا سُنَّةٌ مُتَّبَعَةٌ وَ لَا أَثَرٌ مَسْتَفِیضٌ لَكَانَ فِیمَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بِرِّ الْقَرِیبِ وَ تَقْرِیبِ الْبَعِیدِ وَ تَألِیفِ الْقُلُوبِ وَ تَشْبِیکِ الْحُقُوقِ وَ تَکْثِیرِ الْعَدَدِ وَ تَوْفِیرِ الْوَلَدِ لِنَوَائِبِ الدَّهْرِ وَ حَوَادِثِ الأُمُورِ مَا یَرْغَبُ فِی دُونِهِ الْعَاقِلُ اللَّبِیبُ وَ یُسَارَعَ إِلَیْهِ الْمُوَفَّقُ الْمُصِیبُ وَ یَحْرِصُ عَلَیْهِ الْأَدِیبُ الْأَرِیبُ فَأَوْلَى النَّاسِ بِاللَّهِ مَنِ اتَّبَعَ أَمْرَهُ وَ أَنْفَذَ حُكْمَهُ وَ أَمْضَى قَضَاءَهُ وَ رَجَا جَزَاءَهُ َ فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ مَنْ قَدْ عَرَفْتُمْ حَالَهُ و جَلَالَهُ دَعَاهُ رِضَا نَفْسِهِ وَ أَتَاکُمْ إِیثَاراً لَکُمْ وَ اخْتِیَاراً لِخِطْبَةِ فُلَانَةَ بِنْتِ فُلْانٍ کَرِیمَتِکُمْ وَ بَذَلَ لَهَا مِنَ الصَّدَاقِ کَذَا وَ کَذَا فَتَلَقُّوهُ بِالْإجَابَةِ وَ أَجِیبُوهُ بِالرَّغْبَةِ وَ اسْتَخِیرُوالله فِی أُمُورِکُمْ یَعْزِمْ لَکُمْ عَلَی رُشْدِکُمْ إِنْ شَاءَ الله نَسْأَلُ الله أَنْ یُلْحِمَ مَا بَیْنَکُمْ بِالْبِرِّ وَ‌التَّقْوَی وَ یُؤَلِّفَهُ بِالْمَحَبَّةِ وَ الْهَوَی وَ یَخْتِمَهُ بِالْمُوَافَقَةِ وَ الرِّضَا إنَّهُ سَمِیعُ الدُّعَاءِ لَطِیفٌ لَمَا یَشَاءُ؛ ستایش، خدای را که در قرآن، خودش را ستوده، و کتابش را با ستایش خود، گشوده، و ستایش را نخستین پاداش نعمتش و فرجامین دعای اهل بهشتش قرارداده است، و گواهی می‌دهم که معبودی جز خدای یگانه و بی‌انباز نیست؛ گواهی‌ای که آن را برای او خالص می‌گردانم، و نزد او اندوخته‌اش می‌کنم، و درود خدا بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، پایان‌بخش سلسله‌ی نبوّت و بهترین خلق عالم، و بر خاندان او که خاندان رحمت‌اند و درخت نعمت و کان رسالت و جایگاه آمد و شد فرشتگان‌اند! ستایش، خدای را که در علم ازلی او و کتاب گویا و بیان راستش، چنین است که سزاوارترین رشته‌ها به پیوستن و برگزیدن و بهترین کارها به رغبت کردن در آن‌ها، رشته‌ای است که سبب‌ساز رشته‌ای دیگر شود و کاری است که توانگری در پی آورد. خدای (عزوجل) فرموده است: اوست کسی که از آب، بشری آفرید و او را [دارای خویشاوندی] نَسَبی و دامادی قرار داد و پروردگار تو همواره تواناست و فرموده: بی‌همسرانِ خود و غلامان و کنیزان درستکارتان را همسر دهید. اگر تنگ‌دست‌اند، خداوند، آنان را از فضل خود، بی‌نیاز خواهد کرد و خدا گشایشگر داناست. اگر درباره‌ی ازدواج و وصلت، آیه‌ای صریح و سنّتی مرسوم و اخباری فراوان نبود، باز هم در آثار مثبتی که خداوند در این کار قرار داده، مانند: نیکی کردن به نزدیکان، به هم نزدیک کردن بیگانگان، اُلفت دادن دل‌ها، درهم تنیدن حقوق، افزایش جمعیت، تربیت فرزندان برای سختی‌های روزگار و پیشامدهای ایّام، انگیزه‌ای بود که خردمندِ دانا به آن رغبت نماید و فهیم درست‌اندیش به آن بشتابد، و فرزانه‌ی باهوش به آن تشویق کند. پس، نزدیک‌ترین مردم به خدا، کسی است که از فرمان او اطاعت کند و حکم او را اجر نماید، و دستور او را به کار بندد و به پاداش او امیدوار باشد.
فلانی فرزند فلانی که شما از حال و جلال او آگاهید، خشنودی نفسش او را فراخوانده، و شما را ترجیح داده و برگزیده و برای خواستگاری دخترتان فلانی دختر فلانی نزدتان آمده، فلان و بهمان مبلغ مهریّه را به او می‌دهد. پس به او جواب مثبت دهید، او را با میل بپذیرید، و در کارهایتان از خداوند، طلب خیر نمایید تا شما را به راه درست درآورد، إن‌شاءالله. از خدا می‌خواهیم که میان شما را با طاعت و تقوا جوش دهد، و به محبّت و عشق گره زند، و به سازش و خشنودی، ختم فرماید. که او اجابت کننده‌ی دعاست و درباره‌ی آن‌چه بخواهد، صاحب لطف است (134).
یکی از مهم‌ترین مراسم ازدواج، جشن عروسی است، این جشن همراه با شور و نشاط و شادی برپا می‌شود و افراد با پوشیدن بهترین لباس‌های خود در آن شرکت می‌کنند. جشن عروسی کارکردهای اجتماعی مهمی دارد؛ ارتقای جایگاه ازدواج در سطح جامعه، تحکیم پیوند زناشویی، فراهم کردن زمینه ابراز شادی به صورت مشروع، تقویت پیوندهای دوستی و خویشاوندی و اعلان عمومی ازدواج به منظور زدودن هرگونه شائبه عدم مشروعیت، از جمله کارکردهای این سنّت مقدس است (135).

دوم) شاد بودن

براساس آموزه‌های اسلامی، جشن عروسی باید همراه با شادی و نشاط باشد. در روایتی آمده است که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از عروسی شخصی خبردار شدند و فرمودند:
دینش کامل شد. این ازدواج است نه زنا، ازدواج نباید مخفیانه باشد، باید دودی مشاهده شود و یا صدای دف شنیده شود و فرمود: تفاوت ازدواج با زنا به دایره زدن است (136).
براساس برخی از روایات، مراسم عروسی حضرت فاطمه (علیهاالسلام) با حضرت علی (علیه‌السلام) نیز با شادی همراه بوده است (137).
براساس روایات غنا و آوازه‌خوانی حرام است، ولی این حکم برای مجالس عروسی استثنا شده است (138). با این وجود، حکم شرعی برخی برنامه‌ها و رفتارهای شادی‌بخش مانند آوازخوانی، موسیقی و رقص در جشن عروسی از وضوح کم‌تری برخوردار است. به رغم دیدگاه رایج در میان علمای اهل سنّت مبنی بر جواز آوازخوانی و به کارگیری آلات موسیقی در جشن عروسی و اعیاد، علمای شیعه این امور را جایزه ندانسته یا به جواز مشروط آن فتوا داده‌اند؛ زیرا روایات یاد شده از نظر سند، دچار ضعف و از نظر دلالت دارای ابهام است و یا با سایر روایات معارض است (139).

سوم) ولیمه

ولیمه، مهمانی یا ضیافتی است که به مناسبت عروسی، بازگشت از سفر زیارتی، تولد فرزند و یا خرید منزل و مانند آن داده می‌شود (140). غذا دادن به مهمان، در فرهنگ اسلامی ارزش بسیاری دارد و این امر در مراسم عروسی مورد تأکید قرار گرفته است. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) یکی از موارد ولیمه دادن را، جشن عروسی بیان فرموده‌اند. البته به سفارش آن حضرت دعوت‌شدگان نباید برای رفتن به این مراسم شتاب کنند؛ چرا که یادآور دنیا و زندگی ظاهری است (141).
امام رضا (علیه‌السلام) برای ازدواج آدابی بیان فرموده‌اند؛ یکی از این آداب طعام دادن است (142). در روایت دیگری حضرت رضا (علیه‌السلام) یکی از سنّت‌های پیامبران را، ولیمه دادن هنگام ازدواج بیان می‌فرماید: إِنَّ مُنْ سُنَنِ الْمُرْسَلِینَ الْإِطْعَامَ عِنْدَ التَّزْوِیج؛ یکی از سنت‌های پیامبران، ولیمه دادن هنگام ازدواج است.
در روایت دیگری، حضرت رضا (علیه‌السلام) از اطعام کردن هنگام ازدواج به عنوان یک سنّت یاد می‌کنند:
مِنَ السُّنَّةِ إِطْعَامُ الطَّعَامِ عِنْدَ التَّزْوِیج؛ اطعام کردن هنگام ازدواج، از سنّت است (143).

چهارم) زمان مناسب

از جمله آدابی که برای ازدواج بیان شده ناظر به زمان برگزاری مراسم است. براساس روایات اسلامی درباره زمان این مراسم چند نکته را باید مورد توجه قرار داد؛ نخست اینکه بهترین زمان برای برگزاری مراسم ازدواج شب است. در روایات به جنبه روان‌شناختی این امر توجه شده است. یکی از پدیده‌های طبیعی که ارتباط مستقیمی با روح و روان انسان دارد، پدیده شب است. حالت‌های انسان در روز و شب متفاوت است. انسان‌ها در شب راحت‌تر و آرام‌ترند، تو گویی شب را برای استراحت و روز را برای فعالیت ساخته‌اند. خداوند در چند آیه به مسأله مهم آرامش‌بخشی شب اشاره کرده است (144):
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ اللَّیْلَ لِتَسْكُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ؛ اوست کسی که برای شما شب را قرار داد تا در آن بیارامید و روز را روشن [گردانید]. بی‌گمان، در این [امر] برای مردمی که می‌شنوند نشانه‌هایی است (145).
خداوند کسی است که شب را به نفع انسان‌ها آفرید تا در آن سکونت و آرامش یابند و از رنج روز، آسایش یابند. بر اساس این کارکرد مهم شب در روایات اسلامی، شب، به عنوان زمان مناسب برای مراسم عروسی پیشنهاد شده است؛ چرا که یکی از اهداف مهم ازدواج آرامش است و این مهم در شب بهتر به سرانجام می‌رسد. امام رضا (علیه‌السلام) ازدواج در شب را یکی از سنّت‌ها بیان فرموده حکمت این مسأله را این‌گونه یادآور شدند:
ازدواج کردن در شب، از سنّت است؛ زیرا خداوند، شب را مایه‌ی آرامش قرار داده و زنان در حقیقت، همان مایه آرامش هستند (146).
در روایت دیگری حضرت رضا (علیه‌السلام) می‌فرماید:
خداوند، شب را مایه آرامش قرار داده و زنان را نیز مایه آرامش خلق کرده و عروسی کردن در شب و اطعام کردن از سنّت است (147).
دوم این‌که انتخاب برخی از روزها برای برگزاری امور مهم مانند ازدواج نهی شده است. براساس روایات اسلامی خواندن عقد ازدواج و برپایی مراسم عروسی، مسافرت، اقدام به بچه‌دار شدن و یا گذاشتن سنگ بنای کارهای مهم در روزهای نحس و قمر در عقرب توصیه نمی‌شود. امام رضا (علیه‌السلام) فرمود:
هنگامی که قمر در عقرب است از ازدواج بپرهیزید؛ چرا که امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: کسی که در قمر در عقرب ازدواج کند، هیچگاه خیری نخواهد دید (148).
بنابراین بهتر است زمان مراسم عقد و عروسی به گونه‌ای انتخاب شود که توصیه‌های هشتمین پیشوای شیعیان (علیه‌السلام) در آن رعایت شود، اول اینکه در ایام قمر در عقرب نباشد و دوم اینکه در شب برگزار شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. صدوق، معانی الاخبار، ص 144؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 33؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 100، ص 233.
2. طوسی، الأمالی، ص 519؛ ابن ابی‌جمهور، عوالی اللئالی، ج 3، ص 310؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 100، ص 371.
3. کلینی، الکافی، ج 5، ص 398؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 104.
4. کلینی، الکافی، ج 4، ص 180؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 10، ص 410.
5. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 107.
6. صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 289؛ علل الشرائع، ج 2، ص 578؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 62؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 16، ص 223.
7. روم، 21.
8. مجلسی، بحارالانوار، ج 100، ص 278.
9. شعیری، جامع الاخبار، ص 101؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 100، ص 221؛ نوری، مستدرک الوسایل، ج 14، ص 155.
10. همان.
11. صدوق، عیون اخبارالرضا (ع)، ج 1، ص 289؛ صدوق، علل الشرائع، ج 2، ص 578؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 62؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 16، ص 223.
12. جوان، جغرافیای جمعیت ایران، ص 285؛ کاظمی‌پور، بررسی دموگرافیک تغییر سن ازدواج، ص 7، محسنی، ازدواج و خانواده در ایران، 175-146.
13. بقره / 221.
14. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 2، ص 133.
15. صدوق، الفقیه، ج 3، ص 460؛ کلینی، الکافی، ج 5، ص 454.
16. نور / 3.
17. طوسی، الأمالی، ص 519؛ حسینی قزوینی، موسوعة الامام الرضا (علیه‌السلام)، ج 6، ص 506.
18. کلینی، الکافی، ج 5، ص 333؛ صدوق، الفقیه، ج 3، ص 392.
19. مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 166.
20. صدوق، عیون اخبارالرضا (ع)، ج 2، ص 99.
21. امام خمینی (رحمه الله)، تحریر الوسیله، ج 2، ص 285.
22. حیدری، دینداری و رضامندی خانوادگی، ص 35.
23. کلینی، الکافی، ج 5، ص 341.
24. صدوق، الفقیه، ج 3، ص 393.
25. همان.
26. الفقه الامام الرضا (ع)، ص 237؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 100، ص 372.
27. طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 204.
28. الفقه الامام الرضا (علیه‌السلام)، ص 280؛ صدوق، المقنع، ص 454؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 63، ص 491.
29. کلینی، الکافی، ج 5، ص 327؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 39.
30. مائده / 27.
31. ر.ک: مطهری، ده گفتار.
32. ابن‌منظور، لسان العرب، ج 15، ص 402.
33. راغب اصفهانی، المفردات، ص 530.
34. همان.
35. حج / 1؛ شعرا / 124، 142، 161 و 177؛ زمر / 16.
36. نحل / 2 و 52؛ شعرا / 11.
37. بقره / 189.
38. حجرات / 3؛ حج / 32.
39. نهج‌البلاغه، خطبه 191.
40. بقره / 197.
41. نهج‌البلاغه، خطبه 157.
42. طبرسی، مشکاة الانوار، ص 260.
43. صدوق، عیون اخبارالرضا (علیه‌السلام)، ج 2، ص 180.
44. عصر / 2.
45. کلینی، الکافی، ج 2، ص 275.
46. صدوق، عیون اخبارالرضا (علیه‌السلام)، ج 1، ص 154.
47. کلینی، الکافی، ج 2، ص 73.
48. حجرات / 13.
49. صدوق، عیون اخبارالرضا (علیه‌السلام)، ج 2، ص 236.
50. همان.
51. حرّانی، تحف العقول، ص 445.
52. صدوق، عیون اخبارالرضا (ع)، ج 2، ص 235؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 46، ص 176.
53. صدوق، التوحید، ص 60؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 50، ص 177.
54. کلینی، الکافی، ج 20، ص 275؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 15، ص 304.
55. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 81؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 14، ص 192.
56. کلینی، الکافی، ج 2، ص 103؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 171؛ ورّام، تنبیه الخواطر، ج 2، ص 188.
57. کلینی، الکافی، ج 5، ص 326؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 37؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 100، ص 239.
58. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج 20، ص 340.
59. طبری آملی، دلائل الامامة، ص 76.
60. صدوق، عیون اخبارالرضا (علیه‌السلام)، ج 2، ص 10؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 8، ص 309.
61. صدوق، الفقیه، ج 4، ص 14؛ همو، الأمالی، ص 429؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 214؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 73، ص 334.
62. کوفی اهوازی، الزهد، ص 87؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 6، ص 217.
63. کلینی، الکافی، ج 5، ص 324.
64. راوندی، النوادر، ص 48.
65. کلینی، الکافی، ج 5، ص 323؛ فیض کاشانی، مهجة البیضاء، ج 3، ص 86.
66. الفقه الامام الرضا (ع)، ص 354.
67. صدوق، عیون اخبارالرضا (ع)، ج 2، ص 74؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 60؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 187.
68. کلینی، کافی، ج 10، ص 600؛ ابن ابی‌جمهور، عوالی اللئالی، ج 3، ص 299؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 58.
69. کلینی، الکافی، ج 5، ص 401؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 7، ص 392؛ حرّعاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 293؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 100، ص 235.
70. صدوق، علل الشرائع، ج 2، ص 500؛ بروجردی، جامع الاحادیث، ج 25، ص 124.
71. شریف رضی، المجازات النبویة، ص 119؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، 2090، ص 90؛ بروجردی، جامع الاحادیث، ج 25، ص 126.
72. مظاهری، اخلاق در خانواده، ص 91.
73. طوسی، تهذیب الاحکام، ج 7، ص 399؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 50؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 100، ص 235.
74. پسندیده، رضایت زناشویی، ص 84-85.
75. شوری / 11.
76. کلینی، الکافی، ج 5، ص 333؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 54؛ بروجردی، جامع الاحادیث، ج 25، ص 172.
77. کلینی، الکافی، ج 5، ص 333؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 53.
78. کلینی، الکافی، ج 5، ص 334؛ بروجردی، جامع الاحادیث، ج 25، ص 172.
79. نهج‌البلاغه، ص 512: آمدی، غررالحکم، ص 489؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 6، ص 111.
80. صدوق، علل الشرائع، ج 2، ص 547؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 331؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 6، ص 103 و ج 76، ص 64.
81. پاینده، نهج‌الفصاحه، ص 266.
82. فلسفی، الحدیث، ج 3، ص 359.
83. فیض کاشانی، الوافی، ج 3، ص 706.
84. (حُسْنُ الأخْلاقِ بُرْهانُ کَرَمِ الأعراقِ)، آمدی، غررالحکم، ص 346؛ لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص 228.
85. مدنی، وقعة الجمل، ص 141؛ خوئی، منهاج البراعة، ج 17، ص 68.
86. صدوق، الفقیه، ج 2، ص 49؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 15، ص 125.
87. الفقه الامام الرضا (علیه‌السلام)، ص 234؛ کلینی، الکافی، ج 5، ص 332.
88. کلینی، الکافی، ج 5، ص 332؛ ابن اشعث، الجعفریات، ص 90؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 7، ص 402.
89. نور / 32.
90. کلینی، الکافی، ج 5، ص 331.
91. الفقه الامام الرضا (ع)، ص 237؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 100، ص 372.
92. کلینی، الکافی، ج 5، ص 330؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 44؛ بروجردی، جامع الاخبار، ج 25، ص 90.
93. کلینی، الکافی، ج 5، ص 339؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 207.
94. ابن حیون، دعائم الاسلام، ج 2، ص 196؛ طبرسی، مشکاة الانوار، ص 272؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 14، ص 305.
95. کوفی اهوازی، المؤمن، ص 55؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 14، ص 189؛ بروجردی، جامع الاحادیث الشیعه، ج 25، ص 222.
96. طوسی، تهذیب الاحکام، ج 7، ص 399؛ کلینی، الکافی، ج 5، ص 333.
97. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج 20، ص 336.
98. حجرات / 13.
99. طبرسی، الاحتجاج، ج 3، ص 387.
100. طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ص 313.
101. صدوق، الفقیه، ج 1، ص 18.
102. مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 9.
103. ر.ک: کلینی، الکافی، ج 5، ص 344؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 207.
104. حجرات / 13.
105. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 22، ص 198.
106. طبرسی، الاحتجاج، ج 3، ص 388؛ خسروی، زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام)، ص 6.
107. کلینی، الکافی، ج 5، ص 346؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 74؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 46، ص 105؛ بروجردی، جامع الحادیث، ج 25، ص 214.
108. کلینی، الکافی، ج 5، ص 347؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 7، ص 395؛ طبرسی،‌ مکارم الاخلاق، ص 205؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 76.
109. نور / 32؛ نساء / 25؛ حجرات / 13.
110. الفقه الامام الرضا (ع)، ص 237 (إنْ خَطَبَ إلَیْکَ رَجُلٌ رَضِیْتَ دِیْنَهُ و خُلْقَهُ فَزَوِّجْهُ وَ لا یَمْنَعْکَ فَقْرُهُ وَفاقَتُهُ).
111. کلینی، الکافی، ج 5، ص 346؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 74؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 46، ص 105.
112. کلینی، الکافی، ج 10، ص 620؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 70.
113. سالاری‌فر، خانواده در نگرش اسلام و روان‌شناسی، ص 41-42.
114. کارتی و ریبنز، مفاهیم کلیدی در مطالعات خانواده، ترجمه مهدی لبیبی، ص 194.
115. بستان، خانواده در اسلام، ص 63.
116. الفقه الامام الرضا (ع)، ص 234؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 88، ص 387.
117. لبیبی و دیگران، جامعه‌شناسی تاریخی ازدواج، ص 153.
118. بستان، خانواده در اسلام، ص 64.
119. قصص / 27.
120. مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 47.
121. بستان، خانواده در اسلام، ص 70.
122. قصص / 27.
123. نساء / 4.
124. صدوق، الخصال، ج 1، ص 153؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 10، ص 153؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 21، ص 268.
125. صدوق، الفقیه، ج 14، ص 13؛ همو، الأمالی، ص 428؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 429.
126. مجلسی، بحارالانوار، ج 100، ص 129؛ نوری،‌ مستدرک الوسائل، ج 13، ص 378.
127. نساء / 4.
128. قرائتی، تفسیر نور، ج 2، ص 242.
129. صدوق، عیون اخبارالرضا (ع)، ج 2، ص 95؛ همو، علل الشرائع، ج 2، ص 501؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 21، ص 268؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 100، ص 350.
130. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 21، ص 253.
131. کلینی، الکافی، ج 5، ص 324؛ صدوق الفقیه، ج 3، ص 386؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 7، ص 404.
132. الفقه الامام الرضا (ع)، 234.
133. کلینی، الکافی، ج 5، ص 374-373؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 206؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 100، ص 264؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 14، ص 212.
134. کلینی، الکافی، ج 5، ص 374-373.
135. بستان، خانواده در اسلام، ص 68.
136. ابن حیون، دعائم الاسلام، ج 2، ص 205؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 14، ص 306.
137. ابن حیون، دعائم الاسلام، ج 2، ص 206؛ بروجردی، جامع الاحادیث، ج 25، ص 384.
138. ابن حیون، دعائم الاسلام، ج 2، ص 206؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 13، ص 91؛ بروجردی، جامع الاحادیث الشیعه، ج 22، ص 400.
139. بستان، خانواده در اسلام، ص 68-69.
140. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه ولیمه؛ معین، فرهنگ فارسی، ذیل واژه ولیمه؛ عمید، فرهنگ لغت، ذیل واژه ولیمه.
141. عیاشی، تفسیر العیاشی، ج 1، ص 371؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 17، ص 80.
142. برقی، المحاسن، ج 2، ص 418؛ کلینی، الکافی، ج 5، ص 367؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 7، ص 409.
143. حرّانی، تحف العقول، ص 445؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 338.
144. قصص / 73؛ یونس / 67.
145. یونس / 67.
146. کلینی، الکافی، ج 5، ص 366؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 7، ص 418؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 91.
147. کلینی، الکافی، ج 5، ص 366؛ عیاشی، التفسیر العیاشی، ج 1، ص 371؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 17، ص 80.
148. الفقه الامام الرضا (ع)، ص 235.

منبع مقاله :
فعّالی، محمد تقی، (1394) سبک زندگی رضوی (3)- ازدواج و خانواده، مشهد: بنیاد فرهنگی هنری امام رضا (ع)، چاپ اول.