اهل کتاب در دولت مهدوي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
اهل کتاب در دولت مهدوي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
اشاره
1. اين دسته از اهل كت اب با پرداخت جزيه در سايه حكومت امام مهدي(ع) زندگي خواهند كرد.
2. گروه ياد شده به دليل امتناع از پذيرش حق و تعصب بيدليل بر آيين منحرف خود حق حيات نخواهند داشت.
3. از ميان اين دسته از اهل كتاب تنها كساني كشته خواهند شد كه بر عقايد شرك آميز خود باقي بمانند اما سايرين با پرداخت جزيه تحت الحمايه حكومت عدل مهدوي زندگي خواهند كرد.
قدر متيقن كه از روايات معتبر قابل استفاده است اين است كه در حكومت امام مهدي(ع) جهان از وجود اهل كتابي كه بر عقايد شرك آميز خود اصرار بورزند پيراسته خواهد شد.
پيش از اين گذشت كه با توجه به شواهد و قراين فراوان، اكثر اهل كتاب در عصر حكومت امام مهدي(ع) اسلام ميآورند و هيچگونه قرينه عقلي يا نقلي كه بر كشته شدن اكثر اهل كتاب در عصر حكومت امام مهدي(ع) دلالت كند وجود ندارد؛ بلكه شواهد و قراين، خلاف اين مسأله را ثابت ميكنند. و طبيعتاً در جنگ و درگيريهايي كه ميان سپاه امام(ع) و اهل كتاب در جريان فتح دنيا رخ خواهد داد، تعداد اندكي از اهل كتاب به جهت مقاومت در برابر سپاه امام(ع) به قتل خواهند رسيد. ليكن علاوه بر گروه كثيري كه اسلام ميآورند و تعداد اندكي كه در جريان فتح دنيا كشته ميشوند، گروه كمي نيز باقي خواهند ماند كه از ادله و قراين و شواهدِ سابق، وضع آنان مشخص نميشود؛ چرا كه بر اساس قراين سابق، تعداد اندكي از اهل كتاب در جريان فتح دنيا كشته خواهند شد و شواهد و قرايني كه براي اسلام آوردن اهل كتاب اقامه شد، توانايي اثبات اسلام آوردن تمامي باقي ماندگان اهل كتاب را ندارد. نهايت چيزي كه اين شواهد و قراين اثبات ميكنند، اسلام آوردن اكثر باقي ماندگان اهل كتاب است. بنابراين هنوز گروه كمي وجود دارند كه وضع آنان از ادلّه پيشين فهميده نشده است.
در مورد سرانجام اين گروه كم، در اين قسمت گفتوگو خواهيم كرد و از ميان
فرضيههاي مختلفي كه در اين باره وجود دارد، به بهترين فرضيهها خواهيم پرداخت.
فرضيه اول: جزيه
ديدگاه انديشمندان در مورد فرضيه اول
علامه مجلسي براين عقيده است كه امام مهدي از اهل كتاب جزيه نخواهد پذيرفت.[1] در برابر ديدگاه ياد شده، برخي معتقدند امام مهدي(ع) از گروه اندك باقي ماندگان اهل كتاب جزيه ميگيرد. آيت الله سيد محمد صدر[2] و آيت الله مكارم شيرازي[3] از اين دستهاند.
درباره مسأله جزيه در عصر حكومت امام مهدي(ع) دو دسته دليل متعارض وجود دارند كه ابتدا آنها را نقل ميكنيم و پس از بررسي اسناد آنها، به تحليل دلالت آنها ميپردازيم:
1ـ ادلة گرفتن جزيه
قاتلوا الذين لايؤمنون بالله ولاباليوم الاخر ولايحرّمون ما حرّم الله و رسوله ولايدينون دين الحق من الذين اوتوا الكتاب حتي يعطوا الجزية عن يدٍ و هم صاغرون[4]؛
با كساني از اهل كتاب كه نه به خدا و نه به روز جزا ايمان دارند و نه آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام ميشمرند، و نه آيين حق را ميپذيرند، پيكار كنيد تا زماني كه با خضوع و تسليم جزيه را به دست خود بپردازند.
ب. سيره رسول اكرم(ص).[5]
ج. بحار الانوار: روي في كتاب مزار لبعض قدماء اصحابنا عن ابي بصير قال:
...قلت: فما يكون من اهل الذّمة عنده؟ قال ابوعبدالله(ع): يسالمهم كما سالمهم
رسولالله(ص) و يؤتون الجزية عن يدوهم صاغرون...[6]؛
ابو بصير گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: در عصر امام مهدي، اهل ذمه چه وضعيّتي خواهند داشت؟ حضرت پاسخ داد: با آنها مصالحه ميكند چنان كه پيامبر(ص) مصالحه نمود و آنها با خضوع و تسليم جزيه را بهدست خود ميپردازند.
د. عقدالدرر عن علي(ع):
... فيبعث ملك الروم يطلب الهدنة من المهدي(ع) و يطلب المهدي(ع) منه الجزية فيجيبه الي ذلك ...[7]؛
...پس پادشاه روم، نمايندهاي را ميفرستد و درخواست صلح ميكند. مهدي(ع) نيز از او ميخواهد كه جزيه بپردازد. پادشاه روم هم ميپذيرد... .
2ـ رواياتي كه بر عدم قبول جزيه دلالت ميكنند
... و اما الثلاثة و الخمسون فانّ الله تبارك و تعالي لن يذهب بالدنيا حتي يقوم منّا القائم يقتل مبغضينا و لا يقبل الجزية و يكسر الصليب و الاصنام[8]؛
و اما پنجاه و سوم اينكه خداي تبارك و تعالي دنيا را به پايان نخواهد رساند تا اينكه قائم ما قيام كند. او دشمنان ما را ميكشد و جزيه نميپذيرد و صليبها و بتها را ميشكند.
ب. عياشي عن عبد الاعلي الحلبي عن ابي جعفر(ع):
ولاتبقي ارض الاّ نودي فيها شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و انّ محمداً رسول الله و هو قوله و له اسلم من في السموات و الارض طوعاً و كرهاً و اليه ترجعون و لا يقبل صاحب هذا الامر الجزية كما قبلها رسول الله(ص) و هو قول الله: و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة و يكون الدين كله لله.[9]
سرزميني نميماند مگر اينكه در آن به وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر(ص) شهادت داده شود. و اين تحقق سخن خداوند است كه ميفرمايد: ((تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند، از روي اختيار يا از روي اجبار در برابر (فرمان) او تسليمند، و همه به سوي او باز گردانده ميشوند.)) و صاحب اين امر آنچنان كه رسول خدا(ص) جزيه گرفت، جزيه نميپذيرد و اين تحقق سخن خداوند است كه ميفرمايد: و با آنها پيكار كنيد تا فتنه [= شرك و سلب آزادي] برچيده شود و دين (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد.))
ج. كافي:
عليبن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن عمربن اذينة عن محمدبن مسلم عن الباقر(ع) في تفسير: و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة و يكون الدين كله لله: لم يجيء تأويل هذه الاية بعد ان رسول الله(ص) رخص لهم لحاجته و حاجة اصحابه و لو قد جاء تأويلها لم يقبل منهم لكنهم يقتلون حتي يوحّد الله عزوجل و حتي لا يكون شرك.[10]
تأويل اين آيه هنوز نيامده و محقق نشده است، همانا رسول خدا(ص) به جهت نياز خود و اصحابش به آنان رخصت داد، ليكن هنگامي كه زمان تأويل و تحقق اين آيه فرا رسد، از آنها پذيرفته نميشود. آنها كشته ميشوند تا خداوند عزوجل به وحدانيّت شناخته شود و ديگر شركي نباشد.
علامه مجلسي; در توضيح اين روايت ميفرمايد: ((منظور از جمله ((رخّص لهم)) (پيامبر به آنها اجازه داد) اين است كه از اهل كتابْ جزيه را و از مشركانْ فديه را و از منافقان ـ با اينكه به كفر آنها دانا بود ـ اظهار اسلام را پذيرفت.))[11]
د. مجموعه رواياتي كه دلالت دارند كه امام مهدي(ع) اهل كتاب را ميان قتل و اسلام مخيّر ميكند، نيز ميتوانند مؤيّد روايات مورد بحث ما باشند. چرا كه تخيير ميان اسلام و قتل به معناي عدم قبول جزيه خواهد بود. اين روايات را در فرضيه دوم ذكر خواهيم كرد.
هـ . ابن حماد به سند خود از پيامبر اكرم(ص) چنين نقل ميكند:
... و يكون عيسي في امتي حكماً عدلاً و اماماً مقسطاً يدقّ الصليب و يقتل الخنزير و يضع الجزية و يترك الصدقة... .
و عيسي در ميان امت من، حاكم عادل و پيشواي دادگر خواهد بود. او صليب را خرد ميكند و خوك را ميكشد و جزيه را بر ميدارد و صدقه را رها ميكند ... .
و. عبد الرزاق به سند خود از ابو هريره و او از پيامبر اكرم(ص) نقل ميكند كه:
و الذي نفسي بيده ليوشكن ان ينزل فيكم ابن مريم حكماً عدلاً و اماماً مقسطاً يكسر الصليب و يقتل الخنزير و يضع الجزية و يفيض المال حتي لا قبله احد.[12]
سوگند به آنكه جانم در دست او است كه به زودي عيسيبن مريم(ع) به عنوان حاكم عادل و پيشواي دادگر در ميان شما فرود آيد. او صليب را ميشكند و خوك را ميكشد و جزيه را برميدارد و آنقدر مال ميبخشد تا اينكه احدي (به جهت بي نيازي) آنرا نپذيرد.
در لسان العرب آمده است:
وضع عنه الدين و الدم و جميع انواع الجناية: اسقطه عنه و في الحديث: ينزل عيسيبن مريم فيضع الجزية اي يحمل الناس علي دين الاسلام فلا يبقي ذمي تجري عليه الجزية...[13].
از او بدهي، خون يا انواع جنايات را وضع كرد، يعني از عهدهاش ساقط كرد و در حديث آمده است كه: عيسيبن مريم از آسمان فرود ميآيد و جزيه را وضع ميكند، يعني مردم را وادار به پذيرش اسلام ميكند، پس اهل ذمهاي نخواهد ماند تا مشمول حكم جزيه گردد... .
بررسي اسناد روايات
1ـ دسته اول ( قبول جزيه از اهل كتاب )
2ـ دسته دوم (عدم پذيرش جزيه از اهل كتاب)
روايت ب: اين روايت نيز به لحاظ ارسال، آن قابل اعتماد نيست.
روايت ج: به وثاقت تمامي افراد واقع در سلسله سند اين حديث تصريح شده است.[16] بنابراين، روايت صحيح و قابل اعتماد است.
روايت ((د)) و ((ه)): اين دو روايت به لحاظ اينكه راويان آن عامي المذهب هستند از نظر سند ضعيفند.
بررسي دلالت روايات
1ـ روايت ((ب)) (مرسل عبدالاعلي الحلبي)
1ـ عدم پذيرش جزيه از آن دسته از اهل كتاب كه اهل فتنهگري و اخلال در حكومت جهاني امام مهدي(ع) هستند و كشتن آنها. قتل اين دسته از اهل كتاب، منطبق با موازين عقلي خواهد بود؛ چرا كه اين گروه پس از هدايتها و راهنماييهاي حضرت، نه تنها در اعتقاد به دين منسوخ خودْ اصرار ميورزند بلكه در برابر حكومت عدل جهاني امام(ع)، به مخالفت برميخيزند و قصد اخلال در آن و سست كردن پايههاي آن را دارند. بدون ترديد، اخلال در امر حكومت امام(ع) اخلال در تحقق معنويت، رشد، عدالت، فضايل اخلاقي، رفاه و ... خواهد بود و باز گذاشتن دست چنين كساني كه دنيا و آخرت انسانها را تباه ميكنند جفا به انسانها است. علاوه بر آن، برخورد با اخلالگرانِ در امر حكومتْ شيوه مرسومي است كه در همه جاي دنيا هميشه متداول بوده و هست.
اقدام ياد شده (قتل فتنهگران اهل كتاب) با موازين و اصول اسلامي نيز منطبق و هم خوان است. شبيه اين اقدام را در سيره پيامبر اكرم(ص) نيز ميتوان مشاهده كرد. به عنوان نمونه ميتوان به جهاد حضرت با يهوديان بني قريظه و قتل مردان آنها اشاره كرد كه اين اقدام به جهت پيمانشكني و همراهي آنان با مشركاني بود كه جنگ احزاب را عليه مسلمانان به راه انداخته بودند.[17]
آنچه اين احتمال را تقويت ميكندْ استشهاد امام باقر(ع) به آيه شريفه: و قاتلوهم حتّي لا تكون فتنة است. زيرا ((حتّي)) به معناي غايت (اِلي اَنْ؛ تا اين كه) است. بنابراين آيه بدين معني خواهد بود كه با آنها جهاد كنيد تا هنگامي كه فتنهاي نباشد؛ يعني غايت جهاد رفع فتنه است و جنگيدن به خاطر رفع فتنه است بنابراين جهاد تنها با كساني است كه اهل فتنهگري و اخلال در امر حكومت امام باشند اما نسبت به اهل كتابي كه بر دين خود باقي ماندهاند اما اهل فتنهگري و اخلال در امر حكومت جهاني امام(ع) نيستند تعرّضي صورت نخواهد گرفت و آنها به قتل نخواهند رسيد.
به تعبير ديگر، گرچه صدر روايت ((و لا يقبل صاحب هذا الامر الجزية)) مطلق است و شامل تمامي اهل كتاب ميشود، ليكن از استشهادي كه در ذيل روايت آمده و آيهاي كه به عنوان دليل اين حكم بيان شده، فهميده ميشود علّت عدم اخذ جزيه و قتل اهل كتاب، فتنهگري آنهاست. بنابراين، تنها از آن دسته از اهل كتاب جزيه گرفته نميشود كه دليل حكم در آنها وجود داشته باشد، يعني اهل فتنهگري باشند.
بر اساس اين احتمال، عبارت ((ولا يقبل صاحب هذا الامر الجزية)) تنها حكم اهل كتاب فتنهگر را ذكر كرده است و نسبت به اهل كتابي كه فتنهگر نباشند سكوت كرده است. از اين گروه بر اساس آيه 29 سوره توبه و نيز سيره رسول اكرم(ص) جزيه گرفته ميشود.
موافقت اين احتمال با آيه 29 سوره توبه و سيره پيامبر اكرم(ص) باعث تقويت اين احتمال ميشود.
2ـ احتمال دوم در معناي اين روايتْ اين است كه امام مهدي(ع) از هيچ كدام از اهل كتاب جزيه نميپذيرد و همه اهل كتاب كه پس از هدايتها و راهنماييهاي حضرت بر دين سابق خود باقي ماندهاند، بهدست سپاه ايشان به قتل ميرسند. البته به دليل قراين يازدهگانهاي كه براي اسلام آوردن اكثر اهل كتاب ذكر كرديم، اين دسته از اهل كتاب بسيار اندك خواهند بود.
آنچه اين احتمال را تقويت ميكند اين جمله از روايت است: لا يقبل صاحب هذا الامر الجزية كما قبلها رسول الله؛ صاحب اين امر جزيه نميپذيرد آنچنان كه پيامبر خدا(ص) قبول ميكرد.
همانطور كه ميدانيم بر اساس آيه 29 سوره توبه، رسول خدا(ص) مأمور بود كه از اهل كتابي كه اسلام نياوردهاند جزيه بگيرد، ليكن اين حكم مخصوص آن دسته از اهل كتاب بود كه بر اساس موازين اسلامي به شرايط ذمّه پايبند بودند و از فتنهگري و ايجاد اخلال در امر نظام اسلامي پرهيز ميكردند. اما كساني كه شرايط ذمّه را زير پا ميگذاشتند و به جاي همزيستي مسالمتآميز، در صدد تضعيف نظام اسلامي برميآمدندْ با عكس العمل شديد رسول گرامي اسلام مواجه ميشدند چنانكه اين حكم در كتب فقهي تبيين شده است.
بر اساس توضيحات ياد شده، اگر بگوييم امام مهدي(ع) تنها از فتنهگران جزيه نميپذيرد، سيره ايشان با سيره رسول اكرم تفاوتي نخواهد داشت و حال آنكه بر اساس اين روايت مرسل، سيره امام مهدي(ع) با سيره رسول اكرم(ص) تفاوت خواهد داشت. بنابراينْ امام مهدي از تمام اهل كتاب جزيه نميگيرد بر خلاف رسول گرامي اسلام(ص) كه تنها از فتنهگران جزيه نميگرفت.
از ميان اين دو احتمال، احتمال اول بر اساس استشهاد امام به آيه: و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة بود كه ما از ظاهر آنْ اينگونه برداشت كرديم كه قتل به جهت فتنهگري و مخصوص فتنهگران است. احتمال دوم بر اساس اين جمله از روايت: ((ولا يقبل صاحب هذا الامر الجزية كما قبلها رسول الله(ص))) است كه به متفاوت بودن شيوه امام مهدي(ع) و شيوه رسول اكرم(ص) تصريح دارد. بدون ترديد در تعارض نصّ و ظاهر، نصّ بر ظاهر مقدّم است. چرا كه نصّ، صراحت در مدلول خود دارد و جايي براي احتمال خلاف آن نميگذارد، ولي ظاهر با احتمال خلاف مدلول برداشت شده، سازگار است.
البته اين اشكال هنوز وجود دارد كه اگر امام مهدي(ع) از تمامي اهل كتاب جزيه نميگيرند چرا امام باقر(ع) براي حكمِ عدمِ پذيرش جزيه از مطلق اهل كتاب به آية ـ و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة ـ استشهاد ميكنند كه تنها ميتواند عدم پذيرش جزيه از فتنهگران را اثبات كند نه بيشتر.
3ـ در معناي اين روايت، احتمال سومي نيز وجود دارد و آنْ اينكه ميان فتنه از يك سو و پيمانشكني و نقض شرايط ذمّه از سوي ديگر، تفاوت وجود دارد توضيح اينكه:
ما ميدانيم سيره رسول اكرم(ص) در برابر اهل كتابي كه پيمانشكني كرده و شرايط ذمّه را زير پا ميگذاشتند، مدارا و مداهنه نبود و حضرت با اين دسته از اهل كتاب برخورد ميكردند كه به عنوان نمونه، ميتوان به عكسالعمل شديد پيامبر با يهوديان بني قريظه اشاره كرد.[18] ليكن در ميان اهل كتابي كه با پيامبر(ص) هم پيمان بودند يا در ذمّه حكومت اسلامي زندگي ميكردند، افراد فتنهگر فراواني وجود داشتند كه پيوسته در صدد ضربه زدن به نظام نوپاي اسلامي، تضعيف پايههاي آن، ايجاد اختلاف در ميان طبقات مردم، دلسرد كردن مسلمانان از دين اسلام و شخص پيامبر و ... بودند ليكن پيامبر اكرم(ص) به جهت رعايت مصالحي از مقابله جدّي با اينگونه افراد پرهيز مينمود چنانكه در ميان جامعه مسلمين نيز افراد منافقِ فتنهگر فراواني بودند كه پيامبر اكرم(ص) به جهت مصالحي از معرفي آنان به مسلمانان و برخورد جدّي با آنها چشم ميپوشيد.
بر اساس توضيحات ياد شده ميتوان گفت روايت مورد بحث بدين معناست كه پيامبر(ص) از فتنهگران اهل كتاب ـ و نه پيمان شكنان و نقضكنندگان شرايط ذمّه ـ هم جزيه ميگرفت، ليكن چون امام مهدي(ع) قيام نمايدْ از فتنهگران جزيه نخواهد گرفت و آنها را به قتل خواهد رساند. بنابراين، شيوه امام(ع) با شيوه پيامبر(ص) تفاوت خواهد داشت؛ چرا كه امام(ع) فتنهگران را ميكشد و تنها از غير فتنهگران جزيه ميگيرد در حالي كه پيامبر(ص) فتنهگران را نميكشت و از آنها جزيه ميگرفت. بر اساس اين معني (معناي سوم) اشكالي كه در معناي دوّم گذشت (استشهاد به آيه: قاتلوهم حتي لا تكون فتنة) نيز حلّ خواهد شد؛ چرا كه حكم مذكور در روايت با آيه ياد شده هماهنگ خواهد بود.
2ـ روايت ((ج)) (صحيح محمدبن مسلم)
البته بر اساس معناي دوم در اين روايت نيز مانند روايت سابقْ اين سؤال وجود دارد كه اگر منظور قتل مطلق اهل كتاب است، چگونه اين حكم در تفسير آية: و قاتلوهم حتّي لا تكون فتنة آمده است كه بر قتل فتنهگران اهل كتاب دلالت ميكند. مگر اينكه در اين روايت نيز مانند روايت سابقْ احتمال سوم را مطرح كنيم و بگوييم در عصر پيامبر(ص) از فتنهگران نيز جزيه قبول ميشد، ولي در عصر امام مهدي(ع) فتنهگران كشته خواهند شد. بنابراين حكم مذكور در روايت با آيه ياد شده هماهنگ خواهد بود.
البته با توجه به اشكالي كه در احتمال دوم وجود داشت و بدون اشكال بودن احتمال سوم، احتمال سوم صحيحتر به نظر ميرسد. ما به زودي در فرضيه سوم احتمال چهارمي را در معناي اين روايت طرح و آن را بررسي خواهيم نمود.
شايد كسي بگويد كه در اين روايت از گرايش به توحيد و از ميان رفتن شرك سخن به ميان آمده است: ((فلو قد جاء تأويلها لم يقبل منهم لكنّهم يقتلون حتّي يوحّد الله عزوجل وحتّي لايكون شرك)) و حال آنكه اهل كتاب به ظاهر موحّدند و در قرآن، در مقابل مشركان از آنها ياد ميشود چنان كه ميفرمايد: لم يكن الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين منفكّين...[19] پس اين روايت در مقام تبيين برخورد حضرت مهدي(ع) با مشركان است، نه اهل كتاب.
بايد گفت از آنجا كه ضمير فعل ((قاتلوهم)) كه روايت مورد بحث ما در مقام بيان تأويل آن است، به ((الذين كفروا)) در آيه قبل بر مي گردد.[20] و ((الذين كفروا)) هم شامل اهل كتاب است و هم مشركان، بنابراين روايت در مقام بيان كيفيّت مواجهه امام مهدي(ع) با اهل كتاب و مشركان است، نه فقط مشركان.
علّت اينكه به اهل كتاب، نسبت شرك داده شده و هدف از قتال، توحيد و از ميان رفتن شرك بيان شده است، اين است كه گرچه اهل كتاب به ظاهر موحّدند، به واقع معتقدات آنان خالي از شرك نيست و اين حقيقتي است كه در آيات متعددي از قرآن به آن اشاره شده است مانند:
اتخذوا احبارهم ورهبانهم ارباباً من دون الله والمسيح بن مريم وما امروا الاّ ليعبدوا الهاً واحداً لا اله الا هو سبحانه عمّا يشركون[21]؛
آنها دانشمندان و راهبان خود و مسيح فرزند مريم را معبودهايي در برابر خدا قرار دادند، در حالي كه دستور نداشتند جز اين كه خداوند يكتايي را بپرستند كه معبودي جز او نيست. او پاك و منزّه است از آنچه همتايش قرار ميدهند.
به تصريح اين آيه، يهود و نصارا، دانشمندان خود را ربّ ميپنداشتند كه اين خود نوعي شرك است و لذا در آخر آيه آمده است: سبحانه عمّا يشركون البته منظور از شرك در
اينجا، شرك در خالقيت نيست، بلكه شرك در اطاعت است.
قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمة سواء بيننا و بينكم ألاّ نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتّخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله...؛[22]
بگو: اي اهل كتاب! بياييد به سوي سخني كه ميان ما و شما يكسان است كه: جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم و بعضي از ما بعضي ديگر را ـ غير از خداي يگانه ـ به خدايي نپذيرد.
دعوت اهل كتاب در اين آيه به عدم شرك به خدا و نپذيرفتن ربوبيّت ديگران نيز، بهترين دليل بر وجود عقايد شركآميز در بين معتقدات اهل كتاب است.
جمعبندي
به نظر ميرسد ميان اين دو دسته از ادله از جهت زماني نيز ميتوان جمع كرد كه البته اين جمع با جمع سابق تعارضي ندارد و هر دو ميتوانند مقرون به صحّت باشند. توضيح آن از اين قرار است: اين احتمال وجود دارد كه قبول جزيه از اهل كتاب پيش از گسترش دين اسلام، برقراري حكومت امام مهدي(عج) و تثبيت نظام فراگير اسلامي باشد، و عدم پذيرش جزيه پس از استقرار و تثبيت حكومت جهاني امام(عج)، چنانكه علامه مجلسي نيز چنين احتمالي را طرح كرده بود.[23] آنچه ميتواند شاهد جمع اين دو دسته از ادلّه متفاوت باشد، روايت مرسل عبدالاعلي است كه از امام باقر(ع) چنين نقل ميكند:
ولا تبقي ارض الاّ نودي فيها شهادة ان لااله الاّ الله وحده لاشريك له و ان محمداً رسول الله و هو قوله: له اسلم من في السموات والارض طوعاً و كرها و اليه ترجعون. و لايقبل صاحب هذا الامر الجزية كما قبلها رسول الله(ص) و هو قول الله: و قاتلوهم حتي لاتكون فتنة و يكون الدين كلّه لله[24].
در ابتداي اين روايت آمده است كه در زمان ظهور جايي نميماند مگر اينكه در آن به توحيد و رسالت پيامبر(ص) شهادت داده ميشود و سپس، از مسأله عدم قبول جزيه از ناحيه امام(ع) سخن به ميان آمده است. بدون ترديد گسترش اسلام و طنينانداز شدن نداي توحيد در جاي جاي دنيا، مسألهاي است كه بدون تشكيل و استقرار حكومت و اجراي برنامههاي كلان تبليغي و ارشادي امكانپذير نيست. بنابراين عدم قبول جزيه از فتنهگران اهل كتاب و كشته شدن آنها، پس از استقرار و تثبيت پايههاي حكومت امام(ع) و اجراي برنامههاي تبليغي و فرهنگي خواهد بود.
حديث صحيح محمدبن مسلم نيز خالي از اشاره به اين مطلب نيست، زيرا در آن آمده است كه امام مهدي(ع) از فتنهگرانِ اهل كتاب جزيه نميپذيرد و آنان را به قتل ميرساند. بدون ترديد، قتل اهل كتاب زماني مجاز خواهد بود كه اسلام با عمق و ژرفا و ابعادش به آنها عرضه شده باشد، از شبهه افكني و تبليغات منفيِ مغرضان عليه دين اسلام جلوگيري شده باشد، به سؤالات و شبهات اهل كتاب پاسخ مناسب داده شده باشد و... و مسلّماً تحقّق اين مهم بدون تشكيل و استقرار حكومت جهاني امام(ع) و مهيّا شدن زمينههاي گسترش و بسط فرهنگ اسلامي امكانپذير نيست. چرا كه ايجاد چنين زمينههايي، آن هم در سطح كل جهان، نيازمند برنامهريزيهاي كلان و دراز مدّت و دستگاههاي فرهنگي عريض و طويل و ساير لوازم متناسب با آن است. و طبيعةً اين همه، تنها پس از استوار شدن پايههاي نظام اسلامي امكان شكلگيري خواهند داشت.
بنابراين حتّي ما اگر بخواهيم تنها بر اساس همين حديث صحيح حكم كنيم، بايد قتل و عدم پذيرش جزيه را مخصوص زمان شكلگيري و تثبيت نظام جهاني اسلامي و گسترش فرهنگ اسلامي بدانيم. پس هم به مقتضاي رواياتي كه بر پذيرش جزيه دلالت ميكردند و هم به مقتضاي آيه 29 سوره توبه و نيز سيره پيامبر اكرم(ص) پيش از تحقق اين امور از اهل كتاب جزيه پذيرفته ميشود.
البته مراد ما از پذيرش جزيه اين است كه حكم اخذ جزيه در اين مقطع وجود خواهد داشت، ليكن امكان دارد امام مهدي(ع) بر اساس حكم حكومتي و با توجه به شرايط و ويژگيهاي اهل كتاب در مناطق مختلف جهان از برخي جزيه بگيرند و برخي را به سبب فقر يا ايجاد زمينه گرايش به اسلام و... از پرداخت جزيه معاف نمايند و حتّي به برخي به عنوان تأليف قلب، كمكهاي مالي نيز بكنند.
فرضيه دوم: كشته شدن باقيماندگان اهل كتاب
البته نميتوان زمان دقيق و معيّني را براي اين آخرين اقدام بيان كرد. آيا اين رفتار بلافاصله پس از استقرار حكومت جهاني امام(ع) است يا سالها پس از آن يا در اواخر حكومت امام(ع)؟ ليكن يك امر مسلّم است و آن اينكه اين اقدام، اوّلين برخورد امام(ع) با اهل كتاب نخواهد بود. چرا كه:
اولاً: بر اساس حكم عقل و تعاليم اسلام، قتل اهل كتاب پس از عرضه اسلام و تمام شدن حجّت بر آنها است و تا زماني كه اسلام بر آنها عرضه نشده و حقّانيّت اسلام و امام(ع) براي ايشان آشكار نشده است، كشتن آنها بر خلاف عقل و اصول دين اسلام خواهد بود. اصولاً اصل اوّليه اسلام در مواجهه با ديگران، تلاش براي هدايت آنهاست و جنگ و درگيري نيز به جهت اصلاح آدميان است. بنابراين در ابتدا، تمام همّت امام(ع) صرف اصلاح و هدايت انسانها خواهد شد و قتل و جنگْ منحصر به مواردي است كه اميدي به اصلاح نيست. امام علي(ع) در اين باره ميفرمايد:
پيامبر(ص) مرا به سوي يمن فرستاد و به من فرمود: اي علي، با هيچ كس جنگ مكن مگر پس از آنكه او را به اسلام دعوت كني. به خدا سوگند كه اگر خداوندْ يك نفر را به دست تو هدايت كندْ براي تو بهتر است از آنچه خورشيد بر آن ميتابد و شب آن را فرا ميگيرد.[25]
اين حديث و امثال آن، نشانگر اهتمام فراواني است كه اسلام به هدايت انسانها دارد. اما به راستي، چگونه و در چه شرايط و موقعيّتي ميتوان در آن عصر، اسلام را بر اهل كتاب و غيرمسلمانان عرضه كرد و حجّت را بر آنان تمام نمود؟ اصولاً عرضه اسلام به شكل واقعي آن نميتواند از همان آغاز ظهور و حمله سپاه امام(ع) براي فتح دنيا تحقق يابد. مگر ميتوان انتظار داشت مردم كشورهايي كه در حال جنگ و درگيري با سپاه امام هستند و هنوز كشورشان به دست سپاه امام فتح نشده است، حقيقت اسلام را بفهمند و به آن ايمان بياورند؟ مگر ميتوان از مردمي كه لحظه به لحظه از سوي رسانهها و وسايل ارتباط جمعي به شدّت بمباران تبليغاتي ميشوند و تحت تأثير تبليغات منفي عليه اسلام و شخص امام(ع) قرار دارند، انتظار داشت اسلام را بشناسند و به آن ايمان بياورند؟ آيا منطقي است كه از انسانهايي كه تحت تربيت نظامهاي فاسد قرار دارند و همه روزه صدها سؤال و شبهه به اذهانشان القا ميشود، توقّع داشت كه با شنيدن نداي امام(ع) بدون تبيين و تحليل و فهم ابعاد و عمق آن به او ايمان بياورند؟ مگر ميتوان از بشري كه صدها مكتب و نحله را ديده كه همگي به او وعده سعادت و خوشبختي را ميدادهاند، اما در عمل هيچكدام از شعارهاي زيبايشان تحقق نيافته است، انتظار داشت با شنيدن پيام امام(ع) و شعارهاي زيبايش و پيش از ديدن موفقيت او در مقام عمل و احساس صداقت و بر حق بودن او، بلافاصله به او ايمان بياورند؟! خصوصاً انسانهاي متمدّن آن عصر كه از نظر علمي پيشرفت فوق العادهاي كردهاند و به سادگي در برابر مكتب و ايدهاي تسليم نميشوند مگر هنگامي كه تمامي سؤالات و شبهاتشان را پاسخ گويد و در همه ابعاد به اقناعشان بپردازد.
بر اين اساس، به نظر ميرسد عرضه اسلام با تمام ابعاد گسترده و عمق و استدلالهايش و نيز پاسخ به شبهات و سؤالات بيشمار انسانهاي آن دوران، امري نيست كه بتوان آن را با يك اتمام حجّت در زمان جنگ عملي كرد و عرضه اسلام به شكل واقعي آن تنها پس از فتح كشورها، تثبيت نظام اسلامي و مخالطت و معاشرت با آنها معني خواهد يافت.
ثانياً: همانطور كه در بخش نخست مقاله گذشت امام مهدي(ع) با كشف مواريث انبيا، استخراج كتب آسماني، ارائه معجزات، اِعمال تربيت الهي و... در صدد هدايت انسانها بر خواهد آمد كه اينها و موارد مشابه آن، در واقع اَشكال عرضه اسلام و شيوههاي تبيين حقّانيت امام(ع) هستند، و به نظر ميرسد طبيعيترين شكل تحقق موارد ياد شده اين است كه امام در ميان اهل كتاب و همراه با آنان باشد. خود يا ياران ويژهاش با جمعي از اهل كتاب به سمت كوهها بروند و در برابر ديدگانشان، كتب آسماني و مواريث انبيا را استخراج كنند، در برابر ديدگان اهل كتاب براي اثبات حقّانيت خود معجزه بياورد، با معاشرت با اهل كتاب آنان را تحت تربيت خود قرار دهد و طعم شيرين همراهي با وليّ خدا را به آنها بچشاند. با آنها و در ميانشان باشد تا اخلاق نيكو و سيرت الهياش را ببينند و باورش كنند و در عمل ببينند كه مانند ديگران، مردم را براي خود نميخواهد و اهل زراندوزي و دنيا خواهي نيست و... . و حال آنكه اگر بگوييم امام(ع) از همان آغاز، اهل كتاب را ميان اسلام و قتل مخيّر ميكند جايي براي انجام اين امور به شكل طبيعي آن نخواهد بود.
ثالثاً: شاهد ديگري كه اين ديدگاه را تأييد ميكند رواياتي است كه دلالت دارد كه امام مهدي(ع) در ميان يهوديان به تورات حكم ميكند و در ميان نصارا به انجيل[26] و... كه اين روايات نشان از وجود اهل كتاب، در برهههايي از حكومت امام(ع) و حضور امام مهدي(ع) در ميان آنان دارد.
بر اساس توضيحات ياد شده، اگر در روايات آمده است كه امام(ع) سپاه خود را به سرتاسر جهان گسيل ميدارد و آنها پيروان هر آييني را ميان قتل و اسلام مخيّر ميكنند، بايد فهم ما از اين روايات متناسب با قراين سه گانه ياد شده باشد؛ يعني تخيير ميان اسلام و قتل پس از استقرار نظام اسلامي، عرضه اسلام به شكل واقعي آن، هدايتها، ارشادات، اِعمال تربيت صحيح و... خواهد بود و بر اساس قراين يازده گانهاي كه در بخش اول نوشتار حاضر گذشت، اين عده از اهل كتاب بسيار اندك خواهند بود.
مستندات فرضيه دوم
الف. عياشي عن ابن بكير عن الكاظم(ع) في قوله: و له اسلم من في السموات والارض طوعاً و كره قال: انزلت في القائم(ع) اذا خرج باليهود والنصاري والصابئين والزنادقة و اهل الرّدّة والكفار في شرق الارض و غربها فعرض عليهم جالاسلام فمن اسلم طوعاً امره بالصلاة والزكاة وما يؤمر به المسلم ويجب لله عليه ومن لم يسلم ضرب عنقه حتي لايبقي في المشارق والمغارب احد الاّ وحّد الله. قلت له: جعلت فداك! ان الخلق اكثر من ذلك. فقال: إن الله اذا اراد امراً قلّل الكثير و كثّر القليل.[27]
اين آيه درباره قائم(ع) نازل شده است. او چون ظهور كندْ اسلام را بر يهود، نصارا، صابئين، ملحدان، مرتدان و كافران شرق و غرب زمين عرضه ميكند. پس كسي كه با اختيار اسلام آوَرَدْ او را به نماز، زكات، واجبات الهي و آنچه بر عهده هر مسلمان است دستور ميدهد و كسي كه اسلام نياورد گردنش را ميزند تا اين كه در شرق و غرب زمين كسي نماند مگر اين كه خدا را به يكتايي ياد كند. راوي ميگويد: عرض كردم: فدايت شوم! مردمان بيش از اين هستند (كه بتوان آنها را كشت) فرمود: چون خداوند كاري را اراده كندْ زياد را كم و كم را زياد ميكند.
ب. عبداللّه بن بكير قال: حدّثني عمربن يزيد عن هشام الجواليقي عن الصادق(ع): ...لايأتون علي اهل دين الاّ دعوهم الي الله و الي الاسلام والي الاقرار بمحمد(ص) و من لم يسلم قتلوه حتي لايبقي بين المشرق والمغرب و مادون الجبل احد الا اقرّ.[28]
به پيروان هيچ آييني نميگذرند مگر اينكه آنها را به خدا و اسلام و اقرار به رسالت محمد(ص) دعوت كنند. و كسي كه اسلام نياورد او را ميكشند تا اينكه ميان شرق و غرب عالم و پشت كوهها كسي نماند مگر اينكه اسلام آورد.
ج. محمدبن مسلم قال: سألت الصادق(ع) عن... فقال:...فمن اصاب منهم و دخل في الاسلام تركوه و امّروا عليه اميراً منهم و من لم يجب و لم يقرّ بمحمد و لم يقرّ بالاسلام و لم يسلم قتلوه حتي لايبقي بين المشرق و المغرب و مادون الجبل احدٌ الا آمن؛[29]
كساني كه حق را بيابند و اسلام آورند متعرّض آنها نميشوند و اميري از خودشان بر آنها ميگمارند. و كسي كه دعوتشان را نپذيرد و به نبوت رسول اكرم(ص) و اسلام اقرار نكند و مسلمان نشود، او را ميكشند تا اينكه ميان مشرق و مغرب و پشت كوهها كسي نماند مگر اينكه ايمان آورد.
سه روايت فوق تصريح دارند كه سپاه امام، اسلام را بر اهل كتاب عرضه ميكند و اگر اسلام را نپذيرفتند كشته ميشوند.
د. عن ابي الجارود عن الباقر(ع): ويفتح الله عليه شرق الارض وغربها يقتل الناس حتي لايُري الاّ دين محمد(ص).[30]
خداوندْ شرق و غرب زمين را برايش ميگشايد. او مردمي را كه اسلام نياورند ميكشد تا اينكه تنها دين محمد(ص) ديده شود.
هـ . عن الباقر(ع): يملك القائم ثلاث مأة سنة ويزداد تسعاً كما لبث اهل الكهف في كهفهم. يملأ الارض عدلاً وقسطاً كما ملئت ظلماً وجوراً. فيفتح الله له شرق الارض وغربها ويقتل الناس حتي لايبقي الاّ دين محمد.[31]
قائم 309 سال حكومت ميكند، به تعداد سالهايي كه اصحاب كهف در غار درنگ كردند. او زمين را چنانكه آكنده از ظلم و ستم شده باشد، از عدل و داد پر ميكند. خداوندْ شرق و غرب زمين را براي او ميگشايد و او مردمي را كه اسلام نياورند ميكشد تا اينكه تنها دين محمد(ص) باقي بماند.
و. المفضلبن عمر قال: يا مولاي، فما تأويل قوله تعالي: ليظهره علي الدين كله ولوكره المشركون.؟ قال الصادق(ع): هو قوله تعالي: وقاتلوهم حتي لاتكون فتنة ويكون الدين كله لله فوالله يا مفضل، ليرفع عن الملل والاديان الاختلاف ويكون الدين كله واحداً كما قال جلّ ذكره: إنّ الدين عند الله الاسلام.
مفضل گويد: عرض كردم: اي سرور من، تأويل اين سخن خداوند: ((تا او را بر همه اديان غالب سازد هر چند مشركان كراهت داشته باشند)) چيست؟
امام صادق(ع) فرمودند: تأويلش سخن ديگر خداوند است كه ميفرمايد: ((و با آنها پيكار كنيد تا فتنه (شرك و سلب آزادي) باقي نماند و دين همه مخصوص خدا گردد.)) اي مفضل، به خدا سوگند كه اختلاف از ميان آيينها و اديان رخت بر ميبندد و يك دين بيشتر وجود نخواهد داشت چنانكه خداوند بلند مرتبه ميفرمايد: ((دين در نزد خدا، اسلام است)).
ز. عن الصادق(ع) في تفسير: ((ليظهره علي الدين كله)):
يا مفضل لو كان ظهر علي الدين كله ما كان مجوسية و لانصرانية و لايهودية و لاصابئة و لافرقة ولاخلاف و لاشك و لاشرك و لاعبدة اصنام ولااوثان ولا اللات ولاالعزّي و لاعبدة الشمس ولاالقمر و لاالنجوم ولا النار ولاالحجارة وانما قوله: ليظهره علي الدين كله في هذا اليوم و هذا المهدي و هذه الرجعة و هو قوله: و قاتلوهم حتي لاتكون فتنة[32]... .
اي مفضل، اگر بر همه اديان غلبه كرده بود، آيين مجوس، مسيحي، يهودي، صابئين، فرقههاي گوناگون، اختلافات، شك، شرك، پرستندگان بتها، لات، عزّي، پرستندگان خورشيد و ماه و ستارگان و آتش و سنگها وجود نداشتند. همانا تحقق سخن خداوند كه ميفرمايد: ((تا او را بر همه اديان غالب سازد)) در آن روز و به دست مهدي و در رجعت خواهد بود. و اين همان سخن خداوند است كه ميفرمايد: ((و با آنها پيكار كنيد تا فتنه (شرك و سلب آزادي) باقي نماند))... .
براساس روايات ياد شده، تنها ديني كه در نهايت باقي ميماند دين اسلام است و غير مسلمانان كشته ميشوند. پس اگر از اهل كتاب جزيه پذيرفته شود، اولاً تنها دين باقي مانده اسلام نخواهد بود. ثانياً غير مسلمانان همگي كشته نشدهاند.
ح. عن علي(ع): ... ثم يموت عيسي ويبقي المنتظر المهدي من آل محمد(ص) فيسير فيالدنيا وسيفه علي عاتقه ويقتل اليهود والنصاري واهل البدع.[33]
سپس عيسي رحلت ميكند و مهديِ منتظَر باقي ميماند. او شمشير بر دوش، دنيا را در مينوردد و يهوديان و مسيحيان و بدعت گذاران را ميكشد.
ط. قال الصادق(ع) في تفسير قوله تعالي: هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كلّه و لو كره المشركون: فاذا خرج القائم(ع) لم يبق كافر بالله العظيم و لا مشرك بالامام الاّ كره خروجه حتي لو كان كافر او مشرك في بطن صخرة لقالت يا مؤمن في بطني كافر فاكسرني و اقتله.[34]
چون قائم(ع) قيام كند كافرِ به خداوند و مشركِ در امامت نميماند مگر اينكه از قيام او ناخرسند است تا آنجا كه اگر كافر يا مشركي در درون صخرهاي پنهان شود، صخره به صدا در آيد و گويد: اي مؤمن، در درون من كافري پنهان شده است؛ مرا بشكن و او را بكش.
ي. عياشي عن عبدالاعلي الحلبي عن ابي جعفر(ع): ...و لا تبقي ارض الا نودي فيها شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان محمداً رسول الله و هو قوله: و له اسلم من في السموات و الارض طوعاً و كرهاً و اليه ترجعون و لا يقبل صاحب هذا الامر الجزية كما قبلها رسول الله(ص) و هو قول الله: و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة و يكون الدين كلّه لله.[35]
زميني نميماند مگر اينكه در آن به وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر(ص) شهادت داده ميشود و اين تحقق سخن خداوند است كه ميفرمايد: ((تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند، از روي اختيار يا از روي اجبار، در برابرِ (فرمانِ) او تسليمند، و همه به سوي او باز گردانده ميشوند.)) و صاحب اين امر آنچنان كه رسول خدا(ص) جزيه ميگرفت، جزيه نميگيرد چنانكه خداوند ميفرمايد: ((و با آنها پيكار كنيد تا فتنه (شرك و سلب آزادي) باقي نماند و دين همه مخصوص خدا گردد.))
ك. كافي: عليبن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن عمربن اذينة عن محمدبن مسلم عن ابي جعفر(ع) في تفسير قوله تعالي: و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة و يكون الدين كلّه لله: لم يجيء تأويل هذه الاية بعدُ إنّ
رسول الله(ص) رخّص لهم لحاجته و حاجة اصحابه فلو قد جاء تأويلها لم يقبل منهم لكنّهم يقتلون حتّي يوحّد الله عزوجل و حتّي لا يكون شرك.[36]
تأويل اين آيه هنوز نيامده و زمان تحقق آن فرا نرسيده است. همانا رسول خدا(ص) به جهت نياز خود و اصحابش به آنان رخصت داد و از آنان جزيه گرفت؛ ليكن چون زمان تأويل و تحقق اين آيه فرا رسد از آنها جزيه پذيرفته نشود. آنها كشته ميشوند تا اينكه خداوند عزوجل به وحدانيّت ياد شود و شركي نماند.
همانطور كه پيش از اين گذشت در معناي دو روايت اخير سه احتمال وجود دارد كه تنها بر اساس احتمال دوم، روايات ياد شده از جمله روايات موضوع بحث ما خواهند بود.
كثرت روايات اين فرضيه و نيز وجود آنها در منابع معتبر و دست اوّل مانند: بصائر الدرجات، غيبة طوسي، كمال الدين و تفسير عياشي باعث تقويت فرضيه قتل اهل كتاب است و به لحاظ شيوع نقل اين روايات در كتب مختلف و خصوصاً منابع معتبر حديثي، ما نميتوانيم به جهت ضعف اسناد، به سادگي آنها را كنار بگذاريم. بنابراين، اين ديدگاه ـ قتل باقي ماندگان اهل كتاب ـ ديدگاهي است كه ممكن است روايات آن ضعيفالسند باشند، ليكن به لحاظ قرايني كه گذشتْ از قوّت بسياري برخوردار است و احتمال صحّت آن بسيار زياد است. با اين حال، از آنجا كه روش ما در اين فصل، دقّت در اسناد و مدارك روايات است، اين دسته از روايات را نيز به همين شيوه بررسي ميكنيم:
بررسي اسناد روايات
روايت ((ب)) به جهت مجهول بودن ابراهيم بن الحسين ضعيف است[37].
تمامي راويان روايت ((ج)) ثقه هستند.[38] تنها مشكل اين روايت، مجهول بودن طريق كتاب مختصر بصائر الدرجات به احمدبن عيسي است.
روايت ((د)) به هر دو سند ضعيف است. سند اوّل به جهت عليبن عبد الله كه مجهول است[39] و سند دوم به جهت مجهول بودن حسنبن بشير.[40]
روايت ((هـ)) مرسل است.
روايت ((و)) به جهت حسينبن حمدان ضعيف است.[41]
روايت ((ز)) به جهت حسينبن حمدان ضعيف است.[42]
روايت ((ح)) به جهت مجهول بودن يعقوب الجريمي ضعيف است.[43]
روايت ((ط)) حسن است.[44]
تنها مشكلي كه در سند اين روايت وجود دارد عليبن ابي حمزه است كه واقفي مذهب است.[45] ليكن روايت محمدبن ابي عمير ـ كه از اجلّاي اصحاب است[46] ـ از او نشان ميدهد نقل اين روايت پيش از زمان فساد مذهب او بوده است.
روايت ((ي)) مرسل است.
روايت ((ك)) صحيح است.[47]
بررسي دلالت روايات
روايت ((ج)):
مضمون اين روايت آشكار است و تصريح دارد كه امام مهدي(عج) پيروان ساير اديان و مكاتب را ميان قتل و اسلام مخيّر ميكند.
روايت ((ك)):
سابقاً پيرامون مفاد اين حديث بحث و احتمال قتل فتنهگران اهل كتاب را تقويت كرديم.[48]
روايت ((ط)):
در اين روايت دو احتمال وجود دارد:
1ـ منظور از عبارت ((كافر بالله العظيم)) كفر اعتقادي باشد؛ يعني كساني كه واقعاً به وجود خداوند اعتقادي ندارند. به نظر ميرسد اين واژه در همين معني ظهور داشته باشد. بر اين اساس، روايت ياد شده بيانگر كيفيت رفتار امام مهدي(ع) با اهل كتاب نميباشد و نميتوان در بحث مورد نظر ما به آن استناد كرد.
2ـ منظور از كفر، اعم از كفر اعتقادي باشد به گونهاي كه اهل كتاب را نيز در بر گيرد. با مراجعه به آيات قرآن روشن ميشود اطلاق اين واژه بر اهل كتاب خالي از اشكال است. زيرا در برخي از آيات قرآن، ايمان به خدا از اهل كتاب نفي شده است و اين همان كفر به خدا است، مانند اين آيه:
قاتلوا الذين لايؤمنون بالله و لاباليوم الاخر و لايحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لايدينون دين الحق من الذين اوتوا الكتاب حتي يؤتي الجزية عن يدوهم صاغرون.[49]
با كساني از اهل كتاب كه نه به خدا و نه به روز جزا ايمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام ميشمرند، و نه آيين حق را ميپذيرند، پيكار كنيد تا زماني كه با خضوع و تسليم، جزيه را به دست خود بپردازند.
بر اساس احتمال دوم كه البته خلاف ظاهر است، روايت ياد شده شامل اهل كتاب نيز خواهد بود و از آن ميتوان كيفيت رفتار امام مهدي(ع) با اهل كتاب را نيز برداشت كرد.
جمعبندي
1ـ صحيح محمدبن مسلم: ما دلالت اين روايت را بر بخشي از مدّعا ـ قتل فتنه گرانِ اهل كتاب و نه تمام آنها ـ پذيرفتيم.
2ـ حسنه ابي بصير: در اين روايتْ دو احتمال وجود داشت كه طبق يكي از آنها، فرضيه چهارم تأييد ميشد.
3ـ صحيح محمدبن مسلم (منقول از كتاب مختصر بصائر الدرجات): دلالت اين روايت بر فرضيه مورد بحث بدون اشكال بود. تنها مشكل آنْ تأملي بود كه در سند كتاب وجود داشت.
بنابراين، بدون ترديدْ از فتنه گرانِ اهل كتاب جزيه پذيرفته نميشود و اين دسته از اهل كتاب به دستور امام(ع) كشته خواهند شد. ليكن پذيرش حكم قتل مطلق اهل كتاب منوط به اين است كه در حديث موثق ابي بصير، احتمال دوم را تأييد كنيم و يا اينكه كتاب مختصر بصائرالدرجات را معتبر بدانيم كه البته اين احتمال به وسيله ساير روايات ضعيف السندي كه هم از كثرت عددي برخوردارند و هم در منابع معتبر و دست اوّل حديثي آمدهاند، نيز تأييد ميشود. به هر حال، ما اگر به جهت يكي از دو دليل ياد شده احتمال قتل مطلق اهل كتاب را تأييد كنيم، بايد به چند سؤال پاسخ دهيم:
پرسشها و پاسخها
1ـ سؤال اول
پاسخ
در معناي اين آيات چهار احتمال وجود دارد:
اوّل: يهود و نصارا حقيقةً تا روز قيامت وجود دارند؛ چرا كه وجود دشمني و عداوت ميان يهود و نصارا تا روز قيامت، و برتري نصارا بر يهود تا روز قيامت، فرع وجود يهود و نصارا تا روز قيامت است. علامه طباطبايي در تفسير آيه 64 مائده ميگويد: جمله ((الي يوم القيامة)) دلالت دارد كه قوم يهود تا روز قيامت باقي خواهد ماند.[51]
دوّم: يهود و نصارا تا روز ظهور وجود دارند و منظور از يوم القيامة روز ظهور است.
علامه طباطبايي در تفسير آيه 210 سوره بقره ميگويد:
از امامان معصوم: تفسير اين آيه به سه نحو روايت شده است:
1ـ تفسير آن به روز قيامت چنانكه در تفسير عياشي از حضرت باقر(ع) روايت شده است.
2ـ تفسير آن به رجعت چنانكه شيخ صدوق از امام صادق(ع) روايت كرده است.
3ـ تفسير آن به روز ظهور امام مهدي(ع) چنانكه عياشي به دو طريق از امام باقر(ع) روايت كرده است.
و نظير اين گونه روايات از خاندان پيامبر زياد نقل شده است كه بسياري از آيات را گاهي به قيامت و گاهي به رجعت و گاهي به ظهور مهدي آل محمد: تفسير كردهاند و اين نيست مگر به واسطه يك نحو سنخيت و مناسبتي كه بين اين سه روز وجود دارد.[52]
با توجه به مطلب ياد شده، احتمال دوم ـ اينكه منظور از ((يوم القيامة)) روز ظهور باشد ـ احتمال معقولي خواهد بود خصوصاً با توجه به رواياتي كه بر اسلام اهل كتاب دلالت داشتند و اين روايات ميتوانند باعث رفع يد از ظهور ((يوم القيامة)) در روز قيامت باشند.
سوّم: سومين احتمالي كه در اين آيات ميرود اين است كه يوم القيامة كنايه از استمرار و هميشگي بودن باشد.[53]
د: چهارمين احتمال اين است كه ((الي يوم القيامة)) كنايه از مدت طولاني باشد، شبيه برخي از اعداد كه گاه به عنوان كنايه از كثرت عددي استعمال ميشوند.
از ميان چهار احتمال ياد شده، احتمال اول مطابق ظاهر آيات و احتمال دوم و سوم و چهارم خلاف ظاهر آيات هستند.
از آنجا كه بر اساس ظاهر آيات ياد شده ـ و نه تصريح آنها ـ اهل كتاب تا روز قيامت باقي هستند، در صورتي كه دليل معتبري وجود داشته باشد ميتوان از ظهور آيات دست برداشت. بر اين اساس، اگر ما اعتبار روايات ياد شده را بپذيريم ميتوان بر اساس آنها از ظهور آيات رفع يد كرد.
2ـ سؤال دوم
پاسخ:
عدم قبول جزيه از اهل كتابْ بر خلاف آيه سوره توبه و نيز سيره پيامبر اكرم(ص) است، ليكن در روايات اهل بيت: احاديث نسبتاً زيادي وجود دارد كه نشان ميدهد امام مهدي(ع) در برخي از مسائل، مأمور به اجراي احكام ويژهاي هستند كه در زمانهاي سابق، چنين احكامي وجود نداشتهاند از جمله:
الف. امام صادق(ع) فرمودهاند:
اذا حكم قائم آل محمد(ص) حكم بين الناس بحكم داود فلا يحتاج الي بيّنة فيلهمه الله تعالي فيحكم بعلمه.[54]
قائم آل محمد(ص) در ميان مردم چون داوود(ع) قضاوت ميكند. او به شاهد نياز ندارد. خداوند به او الهام مينمايد و او بر اساس دانش خود قضاوت ميكند.
ب. امام صادق(ع) فرمود:
انّ عليّاً(ع) قال: كان لي ان اقتل المولّي واجهّز علي الجريح ولكن تركت ذلك للعاقبة من اصحابي ان جرحوا لم يقتلوا والقائم له ان يقتل المولّي و يجهّز علي الجريح.[55]
علي(ع) فرمود: براي من روا بود كه فراريان و مجروحان را بكشم، ولي چنين نكردم تا اگر اصحابم در جنگ مجروح شدند كشته نگردند؛ ولي براي قائم(ع) رواست كه فراريان و مجروحان را بكشد.
ج. امام رضا(ع) فرمود:
لو قد قام القائم(ع) لحكم بثلاث لم يحكم بها احد قبله: يقتل الشيخ الزاني و يقتل مانع الزكوة و يورث الاخ اخاه في الاظلّة.[56]
چون قائم(ع) قيام كند در سه مورد حكمي ميكند كه احدي پيش از او چنين حكم نكرده باشد: پيرمرد زنا كار و كسي را كه زكات نميپردازد ميكشد و برادري در عالم ذرّ را جزو اسباب ارث بردن به شمار ميآورد و به چنين برادري ارث ميدهد.
توجه به روايات ياد شده و نمونههاي ديگري كه در كتب روايي آمده است، استبعاد اين حكم جديد (عدم اخذ جزيه از اهل كتاب و قتل آنها) را از ميان خواهد برد.
ما براي سؤال ياد شده در مورد موضوع مورد بحث - قتل مطلق اهل كتاب - دو پاسخ ميتوانيم ارائه كنيم:
1ـ پاسخ اوّل:
2ـ پاسخ دوّم
به نظر ميرسد ما براي پذيرش حكم قتل اهل كتاب در عصر حكومت امام مهدي(ع) نيازمند بررسي مسأله اصولي جواز يا عدم جواز نسخ كتاب با خبر واحد نيستيم و ميتوانيم فارغ از نزاعها و اختلافاتي كه در اين مسأله وجود دارد، به حكم ياد شده ملتزم شويم؛ زيرا مسأله مورد بحث ما از صغريات بحث نسخ كتاب با خبر واحد نيست. بنابراين پرداختن به بحث كبروي نيز ضرورتي ندارد. توضيح اينكه:
تنها در صورتي ما ناگزير از طرح بحث نسخ كتاب با خبر واحد هستيم كه دليلي كه بر اساس آنْ امام مهدي(ع) آيه سوره توبه را نسخ كرده و روش جديدي در پيش ميگيرند، دو روايت ياد شده باشند. ليكن بدون ترديد چنين نيست؛ زيرا اگر در آن زمان از امام(ع) پرسيده شود كه شما به چه دليل در مواجهه با اهل كتابْ روش جديدي را انتخاب كرده و به آيه سوره توبه عمل نكرديد، پاسخ حضرت اين نخواهد بود كه به جهت حديث صحيح محمدبن مسلم و موثق ابي بصير. بدون ترديد علم امام(ع) نه از راههاي ظنآور چون اخبار آحاد و متواتر و امثال آن، بلكه به سبب اتصال به منبع نامحدود علم الهي و از طريق وراثت از پدران گرامي خود ميباشد و در اين طرق و علوم، هيچ گونه شائبهاي از ترديد و شك و گمان وجود ندارد، و امام بر اساس اراده الهي، به متن واقع بدون ذرهاي كم و كاست دست مييابد.
اتكا به روشهاي ظني و علوم ظنيِ بر آمده از آن، وظيفهاي است كه به جهت عدم دسترسي به معصوم(ع) بر عهده ما نهاده شده است. نتيجه اينكه ما بر اساس دو روايت ياد شده ـ كه شرعاً براي ما حجّت است ـ از واقعيتي كه در عصر ظهور به وقوع خواهد پيوست گزارش ميدهيم، ليكن دليل و حجّت امام(ع) بر روش نويني كه در پيش ميگيرندْ به هيچ وجه دو روايت ياد شده نخواهد بود. بنابراين نسخ كتاب با خبر واحدي صورت نگرفته تا ما ناگزير از طرح مسأله اصولي آن باشيم.
3ـ سؤال سوم:
اين سؤال پاسخهاي مختلفي دارد. يكي از آنها اين است كه: مفاد روايات اين نيست كه اهل كتاب تهديد به قتل ميشوند تا از سر اجبار اسلام را اختيار كنند، بلكه روايات ميگويند ريشه كفر و شرك بايد از پهنه زمين كنده شود و جامعه انساني بايد از لوث كساني كه به عقايد منحرف و كفرآميز خود اصرار دارند پاك شود و كشته شدن عدهاي به جهت عقايد انحرافي، غير از اجبار آنها به پذيرش اسلام است. بله، اينكه آنها ميتوانند از روي اعتقاد يا به جهت فرار از قتل، اسلام را بپذيرند و تظاهر به اسلام كنندْ مطلب ديگري است. اما در روايات تنها به قتل آنها در صورت اصرار بر عقايد منحرفشان امر شده است، نه اجبار آنها به پذيرش اسلام.
به تعبير ديگر فرق است ميان اينكه گفته شود آنها را تهديد به قتل كنيد تا اسلام بياورند و ميان اينكه گفته شود اسلام را بر آنها عرضه كنيد اگر نپذيرفتند به قتلشان برسانيد. تعبير اول اجبار بر اسلام است نه دوم و مفاد روايات شكل دوم است.
شهيد مطهري كه خود معتقد است پذيرش دين اجبار بردار نيست، به همين مسأله اشاره ميكند و مينويسد:
... اگر ما توحيد را جزء حقوق انسانها دانستيم، ممكن است چنانچه مصلحت انسانيت و مصلحت توحيد ايجاب كند ما با قومي مشرك بتوانيم بجنگيم؛ نه به خاطر اينكه توحيد و ايمان را به آنها تحميل كنيم ـ چون توحيد و ايمان تحميل شدني نيست ـ بلكه با مشركين ميتوانيم بجنگيم به خاطر اينكه ريشه فساد را اساساً بكنيم. ريشه كن كردن مبدأ عقيده شريك با زور يك مطلب است و تحميل عقيده توحيد مطلب ديگر.[58]
فرضيه سوم: پذيرش جزيه از اهل كتابي كه از عقايد شركآميز دست بر ميدارند و قتل سايرين
برخي بر اين باورند كه اهل كتاب در عصر حكومت امام مهدي(ع) تنها از عقيده تثليث و شرك ـ و نه ساير عقايد باطلشان ـ دست بر ميدارند. يكي از علماي معاصر در اين باره مينويسد:
...يهود و نصارا در عصر دولت مهدي باقي خواهند ماند، ليكن از عقيده تثليث و شرك دست برميدارند و خدا پرست ميشوند و تحت الحمايه حكومتهاي اسلامي به زندگي خويش ادامه ميدهند.[59]
بررسي فرضيه سوم:
مستندات فرضيه سوم
1ـ صحيح محمدبن مسلم: امام باقر(ع) در تفسير آيه: وقاتلوهم حتي لا تكون فتنة و يكون الدين كلّه لله فرمودهاند: لم يجيء تأويل هذه الاية بعدُ، إنّ رسول الله(ص) رخّص لهم لحاجته و حاجة اصحابه فلو قد جاء تأويلها لم يقبل منهم لكنّهم يقتلون حتّي يوحّد الله عزّوجل و حتّي لايكون شرك.[60]
ما در بخشهاي سابق در توضيح اين روايت اين احتمال را تقويت كرديم كه مفاد اين روايت، قتل فتنهگرانِ اهل كتاب است، ليكن اشكالي كه در اين احتمال وجود دارد اين است كه اگر روايت بدين معني باشدْ بايد غايتِ قتل اهل كتابْ رفع فتنه باشد و حال آنكه در صحيح ياد شده از ميان رفتن شرك به عنوان غايت قتل اهل كتاب ذكر شده است: ((لكنّهم يقتلون حتّي يوحّد الله عزوجل و حتّي لايكون شرك)).
بنابراين در اين صحيح اين احتمال وجود دارد كه منظور، عدم قبول جزيه از آن دسته از اهل كتاب باشد كه بر عقايد شركآميز خود باقي ماندهاند. به تعبير ديگر آن دسته از اهل كتاب كه از عقايد شركآميز خود دست برنداشته باشند كشته خواهند شد، ليكن اهل كتابي كه بر دين خود باقي ماندهاند ولي از عقايد شركآميز دست برداشتهاندْ زنده مانده و جزيه خواهند پرداخت. آنچه اين احتمال را تقويت ميكند اين جمله از روايت است: ((لكنّهم يقتلون حتّي يوحّد الله عزوجل و حتي لايكون شرك؛ لكن آنان كشته ميشوند تا خداوند به وحدانيت شناخته شود و شركي نباشد.)) در اين جمله از روايت، غايت قتل اهل كتابْ از ميان رفتن شرك شمرده شده است. بنابراين هنگاميكه شركي نباشد ـ اهل كتاب از عقايد شركآميز خود دست برداشتهاند ـ قتلي وجود نخواهد داشت و اگر در اين روايت آمده است: ((لم يجيء تأويل هذه الآية)) به اين جهت است كه در زمان پيامبر گرامي اسلام(ص) از مطلق اهل كتاب جزيه گرفته ميشد و پيامبر به جهت نياز خود و اصحابش، اهل كتابي را كه اعتقادات شركآميز داشتند به قتل نميرساند؛ اما در زمان امام مهدي(ع) كه ظرف تحقق تأويل اين آيه استْ تنها از اهل كتابي كه از عقايد شركآميز خود دست بردارند جزيه پذيرفته ميشود، ولي ساير اهل كتاب به قتل ميرسند. بنابراين چنين حكمي بي سابقه خواهد بود.
بر اساس احتمالي كه در اينجا طرح كرديم علاوه بر اينكه مسأله بي سابقه بودن حكم حل ميشود، اشكالي كه در احتمال سابق ـ احتمال قتل فتنهگران از اهل كتاب ـ بيان شد نيز مرتفع خواهد شد. چرا كه حكم مستفاد از روايت (قتل اهل كتابي كه بر عقايد شركآميز باقي ميمانند) با غايت مذكور در روايت ـ حتّي يوحّد الله عزوجل و حتي لايكون شرك ـ هماهنگ خواهد بود.
دومين نقطه قوّتي كه در اين برداشت وجود دارد و باعث تقويت اين برداشت ميشود هماهنگي آن با آيه 29 سوره توبه است. چرا كه بر اساس اين ديدگاه (قتل اهل كتابي كه بر عقايد شركآميز خود باقي باشند) آيه سوره توبه نسخ نخواهد شد، بلكه تخصيص خواهد خورد. به تعبير ديگر، مفاد آيه سوره توبه مطلق است و دلالت بر پذيرش جزيه از مطلق اهل كتاب ميكند، چه آنها كه بر عقايد شركآميز باقي باشند و چه آنها كه از عقايد شركآميز دست بردارند، و بر اساس برداشت اخير از صحيح محمدبن مسلم، امام مهدي(ع) اهل كتابي را كه بر عقايد شركآميز خود باقي باشند به قتل خواهد رساند. و اينْ تخصيص اطلاق سوره توبه است و تخصيص قرآن به وسيله روايات، امري شايع و متداول است كه التزام به آن خالي از هر گونه اشكالي است.
2ـ دومين روايت معتبري كه در اين زمينه وجود داشت حسنة ابي بصير بود[61] كه امام صادق(ع) در تفسير آيه: هوالذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كلّه و لو كره المشركون فرموده بودند: فاذا خرج القائم لم يبق كافر بالله العظيم و لامشرك بالامام إلاّ كره خروجه حتي لوكان كافر او مشرك في بطن صخرة لقالت: يا مؤمن في بطني كافر فاكسرني واقتله.
ما در بخشهاي پيشين در اين روايت دو احتمال را مطرح كرديم: اول اينكه اين روايت ناظر به اهل كتاب نباشد. دوّم اينكه اهل كتاب را نيز در بر بگيرد. در صورتي كه ما در اين روايت احتمال دوم را انتخاب كنيم به نظر ميرسد ميتوان از آن، ديدگاه اخير (قتل اهل كتابي كه بر عقايد شركآميزشان باقي باشند) را استظهار كرد به اين بيان كه:
در برخي از آيات قرآن كريمْ دليل كفر اهل كتاب، شرك آنان شمرده شده است چنانكه ميفرمايد:
لقد كفر الذين قالوا ان الله ثالث ثلاثة.[62] اين آيه با وجود تصريح به اعتقاد نصارا به تثليث ـ كه همان شرك است ـ آنها را كافر ميشمارد و بر اساس ظاهر آن، علت كفر نيز همان شرك آنهاست. چنانكه به كساني كه انبيا را ربّ ميپنداشتند ـ مانند يهوديان كه عزير را پسر خدا ميپنداشتند و او را ربّ ميدانستند[63] ـ نيز به سبب همين رفتارشانْ نسبت كفر داده است: و لايأمركم ان تتّخذوا الملائكة والنبيين ارباباً أيأمركم بالكفر بعد اذ انتم مسلمون؛[64] و نيز شما را فرمان نخواهد داد كه فرشتگان و پيامبران را به خدايي بگيريد. آيا پس از آنكه مسلمان شديد شما را به كفر دعوت ميكند؟!
بر اين اساس در روايت مورد بحث (حسنه ابي بصير) نيز ميتوان قتل كافران به خداوند را به معناي قتل كساني دانست كه بر اعتقاد به آنچه سبب كفر است ـ شرك ـ باقي مانده باشند و بدون ترديد، اگر اهل كتاب از عقيده تثليث و ربّ شمردن انبيا و ساير عقايد شركآميز دست بردارند واژه ((كافر بالله العظيم)) ديگر بر آنان منطبق نخواهد شد. بنابراين بر اساس اين روايت تنها اهل كتابي كه بر اعتقاد به عقايد شركآميز باقي باشند كشته خواهند شد.
همانطور كه در توضيح صحيح محمدبن مسلم گذشت يكي از نقاط قوّتي كه اين برداشت را تقويت ميكندْ انطباق آن با آيه 29 سوره توبه است. چرا كه اگر از اين روايت قتل مطلق اهل كتاب را استظهار كنيم بايد نسخ شدن آيه 29 سوره توبه را نيز بپذيريم.
3ـ سومين روايتي كه در اين باره وجود داشت روايت محمدبن مسلم (منقول از مختصر بصائر الدرجات) بود كه امام صادق(ع) فرموده بودند: ((فمن اصاب منهم و دخل في الاسلام تركوه و امّروا عليه اميراً منهم و من لم يُجِب و لم يقرّ بمحمّد ولم يقرّ بالاسلام و لم يسلم قتلوه حتّي لايبقي بين المشرق والمغرب و مادون الجبل احد الاّ امن.))[65] در اين روايت هيچگونه اشارهاي به مسأله شرك وجود ندارد. اين روايت تصريح ميكند كه غير مسلمانان اگر به اسلام و نبوت پيامبر گرامي اسلام نگروندْ به دست سپاه امام مهدي(ع) كشته خواهند شد.
بنابراين، ما اگر اعتبار اين روايت را نپذيرفتيم، فرضيه سوم (پذيرش جزيه از اهل كتابي كه از عقايد شركآميز خود دست بر ميدارند و قتل سايرين) بر اساس دو روايت صحيح و موثق سابق تأييد ميشود؛ ليكن اگر معتقد به اعتبار اين روايت باشيم از آنجا كه مدلول آنْ قتل مطلق غير مسلمانان است، اين روايت و دو روايت سابق مثبتين خواهند بود و در نتيجه، فرضيه
دوم ـ كشته شدن تمامي اقليّت اهل كتابي كه بر دين خود باقي ماندهاند ـ اثبات خواهد شد.
پی نوشتها:
[1] . بحارالانوار، ج 51، ص 29 و مرآت العقول، ج 26، ص 110.
[2] . محمد صدر، تاريخ مابعدالظهور، ص 612.
[3] . ناصر مكارم شيرازي، حكومت جهاني مهدي، قم: مدرسة الامام علي بن ابيطالب(ع)، 1376، چاپ هشتم، ص 325.
[4] . توبه، 29.
[5] . تاريخ ما بعدالظهور، ص 612.
[6] . بحارالانوار، ج 52، ص 376.
[7] . تاريخ ما بعدالظهور، ص 413 (به نقل از الزام الناصب، ص 224).
[8] . علي كوراني، معجم احاديث الامام المهدي، ج 5، ص 417.
[9]. همان، ج 5، 29.
[10] . همان، ج 5، ص 130.
[11] . محمدباقر مجلسي، مرآت العقول، ج 26، ص 111.
[12] . همان، ج 1، ص 531.
[13] . ابن منظور، لسان العرب، ج 8، بيروت: دار صادر، بي تا، ص 396.
[14] . ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، قم: منشورات مدينة العلم آيةالله العظمي الخويي، 1403، چاپ سوم، ج 2، ص 86.
[15] . همان، ج 15، ص 20.
[16]. براي وثاقت علي بن ابراهيم، ر.ك: ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج 11، صص 193-4.
براي وثاقت ابراهيم بن هاشم ر.ك: همان، ج 1، ص 317.
براي وثاقت محمدبن ابي عمير ر.ك: همان، ج 14، ص 279.
براي وثاقت عمر بن اذينه ر.ك: همان، ج 13، ص 18.
براي وثاقت محمدبن مسلم ر.ك: همان، ج 17، ص 247.
[17] . محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 9، صص 127-129.
[18] . محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 9، صص 129-127.
[19] . بيّنه، 1.
[20] . انفال، 39، 38. (به آنها كه كافر شدند بگو: چنانچه از مخالفت باز ايستند (و ايمان آورند) گذشته آنها بخشوده خواهد شد، و اگر به اعمال سابق باز گردند، سنّت (خداوند در مورد) گذشتگان، (درباره آنها) جاري ميشود (و حكم نابودي آنان صادر ميشود) و با آنها پيكار كنيد تا فتنه (= شرك و سلب آزادي) بر چيده شود و دين (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد.)
[21] . توبه، 31.
[22] . ال عمران، 64.
[23] . بحارالانوار، ج 51، ص 29.
[24] . علي كوراني، معجم احاديث الامام المهدي، ج 5، ص 29.
[25] . حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج 11 (بيروت: دار احياء التراث العربي، بي تا)، ص 30.
[26] . علي كوراني، معجم احاديث الامام المهدي، ج 1، ص 531 و ج 3، ص 322.
[27] . علي كوراني، معجم احاديث الامام المهدي، ج 5، ص 60 .
[28] . همان، ج 4، ص 61 .
[29] . همان.
[30] . همان، ج 3، ص 307.
[31] . علي كوراني، معجم احاديث الامام المهدي، ج 3، ص 318.
[32] . همان، ج 5، ص 143.
[33] . علي كوراني، معجم احاديث الامام المهدي، ج 3، ص 121.
[34] . همان، ج 5، ص 145.
[35] . همان، ج 5، ص 29.
[36] . همان، ج 5، ص 130.
[37] . علي نمازي، مستدركات علم رجال الحديث، ج 1، (تهران: ناشر فرزند مؤلف، 1415، چاپ اول)، صص 9-138.
[38] . براي وثاقت احمد بن عيسي ر.ك: ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج 2، ص 296.
براي وثاقت حسين بن سعيد ر.ك: همان، ج 5، ص 243.
براي وثاقت فضالة بن ايوب ر.ك: همان، ج 13، ص 271.
براي وثاقت قاسم بن بريد ر.ك: همان، ج 14، ص 12.
براي وثاقت محمد بن مسلم ر.ك: همان، ج 17، ص 247.
[39] . همان، ج 12، صص 85-78.
[40] . همان، ج 4، ص 291.
[41] . همان، ج 5، ص 224.
[42] . همان.
[43] . نام اين شخص در كتب رجالي نيامده است.
[44] . براي وثاقت محمد بن موسي بن المتوكل ر.ك: ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج 17، ص 284.
براي حسن بودن علي بن حسين سعد آبادي ر.ك: عبدالله مامقاني، تنقيح المقال، ج 2 (نجف، المطبعة المرتضوية، 1350) ص 281.
براي وثاقت احمد بن ابي عبدالله البرقي ر.ك: ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج 2، ص 261.
براي وثاقت ابوعبدالله البرقي ر.ك: همان، ج 16، ص 66.
براي وثاقت محمدبن ابي عمير ر.ك: همان، ج 14، ص 279.
براي وثاقت ابوبصير ر.ك: علي نمازي، مستدركات علم رجال الحديث، ج 8، ص 340.
[45] . ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج 11، ص 215.
[46] . همان، ج 14، ص 279.
[47] . براي وثاقت راويان اين حديث ر.ك: ص 77.
[48] . ص 69 .
[49] . توبه، 29.
[50] . آل عمران، 55؛ مائده، 14 و 64؛ اعراف، 167.
[51] . محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 6، ص 36.
[52] . همان، ج 2، ص 106.
[53] . محمود آلوسي، روح المعاني، ج 6، (تهران: انتشارات جهان، بي تا) ص 163؛ محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 9،
ص 256.
[54] . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 319.
[55] . همان، ج 52، ص 353.
[56] . همان، ج 52، ص 309.
[57] . بقره، 256. (در قبول دين اكراهي نيست. زيرا راه درست از راه انحرافي روشن شده است.)
[58] . همان، ج 20، ص 249.
[59] . ابراهيم اميني، دادگستر جهان، (قم: انتشارات شفق، چاپ نوزدهم، 1379)، ص 307.
[60] . علي كوراني، معجم احاديث الامام المهدي، ج 5، ص 130.
[61] . همان، ج 5، ص 145.
[62] . مائده، 73. (كساني كه به تثليث قائل شده و گفتند: خدا سومين شخص از سه شخص يا سه اقنوم است، قطعاً كافر
شدهاند.)
[63] . محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 3، ص 277.
[64] . آل عمران، 80.
[65] . علي كوراني، معجم احاديث الامام المهدي، ج 4، ص 61 .
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}