نویسنده: فرج‌الله میرعرب

 

خوب است بدانیم در میان مسلمانان، مباحث زبان‌شناسی در ساحت‌های گوناگون علوم اسلامی مطرح بوده است. مباحثی چون اشتراک لفظی و معنوی، مفهوم وجوب و امکان در فلسفه به اعتبار معانی گوناگونی از این الفاظ اراده می‌شود، معانی صفات و تئوری تشبیه و تنزیه و تعطیل و تأویل در علم کلام، بیشترِ مباحث الفاظ از قبیل حقیقت شرعیه و متشرعه و معانی اسماء و حروف و افعال و حجیت ظواهر و اصول گوناگون لفظی؛ مانند اصالةالجد، اصالةعدم القرینه، اصالةالاطلاق، اصالةالعموم و ... در علم اصول فقه و حقیقت و مجاز و کنایه و استعاره در علوم بلاغت و ظهر و بطن و تأویل و تشابه و ... در تفسیر و علوم قرآن و رمزی بودن عموم واژگان عرفانی در عرفان ... همه و همه از مقوله‌ی زبان شناختی بوده‌اند.
هر چند در مراجع کهن اسلامی بحثی مستقل با این عنوان تقریر نیافته است، از راهبردها و نگرش‌های گوناگونی که در کتاب‌های اصول فقه، حدیث، تفسیر، کلام، عرفان و تصوف عرضه شده، می‌توان به نکته‌های فراوانی در این زمینه پی برد و دیدگاه‌های گذشتگان را درباره‌ی آن به دست آورد.
اوج گرفتن بحث زبان دین و به صورت خاص، زبان قرآن در سال‌های اخیر ناشی از توجه برخی دانشمندان مسلمان به کلام مسیحیت و ترجمه‌ی آثار منتشره در آن فضا به زبان‌های عربی و فارسی بوده؛ هر چند اصل بحث در میان علمای مسلمان به صدر اسلام برمی‌گردد که بیشتر ناشی از بحث‌های مربوط به اوصاف و صفات الهی بوده است. مهم‌ترین بحث که سبب شد علمی به همین نام رایج شود، بحث از کلام الهی بود. سؤال این بود که قرآن کلام خداست یا تکلم خدا با موسی (علیه‌السلام) یعنی چه؟ بحث‌های طولانی و دامنه‌داری میان دانشمندان مسلمان رخ داد و زمینه‌ساز تدوین آثاری با نام علم کلام شد. البته بحث‌های دیگر عقیدتی نیز در ادامه به مبحث کلام افزوده شد؛ ولی از آنجا که بحث آغازین، کلام و تکلم بود، به عنوان «علم کلام» غلبه یافت و باقی ماند.
مباحثی از این دست می‌تواند زمینه‌ی گفتگو درباره‌ی زبان دین اسلام - دست کم در بخشی خاص - شود. همین تکلم، هم بر خدا حمل شده و هم بر انسان؛ حال چنان که متکلمان مسیحی دچار مشکل شده بودند، اینجا هم سؤال شده آیا محمول واحد، همه جا به یک معناست؟ محمول‌های فراوانی در قرآن با یک لفظ، هم بر خدا حمل شده و هم بر انسان؛ چه باید کرد؟
عده‌ای در همه‌ی موارد کوشیده‌اند یک معنا را لحاظ کنند؛ ولی برخی معتقدند به قرینه‌ی سیاق آیات، معانی، متفاوت است. یا واژه‌های قریب‌المعنا در آیات به کار رفته که عده‌ای آنها را مترادف می‌دانند و برخی ترادف در قرآن را مردود می‌دانند و هر واژه را مستقل معنا می‌کنند.
این نوع پرسش‌ها زمینه‌ی گفتگو را باز گذاشته است. از سوی دیگر قرآن با تمام متون ادبی متفاوت است؛ آیه‌ای آغاز می‌شود، وسط آیه جمله‌ای قرار گرفته که معنایی متفاوت از صدر و ذیل آیه دارد، شرطی می‌آید که جزا ندارد و گاه جزایی آمده که شرطش وجود ندارد. آیا این سبک گفتار و نوشتار، دریافتنی است؟ آیا این سبک، زبانی جدید دارد یا فقط ادبیاتش متفاوت و سرآمد است؟
به دلیل این نوع مشکلات - برای ناتوانان از حل مسائل - سؤال ایجاد شده که آیا قرآن فهمیدنی است یا نه و این کتاب بر اساس چه زبانی سخن گفته است؟
از سویی نیز می‌دانیم مفاهیم دینی به ویژه قرآنی، گستره‌ای به فراخور تمام ابعاد حیات و روابط گوناگون انسان با مبدأ، مقصد، طبیعت، همنوعان و حشر و نشر دارد.
به دلیل آنچه درباره‌ی مسیحیت و نیز نکاتی که درباره قرآن گفتیم، برای گروهی از ژرف کاوان مسلمان پرسشی پدید آمد که آیا قرآن به زبان ما سخن گفته و وقتی در قرآن صفاتی همانند تکلم، سمع، علم، رحمت و قدرت به خداوند نسبت داده می‌شود که همان صفات به انسان نیز نسبت داده می‌شود، آیا همان مفهوم حقیقی بشری مراد است یا اینکه معنای دیگری دارد؟
همین‌طور این سنخ پرسش‌ها به گونه‌ای دیگر در زمینه‌ی افعال باری رخ نشان داد. کاربرد تعابیری به ظاهر حسی و مادی مانند «جاءَ رَبُّکَ»، (1) «ثُمَّ استَوی عَلَی العَرشِ»، (2) «وَ لکِنَّ اللهَ رَمی»، (3)، «بَل یَداهُ مَبسُوطَتانِ» (4) و ... مسئله برانگیز بود. کشمکش‌ها و منازعات بی فرجام ظاهرگرایان و اهل تأویل و راهبردهای تنزیه و تعطیل و تشبیه، همه در تحلیل و معنایابی همین موضوع بود. البته این مشکل تنها در همین عرصه محدود نماند؛ بلکه در حوزه‌های دیگری همچون عهد و میثاق خدا با انسان در عالم ذر، گفتگوی خداوند با فرشتگان، عصیان آدم و خروج از بهشت، اعتراف به گناه و توبه و ... نیز مطرح شد. همین‌طور در گسترده‌ی مفاهیم عددی، همانند آفرینش در شش روز (5) و هفت آسمان (6) پیش آمد که این آیات چگونه معنا شوند؟ آیا همان معانی ظاهری این آیات منظور است یا مقصود دیگری در کار است و این واژگان صرفاً پلی برای اشاره به معانی خاص است؟ آیا قرآن به حسب موضوعات گوناگون، زبان‌های گوناگون دارد؟ یا آنکه قلمروهای متنوع محتوایی سبب تفکیک و تمایز شده و یک زبان مشترک و همه فهم بر تمام قرآن حاکم است؟
آنچه در این مقال مهم است، فراتر از جهات لفظی است؛ یعنی مهم‌تر آن است که معلوم شود نوع زبان مفاهمه‌ی قرآن چگونه است؛ یعنی در بحث زبان قرآن، سؤال این است که آیا سبک گفتاری و تفهیمی قرآن عرفی است یا غیرعرفی و اگر غیرعرفی است، آیا مانند فلاسفه و عرفاست یا مانند شاعران یا ترکیبی از همه و یا زبانی دارد غیر از همه؟
از سوی دیگر هم یک پرسش اساسی این است که آیا در میان عرف انسانی، یک نوع قواعد مشترک زبانی برای تفهیم و تفهّم و تعامل معرفتی و یک سلسله قوانین مقبول همگان وجود دارد که تمام اقوام و ملل با هر لغت و هر نوع دانش، عالم و عامی خود را پایبند و ملزم به رعایت آن بدانند؟ یا اینکه هر رشته از معارف انسانی، یک نوع زبان ویژه و به خصوص دارد و زنجیره‌ی اتصالی میان این عرصه‌های گوناگون فکری موجود نیست؟ (7)

تأملی ویژه در مقصود از زبان قرآن

شکی نیست که راه دستیابی به مقاصد هر گوینده‌ای، شناخت زبان مفاهمه‌ی اوست. مقصود از زبان‌شناسی در این مقوله، ممکن است نوع واژه، زبان و گویش متکلم، خط و نگارش باشد که میان اقوام گوناگون و نژادهای مختلف جغرافیایی عالم، متفاوت است. از این نظر همه می‌دانند که زبان قرآن، عربی و به لغت عرب است؛ آن هم عربی فصیح و بلیغ و مُبین؛ چنان که فرموده است: «هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبینُ» (8) و «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمینُ * عَلی قَلبِکَ لِتَکُونَ مِنَ المُنذِرینَ * بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبینٍ» (9) که متمایز از صدها نوع زبان دیگر، همچون فارسی، انگلیسی، عربی، فرانسوی و ... است. از سوی دیگر دریافت کننده‌ی قرآن، پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) فصیح‌ترین فرد عرب بوده؛ چنان که خود فرمود: «أنا أفصح العرب». (10)
پرسش اینجاست که همین الفاظ عربی به کدام روش مفاهمه و گفتگو، تدوین و تألیف شده است؟ آیا مطابق عرف مردم و روش آنان در انتقال مقاصد است و معارف ارائه شده طبق ظاهر الفاظ مراد است یا اینکه هر چند الفاظ ظاهری، معنا دارند، این معنا مراد نیست و الفاظ رموزی برای معانی و معارف خاص هستند؟ آیا داستان‌های قرآن و معجزه‌های مطرح شده واقعی هستند یا به معانی خاص اشاره دارند؟ آیا وحیانی بودن سبب پیچیدگی نشده و همه‌ی مردم می‌توانند زبان قرآن را بفهمند یا اینکه فقط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و هر کس از او رموز را آموخته قرآن را می‌فهمد؟
بار دیگر تذکری لازم است و آن اینکه صرف نظر از تمایز لغوی زبان‌ها، در قلمرو درونی هر یک از زبان‌های مردم دنیا یک نوع تمایزهایی از نظر روش مفاهمه و نوشتاری وجود دارد. دانشمندان رشته‌های گوناگون علمی مانند حکیمان، عارفان، پزشکان، فیزیک‌دانان، شیمی‌دانان، زیست شناسان ریاضی‌دانان، حقوق‌دانان، سیاست مداران و جز اینها هر یک اصطلاح مخصوص حوزه‌ی علمی و طریقه‌ی محاوره‌ی ویژه‌ی خویش دارند که با آن حرف می‌زنند و می‌نویسند؛ چنان که سربسته و به رمز سخن گفتن، رسم و مرام متصوفه و فیلسوفان و عارفان است. (11)
بر این اساس می‌توان پرسید آیا قرآن کتابی برای افراد خاص است یا کتابی است برای همه‌ی بشریت؟ آیا چنین پرسشی جا دارد؛ با اینکه خود خداوند در قرآن و حاملان آن، یعنی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت او (علیهم‌السلام) مخاطب این کتاب را عموم بشریت می‌دانند؛ چنان که خداوند می‌فرماید: «وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِینَ
» (12) و «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِیمٍ
* إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِینَ
» (13) و امام صادق (علیه‌السلام) «للعالمین» بودن را چنین توضیح داده که: «لَم یجعَلَهُ لزمانٍ دون زمانٍ و لا لناس دون ناس، فهو فی کل زمان جدید و عند کل قوم غض الی یوم القیامه»: (14) خداوند تبارک و تعالی قرآن را برای زمان خاص و مردم خاصی قرار نداده است؛ از این رو تا روز قیامت در هر زمانی جدید و برای هر قومی تازه و دلپذیر است.
امام رضا (علیه‌السلام) نیز بر همین حقیقت تأکید می‌فرمایند؛ »لا یخلُقُ عَلَی الأزمِنَة وَ لا یغِثُّ علَی الألسِنَة، لأنّه لم یجعَل لزَمانٍ دونَ زَمانٍ، بل جُعِلَ دلیلَ البُرهانِ وَ الحُجّة علی کلِّ إنسانٍ»: (15) بر اثر گذر زمان‌ها کهنه نمی‌شود و زبان‌های گوناگون، آن را به انحطاط نمی‌کشاند؛ چرا که قرآن برای زمان خاصی قرار داده نشد؛ بلکه راهنمای اقامه‌ی برهان و حجت بر تمام انسان‌ها قرار داده شده است. یعنی مردم زمان‌های بعد - تا روز قیامت - مخاطب این کتاب‌اند و حتی از مطالعه‌ی آن لذت می‌برند. کتابی که خودش می‌گوید برای همه است، چگونه ممکن است زبانی غیر از زبان مخاطبانش داشته باشد و برای آنان فهمیدنی نباشد.
آری، تورات و انجیل موجود که ساخته‌ی بشرند و نویسنده، علوم زمان خود را در قالب کتاب خدا نشر داده، طبیعی است که از پیشرفت علوم عقب بماند و امروز مفاهیم نامعقول در آن یافت شود؛ ولی - چنان که امام رضا (علیه‌السلام) فرمود و تجربه نیز همین را ثابت می‌کند - قرآن، الهی باقی مانده و در مباحث علمی خود - چه در علوم انسانی و چه تجربی - چنان دقیق است که زمان نتوانسته و نمی‌تواند بر آن غلبه کند. از سوی دیگر در مسائل عقلی نیز آن قدر عمیق است که هر چه بشر رشد کند، زوایای جدیدی از معارف آن را درک می‌کند؛ ولی به هر حال اساس روش مفاهمه و محاوره‌ی آن، همان اصول مفاهمه‌ی زبانی مخاطبان و عرف عقلاست.

ضرورت نگاه مبنایی به قرآن

برای حل شبهات مربوط به زبان قرآن، خوب است با نگاهی مبنایی، به این مسئله بنگریم. ما به اقتضای فطرت و دلایل عقلی، معتقدیم این جهان خدا و خالقی دارد که خالق عقل است که علم و قدرت مطلق دارد. انسان، مخلوق خداست و موجودی است نیازمند هدایت و راهنمایی او. خدا برای راهنمایی بشر اقدام کرده و کتاب‌هایی فرستاده که راهکار زندگی اوست و قرآن، آخرین آنهاست. به همین دلیل است که امام صادق (علیه‌السلام) ذیل «وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ» (16) فرموده‌اند: «لکل إنسان»: برای همه انسانهاست؛ یعنی قرآن نجات بخش همه است.
خدایی که این قرآن را برای همه فرستاده، خود حق است؛ قولش حق، رسولش حق، وعده‌هایش صدق و حق و ... خلاصه هر چه منتسب به اوست، صدق و حق است. هر کس معنای این سخنان را بفهمد و بخواهد که بفهمد، هرگز درباره‌ی قرآن، چنین ابهاماتی را بیان نخواهد کرد. خدایی که هم وعده‌اش حق است و هم کلامش صدق و هیچ کس راستگوتر از او نیست؛ «... وَعْدَ اللّهِ حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً
». (17)
گویا این آیه و مشابهات آن در پاسخ شبهات امروزی‌ها هستند. آیه صریح و قاطع اعلام می‌کند که گزاره‌های قرآن - حتی آنچه درباره‌ی بهشت و جهنم است - معنادار، معرفت بخش و خبرهایی مطابق واقع هستند. کسی که وعده‌ی حق و قول صدق را، برای مردم و مخاطبان نافهمیدنی بداند و بعد هم جرئت کند آن را بی معنا و غیر معرفت بخش بخواند، خدا را نشناخته است. این یک مبنای اساسی و بنیادین است که پیش از بحث از زبان قرآن، باید موضع پژوهشگر بحث زبان قرآن درباره‌ی آن روشن شود.
نگاه هر مسلمانی از اول نشر دین خاتم، این بوده که باید قرآن را فهمید و به معارفش دانا شد و بعد هم به آن عمل کرد. ابوعبدالرحمن سلمی می‌گوید: سیره‌ی اصحاب چنین بود که هرگاه ده آیه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گرفتند، تا محتوای علمی آن را به خوبی درک نمی‌کردند و سپس به عمل درنمی‌آوردند؛ دنبال آیات دیگر نمی‌رفتند. (18)
این بیان به خوبی نشان می‌دهد که اصحاب چه تعاملی با قرآن داشتند.
در گزارشی دیگر آمده است: مردی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواست به او قرآن بیاموزد. حضرت آیاتی از قرآن برایش خواند تا رسید به: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَیْرًا یَرَهُ
* و َمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة شَرًّا یَرَهُ
». (19) او گفت برای من همین کافی است و بعد هم رفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «انصرف الرجل و هو فقیه»: در حالی برگشت که فقیه است. (20)
آیا به ذهن آن مرد آمد که قرآن رمز یا نماد است؟ آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) توضیح داد یا رمزگشایی کرد؟ خیر، او خود راه زندگی صحیح را از دو آیه‌ی قرآن فهمید و فت که بر همان مبنا عمل کند. بر اساس همین نگاه است که از نظر قرآن شناس بی مانندی چون امام علی (علیه‌السلام) قرآن همان کتاب خداست که زبانش هیچ مشکلی ندارد؛ «کتاب الله بین اظهر کم ناطق لا یعی لسانه»: (21) کتاب خدا در دسترس و پیش روی شماست؛ [کتابی که] ناطق است و زبانش خسته نمی‌شود و ضعف ندارد. به همین دلیل است که استاد جوادی آملی می‌فرمایند:
زبان دین با زبان همگان هماهنگ و برای همه‌ی انسان‌ها فهم‌پذیر است. زبان دین، معماگونه و رمزگونه نیست تا کسی آن را فهمد؛ زیرا دین برای هدایت توده‌ی مردم آمده است و چیزی که برای هدایت همه‌ی مردم است، باید معارف و حقایق را به گونه‌ای بیان کند که همگان حق و صدق بودن آن را بفهمند و نیز برتری آن را در مقایسه با سایر افکار و آرا یافته و آن را بپذیرند. اگر زبان دین، زبان رمزی معماگونه باشد، هدف برین هدایت و انتخاب و ترجیح، تحقق پیدا نخواهد کرد. (22)
نگاه ما به قرآن و دیگر کتاب‌های آسمانی چنین است و مبنای عقلی ما درباره‌ی وحی نازل شده برای پیامبران، این است. کتاب‌های آسمانی پیشین هم اگر سالم می‌ماندند به یقین مشکلی نمی‌داشتند؛ زیرا از سوی آفریننده‌ی عقل و علم نازل شده‌اند.
ما با این مبنا وارد بحث زبان قرآن می‌شویم. اگر کسی درباره‌ی قرآن مشکلی دارد باید ابتدا مبانی خداشناسی خود را بررسی کند و ببیند علت و مقصود از نزول قرآن را چه می‌داند؟ در رویارویی با قرآن، ابتدا باید روشن کرد آیا کتابی است تشریفاتی یا قانون زندگی و برنامه‌ی عملی برای تمام زندگی انسان در دنیاست؟ تفاوت قرآن با دیگر کتاب‌های آسمانی موجود، در همین نکته روشن می‌شود.
قرآن از همه‌ی مدعیان ایمان به کتاب‌های آسمانی می‌خواهد به دستورهای این کتاب‌ها عمل کنند. آیات بسیاری در این باره وجود دارد. برای نمونه: «قُلْ یَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَیْءٍ حَتَّىَ تُقِیمُواْ التَّوْرَاة وَالإِنجِیلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلَیَزِیدَنَّ كَثِیرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْیَانًا وَكُفْرًا فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِینَ»: (23)‌ای اهل کتاب! شما هیچ ارزشی ندارید؛ مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه از سوی پروردگارتان بر شما نازل شده است، برپا دارید؛ ولی آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده [نه تنها مایه‌ی بیداری آنها نمی‌شود؛ بلکه] بر طغیان و کفر بسیاری از آنها می‌افزاید. بنابراین از این قوم کافر [و مخالفت آنها] غمگین مباش.
نه تنها مسلمانان، که اهل کتاب نیز مورد خطاب قرار گرفته و از آنها دعوت شده به آیات نازل شده از آسمان عمل کنند. «اقامه» افزون بر عمل خود شخص، شامل تلاش برای عملی شدن از سوی دیگران نیز می‌شود؛ یعنی امر به معروف‌ها و نهی از منکرها، وقتی سخن از عمل به میان آمد، باید متن مورد عمل، برای همه فهمیدنی باشد.
بر پایه‌ی احادیث فراوان، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همه را به عمل به قرآن دعوت کرده‌اند؛ مانند آنچه در بخشی از خطبه‌ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است: «من تعلّم القرآن فلم یعمل به و آثر علیه حب الدنیا و زینتها استوجب سخط الله تعالی و کان فی الدرجة مع الیهود و النصاری الذین ینبذون کتاب الله وراء ظهورهم»: (24) کسی که قرآن بیاموزد و به آن عمل نکند و محبت دنیا و زینت‌های آن را بر عمل به قرآن ترجیح دهد، خشم خدا را به جان خریده و از نظر جایگاه ارزشی همراه یهود و نصاراست که کتاب خدا را پشت سر انداخته‌اند [و به آن عمل نمی‌کنند]. در ادامه‌ی همین خطبه تأکید شده: «و من قرأ القرآن و لم یعمل به حشره الله یوم القیامه أعمی»: (25) هر کس قرآن بخواند و به آن عمل نکند، خدا روز قیامت او را کور محشور می‌کند.
امیرمؤمنان (علیه‌السلام) می‌فرماید: «والله الله فی القرآن لا یسبقکم بالعمل به غیرکم»: (26) شما را به خدا، شما را به خدا! به قرآن اهمیت بدهید؛ نکند دیگران در عمل به آن بر شما پیشی گیرند. همچنین: «وعلیک بقرائه القرآن و العمل بما فیه و لزوم فرائضه و شرائعه و حلاله و حرامه و أمره و نهیه ... فإنه عهد من الله تبارک و تعالی إلی خلقه فهو واجب علی کل مسلم أن ینظر کل یوم فی عهده»: (27) به خواندن قرآن و عمل به محتوای آن پایبند باش و نیز بر انجام فرایض و احکام شرعی و حلال و حرام و امر و نهی آن ... زیرا قرآن عهدنامه‌ای [لازم الوفا] است که برای خلق فرستاده که واجب است هر مسلمانی هر روز در عهدنامه‌اش بنگرد.
امام صادق (علیه‌السلام) نیز فرموده: «الحافظ للقرآن العالم به مع السفرة الکرام البررة»: (28) حافظ قرآن که بدان عمل کند، همراه فرستادگان بزرگوار خوب خدا خواهد بود. یعنی حفظ تنها کافی نیست؛ باید به مرحله‌ی عمل برسد و به مرحله‌ی عمل نخواهد رسید؛ مگر فهمیده شود و فهمیده نمی‌شود؛ مگر هم‌زبانی وجود داشته باشد.
مانند این احادیث بسیار است. روشن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیتش قرآن را فهمیدنی و هم‌زبان با مردم می‌دانند؛ وگرنه مردمی که نفهمند، به چه چیز عمل کنند.
نکته‌ی دیگر، این است که قرآن از ابتدا در اختیار عموم بوده و همه‌ی کسانی که مسلمان می‌شدند، آن را متن مورد نیاز زندگی خود می‌دانستند و تا امروز این سیره ادامه دارد. هرگز مسلمانی گمان نکرد که قرآن برای او نیست. استاد مصباح یزدی در این باره گفته است:
گفتنی است که امم گذشته و به خصوص در بین یهود بنی اسرائیل، کتاب مقدس در اختیار عموم مردم نبوده است؛ بلکه تنها نسخه‌های محدودی از تورات در نزد علمای یهود موجود بوده و برای عموم، امکان مراجعه به تورات وجود نداشته است.
درباره‌ی کتاب آسمانی حضرت عیسی (علیه‌السلام) وضع از این هم نگران کننده‌تر بوده و هست؛ زیرا آنچه امروز به نام انجیل در میان مسیحیان شناخته می‌شود، کتابی نیست که بر حضرت عیسی مسیح (علیه‌السلام) نازل شده؛ بلکه مطالبی است که به دست افرادی گردآوری و به نام اناجیل اربعه معروف شده است؛ بنابراین امم پیشین از دسترسی به کتب آسمانی محروم ماندند. اما وضعیت در مورد قرآن متفاوت است.
کیفیت نزول قرآن و قرائت و تعلیم آن از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به گونه‌ای بود که مردم می‌توانستند آن را فرا بگیرند و آیاتش را حفظ کنند و قرآن به طور کامل در دسترسشان باشد. از دیگر ویژگی‌های مهم این کتاب آسمانی، آن است که خداوند متعال بر امت اسلام منت نهاده و خود، حفظ قران کریم را از هرگونه تهدیدی به عهده گرفته است. به علاوه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به قدری به فراگیری مسلمانان و حفظ آیات الهی اهتمام داشتند که در همان زمان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عده‌ی زیادی از مسلمانان، حافظ قرآن بودند و نسخه‌هایی از آیاتی که جدیداً نازل می‌شد در اختیار داشتند و به تدریج آنها را حفظ می‌کردند و به هر حال از طریق تکثیر این نسخه‌ها یا نقل سینه به سینه از حافظی به حافظ دیگر، قرآن در اختیار همگان قرار می‌گرفت. (29)
اهل بیت (علیهم‌السلام) به شدت بر این نظر تأکید کرده‌اند. از نظر ایشان قرآن پیمان نامه‌ای است که خدا فرستاده تا بندگانش به آن عمل کنند؛ «أنتم عباد الله ... عهد قدمه إلیکم»: (30) شما این بندگان خدا! بدانید ... قرآن عهدنامه‌ای است که خدا تقدیم شما کرده است؛ [نه عهدنامه برای یک نفر، که برای تمام انسان‌ها].
پس ابتدا باید در مبانی عقلی مربوط به اصل نزول و علت نزول کتاب‌های آسمانی بحث کرد و اگر پذیرفتیم هدف از نزول وحی قرآن، اعتقاد و عمل است، آن هم اعتقاد و عمل همه‌ی بندگان خدا؛ یعنی همه‌ی بندگان خدا را مورد خطاب او دانستیم، بسیاری از مشکلات حل می‌شود و بسیاری از بحث‌ها، جدل و مغالطه‌ی باطل خواهد بود.
اگر در مبانی، رابطه‌ی خدا و بندگان را قطع کنیم، چرا بحث کنیم که خدا به چه زبانی سخن گفته، و اگر رابطه را وصل بدانیم، آن وقت اگر بگوییم خدا رابطه برقرار کرده؛ ولی به گونه‌ای سخن گفته که کسی نمی‌فهمد، یا نمادین، رمزی، غیرقابل آموزش عمومی، برخلاف معیارهای زبان مخاطبان و ... سخن گفته و متن فرستاده، آیا خردمندان دنیا بر چنین روشی نمی‌خندند؟ العیاذ بالله! ولی باید به این مدعیان اهل جدل و مغالطه خندید که به آفریننده‌ی عقل چیزی را نسبت می‌دهند که عقل بشر هم آن را زشت می‌داند. مردم را مخاطب قرار دهی و رمزی و مبهم و نامفهوم سخن بگویی!
چنان که گذشت، عاقل‌ترین انسان پس از خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله و سلم) که علی (علیه‌السلام) است، بر اساس مبانی عقلی خداشناسی و راهنماشناسی، قرآن را عهدنامه‌ی عملی دانسته و فرموده است: «واجب علی کل مسلم أن ینظر کل یوم فی عهده»: بر هر مسلمانی واجب است که در عهدنامه‌ی خود بنگرد [و بیندیشد].
آیا نظر و اندیشه در متن عهدنامه‌ی نامفهوم و رمزی، معنا دارد؟ پس معلوم است حضرت، قرآن را برای همه‌ی مسلمانان دریافتنی می‌دانستند.
بر اساس آنچه گفته شد، باید بپذیریم قرآن، نور و هدایت است؛ چنان که خود فرموده، و باید در جستجوی کشف پیام گزاره‌های آن برآییم. البته این جستجو نیازمند مقدماتی است که باید تحصیل شود و آنچه گفتیم، بدین معنا نیست که هر کس - گرچه با قواعد ادبیات عرب و علوم قرآن آشنا نباشد - وگرچه از علوم پایه‌ی دیگر که در فهم قرآن دخیل هستند، آگاه نباشد - حق تدبر در مفاهیم قرآنی و استنباط از قرآن را دارد و سرانجام می‌تواند به نتیجه‌ی استنباط خویش استناد و احتجاج کند؛ بلکه باید تمام علوم لازم را فرا بگیرد و حتی خود را از انحرافات فکری دور کند و تمایلات نفسانی را مهار کند تا بتواند فهم درستی از قرآن داشته باشد و کتاب خدا با او هم‌زبانی کند؛ چنین کسی می‌تواند به حاصل استنباط خود استناد و احتجاج کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. فجر: 22.
2. یونس: 3.
3. انفال: 17.
4. مائده: 64.
5. اعراف: 54.
6. طلاق: 12.
7. ر.ک: محمدباقر سعیدی روشن؛ زبان قرآن و مسائل آن؛ ص 127-141 و 161-168.
8. نحل: 103.
9. شعراء: 193-195.
10. جصاص؛ أحکام القرآن؛ ج 3، ص 163.
11. ر.ک: محمدباقر سعیدی روشن؛ زبان قرآن و مسائل آن؛ ص 173-174.
12. قلم: 52.
13. تکویر: 19 و 27.
14. صدوق؛ عیون أخبار الرضا (علیه‌السلام)؛ ج 2، ص 87، ح 32.
15. همان، ج 1، ص 137، ح 9.
16. انعام: 19.
17. نساء: 122.
18. میرزای نوری؛ مستدرک الوسائل؛ ج 4، ص 372، ح 5.
19. زلزله: 7-8.
20. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 89، ص 107.
21. نهج البلاغه؛ خطبه‌ی 133.
22. عبدالله جوادی آملی؛ دین‌شناسی؛ ص 76-77.
23. مائده: 68.
24. محمدصدوق؛ ثواب الأعمال؛ ص 280 و 282.
25. همان، ص 286.
26. محمد کلینی؛ الکافی؛ ج 7، ص 51. نهج البلاغه؛ نامه‌ی 47.
27. صدوق؛ من لا یحضره الفقیه؛ ج 2، صص 626 و 628، ح 3215.
28. محمدکلینی؛ الکافی؛ ج 2، ص 603، ح 2.
29. ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی؛ قرآن در آینه‌ی نهج البلاغه؛ فصل اول: جایگاه قرآن در جامعه‌ی دینی. رک: محمدباقر سعیدی روشن؛ زبان قرآن و مسائل آن؛ فصل هفتم، ص 113-145.
30. صدوق؛ من لا یحضره الفقیه؛ ج 3، ص 657-568، ح 4940. علی بن عیسی اربلی؛ کشف الغمه فی معرفة الائمه؛ ج 1 ص 483، جواد قیومی؛ صحیفة الزهراء (علیها السلام)؛ ص 220.

منبع مقاله :
میرعرب، فرج الله؛ (1394)، علوم قرآن در احادیث اهل بیت (ع)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول