معنای تفسیر به رأی و گسترهی آن
معنای تفسیر به رأی چیست؟ نظریات گوناگونی بیان شده است. از آنجا که روش ما در این اثر، محور قرار دادن روایات است، نظریات کسانی را بیان میکنیم که بر اساس روایات، معنایی ارائه کردهاند.
فیض کاشانی که حکیمی حدیثپژوه است و با مفاد احادیث به خوبی آشناست، تفسیر به رأی را بر دو معنا قابل حمل میداند:
1. مفسیر، رأی و عقیده خاصی مطابق هوای نفس داشته باشد، آنگاه آیهای را بر آن تطبیق دهد تا برای عقیده خود دلیل بیاورد و بر صحت آن استدلال کند؛ اگرچه آیهی قرآن عقیده و رأی مذهب او را نمیرساند.
2. مفسر در آیاتی که دارای الفاظ مبهم، مجمل، عام و ... هستند تنها به ظاهر الفاظ بسنده کند؛ بدون اینکه جهات ادبی، وجوه آیات را لحاظ کند و بدون شناخت روایات و تنها از روی ظاهر کلام به تفسیر قرآن مبادرت ورزد. (1)
علامه طباطبایی افزون بر آنکه در مقدمهی تفسیر خود از تحمیلات فرقهها و صاحبان گرایشهای علمی و اعتقادی را بر قرآن انتقاد میکند و تفسیرهای با گرایشهای گوناگون را تحمیلات و تطبیقات بر نظریات میداند، (2) جای دیگر - با توجه به روایات - به دو نکتهی اساسی در معنای تفسیر به رأی، اشاره میکند:
1. اضافه رأی به ضمیر «ه» (برأیه) در روایات، استقلال، استبداد و خودسری در رأی را میفهماند که مفسر بدون استمداد از آیات دیگر قرآن، تنها بر فهم کلام عربی تکیه کند و به طور مستقل رأی دهد.
2. مفسر مانند کلام مردم دیگر به تفسیر و فهم آیات قرآن بپردازد و کلام خدا را با سخن مردم مقایسه کند؛ این در حالی است که کلام خدا با کلام بشر متفاوت است؛ زیرا الفاظش در عین اینکه از هم جدایند، به یکدیگر متصل نیز هستند (برخی آیات، برخی دیگر را تفسیر میکند). به عبارت دیگر، نهی، از شیوه برداشت است؛ یعنی نباید از قرآن مانند کلام معمولی مردم برداشت کنیم. هر چند چنین برداشتی از قرآن، گاهی ما را به مقصد برساند و گفتار حق را به ما نشان دهد؛ اما چون شیوه صحیح نیست، این تفسیر نکوهش شده است. (3)
در یک جمعبندی، پنج قولی که ابن نقیب دربارهی معنای تفسیر به رأی گفته مناسب به نظر میرسد: 1. تفسیر بدون تحصیل علوم مجوز [و مورد نیاز برای شایستگی] تفسیر، 2. تفسیر متشابهی که غیر خدا [معنای آن را ] نمیداند، 3. تفسیر تأیید کنندهی مذهب فاسد، به اینکه مذهب را اصل قرار دهد و تفسیر را تابع آن و هر گونه که ممکن است معنا را [به موافق آن] برگرداند؛ اگرچه آن تفسیر ضعیف باشد، 4. تفسیر به گونهای که بدون دلیل ادعا کند مراد قطعی خدا چنین است، 5. تفسیر بر اساس استحسان (پسند خودش) و [مطابق] هوای نفس. (4)
البته دربارهی شمارهی 2؛ چنان که بر اساس روایات اهل بیت (علیهالسلام) تنقیح شد، باید بگوییم: تفسیر متشابه پیش از رسیدن به حد رسوخ در علم. این نکته میتواند یک تتمه داشته باشد و آن، این است که برای تفسیر همهی مراتب باطنی آیات نیز، تحصیل کمالات معرفتی و معنوی لازم است و پیش از رسیدن به مراتب، تفسیر مراتب باطنی، تفسیر به رأی خواهد بود.
آنچه فرمودند از روایات قابل استفاده است و بسیاری از تفسیر به رأیها این گونهاند.
روایات نهی از تفسیر به رأی
در یک نگاه کلان، اهل بیت (علیهمالسلام) - برخلاف مخالفان خود - دنبال «رأی من»، «نظر من» نبودند و هرگز تلاش نکردند رأی خود را بر دیگران تحمیل کنند یا اینکه از خود چیزی بگویند و ابداع رأی کنند؛ آنچه برای آنان مهم بود، بیان حق و مرضی خدا بود.کسی از امام صادق (علیهالسلام) مسئلهای پرسید و امام پاسخ داد. او پرسید: اگر رأی شما چنین و چنان بود، پاسخ چگونه میشد و چه میگفتید؟ حضرت به او فرمود: چه اندیشیدهای؟! آنچه پاسخ دادم، از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود؛ ما از کسانی که «أرأیت»: آیا رأی تو چنین است، نیستیم. (5)
یعنی برای ما «رأی من» مهم نیست؛ بلکه آنچه مهم است و ارزش دارد، حق و حکم خداست؛ از این رو با هر نوع «من» و «رأی من» مبارزه کردند.
امام صادق (علیهالسلام) به نقل از پدرش از علی (علیهالسلام) نقل فرمود: «من نصب نفسه للقیاس لم یزل دهره فی التباس و من دان الله بالرأی لم یزل دهره فی ارتماس: قال: و قال ابوجعفر (علیهالسلام): من أفتی الناس برأیه فقد دان الله بما لا یعلم و من دان الله بما لا یعلم فقد ضاد الله حیث أحل و حرم فیما لا یعلم»: (6) هر کس خود را در جایگاه قیاس قرار داد و برای این روش، خود را به زحمت انداخت، تمام عمرش در اشتباه است و هر کس به رأی خود برای خدا دینداری کند، همیشه عمرش در لجن غوطهور است. فرمود که امام باقر (علیهالسلام) نیز فرموده: هر کس به رأی خود برای مردم فتوا دهد، ندانسته به خدا دین نسبت داده (ندانسته دینی را پذیرفته) و هر کسی ندانسته دینداری خدا کند، با خدا ضدیت کرده؛ برای آنکه آنچه را نمیداند حلال و حرام کرده است.
در واقع فتوا دادن بر اساس رأی خود و دنبال حق و حکم خدا نبودن، به دین و اعتقاد ما لطمه میزند و این نوع رفتار در واقع ضدیت با خدا و خلاف اعتقاد علمی است. کسی که عالمانه دین و اعتقاد پیدا کند، باید دنبال حکم و فرمان خدا بگردد؛ نه نظر خودش. نظر خود را مطرح کردن، نادیده گرفتن خداست و نفی او، بر این کفر است؛ نه ایمان. رأی من این است، یعنی خدا حکمی ندارد. بله، اگر بگوید من این اندازه میفهمم و بیشتر از این توان ندارم و احتمال میدهم حکم خدا این باشد، مشکلی ندارد.
اقسام روایات نهی از تفسیر به رأی
1. روایات مطلق تفسیر به رأی
اهل بیت (علیهمالسلام) با تفسیر به رأی مبارزه کرده و برای جلوگیری از این شیوهی خطرناک، ضمن هشدارهای فراوان، تفسیر قرآن را بر اساس رأی، مذمّت و ممنوع کردهاند. ابن عباس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند. «من فسّر القرآن برأیه فلیتبوّأ مقعده من النار»: (7) کسی که با رأی خود قرآن را تفسیر کند، جایگاه او در آتش است. در نقلی دیگر فرمود: «من قال فی القرآن برأیه فلیتبوّء مقعده من النّار»: (8) کسی که با رأی خود دربارهی قرآن سخن بگوید، جایگاه او در آتش است.در بیان مشابهِ همین روایت منسوب به حضرت، به جای «برأیه» بغیر علم دارد: «من قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوأ مقعده من النار». (9)
تغییر تعبیر، چه از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد یا راوی، تفاوتی ندارد؛ زیرا هر تفسیر بدون علم و آگاهی، تفسیر به رأی خواهد بود و سخن جاهلانه جز از هوا و تخیل برنمیخیزد. وقتی که علم نبود، جهل است و جهل، دروغ است؛ چنان که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تفسیر به رأی را افترا و دروغ بستن به خدا دانستهاند؛ «و من فسر القرآن برأیه فقد افتری علی الله الکذب»؛ (10) زیرا این تفسیری که ارائه شده، مقصود خدا نبوده است.
در روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است: «من قال فی القرآن بغیر ما یعلم جاء یوم القیامة ملجما بلجام من نار». (11) ذیل این حدیث، نکتهی دقیقی بیان شده است؛ «و کلّ بدعة ضلالة و کلّ ضلالة سبیلها إلی النار»: و هر بدعتی گمراهی است و راه هر گمراهی به سوی آتش است. یعنی گاهی ممکن است ما برای اینکه حرف نو بزنیم و تفسیر جدیدی از آیه ارائه دهیم، بدون توجه به تمام اصول علمی و قواعد تفسیر قرآن، بیانی میکنیم که سبب گمراهی میشود و تکلیف گمراه و گمراهی هم که معلوم است.
از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده: «من فسّر القرآن برأیه فأصاب فقد أخطأ»: (12) هر کس قرآن را بر اساس رأی خود تفسیر کند، درست هم که باشد، خطا کرده است. همچنین جندب از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده: «من قال فی کتاب الله برأیه فأصاب فقد أخطأ» (13) هر کس در [تفسیر] کتاب خدا بر اساس رأی خود سخن بگوید، درست هم که باشد، خطا کرده است. در نقلی به جای «قال»، «تکلم» (14) آمده است.
چرا چنین است؟ زیرا او نخواسته مقصود خدا را بگوید و به طور اتفاقی درست درآمده است. هر عاقلی میداند این روش، غلط و نکوهیده است؛ هر چند نتیجه درست باشد.
امام حسن عسکری (علیهالسلام) بیان دقیقی در این باره دارند:
من قال فی القرآن برأیه فان اتفق له مصادفة صواب فقد جهل فی أخذه عن غیر أهله و کان کمن سلک مسبعا من غیر حُفّاظٍ یحفظونه، فان اتفقت له السلامة فهو لا یعدم من العقلاء الذم و التوبیخ و إن اتفق له افتراس السبع فقد جمع إلی هلاکه سقوطه عند الخیرین الفاضلین و عند العوام الجاهلین و إن أخطأ القائل فی القرآن برأیه فقد تبوء مقعده من النار و کان مثله مثل من رکب بحرا هائجا بلا ملّاح و لا سفینة صحیحة، لا یسمع بهلاکه أحد إلا قال: هو أهل لما لحقه و مستحق لما أصابه ... : (15) هر کس دربارهی قرآن بر اساس رأی خود سخن بگوید، اگر به طور اتفاقی درست درآید، در اینکه از کسی گرفته که اهل نبوده، نادانی کرده و او مانند کسی است که در وادی درندگان گام نهاده؛ بدون محافظانی که او را حفظ کنند. اگر هم به طور اتفاقی سالم بماند، اینگونه نیست که از سرزنش و توبیخ عاقلان مصون بماند و اگر گرگها او را بدرند، افزون بر هلاکتش، از چشم خوبان و بزرگان افتاده و نیز از نگاه عموم مردم جاهل، میافتد؛ [زیرا جاهلان هم میفهمند که چنین کاری غلط است] و اگر سخنوری که بر اساس رأی خود دربارهی قرآن سخن میگوید خطا کند، جایگاهش آتش است و او نمونهی کسی است که در دریای مواجی سفر کرده، بدون وجود ملاح (ناخدا) و کشتی سالم، هیچ کس خبر نابودی او را نمیشنود؛ الا اینکه میگوید حق او بوده که دچار حادثهای شود و سزاوار این مصیبت بوده است.
از این رو امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «من فسّر القرآن برأیه فاَصاب لم یوجر و ان اخطأ کان اثمه علیه»: (16) کسی که قرآن را تفسیر به رأی کند، اگرچه صحیح هم باشد، پاداشی به او داده نمیشود و اگر خطا باشد، گناهش بر گردن اوست. حضرت در بیانی دیگر فرمود: «من فسر القرآن برأیه ان أصاب لم یوجر و أن أخطأ فهو أبعد من السماء»: (17) و اگر خطا کند از [رحمت های] آسمان (کنایه از رحمت الهی) از همه دورتر است.
امام صادق (علیهالسلام) تفسیر به رأی را موجب کفر عملی دانستهاند: «من قال فی القرآن برأیه فقد کفر» (18) و در بیانی دیگر: «من فسّر برأیه آیة من کتاب الله فقد کفر»: (19) کسی که یک آیه از قرآن را تفسیر به رأی کند، حتماً کافر است.
البته عدهای هم که به دنبال این روش هستند، از اساس، ایمان ندارند و ادعای مسلمانی آنان برای گمراه کردن مردم است. امیرمؤمنان (علیهالسلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و او از خداوند متعال نقل میکند که فرمود: «من آمن بی من فسر برأیه کلامی»: (20) کسی که کلام مرا (قرآن) به رأی خود تفسیر کند، به من ایمان نیاورده است.
دربارهی تفسیر به رأی، تعابیر دیگری نیز وجود دارد؛ مانند سخن امام صادق (علیهالسلام) که از پدرشان نقل کردهاند: «ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض إلا کفر». (21) شهید ثانی این تعبیر را چنین معنا کرده است: «یعنی تفسیره برأیه من غیر علم».
در مجموع این نکته به دست میآید که سخن گفتن در تبیین آیات الهی یا هر نوع سخنی دربارهی قرآن برای عدهای که علم و تخصص لازم و کافی ندارند، ممنوع است و ممکن است سر از کفر درآورند یا نشانهی بی ایمانی از ابتدا باشد؛ چنان که دربارهی کسانی مانند کعب الاحبار یهودی که ادعای اسلام کردند تا مسیر آن را عوض کنند، این حقیقت رخ داد.
بدین سبب امام باقر (علیهالسلام) به ما سفارش فرمودند: «ما علمتم فقولوا و ما لم تعلموا فقولوا: الله أعلم، إن الرجل لینتزع الآیة من القرآن یخر فیها أبعد ما بین السماء و الأرض»: (22) آنچه میدانید بگویید و دربارهی آنچه نمیدانید، بگویید خدا داناست؛ زیرا گاه فردی که آیهای استخراج میکند [و برداشتی از یک آیه میکند تا مطلوب خود را اثبات کند بر اثر برداشت نادرست]، چنان سقوط میکند که گویا از فاصلهای دورتر از فاصلهی آسمان و زمین افتاده است.
معیار اهل بیت (علیهمالسلام) در تعامل با قرآن، دانایی است و نادان باید توقف کند؛ زیرا برداشت در حال نادانی موجب سقوط است.
2. روایات مشروح و توضیحدار
در میان روایات نهی از تفسیر به رأی، در برخی قیدهایی وجود دارد که معنای این اصطلاح را توضیح میدهند و در راستای تفهیم این موضوع، کمک خوبی هستند؛ از جمله:امام باقر (علیهالسلام) در اعتراض به قتاده که در بصره بساط تفسیر پهن کرده بود و بدون برخورداری از علم کافی و بر اساس نفسانیات و تخیلات خود تفسیر میکرد، فرمودند: «فان کنت تفسره بعلم فأنت أنت و أنا أسألک ... و یحک یا قتادة إن کنت إنما فسرت القرآن من تلقاء نفسک فقد هلکت و أهلکت و إن کنت قد فسرته من الرجال، فقد هلکت و أهلکت و یحک یا قتادة إنما یعرف القرآن من خوطب به»: (23) اگر قرآن را از سر علم تفسیر میکنی تو واقعاً مفسری و [البته] من از تو خواهم پرسید ... وای بر تو ای قتاده! اگر قرآن را از جانب خودت [بدون علم و از سر هوای نفس] تفسیر میکنی؛ خود در دام هلاک افتادی و دیگران را نیز هلاک کردی و اگر آن را بر اساس نظر دیگران تفسیر میکنی، [باز هم] هلاک شدی و هلاک کردی. وای بر تو قتاده! قرآن را مخاطب آن میشناسد.
این روایت نوعی توضیح برای معنای تفسیر به رأی است. امام نقطهی مقابل «تفسیر به علم: تفسیر عالمانه» را «تفسیر من تلقاء نفسک» قرار داده که «تلقاء نفس» همان تفسیر به رأی است؛ یعنی اگر عالمانه نشد، از شقوق دیگر است که نوعی از آن «تفسیر دل بخواه» یا بر اساس نظر و رأیِ برخاسته از هوا و هوس است.
تفسیر به رأی و تأویل به رأی
در برخی روایات، تفسیر به رأی و تأویل با هم مرتبط شدهاند؛ یعنی هر چند مفسر در بیان متن و توضیح آیه مشکلی ندارد، در تأویل آیه [با معانی متعدد آن؛ مانند بیان مصداق اقتضایی یا توسعهی معنای آیه به اقتضای زمان یا معنای باطنی و ...] دچار مشکل میشود و بدون علم به تأویل، معنایی بیان میکند. پس ممکن است در تفسیر و توضیح معنای مستقیم آیه، نظر نادرست خود را بر آیه تحمیل نکند، ولی در تأویل آن، هوا و هوس خود را دخالت دهد یا نظر مذهبی یا گروه خود را در قالب مصداق یا معنای عصری آیه ارائه کند.امام علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) خطاب به علی بن جهم، «تأویل به رأی» را مطرح فرمودند؛ «لا تتأوَّل کتاب الله - عزّ و جلّ - برأیک، فإِنَّ الله - عزّ و جلّ - قد قال: "یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ" (24)»: (25) کتاب خدای عزوجل را بر اساس رأی خودت تأویل نکن؛ زیرا خدای عزوجل گفته است: «تأویل آن را جز خدا و راسخان در علم نمیدانند».
یعنی گاهی ممکن است «تفسیر به رأی» با یک تأویل رخ دهد و تأویل نادرست، مصداق تفسیر به رأی است. در این صورت «تأویل به رأی» با چنین مواردی از تفسیر به رأی یکی میشوند؛ چنان که روایت امام رضا (علیهالسلام) تصریح دارد. یعنی در آیهای که نیازمند تأویل است، جاهلانه بیانی مطرح و بر اساس هوای نفس تأویلی ارائه میشود.
امیرمؤمنان (علیهالسلام) خطاب به کسی که مدعی وجود تناقض در قرآن بود، بیانی فرمود که توجیهپذیر است؛ «إیاک أن تفسّر القرآن برأیک، حتّی تفقهه عن العلماء؛ فإنّه رُبّ تنزیل یشبه بکلام البشر و هو کلام الله و تأویله لا یشبه کلام البشر»: (26) از تفسیر قرآن بر اساس رأی خود بپرهیز تا فهم درست آن را از دانشمندان دریابی؛ زیرا چه بسا تنزیلی (آیهای) که [ظاهرش] مشابه کلام بشر است؛ در حالی که کلام خداست و تأویل آن شباهتی به کلام بشر ندارد.
دربارهی این حدیث میتوان گفت شاید تفسیر به رأی مترادف با تأویل به رأی آمده؛ زیرا در ابتدا تعبیر تفسیر به رأی است و در ادامه تأویل به رأی. البته ممکن است گفته شود: این حدیث نیز مشابه حدیث امام رضا (علیهالسلام) است و مقصود حضرت امیر (علیهالسلام) این بوده که تفسیر به رأی با یک تأویل غلط و مطابق هوا انجام نده و تأویل آیه بر اساس موازین کلام بشری و برخورد با آن، همانند برخورد با کلام افراد بشر، نوعی از تفسیر به رأی است.
علت تفسیر به رأی و راه برونرفت
علت تفسیر به رأی چیست و برای نجات از آن چه باید کرد؟حضرت امیر (علیهالسلام) در خطبهای به رویدادهای مهم آیندهی جهان اشاره و دو گروه را معرفی کرده است.
1. عدهای هدایت را با ملاک هوای نفس میسنجند؛
2. در مقابل، کسانی هواها و خواستههای نفس را با معیارهای هدایت محک میزنند.
بر همین مبنا در آن زمان، افرادی قرآن را بر اساس رأی و اندیشهی خود معنا کرده و در مقابل گروهی آرا و اندیشهها را به قرآن ارجاع دادهاند.
پس عدهای از مبانی هدایت و حرکت در راه روشن حق روی برمیتابند و با پیروی از خواهشهای نفسانی و اعتقادهای باطل، گمان میکنند حق و هدایت، همین گمراهی هایی است که به آن دچارند. این مردم قرآن را بر اساس آرا و افکار خویش تفسیر میکنند و آیات آن را با اندیشهها و خواهشهای نفسانی خود تطبیق میدهند؛ چنان که ارباب مذاهب مختلف اسلامی چنین کرده، هر کدام در پی خیالات و اوهام خویش به راه افتادهاند و هر یک از آنها میپندارند که آنچه را قرآن، حق و صحیح معرفی میکند همان است که او یافته و تشخیص داده است و جز آن، حقی وجود ندارد.
این دو گروه (سفیانی یا عبدالملک مروان در مقابل انسان کامل یا امام زمان)، در بیان حضرت، چنین معرفی شدهاند: «یعطفُ الهوی علی الهُدی إذا عطفُوا الهُدی علی الهوی و یعطفُ الرَّأی علی القُرآن إذا عطفُوا القُرآن علی الرَّأی»: (27) [آن انسان کامل] مردمی را که از مسیر نورانی [پیامبران (صلی الله علیه و آله و سلم)] منحرف شده و از هوا پیروی میکنند به سوی هدایت [که راه پیامبران است] برمیگرداند. در آن هنگام که آن مردم، هدایت را به هوا و هوس خود ارجاع میکنند و آرا و نظریات مخالف قرآن را به سوی قرآن برمیگردانند، در آن هنگام که آن مردم قرآن را به آرا و نظریات فاسد خود برمیگردانند.
این خطبه نشان میدهد که هوای نفس، نقش اصلی را در تفسیر به رأی دارد و راه برون رفت از آن نیز خودداری از دخالت دادن هوای نفس در رأی و نظر و در پی آن عرضهی آرا بر قرآن است. برعکسِ آنان که قرآن را بر آرای خود عرضه میکنند و از آیات الهی برای آرای برخاسته از هوای خویش، دلیل جستجو میکنند. اگر دوری از هوای نفس مبنا شود، نورانیتی به وجود میآید که با عرضهی رأی و نظر بر قرآن، حق و باطل جدا میشود.
امام صادق (علیهالسلام) نیز خطاب به جمعی از دوستان و اصحاب خود، مردم را به چند دسته تقسیم کردهاند: «ما أحد أحب إلی منکم، ان الناس سلکوا سبلا شتی، منهم من أخذ بهواه و منهم من أخذ برأیه و انکم أخذتم بأمر له أصل»: (28) از شما محبوبتر نزد من، کسی نیست. مردم راههای گوناگونی پیمودهاند، برخی هوای خود را چسبیده و [پیرو آناند] و عدهای رأی خود را گرفته [و کاری با حق ندارند] و شما چیزی را پذیرفتهاید که اصل و ریشه دارد.
در بیانی دیگر، حضرت گروهی را نیز اهل روایت و پیرو روایات دانسته و اصحاب خود را هدایت یافته به محبت الهی و محبت کسانی معرفی کرده که محبتشان نزد خدا سودمند است. (29) اینان گروه دوم در کلام حضرت امیر (علیهالسلام) و گروه سوم در حدیث قبلی امام صادق (علیهالسلام) هستند.
از این دو روایت استفاده میشود که هوا و تعصب بر رأی خود، زمینهی تفسیر نادرست است و برای خلاصی باید راه را برعکس کرد و افزون بر عرضهی آرا بر قرآن به انسانهای ریشهدار و اصول محکمی رجوع کرد که دوستی با آنان نزد خدا محبوب و سودمند در تصحیح افکار و یافت حق باشد.
در روایاتی نیز پیشنهاد اهل بیت (علیهمالسلام) مراجعه به دانشمندان و متخصصان است. امیرمؤمنان (علیهالسلام) راه چارهی برونرفت را دریافت فهم درست از دانشمندان دانست (30) و آنجا که عدهای را از فتوا دادن بدون علم منع فرمود و در برابر، آنان گفتند: پس با اطلاعاتی که در مصحف (قرآن) به ما رسیده و [احکامی که در آن وجود دارد] چه کنیم، فرمود: «یسأل عن ذلک علماء آل محمد (علیهمالسلام)»: (31) دربارهی آنها از علمای آل محمد (علیهمالسلام) بپرسید.
امام حسن عسکری (علیهالسلام) نیز کسی را نجات یافته معرفی کرده که مرجعش اهل بیت (علیهمالسلام) باشند؛ «هو الذی یأخذ القرآن و تأویله عنا أهل البیت و عن وسایطنا السفراء عنا إلی شیعتنا، لا عن آراء المجادلین»: (32) او کسی است که قرآن و تأویل آن را از ما اهل بیت و از واسطههای ما که فرستادگان ما هستند میگیرد؛ نه از طریق آرا و اندیشههای اهل مجادله [به غیر حق].
پس، راه صحیح برای گرفتار نشدن به خطر تفسیر به رأی که مستلزم کفر نیز شمرده شد، رجوع به علما و دانشمندان، به ویژه اهل بیت عصمت و علمای آل محمد (علیهمالسلام) است.
یعنی اگر اصل و آن کس که به وحی متصل است، وجود دارد، به یقین اولویت دارد که در روایت دوم فرمود: وگرنه دانشمندان آگاه به آثار معصومان، راهگشا خواهند بود.
پینوشتها:
1. فیض کاشانی؛ تفسیر صافی؛ ج 1، ص 23 و 22، المقدمة الخامسة.
2. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان؛ ج 1، ص 9-5.
3. ر.ک: محمدحسین طباطبایی؛ المیزان؛ ج 3، ص 76.
4. جلال الدین سیوطی؛ الاتقان فی علوم القرآن؛ ج 2، ص 482-483.
5. محمد کلینی؛ الکافی؛ ج 1، ص 58، ح 21.
6. همان، ص 57-58، ح 17.
7. ابن ابی جمهور احسائی؛ عوالی اللئالی؛ ج 4، ص 104، ح 154.
8. ترمذی؛ سنن الترمذی؛ ج 4، ص 268، ح 4023. محمدبن جریر طبری؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 27.
9. ابوعبدالرحمن احمد نسایی؛ السنن الکبری؛ ج 5، ص 30-31، ح 8084. در حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هر دو تعبیر نقل شده است: «من قال فی القرآن برأیه أو بما لا یعلم فلیتبوأ مقعده من النار» (همان، ص 31، ح 8085).
10. صدوق؛ کمال الدین و تمام النعمه؛ ص 256-257، ح 1.
11. شهید ثانی؛ منیةالمرید؛ ص 369.
12. ترمذی؛ سننالترمذی؛ ج 4، ص 268-269، ح 4024.
13. نسایی؛ السننالکبری؛ ج 5، ص 31، ح 8086.
14. ثعالبی؛ تفسیرالثعالبی؛ ج 1، ص 138. شهید ثانی؛ منیةالمرید؛ ص 369.
15. حر عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج 18، ص 148-149، ح 63.
16. محمدبن مسعود عیاشی؛ تفسیر العیاشی؛ ج 1، ص 27.
17. همان، ص 17، ح 4.
18. همان، ص 18، ح 6.
19. همان.
20. صدوق؛ الامالی؛ ص 55، ح 10.
21. شهید ثانی؛ منیةالمرید؛ ص 369.
22. محمدکلینی؛ الکافی؛ ج 1، ص 42، ح 4.
23. همان، ج 8، ص 311، ح 485.
24. آل عمران: 7.
25. صدوق؛ الأمالی؛ ص 82، ح 3. حر عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج 27، ص 187، ح 31.
26. صدوق؛ التوحید؛ ص 264، باب 36، الردّ علی الثنویة و الزنادقة.
27. نهج البلاغه؛ خطبهی 138.
28. برقی؛ المحاسن؛ ج 1، ص 156، ح 87.
29. همان.
30. صدوق؛ التوحید؛ ص 264، باب 36، الردّ علی الثنویة و الزنادقة.
31. محمدبن حسن طوسی؛ تهذیب الأحکام؛ ج 6، ص 295، ح 30.
32. حر عاملی؛ وسائل الشیعه؛ (علیهالسلام) ج 27، ص 33، ح 8.
میرعرب، فرج الله؛ (1394)، علوم قرآن در احادیث اهل بیت (ع)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}