اهل کتاب در دولت مهدوي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

نويسنده:نصرت الله آيتي

اشاره

بي‏گمان پس از تمهيدات فراواني كه از سوي امام مهدي(ع) براي گرايش اهل كتاب به اسلام واقعي فراهم مي‏شود، بسياري از آنان به اين آيين الهي روي خواهند آورد. اما در مورد سرنوشت اقليتي از آنان كه از سر تعصب چشم از حقيقت مي‏پوشانند و بر آيين منسوخ خود باقي مي‏مانند فرضيه‏هاي گوناگوني قابل طرح است از جمله:
1. اين دسته از اهل كت اب با پرداخت جزيه در سايه حكومت امام مهدي(ع) زندگي خواهند كرد.
2. گروه ياد شده به دليل امتناع از پذيرش حق و تعصب بي‏دليل بر آيين منحرف خود حق حيات نخواهند داشت.
3. از ميان اين دسته از اهل كتاب تنها كساني كشته خواهند شد كه بر عقايد شرك آميز خود باقي بمانند اما سايرين با پرداخت جزيه تحت الحمايه حكومت عدل مهدوي زندگي خواهند كرد.
قدر متيقن كه از روايات معتبر قابل استفاده است اين است كه در حكومت امام مهدي(ع) جهان از وجود اهل كتابي كه بر عقايد شرك آميز خود اصرار بورزند پيراسته خواهد شد.
پيش از اين گذشت كه با توجه به شواهد و قراين فراوان، اكثر اهل كتاب در عصر حكومت امام مهدي(ع) اسلام مي‏آورند و هيچ‏گونه قرينه عقلي يا نقلي كه بر كشته شدن اكثر اهل كتاب در عصر حكومت امام مهدي(ع) دلالت كند وجود ندارد؛ بلكه شواهد و قراين، خلاف اين مسأله را ثابت مي‏كنند. و طبيعتاً در جنگ و درگيري‏هايي كه ميان سپاه امام(ع) و اهل كتاب در جريان فتح دنيا رخ خواهد داد، تعداد اندكي از اهل كتاب به جهت مقاومت در برابر سپاه امام(ع) به قتل خواهند رسيد. ليكن علاوه بر گروه كثيري كه اسلام مي‏آورند و تعداد اندكي كه در جريان فتح دنيا كشته مي‏شوند، گروه كمي نيز باقي خواهند ماند كه از ادله و قراين و شواهدِ سابق، وضع آنان مشخص نمي‏شود؛ چرا كه بر اساس قراين سابق، تعداد اندكي از اهل كتاب در جريان فتح دنيا كشته خواهند شد و شواهد و قرايني كه براي اسلام آوردن اهل كتاب اقامه شد، توانايي اثبات اسلام آوردن تمامي باقي ماندگان اهل كتاب را ندارد. نهايت چيزي كه اين شواهد و قراين اثبات مي‏كنند، اسلام آوردن اكثر باقي ماندگان اهل كتاب است. بنابراين هنوز گروه كمي وجود دارند كه وضع آنان از ادلّه پيشين فهميده نشده است.
در مورد سرانجام اين گروه كم، در اين قسمت گفت‏وگو خواهيم كرد و از ميان
فرضيه‏هاي مختلفي كه در اين باره وجود دارد، به بهترين فرضيه‏ها خواهيم پرداخت.

فرضيه اول: جزيه

اولين فرضيه‏اي كه در مواجهه امام(ع) با باقي ماندگان اهل كتاب وجود دارد، فرضيه وضع و مقرّر كردن جزيه براي اهل كتاب است.

ديدگاه انديشمندان در مورد فرضيه اول

در مورد اين مسأله كه در عصر حكومت امام مهدي(ع) از اهل كتاب جزيه پذيرفته مي‏شود يا خير، ديدگاه‏هاي متفاوتي وجود دارد.
علامه مجلسي براين عقيده است كه امام مهدي از اهل كتاب جزيه نخواهد پذيرفت.[1] در برابر ديدگاه ياد شده، برخي معتقدند امام مهدي(ع) از گروه اندك باقي ماندگان اهل كتاب جزيه مي‏گيرد. آيت الله سيد محمد صدر[2] و آيت الله مكارم شيرازي[3] از اين دسته‏اند.
درباره مسأله جزيه در عصر حكومت امام مهدي(ع) دو دسته دليل متعارض وجود دارند كه ابتدا آن‏ها را نقل مي‏كنيم و پس از بررسي اسناد آن‏ها، به تحليل دلالت آن‏ها مي‏پردازيم:

1ـ ادلة گرفتن جزيه

الف. آيه 29 سوره توبه دلالت بر پذيرفتن جزيه از اهل كتاب دارد چنان كه مي‏فرمايد:
قاتلوا الذين لايؤمنون بالله ولاباليوم الاخر ولايحرّمون ما حرّم الله و رسوله ولايدينون دين الحق من الذين اوتوا الكتاب حتي يعطوا الجزية عن يدٍ و هم صاغرون[4]؛
با كساني از اهل كتاب كه نه به خدا و نه به روز جزا ايمان دارند و نه آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام مي‏شمرند، و نه آيين حق را مي‏پذيرند، پيكار كنيد تا زماني كه با خضوع و تسليم جزيه را به دست خود بپردازند.
ب. سيره رسول اكرم(ص).[5]
ج. بحار الانوار: روي في كتاب مزار لبعض قدماء اصحابنا عن ابي بصير قال:
...قلت: فما يكون من اهل الذّمة عنده؟ قال ابوعبدالله(ع): يسالمهم كما سالمهم
رسول‏الله(ص) و يؤتون الجزية عن يدوهم صاغرون...[6]؛
ابو بصير گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: در عصر امام مهدي، اهل ذمه چه وضعيّتي خواهند داشت؟ حضرت پاسخ داد: با آن‏ها مصالحه مي‏كند چنان كه پيامبر(ص) مصالحه نمود و آن‏ها با خضوع و تسليم جزيه را به‏دست خود مي‏پردازند.
د. عقدالدرر عن علي(ع):
... فيبعث ملك الروم يطلب الهدنة من المهدي(ع) و يطلب المهدي(ع) منه الجزية فيجيبه الي ذلك ...[7]؛
...پس پادشاه روم، نماينده‏اي را مي‏فرستد و درخواست صلح مي‏كند. مهدي(ع) نيز از او مي‏خواهد كه جزيه بپردازد. پادشاه روم هم مي‏پذيرد... .

2ـ رواياتي كه بر عدم قبول جزيه دلالت مي‏كنند

الف.قال علي(ع):
... و اما الثلاثة و الخمسون فانّ الله تبارك و تعالي لن يذهب بالدنيا حتي يقوم منّا القائم يقتل مبغضينا و لا يقبل الجزية و يكسر الصليب و الاصنام[8]؛
و اما پنجاه و سوم اين‏كه خداي تبارك و تعالي دنيا را به پايان نخواهد رساند تا اين‏كه قائم ما قيام كند. او دشمنان ما را مي‏كشد و جزيه نمي‏پذيرد و صليب‏ها و بت‏ها را مي‏شكند.
ب. عياشي عن عبد الاعلي الحلبي عن ابي جعفر(ع):
ولاتبقي ارض الاّ نودي فيها شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و انّ محمداً رسول الله و هو قوله و له اسلم من في السموات و الارض طوعاً و كرهاً و اليه ترجعون و لا يقبل صاحب هذا الامر الجزية كما قبلها رسول الله(ص) و هو قول الله: و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة و يكون الدين كله لله.[9]
سرزميني نمي‏ماند مگر اين‏كه در آن به وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر(ص) شهادت داده شود. و اين تحقق سخن خداوند است كه مي‏فرمايد: ((‏تمام كساني كه در آسمان‏ها و زمين هستند، از روي اختيار يا از روي اجبار در برابر (فرمان) او تسليمند، و همه به سوي او باز گردانده مي‏شوند.)) و صاحب اين امر آن‏چنان كه رسول خدا(ص) جزيه ‏گرفت، جزيه نمي‏پذيرد و اين تحقق سخن خداوند است كه مي‏فرمايد: و با آن‏ها پيكار كنيد تا فتنه [= شرك و سلب آزادي] برچيده شود و دين (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد.))
ج. كافي:
علي‏بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن عمربن اذينة عن محمدبن مسلم عن الباقر(ع) في تفسير: و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة و يكون الدين كله لله: لم يجي‏ء تأويل هذه الاية بعد ان رسول الله(ص) رخص لهم لحاجته و حاجة اصحابه و لو قد جاء تأويلها لم يقبل منهم لكنهم يقتلون حتي يوحّد الله عزوجل و حتي لا يكون شرك.[10]
تأويل اين آيه هنوز نيامده و محقق نشده است، همانا رسول خدا(ص) به جهت نياز خود و اصحابش به آنان رخصت داد، ليكن هنگامي كه زمان تأويل و تحقق اين آيه فرا رسد، از آن‏ها پذيرفته نمي‏شود. آن‏ها كشته مي‏شوند تا خداوند عزوجل به وحدانيّت شناخته شود و ديگر شركي نباشد.
علامه مجلسي; در توضيح اين روايت مي‏فرمايد: ((‏منظور از جمله ((‏رخّص لهم)) (پيامبر به آن‏ها اجازه داد) اين است كه از اهل كتابْ جزيه را و از مشركانْ فديه را و از منافقان ـ با اين‏كه به كفر آن‏ها دانا بود ـ اظهار اسلام را پذيرفت.))[11]
د. مجموعه رواياتي كه دلالت دارند كه امام مهدي(ع) اهل كتاب را ميان قتل و اسلام مخيّر مي‏كند، نيز مي‏توانند مؤيّد روايات مورد بحث ما باشند. چرا كه تخيير ميان اسلام و قتل به معناي عدم قبول جزيه خواهد بود. اين روايات را در فرضيه دوم ذكر خواهيم كرد.
هـ . ابن حماد به سند خود از پيامبر اكرم(ص) چنين نقل مي‏كند:
... و يكون عيسي في امتي حكماً عدلاً و اماماً مقسطاً يدقّ الصليب و يقتل الخنزير و يضع الجزية و يترك الصدقة... .
و عيسي در ميان امت من، حاكم عادل و پيشواي دادگر خواهد بود. او صليب را خرد مي‏كند و خوك را مي‏كشد و جزيه را بر مي‏دارد و صدقه را رها مي‏كند ... .
و. عبد الرزاق به سند خود از ابو هريره و او از پيامبر اكرم(ص) نقل مي‏كند كه:
و الذي نفسي بيده ليوشكن ان ينزل فيكم ابن مريم حكماً عدلاً و اماماً مقسطاً يكسر الصليب و يقتل الخنزير و يضع الجزية و يفيض المال حتي لا قبله احد.[12]
سوگند به آن‏كه جانم در دست او است كه به زودي عيسي‏بن مريم(ع) به عنوان حاكم عادل و پيشواي دادگر در ميان شما فرود آيد. او صليب را مي‏شكند و خوك را مي‏كشد و جزيه را برمي‏دارد و آن‏قدر مال مي‏بخشد تا اين‏كه احدي (به جهت بي نيازي) آن‏را نپذيرد.
در لسان العرب آمده است:
وضع عنه الدين و الدم و جميع انواع الجناية: اسقطه عنه و في الحديث: ينزل عيسي‏بن مريم فيضع الجزية اي يحمل الناس علي دين الاسلام فلا يبقي ذمي تجري عليه الجزية...[13].
از او بدهي، خون يا انواع جنايات را وضع كرد، يعني از عهده‏اش ساقط كرد و در حديث آمده است كه: عيسي‏بن مريم از آسمان فرود مي‏آيد و جزيه را وضع مي‏كند، يعني مردم را وادار به پذيرش اسلام مي‏كند، پس اهل ذمه‏اي نخواهد ماند تا مشمول حكم جزيه گردد... .

بررسي اسناد روايات

1ـ دسته اول ( قبول جزيه از اهل كتاب )

در دسته اولْ دو روايت وجود داشت كه هر دو به جهت ارسال، قابل اخذ نيستند، علاوه بر اين‏كه مدلول روايت دوم، اخذ جزيه در جنگ خاص و از اشخاص خاصي است. ليكن آيه شريفه سوره توبه دلالت بر اخذ جزيه از اهل كتاب مي‏كند و اين آيه بر حجيت خود باقي است مگر اين‏كه به دليل متقني نسخ شدن آن ثابت شود. چنان‏كه حكم مأخوذ از سيره پيامبر(ص) نيز لازم الاجرا است مگر اين‏كه دليلي متقن انتهاءِ امد آن را ثابت كند.

2ـ دسته دوم (عدم پذيرش جزيه از اهل كتاب)

روايت الف: بسياري از راويان اين حديثْ مجهول هستند از جمله: احمدبن الحسن القطان[14]، محمدبن احمد السناني[15] و... . بنابراين، اين روايت حجيت نداشته و قابل اعتماد نيست.
روايت ب: اين روايت نيز به لحاظ ارسال، آن قابل اعتماد نيست.
روايت ج: به وثاقت تمامي افراد واقع در سلسله سند اين حديث تصريح شده است.[16] بنابراين، روايت صحيح و قابل اعتماد است.
روايت ((‏د)) و ((‏ه)): اين دو روايت به لحاظ اين‏كه راويان آن عامي المذهب هستند از نظر سند ضعيفند.

بررسي دلالت روايات

از مجموعه رواياتي كه در اين بخش ذكر شد، تنها يك روايت صحيح بود كه ما اندكي دربارة دلالت آن توضيح خواهيم داد. البته پيش از آن، به جهت شباهت مضمون اين روايت با روايت مرسل عبدالاعلي الحلبي و به منظور هر چه بيش‏تر آشكار شدن مضمون روايت صحيح، اندكي پيرامون خبر مرسل عبد الاعلي توضيح خواهيم داد، گرچه در مقام استدلال تنها از حديث صحيح بهره خواهيم گرفت.

1ـ روايت ((‏ب)) (مرسل عبدالاعلي الحلبي)

در معناي اين روايت سه احتمال وجود دارد:
1ـ عدم پذيرش جزيه از آن دسته از اهل كتاب كه اهل فتنه‏گري و اخلال در حكومت جهاني امام مهدي(ع) هستند و كشتن آن‏ها. قتل اين دسته از اهل كتاب، منطبق با موازين عقلي خواهد بود؛ چرا كه اين گروه پس از هدايت‏ها و راهنمايي‏هاي حضرت، نه تنها در اعتقاد به دين منسوخ خودْ اصرار مي‏ورزند بلكه در برابر حكومت عدل جهاني امام(ع)، به مخالفت برمي‏خيزند و قصد اخلال در آن و سست كردن پايه‏هاي آن را دارند. بدون ترديد، اخلال در امر حكومت امام(ع) اخلال در تحقق معنويت، رشد، عدالت، فضايل اخلاقي، رفاه و ... خواهد بود و باز گذاشتن دست چنين كساني كه دنيا و آخرت انسان‏ها را تباه مي‏كنند جفا به انسان‏ها است. علاوه بر آن، برخورد با اخلال‏گرانِ در امر حكومتْ شيوه مرسومي است كه در همه جاي دنيا هميشه متداول بوده و هست.
اقدام ياد شده (قتل فتنه‏گران اهل كتاب) با موازين و اصول اسلامي نيز منطبق و هم خوان است. شبيه اين اقدام را در سيره پيامبر اكرم(ص) نيز مي‏توان مشاهده كرد. به عنوان نمونه مي‏توان به جهاد حضرت با يهوديان بني قريظه و قتل مردان آن‏ها اشاره كرد كه اين اقدام به جهت پيمان‏شكني و همراهي آنان با مشركاني بود كه جنگ احزاب را عليه مسلمانان به راه انداخته بودند.[17]
آنچه اين احتمال را تقويت مي‏كندْ استشهاد امام باقر(ع) به آيه شريفه: و قاتلوهم حتّي لا تكون فتنة است. زيرا ((‏حتّي)) به معناي غايت (اِلي اَنْ؛ تا اين كه) است. بنابراين آيه بدين معني خواهد بود كه با آن‏ها جهاد كنيد تا هنگامي كه فتنه‏اي نباشد؛ يعني غايت جهاد رفع فتنه است و جنگيدن به خاطر رفع فتنه است بنابراين جهاد تنها با كساني است كه اهل فتنه‏گري و اخلال در امر حكومت امام باشند اما نسبت به اهل كتابي كه بر دين خود باقي مانده‏اند اما اهل فتنه‏گري و اخلال در امر حكومت جهاني امام(ع) نيستند تعرّضي صورت نخواهد گرفت و آنها به قتل نخواهند رسيد.
به تعبير ديگر، گرچه صدر روايت ((‏و لا يقبل صاحب هذا الامر الجزية)) مطلق است و شامل تمامي اهل كتاب مي‏شود، ليكن از استشهادي كه در ذيل روايت آمده و آيه‏اي كه به عنوان دليل اين حكم بيان شده، فهميده مي‏شود علّت عدم اخذ جزيه و قتل اهل كتاب، فتنه‏گري آن‏هاست. بنابراين، تنها از آن دسته از اهل كتاب جزيه گرفته نمي‏شود كه دليل حكم در آن‏ها وجود داشته باشد، يعني اهل فتنه‏گري باشند.
بر اساس اين احتمال، عبارت ((‏ولا يقبل صاحب هذا الامر الجزية)) تنها حكم اهل كتاب فتنه‏گر را ذكر كرده است و نسبت به اهل كتابي كه فتنه‏گر نباشند سكوت كرده است. از اين گروه بر اساس آيه 29 سوره توبه و نيز سيره رسول اكرم(ص) جزيه گرفته مي‏شود.
موافقت اين احتمال با آيه 29 سوره توبه و سيره پيامبر اكرم(ص) باعث تقويت اين احتمال مي‏شود.
2ـ احتمال دوم در معناي اين روايتْ اين است كه امام مهدي(ع) از هيچ كدام از اهل كتاب جزيه نمي‏پذيرد و همه اهل كتاب كه پس از هدايت‏ها و راهنمايي‏هاي حضرت بر دين سابق خود باقي مانده‏اند، به‏دست سپاه ايشان به قتل مي‏رسند. البته به دليل قراين يازده‏گانه‏اي كه براي اسلام آوردن اكثر اهل كتاب ذكر كرديم، اين دسته از اهل كتاب بسيار اندك خواهند بود.
آنچه اين احتمال را تقويت مي‏كند اين جمله از روايت است: لا يقبل صاحب هذا الامر الجزية كما قبلها رسول الله؛ صاحب اين امر جزيه نمي‏پذيرد آنچنان كه پيامبر خدا(ص) قبول مي‏كرد.
همانطور كه مي‏دانيم بر اساس آيه 29 سوره توبه، رسول خدا(ص) مأمور بود كه از اهل كتابي كه اسلام نياورده‏اند جزيه بگيرد، ليكن اين حكم مخصوص آن دسته از اهل كتاب بود كه بر اساس موازين اسلامي به شرايط ذمّه پايبند بودند و از فتنه‏گري و ايجاد اخلال در امر نظام اسلامي پرهيز مي‏كردند. اما كساني كه شرايط ذمّه را زير پا مي‏گذاشتند و به جاي هم‏زيستي مسالمت‏آميز، در صدد تضعيف نظام اسلامي برمي‏آمدندْ با عكس العمل شديد رسول گرامي اسلام مواجه مي‏شدند چنان‏كه اين حكم در كتب فقهي تبيين شده است.
بر اساس توضيحات ياد شده، اگر بگوييم امام مهدي(ع) تنها از فتنه‏گران جزيه نمي‏پذيرد، سيره ايشان با سيره رسول اكرم تفاوتي نخواهد داشت و حال آن‏كه بر اساس اين روايت مرسل، سيره امام مهدي(ع) با سيره رسول اكرم(ص) تفاوت خواهد داشت. بنابراينْ امام مهدي از تمام اهل كتاب جزيه نمي‏گيرد بر خلاف رسول گرامي اسلام(ص) كه تنها از فتنه‏گران جزيه نمي‏گرفت.
از ميان اين دو احتمال، احتمال اول بر اساس استشهاد امام به آيه: و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة بود كه ما از ظاهر آنْ اين‏گونه برداشت كرديم كه قتل به جهت فتنه‏گري و مخصوص فتنه‏گران است. احتمال دوم بر اساس اين جمله از روايت: ((‏ولا يقبل صاحب هذا الامر الجزية كما قبلها رسول الله(ص))) است كه به متفاوت بودن شيوه امام مهدي(ع) و شيوه رسول اكرم(ص) تصريح دارد. بدون ترديد در تعارض نصّ و ظاهر، نصّ بر ظاهر مقدّم است. چرا كه نصّ، صراحت در مدلول خود دارد و جايي براي احتمال خلاف آن نمي‏گذارد، ولي ظاهر با احتمال خلاف مدلول برداشت شده، سازگار است.
البته اين اشكال هنوز وجود دارد كه اگر امام مهدي(ع) از تمامي اهل كتاب جزيه نمي‏گيرند چرا امام باقر(ع) براي حكمِ عدمِ پذيرش جزيه از مطلق اهل كتاب به آية ـ و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة ـ استشهاد مي‏كنند كه تنها مي‏تواند عدم پذيرش جزيه از فتنه‏گران را اثبات كند نه بيشتر.
3ـ در معناي اين روايت، احتمال سومي نيز وجود دارد و آنْ اين‏كه ميان فتنه از يك سو و پيمان‏شكني و نقض شرايط ذمّه از سوي ديگر، تفاوت وجود دارد توضيح اينكه:
ما مي‏دانيم سيره رسول اكرم(ص) در برابر اهل كتابي كه پيمان‏شكني كرده و شرايط ذمّه را زير پا مي‏گذاشتند، مدارا و مداهنه نبود و حضرت با اين دسته از اهل كتاب برخورد مي‏كردند كه به عنوان نمونه، مي‏توان به عكس‏العمل شديد پيامبر با يهوديان بني قريظه اشاره كرد.[18] ليكن در ميان اهل كتابي كه با پيامبر(ص) هم پيمان بودند يا در ذمّه حكومت اسلامي زندگي مي‏كردند، افراد فتنه‏گر فراواني وجود داشتند كه پيوسته در صدد ضربه زدن به نظام نوپاي اسلامي، تضعيف پايه‏هاي آن، ايجاد اختلاف در ميان طبقات مردم، دل‏سرد كردن مسلمانان از دين اسلام و شخص پيامبر و ... بودند ليكن پيامبر اكرم(ص) به جهت رعايت مصالحي از مقابله جدّي با اين‏گونه افراد پرهيز مي‏نمود چنانكه در ميان جامعه مسلمين نيز افراد منافقِ فتنه‏گر فراواني بودند كه پيامبر اكرم(ص) به جهت مصالحي از معرفي آنان به مسلمانان و برخورد جدّي با آن‏ها چشم مي‏پوشيد.
بر اساس توضيحات ياد شده مي‏توان گفت روايت مورد بحث بدين معناست كه پيامبر(ص) از فتنه‏گران اهل كتاب ـ و نه پيمان شكنان و نقض‏كنندگان شرايط ذمّه ـ هم جزيه مي‏گرفت، ليكن چون امام مهدي(ع) قيام نمايدْ از فتنه‏گران جزيه نخواهد گرفت و آن‏ها را به قتل خواهد رساند. بنابراين، شيوه امام(ع) با شيوه پيامبر(ص) تفاوت خواهد داشت؛ چرا كه امام(ع) فتنه‏گران را مي‏كشد و تنها از غير فتنه‏گران جزيه مي‏گيرد در حالي كه پيامبر(ص) فتنه‏گران را نمي‏كشت و از آن‏ها جزيه مي‏گرفت. بر اساس اين معني (معناي سوم) اشكالي كه در معناي دوّم گذشت (استشهاد به آيه: قاتلوهم حتي لا تكون فتنة) نيز حلّ خواهد شد؛ چرا كه حكم مذكور در روايت با آيه ياد شده هماهنگ خواهد بود.

2ـ روايت ((‏ج)) (صحيح محمدبن مسلم)

در معناي اين روايت نيز سه احتمال وجود دارد و مانند روايت پيشين، احتمال دوم نسبت به احتمال اول از قوّت بيشتري برخوردار است: زيرا تعبير ((‏لم يجي‏ء تأويل هذه الاية؛ تأويل اين آيه هنوز نيامده است)) تصريح به اين مطلب دارد كه حكم مذكور در اين روايت، بي سابقه بوده و در زمان‏هاي پيشين وجود نداشته است. و چنان‏كه پيش از اين توضيح داديم حكمي كه قبل از عصر ظهور وجود نداشته استْ قتل مطلق اهل كتاب است؛ اما حكم قتل فتنه‏گرانِ اهل كتاب و قبول جزيه از اهل كتابي كه فتنه‏گر نيستندْ در زمان رسول خدا(ص) نيز وجود داشته است.
البته بر اساس معناي دوم در اين روايت نيز مانند روايت سابقْ اين سؤال وجود دارد كه اگر منظور قتل مطلق اهل كتاب است، چگونه اين حكم در تفسير آية: و قاتلوهم حتّي لا تكون فتنة آمده است كه بر قتل فتنه‏گران اهل كتاب دلالت مي‏كند. مگر اين‏كه در اين روايت نيز مانند روايت سابقْ احتمال سوم را مطرح كنيم و بگوييم در عصر پيامبر(ص) از فتنه‏گران نيز جزيه قبول مي‏شد، ولي در عصر امام مهدي(ع) فتنه‏گران كشته خواهند شد. بنابراين حكم مذكور در روايت با آيه ياد شده هماهنگ خواهد بود.
البته با توجه به اشكالي كه در احتمال دوم وجود داشت و بدون اشكال بودن احتمال سوم، احتمال سوم صحيح‏تر به نظر مي‏رسد. ما به زودي در فرضيه سوم احتمال چهارمي را در معناي اين روايت طرح و آن را بررسي خواهيم نمود.
شايد كسي بگويد كه در اين روايت از گرايش به توحيد و از ميان رفتن شرك سخن به ميان آمده است: ((‏فلو قد جاء تأويلها لم يقبل منهم لكنّهم يقتلون حتّي يوحّد الله عزوجل وحتّي لايكون شرك)) و حال آن‏كه اهل كتاب به ظاهر موحّدند و در قرآن، در مقابل مشركان از آن‏ها ياد مي‏شود چنان كه مي‏فرمايد: لم يكن الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين منفكّين...[19] پس اين روايت در مقام تبيين برخورد حضرت مهدي(ع) با مشركان است، نه اهل كتاب.
بايد گفت از آن‏جا كه ضمير فعل ((‏قاتلوهم)) كه روايت مورد بحث ما در مقام بيان تأويل آن است، به ((‏الذين كفروا)) در آيه قبل بر مي گردد.[20] و ((‏الذين كفروا)) هم شامل اهل كتاب است و هم مشركان، بنابراين روايت در مقام بيان كيفيّت مواجهه امام مهدي(ع) با اهل كتاب و مشركان است، نه فقط مشركان.
علّت اين‏كه به اهل كتاب، نسبت شرك داده شده و هدف از قتال، توحيد و از ميان رفتن شرك بيان شده است، اين است كه گرچه اهل كتاب به ظاهر موحّدند، به واقع معتقدات آنان خالي از شرك نيست و اين حقيقتي است كه در آيات متعددي از قرآن به آن اشاره شده است مانند:
اتخذوا احبارهم ورهبانهم ارباباً من دون الله والمسيح بن مريم وما امروا الاّ ليعبدوا الهاً واحداً لا اله الا هو سبحانه عمّا يشركون[21]؛
آن‏ها دانشمندان و راهبان خود و مسيح فرزند مريم را معبودهايي در برابر خدا قرار دادند، در حالي كه دستور نداشتند جز اين كه خداوند يكتايي را بپرستند كه معبودي جز او نيست. او پاك و منزّه است از آنچه همتايش قرار مي‏دهند.
به تصريح اين آيه، يهود و نصارا، دانشمندان خود را ربّ مي‏پنداشتند كه اين خود نوعي شرك است و لذا در آخر آيه آمده است: سبحانه عمّا يشركون البته منظور از شرك در
اين‏جا، شرك در خالقيت نيست، بلكه شرك در اطاعت است.
قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمة سواء بيننا و بينكم ألاّ نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتّخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله...؛[22]
بگو: اي اهل كتاب! بياييد به سوي سخني كه ميان ما و شما يكسان است كه: جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم و بعضي از ما بعضي ديگر را ـ غير از خداي يگانه ـ به خدايي نپذيرد.
دعوت اهل كتاب در اين آيه به عدم شرك به خدا و نپذيرفتن ربوبيّت ديگران نيز، بهترين دليل بر وجود عقايد شرك‏آميز در بين معتقدات اهل كتاب است.

جمع‏بندي

به مقتضاي آيه 29 سوره توبه و نيز سيره پيامبر اكرم(ص) از اهل كتاب جزيه پذيرفته مي‏شود، ليكن در ميان رواياتي كه بر عدم پذيرش جزيه دلالت مي‏كردند يك روايت صحيح وجود داشت كه بر اساس ظاهر آن، امام مهدي(ع) در مواجهه با اهل كتاب شيوه‏اي نوين خواهد داشت و از مطلق اهل كتاب ـ بر اساس احتمال دوم ـ و يا از فتنه‏گران اهل كتاب ـ بر اساس احتمال سومي كه در معناي روايت وجود داشت ـ جزيه نمي‏گيرد و آن‏ها را به قتل مي‏رساند. ما اگر احتمال سوم را ـ كه به نظر صحيح‏تر مي‏رسد ـ پذيرفتيم جمع ميان دو دسته از ادلّه (ادله‏اي كه بر پذيرش جزيه دلالت مي‏كردند و ادلّه مخالف آن) به راحتي امكان‏پذير خواهد بود. چرا كه آيه 29 سوره توبه، مطلق است و بر پذيرش جزيه از مطلق اهل كتاب، چه فتنه‏گران و چه غيرفتنه‏گران، دلالت مي‏كند؛ ولي بر اساس صحيح محمدبن مسلم اين آيه در عصر امام مهدي(ع) تخصيص خورده، تنها شامل اهل كتاب غير فتنه‏گر خواهد شد. و تخصيص قرآن به وسيله خبر واحد معتبر، امري متداول و شايع است. بنابراين از التزام به آن هيچ گونه محذوري لازم نمي‏آيد.
به نظر مي‏رسد ميان اين دو دسته از ادله از جهت زماني نيز مي‏توان جمع كرد كه البته اين جمع با جمع سابق تعارضي ندارد و هر دو مي‏توانند مقرون به صحّت باشند. توضيح آن از اين قرار است: اين احتمال وجود دارد كه قبول جزيه از اهل كتاب پيش از گسترش دين اسلام، برقراري حكومت امام مهدي(عج) و تثبيت نظام فراگير اسلامي باشد، و عدم پذيرش جزيه پس از استقرار و تثبيت حكومت جهاني امام(عج)، چنان‏كه علامه مجلسي نيز چنين احتمالي را طرح كرده بود.[23] آنچه مي‏تواند شاهد جمع اين دو دسته از ادلّه متفاوت باشد، روايت مرسل عبدالاعلي است كه از امام باقر(ع) چنين نقل مي‏كند:
ولا تبقي ارض الاّ نودي فيها شهادة ان لااله الاّ الله وحده لاشريك له و ان محمداً رسول الله و هو قوله: له اسلم من في السموات والارض طوعاً و كرها و اليه ترجعون. و لايقبل صاحب هذا الامر الجزية كما قبلها رسول الله(ص) و هو قول الله: و قاتلوهم حتي لاتكون فتنة و يكون الدين كلّه لله[24].
در ابتداي اين روايت آمده است كه در زمان ظهور جايي نمي‏ماند مگر اين‏كه در آن به توحيد و رسالت پيامبر(ص) شهادت داده مي‏شود و سپس، از مسأله عدم قبول جزيه از ناحيه امام(ع) سخن به ميان آمده است. بدون ترديد گسترش اسلام و طنين‏انداز شدن نداي توحيد در جاي جاي دنيا، مسأله‏اي است كه بدون تشكيل و استقرار حكومت و اجراي برنامه‏هاي كلان تبليغي و ارشادي امكان‏پذير نيست. بنابراين عدم قبول جزيه از فتنه‏گران اهل كتاب و كشته شدن آن‏ها، پس از استقرار و تثبيت پايه‏هاي حكومت امام(ع) و اجراي برنامه‏هاي تبليغي و فرهنگي خواهد بود.
حديث صحيح محمدبن مسلم نيز خالي از اشاره به اين مطلب نيست، زيرا در آن آمده است كه امام مهدي(ع) از فتنه‏گرانِ اهل كتاب جزيه نمي‏پذيرد و آنان را به قتل مي‏رساند. بدون ترديد، قتل اهل كتاب زماني مجاز خواهد بود كه اسلام با عمق و ژرفا و ابعادش به آن‏ها عرضه شده باشد، از شبهه افكني و تبليغات منفيِ مغرضان عليه دين اسلام جلوگيري شده باشد، به سؤالات و شبهات اهل كتاب پاسخ مناسب داده شده باشد و... و مسلّماً تحقّق اين مهم بدون تشكيل و استقرار حكومت جهاني امام(ع) و مهيّا شدن زمينه‏هاي گسترش و بسط فرهنگ اسلامي امكان‏پذير نيست. چرا كه ايجاد چنين زمينه‏هايي، آن هم در سطح كل جهان، نيازمند برنامه‏ريزي‏هاي كلان و دراز مدّت و دستگاه‏هاي فرهنگي عريض و طويل و ساير لوازم متناسب با آن است. و طبيعةً اين همه، تنها پس از استوار شدن پايه‏هاي نظام اسلامي امكان شكل‏گيري خواهند داشت.
بنابراين حتّي ما اگر بخواهيم تنها بر اساس همين حديث صحيح حكم كنيم، بايد قتل و عدم پذيرش جزيه را مخصوص زمان شكل‏گيري و تثبيت نظام جهاني اسلامي و گسترش فرهنگ اسلامي بدانيم. پس هم به مقتضاي رواياتي كه بر پذيرش جزيه دلالت مي‏كردند و هم به مقتضاي آيه 29 سوره توبه و نيز سيره پيامبر اكرم(ص) پيش از تحقق اين امور از اهل كتاب جزيه پذيرفته مي‏شود.
البته مراد ما از پذيرش جزيه اين است كه حكم اخذ جزيه در اين مقطع وجود خواهد داشت، ليكن امكان دارد امام مهدي(ع) بر اساس حكم حكومتي و با توجه به شرايط و ويژگي‏هاي اهل كتاب در مناطق مختلف جهان از برخي جزيه بگيرند و برخي را به سبب فقر يا ايجاد زمينه گرايش به اسلام و... از پرداخت جزيه معاف نمايند و حتّي به برخي به عنوان تأليف قلب، كمك‏هاي مالي نيز بكنند.

فرضيه دوم: كشته شدن باقي‏ماندگان اهل كتاب

همانطور كه به زودي خواهد آمد بر اساس رواياتي كه موضوع قتل اهل كتاب را مطرح كرده‏اند امام مهدي(ع) آن‏ها را ميان قتل و اسلام مخيّر خواهند كرد. به نظر مي‏رسد اين روايات ـ بر فرض صحّت اسناد آن‏ها ـ كيفيت رفتار امام با اهل كتاب را در آغاز ظهور و هنگام فتح دنيا بيان نمي‏كنند، بلكه اين رواياتْ بيانگر آخرين اقدام امام در مواجهه با اهل كتاب و آخرين تصميمي است كه در رابطه با آن‏ها گرفته مي‏شود.
البته نمي‏توان زمان دقيق و معيّني را براي اين آخرين اقدام بيان كرد. آيا اين رفتار بلافاصله پس از استقرار حكومت جهاني امام(ع) است يا سال‏ها پس از آن يا در اواخر حكومت امام(ع)؟ ليكن يك امر مسلّم است و آن اين‏كه اين اقدام، اوّلين برخورد امام(ع) با اهل كتاب نخواهد بود. چرا كه:
اولاً: بر اساس حكم عقل و تعاليم اسلام، قتل اهل كتاب پس از عرضه اسلام و تمام شدن حجّت بر آن‏ها است و تا زماني كه اسلام بر آن‏ها عرضه نشده و حقّانيّت اسلام و امام(ع) براي ايشان آشكار نشده است، كشتن آن‏ها بر خلاف عقل و اصول دين اسلام خواهد بود. اصولاً اصل اوّليه اسلام در مواجهه با ديگران، تلاش براي هدايت آن‏هاست و جنگ و درگيري نيز به جهت اصلاح آدميان است. بنابراين در ابتدا، تمام همّت امام(ع) صرف اصلاح و هدايت انسان‏ها خواهد شد و قتل و جنگْ منحصر به مواردي است كه اميدي به اصلاح نيست. امام علي(ع) در اين باره مي‏فرمايد:
پيامبر(ص) مرا به سوي يمن فرستاد و به من فرمود: اي علي، با هيچ كس جنگ مكن مگر پس از آن‏كه او را به اسلام دعوت كني. به خدا سوگند كه اگر خداوندْ يك نفر را به دست تو هدايت كندْ براي تو بهتر است از آنچه خورشيد بر آن مي‏تابد و شب آن را فرا مي‏گيرد.[25]
اين حديث و امثال آن، نشانگر اهتمام فراواني است كه اسلام به هدايت انسان‏ها دارد. اما به راستي، چگونه و در چه شرايط و موقعيّتي مي‏توان در آن عصر، اسلام را بر اهل كتاب و غيرمسلمانان عرضه كرد و حجّت را بر آنان تمام نمود؟ اصولاً عرضه اسلام به شكل واقعي آن نمي‏تواند از همان آغاز ظهور و حمله سپاه امام(ع) براي فتح دنيا تحقق يابد. مگر مي‏توان انتظار داشت مردم كشورهايي كه در حال جنگ و درگيري با سپاه امام هستند و هنوز كشورشان به دست سپاه امام فتح نشده است، حقيقت اسلام را بفهمند و به آن ايمان بياورند؟ مگر مي‏توان از مردمي كه لحظه به لحظه از سوي رسانه‏ها و وسايل ارتباط جمعي به شدّت بمباران تبليغاتي مي‏شوند و تحت تأثير تبليغات منفي عليه اسلام و شخص امام(ع) قرار دارند، انتظار داشت اسلام را بشناسند و به آن ايمان بياورند؟ آيا منطقي است كه از انسان‏هايي كه تحت تربيت نظام‏هاي فاسد قرار دارند و همه روزه صدها سؤال و شبهه به اذهانشان القا مي‏شود، توقّع داشت كه با شنيدن نداي امام(ع) بدون تبيين و تحليل و فهم ابعاد و عمق آن به او ايمان بياورند؟ مگر مي‏توان از بشري كه صدها مكتب و نحله را ديده كه همگي به او وعده سعادت و خوشبختي را مي‏داده‏اند، اما در عمل هيچ‏كدام از شعارهاي زيبايشان تحقق نيافته است، انتظار داشت با شنيدن پيام امام(ع) و شعارهاي زيبايش و پيش از ديدن موفقيت او در مقام عمل و احساس صداقت و بر حق بودن او، بلافاصله به او ايمان بياورند؟! خصوصاً انسان‏هاي متمدّن آن عصر كه از نظر علمي پيشرفت فوق العاده‏اي كرده‏اند و به سادگي در برابر مكتب و ايده‏اي تسليم نمي‏شوند مگر هنگامي كه تمامي سؤالات و شبهاتشان را پاسخ گويد و در همه ابعاد به اقناعشان بپردازد.
بر اين اساس، به نظر مي‏رسد عرضه اسلام با تمام ابعاد گسترده و عمق و استدلال‏هايش و نيز پاسخ به شبهات و سؤالات بي‏شمار انسان‏هاي آن دوران، امري نيست كه بتوان آن را با يك اتمام حجّت در زمان جنگ عملي كرد و عرضه اسلام به شكل واقعي آن تنها پس از فتح كشورها، تثبيت نظام اسلامي و مخالطت و معاشرت با آن‏ها معني خواهد يافت.
ثانياً: همانطور كه در بخش نخست مقاله گذشت امام مهدي(ع) با كشف مواريث انبيا، استخراج كتب آسماني، ارائه معجزات، اِعمال تربيت الهي و... در صدد هدايت انسان‏ها بر خواهد آمد كه اين‏ها و موارد مشابه آن، در واقع اَشكال عرضه اسلام و شيوه‏هاي تبيين حقّانيت امام(ع) هستند، و به نظر مي‏رسد طبيعي‏ترين شكل تحقق موارد ياد شده اين است كه امام در ميان اهل كتاب و همراه با آنان باشد. خود يا ياران ويژه‏اش با جمعي از اهل كتاب به سمت كوه‏ها بروند و در برابر ديدگانشان، كتب آسماني و مواريث انبيا را استخراج كنند، در برابر ديدگان اهل كتاب براي اثبات حقّانيت خود معجزه بياورد، با معاشرت با اهل كتاب آنان را تحت تربيت خود قرار دهد و طعم شيرين همراهي با وليّ خدا را به آن‏ها بچشاند. با آن‏ها و در ميانشان باشد تا اخلاق نيكو و سيرت الهي‏اش را ببينند و باورش كنند و در عمل ببينند كه مانند ديگران، مردم را براي خود نمي‏خواهد و اهل زراندوزي و دنيا خواهي نيست و... . و حال آن‏كه اگر بگوييم امام(ع) از همان آغاز، اهل كتاب را ميان اسلام و قتل مخيّر مي‏كند جايي براي انجام اين امور به شكل طبيعي آن نخواهد بود.
ثالثاً: شاهد ديگري كه اين ديدگاه را تأييد مي‏كند رواياتي است كه دلالت دارد كه امام مهدي(ع) در ميان يهوديان به تورات حكم مي‏كند و در ميان نصارا به انجيل[26] و... كه اين روايات نشان از وجود اهل كتاب، در برهه‏هايي از حكومت امام(ع) و حضور امام مهدي(ع) در ميان آنان دارد.
بر اساس توضيحات ياد شده، اگر در روايات آمده است كه امام(ع) سپاه خود را به سرتاسر جهان گسيل مي‏دارد و آن‏ها پيروان هر آييني را ميان قتل و اسلام مخيّر مي‏كنند، بايد فهم ما از اين روايات متناسب با قراين سه گانه ياد شده باشد؛ يعني تخيير ميان اسلام و قتل پس از استقرار نظام اسلامي، عرضه اسلام به شكل واقعي آن، هدايت‏ها، ارشادات، اِعمال تربيت صحيح و... خواهد بود و بر اساس قراين يازده گانه‏اي كه در بخش اول نوشتار حاضر گذشت، اين عده از اهل كتاب بسيار اندك خواهند بود.

مستندات فرضيه دوم

رواياتي كه مؤيّد اين فرضيه هستند عبارتند از:
الف. عياشي عن ابن بكير عن الكاظم(ع) في قوله: و له اسلم من في السموات والارض طوعاً و كره قال: انزلت في القائم(ع) اذا خرج باليهود والنصاري والصابئين والزنادقة و اهل الرّدّة والكفار في شرق الارض و غربها فعرض عليهم جالاسلام فمن اسلم طوعاً امره بالصلاة والزكاة وما يؤمر به المسلم ويجب لله عليه ومن لم يسلم ضرب عنقه حتي لايبقي في المشارق والمغارب احد الاّ وحّد الله. قلت له: جعلت فداك! ان الخلق اكثر من ذلك. فقال: إن الله اذا اراد امراً قلّل الكثير و كثّر القليل.[27]
اين آيه درباره قائم(ع) نازل شده است. او چون ظهور كندْ اسلام را بر يهود، نصارا، صابئين، ملحدان، مرتدان و كافران شرق و غرب زمين عرضه مي‏كند. پس كسي كه با اختيار اسلام آوَرَدْ او را به نماز، زكات، واجبات الهي و آنچه بر عهده هر مسلمان است دستور مي‏دهد و كسي كه اسلام نياورد گردنش را مي‏زند تا اين كه در شرق و غرب زمين كسي نماند مگر اين كه خدا را به يكتايي ياد كند. راوي مي‏گويد: عرض كردم: فدايت شوم! مردمان بيش از اين هستند (كه بتوان آنها را كشت) فرمود: چون خداوند كاري را اراده كندْ زياد را كم و كم را زياد مي‏كند.
ب. عبداللّه بن بكير قال: حدّثني عمربن يزيد عن هشام الجواليقي عن الصادق(ع): ...لايأتون علي اهل دين الاّ دعوهم الي الله و الي الاسلام والي الاقرار بمحمد(ص) و من لم يسلم قتلوه حتي لايبقي بين المشرق والمغرب و مادون الجبل احد الا اقرّ.[28]
به پيروان هيچ آييني نمي‏گذرند مگر اين‏كه آن‏ها را به خدا و اسلام و اقرار به رسالت محمد(ص) دعوت كنند. و كسي كه اسلام نياورد او را مي‏كشند تا اين‏كه ميان شرق و غرب عالم و پشت كوه‏ها كسي نماند مگر اين‏كه اسلام آورد.
ج. محمدبن مسلم قال: سألت الصادق(ع) عن... فقال:...فمن اصاب منهم و دخل في الاسلام تركوه و امّروا عليه اميراً منهم و من لم يجب و لم يقرّ بمحمد و لم يقرّ بالاسلام و لم يسلم قتلوه حتي لايبقي بين المشرق و المغرب و مادون الجبل احدٌ الا آمن؛[29]
كساني كه حق را بيابند و اسلام آورند متعرّض آن‏ها نمي‏شوند و اميري از خودشان بر آن‏ها مي‏گمارند. و كسي كه دعوتشان را نپذيرد و به نبوت رسول اكرم(ص) و اسلام اقرار نكند و مسلمان نشود، او را مي‏كشند تا اين‏كه ميان مشرق و مغرب و پشت كوه‏ها كسي نماند مگر اين‏كه ايمان آورد.
سه روايت فوق تصريح دارند كه سپاه امام، اسلام را بر اهل كتاب عرضه مي‏كند و اگر اسلام را نپذيرفتند كشته مي‏شوند.
د. عن ابي الجارود عن الباقر(ع): ويفتح الله عليه شرق الارض وغربها يقتل الناس حتي لايُري الاّ دين محمد(ص).[30]
خداوندْ شرق و غرب زمين را برايش مي‏گشايد. او مردمي را كه اسلام نياورند مي‏كشد تا اين‏كه تنها دين محمد(ص) ديده شود.
هـ . عن الباقر(ع): يملك القائم ثلاث مأة سنة ويزداد تسعاً كما لبث اهل الكهف في كهفهم. يملأ الارض عدلاً وقسطاً كما ملئت ظلماً وجوراً. فيفتح الله له شرق الارض وغربها ويقتل الناس حتي لايبقي الاّ دين محمد.[31]
قائم 309 سال حكومت مي‏كند، به تعداد سال‏هايي كه اصحاب كهف در غار درنگ كردند. او زمين را چنان‏كه آكنده از ظلم و ستم شده باشد، از عدل و داد پر مي‏كند. خداوندْ شرق و غرب زمين را براي او مي‏گشايد و او مردمي را كه اسلام نياورند مي‏كشد تا اين‏كه تنها دين محمد(ص) باقي بماند.
و. المفضل‏بن عمر قال: يا مولاي، فما تأويل قوله تعالي: ليظهره علي الدين كله ولوكره المشركون.؟ قال الصادق(ع): هو قوله تعالي: وقاتلوهم حتي لاتكون فتنة ويكون الدين كله لله فوالله يا مفضل، ليرفع عن الملل والاديان الاختلاف ويكون الدين كله واحداً كما قال جلّ ذكره: إنّ الدين عند الله الاسلام.
مفضل ‏گويد: عرض كردم: اي سرور من، تأويل اين سخن خداوند: ((‏تا او را بر همه اديان غالب سازد هر چند مشركان كراهت داشته باشند)) چيست؟
امام صادق(ع) فرمودند: تأويلش سخن ديگر خداوند است كه مي‏فرمايد: ((‏و با آنها پيكار كنيد تا فتنه (شرك و سلب آزادي) باقي نماند و دين همه مخصوص خدا گردد.)) اي مفضل، به خدا سوگند كه اختلاف از ميان آيين‏ها و اديان رخت بر مي‏بندد و يك دين بيشتر وجود نخواهد داشت چنان‏كه خداوند بلند مرتبه مي‏فرمايد: ((‏دين در نزد خدا، اسلام است)).
ز. عن الصادق(ع) في تفسير: ((‏ليظهره علي الدين كله)):
يا مفضل لو كان ظهر علي الدين كله ما كان مجوسية و لانصرانية و لايهودية و لاصابئة و لافرقة ولاخلاف و لاشك و لاشرك و لاعبدة اصنام ولااوثان ولا اللات ولاالعزّي و لاعبدة الشمس ولاالقمر و لاالنجوم ولا النار ولاالحجارة وانما قوله: ليظهره علي الدين كله في هذا اليوم و هذا المهدي و هذه الرجعة و هو قوله: و قاتلوهم حتي لاتكون فتنة[32]... .
اي مفضل، اگر بر همه اديان غلبه كرده بود، آيين مجوس، مسيحي، يهودي، صابئين، فرقه‏هاي گوناگون، اختلافات، شك، شرك، پرستندگان بت‏ها، لات، عزّي، پرستندگان خورشيد و ماه و ستارگان و آتش و سنگ‏ها وجود نداشتند. همانا تحقق سخن خداوند كه مي‏فرمايد: ((‏تا او را بر همه اديان غالب سازد)) در آن روز و به دست مهدي و در رجعت خواهد بود. و اين همان سخن خداوند است كه مي‏فرمايد: ((‏و با آن‏ها پيكار كنيد تا فتنه (شرك و سلب آزادي) باقي نماند))... .
براساس روايات ياد شده، تنها ديني كه در نهايت باقي مي‏ماند دين اسلام است و غير مسلمانان كشته مي‏شوند. پس اگر از اهل كتاب جزيه پذيرفته شود، اولاً تنها دين باقي مانده اسلام نخواهد بود. ثانياً غير مسلمانان همگي كشته نشده‏اند.
ح. عن علي(ع): ... ثم يموت عيسي ويبقي المنتظر المهدي من آل محمد(ص) فيسير في‏الدنيا وسيفه علي عاتقه ويقتل اليهود والنصاري واهل البدع.[33]
سپس عيسي رحلت مي‏كند و مهديِ منتظَر باقي مي‏ماند. او شمشير بر دوش، دنيا را در مي‏نوردد و يهوديان و مسيحيان و بدعت گذاران را مي‏كشد.
ط. قال الصادق(ع) في تفسير قوله تعالي: هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كلّه و لو كره المشركون: فاذا خرج القائم(ع) لم يبق كافر بالله العظيم و لا مشرك بالامام الاّ كره خروجه حتي لو كان كافر او مشرك في بطن صخرة لقالت يا مؤمن في بطني كافر فاكسرني و اقتله.[34]
چون قائم(ع) قيام كند كافرِ به خداوند و مشركِ در امامت نمي‏ماند مگر اين‏كه از قيام او ناخرسند است تا آن‏جا كه اگر كافر يا مشركي در درون صخره‏اي پنهان شود، صخره به صدا در آيد و ‏گويد: اي مؤمن، در درون من كافري پنهان شده است؛ مرا بشكن و او را بكش.
ي. عياشي عن عبدالاعلي الحلبي عن ابي جعفر(ع): ...و لا تبقي ارض الا نودي فيها شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان محمداً رسول الله و هو قوله: و له اسلم من في السموات و الارض طوعاً و كرهاً و اليه ترجعون و لا يقبل صاحب هذا الامر الجزية كما قبلها رسول الله(ص) و هو قول الله: و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة و يكون الدين كلّه لله.[35]
زميني نمي‏ماند مگر اين‏كه در آن به وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر(ص) شهادت داده مي‏شود و اين تحقق سخن خداوند است كه مي‏فرمايد: ((‏تمام كساني كه در آسمان‏ها و زمين هستند، از روي اختيار يا از روي اجبار، در برابرِ (فرمانِ) او تسليمند، و همه به سوي او باز گردانده مي‏شوند.)) و صاحب اين امر آن‏چنان كه رسول خدا(ص) جزيه مي‏گرفت، جزيه نمي‏گيرد چنانكه خداوند مي‏فرمايد: ((‏و با آن‏ها پيكار كنيد تا فتنه (شرك و سلب آزادي) باقي نماند و دين همه مخصوص خدا گردد.))
ك. كافي: علي‏بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن عمربن اذينة عن محمدبن مسلم عن ابي جعفر(ع) في تفسير قوله تعالي: و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة و يكون الدين كلّه لله: لم يجي‏ء تأويل هذه الاية بعدُ إنّ
رسول الله(ص) رخّص لهم لحاجته و حاجة اصحابه فلو قد جاء تأويلها لم يقبل منهم لكنّهم يقتلون حتّي يوحّد الله عزوجل و حتّي لا يكون شرك.[36]
تأويل اين آيه هنوز نيامده و زمان تحقق آن فرا نرسيده است. همانا رسول خدا(ص) به جهت نياز خود و اصحابش به آنان رخصت داد و از آنان جزيه گرفت؛ ليكن چون زمان تأويل و تحقق اين آيه فرا رسد از آن‏ها جزيه پذيرفته نشود. آن‏ها كشته مي‏شوند تا اين‏كه خداوند عزوجل به وحدانيّت ياد شود و شركي نماند.
همانطور كه پيش از اين گذشت در معناي دو روايت اخير سه احتمال وجود دارد كه تنها بر اساس احتمال دوم، روايات ياد شده از جمله روايات موضوع بحث ما خواهند بود.
كثرت روايات اين فرضيه و نيز وجود آن‏ها در منابع معتبر و دست اوّل مانند: بصائر الدرجات، غيبة طوسي، كمال الدين و تفسير عياشي باعث تقويت فرضيه قتل اهل كتاب است و به لحاظ شيوع نقل اين روايات در كتب مختلف و خصوصاً منابع معتبر حديثي، ما نمي‏توانيم به جهت ضعف اسناد، به سادگي آن‏ها را كنار بگذاريم. بنابراين، اين ديدگاه ـ قتل باقي ماندگان اهل كتاب ـ ديدگاهي است كه ممكن است روايات آن ضعيف‏السند باشند، ليكن به لحاظ قرايني كه گذشتْ از قوّت بسياري برخوردار است و احتمال صحّت آن بسيار زياد است. با اين حال، از آن‏جا كه روش ما در اين فصل، دقّت در اسناد و مدارك روايات است، اين دسته از روايات را نيز به همين شيوه بررسي مي‏كنيم:

بررسي اسناد روايات

روايت ((‏الف)) حديثي مرسل است.
روايت ((‏ب)) به جهت مجهول بودن ابراهيم بن الحسين ضعيف است[37].
تمامي راويان روايت ((‏ج)) ثقه هستند.[38] تنها مشكل اين روايت، مجهول بودن طريق كتاب مختصر بصائر الدرجات به احمدبن عيسي است.
روايت ((‏د)) به هر دو سند ضعيف است. سند اوّل به جهت علي‏بن عبد الله كه مجهول است[39] و سند دوم به جهت مجهول بودن حسن‏بن بشير.[40]
روايت ((‏هـ)) مرسل است.
روايت ((‏و)) به جهت حسين‏بن حمدان ضعيف است.[41]
روايت ((‏ز)) به جهت حسين‏بن حمدان ضعيف است.[42]
روايت ((‏ح)) به جهت مجهول بودن يعقوب الجريمي ضعيف است.[43]
روايت ((‏ط)) حسن است.[44]
تنها مشكلي كه در سند اين روايت وجود دارد علي‏بن ابي حمزه است كه واقفي مذهب است.[45] ليكن روايت محمدبن ابي عمير ـ كه از اجلّاي اصحاب است[46] ـ از او نشان مي‏دهد نقل اين روايت پيش از زمان فساد مذهب او بوده است.
روايت ((‏ي)) مرسل است.
روايت ((‏ك)) صحيح است.[47]

بررسي دلالت روايات

از مجموع روايات ياد شده، دو روايت ((‏ط)) و ((‏ك)) از نظر سند بدون مشكل هستند و روايت ((‏ج)) نيز به شرطي قابل اعتناست كه بپذيريم كتاب منتخب بصائر الدرجات كتاب معتبري است. به هر تقدير ما دلالت اين روايات را بررسي مي‏كنيم:
روايت ((‏ج)):
مضمون اين روايت آشكار است و تصريح دارد كه امام مهدي(عج) پيروان ساير اديان و مكاتب را ميان قتل و اسلام مخيّر مي‏كند.
روايت ((‏ك)):
سابقاً پيرامون مفاد اين حديث بحث و احتمال قتل فتنه‏گران اهل كتاب را تقويت كرديم.[48]
روايت ((‏ط)):
در اين روايت دو احتمال وجود دارد:
1ـ منظور از عبارت ((‏كافر بالله العظيم)) كفر اعتقادي باشد؛ يعني كساني كه واقعاً به وجود خداوند اعتقادي ندارند. به نظر مي‏رسد اين واژه در همين معني ظهور داشته باشد. بر اين اساس، روايت ياد شده بيانگر كيفيت رفتار امام مهدي(ع) با اهل كتاب نمي‏باشد و نمي‏توان در بحث مورد نظر ما به آن استناد كرد.
2ـ منظور از كفر، اعم از كفر اعتقادي باشد به گونه‏اي كه اهل كتاب را نيز در بر گيرد. با مراجعه به آيات قرآن روشن مي‏شود اطلاق اين واژه بر اهل كتاب خالي از اشكال است. زيرا در برخي از آيات قرآن، ايمان به خدا از اهل كتاب نفي شده است و اين همان كفر به خدا است، مانند اين آيه:
قاتلوا الذين لايؤمنون بالله و لاباليوم الاخر و لايحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لايدينون دين الحق من الذين اوتوا الكتاب حتي يؤتي الجزية عن يدوهم صاغرون.[49]
با كساني از اهل كتاب كه نه به خدا و نه به روز جزا ايمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام مي‏شمرند، و نه آيين حق را مي‏پذيرند، پيكار كنيد تا زماني كه با خضوع و تسليم، جزيه را به دست خود بپردازند.
بر اساس احتمال دوم كه البته خلاف ظاهر است، روايت ياد شده شامل اهل كتاب نيز خواهد بود و از آن مي‏توان كيفيت رفتار امام مهدي(ع) با اهل كتاب را نيز برداشت كرد.

جمع‏بندي

در مجموعه روايات فرضيه چهارم (قتل باقي ماندگان اهل كتاب) سه روايت قابل اعتماد وجود داشت.
1ـ صحيح محمدبن مسلم: ما دلالت اين روايت را بر بخشي از مدّعا ـ قتل فتنه گرانِ اهل كتاب و نه تمام آن‏ها ـ پذيرفتيم.
2ـ حسنه ابي بصير: در اين روايتْ دو احتمال وجود داشت كه طبق يكي از آن‏ها، فرضيه چهارم تأييد مي‏شد.
3ـ صحيح محمدبن مسلم (منقول از كتاب مختصر بصائر الدرجات): دلالت اين روايت بر فرضيه مورد بحث بدون اشكال بود. تنها مشكل آنْ تأملي بود كه در سند كتاب وجود داشت.
بنابراين، بدون ترديدْ از فتنه گرانِ اهل كتاب جزيه پذيرفته نمي‏شود و اين دسته از اهل كتاب به دستور امام(ع) كشته خواهند شد. ليكن پذيرش حكم قتل مطلق اهل كتاب منوط به اين است كه در حديث موثق ابي بصير، احتمال دوم را تأييد كنيم و يا اين‏كه كتاب مختصر بصائرالدرجات را معتبر بدانيم كه البته اين احتمال به وسيله ساير روايات ضعيف السندي كه هم از كثرت عددي برخوردارند و هم در منابع معتبر و دست اوّل حديثي آمده‏اند، نيز تأييد مي‏شود. به هر حال، ما اگر به جهت يكي از دو دليل ياد شده احتمال قتل مطلق اهل كتاب را تأييد كنيم، بايد به چند سؤال پاسخ دهيم:

پرسش‏ها و پاسخ‏ها

1ـ سؤال اول

اين فرضيه با آيات چهارگانه‏اي كه بر بقاي اهل كتاب تا روز قيامت دلالت دارند[50] در تعارض است.
پاسخ
در معناي اين آيات چهار احتمال وجود دارد:
اوّل: يهود و نصارا حقيقةً تا روز قيامت وجود دارند؛ چرا كه وجود دشمني و عداوت ميان يهود و نصارا تا روز قيامت، و برتري نصارا بر يهود تا روز قيامت، فرع وجود يهود و نصارا تا روز قيامت است. علامه طباطبايي در تفسير آيه 64 مائده مي‏گويد: جمله ((‏الي يوم القيامة)) دلالت دارد كه قوم يهود تا روز قيامت باقي خواهد ماند.[51]
دوّم: يهود و نصارا تا روز ظهور وجود دارند و منظور از يوم القيامة روز ظهور است.
علامه طباطبايي در تفسير آيه 210 سوره بقره مي‏گويد:
از امامان معصوم: تفسير اين آيه به سه نحو روايت شده است:
1ـ تفسير آن به روز قيامت چنان‏كه در تفسير عياشي از حضرت باقر(ع) روايت شده است.
2ـ تفسير آن به رجعت چنان‏كه شيخ صدوق از امام صادق(ع) روايت كرده است.
3ـ تفسير آن به روز ظهور امام مهدي(ع) چنان‏كه عياشي به دو طريق از امام باقر(ع) روايت كرده است.
و نظير اين گونه روايات از خاندان پيامبر زياد نقل شده است كه بسياري از آيات را گاهي به قيامت و گاهي به رجعت و گاهي به ظهور مهدي آل محمد: تفسير كرده‏اند و اين نيست مگر به واسطه يك نحو سنخيت و مناسبتي كه بين اين سه روز وجود دارد.[52]
با توجه به مطلب ياد شده، احتمال دوم ـ اين‏كه منظور از ((‏يوم القيامة)) روز ظهور باشد ـ احتمال معقولي خواهد بود خصوصاً با توجه به رواياتي كه بر اسلام اهل كتاب دلالت داشتند و اين روايات مي‏توانند باعث رفع يد از ظهور ((‏يوم القيامة)) در روز قيامت باشند.
سوّم: سومين احتمالي كه در اين آيات مي‏رود اين است كه يوم القيامة كنايه از استمرار و هميشگي بودن باشد.[53]
د: چهارمين احتمال اين است كه ((‏الي يوم القيامة)) كنايه از مدت طولاني باشد، شبيه برخي از اعداد كه گاه به عنوان كنايه از كثرت عددي استعمال مي‏شوند.
از ميان چهار احتمال ياد شده، احتمال اول مطابق ظاهر آيات و احتمال دوم و سوم و چهارم خلاف ظاهر آيات هستند.
از آنجا كه بر اساس ظاهر آيات ياد شده ـ و نه تصريح آن‏ها ـ اهل كتاب تا روز قيامت باقي هستند، در صورتي كه دليل معتبري وجود داشته باشد مي‏توان از ظهور آيات دست برداشت. بر اين اساس، اگر ما اعتبار روايات ياد شده را بپذيريم مي‏توان بر اساس آن‏ها از ظهور آيات رفع يد كرد.

2ـ سؤال دوم

فرضيه ياد شده (قتل مطلق باقي ماندگان اهل كتاب) با آيه 29 سوره توبه و نيز سيره پيامبر اكرم(ص) در تعارض است. چرا كه بر اساس مفاد آيه 29 سوره توبه و سيره پيامبراكرم(ص) اهل كتاب كشته نمي‏شوند بلكه جزيه مي‏پردازند.
پاسخ:
عدم قبول جزيه از اهل كتابْ بر خلاف آيه سوره توبه و نيز سيره پيامبر اكرم(ص) است، ليكن در روايات اهل بيت: احاديث نسبتاً زيادي وجود دارد كه نشان مي‏دهد امام مهدي(ع) در برخي از مسائل، مأمور به اجراي احكام ويژه‏اي هستند كه در زمان‏هاي سابق، چنين احكامي وجود نداشته‏اند از جمله:
الف. امام صادق(ع) فرموده‏اند:
اذا حكم قائم آل محمد(ص) حكم بين الناس بحكم داود فلا يحتاج الي بيّنة فيلهمه الله تعالي فيحكم بعلمه.[54]
قائم آل محمد(ص) در ميان مردم چون داوود(ع) قضاوت مي‏كند. او به شاهد نياز ندارد. خداوند به او الهام مي‏نمايد و او بر اساس دانش خود قضاوت مي‏كند.
ب. امام صادق(ع) فرمود:
انّ عليّاً(ع) قال: كان لي ان اقتل المولّي واجهّز علي الجريح ولكن تركت ذلك للعاقبة من اصحابي ان جرحوا لم يقتلوا والقائم له ان يقتل المولّي و يجهّز علي الجريح.[55]
علي(ع) فرمود: براي من روا بود كه فراريان و مجروحان را بكشم، ولي چنين نكردم تا اگر اصحابم در جنگ مجروح شدند كشته نگردند؛ ولي براي قائم(ع) رواست كه فراريان و مجروحان را بكشد.
ج. امام رضا(ع) فرمود:
لو قد قام القائم(ع) لحكم بثلاث لم يحكم بها احد قبله: يقتل الشيخ الزاني و يقتل مانع الزكوة و يورث الاخ اخاه في الاظلّة.[56]
چون قائم(ع) قيام كند در سه مورد حكمي مي‏كند كه احدي پيش از او چنين حكم نكرده باشد: پيرمرد زنا كار و كسي را كه زكات نمي‏پردازد مي‏كشد و برادري در عالم ذرّ را جزو اسباب ارث بردن به شمار مي‏آورد و به چنين برادري ارث مي‏دهد.
توجه به روايات ياد شده و نمونه‏هاي ديگري كه در كتب روايي آمده است، استبعاد اين حكم جديد (عدم اخذ جزيه از اهل كتاب و قتل آن‏ها) را از ميان خواهد برد.
ما براي سؤال ياد شده در مورد موضوع مورد بحث - قتل مطلق اهل كتاب - دو پاسخ مي‏توانيم ارائه كنيم:

1ـ پاسخ اوّل:

قتل مطلق اهل كتاب، حكمي حكومتي است كه امام(ع) با توجه به شرايط زماني و مكاني، و به لحاظ برخورداري از مصالح مهم و غير قابل اغماض، آن را وضع و اجرا مي‏كند.

2ـ پاسخ دوّم

دومين پاسخي كه به سؤال ياد شده مي‏توان داد اين است كه بر اساس روايات ياد شده، آيه 29 سوره توبه و نيز حكم مستفاد از سيره پيامبر اكرم(ص) در عصر امام مهدي(ع) نسخ خواهد شد و با توجه به موارد مشابهي كه برخي از آن‏ها ذكر شد ـ به شرطي كه نمونه‏هاي مشابه را از باب نسخ بدانيم ـ احتمال نسخ آيه 29 سوره توبه و سيره رسول اكرم(ص) خالي از هر گونه استبعادي خواهد بود.
به نظر مي‏رسد ما براي پذيرش حكم قتل اهل كتاب در عصر حكومت امام مهدي(ع) نيازمند بررسي مسأله اصولي جواز يا عدم جواز نسخ كتاب با خبر واحد نيستيم و مي‏توانيم فارغ از نزاع‏ها و اختلافاتي كه در اين مسأله وجود دارد، به حكم ياد شده ملتزم شويم؛ زيرا مسأله مورد بحث ما از صغريات بحث نسخ كتاب با خبر واحد نيست. بنابراين پرداختن به بحث كبروي نيز ضرورتي ندارد. توضيح اينكه:
تنها در صورتي ما ناگزير از طرح بحث نسخ كتاب با خبر واحد هستيم كه دليلي كه بر اساس آنْ امام مهدي(ع) آيه سوره توبه را نسخ كرده و روش جديدي در پيش مي‏گيرند، دو روايت ياد شده باشند. ليكن بدون ترديد چنين نيست؛ زيرا اگر در آن زمان از امام(ع) پرسيده شود كه شما به چه دليل در مواجهه با اهل كتابْ روش جديدي را انتخاب كرده و به آيه سوره توبه عمل نكرديد، پاسخ حضرت اين نخواهد بود كه به جهت حديث صحيح محمدبن مسلم و موثق ابي بصير. بدون ترديد علم امام(ع) نه از راه‏هاي ظن‏آور چون اخبار آحاد و متواتر و امثال آن، بلكه به سبب اتصال به منبع نامحدود علم الهي و از طريق وراثت از پدران گرامي خود مي‏باشد و در اين طرق و علوم، هيچ گونه شائبه‏اي از ترديد و شك و گمان وجود ندارد، و امام بر اساس اراده الهي، به متن واقع بدون ذره‏اي كم و كاست دست مي‏يابد.
اتكا به روش‏هاي ظني و علوم ظنيِ بر آمده از آن، وظيفه‏اي است كه به جهت عدم دسترسي به معصوم(ع) بر عهده ما نهاده شده است. نتيجه اين‏كه ما بر اساس دو روايت ياد شده ـ كه شرعاً براي ما حجّت است ـ از واقعيتي كه در عصر ظهور به وقوع خواهد پيوست گزارش مي‏دهيم، ليكن دليل و حجّت امام(ع) بر روش نويني كه در پيش مي‏گيرندْ به هيچ وجه دو روايت ياد شده نخواهد بود. بنابراين نسخ كتاب با خبر واحدي صورت نگرفته تا ما ناگزير از طرح مسأله اصولي آن باشيم.

3ـ سؤال سوم:

سومين اشكالي كه ممكن است به اين ديدگاه گرفته شود اين است كه: مخيّر كردن اهل كتاب ميان قتل و اسلام، در واقع اجبار اهل كتاب به اسلام آوردن است و حال آن‏كه بر اساس آيات مختلف قرآن كريم و اصول عقلي، كسي را نمي‏توان به پذيرش دين اجبار كرد. گوياترين آيه در اين باره آيه شريفه: لااكراه في الدّين قد تبيّن الرشد من الغيّ[57] است كه صريحاً از اكراه در امر دين منع نموده است.
اين سؤال پاسخ‏هاي مختلفي دارد. يكي از آن‏ها اين است كه: مفاد روايات اين نيست كه اهل كتاب تهديد به قتل مي‏شوند تا از سر اجبار اسلام را اختيار كنند، بلكه روايات مي‏گويند ريشه كفر و شرك بايد از پهنه زمين كنده شود و جامعه انساني بايد از لوث كساني كه به عقايد منحرف و كفرآميز خود اصرار دارند پاك شود و كشته شدن عده‏اي به جهت عقايد انحرافي، غير از اجبار آن‏ها به پذيرش اسلام است. بله، اين‏كه آن‏ها مي‏توانند از روي اعتقاد يا به جهت فرار از قتل، اسلام را بپذيرند و تظاهر به اسلام كنندْ مطلب ديگري است. اما در روايات تنها به قتل آن‏ها در صورت اصرار بر عقايد منحرفشان امر شده است، نه اجبار آن‏ها به پذيرش اسلام.
به تعبير ديگر فرق است ميان اينكه گفته شود آنها را تهديد به قتل كنيد تا اسلام بياورند و ميان اينكه گفته شود اسلام را بر آنها عرضه كنيد اگر نپذيرفتند به قتلشان برسانيد. تعبير اول اجبار بر اسلام است نه دوم و مفاد روايات شكل دوم است.
شهيد مطهري كه خود معتقد است پذيرش دين اجبار بردار نيست، به همين مسأله اشاره مي‏كند و مي‏نويسد:
... اگر ما توحيد را جزء حقوق انسان‏ها دانستيم، ممكن است چنانچه مصلحت انسانيت و مصلحت توحيد ايجاب كند ما با قومي مشرك بتوانيم بجنگيم؛ نه به خاطر اين‏كه توحيد و ايمان را به آن‏ها تحميل كنيم ـ چون توحيد و ايمان تحميل شدني نيست ـ بلكه با مشركين مي‏توانيم بجنگيم به خاطر اين‏كه ريشه فساد را اساساً بكنيم. ريشه كن كردن مبدأ عقيده شريك با زور يك مطلب است و تحميل عقيده توحيد مطلب ديگر.[58]
فرضيه سوم: پذيرش جزيه از اهل كتابي كه از عقايد شرك‏آميز دست بر مي‏‏دارند و قتل سايرين
برخي بر اين باورند كه اهل كتاب در عصر حكومت امام مهدي(ع) تنها از عقيده تثليث و شرك ـ و نه ساير عقايد باطلشان ـ دست بر مي‏دارند. يكي از علماي معاصر در اين باره مي‏نويسد:
...يهود و نصارا در عصر دولت مهدي باقي خواهند ماند، ليكن از عقيده تثليث و شرك دست برمي‏دارند و خدا پرست مي‏شوند و تحت الحمايه حكومت‏هاي اسلامي به زندگي خويش ادامه مي‏دهند.[59]

بررسي فرضيه سوم:

اين‏كه تمامي اهل كتاب در عصر ظهور امام مهدي(ع) از عقايد شرك‏آميز خود دست بر مي‏دارند، مدّعايي است كه ما دليلي بر آن نيافتيم، ليكن تفاوت داشتن اهل كتابي كه از عقايد شرك‏آميز خود دست برمي‏دارند و آن‏هايي كه از عقايد شرك‏آميز دست بر نمي‏دارند، حقيقتي است كه در روايات اشاره‏هايي به آن شده است كه در ادامه آن را بررسي مي‏كنيم.

مستندات فرضيه سوم

ما پيش از اين در بررسي رواياتي كه وضع اهل كتاب را در عصر ظهور بيان مي‏كردند تنها سه روايت را قابل اعتنا دانستيم؛ اكنون دلالت روايات ياد شده بر ديدگاه فوق را بررسي مي‏كنيم:
1ـ صحيح محمدبن مسلم: امام باقر(ع) در تفسير آيه: وقاتلوهم حتي لا تكون فتنة و يكون الدين كلّه لله فرموده‏اند: لم يجي‏ء تأويل هذه الاية بعدُ، إنّ رسول الله(ص) رخّص لهم لحاجته و حاجة اصحابه فلو قد جاء تأويلها لم يقبل منهم لكنّهم يقتلون حتّي يوحّد الله عزّوجل و حتّي لايكون شرك.[60]
ما در بخش‏هاي سابق در توضيح اين روايت اين احتمال را تقويت كرديم كه مفاد اين روايت، قتل فتنه‏گرانِ اهل كتاب است، ليكن اشكالي كه در اين احتمال وجود دارد اين است كه اگر روايت بدين معني باشدْ بايد غايتِ قتل اهل كتابْ رفع فتنه باشد و حال آن‏كه در صحيح ياد شده از ميان رفتن شرك به عنوان غايت قتل اهل كتاب ذكر شده است: ((‏لكنّهم يقتلون حتّي يوحّد الله عزوجل و حتّي لايكون شرك)).
بنابراين در اين صحيح اين احتمال وجود دارد كه منظور، عدم قبول جزيه از آن دسته از اهل كتاب باشد كه بر عقايد شرك‏آميز خود باقي مانده‏اند. به تعبير ديگر آن دسته از اهل كتاب كه از عقايد شرك‏آميز خود دست برنداشته باشند كشته خواهند شد، ليكن اهل كتابي كه بر دين خود باقي مانده‏اند ولي از عقايد شرك‏آميز دست برداشته‏اندْ زنده مانده و جزيه خواهند پرداخت. آنچه اين احتمال را تقويت مي‏كند اين جمله از روايت است: ((‏لكنّهم يقتلون حتّي يوحّد الله عزوجل و حتي لايكون شرك؛ لكن آنان كشته مي‏شوند تا خداوند به وحدانيت شناخته شود و شركي نباشد.)) در اين جمله از روايت، غايت قتل اهل كتابْ از ميان رفتن شرك شمرده شده است. بنابراين هنگامي‏كه شركي نباشد ـ اهل كتاب از عقايد شرك‏آميز خود دست برداشته‏اند ـ قتلي وجود نخواهد داشت و اگر در اين روايت آمده است: ((‏لم يجي‏ء تأويل هذه الآية)) به اين جهت است كه در زمان پيامبر گرامي اسلام(ص) از مطلق اهل كتاب جزيه گرفته مي‏شد و پيامبر به جهت نياز خود و اصحابش، اهل كتابي را كه اعتقادات شرك‏آميز داشتند به قتل نمي‏رساند؛ اما در زمان امام مهدي(ع) كه ظرف تحقق تأويل اين آيه استْ تنها از اهل كتابي كه از عقايد شرك‏آميز خود دست بردارند جزيه پذيرفته مي‏شود، ولي ساير اهل كتاب به قتل مي‏رسند. بنابراين چنين حكمي بي سابقه خواهد بود.
بر اساس احتمالي كه در اين‏جا طرح كرديم علاوه بر اين‏كه مسأله بي سابقه بودن حكم حل مي‏شود، اشكالي كه در احتمال سابق ـ احتمال قتل فتنه‏گران از اهل كتاب ـ بيان شد نيز مرتفع خواهد شد. چرا كه حكم مستفاد از روايت (قتل اهل كتابي كه بر عقايد شرك‏آميز باقي مي‏مانند) با غايت مذكور در روايت ـ حتّي يوحّد الله عزوجل و حتي لايكون شرك ـ هماهنگ خواهد بود.
دومين نقطه قوّتي كه در اين برداشت وجود دارد و باعث تقويت اين برداشت مي‏شود هماهنگي آن با آيه 29 سوره توبه است. چرا كه بر اساس اين ديدگاه (قتل اهل كتابي كه بر عقايد شرك‏آميز خود باقي باشند) آيه سوره توبه نسخ نخواهد شد، بلكه تخصيص خواهد خورد. به تعبير ديگر، مفاد آيه سوره توبه مطلق است و دلالت بر پذيرش جزيه از مطلق اهل كتاب مي‏كند، چه آن‏ها كه بر عقايد شرك‏آميز باقي باشند و چه آن‏ها كه از عقايد شرك‏آميز دست بردارند، و بر اساس برداشت اخير از صحيح محمدبن مسلم، امام مهدي(ع) اهل كتابي را كه بر عقايد شرك‏آميز خود باقي باشند به قتل خواهد رساند. و اينْ تخصيص اطلاق سوره توبه است و تخصيص قرآن به وسيله روايات، امري شايع و متداول است كه التزام به آن خالي از هر گونه اشكالي است.
2ـ دومين روايت معتبري كه در اين زمينه وجود داشت حسنة ابي بصير بود[61] كه امام صادق(ع) در تفسير آيه: هوالذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كلّه و لو كره المشركون فرموده بودند: فاذا خرج القائم لم يبق كافر بالله العظيم و لامشرك بالامام إلاّ كره خروجه حتي لوكان كافر او مشرك في بطن صخرة لقالت: يا مؤمن في بطني كافر فاكسرني واقتله.
ما در بخش‏هاي پيشين در اين روايت دو احتمال را مطرح كرديم: اول اين‏كه اين روايت ناظر به اهل كتاب نباشد. دوّم اين‏كه اهل كتاب را نيز در بر بگيرد. در صورتي كه ما در اين روايت احتمال دوم را انتخاب كنيم به نظر مي‏رسد مي‏توان از آن، ديدگاه اخير (قتل اهل كتابي كه بر عقايد شرك‏آميزشان باقي باشند) را استظهار كرد به اين بيان كه:
در برخي از آيات قرآن كريمْ دليل كفر اهل كتاب، شرك آنان شمرده شده است چنان‏كه مي‏فرمايد:
لقد كفر الذين قالوا ان الله ثالث ثلاثة.[62] اين آيه با وجود تصريح به اعتقاد نصارا به تثليث ـ كه همان شرك است ـ آن‏ها را كافر مي‏شمارد و بر اساس ظاهر آن، علت كفر نيز همان شرك آن‏هاست. چنان‏كه به كساني كه انبيا را ربّ مي‏پنداشتند ـ مانند يهوديان كه عزير را پسر خدا مي‏پنداشتند و او را ربّ مي‏دانستند[63] ـ نيز به سبب همين رفتارشانْ نسبت كفر داده است: و لايأمركم ان تتّخذوا الملائكة والنبيين ارباباً أيأمركم بالكفر بعد اذ انتم مسلمون؛[64] و نيز شما را فرمان نخواهد داد كه فرشتگان و پيامبران را به خدايي بگيريد. آيا پس از آن‏كه مسلمان شديد شما را به كفر دعوت مي‏كند؟!
بر اين اساس در روايت مورد بحث (حسنه ابي بصير) نيز مي‏توان قتل كافران به خداوند را به معناي قتل كساني دانست كه بر اعتقاد به آنچه سبب كفر است ـ شرك ـ باقي مانده باشند و بدون ترديد، اگر اهل كتاب از عقيده تثليث و ربّ شمردن انبيا و ساير عقايد شرك‏آميز دست بردارند واژه ((‏كافر بالله العظيم)) ديگر بر آنان منطبق نخواهد شد. بنابراين بر اساس اين روايت تنها اهل كتابي كه بر اعتقاد به عقايد شرك‏آميز باقي باشند كشته خواهند شد.
همانطور كه در توضيح صحيح محمدبن مسلم گذشت يكي از نقاط قوّتي كه اين برداشت را تقويت مي‏كندْ انطباق آن با آيه 29 سوره توبه است. چرا كه اگر از اين روايت قتل مطلق اهل كتاب را استظهار كنيم بايد نسخ شدن آيه 29 سوره توبه را نيز بپذيريم.
3ـ سومين روايتي كه در اين باره وجود داشت روايت محمدبن مسلم (منقول از مختصر بصائر الدرجات) بود كه امام صادق(ع) فرموده بودند: ((‏فمن اصاب منهم و دخل في الاسلام تركوه و امّروا عليه اميراً منهم و من لم يُجِب و لم يقرّ بمحمّد ولم يقرّ بالاسلام و لم يسلم قتلوه حتّي لايبقي بين المشرق والمغرب و مادون الجبل احد الاّ امن.))[65] در اين روايت هيچ‏گونه اشاره‏اي به مسأله شرك وجود ندارد. اين روايت تصريح مي‏كند كه غير مسلمانان اگر به اسلام و نبوت پيامبر گرامي اسلام نگروندْ به دست سپاه امام مهدي(ع) كشته خواهند شد.
بنابراين، ما اگر اعتبار اين روايت را نپذيرفتيم، فرضيه سوم (پذيرش جزيه از اهل كتابي كه از عقايد شرك‏آميز خود دست بر مي‏دارند و قتل سايرين) بر اساس دو روايت صحيح و موثق سابق تأييد مي‏شود؛ ليكن اگر معتقد به اعتبار اين روايت باشيم از آن‏جا كه مدلول آنْ قتل مطلق غير مسلمانان است، اين روايت و دو روايت سابق مثبتين خواهند بود و در نتيجه، فرضيه
دوم ـ كشته شدن تمامي اقليّت اهل كتابي كه بر دين خود باقي مانده‏اند ـ اثبات خواهد شد.

پی نوشتها:

[1] . بحارالانوار، ج 51، ص 29 و مرآت العقول، ج 26، ص 110.
[2] . محمد صدر، تاريخ مابعدالظهور، ص 612.
[3] . ناصر مكارم شيرازي، حكومت جهاني مهدي، قم: مدرسة الامام علي بن ابي‏طالب(ع)، 1376، چاپ هشتم، ص 325.
[4] . توبه، 29.
[5] . تاريخ ما بعدالظهور، ص 612.
[6] . بحارالانوار، ج 52، ص 376.
[7] . تاريخ ما بعدالظهور، ص 413 (به نقل از الزام الناصب، ص 224).
[8] . علي كوراني، معجم احاديث الامام المهدي، ج 5، ص 417.
[9]. همان، ج 5، 29.
[10] . همان، ج 5، ص 130.
[11] . محمدباقر مجلسي، مرآت العقول، ج 26، ص 111.
[12] . همان، ج 1، ص 531.
[13] . ابن منظور، لسان العرب، ج 8، بيروت: دار صادر، بي تا، ص 396.
[14] . ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، قم: منشورات مدينة العلم آيةالله العظمي الخويي، 1403، چاپ سوم، ج 2، ص 86.
[15] . همان، ج 15، ص 20.
[16]. براي وثاقت علي بن ابراهيم، ر.ك: ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج 11، صص 193-4.
براي وثاقت ابراهيم بن هاشم ر.ك: همان، ج 1، ص 317.
براي وثاقت محمدبن ابي عمير ر.ك: همان، ج 14، ص 279.
براي وثاقت عمر بن اذينه ر.ك: همان، ج 13، ص 18.
براي وثاقت محمدبن مسلم ر.ك: همان، ج 17، ص 247.
[17] . محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 9، صص 127-129.
[18] . محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 9، صص 129-127.
[19] . بيّنه، 1.
[20] . انفال، 39، 38. (به آن‏ها كه كافر شدند بگو: چنانچه از مخالفت باز ايستند (و ايمان آورند) گذشته آن‏ها بخشوده خواهد شد، و اگر به اعمال سابق باز گردند، سنّت (خداوند در مورد) گذشتگان، (درباره آن‏ها) جاري مي‏شود (و حكم نابودي آنان صادر مي‏شود) و با آن‏ها پيكار كنيد تا فتنه (= شرك و سلب آزادي) بر چيده شود و دين (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد.)
[21] . توبه، 31.
[22] . ال عمران، 64.
[23] . بحارالانوار، ج 51، ص 29.
[24] . علي كوراني، معجم احاديث الامام المهدي، ج 5، ص 29.
[25] . حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج 11 (بيروت: دار احياء التراث العربي، بي تا)، ص 30.
[26] . علي كوراني، معجم احاديث الامام المهدي، ج 1، ص 531 و ج 3، ص 322.
[27] . علي كوراني، معجم احاديث الامام المهدي، ج 5، ص 60 .
[28] . همان، ج 4، ص 61 .
[29] . همان.
[30] . همان، ج 3، ص 307.
[31] . علي كوراني، معجم احاديث الامام المهدي، ج 3، ص 318.
[32] . همان، ج 5، ص 143.
[33] . علي كوراني، معجم احاديث الامام المهدي، ج 3، ص 121.
[34] . همان، ج 5، ص 145.
[35] . همان، ج 5، ص 29.
[36] . همان، ج 5، ص 130.
[37] . علي نمازي، مستدركات علم رجال الحديث، ج 1، (تهران: ناشر فرزند مؤلف، 1415، چاپ اول)، صص 9-138.
[38] . براي وثاقت احمد بن عيسي ر.ك: ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج 2، ص 296.
براي وثاقت حسين بن سعيد ر.ك: همان، ج 5، ص 243.
براي وثاقت فضالة بن ايوب ر.ك: همان، ج 13، ص 271.
براي وثاقت قاسم بن بريد ر.ك: همان، ج 14، ص 12.
براي وثاقت محمد بن مسلم ر.ك: همان، ج 17، ص 247.
[39] . همان، ج 12، صص 85-78.
[40] . همان، ج 4، ص 291.
[41] . همان، ج 5، ص 224.
[42] . همان.
[43] . نام اين شخص در كتب رجالي نيامده است.
[44] . براي وثاقت محمد بن موسي بن المتوكل ر.ك: ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج 17، ص 284.
براي حسن بودن علي بن حسين سعد آبادي ر.ك: عبدالله مامقاني، تنقيح المقال، ج 2 (نجف، المطبعة المرتضوية، 1350) ص 281.
براي وثاقت احمد بن ابي عبدالله البرقي ر.ك: ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج 2، ص 261.
براي وثاقت ابوعبدالله البرقي ر.ك: همان، ج 16، ص 66.
براي وثاقت محمدبن ابي عمير ر.ك: همان، ج 14، ص 279.
براي وثاقت ابوبصير ر.ك: علي نمازي، مستدركات علم رجال الحديث، ج 8، ص 340.
[45] . ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج 11، ص 215.
[46] . همان، ج 14، ص 279.
[47] . براي وثاقت راويان اين حديث ر.ك: ص 77.
[48] . ص 69 .
[49] . توبه، 29.
[50] . آل عمران، 55؛ مائده، 14 و 64؛ اعراف، 167.
[51] . محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 6، ص 36.
[52] . همان، ج 2، ص 106.
[53] . محمود آلوسي، روح المعاني، ج 6، (تهران: انتشارات جهان، بي تا) ص 163؛ محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 9،
ص 256.
[54] . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 319.
[55] . همان، ج 52، ص 353.
[56] . همان، ج 52، ص 309.
[57] . بقره، 256. (در قبول دين اكراهي نيست. زيرا راه درست از راه انحرافي روشن شده است.)
[58] . همان، ج 20، ص 249.
[59] . ابراهيم اميني، دادگستر جهان، (قم: انتشارات شفق، چاپ نوزدهم، 1379)، ص 307.
[60] . علي كوراني، معجم احاديث الامام المهدي، ج 5، ص 130.
[61] . همان، ج 5، ص 145.
[62] . مائده، 73. (كساني كه به تثليث قائل شده و گفتند: خدا سومين شخص از سه شخص يا سه اقنوم است، قطعاً كافر
شده‏اند.)
[63] . محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 3، ص 277.
[64] . آل عمران، 80.
[65] . علي كوراني، معجم احاديث الامام المهدي، ج 4، ص 61 .

منبع: انتظار