نویسنده: زینب مقتدایی
منبع:راسخون
 

زمینه‌هاى اجتماعى ظهور مکتب شیکاگو و تأسیس آن در نتیجه انقلاب صنعتی شمار فراوانی از مردم در سده های نوزدهم و بیستم از خانه های روستایی شان کنده شده و به محیط های شهری سرازیر شدند. در ۱۸۹۰شیکاگو دومین شهر بزرگ آمریکا با جمعیتی بالغ بر۱/۱میلیون نفر بود. ماکس وبر در سفرش به این شهر آن را چنین توصیف می کند: شیکاگو شبیه فردی است که پوست بدنش درحال ورقه ورقه شدن است و روده هایش نیز درکسب و کار دیده می شوند، این نشان گر اوضاع نابسامان این شهر نسبت به اروپا در آن دوران است شاید همین نابسامانی های اجتماعی و مهاجرت های زیاد به این شهر دلیل شکل گیری یک مکتب در حوزه علوم اجتماعی در این منطقه بود. ماهیت زندگی شهری و مسائل آن توجه بسیاری از جامعه شناسان اولیه، به ویژه وبر و گئورک زیمل را به خود جلب کرد. در واقع شاخص نخستین مکتب عمده‌ جامعه شناسی آمریکایی، یعنی مکتب شیکاگو، بیشتر نگرانی درباره‌ مسائل شهری و علاقه به این امر بود که از شهر شیکاگو به عنوان آزمایشگاهی برای بررسی شهر گرایی و مسائل آن استفاده شده است.
شروع قرن بیستم در آمریکا با تحول شدید اقتصادى و حرکت از جامعه روستائى (سنتى) به جامعه شهرى (مدرن) همراه شد. شهرها به سرعت با خیل عظیم مهاجران مواجه شدند و روز به روز بر جمعیت آن ها افزوده مى‌شد. در اثر این تحولات جمعیتى، شهر شیکاگو رشدى خیره کننده داشت. جمعیت شیکاگو از سال ۱۹۰۰ تا ۱۹۳۰ در هر دهه ۵۰۰ هزار نفر را در خود جاى داد. علاوه بر این مهاجرت مردمانى با فرهنگ‌هاى مختلف (که از روستاها و مناطق متفاوت به شهر آمده بودند) جمعیت شهر را مجموعه گسترده‌اى از گروه‌هاى قومى و ملیت‌هاى مختلف مى‌کرد. در صورتى‌که محدودیت‌هاى شهرى آن ها را ملزم به زندگى در فضاهاى بسیار نزدیک به یکدیگر کرده بود. تفاوت‌هاى اجتماعى باعث تفاوت در محل سکونت و تراکم و عدم تراکم جمعیت در مکان‌هاى مختلف مى‌شد. بدین‌ترتیب مسائلى چون کمبود مسکن، برخورد فرهنگ‌هاى مختلف که با یکدیگر مخالف و ناسازگار مى‌نمودند، به سرعت چهره خود را نشان دادند. شیکاگو سرآمد شهرهاى آمریکا بود و به دست‌آوردهاى خود مى‌بالید. نخستین آسمان‌خراش فولادى در همین شهر ساخته شده بود، جریان رودخانه شیکاگو را براى مصارف خاص این شهر منحرف ساخته بودند، ارزش زمین آن با شتابى سرسام‌آور افزایش یافته بود و بر اثر مهاجرت‌هاى بى‌رویه و آشفته‌ بازار مناطق آلونک‌نشین آن، میزان بزهکارى نیز در این شهر افزایش چشمگیر یافته و از نظر جنایت سازمان یافته، سرآمد جهان شده بود. قمار غیرقانونى، فحشا، گانگسترها، حقه‌بازى‌هاى انتخاباتى و فساد پلیس و سیاستمداران و نارسائى سیستم قضائى در آن امرى عادى بود. در این شهر همه جور آدمى یافت مى‌شد. مهاجران تهی دست لهستانى، ایرلندى، ایتالیائى، یونانى و سیاهپوستان و روستائیان آمریکائى همه به‌سوى آن روان شده بودند. شهرى با چنین ویژگى‌هائى زادگاه "مکتب شیکاگو" گردید.
در ۱۸۹۲، دانشگاه نوبنیاد شیکاگو با کمک ۳۵ میلیون دلاری جان‌دى راکفلر رئیس شرکت نفت استاندارد و به ریاست ویلیام رینى‌هارپر، درهاى خود را به‌سوى دانشجویان گشود. این دانشگاه از همان آغاز، چشم‌انداز دیگرى از شیکاگو را به روى آمریکائیان گشود. هارپر به دانشگاه‌هاى شرق آمریکا حمله برد و با وعده درآمد دوبرابر و چشم‌انداز کار در دانشگاهى که در آینده نزدیک بزرگ‌ترین دانشگاه جهان خواهد شد، همه آن استادانى را که مى‌پسندید به این دانشگاه جذب کرد. دانشگاه شیکاگو با انتخاب آلبیون اسمال توسط شخص هارپر به ریاست بخش جامعه شناسی، نخستین بخش جامعه شناسی آمریکا را در آن دوران راه اندازی کرد که تأثیرات زیادی داشت.
در زمینه جامعه‌شناسى، هارپر، آلبیون اسمال را بر دیگران ترجیح داد و وى را به سمت مدیر بخش جامعه‌شناسى منسوب نمود. همچنین تورشتاین وبلن، ویلیام توماس، جرج هربرت مید و بسیارى از اندیشمندان طراز اول آن زمان را به‌سوى آن دانشگاه جذب کرد. گئورگ زیمل و نظریاتش تأثیرات زیادی بر بخش جامعه شناسی دانشگاه شیکاگو داشتند. دیدگاه های نظری زیمل راجع به ارتباطات در نوشته های رابرت ازرا پارک چنین منعکس شده:
جامعه به عنوان مفهوم اصلی جامعه شناسی در برگیرنده ارتباط میان افراد است. تمامی ارتباط انسانی نوعی از تبادل پیام را به نمایش می گذارند که تأثیر دو سویه را بر روی افراد به تحلیل می کشاند. بطور معمول ارتباط میان افرادی برقرار می شود که در فاصله اجتماعی متفاوتی از یکدیگر قرار گرفته اند ارتباط انسانی نیاز های اجتماعی افراد را تأمین می نماید انواع مشخص ارتباطات به مرور زمان ثابت و پایدار می شوند پس فرهنگ و ساختار اجتماعی را نشان می دهند. بدین‌ترتیب طى چند سال دانشگاه شیکاگو در صدر دانشگاه‌هاى ایالات متحده قرار گرفت. ویلیام توماس، پس از مدتى رابرت ازرا پارک را به دانشگاه شیکاگو دعوت کرد. همان طور که قبلاً گفته شد؛ پارک در سال ۱۸۶۴ در پنسیلوانیا چشم به جهان گشود. پس از اتمام دبیرستان براى ادامه تحصیل به دانشگاه مینه سوتا رفت، ولى پس از یک سال تحصیل از آن بیرون آمد و دانشگاه میشیگان را براى ادامه تحصیل برگزید که در آنجا جان دیوئى فیلسوف بزرگ آمریکائى استاد وى بود. او طى سلسله مقالات دقیقى، به طرح مسائل شهرى نظیر زندگى ماشینى شهرى و فساد ناشى از آن، مهاجرنشین‌ها و زمینه‌هاى پیدایش تبهکارى پرداخت. او شهر را آزمایشگاه ممتازى تشخیص داده بود که در آن توانست انسان شهرى نوظهورى را که جامعه صنعتى آفریده بود، مورد بررسى قرار دهد. این مطالعات سرآغازی براى مکتب شیکاگو به‌شمار مى‌آید.
پارک پس از ورود به دانشگاه شیکاگو در سال ۱۹۱۴ به تدریس در مورد سیاهپوستان آمریکا پرداخت. پس از کناره‌گیرى توماس، اسمال، عضو برجسته این گروه شد. پارک علاقه خود را به مسائل شهرى را وارد دانشگاه خود کرد. او نوشته بود که "بیشتر از هر انسان زنده دیگرى به مسائل شهرى پرداخته‌ام و شهرهاى گوناگون جهان را زیر پا گذاشته‌ام" . وانگهى پارک "شهر، اجتماع و منطقه شهرى را تنها یک پدیده جغرافیائى نمى‌دانست بلکه آن را همچون یک ارگانیسم زنده در نظر مى‌آورد".
بررسى دقیق این ارگانیسم زنده، همان کارى بود که پارک دانشجویان خود را به انجام آن تشویق مى‌کرد. دانشجویان برجسته‌اى چون هربرت بلومر، لوئیس ورث، رابرت فاریس، رابرت ردفیلد و جوزف لومان که بسیارى از آنان ریاست جامعه جامعه‌شناسان آمریکا را عهده‌دار گردیدند. بدین‌سان شهر شیکاگو یک آزمایشگاه طبیعى بزرگ براى بررسى انسان شهرى و سکونتگاه طبیعى خود گشته بود.
گروه جامعه‌شناسى دانشگاه شیکاگو برخلاف کژفهمى‌هاى رایج، به هیچ روى تنها به گردآورى واقعیت‌ها علاقمند نبود، بلکه از همان آغاز در جستجوى صورت‌بندى‌هاى مفهومى و نظرى شهرنشینى بود که با آن ها بتوان رشته جامعه‌شناسى را از کار اجتماعى عملى و نیز از صرف گردآورى داده‌هاى اجتماعى متمایز کرد. مطالعاتی که در چارچوب این مکتب انجام شده، بیشتر در زمینه مسائل شهری، انحرافات اجتماعی، سازمان های اجتماعی و مسائل کاروشغل است. آنان در پایه ریزی جامعه شناسی شهری نقش مهمی داشتند؛ تعدادی از نویسندگان مرتبط با دانشگاه شیکاگو از دهه 1920 تا دهه 1940، مفاهیم و اندیشه هایی را پدید آوردند که برای سال های بسیاری شالوده اصلی نظریه و پژوهش در جامعه شناسی شهری بود. به هر روى علاقه فزاینده گروه جامعه‌شناسى دانشگاه شیکاگو به مسائل شهر و اجتماع گسترده‌تر و روى آوردن آن به موضوع‌هاى انسان دوستانه اصلاح‌گرانه، این گروه را به گرایش‌هاى ضد نظریه نکشانده بود، بلکه یک علاقه دوگانه ای به تحقیق و نظریه در اکثر کارهای آن ها دیده می شود.
پس در آن زمان شرایط آمریکا و شهر شیکاگو برای اتخاذ برداشتی نو در قبال اشغال فضا مناسب بود. پس از شکل گیری دانشگاه شیکاگو و اهمیت یابی مطالعات علوم اجتماعی و فراگیر شدن مباحث شهری زمینه ها برای شکل گیری مطالعات بر مبنای فکری و ایدئولوژیک خاص فراهم شد. در این مورد دانشگاه شیکاگو و دانشکده علوم اجتماعی با تعریف حدود و ثغور یک جامعه شناسی کاربردی شهری بسیار مؤثربودند. در این احوال و با توجه به اینکه شیکاگو مانند بسیاری دیگر از شهرهای آمریکایی به عنوان آزمایشگاه عظیمی برای مطالعات اجتماعی بدل شده بود، بستر سازی اولیه برای شکل گیری مکتب شیکاگو برداشته شد.
همزمان در سال 1916 مطالعه محیط انسان ساخت و محیط اجتماعی برای اولین بار بوسیلة رابرت ازارا پارک و ویلیام تامس جامعه شناس مکتب شیکاگو صورت گرفت. این مکتب بعدها با عنوان اکولوژی انسانی شیکاگو، زمینه را برای شکل یابی بوم شناسی اجتماعی شهر فراهم کرد. این مکتب رویکردی عمدتاً محیط شناختی داشت و به همین دلیل با نام محیط شناسی شهری نیز مطرح گشت. نگاه مکتب شیکاگو (در نظریات جدید) به شهر که از آن بعنوان محیط شناسی شهری نیز یاد می کنند، نگاهی انتقادی و بحث برانگیز می باشد. این دیدگاه با قیاس انداموارگی، شهر را همچون پهن های جغرافیایی در نظر می گیرد که در آن جریانات اکولوژیکی همچون جامعه گیاهی و حیوانی رخ می دهند. انگیزه های اصلی اجتماعی توجیه کننده این مکتب رشد سرسام جمعیت شهری، ورود مهاجرین، ناهمگنی جمعیت، جدایی گزینی اجتماعی ودر کل معضلات روز افزون اجتماعی در شهرها می باشد.
بنابراین می توان گفت؛ تا دهه‌هاى اخیر تأثیر مکتب شیکاگو در جامعه‌شناسى که در ربع اول قرن بیستم بسیار برجسته بود در همه کتب و مقالات جامعه‌شناسى شهرى به چشم مى‌خورد و مورد بحث و گفتگوى مربوط به مطالعات شهرى در جهان بود. به‌طورى که آنتونى گیدنز مى‌نویسد، در مکتب شیکاگو دو مفهوم به هم پیوسته، شایان توجه ویژه است: مفهوم نخست چیزى است که "رهیافت زیست محیطی" یا بوم‌شناختى (اکولوژى) در مورد پخش و توزیع حومه‌هاى هم‌جوار شهرى نامیده مى‌شود. این مفهوم بر پایه مقایسه‌اى آشکار با فرآیندهاى زیست محیطى یا اکولوژیکى استوار بود، (رابطه موجودات با محیط زیست خود) فرآیندهائى که در آن ها زندگى حیوانى و گیاهى در محیط فیزیکی، به‌گونه‌اى منظم، از راه شیوه‌هاى مختلف سازگارى با محیط پخش و پراکنده شده بود. به نظر پارک، "شهر از راه فرآیندهاى رقابت و تهاجم و موفقیت‌هاى قابل مقایسه با آنچه در محیط زیستى رخ مى‌دهد، در محدوده مناطق طبیعى سامان مى‌یابد". این فرآیندها، ناحیه‌بندى و ویژگى‌هاى نواحى مختلف همجوار شهرى را اداره مى‌کنند. نواحى مرکزى شهرها، مراکز اصلى سوداگری، تأسیسات بازرگانى و سرگرمى و تفریحات هستند. در پیرامون اینگونه مراکز نواحى همجوار که داراى تعداد زیادى واحدهاى مسکونى ارزان قیمت و استیجارى و مسافرخانه‌ها است و اندکى دورتر، نواحى مسکونى طبقه کارگر و حومه مسکونى طبقه متوسط در مناطق حاشیه‌اى دورتر وجود دارد. رهیافت دوم مکتب شیکاگو، دیدگاه لوى ورث با عنوان "شهرنشینى به منزله راه زندگی" است که براى تعیین ویژگى‌هاى جهانى زندگى در شهرها ادعاهائى دارد.
رشد و شکوفایی روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی در شیکاگو نتیجه فعالیت پژوهشگران زیر بود:
چارلز هورتون، کولی، جان دیویی، جورج هربرت مید ، رابرت ازرا پارک.

چهره های کلیدی مکتب شیکاگو

- آلبیون اسمال

بنیان گذار بخش جامعه شناسی که توانست در سال های اولیه تأسیس این بخش، ریاست آن را بر عهده بگیرد. وی مراکزی را برای رشد این مکتب بنیان نهاد.

- ویلیام آی توماس

دکترای خود را از دانشگاه شیکاگو گرفت و در رشته مطالعات قوم شناسی در برلین و گوتینگن تحصیل کرد. او اشاره داشت که اگر انسان موقعیت و شرایط را به شکل واقعی تنظیم کند در نتیجه به کار و پیامد های آن به شکل واقعی عمل می کند. کتاب دهقان لهستانی در اروپا و آمریکا نوشته فلوریان زنانیسکی و ویلیام توماس نخستین کتاب کلاسیک در جامعه شناسی تجربی آمریکا به شمار می رفت(دو میلیون لهستانی بین سال های۱۸۸۰ تا ۱۹۱۰به آمریکا مهاجرت کردند.) آن ها از نخستین چهره های مؤثر در مکتب شیکاگو بودند که مباحثی چون مهاجرت، گروه های اقلیت قومی، شرایط زنان، انحراف اجتماعی و نابرابری فضایی را مطرح کردند. این دو محقق در زمینه تک نگاری ها، سبکی نوین ابداع کردند که نتیجه آن در تک نگاری عظیم درباره دهقانان لهستانی متبلور شد.

- ارنست برگس

جامعه شناس خانواده و بوم شناس انسانی؛ ارنست برگس به عنوان جامعه شناس کانادایی از جمله شخصیت های تأثیرگذار در تفکرات مکتب شیکاگو بود. وی با تحلیل فرآیندهای اکولوژیکی شهر، آن ها را در قالب رقابت، سلطه، جانشینی و تهاجم در شهر ارائه و بر این اساس الگوی گسترش فیزیکی شهر شیکاگو را در دوایر متحدالمرکز ترسیم نمود. برگس در فرآیند تقسیم فضایی شهر، الگوی ارتقای اجتماعی ساکنین را مطرح نمود و بیان کرد که این فرآیند به صورت سلسله مراتبی از مرکز به پیرامون شهر اتفاق می افتد.
پس وی نظریه دوایر هم مرکزدر ساختار را شهری را پیشنهاد کرد به این معنا که شهر یک محل مرکزی- تجاری داردکه چرخه های متوالی ساکنین طبقه بالا، طبقه پایین و متوسط جامعه،آن را احاطه می کند. پس مکتب شیکاگو غالباً با مدل برگس شناخته می شود که براساس الگوهای کاربری زمین شیکاگو در دهه 1920م تهیه شد. هدف از این طرح حذف الگوهای اساسی جدایی اجتماعی در شهرهای مدرن بود. این مدل مناطق متحدالمرکز، معرف رشد شهر، بدون درنظرگرفتن ویژگی های طبیعی آن مانند تپه ها، سواحل و بنادر بود. در این مدل، وجود منطقه مرکزی تجاری در مرکز شهر و کمی دورتر از آن منطقه انتقالی با خصیصه پس روندگی شهری بر اثر پیشروی صنعت و تجارت بدیهی بود. این مسأله منطقه مرکزی را برای ساکنانی که درصورت توانایی می توانستند به خارج از آنجا به سوی منطقه مسکونی کارگران یا شهرک های اطراف (منطقه تحت نفوذ طبقات متوسط) بروند، بی جاذبه نمود. برگس این مدل را تأییدی بر اهمیت فرایندهای بوم شناختی می دانست؛ بدین معنا که در پی رشد شهرها امواج هجوم مردم به آن شکل می گرفت، مردمی که از سرزمین های واگذارکرده خود به دیگران به طرف شهرها سرازیر می شدند که سرانجام به رقابت بین اجتماعات متفاوت و تغییر شکل شهر می انجامید. تأیید این مدل و حمایت از آن درنهایت به تحقیقات قابل ملاحظه ای مبتنی بر آمار و مرتبط با نقشه کشی کاربری زمین، توزیع گروه های خاص جمعیتی و کژرفتاری های اجتماعی مانند خودکشی و جنایت انجامید. جان دیویی در بخش فلسفه شیکاگو بین ۱۹۸۴ تا ۱۹۰۴ تدریس می کرد. وی در ۱۹۰۴ به دانشگاه کلمبیا نقل مکان کرد. او طرفدار و مبلغ عمل گرایی بود.
* مدل توسعه فضا از برگس
منطقه اول: منطقه تجاری مرکزی؛ این منطقه جایی است که قیمت زمین بسیار بالاست و فروشگاه های بزرگ، بناهای اداری، بانک ها و مراکز فعالیت اقتصادی در آن واقع شده اند. علاوه بر این، این منطقه شامل خدمات رفاهی و تفریحی و فرهنگی می شود مثل هتل ها، رستوران ها، تئاترها، سینماها، موزه ها و از این قبیل می شود. جمعیت زیادی روزانه به درون این منطقه حرکت می کند و از آن بیرون می آید. این هسته مرکزی کانون اصلی و اولیه سکونت گاه هاشهری بوده است.
منطقه دوم: نزدیک هسته مرکزی؛ ساکنین کم کم مبدل به مهاجرین تازه وارد به شهر و یا افراد کم درآمد می شوند که به دنبال مسکن ارزان هستند. در این منطقه اماکنی مانند مسافرخانه های گمنام و از این قبیل هم واقع شده اند.کج رفتاری در این منطقه بسیار رواج دارد
منطقه سوم: سکونتگاه های کارگران؛ شامل مسکن نسبتاً ارزان و کوچک می گردد. بعضی کارخانه ها در این قسمت واقع شده اند و ساکنین آن اغلب در کارخانه کار می کنند.
منطقه چهارم: منطقه حومه ای؛ شامل محلاتی می شود که در اطراف شهر وجود دارند. در بعضی از موارد هم شهرک های حومه ای در اطراف دوایر به وجود می آیند. این منطقه محل سکونت طبقات مرفه با خانه های ویلایی است.

- لوئیس ورث

او نیز یکی از اعضای این مکتب است که نظریه شهرنشینی، به عنوان یک شیوه زندگی را مطرح کرد. نظریه وی دراین باب بیش از آن که به تمایز درونی شهرها توجه کند، به این که شهرنشینی، به عنوان شکلی از زندگی اجتماعی چه چیزی است توجه نشان داده و بدین ترتیب به وصف زندگی شهری پرداخته است. به زعم وی افراد موجود در شهر در مجاورت یکدیگر زندگی می کنند، بی آن که یکدیگر را بشناسند. بیشتر ارتباطاتشان زودگذر و جزئی بوده و وسیله ای برای اهداف دیگر است تا این که به خودی خود رضایت بخش باشد. شهرنشینان معمولاً به دلیل دارا بودن تحرک زیاد، پیوندهای نسبتاً ضعیفی دارند؛ درنتیجه، روابط غیرشخصی غیرقابل انکار دارند.
نظریه ورث، مانند دیدگاه بوم شناسی که وجوه اشتراک بسیاری با آن دارد، اساساً مبتنی بر مشاهدات در شهرهای امریکایی است که درعین حال به شهرنشینی در همه جا تعمیم داده شده است.

- جورج هربرت مید

در بخش فلسفه به تدریس روان شناسی اجتماعی پیشرفته که بیشتر دانشجویان دکترای جامعه شناسی در آن ثبت نام می کردند مشغول بود. مهمترین کتاب وی ذهن خود و جامعه است. مید اعتقاد داشت شخصیت افراد در نتیجه ارتباط با دیگران شکل می گیرد همانطور که خود انگار های شخص نیز بوسیله تعامل با دیگران ساخته می شود.

- رابرت ازرا پارک

رابرت ازارا پارک معروف ترین چهره و بهترین نظریه پرداز شناخته شده مکتب شیکاگو به شمار می رفت. وی که قبل از ورود به دانشگاه در سن 49 سالگی، دبیر انجمن دفاع از حقوق مدنی سیاه پوستان جنوب آمریکا بود، در اولین تحقیق خود حرکت مهاجرین، بی خانمان ها، کنترل اجتماعی - تحمیلی، خرده فرهنگ ها و گتوها را در شهر شیکاگو مورد بررسی قرار داد. وی در بررسی های خود پهنه طبیعی شهری که بخشی از شهر بدون طرح از پیش تعیین شده است را مطرح نمود و نمونه های آن را محله های چینی، ایتالیایی و پورتوریکوئی بیان کرد. وی همچنین به تبعیت از رویکرد داروینی (تنازع برای بقا) فرآیند تقسیم فضای شهری را تشریح نمود. همچنین باید گفت، وی اولین نظریه پرداز و پژوهنده ممتاز ارتباطات جمعی است. پارک از برجسته ترین اعضای این مکتب است به دلیل1- شخصیت مسلط 2- آشنایی جامعه شناسان شیکاگو به اروپا 3- علاقه مکتب را به بوم‌شناسی شهری پدیدار کرد. نخستین کتاب درآمدی بر علم جامعه شناسی را با همکاری برجس نوشت. وی در آثار خود، بیشتر به گزارش و توصیف دقیق اجتماعی متمایل بود؛ اما به زعم خویش خدمت اصلیش تحول در مفاهیم کارآمد و امکان پذیرسازی طبقه بندی منظم و تحلیل داده های اجتماعی است. بدین سان، او محیط اجتماعی را از محیط طبیعی متمایز ساخت و براین اساس، سازمان اجتماعی را به دو بخش فرهنگی و زیستی تقسیم نمود.
پیش از جنگ جهانی اول، در مقاله ای تحت عنوان "شهر: پیشنهادی برای تحقیق درباره رفتار انسان در محیط شهری" که دستور کار جامع تحقیق برای جامعه شناسی شهری به شمار می رفت، تأمل در زندگی شهری را مطرح کرد. در این اثر، پارک جامعه را به ارگانیسم تشبیه کرد که در این مسیر جامعه شناسان دیگری نیز در اوایل قرن بیستم به علوم زیستی روی آوردند. وی تمایل داشت تا جامعه شناسی را از قید فلسفه خلاص کند و آن را به علم نزدیک سازد. به همین دلیل، او فکر می کرد که مدل بیولوژیکی بهترین وسیله جهت نزدیک شدن به علم است.
بدین نحو او یکی از پایه گذاران رویکرد بوم شناختی است. بنابرنظر وی، همین که شهر ایجاد می گردد، به نظر می رسد یک مکانیسم بزرگ انتخابکننده ای برقرار می شود که به شیوه ای خطاناپذیر افرادی را از میان جمعیت گزینش می کند که برای زندگی در منطقه خاص از همه مناسب ترند.
به اعتقاد پارک، همان فراگردهای شاخص رشد و تحول اجتماعات زیستی گیاهی و جانوری درمورد اجتماعات انسانی نیز اعمال می کند. جایگاه مکانی گروه های گوناگون در درون یک شهر، به اندازه سامان مکانی یک اجتماع حیوانی منعکس کننده فراگردهای بوم شناختی است.
وی بوم شناسی انسانی را برای نشان دادن اهمیت فرایند تضاد و رقابت در شهرها بر سر منافع نایاب به کار گرفت. ساختار اجتماعی شهرها نشان داد که جوامع متفاوت به تجمع در فضاهای متمایز گرایش دارند. البته این الگو، آماری و لایتغیری نبود و به همان صورت که انواع گیاهان از جایی به جای دیگر منتقل می شوند، جوامع شهری متفاوت نیز چنین کردند. پارک این فرایند را به منزله مرحله ای از چرخه رقابت، سلطه، جانشینی و تهاجم مورد توجه قرار داد.