ديدگاه پديدار شناسانه هانري کرين به دکترين مهدويت(1)
ديدگاه پديدار شناسانه هانري کرين به دکترين مهدويت(1)
يكي از قويترين اسلام شناسان غربي كه درباره تفكر شيعه و موقعيت مهدويت در نظام فكري شيعه پژوهش نموده،هانري كربن است. وي بر خلاف بسياري از دينژوهان غربي كه با شيوه تاريخيگري به اسلام و مسئله مهدويت نگريستهاند، با روش پديدارشناسانه به بررسي مؤلفهها و عناصر بنيادين شيعه و حكمت معنوي ميپردازد. وي معتقد است كه يكي از اصليترين و محوريترين عناصر حكمت معنوي فكر شيعه، اعتقاد به مسئله امامت است كه تجلّي آن در عصر ما، مهدويت ميباشد. از اينرو، نكات قابل تأمّلي را درباره مهدويت مطرح ميسازد. وي چندين مقاله مستقل درباره ولايت و امامت امام مهدي (عج)، جزيره خضرا، محل زندگي فرزندان امام و موضوعات مربوط به مهدويت نوشته و بر اين باور است كه مهدويت آموزهاي اسلامي است كه در عرفان اسلامي توانايي تبديل شدن به يك نظريه و يا دكترين را دارد. او بر خلاف بسياري از دينپژوهان غربي، نگرش مثبت و همدلانهاي به مهدويت ارائه ميدهد و به اهميت اين مبحث اذعان دارد، هرچند كه در بعضي از مسائل مهدوي تحت تأثير انديشههاي اسماعيلي و شيخي، با عقايد اماميه هم سو نيست.
هانريكربن (1978 ـ 1903ميلادي) از برجستهترين شرقشناساني است كه سالهاي زيادي از عمرخويش را در ايران سپري نموده و به پژوهش و تحقيق در زمينه ايرانشناسي، اسلام شناسي، عرفان و فلسفه اسلامي پرداخته و انجمن ايرانشناسي فرانسه را در ايران پايهگذاري نموده است. وي از انديشمندان بزرگ غربي و اسلامي در زمينه شناخت عرفان و فلسفه اسلامي درس آموخته و پس از سالها تلاش در فهم تفكّر شيعي، آثار برجستهاي را در زمينههاي عرفان، فلسفه و كلام شيعي به زبان فرانسوي ترجمه و تحرير نموده است. مجموعه آثار او را به 197عنوان تخمين زدهاند كه پارهاي از آنها در موضوع خود بيبديل است.1
دستآورد مطالعات و كوششهاي كربن كه با همكاري پارهاي از انديشمندان ايراني صورت پذيرفت، گردآوري مجموعهاي از آثار عرفاني و فلسفي بزرگان و مفاخر ايران با عنوان گنجينه نوشتههاي ايراني بود كه 22 جلد از اين آثار در زمان حيات كربن به چاپ رسيد. تأليفات كربن در باب عرفان و فلسفه اسلامي، بيانكننده دغدغههاي فكري او است.2 وي بر خلاف بسياري از مستشرقان، كه با مطالعات اندك و بر اساس ظن و گمان، در باره فرهنگ شرقي و اسلامي مينويسند با مطالعات دقيق و گسترده درباره تمدن اسلامي، به ويژه فرهنگ اسلامي قلم زده است. مطالعه آثار كربن گوياي اين است كه وي در زمينه فرهنگ اسلامي مطّلع بوده است و كمتر محققي از خاورشناسان در جامعيت و عمق فكري به پاي او ميرسد.
كربن خود را مستشرق نميداند؛ بلكه خود را فيلسوفي سيار ميداند كه به دنبال گمشدهاش به همه جا سر ميزند و از همه كس ميپرسد. وي دراينباره ميگويد:
پرورش من از آغاز، پرورش فلسفي بود. به همين دليل نه به معناي دقيق كلمه، متخصص زبان و فرهنگ آلماني هستم و نه مستشرق. من فيلسوفي رهروم به هر دياري كه راهبرم شوند. اگرچه در اين سير و سلوك از فرايبورگ، تهران و اصفهان سر در آوردهام، امّا اين شهرها از نظر من مدينههاي تمثيلياند. منازلي نمادين از راه و سفري هميشگي و پايدار.3
به يقين ميتوان گفت كه هانريكربن از جمله خاورشناساني است كه درباره مهدويت سخنان ناگفتهاي دارد و هنگام نگرش به اين مسئله، آن را به طور نظاممند و ارگانيك با ديگر عناصر و مباني شيعي مينگرد و صرفاً به صورت يك گزينه و آموزه تفكيك شده به مهدويت توجه نميكند. پارهاي از خاورشناسان و حتي عالمان اسلامي آنگاه كه به مهدويت ميپردازند، به ارتباط آن با ديگر آموزهها و تأثير آن بر ديگر اركان شريعت و تعاليم ديني توجه نميكنند، بلكه مهدويت را از بستره تعاليم ديني انتزاع نموده و به صورت تحليلي، نه تركيبي و ارگانيك، به پژوهش ميپردازند، در حالي كه گاه عنصري علاوه بر اهميت دروني در نظام و پيكره يك تفكر و دين، از موقعيت فوق العاده و منحصر به فردي نيز برخوردار است. نسبت مهدويت با دين به منزله قلب نسبت به بدن است، كه علاوه بر اين كه ميتوان آنرا بهطور مستقل تحليل و بررسي كرد، ميتوان به كاركرد و اهميت آن با ديگر آموزههاي دين نيز پرداخت، به طوري كه تنها در اين تحليل ارگانيك است كه اهميت و نقش مهدويت حتي در كوچكترين عناصر دين آشكار ميگردد.
مسئله مهدويت كه ختم ولايت محمّدي است، در قله رفيع تمامي مباحث علمي هانري كربن در عرصه شناخت عرفان شيعي قرار گرفته است، به طوري كه با شناخت تمامي مؤلفههاي فكري كربن در توصيف عرفان اسلامي و شيعه باطني، ميتوان مهمترين ضلع هندسه ذهني او در شناخت عرفان و فلسفه شيعي را مهدويت دانست. همانطور كه در قله مباحث عرفاني از جمله طرح بحث حقيقت محمديه توسط عرفا، مسئله ولايت محمديه و مهدويه (ولايت مطلقه و مقيده) قرار گرفته و نفي اين قله رفيع، به فروپاشي يا عدم استواري تمامي اركان عرفان و حقيقت محمديه منجر ميگردد، همچنين ميتوان گفت كه در تمامي آثار و كوششهاي فكري اين خاورشناس بزرگ مسئله مهدويت، ركن اصلي قرار گرفته است، گويي كه وي در پرداختن به تمامي مقولات علمي، از جمله مذهب اسماعيليه، عرفان محييالدين و سيد حيدر آملي، فلسفه اشراق سهروردي، فرقه شيخيه و شيعه دوازده امامي، به ركن اصلي بحث يعني مهدويت نظر دارد. اگر به آثار هانريكربن در زمينه فرهنگ عرفاني و شيعي، كه شامل دهها كتاب است، نگريسته شود، اثبات ميگردد كه وي، تحليل عرفان و تشيع را بدون مسئله مهدويت ناتمام ميداند. او ظهور حكومت مهدوي را تجلي و آشكار شدن باطن تمامي اديان ابراهيمي ميداند و ميگويد:
به فرجام ظهور امام دوازدهم (مهدي، امام غايب) كه در پايان دهر ما روي خواهد داد، كليه مكنونات منزلات الهي را آشكار خواهد كرد.4
وي در تبيين عرفان اسلامي، با استناد به سخنان بزرگاني چون عبدالرزاقكاشاني كه از شارحان عرفان محيي الديني است، ميگويد: ولايت بخشي از نبوت است و لازمه رسيدن به شريعت نبوي، رسيدن به مرحله ولايت است كه اين امر با شناخت و گرهخوردن با حضرت وليعصر(عج) تحقق مييابد. وي در كتاب آيين جوانمردي سخن عبدالرزاقكاشاني درباره ولايت را، كه محور اصلي بحث دكترين مهدويت است، چنين بيان ميكند:
به عقيده عبدالرزاقكاشاني به گونهاي است كه ولايت، بخشي از نبوت است. به نظر او لازمه رسيدن به مرحله نبوت، رسيدن به مرحله ولايت است؛ زيرا هر نبي پيش از نبوت، ولي بوده است. پس پيداست كه نبوت مزيد بر ولايت است؛ يعني نبوت، ولايتي دائمي است و در حقيقت، پيامبري امري موقتي است و اين نكتهاي است كه ما از پيامبر شناسي شيعي استنباط ميكنيم.5
هانريكربن دردينپژوهي، مانند توشيكو ايزوتسو، مير چا الياده، اتين ژيلسون رودولف اتو و فريدريشهايلر از شيوه پديدارشناسي استفاده نموده است6. اين انديشمندان در روش شناخت موضوعات تحقيقي خود از ديدگاه تاريخي به مسئله نمينگرند و موضوع را از جهت تحققش در زمان و مكان خاص يا حيثيت تاريخي بررسي نميكنند. در شيوه پديدارشناسي، آنچه بيش از هر چيز اهميت دارد، شناخت پديده و تأثيرات و آثاري است كه آن پديده ميتواند بر فرد، جامعه و يا برههاي از تاريخ برجاي گذارد. به تعبير آنهماريشيمل در روش پديدار شناسانه محقق ميكوشد تا با اين روش به كانون يك دين وارد شود و به درونيترين امر مقدس هر دين دست يابد.7 ما در نگاه تاريخي نميتوانيم بفهميم كه يك فكر چه مبانياي دارد و چگونه به وجود آمده است ولي در نگاه پديدار شناسانه، مباني و چگونگي پيدايش يك تفكر و انديشه را ميتوان فهميد. در اين روش، توصيف و شناخت يك پديده و تأثيرات آن ـ كه به تعبير ادموندهوسرل نوعي روانشناسي توصيفي8 است ـ مورد توجه ميباشد و توسط آن ميتوان به جهان فكري، زندگي افراد و به مفهوم يك پديده پيبرد. به تعبير مارتينهايدگر:
در پديدارشناسي سعي ميشود، موقعيتي فراهم شود تا خود شيء، خود را نشان دهد و با مفاهيم نارسا و مبهم در خفا و حجاب نيفتد. وقتي يك جنگلي، از جنگل صحبت ميكند، يا يك كويري از كوير صحبت ميكند، بايد پرسيد آن جنگل و آن كوير براي آنها چگونه پديدار ميشوند، نه اين كه ما به آنها از وراي مفاهيم پيش ساخته شده، بنگريم و تأويل نماييم9.
در شيوه پديدارشناسانه بر خلاف شيوه تاريخيـ كه مبتني بر روش پوزيتيويستي ميباشد ـ هدف، شناخت پديده از راه شناخت عناصر ذهني و رواني افراد و درك پيامدهاي آن برـ آثار خارجي است و اين امر با شناختن و بازكاوي علتها و عوامل فكري امكان پذير است، بر خلاف شيوه پوزيتيويستي كه در آن بررسي مسئله بدون نظر داشتن به ظرفيتها و عناصر ذهني مورد اهتمام و توجه ميباشد.
هانريكربن بر خلاف پارهاي از خاورشناسان پيش از خود همچون دارمستتر10، ايگناتس گلدتسيهر11 و فان فلوتن12 به مسئله مهدويت از ديدگاه تاريخي نمينگرد و مانند آنان در صدد ارزيابي و بررسي عوامل تاريخي پيدايش اين فكر نيست. آن دسته از خاورشناسان با تكيه بر روش تاريخيگري اعلام ميكنند كه انديشه مهدويت توسط عدهاي از شيعيان كوفه، مانند مختار ثقفي و كيسانيه، يا مسلمانان سودان، مثل محمد احمد سوداني (مدعي مهدويت) به وجود آمد تا از گسترش قدرت بني اميه يا قدرت استعمار انگليس و ستم حاكم بر سودان كاسته شود. اينان خواستند با اختراع و جعل مسئله مهدويت و منجيگرايي به قيام برخيزند و از اين راه مردم را براي يك نهضت آزاديبخش گرد آورند بنابراين از ديدگاه تاريخي، هيچگاه به ارزشيابي يك اعتقاد ديني و اهميت آن از ديدگاه نظام اعتقادي دين و پيروان آن نگريسته نميشود و توجه نميگردد. كه قضيه مهدويت در درون مذهب چه جايگاه و منزلت اعتقادي و آئيني دارد و تا چه ميزان از اهميت درون ديني برخوردار است، بلكه در نگاه تاريخي ـ شيوه متداول بسياري از شرقشناسان و دينپژوهان آنگلوساكسون در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم ـ هر پديدهاي در بسترهاي از حوادث و جريانات تاريخي به وقوع پيوسته است، به طوري كه نميتوان آن را جداي از شرايط تاريخي آن بررسي نمود. به همين جهت از منظر تاريخيگري انديشه مهدويتخواهي، ساختگي و جعلي است كه شرايط سياسي و اجتماعي يا سرخوردگي فردي و روان شناختي موجب به وجود آمدن آن شده و از اين راه مردم به يك منجي آسماني معتقد ميگردند و بدين وسيله به قيام اجتماعي و يا التيام روحي و رواني ميرسند.
اما بر اساس روش پديدارشناسانه به جاي آنكه به توجيه و تبيين رويدادهاي تاريخي بسنده شود و پيدايش يك انديشه با رويدادهاي تاريخي گره زده شود، بيشتر به مؤلفههاي فكري و اعتقادي دين توجه ميگردد و پژوهشگر به جاي اظهار نظر، به بيان و توصيف آموزههاي مذهب ميپردازد. در نگاه پديدارشناسانه به مهدويت، محققي همچون هانريكربن به جاي آن كه به رد يا اثبات موضوع بپردازد و در باره صدق و كذب آن سخن بگويد يا مهدويت را اختراع مدعيان مهدويت تلقي كند، به اين موضوع ميپردازد كه مهدويت از منظر آموزههاي ديني، چگونه توصيف شده و تفسير كتاب و سنت يا نظر و اعتقاد عالمان و عارفان شيعي به مهدويت چگونه است. در واقع بر خلاف روش تاريخيگري كه در ميان خاورشناسان پيش از كربن شايع بوده است، شيوه تحقيق او توصيفي، همدلانه و پديدارشناسانه است و او به جاي آن كه به اظهار نظر شخصي و تحليل تاريخي بپردازد، ميانديشد كه آموزهاي چون مهدويت در درون نظام و سيستم اعتقادي و فكري اسلام به ويژه شيعه چه نقش و كاركردي دارد.
در روش پديدارشناسي، بررسي و مطالعه يك پديده حتي بيش از پرداختن به حقانيت و كشف دليل آن اهميت دارد و محقق سعي ميكند كه مجموعه عوامل يك فكر را به صورت شبكهاي و منسجم شناسايي كند. در واقع پديدارشناس سخن در باره صحت و حقانيت پديده را به صورت معلق ميگذارد و به اصطلاح تعليق حكم ميكند و در عوض ميكوشد تا به شناخت، هم زباني و همدلي با يك پديده و پديدآوران آن بپردازد.
بر اين اساس كربن، در بررسي عناصر فكر شيعي، تفكر شيعه را در تاريخ و زمان عيني مورد توجه قرار نميدهد، بلكه آن را در خارج از تاريخ به معناي متداول آن و در عرصهاي كه خود ضد تاريخ است و در زمان و مكاني غير مادي قرار گرفته، بررسي ميكند و به بيان ريشهها و بنيادهاي آن ميپردازد. در واقع در بررسي تاريخ قدسي، زمان آفاقي جاي خود را به زمان انفسي ميدهد. به همين جهت كربن در باره تفسير پديدارشناسانه از مهدويت ميگويد:
در شرح حال امام دوازدهم، خطوط رمزي و مثالي مربوط به ولادت و غيبت او فراوان به چشم ميخورد... . نقد تاريخي، اين جا راه به جايي نخواهد برد؛ زيرا بحث بر سر آن چيزي است كه ما تاريخ قدسي ناميدهايم. اين جا بايد به عنوان پديدارشناس رفتار كرد، كشف نيات وجدان شيعي براي مشاهده آنچه كه وجدان شيعي از همان آغاز به خود ظاهر ساخته است.13
در نگاه تاريخيگري در برابر پديدارشناسي، اگر واقعه، تفكر، مكتب و انديشهاي را از رشته تاريخي و ارتباط طولي آن جدا سازيم، قابل شناخت نيست و حتماً يك واقعه يا پديده را بايد در روند تاريخي و نسبت با گذشته و حال بررسي نمود؛ امّا در پديدارشناسي، نيازي به ارتباط منطقي واقعهاي با گذشته و حال و يا مكان وقوع آن نميباشد و هر چند شناخت زمان و مكان ميتواند در فهم پديدهاي كمك كند، اما لزوماً در شناخت يك پديده نيازمند روند تاريخي قبل و بعد آن نيستيم. آنچه در پديدارشناسي بسيار اهميت دارد، عناصر اصلي و مؤلفههاي اصلي خود پديده است، هرچند كه اين پديده با پديدههاي اطراف خود همآهنگ و سازگار نباشد. از اين رو كربن در شناخت پديدار شناسانه تفكر شيعه، فراتر از بررسي تاريخي پيدايش شيعه، به مؤلفههاي اصلي حكمت معنوي شيعه اشاره كرده و ويژگيهاي اصلي آن را بيان ميكند. به نظر او، كليد واژههاي پديدارشناسي شيعه عبارتاند از: تأويل، امامت، ولايت، شريعت، طريقت، حقيقت و مهدويت.
وي امام شناسي را ادامه و بسط نبيشناسي ميداند و سلسله امامت را بر محور امام مهدي(عج) كه ادامه امام شناسي در عصر ما است، قرار ميدهد و مسئله مهدويت را در پديدارشناسي شيعه، داراي مركزيت ميداند. او ميگويد:
اسلام شيعي، مبتني بر نوعي پيامبر شناسي است كه در يك امام شناسي بسط پيدا ميكند... . وظيفه حكمت نبوي، تداوم و حفظ معناي معنوي وحي الهي، يعني باطن است. وجود اسلامي معنوي نيز وابسته به همين حفظ باطن است و گرنه اسلام با گونههاي ويژه آن، دستخوش همان فرايندي ميشد كه در مسيحيت، نظامهاي كلامي را به ايدئولوژيهاي اجتماعي و مهدويت كلامي را به عنوان مثال به مهدويت اجتماعي و به امري عرفي تبديل كرد.14
هانريكربن در مسئله مهدويت و شناخت شيعه، به عناصر، شاخصها و بنيادهاي فكر شيعي ميپردازد و از نگاه او، حقانيت و درستي اين مباحث مفروض گرفته ميشود. در واقع، براي او از جنبه پديدارشناسي، درك حقانيت و درستي اعتقاد، از اولويت برخوردار نيست. هرچند كه او معتقد به اين مباحث است.15 كربن وقتي به قرائت عرفاني از شيعه ميپردازد، تنها به بيان بنيادها و پايههاي اين تفكر نظر دارد و در اين راستا تمامي گونههاي باطنگرايي و تأويلي فرقههاي شيعه از جمله نظرات اسماعيلي، عرفان از منظر محيي الدين و سيدحيدرآملي، مسئله ولايت و امامت، موضوع مهدويت، تفكر سهروردي، مذهب شيخيه و ديگر امور را مورد بررسي قرارميدهد و بررسي اين امور در پديدارشناسي فكر شيعه باطني براي او، از اهميت فراواني برخوردار است و همان طور كه ممكن است يك مسلمان موضوع تحقيق خود را مسيحيت قرار دهد و سالها بكوشد تا به بررسي عناصر فكري مسيحيت بپردازد و از آن توصيفي واقعي و مطابق با اعتقاد مسيحيان را ارائه نمايد، كربن نيز در صدد است تا مباني اصلي فكر شيعه ولوي يا باطني را مطرح سازد. از اين رو در راستاي شناخت اين مسئله با موضوع مهمي چون مهدويت به عنوان مهمترين پايه آن مواجه ميشود و در بيان آن به عنوان قله فكري عرفان شيعي اهتمام ميورزد.
بنابراين كربن در شيوه پديدارشناسي اسلام، نخست به شناخت موضوع معطوف ميشود و سپس ميكوشد تا به توصيف مؤلفهها و عناصر دروني اين اعتقاد و تأثير آن در رفتار و افكار مسلمانان و جوامع اسلامي بپردازد و همآهنگي و پيوستگي اين فكر با اجزاي دروني آن را آشكار سازد.
هانريكربن بر اساس اين شيوه تشخيص داد كه مسئله مهدويت بنياد اصلي شيعه و عرفان و موضوع امام دوازدهم از مهمترين مباحث اعتقادي ـ عرفاني شيعه تلقي ميگردد و معتقد بود كه نميتوان به تشيع، عرفان و حكمت معنوي قائل شد، امّا مسئله امامت و ولايت امام را كه سرانجام به امام عصر(عج) ختم ميگردد، ناديده گرفت. وي مهمترين عنصر اعتقاد اسلامي، فلسفه و حكمت اسلامي را كه مايه زنده ماندن و پويايي اسلام ميباشد، مسئله ولايت امام معصوم تشخيص داد و خصوصاً در بيان عرفان و حكمت معنوي شيعه، به طوري جدي معتقد بود كه تمامي عناصر عرفاني و حِكمي شيعه به مسئله امامت و ولايت، معطوف ميگردد و در گزينش علمي تمامي آثار علمي خود و در پرداختن به عارفان و فيلسوفان و حتي فرقههاي مذهبي، به كانون و هسته اصلي حكمت و عرفان يعني ولايت امام توجه دارد. كربن معتقد است، سهروردي نخستين فيلسوفي بود كه اعتقاد داشت حكمت معنوي اسلام، بايد جايگزين فلسفه ارسطويي گردد و لازم ميدانست تا از اسلام تفسير حكمي ارائه شود وي به دنبال ارائه الگو و مدل جديدي از اعتقاد ديني به جاي فلسفهورزي يوناني بود و اگر هم به فيلسوفان پيش از سقراط مانند فيثاغورث، پارمنيدس، هراكليتس و يا حكيمان ايران باستان اشاره ميكند، به اين دليل است كه آنها را همسو با تفسير حِكمي و معنوي از اسلام ميپندارد.
كربن به محييالدين، سيد حيدر آملي، صدرالمتألهين و فيلسوفان اسماعيليه، شيخيه و سرانجام به شيعه دوازده امامي پرداخت، چون در همه اين انديشمندان و فرقهها، مسئله تأويل باطني، امامت، حقيقت محمديه، ولايت و سرآمد اين مباحث، ختم ولايت مقيده يعني ولايت مهدوي قرار گرفته است. بنابراين بيهوده نيست كه وي در بررسي افكار تمامي اين انديشمندان و فرقهها به جنبه مشترك و فصل الخطاب عرفان و حكمت معنوي، يعني ولايت مهدوي تأكيد ميورزد. از اينرو شايد بسيار قابل توجه باشد كه برخلاف پارهاي از انديشمندان مسلمان كه مسئله مهدويت را امري حاشيهاي و آموزهاي ديني همشأن با ديگر مؤلفههاي ديني ميدانند، كربن در بررسي پديدارشناسانه و بيان عناصر و پايههاي اصلي اسلام شيعي، بسيار نيكو از منظر بيروني و معرفت درجه دوم و از نگاه شخصي غير مسلمان متوجه اهميت اساسي امامت مهدوي ميگردد و گوشزد ميكند كه اگر عرفان و تشيع، مسئله سرپرستي و ولايت امام معصوم را در هر عصر و دورهاي ـ كه در عصر ما ولايت امام مهدي(عج) استـ از تفكر خويش دور سازد، و تأويل و تفسير شريعت و رسالت را از او نخواهد، گوهر تشيع و عرفان اسلامي را نفي نموده است.
پيش از اينكه مباني فكري و دغدغههاي كربن را نسبت به آموزههاي اسلامي بيان كنيم، بايد به زمينهها و رگههاي اصلي فكر او پيش از آشنايي با اسلام اشاره نماييم.هانريكربن قبل از اين كه به ايران بيايد و به صورت جدّي درباره تفكر ايراني و شيعي به پژوهشهاي ژرف و عميق بپردازد، از بعضي فيلسوفان و انديشمندان بزرگ غرب استفاده نموده بود كه اين آشنايي بيتأثير بر شناخت و سنخيت يافتن او با شيعه نبوده است. كربن از شاگردان مارتينهايدگر16 در آلمان بوده و از او در زمينه متافيزيك، هرمنوتيك و تفسير فلسفي از تاريخ، درس آموخته بود، بهطوري كه به تعبير يكي از انديشمندان، تا آخر عمر هيچ گاه از فلسفه هايدگر رويگردان نشد.17 كربن از جمله كساني است كه نخستين بار كتاب وجود و زمان هايدگر را به زبان فرانسوي ترجمه نمود، به طوري كه سارتر نخستين بار به وسيله ترجمه كربن با هايدگر آشنا شد. بيترديد، آشنايي كربن باهايدگر در شكل گيري فكر و نگاه او به عرفان شيعي اثري عميق داشت، همانطور كه غير از او هم هايدگر شناسان ديگري در ايران بودهاند كه ميان هايدگر و عرفان رابطههايي را ايجاد نمودند.
مسئله هرمنوتيك كه كربن با توجه به عرفان اسلامي آن را به كشف المحجوب ترجمه ميكند، از مهمترين رخدادهاي فلسفي دوران كربن بوده است. اين بحث توسط هانسگئورك گادامر18، پل ريكور19، هايدگر و ديگر انديشمندان مطرح شد. او با آشنايي با بحث هرمنوتيك، بزرگترين جريان فكري ـ فلسفي زمان خود در جهان غرب را شناخته و در مواجهه با عرفان شيعي، به آن توجه كامل داشته است. از اين رو بايد گفت كه كربن شيوه پديدارشناسي هرمنوتيك20را در بررسي عرفان و فلسفه شيعي از پديدارشناسان غير كلاسيك چون هايدگر آموخت. وي در باره قرابت ميان هايدگر و تفكر اسلامي ميگويد: آنچه من در نزد هايدگر ميجستم، آنچه در پرتو آثار هايدگر دريافتم، همان چيزي بود كه در متافيزيك ايرانيـ اسلامي ميجستم و مييافتم.21 به همين جهت، كربن در شناخت تفكر عرفاني شيعه، در نشستهايي كه با علامه طباطبايي داشته، در باره تأويل و تفسير قرآن با وي گفتوگو كرده است، به طوري كه همزباني كربن با علامه طباطبايي كه در باره تأويل كتاب مقدس و تأويل معنوي سخن ميگفتند، براي ديگران بسيار جلب توجه مينموده است.22 داريوش شايگان ميگويد: كربن شيفته تأويلي است كه در كتاب وجود و زمان، نوشته هايدگر، ميتوان ديد.23
از جمله اساتيدي كه كربن از او در فرانسه استفاده نمود، لوئيماسينيون است. ماسينيون از جمله مستشرقاني به شمار ميرود كه درباره اسلام و عرفان اسلامي سالها پژوهش نموده و آثاري از خود به جاي گذارده است، از جمله اثري كه درباره حلاج است و بيان كنندة دغدغههاي عرفاني او ميباشد. وي اين علاقه را نيز در شاگرد خويش هانريكربن به يادگار گذارد و موجب شد تا نخستين فيلسوف ايراني كه مورد توجه كربن قرار ميگيرد، شهابالدين سهروردي باشد، همان طور كه نخستين عارفي كه مورد توجه ماسينيون قرار گرفت، محييالدين عربي بود. به نظر ميرسد كربن نيز در تفسير فكر محيي الدين و تقريب آن با اسماعيليه، افكار استاد خود را ادامه داده باشد، زيرا ماسينيون معتقد بود:
ابن عربي با اقدام قاطع و برگشت ناپذير، الهيات عرفاني اسلام را به وحدت گرايي التقاطي قرامطه يا اهل ارتداد انتقال داد.24 25
از جمله انديشمندان مسيحي كه هانريكربن همانند او از شيوه پديدارشناسي استفاده نمود، اتين ژيلسون26 است. وي كه انديشمند و فيلسوفي مسيحي و توميستي است، به مسيحيت با نگاه پديدارشناسانه مينگرد، و بسيار قابل مقايسه با محققاني چون كربن و ايزوتسو در اسلام و ميرچا الياده در نمادشناسي و اسطورهشناسي از دين است. به نظر ميرسد هانريكربن در شيوه پديدارشناسانه خود نسبت به اسلام و تشيع مانند اتين ژيلسون27 در مسيحيت عمل نموده و از او الگو گرفته است.28
پی نوشتها:
1. براي كتاب شناسي آثار هانريكربن رجوع شود به: هنري كوربان، نظرة فيلسوف في سيرة الشيخ الاحسائي و السيدالرشتي، خليل زامل، اعداد و تعليق راضي ناصر السلمان، موسسة فكر الاوحد للتحقيق و الطباعة، لبنان،2002م، ص 23 ـ 15.
2. براي مطالعه درباره زندگينامه، آثار و فعاليتهاي علمي هانريكربن به آثار ذيل رجوع شود: داريوش شايگان، هانريكربن (آفاق تفكر معنوي در اسلام ايراني)، باقر پرهام، آگاه، تهران، 1371؛ يادي از هانريكربن، گرد آوري و تدوين شهرام پازوكي، مؤسسه پژوهشي حكمت وفلسفه ايران، تهران، س 1382، ص167(مصاحبه با هانريكربن در سال 1355)؛ تاريخ فلسفه اسلام، هانريكربن، ترجمه اسدالله مبشري، چاپ سوم، امير كبير، تهران، 1361، (مترجم كتاب، اسدالله مبشري در مقدمه كتاب به زندگينامه هانريكربن پرداخته است، ص 35ـ9)؛ جلال آشتياني، در احوال و انديشههاي هانريكربن، هرمس، تهران، 1379، (مجموعه سخنرانيهايي كه در يادبود هانريكربن بيان شده است)؛ عبدالرحمان بدوي، دائرة المعارف مستشرقان، صالح طباطبايي، روزنه، تهران، 1377، ص 487 ـ 481؛ مصطفي حسيني طباطبايي، نقد آثار خاورشناسان، انتشارات چاپخش، تهران، 1375، ص 98 ـ 87.
3. در احوال و انديشههاي هانريكربن، مقاله هانريكربن و حكمت متعاليه شيعه، حسين سيد عرب، ص 18.
4. هانريكربن، تاريخ فلسفه اسلامي، اسدالله مبشر، چاپ سوم، انتشارات امير كبير، تهران، 1361، ص 17.
5. هانريكربن، آئين جوانمردي، احسان نراقي، نشر نو، تهران، 1363، ص 20.
6. كربن در مقابله نمودشناسي (پديدارشناسي) هوسرل با نمودشناسي هايدگر، و نيز مقابله آراي هايدگر با انديشههاي ياسپرس، مسئله روز بود و گفتوگوهاي دوستانه شبهاي دراز در خانه گابريل مارسل را پر ميكرد. (هانريكربن آفاق تفكر معنوي در اسلام ايراني، ص 29)
7. آنهماريشيمل، تبيين آيات خداوند: نگاهي پديدارشناسانه به اسلام، عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1376، ص 36.
8. DescriPtive Psycholoy.
9. موريس كوروز، فلسفهيهايدگر، محمود نوالي، حكمت، تهران، س 1378، ص 26ـ25.
10. Darmesteter(1849-1894).
وي يكي از خاورشناسان معروف در قرن نوزدهم است كه درباره اسلام و مهدويت كتاب نوشته است و بر اساس شيوه تاريخيگري ميكوشد تا مهدويت را براساس ريشهها و تحولات تاريخي بررسي كند. كتاب او در زمينه مهدويت به فارسي ترجمه شده است. عنوان كتاب شناسي آن عبارت است از: دارمستتر، مهدي از صدر اسلام تا قرن سيزدهم، محسن جهانسوز، كتابفروشي ادب، تهران، 1317.
11. Inaz oldziher(1850-1921).
وي يكي از برجستهترين خاورشناسان است كه درباره مهدويت نيز به تفصيل سخن گفته است كه عنوان كتابش به عربي و فارسي عبارت است: ايگناتس گلدتسيهر العقيدة و الشريعة فيالاسلام، محمد يوسف موسي و همكاران، الطبعة الثانية، دارالكتب الحديثة، مصر، 1959/ گلدتسيهر، درسهايي درباره اسلام (فرقهها)، علينقي منزوي، بيجا، بيتا.
12. erole van vloten(1866-1903).
وي از جمله خاورشناساني است كه در باره تشيع و اعتقاد به مهدويت كتاب نوشته است و ميكوشد تا مذهب شيعه و انديشه مهدويت را برآمده از افكار كوفيان و ساخته دست كساني چون مختار ثقفي بداند كه خواستند با عنوان مهدويت، حكومت وقت را سرنگون كنند. عنوان كتاب او كه به عربي و فارسي ترجمه شده ، عبارت است: فان فلوتن، السيادة العربية والشيعة و الاسرائيليات في عهد بنيامية، الدكتور حسن ابراهيم حسن و محمد زكي ابراهيم، الطبعة الثانية، مكتبة النهضة المصرية، قاهره، 1965؛ فان فلوتن، تاريخ شيعه و علل سقوط بني اميه، ترجمه سيد مرتضي هاشميحائري، چاپ تهران، بي جا، بي تا.
13. هانريكربن، تاريخ فلسفه اسلامي، سيد جواد طباطبايي، چاپ دوم، كوير، تهران، 1377، ص 103.
14. همان، ص 15.
15. كربن در بيان افكار شيعه باطني، به مفهوم دلالي خطبة البيان حافظ رجب برسي در كتاب مشارق الانوار استناد ميكند، بدون آن كه به سند و اثبات صدور اين خطبه بپردازد، يا درباره جزيره خضرا و درياي سفيد يا سفر به پنج جزيره فرزندان امام زمان كه آن را به زبان فرانسوي ترجمه نموده، مطلب مينويسد يا در باره فرقه شيخيه و طرح مسئله جسم هورقليائي، ركن رابع و اهميت بحث ولايت و مهدويت در تفكر شيخيه كتاب مينويسد، امّا به صدق و كذب كلامي و اعتقادي موضوع توجه نميكند. آنچه براي او اهميت دارد، بيان عناصر اصلي تفكر عرفاني شيعه( (باطني ميباشد و در باره حقانيت و صدق اين سخنان تعليق حكم ميكند و به اصطلاح آن را در داخل پرانتز ميگذارد.
.16. Martin Heideer
17. هانريكربن و حكمت متعاليه شيعه در احوال و انديشههاي هانريكربن، حسن سيد عرب، ص 20. (البته سيد حسين نصر در مسافرتي كه با هانريكربن همراه بود و به مناسبت اولين كنفرانس در باره شيعه به استرازبورگ رفته بودند، از هانريكربن نقل ميكند: روزي با هم بر قله تپه زيبايي كه فرانسه و آلمان را از هم جدا ميكند، سفر كرديم. او نگاهي به جنگلهاي آن سوي مرز افكند وگفت: هنگاميكه جوان بودم از همين راه عبور كردم و وارد آلمان شدم تا با هايدگر ملاقات كنم. لكن پس از كشف سهروردي و ملاصدرا و ساير حكماي الهي ايران ديگر مرا حاجتي به سفر به آن سوي اين مرز نيست. (سيد حسين نصر، جشن نامه هانريكربن).
.H. adamer .18
.19. Paul Ricoeur
.20. Hermeneutic
21. داريوش شايگان، هانريكربن آفاق تفكر معنوي در اسلام ايراني، باقر پرهام، آگاه، تهران، 1371، ص 66.
22. همان، ص 44. كربن گفت: از آنجا كه غرب حس تأويل را از دست داده، ما ديگر قادر نيستيم به رموز كتاب مقدس راه ببريم و جنبههاي اساطيري ابعاد قدسي جهان را روز به روز بيشتر به فراموشي ميسپريم. و نخستين بار بود كه من به بعاد باور نكردني اين اصطلاح كه كربن اغلب آن را به كار ميبرد، و چنان كه ميدانيم، كليد نفوذ به اندرون تأملات وي باقي ميماند، پيميبردم. علامه طباطبايي گفت: بدون شناختن راز تأويل معنوي آيا ميتوان از اين مسائل سخن گفت؟ معنويت حقيقي بدون تأويل ناممكن است. دو مرد ( هانريكربن و علامه طباطبايي) با وجود دشواريهاي زبان و بيان... با يكديگر توافق كامل داشتند. من به امكانات بيكران اين مفهوم تأويل با همه نتايج مترتب بر آن بعدها پيبردم و دريافتم كه سراسر زندگي كربن در حكم نوعي كوشش در راه شكوفا كردن هنر تأويل در وجود وي بوده ، يعني رسيدن به نمونه اعلايي از انديشه دروننگر كه وي پيش از آن جنبههايي از آن را در نمودشناسي كشف كرده بود. اما همان چيزي كه در فرايند انديشه غربي در حكم روندي بود كه كساني چون هوسرل و هايدگر پس از گذشت روزگاران دراز بدان رسيده بودند... . كربن به من ميگفت: منظور از كشفالمحجوب همين است، يعني پرده از باطن حقايق برگرفت.
23. همان، ص 68.
24. كلود عداس، ابن عربي؛ سفر بي بازگشت، نيلوفر، تهران، 1382، ص 85.
25.كنايات با شكوه ماسينيون در باب شيعهگري و صبغه اساساً درسهاي وي، شعله عرفان را در روح كربن روشن ميكرد. بر كنار ماندن از تأثير كلام وي ممكن نبود. آتش جان وي، و نفوذ جسورانهاش در زواياي نهفته زندگي عرفاني در اسلام، كه تا آن زمان هيچ كس بدينسان در آن راه نيافته بود، نجابت، خشم و شوريدگي وي در برابر فرومايگيهاي اين دنيا، همه از عواملي بود كه بر جان شنوندگان جوان وي تأثير ميگذاشت. از اين گذشته، ماسينيون، ضمن پذيرش آشكار سهم اساسي ايران در جهان اسلامي... اذعان داشت كه عالم (
(ايراني هرگز منزلگه مطلوب وي نبوده است. در حالي كه كربن، برعكس، ايران را خانه خود احساس ميكرد و عجيب اين است كه فرصت اقامت در اين خانه را ماسينيون در اختيار وي گذاشت. به دنبال پرسشهاي مكرر در باب روابط فلسفه و عرفان، ماسينيون چاپ سنگي مهمترين كتاب سهروردي، حكمة الاشراق، را به وي داد و چنين گفت: اين كتاب را بگيريد. فكر ميكنم در آن چيزي مناسب حالتان پيدا كنيد. و كربن ميگويد: چيزي كه ماسينيون ميگفت، همان مصاحبت با سهروردي جوان بود كه از آن پس در سراسر زندگيام دست از من برنداشت. (هانريكربن، آفاق تفكر معنوي در اسلام ايراني، ص 23).
26. Etienne - Henry ilson.
27. براي آشنايي با افكار ژيلسون رجوع شود به: اتين ژيلسون، روح فلسفه قرون وسطي، ترجمه ع. داووي، انتشارات علميو فرهنگي، تهران، 1366.
28. داريوش شايگان درباره رابطه كربن با ژيلسون ميگويد: كربن ... درسهاي اتينژيلسون در بخش علوم مذهبي مدرسه عملي مطالعات عالي را در سال 24 ـ 1923، با عطش تمام دنبال ميكند. وي از اين درسها ميآموزد كه متون كهن را چگونه بايد خواند و تفسير كرد. تعاليم استادانه ژيلسن چنان تحسيني را در كربن بر ميانگيزد كه وي تصميم ميگيرد همان را الگوي كار خود قرار دهد. او ميكوشد همان دقت نظر جامعي را كه ژيلسون در قرائت و درك متون لاتيني و احياي آنها به كار برده بود، در مورد متون عربي و فارسياي كه خود وي بعدها آنها را ترجمه و منتشر كرد، به كار برد. (هانريكربن، آفاق تفكر معنوي در اسلام ايراني، ص 21)
منبع: فصلنامه انتظار
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}