اطمينان سازماني در کسب و کار

نويسندگان:سيدحسين هويت طلب ، سيدجعفر زنوزي - دانشگاه امام صادق (ع)

حقيقت جامعه امروزي اين است که اگر انسانها، احساس بهتري نسبت به کاري داشته باشند، موفقيتشان در آن کار بيشتر خواهد بود. سازمانها نيز از اين موضوع مستثني نيستند. زيرا اگر سازمانها اعتماد به نفس بيشتري داشته باشند، براي ادامه کار انرژي بيشتري مي‌‌‌گيرند و احتمال موفقيتشـــــان بيشتر مي شود. «گارتنر»، اطمينان سازماني(BUSINESS CONFIDENCE) را اينگونه تعريف کرده است: «يک مفهوم و فلسفه سازماني که ازطريق ترکيب و تعامل عواملي چون عملکرد سازمان و موقعيت رقابتي، فرهنگ سازماني، تمايلات و مقاومتها در مقابل تغيير و توان سرمايه گذاري سازماني، ايجاد مي‌شود».
سوال اساسي اين است که عوامل ايجاد و افزايش اعتماد به نفس در سازمانها چيست؟ سازمانها چگونه اعتماد به نفس خودشان را افزايش دهند؟ و بالاخره از چه طريقي مي توانند، موفقيت خودشان را تضمين کنند؟ زيرا اطمينان سازماني، لزوما" ضامن موفقيت نيست، زيرا عوامل محيطي سازمان از جمله تهديدات محيطي يا فراهم نيامدن فرصتهاي محيطي مي توانند مانع اين موفقيت شوند.
در تحقيقي که از ارديبهشت سال 1382 تا اسفند سال 1383 به طول انجاميد، با 971 سازمان بزرگ و موفق از 8 کشور اروپايي (بلژيک، فرانسه، آلمان، ايرلند، هلند، اسپانيا، سوئد و انگلستان) در زمينه هاي مختلف ازجمله، ارزيابي و تحليل عملکرد، فرهنگ سازماني، مشتري مداري ، مديريت استراتژيک، برنامه ريزي استراتژي، سرمايه گذاري و...، مکاتبه شد و مصاحبه به عمل آمد که نتايج آن را در قالب موضوعات زير مي توانيد مطالعه کنيد. سازمانهاي مورد تحقيق در زمينه هاي توليدي، مالي، صادرات و واردات، خدمات و حتي کسب وکار الکترونيک فعاليت داشتند. نتايج تحقيق در قالب طراحي شاخص سنجش اطمينان و اعتماد به نفس کسب و کار سازماني به شکل مقايسه اي با توصيف مزايا و معايب ممکن در شرايط مختلف ارائه و درانتها، اثرات و راهکارهاي پيشنهادي براي سازمانهاي ايراني نيز توصيف مي شود.
لازم به توضيح است که در پاره‌اي از جملات اين مقاله، دو واژه «اطمينان سازماني» و «اعتماد به نفس در کسب و کار» معادل گرفته شده است.
اين يک حقيقت است که هرچه انسان در رابطه با چيزي، احساس بهتري داشته باشد، احتمال موفقيتش در آن بيشتر است. سازمانها هم از اين قاعده مستثني نيستند. هرچه در باره خودشان، احساس خوبي داشته باشند، انرژي بيشتري گرفته و احتمالا" موفقيتشان نسبت به شرکتهاي ديگر بيشتر خواهد بود. اما چه چيزي باعث ايجاد احساس اطمينان سازماني مي شود و سازمانها چه کنند که اعتماد به نفس بيشتري کسب کنند؟ اطمينان در کسب وکار براي سازمانهايي که توانايي بالقوه براي ارتقاي سطح عملکرد و کسب مزيت رقابتي در مقابل شرکتهاي ديگر دارند، بسيار مهم است.
گارتنر، اعتماد به نفس در کسب وکار را اينگونه تعريف کرده است: «يک مفهوم و فلسفه سازماني که ازطريق ترکيب و تعامل عواملي چون عملکرد سازمان و موقعيت رقابتي، فرهنگ سازماني، تمايلات و مقاومتها در مقابل تغيير و توان سرمايه‌گذاري سازماني، ايجاد مي شود». تحقيق يادشده و نتايج آن که ارائه شاخص اعتماد به نفس (BCI) در کسب وکار است، از دريافت و تجزيه و تحليل اطلاعاتي حاصل شده که در طول زمان تحقيق بسختي دريافت شده است وبراي تصميم سازي و تصميم گيري مديران عالي و سازمانهاي امروزي در آينده بسيار مفيد است.
اطمينان سازماني در کسب وکار لزوما" منجر به موفقيت نمي شود. ممکن است عوامل بيروني مانع از موفقيت شوند و يا اساسا"، حس اعتماد به نفس اشتباه باشد. بديهي است که موفقيت يک موضوع نسبي است و بستگي به اهداف سازمان در زمان خاص دارد. ارزيابي عملکرد بر مبناي اهداف سازمان، بخش کليدي مدل اعتماد به نفس در کسب وکار است که در نمودار 1، ملاحظه مي کنيد. در اين مدل، گارتنر، پنج ناحيه کليدي که بر سطوح اعتماد به نفس سازمان تاثير گذار هستند را معين کرده است. اين پنج ناحيه شامل عملکرد، مشتري مداري، فرهنگ، سرمايه گذاري و اقتصاد هستند. سازماني که واقعا" اعتماد به نفس داشته باشد، سازماني است که قادر به حداکثر کردن تواناييهاي خود است و برتمامي اين پنج ناحيه، کنترل ومديريت مؤثر ومستقيم داردوبين آنها تعادل ايجاد مي کند.
اطلاعات به دست آمــــده از تحقيق يادشده با آمار و اطلاعات مربوط به اقتصاد کلان در آن کشور و حتي آن صنعت خاص مقايسه شده تا بتوان شاخص اعتماد به نفس هر سازمان را طراحي و تعريف کرد. شاخص اعتماد به نفس کسب وکار، وسيله اي را جهت ارزيابي تک تک سازمانها با استفاده از مجموعه مشترکي از پارامترها فراهم مي آورد و امکان مقايسه سازمانها را با يکديگر با شرايط ثابت ايجاد مي کند. در نتيجه سازمان مي تواند، زمينه هايي را که باعث پيشرفت عملکردشان مي شوند را بشناسند.
مزايايي که استخدام و کار کردن در سازمانهاي با اعتماد به نفس بالا به وجود مي آورد، اطمينان از حمايت مستمر و پايدار سازمان از کارکنان، سرمايــــه گذاري مطمئن ومؤثر در کسب و کارهاي فعلي و جديد و همچنين ايجاد فرايندهاي نوين ارتباطي با مشتريان است. چنين سازماني، توان بالقـــوه اي براي عملکرد عالي وکسب مزيت رقابتي در مقابل رقبا (که اعتماد به نفس کمتري دارند) دارد که دستاورد آن را مي توان به شکلهاي مختلف، مشاهده کرد. ترازهاي سود و زيان مالي، افزايش بهره‌وري کارکنان، کاهش نيروهاي غير کارآمد و افزايش نيروهاي کيفي، رضايت مشتريان و وفاداري آنها و ... نمونــــه هايي از اين دستاوردها هستند که البته همه اينها را نمي توان در قالب آمار و اطلاعات کمي بيان کرد. نکته کليدي در طراحي مدل BC و تعريف و بکارگيري شاخص BC، ايجاد تعادل در تمامي فاکتورهاي مورد ارزيابي است. تحقيق انجام شده نشان مي دهد که سازمانهاي تک بعدي که به ساير فاکتورهاي محيطي وسازماني توجهي نکرده اند، کمتر توانسته اند به اهداف تعيين شده در کسب وکار خود نائل آيند.
ارقام حاصل از سنجش شاخص اعتماد به نفس در 20 شرکت اول از شرکتهاي مورد تحقيق، اعداد 67 تا 76 از صد (بيشترين مقدار شاخص 100 است) را نشان مي دهد. در ارزيابي شرکتها، دو نکته عجيب و جالب به چشم مي خورد. نخست آنکه اولين شرکت مربوط به بخش مهندسي در انگلستان است که در طول سالهاي اخير تحت فشار شديد بازار بوده است که اين امر موجب شد که با اعتماد به نفس بالا و همت فزاينده، خود را حفظ کند. نکته دوم اينکه شرکتهاي فعال در امر خدمات و پيمايش اطلاعات و توليد فناوري بخصوص فناوري اطلاعات، جزو شرکتهاي با شاخص بالا هستند که اين موضوع هم به دليل آن است که اين سازمانها خود توليد کننده فناوري و دانش اوليه بودند که به عنوان بزرگترين مزيت آنها به شمار مي رود. لازم به ذکر است که توزيع مقدار BC در بسياري از شرکتهايي که تحت پوشش قرار دارند بين 60 - 51 است و تنها 1درصد جمع نمره بالاي70 را کسب کرده اند. مسئله جالب توجه ديگر دراين تحقيق، ميزان پراکندگي منطقه اي و جغرافيايي 100 شرکت برتر در کسب امتياز بالا درشاخص BC است. کشور انگلستان با بيشترين و کشورهاي آلمان، هلند و سوئد با کمترين ميزان توزيع، در 100 شرکت برتر هستند.
از 100 شرکت برتر، 16 شرکت فعاليت حمل ونقل کالا داشته، 18 شرکت توليدي بوده اند، 12 شرکت به خدمات مالي اشتغال داشته اند و کليه 54 شرکت بعدي، درقالب خدمات و سرمايه گذاري بر روي IT، رايانه، ارتباط الکترونيک و خرده فروشي، فعاليت داشته اند.
براي بدست آوردن مقدار کلي شاخص BC، مقادير پنج محور فعاليت در تحقيق (فرهنگ، مشتري مداري، سرمايه گذاري، عملکرد و اقتصاد)، تلفيق شدند، به طوري که بتوان به يک تعادل در عناصر اصلي رسيد تا از اين طريق بتوان به راهکارهايي جهت بيشينه نمودن ميزان هرکدام از عناصر دست يافت.
براي تعيين و مقايسه شرکتها بر اساس نمره کسب شده در BC، شرکتهايي که بيشترين مقادير و کمترين مقادير را کسب کرده اند، مشخص و حد بالا و پايين مقدار BC مشخص شد. نمودار2، ازطريق نمودار راداري، حد بالا و پايين را در 5 محور اصلي فعاليت نشان مي دهد.
توجه به اين نکته حائز اهميت است که در شرکتهايي که محور فعاليت آنها اقتصاد است، مقادير بدست آمده نمي تواند کاملا" تحت کنترل شرکت باشد و درضمن از يک شرکت به شرکت ديگر در يک کشور نيز نمي تواند زياد متغير باشد، زيرا کليه شرکتهاي يک کشور با يک زيربناي اقتصادي درحال فعاليت هستند. بنابراين درصورتي که يک شرکت با فعاليت اقتصادي، نمره بالايي در BC بدست بياورد و مثلا شرکتهاي ديگر با فعاليت اقتصادي در همان کشور، نمره پاييني آورده باشند، متاثر از وضعيت و سياستهاي اقتصادي کشور نيست و مرتبط با خود شرکت است.
اينک زمان آن رسيده است که بتوانيم معين کنيم که عامل اصلي کسب اعتماد به نفس در کسب وکار چيست؟ همانطور که از نمودار 2 معين است، کسب وکاري مي تواند بالاترين نمره BC را بدست آورد که در حالت ايده آل، در کليه زمينه ها به يک تعادل رسيده باشد و منحني رادار اين شرکت، يک پنج ضلعي منظم شود. برهمين اساس اگر بخواهيم الزامات مدل را بيان کنيم، مي‌بايست موارد زير را رعايت کنيم:
_از نقطه نظر فعاليت فرهنگي، يک سري اهداف مشترک در بين کارکنان مي بايست به وجود آيد. هماهنگ با اين کار، ابزار و وسائل مناسب و مؤثر ارتباطي را نيز مي‌بايست فراهم آورد تا تمامي کارکنان از نکات و مسائل مهم و با اهميت در پيشرفت شرکت مطلع باشند.
_ با توجه به محور مشتري مداري، يک شرکت موفق بايد از بازخورد مشتريان خود کاملا" مطلع باشد. اين موضوع از طريق سنجش مستمر رضايت مشتريان حاصل مي‌شود. بديهي است، کارکنان شرکت پشتوانه اين موضوع هستند. بنابراين، متناسب با افزايش ميزان رضايت مشتريان، پاداش مناسب و درخور توجه کارکنان نمي بايست فراموش شود. نتيجه اين امر، ايجاد يک سازمان مشتري مدار با رعايت همبستگي و شايسته گزيني در آن سازمان خواهد بود.
_ در محور عملکرد، براحتي مي توان بيان کرد که ميزان عملکرد سازماني از نظر مالي، کمي و کيفي بالاست که بتواند برنامه هاي عملياتي خود را در سه بازه کوتاه، ميان و بلند مدت بدرستي تدوين و اجرا نمايد و اين برنامه ها نيز به صورت منظم بازبيني مي شوند که نتيجه آن، توان واکنش سريع و مناسب در مقابل تغييرات محيطي و داخلي خواهد بود.
_ نهايتا" از نظر سرمايه گذاري، شرکت مي بايست مطابق با استراتژي‌هاي سازماني، جهت تحقق اهداف خود سرمايه گذاري کند. اين موضوع به سازمان کمک مي کند تا بتواند بدرستي، ميزان سرمايه گذاري و بازده آن را مورد سنجش قرار دهد. نتيجه اينکه، سرمايه‌گذاري‌هايي که به صورت مستقيم يا غيرمستقيم موجب ايجاد ثروت و رفاه مي‌شوند، مفيد و مؤثر هستند.
باتوجه به موضوعات بيان شده در بخشهاي قبل، دو عامل اصلي مي توانند در افزايش يا کاهش اعتماد به نفس در کسب وکار، نقش مهمي ايفا نمايند و فعاليت ICT، بيشترين اثر خود را در سرمايه گذاري گذاشته است، به گونه اي که کليه شرکتهايي که در ICT سرمايه گذاري کرده اند و توانسته اند تا حد ممکن، پنج محور فعاليت خود را متعادل کنند، بيشتر از بقيه سازمانها موفق بوده اند. بنابراين عوامل اثرگذار در بالا بردن ميزان اعتماد به نفس شامل، فرهنگ سازماني و استراتژي هاي سرمايه گذاري (به منظور فناوري خاص و منحصر به فرد) هستند و بالاترين ميزان اعتماد به نفس در شرکتهايي است که محور فعاليت آنها، ICT است و در اين موضوع، سرمايه گذاري کرده اند.
دليل اصلي نتايج فوق اين است که، شرکتهايي که فعاليت خود را بر سرمايه گذاري روي ICT، متمرکز کرده اند، تنها 27.2 درصد آنها سود کمتر از 10 درصدي داشته اند و 23.4 درصد آنها سود بين 10 تا 20 درصدي داشته اند و بيش از 50 درصد آنها، سودي بيش از 20 درصد داشته اند. ازطرف ديگر، شرکتهايي که مشتري مداري را کانون توجه خود قرار داده اند، 37.8 درصد آنها سود کمتر از 10 درصد داشته اند و 16 درصد آنها سودي بين 10 تا 20 درصد داشته اند و بقيه آنها (46.2 درصد) سودي بيش از 20 درصد را کسب کرده اند.
رشد اقتصادي يک کسب وکار به معني افزايش اعتماد به نفس در کسب و کار و متعاقب آن افزايش شاخص اعتماد به نفس نيست. دليل اين مطلب، رشد قابل توجه نرخ توليد ناخالص ملي در ايرلند است. بنابراين شاخص اعتماد به نفس در شرکتهاي ايرلندي ظاهرا" مي بايست بيش از کشورهاي ديگر باشد، اما شرکتهاي فعال در کشورهاي انگلستان و اسپانيا، ميزان شاخص اعتماد به نفس بيشتري نسبت به ايرلند داشته اند. اينک زمان آن فرا رسيده است که نقش و اثرات هريک از عوامل پنج گانه در مدل اعتماد به نفس را با توجه به آمار واطلاعات دريافت شده، بررسي کنيم.
شناخت فرهنگ برتر، سنجش تاثيرات آن و افزايش تاثير گذاري آن در کارايي و اثربخشي فعاليت يک شرکت، محور بحث و قلم فرسايي اکثر نويسندگان و صاحب نظران علمي (آکادميک) يا تجربه‌گرا (تکنوکرات) بوده و هم اينک نيز در صدر مقالات و نوشته هاست. (يکي از مقاله هاي معتبر مربوط به آقايان Deal و Kennedy در سال 1999 با عنوان «فرهنگ جديد سازماني» است.)
نتايج و آمار اين تحقيق نشان داده است که بين سطح عملکرد يک سازمان با فرهنگ سازمان، همبستگي بالايي وجود دارد که دليل آن ميزان همبستگي 683/0 و خط رگرسيون Y=0.5734X+0.2131 مقادير عملکرد است. لازم به ذکر است که هدف تحقيق، تشخيص فرهنگ خوب يا بد و دلايل به وجود آمدن آنها نيست. موضوع اصلي، يافتن فرهنگي است که محبوبيت بيشتر يا کمتر دارد.
هر فرد در سازمان، شخصيتي خاص و متفاوت با ديگران دارد. نتيجه اينکه شرکتها با فرهنگهاي متفاوتي در حال فعاليت هستند که اين تفاوتها نقش بسزايي در شکوفائي سازمان ايفا مي نمايد. بديهي است که تنها ميزان عملکرد نمي تواند نقش فرهنگ بالاي سازماني را بيان کند. عواملي مانند سرمايه گذاري و فناوري نيز نقش مهمي در اين مقوله ايفا مي نمايند.
در دو دهه گذشته، شعارهاي زيادي از سوي شرکتها مبني بر اهميت مشتري و تامين خواسته مشتري بيان شده است. امروزه هم شرکتها بر اهميت نقش مشتري تاکيد فراواني دارند. نتايج تحقيق نيز معين کننده بالاترين اهميت شرکتها بر مشتري و تامين نيازهاي مشتري است وجالب توجه اينکه ميزان سنجش عملکرد اين شرکتها همبستگي خاصي با ميزان اهميت گذاري آنها به مشتري نداشته است.
_ 78 درصد شرکتها در پرسشنامه هاي خود امتياز 6 تا 7 از 10 را به مشتري مداري داده اند اما تنها 23 درصد آنها اعلام کرده اند که به کارکنان خود به جهت افزايش عملکرد شرکت، پاداش داده اند.
_ بيش از 50 درصد شرکتها، عملکرد بالا (امتياز بيش از 7 از 10) داشته اند که تنها 12 درصد آنها به دليل افزايش ميزان رضايت مشتريان، به کارکنان خود پاداش داده اند.
بديهي است که در بطن محيط متغير و آشوب زده کسب وکار امروزي، عوامل خاصي رشد و نمو مي کنند که رسيدگي به اين عوامل و شاخص بودن در آنها مي تواند موجب موفقيت يا شکست سازمانها شود. موج مشتري مداري نيز جزء عوامل امروزي است، اما موضوع اصلي، مديريت صحيح اين عوامل است زيرا سازماني موفق خواهد بود و اعتماد به نفس بيشتري خواهد داشت که مقادير عوامل مهم را بالا يا پايين نبرد، بلکه بتواند از اين عوامل، پاسخ مناسبتري به مشتري خود بدهد.
در تحقيق حاضر معين شده است که سرمايه گذاري، يکي از عوامل کليدي در بالا بردن شاخص BC است. نفس سرمايه گذاري و عواملي که مي توان بر روي آن سرمايه گذاري کرد هم مهم است. سرمايه گذاري مي تواند بر روي کارکنان، بازاريابي، تبليغات وحتي زيرساختار باشد، اما آمار و اطلاعات تحقيق حاضر با ذکر چند دليل زير، به صورت خاص، سرمايه گذاري روي ICT را به عنوان مهمترين سرمايه گذاري معين کرده است.
_ شرکتهاي انگليسي، بيشترين ميزان شاخص BC را بدست آورده اند که متعاقب آن و طبق نمودار 2، بيشترين سرمايه گذاري نيز بر روي ICT انجام شده است.
_ افزايش در سرمايه گذاري روي ICT در شرکتهاي مورد مطالعه منجر به کاهش قابل توجه هزينه هاي کنترل در اين شرکتها شده است.
_ آمار موجود در جدول 1 نمايانگر اين است که 80 درصد از 20 شرکت اول، به طور مستقيم در اين محور فعاليت داشته يا اساس مديريت سازمان مبتني بر سرمايه گذاري مؤثر بر روي ICT است.
عملکرد
نتايج تحقيق مبتني است بر اينکه بيشترين عامل اثرگذار در عملکرد بهينه سازمانها، فرهنگ است. اين بدان معني است که شرکتهاي موفق با ميزان بالاي شاخص BC عملا" بر اساس فرهنگ بالاي سازماني، داراي استراتژي‌هاي معين ومشخصي بوده اند که وجود اين استراتژي‌ها، عامل و معياري براي سرمايـــــه گذاري صحيح بر روي عوامل صحيح، ايجاد وبکارگيري فناوريهاي مناسب، دقت بر روي معيارهاي مشتري مداري و مواظبت از انطباق شرايط سازمان با سياستهاي اقتصادي کشور بوده است.
اقتصاد
بديهي است که سازمانها و شرکتها نمي توانند از محيط اقتصادي و اثرات آن بر اعمال و فعاليتهاي خود چشم پوشي کنند اما، محيط اقتصادي يک کشور براي کليه سازمانهاي فعال در آن کشور تاحد زيادي برابر و ثابت است واگر بخواهيم به فاکتورهايي به صورت خاص براي شرکتها اشاره کنيم، به همان عواملي خواهيم رسيد که در مدل اعتماد به نفس سازمانها - يعني ميزان تورم، بيکاري و نرخ GDP – است. هر سازمان مي تواند در کشور يا محل جغرافيايي خود، بر آن تاثير گذار باشد. با توجه به جداول 1 و2 که اين سه عامل را در کشورهاي مورد تحقيق نشان مي دهد، مي توان اين موضوع را درايران مورد بررسي قرار داد.
اثرات ماهيت، نوع فعاليت و محيط جغرافيايي سازمان در شاخص BC
وقتي که بخواهيم مقايسه اي در 971 سازمان مختلف در کشورهاي مورد تحقيق داشته باشيم، به گونه اي که آنها را بر اساس محل جغرافيايي و ماهيت فعاليت آنها رتبه بندي کنيم، به نتايج جالبي مي رسيم که مطالب زير نتايج اين بررسيها را نشان مي دهد. اگر نگاهي به ميزان پراکندگي جايگاه شرکتها را در کشورهاي مورد تحقيق و پراکندگي آنها را بر اساس فعاليت داشته باشيم، مشاهده مي شود50 شرکت برتر با بيشترين ميزان BC، بيشتر در کشورهاي انگلستان و اسپانيا هستند.
ماهيت فعاليت
نکته ديگر اينکه که در صنعت حمل ونقل و خرده فروشي، 50 شرکت برتر دنيا بيشتر متراکم شده اند و کمترين ميزان فعاليت از 50 شرکت برتر را در بخش توليدي ملاحظه مي کنيد. اينک، بر اساس موقعيت جغرافيايي کشورها و ماهيت فعاليت آنها، مطالب را جمــــع بندي، تحليل و نتيجه‌گيري مي کنيم، به گونه اي که بتوان آن را در سازمانهاي ايراني نيز بکار بست.
بلژيک
بلژيک، ضعيف ترين کشور مورد مطالعه در تعيين شاخص BC است، به گونه اي که هيچ يک از 20 شرکت برتر بر اساس ميزان BC، بلژيکي نبوده اند. تنها مورد قابل ذکر، وجود يک شرکت بلژيکي در 30 کشور برتر است. دليل عمده و نکته کليدي اين موضوع، نبود مديريت هزينه و فقدان افزايش رضايت مشتريان در شرکتهاي بلژيکي است. آنها معتقد بوده اند که مي توان از طريق سرمايه گذاري روي تجهيزات و فناوريهاي موجود، بهترين موقعيت را در کسب وکار بدست آورد که همين امر باعث شد تا آنها نتوانند بدرستي ميزان اعتماد به نفس را در کسب و کار شرکتهاي موجود تعيين و افزايش دهند. درضمن، ميزان سرمايه گذاري اين کشور در ICT، کمترين ميزان و مقدار را در کشورهاي مورد مطالعه داشته است.
فرانسه
پس از بلژيک، کمترين ميزان BC درکشورها مربوط به فرانسه است، به گونه اي که در 500 شرکت برتر، کمترين آمار را داشته است. مهمترين عامل اين مقدار کم در BC، ضعف کشور و شرکتهاي آن در استقرار نظام ICT نسبت به شرکتها و کشورهاي ديگر است. به طور مثال، اين کشور در استقرار مديريت دانش و کسب و کار الکترونيک در شرکتهاي خود، عملکرد بسيار ضعيفي داشته است. شرکتهاي مورد مطالعه اين کشور معتقد هستند که نمي بايست سرمايه گذاري خاصي روي ICT داشت. البته متذکر مي شويم که از انتهاي سال 2004، کشور فرانسه و شرکتهاي فعال در اين کشور، سرمايه گذاري قابل توجهي در ICT انجام داده اند که مي تواند نقش بسزايي در افزايش ميزان BC در مطالعات بعدي داشته باشد.
آلمان
به اعتقاد اتحاديه اروپا، آلمان نيروي محرکه اتحاديه اروپا است. اين موضوع با ميزان بالاي شاخص BC در کشور آلمان نيز مطابقت دارد. وجود 2 شرکت در 50 شرکت برتر و 6 شرکت در 100 شرکت برتر و جايگاه آن کشور بالاتر از بلژيک و فرانسه نيز اثبات کننده اين موضوع است. با توجه به اين مطلب که کشور آلمان از سال 2000 تا کنون، سرمايه گذاري مناسبي در ICT داشته است، مي توان نتيجه گرفت که اثرات آن را در سال 2003 تا 2004، درقالب افزايش شاخص BC، مشاهده کرده است.
ايرلند
احراز نمره 7 از 50 شرکت برتر و دارا بودن ميزان 17 از 100 شرکت برتر در تحقيق از يک طرف و رشد بالاي نرخ GDP اين کشور نسبت به کشورهاي ديگر، نشان‌دهنده موفقيت نسبي شرکتهاي مورد مطالعه اين کشور است. اما همانطور که قبلا اشاره شد، محور اقتصاد در مدل اعتماد به نفس نسبت به عملکرد و ديگر محورها، نمي تواند عامل تصميم گيري نهايي باشد که اين امر باعث مي شود بتوان حدس زد که شرکتهاي فعال در اين کشور در حاشيه امنيت نيستند و محور اقتصاد نمي تواند نقش نهايي را در پيشرو بودن اين کشور، ايفا نمايد.
هلند
دارا بودن 6 شرکت در بين 100 شرکت برتر، تشابهات زيادي را بين اين کشور و همسايه آن يعني آلمان به نمايش مي گذارد. اما با توجه به فاکتور عملکرد در مقايسه کشورها، مي توان ملاحظه کرد که اين کشور پس از انگلستان، اسپانيا و بلژيک، در مقام چهارم قرار مي گيرد. يکي از مهمترين عوامل بالا بودن شاخص BC نزد شرکتهاي فعال در اين کشور، ميزان سرمايه گذاري قابل توجه آنها در ICT است که در آينده نزديک مي‌تواند به بزرگترين عامل رشد شاخص BC در اين کشور تبديل شود.
اسپانيا
بهبود عملکرد شرکتهاي اين کشور در آينده نزديک بسيار محتمل است. فاصله قابل توجه شرکتهاي اين کشور با کشورهاي ديگر و نزديکي آن با انگلستان و احراز مقام دوم در شاخص BC پس از انگلستان در بين 50 شرکت برتر و حتي 100 شرکت برتر نشان از اعتماد به نفس بالاي شرکتهاي اين کشور دارد. پيشرفت قابل توجه در طراحي و استقرار سيستمهاي مديريت مبتني بر دانش، ميزان کارآفريني بالا و قابليت همساز نمودن شرکتهاي اين کشور را با فناوريهاي جديد را نشان مي دهد.
سوئد
هوشياري اين کشور و آينده بسيار روشن شرکتهاي فعال در اين کشور قابل توجه است. وجود 6 شرکت در 100 شرکت برتر و 21 شرکت در 250 شرکت برتر، اين کشور را از نظر شاخص BC، به ظاهر در سطح پاييني نشان مي دهد، اما اين کشور توانسته است با درنظر گرفتن 5 عامل اساسي مدل اعتماد به نفس کسب وکار، از آلمان، فرانسه و ايرلند جلو بزند. نکته ديگر اينکه، بالاترين عملکرد شرکتهاي سوئدي مربوط به فعاليت خدمات IT است که رتبه 16 با مقدار 68 در شاخص BC در 20 شرکت برتر است. يکي ديگر از نقاط قوت اين کشور در بالا بودن ميزان اعتماد به نفس، بالا بودن کنترل و مديريت هزينه و همچنين بالا بودن ميزان شاخص رضايت مشتريان است.
انگلستان
همانطو که ملاحظه کرديد، اين کشور توانسته است، بالاترين ميزان شاخص اعتماد به نفس را کسب کند. ماهيت جزيره اي اين کشور از يک طرف و محافظه کار بودن بيش از اندازه اين کشور در سياستهاي اقتصادي و سرمايه گذاري شايد مهمترين نقش را در بالا بودن اعتماد به نفس آن، ايفا مي کند. اما نبايد اين نکته را فراموش کرد که سرمايه گذاري اين کشور در ICT و نوآوري در فناوريهاي موجود نزد شرکتهاي فعال اين کشور، آينده اي روشن را براي آن رقم خواهد زد.
نتيجه گيري
اين تحقيق که به کمک مدل بهبود يافته اعتماد به نفس گارتنر در 8 کشور، بيش از 971 شرکت فعال را ازطريق طراحي شاخص اعتماد به نفس از ارديبهشت سال 1382 تا اسفند 1383، پيمايش کرده و به نتايج قابل توجهي رسيده است که مي توان آنها را به شکل زير خلاصه کرد:
_ ازطريق مدل پنج عاملي اعتماد به نفس شرکتها، شاخصي طراحي شد که ميزان اعتماد به نفس شرکتها را محاسبه مي کند. مدل جديد که بهبود يافته مدل گارتنر است، عوامل را به اجزاي مختلف تقسيم و بر اساس آمار و اطلاعات موجود و قابل دسترس براي شرکتهاي ايراني، 8 کشور را مقايسه کرد. محور اقتصادي در اين کشورها و کشورهاي مورد مطالعه در آينده، مي تواند به صورت ثابت و براساس اثرات عملکرد شرکتها در رشد نرخ GDP و ميزان اشتغال زايي شرکتها و کاهش نرخ تورم، مورد استفاده قرار گيرد و عواملي چون عملکرد، ميزان و محورهاي سرمايه گذاري نيز مهمترين عوامل تصميم گيري در شاخص BC هستند.
_ نتايج اوليه حاکي از آن است که عامل فرهنگ و ميزان استقبال از آن، نقش بسزايي در افزايش سودآوري شرکتها و بالا بردن ميزان اعتماد به نفس آنها، ايفا مي کند. در ضمن اين عامل، نقش بسزايي نيز در بالا بردن و افزايش عملکرد شرکتها به عهده دارد.
_ اگر شرکتي در ايران بخواهد با توجه به اين تحقيق، شاخص اعتماد به نفس خود را بالا برد و به صورت يک شرکت ممتاز به فعاليت خود ادامه دهـــد، مي بايست در قدم اول، به فرهنگ سازماني و نقش ارتباطات بين جامعه (مشتريان و ذينفع ها)و کارکنان خود بپردازد.
_ گام بعدي در تثبيت موفقيت شرکتها، مورد توجه قرار دادن رضايت مشتريان است. اگرچه اين موضوع به صورت متداول در اکثر شرکتها مورد بررسي و اقداماتي نه چندان بنيادي قرار مي گيرد اما سرمايه گذاري روي ICT و ايجاد شبکه سنجش رضايت مشتريان با هدف شناسايي و بالا بردن رضايت آنها، يکي از محورهاي مهم در ايجاد ارتباط مؤثر بين سازمان و جامعه محسوب مي شود.
_ سرمايه گذاري در فناوريهاي جديد، نقش مهمي را در افزايش عملکرد سازمان ايفا مي کند، اما مراقبت در سرمايه گذاري روي ICT بسيار مهم است، زيرا شکست در اين سرمايه گذاري و عدم بازدهي مناسب آن، موجب کاهش چشمگيري در پيشرفت شرکت مي‌شود.
_ شرکتهاي فعال در کشور انگلستان، رتبه اول را در کسب امتياز شاخص BC بدست آورده‌اند. مطالعه عميق بر روي عملکرد شرکتهاي موفق در اين کشور، عامل مهمي در محک زني رقابتي شرکتهاي ايراني خواهد بود. يادآوري مي شود که اين موضوع نمي‌تواند هميشه به عنوان برگ برنده کشور انگلستان باشد زيرا سرمايه گذاريها و بخصوص سرمايه گذاري بر روي ICT، در کشورهاي اروپايي ديگر، مقوله‌اي است که نتايج آن در آينده نزديک مي تواند باعث ارتقاي شرکتهاي فعال در کشورهاي ديگر از جمله سوئد شود.
_ فاکتور عملکرد براي شرکتهاي ايراني که به اين عامل بسيار اهميت مي دهند، به عنوان يک فاکتور قابل بهبود در کوتاه مدت براي بالا بردن شاخص BC، غير قابل کتمان است اما به اين نکته مي بايست توجه شود که شرکتهايي که عملکرد مثبت آنها باعث سود 9.1% شده است در سود ناشي از کسب رضايت و خشنودي مشتريان، به ميزان 8% رسيده اند. اين مسئله گوياي اهميت کسب رضايت مشتريان در کنار بهبود عملکرد محسوب مي شود.
_ 35 درصد از شرکتهاي اروپايي، به دليل عدم موفقيتشان در محورهاي فرهنگي و سرمايه گذاري، نتوانستند نتايج مناسبي در محور عملکرد کسب کنند. به عبارت ساده، شرکتهاي ايراني زماني مي توانند در محور عملکرد موفقيت چشمگيري حاصل کنند که بتوانند طرحهاي توسعه خود را مطابق با فرهنگ سازماني و جامعه و همچنين تکيه بر نوع سرمايه گذاري خود، به انجام برسانند.
_ تکيه بر يک خط توليد يا فعاليت تک محصولي در شرکتهاي مورد مطالعه نشان داده است که اين موضوع نقش بسزايي را در پائين آوردن شاخص BC، ايفا مي کند. به عبارت ساده، شرکتهاي ايراني تا آنجايي که ممکن است مي بايست از ايجاد صنعت تک محصولي يا تک خدماتي پرهيز کنند، زيرا ميزان ريسک پذيري اين فعاليت بسيار زياد است و به همان اندازه که مي تواند موجب موفقيت شرکت شود، مي‌تواند موجب شکست سازمان نيز بشود.
_ اکثر شرکتها در کشورهاي مورد مطالعه (به جز شرکتهاي هلندي و ايرلندي) اميدوارند که فعاليت بهتري در آينده داشته باشندو ميزان شاخص BC خود را افزايش دهند. به عبارت ساده، اميدواري اين شرکتها در سرمايه گذاري و عوامل سرمايه گذاري مانند ICT به منزله ايجاد بستري است که محصول آن در آينده نزديک به بار خواهد نشست.

 

منابع
1) South African Chamber Business (SACOB),.
2) Corporate India, New Delhi,
3) Foreign Chambers In Japan (FCIJ),.
4) J. Allex Murray, School of Business and Economics, Wilfrid Laurier University,
5) Canada"s Technology Traingle, January
6) Deal & Kennedy, "New Organizational Culture", McGrawHill