مهارتهای گفتاری در سبک زندگی
سخن گفتنِ، آداب و ویژگیهایی دارد که آدمی، بسیاری از آنها را در فطرت خویش دارد. مثلاً همهی انسانها بر این نکته آگاهند که مناسب است با ادب سخن بگویند یا با زبان خود دیگران را آزار ندهند. اما برخی از آداب گفتگو با تکیه بر عقل یا براساس متون دینی به دست میآید. اگر انسان اصول سخن گفتن و قواعد گفتگو را بداند و این مهارت را به درستی اعمال کند، به طبع سخنی تأثیرگذار و سودمند خواهد داشت.
یک) کلام یا سکوت؟
آیا سخن گفتن اصل است یا سکوت کردن؟ مراجعه به احادیث نشان میدهد که گاهی بر برتری سکوت و بستن زبان تأکید شده است و زمانی انسانها به شکستن سکوت و سخن گفتن ترغیب شدهاند. مناسب است به هر دو دسته از روایتها اشاره شود.دستهی اول:
اولیای خدا ضمن بیان مسائلی، موضوع سکوت را پیش کشیدهاند و به مخاطبان توصیه کردهاند تا جایی که امکان دارد سکوت پیشه کنند.* محمد بن عبیده اظهار میدارد که روزی به محضر حضرت رضا (علیهالسلام) وارد شدیم آن حضرت به دنبال صالح بن سعید فرستاد. آنگاه که ما در محضر ایشان آماده شدیم، امام ما را موعظه کرده و فرمودند:
میان قوم بنیاسرائیل عابدی بود، وی عابد نگشت مگر آنکه 10 سال سکوت کرد. آنگاه که وی سکوتی 10 ساله کرد، عابد شد (1).
* روزی مردی از شهر قم نزد امام رضا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و از ایشان درخواست موعظه کرد. آن امام همام (علیهالسلام) اظهار داشتند:
اِتَّقُوا اللهَ وَ عَلَیکُم بِلصَّمْتِ وَ الصَّبرِ وَ الحِلْمِ؛ فَإنَّهُ لا یَکُونُ الرّجُلُ عَابِداً حَتَّی یَکُونَ حَلِیماً؛ تقوی الهی پیشه کنید و بر شماست که سکوت و صبر و بردباری داشته باشید. پس در حقیقت تا انسان بردبار نباشد، عابد نمیشود (2).
امام هشتم (علیهالسلام) در مدح سکوت اینگونه فرمودند:
ما أَحْسَنَ الصَّمْتَ لا مِنْ عِیٍّ وَ الْمِهْذارُ لَهُ سَقَطاتٌ؛ چقدر زیباست سکوتی که از جهت ناتوانی و خستگی نباشد پرحرفی، لغزشهایی را در پی دارد (3).
دستهی دوم:
از سوی دیگر، در روایتهایی به اهمیت کلام اشاره شده است. به عنوان نمونه میتوان از حدیثی یاد کرد که در آن فردی به نام عبدالله بن محمد از حضرت رضا (علیهالسلام) دربارهی ظِهار سؤال میکند. او میپرسد چرا طلاق ظهار کفاره دارد؟ امام در سخنی به زیبایی تمام میفرمایند:اینکه کفاره برای طلاق ظهار وضع شده فقط به این دلیل است که آن فرد سخنی به اشتباه گفته است. پس اگر حنث (نقص) هم نکند کفاره بر او واجب است (4).
با بررسی دقیق روایتها، نکتهی جالبی به دست میآید. زبان، پدیدهای مخاطرهآمیز است و دربارهی آن، آلودگیها و گناهان بیشماری مطرح میشود، به همین دلیل بر سکوت تأکید شده است. از این رو بهترین شیوهی رهایی از آسیبهای گفتاری، کمگویی است. اما اگر شخص بتواند سخنان خویش را مدیریت کند و به تعبیری «مدیریت زبان» داشته باشد، سخن گفتن از سکوت برتر است. بنابراین میتوان گفت:
پس، کلام یا سکوت به خودی خود بر دیگری ترجیح ندارد؛ بلکه بسته به شرایط درونی و بیرونی است. روزی از امام سجاد (علیهالسلام) دربارهی کلام یا سکوت سؤال شد، ایشان فرمودند:
لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُما آفاتٌ، فَاذِا سَلِمَا مِنَ الآفاتِ فَالکَلامُ اَفْضَلُ مِنَ السُّکُوتِ؛ برای هر کدام از سکوت و کلام آفتهایی است. پس در صورتی که از آفتها ایمن باشند، کلام بهتر از سکوت است (5).
دو) چگونه بگوییم؟
اگر فردی تسلط بر زبان خویش داشت و دارای قدرت مدیریت گفتههای خود بود، در این صورت، چگونه باید سخن بگوید؟ چه چیزهایی بگوید؟ و چه چیزهایی نگوید؟ با مراجعه به فرهنگ رضوی، پاسخهای جالبی پیش رو قرار میگیرد.الف) نیکو سخن گفتن
اول) جایگاه
یکی از مهمترین عوامل برقراری ارتباط مؤثر، این است که انسان شایسته و زیبا سخن بگوید. به بیان دیگر هم «سخن زیبا» و هم «زیبا سخن» بگوید. قرآن کریم بر این مهم پافشاری کرده است. به دو نمونه میتوان اشاره کرد:نمونهی نخست:
آیهی پنجم سورهی نساء ناظر به مدیریت زبان است:وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً؛ و با آنان سخنی پسندیده بگویید (6).
در این زمینه به حدیث دیگری میتوان تمسّک جست. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
و إِملاءُ الخَیْرِ خَیْرٌ مِنَ السُّکُوتِ و السُّکُوتُ خَیْرٌ مِنْ إِملاءِ الشّرِّ؛ و سخن خوب از سکوت، بهتر و سکوت از سخن بد، بهتر است (7).
کلمهی «إملاءُ» به معنای تفهیم است، زیرا اگر کسی متنی را املاء کند، مطلب برای مخاطب قابل فهم و برای او تفهیم میشود. در سخن مزبور ملاکی بیان شده و آن اینکه اگر سخن خوب باشد از سکوت بهتر است و اگر سخن بد، سکوت از آن بهتر است.
حضرت علی (علیهالسلام) در سخنی زیبا جایگاه کلام و سکوت را چنین بیان میکنند:
تمام خوبیها در سه خصلت نگاه، سکوت و سخن جمع شده است. بنابراین، هر نگاهی که در آن عبرتی نباشد، نگاه غافلانه، هر کلامی که ذکر خدا در آن نباشد، بیهوده و هر سکوتی که با تفکر آمیخته نباشد، غفلت است. خوشا به حال کسی که نگاهش عبرتآموز، سکوتش با تفکر و کلامش ذکر خدا باشد (8)!
اگر سه حدیث پیش گفته را بازبینی کنیم، معیارهای ذیل برای کلام اینگونه به دست میآید؛ ایمن بودن از آفات زبان، سخنی که حاوی مطالب مفید باشد و کلام حاوی ذکر خدا، در صورتی که سخن واجد معیارهای مزبور نباشد سکوت ترجیح دارد. پس اگر در سخن گفتن آفتی بود و یا کلام حاوی مطلب مفیدی نبود یا در زبان ذکر خدا جاری نشد، سکوت اولویت داشته ترجیح دارد.
واژه «معروف» از ریشه عرف آمده به دو معنا به کار میرود؛ (9) یکی سکونت و طمأنینه (آرامش) و دیگری گفتاری که همگان آن را نیک بدانند. پس «قول معروف» به سخنی میگویند که آرامشبخش باشد و همگان آن را سخنی نیک به حساب آورند. بر این اساس میتوان گفت هر کلامی که در قلب مخاطبان آرامش برقرار کند یا کلامی انسانی باشد یا موجب نوازش روح و فکر دیگران گردد، سخن نیک است (10).
نمونهی دوم:
آیهی 83 سورهی بقره، فصلی دیگر دربارهی مدیریت زبان را نشان میدهد:وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً؛ و با مردم [به زبان] خوشسخن بگویید (11).
شریفه فوق با صراحت به اصل «سخن زیبا» اشاره میکند در تفاسیر «قول حسن» اینگونه تفسیر شده است: سخن زیبا، سخنی است که دوست دارید به شما گفته شود. پس همانگونه با دیگران سخن بگویید. (12) ضمناً نکته جالبی به دست میآید و آن این که آیه فرمود با همگان به زیبایی سخن بگویید؛ چه دوست، چه دشمن و چه بد زبان و یا خوش زبان.
حضرت رضا (علیهالسلام) در حدیثی زیبا بهترین انسانها را اینگونه معرفی میکنند:
کسی که سخنش نغز، شیرین و نیکو باشد، کسی که برای اطعام دیگران سفره بگستراند و کسی که در شب نماز گزارد، در حالی که دیگران در خوابند (13).
دوم) معیارها
سخن نیکو دارای ملاکها و معیارهایی است. در صورت وجود این معیارها میتوان به شایسته و نیکو بودن کلام و سخن گواهی داد. در غیر این صورت سخنی که از زبان جاری شود، ناشایست است.معیار نخست) سخن مفید
مفید بودن کلام موجب جذّابیّت و نغز آن میشود. چنین کلامی زمینهی پذیرش بهتری از سوی مخاطب دارد. هنر سخنوری موجب نفوذ کلام در دلها میشود به گونهای که دشمنان سرسخت را وادار به اعتراف میکند. بهترین نمونه را میتوان از قرآن بیان کرد. قرآن کریم تا حدّی تأثیرگذار است که برخی آن را سحر نامیدند:فَقَالَ إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ؛ و گفت: این [قرآن] جز سحری که [به برخی] آموختهاند نیست (14).
معیار دوم) کلام پاک
پرهیز از سخنان رکیک، مبتذل و زننده، از شرایط مهم سخن نیکوست. اگر کلام، برخاسته از ادب و عفت باشد، موجب احترام متقابل شده تأثیرگذاری و شایستگی کلام را دو چندان میکند. نمونهی زیبای آن را میتوان در داستان یوسف (علیهالسلام) دید. زمانی که عشق آتشین زنی هوسآلود با جوانی پاک در هم میآمیزد، قرآن کریم در گزارش آن لحظهها چنان دقت، متانت و عفت کلام را به اوج میرساند که خواننده چیزی جز پاکدامنی و پاکدلی دریافت نمیکند:وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبَوْابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ؛ و آن [بانو] که وی در خانهاش بود خواست از او کام گیرد و درها را [پیاپی] چفت کرد و گفت: بیا که از آن توأم. [یوسف] گفت: پناه بر خدا، او آقای من است، به من جای نیکو داده است قطعاً ستمکاران رستگار نمیشوند (15).
معیار سوم) نرمش و قاطعیّت در گفتار
سخنی که با نرمی و عطوفت همراه باشد، آهنگی گوشنواز و دلنشین دارد. یکی از شرایط سخن گفتن این است که همراه با ملایمت و نرمش باشد تا بتواند عواطف و احساسات مخاطب را برانگیزد. البته ملایمت در سخن گفتن زمانی ارزشمند است که با قاطعیّت و شفافیّت همراه باشد، زیرا کلام ملایم و قاطع میتواند حقیقت را بگوید و در غیر این صورت این کلام چیزی جز نفاق و چاپلوسی نیست. خداوند خطاب به موسی (علیهالسلام) و هارون (علیهالسلام) توصیه کرد که با فرعون به نرمی سخن گویند شاید حقّ و حقیقت را بپذیرد:فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى؛ و با او سخنی نرم گویید شاید که پند پذیرد یا بترسد (16).
قرآن کریم راز موفقیت شگفتانگیز پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اینگونه معرفی میکند: قلبی مهربان و سخنی نرم:
إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ؛ کسانی که نشانههای روشن، و رهنمودی را که فرو فرستادهایم، بعد از آنکه آن را برای مردم در کتاب توضیح دادهایم، نهفته میدارند، آنان را خدا لعنت میکند، و لعنتکنندگان لعنتشان میکنند (17).
معیار چهارم) سخن سنجیده و محکم
از ویژگیهای سخن نیکو، استواری و سنجیدگی آن است. اگر گوینده قبل از آنکه سخنی بر زبانش جاری شود، بیندیشد و براساس انصاف و حقّ، سخن بگوید، کلامی سنجیده و محکم به کار برده است. قرآن کریم خطاب به مؤمنان، آنها را به تقوا توصیه میکند و میفرماید:وَقُولُوا قَوْلاَ سَدِیداً؛ و سخنی استوار گویید (18).
واژهی «سدید» از ریشهی سد به معنای محکم، استوار و خللناپذیر آمده است. «قول سدید» گفتاری است که مانند سدی محکم باشد. اگر سخن، خللناپذیر باشد، از امواج فساد و باطل جلوگیری کند و حقّ و انصاف را آشکار سازد، سخنی سدید و محکم خواهد بود (19). امیرمؤمنان (علیهالسلام) فرمودند:
لِسْانُ العَاقِلِ وَراءَ قَلْبِهِ؛ زبان خردمند، در پس دل اوست (20).
البته میتوان برای نیکو سخن گفتن ملاکهای دیگری هم برشمرد. برخی از آن معیارها عبارتاند از: رعایت ایجاز، تلفظ روان، نرمآوایی، برخورداری از ساختاری منسجم، توجه به جنبههای عاطفی، فصاحت، بلاغت و پیامرسانی غیرمستقیم.
سوم) کارکردها
نیکو سخن گفتن دارای آثار مطلوبی است.کارکرد نخست) توسعهی صمیمیّت
استفاده از سخنی مفید و پاک میتواند صمیمیتها و رفاقتها را توسعه بخشد. استفاده از گفتار ملایم و سنجیده، احترام گذاشتن به دیگران است و محترم شمردن مردم موجب تقویت همدلی و همگرایی خواهد شد.کارکرد دوم) جذب مخاطب
بدون شک نیکو سخن گفتن باعث جذب دلها میشود، چنان که سخن زشت، فاصلهها را افزایش داده انسانها را از یکدیگر دور میسازد. اگر کسی با دیگران بد سخن گوید، نباید انتظار داشته باشد که دیگران با او به خوبی سخن بگویند. مولا علی (علیهالسلام) فرمودند:نَکِیرُ الجَوابِ مِنْ نَکیرِ الخِطابِ؛ بدیِ پاسخ از بدیِ سخن گوینده است (21).
آن حضرت در کلامی زیبا فرمودند:
أجْمِلُوا فِی الخِطابِ تَسْمَعُوا جَمیِلَ الجَوابِ؛ سخن زیبا بگویید تا جواب زیبا بشنوید (22).
ب) بذلهگویی و شوخطبعی
اول) جایگاه
شوخطبعی روشی مناسب برای رویارویی با فشارهای روانی، پرخاشگری و خودکمبینی است. افراد شوخطبع در موقعیتهای دشوار ترجیح میدهند مطلبی برای بذلهگویی پیدا کنند. آنان شادی و خنده را راهکاری مؤثر برای مواجهه با مشکلات و ناکامیها میدانند. آنها اگر در موقعیتی قرار گیرند که میتوانند گریه کنند یا بخندند، خنده و شوخطبعی را ترجیح میدهند.راغب اصفهانی ضمن اشاره به سیرهی امامان (علیهمالسلام) و بیان نمونههایی از شوخطبعیهای آنان به این نکته اشاره میکند که از دیدگاه اولیای دین (علیهمالسلام) شاد بودن، تمجید شده و عبوس و غمگین بودن نکوهش شده است (23).
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اهل مزاح بودند:
إنّی لَأَمزَحُ و لا یقُولُ اِلّا حَقّا؛ من مزاح میکنم و غیر حقّ نمیگویم (24).
امام صادق (علیهالسلام) در بیانی زیبا مردم را به بذلهگویی و شاد بودن ترغیب میکنند:
فإنَّ المُداعِبَةَ مِنْ حُسْنِ الخُلْقِ و اِنّکَ لَتَدْخُلُ بِها السُّرورَ عَلَی أَخِیکَ و لَقَدْ کَانَ رَسولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) یُداعِبْ الرّجُلَ أَنْ یَسُرَّهُ؛ شوخی و بذلهگویی از حسنخلق است. همانا از این طریق دیگران را شاد میکنی. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه میخواستند کسی را شاد کنند با او شوخی میکردند (25).
یکی از اصحاب حضرت رضا (علیهالسلام) به نام معمّر بن خلّاد میگوید از ایشان پرسیدم: فدایت گردم! انسان در میان قوم و قبیلهی خود گفتگو میکند و با همدیگر شوخی میکنند و میخندند. نظر شما چیست؟ امام فرمودند:
عربی بادیهنشین خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و هدیهای برای آن بزرگوار آورد. سپس گفت: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! پول هدیهها را بده! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خندیدند. آن حضرت هر زمان اندوهگین میشدند میفرمودند: ای کاش آن عرب دوباره نزد ما میآمد (26).
یکی از اموری که در مورد انبیاء شهرت یافته این است که حضرت عیسی (علیهالسلام) میخندیدند اما حضرت یحیی (علیهالسلام) نمیخندیدند. حضرت ثامنالحجج (علیهالسلام) در این باره قضاوت کردهاند:
کَان عیسی یَبکیِ و یَضْحَکُ و کَانَ یَحْیَی یَبکیِ و لا یَضْحَکُ و کانَ الَّذِی یفْعَلُ عیسی أفْضَل؛ حضرت عیسی (علیهالسلام) هم میخندیدند. هم گریه میکردند. حضرت یحیی (علیهالسلام) فقط گریه میکردند و نمیخندیدند و سیرهی حضرت عیسی (علیهالسلام) بهتر بود (27).
دوم) نمونهها
جا دارد با برخی از شوخیهایی که توسط اولیای دین (علیهمالسلام) انجام شده است آشنا شویم تا بهتر بتوانیم دربارهی نحوهی شوخی کردن قضاوت کنیم و نیز زمینهای برای بیان شرایط خندیدن و خندان فراهم شود.نمونهی نخست:
در روایت آمده است: پیرزنی خدمت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد. حضرت به او فرمودند: هیچ پیرزنی وارد بهشت نمیشود. پیرزن با شنیدن این جمله به گریه افتاد. حضرت فرمودند: درست است که هیچ پیرزنی وارد بهشت نمیشود، ولی تو در آن هنگام پیرزن نیستی، زیرا خدای تعالی میفرماید:إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاءً * فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَاراً * عُرُباً أَتْرَاباً؛ ما آنها را آفریدهایم * و همیشه آنان را باکره گردانیدهایم * و برای آنها شوهر دوست و جوان و هم سن و سال هم قرار دادیم (28) و (29).
نمونهی دوم:
در روایت دیگری آمده است: زنی به نام امایمن خدمت نبی خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: شوهرم از شما میخواهد که نزد او بروید. حضرت فرمودند: شوهرت همان کسی است که در چشمش لکهی سفیدی دارد؟ آن زن عرض کرد: نه به خدا در چشم او لکهی سفیدی نیست. حضرت فرمودند: آیا کسی هست که در چشمش سفیدی نباشد؟ (30).نمونهی سوم:
روزی زنی خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: یا رسول الله! به من شتری بده که سوار شوم. حضرت فرمودند: یک بچهی شتر به تو میدهم. او عرض کرد: بچه شتر به چه کار من میآید؟ نمیتوانم سوارش شوم. حضرت فرمودند: مگر شتری هست که بچهی شتر نباشد! (31)نمونهی چهارم:
روزی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با علی (علیهالسلام) مشغول خوردن خرما بودند. حضرت خرما میخوردند و هستهاش را جلوی علی (علیهالسلام) میگذاشتند، وقتی دست کشیدند، تمام هستهها جلوی حضرت علی (علیهالسلام) جمع شده بود. حضرت فرمودند: یا علی! تو چقدر پرخوری! حضرت علی (علیهالسلام) عرض کردند: یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)! پرخور کسی است که خرما را با هسته میخورد (32).نمونهی پنجم:
عمروعاص و عمر از خصلتی شگفتانگیز از حضرت علی (علیهالسلام) یاد میکنند. آن دو نفر در منطقهی شام چنین تبلیغ کردند که فرزند ابوطالب شوخطبع و بذلهگو است تا چهرهای ناخوشایند از ایشان در اذهان شامیان تصویر کنند و آن حضرت را لایق خلافت ندانند (33).نمونهی ششم:
معاویه گفت: «خدا اباالحسن (امام علی (علیهالسلام)) را رحمت کند که همیشه خندان و گشادهرو بود.» البته او میخواست با این تعبیر نقطه ضعفی از امام بیان کند (34).سوم) شرایط
شوخی و بذلهگویی هر چند تأثیرگذار است اما اگر حدود آن رعایت نشود، میتواند به ابزار منفی تبدیل شده آثاری ناخوشایند در پی داشته باشد. از این رو اولیای دین (علیهمالسلام)، حدود و شرایطی برای آن بیان کردهاند تا خنده بُعد منفی پیدا نکند و کارکرد مثبتش را از دست ندهد.شرط نخست) دروغ نباشد
بعضی از مردم برای اینکه دیگران را بخندانند به دروغ متوسل میشوند، در حالی که هرگز نباید با توسّل به دروغ دیگران را شاد کرد، زیرا شاد کردن دیگران از راه دروغ، منجر به تلخی خواهد شد.یکی از ویژگیهای تفریح سالم این است که صداقت رعایت شود. پرهیز از دروغ در هر شرایطی لازم است، چه جدّی و چه شوخی. حضرت علی (علیهالسلام) فرمودند:
لایَجِدْ عَبْدٌ طَعْمَ الإیمانِ حَتَّی یَتْرُکَ الکَذِبَ هَزْلَهُ و جِدَّه؛ تا زمانی که انسان، دروغ را چه به شوخی و چه به جدّی ترک نکند، طعم ایمان را درک نخواهد کرد (35).
شرط دوم) سخنان رکیک نباشد
در شوخیها باید از حرفهای رکیک و ناروا پرهیز کرد. در ایامی مثل روز امامت بقیةالله (علیهالسلام) باید شادی کرد اما جوازی بر شکستن حرمتها نیست. مبادا برخی به بهانهی «رفع قلم» هرچه بر دهانشان میآید بگویند، زیرا شرعاً اشکال دارد (36).شرط سوم) کشف اسرار مردم نباشد
برخی از شوخطبعان با بیان امری پنهان از مردم سعی میکنند دیگران را بخندانند. در شوخیها همواره باید سعی کرد اسرار مردم فاش نشود.شرط چهارم) رعایت اعتدال
اصل اعتدال یکی از اصول اخلاق اسلامی است رعایت جانب افراط یا تفریط از نظر دین روا نیست. این اصل در بسیاری از امور، جاری و ساری است. از نظر اولیای دین (علیهمالسلام) خندههای زیاد مانند کم خندیدن نارواست و باید به اندازه خندید و به اندازه خنداند.روزی امام صادق (علیهالسلام) از یونس شیبانی پرسیدند: آیا با همدیگر شوخی میکنید؟ وی گفت: کم (مجالس ما خشک است) امام فرمودند:
این کار را ترک کنید؛ زیرا شوخی نشانهی اخلاق نیکوست و شما به وسیلهی شوخی، قلب برادر مؤمن خود را شاد میکنید (37).
شرط پنجم) موجب دشمنی نشود.
حضرت علی (علیهالسلام) مردم را از برخی شوخیها برحذر داشتند، زیرا به دنبال خود عصبانیت و کینه میآورد:اِیّاکُم و المِزَاحَ فَإِنَّهُ یَجُرُّ السَّخیَمةَ و یُورِثُ الضَّغِینَةَ و هُو السَّبُّ الأصُغَر؛ از شوخی بپرهیزید که باعث عصبانیت طرف مقابل میشود، از خود کینه به جای میگذارد و ناسزای کوچکتر محسوب میشود (38).
شرط ششم) معصیتزا نباشد.
هرگز نباید برای ایجاد فضای شاد به گناه متوسل شد. امام رضا (علیهالسلام) یکی از شرایط مروّت را چنین معرفی فرمودند:المِزاحُ فی غَیْرِ المعاصِی؛ شوخی کردن در غیر گناهان (39).
اگر کسی ویژگیها و شرایط شوخی را رعایت نکند و ضمن شوخی دروغ بگوید، از کلمههای رکیک استفاده کند، اسرار دیگران را فاش کند، از حد بگذراند، دشمنی دیگران را تحریک و گناهکارانه شوخطبعی کند، هدف از شوخی که شادی است محقّق نمیشود و به طبع بذلهگوییها اثری معکوس داشته تلخی، دشمنی و کینه در پی خواهد داشت.
انسانها از نظر تحمّل شوخی یکسان نیستند. در بعضی از آدمیان ظرفیت شوخی بالا نیست و در نتیجه به جای شاد شدن کینهورزی میکنند و به جای غمزدایی، غمافزایی میشود. اگر در برخی از روایتها از «مزاح» نهی شده، سبب آن امور مذموم است. مطلوب است به بعضی از احادیث اشاره شود.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
کَثْرَةُ المِزَاحِ تَذْهَبُ بِماءِ الوَجْهِ و کَثْرَةُ الضِحْکِ تَمْحُو الإِیمانَ؛ شوخی بیش از اندازه، آبرو را میبرد و خندهی زیاد، ایمان را محو میکند (40).
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:
إنَّ الله یُحبُّ المُداعِبَ فی الجَماعَةِ بِلا رَفَثٍ؛ خداوند، شوخطبع و بذلهگو را در میان مردم دوست دارد، اگر به گناه کشیده نشود (41).
حضرت علی (علیهالسلام) دربارهی شوخیهای نابجا فرمودند:
مَن کَثُرَ مِزاحُهُ اُستُخِفَّ به و مَن کَثُرَ ضِحْکُهُ ذَهَبَتْ هَیْبَتُهُ؛ کسی که زیاد شوخی کند به همان سبب سبک خواهد شد و هر کس زیاد بخندد هیبتش میرود. (42)
اگر شوخیها به افراط گراید، لجام گسیخته، بیحساب و سبب ریختن آبرو شود، دیگران را به خشم آورد، حیا و عصمت را بدرد و منشأ بروز شرّ شود، بدون شک ترک آن بهتر است. دلقک نباید کاری نسنجیده کند، شوخیهایش نباید عواقب ناهنجار داشته باشد و منجر به تحقیر و توهین دیگران شود.
امروز رسانهها به سمت تولید و پخش برنامههای شاد میروند. در تولید برنامههای طنز، فکاهی و عروسکی باید کاملاً به اصول پیش گفته توجه کنند. برنامههای طنز باید روابطی پاک، دوستیهایی بادوام و شوخیهایی سنجیده را توسعه بخشند. نباید به بهانهی ایجاد شادی، دیگری را غمگین ساخت و آبروی او را برد.
امام صادق (علیهالسلام) دربارهی سیرهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
آن حضرت با افراد شوخی میکردند و منظور ایشان شاد کردن دل آنان (ادخال سرور) بود (43).
چهارم) کارکردها
فردی که از حس شوخطبعی برخوردار است همواره با شرایط مختلف کنار میآید و از این راه، اضطراب و حقارت را در خود کاهش میدهد. شوخی شیوهی مؤثری برای از بین بردن هیجانهای منفی نظیر خشم، اندوه و افسردگی است. افراد شوخطبع، موضعی فعّال برای غلبه بر شرایط دشوار دارند. فردی که شوخطبع نیست، بیشتر بیاراده است، اجازه میدهد هیجانهای منفی او را کنترل کنند و روزبهروز نارضایتی در او افزایش مییابد. بذلهگویی و شوخی به انسان کمک میکند احساس خود اثربخشی در وی افزایش یابد، واقعهی تلخ را ساده انگارد، به آن به عنوان رویدادی ساده نزدیک شود و بدون اینکه ترس و هراسی به دل راه دهد آن را حل کند. کارکرد دیگر شوخی این است که به انسان کمک میکند از مشکلات فاصله گیرد و از این راه خود را بازیابی کرده فرصتی به خویش دهد. پیامد دیگر شوخی این است که سبب میشود دیگران تمایل داشته باشند با ما در ارتباط باشند و در این صورت میتوانیم از آنها به عنوان پشتیبان و حمایتگر استفاده کنیم.شوخی قدرت بینظیری است که خداوند در وجود انسان قرار داده است تا با آن بتواند شرایط سخت را کنترل کند، درد و رنج را کاهش دهد، زیاد مبالغه نکند، خود را دوست بدارد و مهمتر اینکه زندگی را ساده کند، سخت نگیرد و از این راه بهداشت روانی وی تضمین شود. همچنین بذلهگویی و شوخی میتواند ایمنی روحی انسان و خودباوری را پدید آورد.
ج) با زبان مخاطب
روش پیشوایان دین چنین بود که هنگام گفتگو با مردم، با زبان آنان سخن میگفتند. سخن گفتن با مخاطبان، ویژگیهایی دارد که در سخن معصومان (علیهمالسلام) آمده است.ویژگی نخست: رعایت سطح فهم
انبیای الهی (علیهمالسلام) در برخورد با مخاطبان، نخستین چیزی را که به دست میآوردند، سطح فهم آنان بود. آنان سخنانی سنجیده داشتند و براساس میزان درک مردم سخن میگفتند، زیرا اگر قبل از گفتگو، سطح فهم مخاطب سنجیده نشود به طبع سخن در جای خود قرار نگرفته و مؤثر نخواهد بود. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:إنا مَعَاشِرَ الأنْبیِاءِ أُمِرْنَا أنْ نُکَلِّمَ النّاسَ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِم؛ ما انبیاء مأموریم تا با مردم به اندازهی عقلشان صحبت کنیم (44).
ویژگی دوم: رعایت ادبیات و فرهنگ
مراجعه به سیرهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهمالسلام) نشان میدهد که آنان هنگام برخورد با دیگران، ادبیات و فرهنگ آنان را مراعات میکردند و تا جاییِ که ویژگیهای فرهنگی مخاطبان با اصول و قواعد اسلامی تعارض نداشت، نسبتاً به آنان اهتمام میورزیدند.ابنعباس میگوید بعد از جنگ بدر برخی از اسیران قادر به پرداخت بهای آزادی خود نبودند بنابراین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همهی آنها را موظف کردند تا به فرزندان انصار، سواد خواندن و نوشتن بیاموزند و هر کدام 10 کودک را آموزش میدادند. این عمل به جای «فدیه» از آنها پذیرفته میشد (45).
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در نامهی خود به نجاشی میفرمایند:
گواهی میدهم که عیسی (علیهالسلام) فرزند مریم (علیهاالسلام)، روحی از جانب خدا و کلمهای است که در رحم مریم زاهد و پاکدامن قرار گرفت. خداوند با همان قدرت و نیرویی که آدم را بدون پدر و مادر آفرید، او را نیز بدون پدر در رحم مادرش پدید آورد (46).
ویژگی سوم: رعایت گویش
مراعات ویژگیهای مخاطبان تا بدان پایه اهمیت دارد که پیشوایان دین حتی گویش مخاطب را هم مراعات میکردند. به بیان دیگر آنان سعی میکردند با زبان مخاطبان صحبت کنند و به سؤالهای آنان پاسخ گویند. میتوان به نمونههایی استناد جست.اباصلت میگوید حضرت رضا (علیهالسلام) وقتی با کسی که زبانش عربی نبود برخورد میکردند، با گویش وی سخن میگفتند و در این زمینه به گونهای رفتار میکردند که آن فرد شهادت میداد علم و دانش امام به آن گویش و زبان بیش از مخاطب است. وی اظهار میدارد که روزی به حضرت رضا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتم:
ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تعجب میکنم که چگونه شما به تمام زبانها و گویشهای مختلف آشنا هستید به گونهای که با هر فردی با زبان خودش سخن میگویید. امام در پاسخ فرمودند:
أنَا حُجَّةُ اللهِ عَلی خَلقِهِ، وَ مَا کانَ اللهُ لِیَتَّخِذَ حُجَّةً عَلی قَومٍ و هُو لا یَعْرِفُ لُغاتَهُم؛ من حجت خدا بر خلق او هستم و شایسته نیست که خداوند حجتی برای قوم و گروهی انتخاب کند در حالی که او به زبان آنان آشنا نباشد (47).
نصر بن مزاحم که از یاران امام هشتم (علیهالسلام) بود میگوید همگان در کار ایشان متحیّر مانده بودند، زیرا روش امام این بود که با اهل خراسان با زبان خراسانی، با اهل روم به زبان رومی و با اهل عجم به زبان آنان سخن میگفتند و هر کس از علمای یهود و نصاری از اطراف و اکناف عالم به ایشان مراجعه میکرد آن حضرت با زبان و کتابشان با آنها روبرو میشدند و احتجاج میکردند (48).
د) صداقت
اول) جایگاه
یکی از ارزشهای دینی مورد اهتمام ویژهی قرآن و بزرگان دین، راستگویی و صدقپیشگی است. صداقت دارای مراتب گوناگون و طیف گستردهای بوده اما بیشک اولین گونهی صداقت، راستگویی است. کسی که سعی کند هر آنچه میگوید، درست باشد، صداقت زبانی را رعایت کرده است. بدانیم که دروغ گفتن روا نیست، حرف زدن نیز واجب نیست و در صورتی که سخن گفتن را انتخاب کردیم، رواست آنچه میگوییم حقیقت باشد.از آنجا که صدق مطابق واقعیت است، هرچه انسان در مسیر راستی و درستی پیش رود به «حقیقت» نزدیکتر میشود. پس انسان صادق، فردی تابع حقیقت بوده و واقعیتگراست. این امر دو پیامد مثبت دربر دارد: یکی اینکه بهرهی انسان از حقیقت فزونی مییابد و «حکمت» برای انسان معنا پیدا میکند، زیرا حکمت چیزی جز درک حقیقت نیست و میدانیم که خداوند، به هر کس حکمت داد به او خیر فراوان عنایت کرد:
یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُوْلُوا الْأَلْبَابِ؛ خدا فیض حکمت را به هر که خواهد عطا کند، هر که را به حکمت و دانش رسانند دربارهی او مرحمت و عنایت بسیار کردهاند و این حقیقت را جز خردمندان متذکر نشوند (49).
پیامد دیگر حقیقتگرایی، هماهنگی آدمی با جهان است. یکی از نامهای زیبای خداوند «حق» است. جهان، از خداوندِ حقّ سرچشمه گرفته و بنیاد عالم و ساختمان هستی بر حقّ و حقیقت استوار شده است. حقیقت، «ذاتی» جهان و باطل، زائد و «عارض» بر آن است. از اینروست که قرآن از باطل تعبیر به «زبد» به معنای کف روی آب میکند:
أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَمِمّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقِّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ؛ [همو که] از آسمان آبی فرو فرستاد پس رودخانههایی به اندازهی گنجایش خودشان روان شدند و سیل، کفی بلند روی خود برداشت و از آنچه برای به دست آوردن زینتی یا کالایی در آتش میگدارند هم نظیر آن کفی برمیآید. خداوند، حق و باطل را چنین مثل میزند اما کف بیرون افتاده از میان میرود، ولی آنچه به مردم سود میرساند در زمین [باقی] میماند. خداوند مثلها را چنین میزند (50).
بنابراین آنچه در جهان اصالت دارد و ماندگار است، حقیقت و صداقت است. در این عالم، دروغ جایگاهی ندارد و ساختار هستی، آن را برنمیتابد. لذا آن را بیرون انداخته، آشکار میکند و به طبع دروغگو ضایع میشود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با مقایسهی عبادتها و خلقیّات، دومی را ترجیح دادند و با بیانی شیوا فرمودند:
به زیادی نماز کسان، روزه، حج و نالههای شبانهی آنها نگاه نکنید، بلکه راستگویی و امانتداریشان را بنگرید (51).
حضرت رضا (علیهالسلام) فرمودند:
راست بگویید و از راستگویی کراهت نداشته باشید (52).
روزی از حضرت رضا (علیهالسلام) سؤال شد آیا ممکن است مؤمن ترسو باشد؟ امام در جواب گفتند: بله. مجدداً پرسیده شده آیا ممکن است مؤمن بخیل باشد؟ ایشان در جواب گفتند: بله. سپس از امام سؤال شد آیا امکان دارد شخص با ایمان، دروغگو باشد؟ حضرت رضا (علیهالسلام) در جواب فرمودند:
نه، امکان ندارد شخص مؤمن، دروغگو باشد (53).
دوم) آثار
بیصداقتی میتواند آثار مخربی در پی داشته باشد.آرامش
پایبندی به اصول اخلاقی زمینهساز شکلگیری احساسهای مناسب درون انسان میشود. آرامشِ روان در پرتو عمل به ارزشهای انسانی فراهم میآید. صداقت از جمله ارزشهای مهم دینی و انسانی است که تعارضها، دغدغهها، تشویش خاطرها، تردیدها و فرسودگیها را از جان آدمی میکاهد. صداقت و راستی راهی برای نیل به آرامش است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:فَإِنَّ الصِّدْقَ طُمَأنِیْنَةُ وَ إِنَّ الکِذْبَ رِبتَةٌ؛ راستی، مایهی آرامش و دروغ، باعث پریشانی است (54).
این امر قابل تجربه است که اگر صداقت را حداقل در اولین مرحله یعنی صداقت زبانی پیشه کنیم، در جان خویش احساس مثبتی جایگزین کردهایم و با راستی، لذت معنوی به کام خویش ریختهایم. لذا رمز دیگر آرامش در صدق، صفا و راستی نهفته است.
اعتماد به نفس
از نشانههای مخرب عقیدهی حقارت، توسل به دروغ و نیرنگ است. کتمان حقیقت و واقعیت شیوهای است که افراد مبتلا به خود کمبینی از آن استفاده میکنند. ترس از بیان واقعیت، ترس از آشکار شدن ضعف و نیز ترسهای موهوم دیگر، ریشههای دروغگویی هستند. نفاق یا دورویی، شکلی از دروغگویی است، زیرا کذب به معنای ناهماهنگی و مطابقت نداشتن است. اگر درون و بیرون انسان هماهنگ نبود یعنی نفاق در انسان وجود داشت، این حالت مرحلهای از دروغ محسوب میشود. انسانهای منافق به دلیل خودناباوری، حقارت نفس و ترسهای موهوم سعی میکنند، خود را غیر آنچه هستند به دیگران نشان دهند و از این طریق عجز خویش را میپوشانند:نِفَاقُ المَرءِ مِن ذُلٍ یَجِدُهُ فِی نَفسِه؛ دورویی ناشی از حقارت و ذلتی است که منافق آن را در خود احساس میکند (55).
دورویی نشانهای از زبونی و سستی انسان است. کسی که خلاف واقع را اظهار میکند، با رفتار خویش نشان میدهد که ارزشهای درون خود را کتمان کرده و کرامت انسانی را پوشانده است. کسی که برای خود ارزشی قائل نیست به آلودگی کذب مبتلا میشود و برای جبران ضعف درونی به هر کار ناشایستی دست میزند و به منظور نیل به اهداف از هر وسیلهای استفاده میکند. رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
لا یَکْذِبُ الکاذِبُ الا مِن مَهانَةِ نَفْسِه عَلَیه؛ انسان دروغ نمیگوید مگر اینکه دچار خود کمبینی باشد (56).
کلید خوبیها
کلید قفل تمام بدیها، دروغ است، چنان که کلید تمام خوبیها، راستگویی است. اگر کسی بخواهد کمفروشی و خیانت کند یا دیگران را فریب دهد، اولین کاری که باید انجام دهد دروغ است، پس دروغ همچون حیوان درندهای آهسته آهسته انسان را میخورد و به جان انسان میافتد. در مقابل، راستگویی کلید همهی خوبیها، ارزشها و رستگاریهاست. امام باقر (علیهالسلام) فرمودند:خداوند برای شرور و بدیها قفل و بندهایی قرار داد و کلید این قفلها را شراب قرار داده و دروغ از شراب بدتر است (57).
توسعهی اعتماد اجتماعی
راستگویی از عوامل مؤثری است که میتواند اعتماد مخاطب را جلب کند. صداقت گوینده، سطح اعتماد را در جامعه افزایش میدهد. در صورتی که فردی دروغ بگوید بیاعتمادی گسترش یافته فضای ناامن پدید میآید. اگر افراد جامعه به سمت راستی و درستی پیش روند، طبعاً سطح اعتماد اجتماعی بالا میرود و در این صورت امنیت اجتماعی پدید میآید. به عبارت دیگر، صداقت یکی از مؤلفههای امنیت اجتماعی است. حضرت رضا (علیهالسلام) ضمن توصیه به راستی و درستی چنین فرمودند:راستگویی را پیش از سخن گفتن بیاموزید (58).
گوهر صداقت در هر کس تجلّی یابد، نفیس و ارزشمند است. بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی، مشاجرههای خیابانی و حتی منازعههای سیاسی به دنبال بیصداقتی و دورویی شکل میگیرد. کسی که در روابط خانوادگی و نیز مناسبات اجتماعی صداقت داشته باشد، کمتر به اختلاف، قهر و ناهجاری مبتلا میشود. اگر کسی که ارشاد و تبلیغ میکند، عملش آینهی کلامش باشد، وعظهایش تأثیرگذار خواهد بود و دیگران را به تعارض نمیافکند. قوام جامعه براساس اعتماد میان انسانهاست و بنیان اعتماد بر پایهی صداقت شکل میگیرد. امروزه جوامع بشری به بیشترین چیزی که نیازمندند، صداقت است. تفاوت بارزی که میان سیاست علوی و سیاست معاویه وجود دارد، گوهری کمیاب به نام صداقت است. جامعهی دینی باید انواع صداقت یعنی صداقت فردی، اجتماعی و سیاسی را تجربه کند و مدار حرکتش را بر پایهی آن استوار سازد. به فرمودهی امام صادق (علیهالسلام) سرلوحهی دعوت همهی پیغمبران، راستگویی و امانتداری است:
إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَبْعَثْ إلّا بِصِدْقِ الحدِیثِ و اَدَاءِ الأَمانةِ إِلَی البِرِّ و الفاجِر؛ خداوند عزوجل پیامبری را مبعوث نکرد مگر به راستگویی و ادای امانت به نیکوکار و بدکار (59).
ه) پاک زبانی
یکی از آسیبهای زبان زشتگویی است. کسی که زبان به زشتی بگشاید، ارزش خویش را پایین آورده، حرمت خویش را شکسته است. زشتگویی موجب بروز تنفر میشود و سطح امنیت اجتماعی را تنزل میدهد. امیرمؤمنان (علیهالسلام) فرمودند:از سخن زشت بپرهیز، زیرا فرومایگان را گرد تو میآورد و بزرگواران را از تو دور میسازد (60).
ابراهیم بن عباس که از یاران حضرت رضا (علیهالسلام) است میگوید:
ندیدم که حضرت رضا (علیهالسلام) هرگز با زبان، کسی را بیازارند و نیز ندیدم که آن حضرت موالیان و یاران خویش را با زشتی صدا کنند و یاد نمایند یا به آنها دشنام گویند (61).
حسین بن خالد نقل میکند که روزی با حضرت ثامن (علیهالسلام) میرفتیم. آن حضرت دو نفر را دیدند که به یکدیگر دشنام میدهند و زبان ناسزا به یکدیگر گشودهاند، حضرت ایستادند و به آنها گفتند:
اینگونه با یکدیگر سخن نگویید، زیرا خداوند انسان را مانند خودش آفرید (62).
زشتگویی، گونههای مختلفی دارد: گاهی سخن، محتوای زشتی دارد، زمانی گوینده از کلمههای زشت و رکیک استفاده میکند، ممکن است زبان به طعنه و کنایه مبتلا شود. گاهی برچسبهای تحقیرآمیز و نکوهش کننده از سوی گوینده القا میشود. زمانی زبان به دشنام و ناسزا حتی نسبت به دشمنان باز میشود، همه و همه از مصادیق زشتگویی است و باید زبان را از آنها پاک کرد. قرآن کریم فرمود:
وَمَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ؛ و هیچ پیامبری برایشان نیامد جز آنکه او را به مسخره میگرفتند (63).
و) رعایت ادب
از مهمترین شرایط برقراری ارتباط گفتاری، رعایت ادب است. گوینده باید حرمت مخاطب را نگه دارد، تحقیر نکند و آتش خشم و تنفر را در وی ایجاد نکند. حفظ حرمت و ادب در گفتار ضروری است. یکی از بهترین نمونههای ادب در کلام را میتوان در نحوهی برخورد ابراهیم (علیهالسلام) با عمویش آذر دید. هنگامی که آذر به ابراهیم (علیهالسلام) توهین کرد و بر سر او فریاد تهدید و تنفر کشید، ابراهیم (علیهالسلام) حرمت نگه داشت و با کرامت با وی سخن گفت:قَالَ سَلاَمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیّاً؛ [ابراهیم] گفت: درود بر تو باد. به زودی از پروردگارم برای تو آمرزش میخواهم زیرا او همواره نسبت به من پرمهر بوده است (64).
بدون رعایت ادب و احترام نه تنها گفتگو تأثیر مثبتی نخواهد داشت بلکه غالباً بر تنشها و نفرتها افزوده میشود. در این صورت پیشوایان دین دستور به سکوت دادهاند (65). یکی از مصادیق بیادبی، قطع کلام گوینده است. ابراهیم بن عباس اظهار میدارد: «هرگز حضرت رضا (علیهالسلام) را ندیدم که سخن گویندهای را قطع کنند (66)».
از دیگر مصادیق ادب این است که گوینده داد و فریاد نکند. به راه انداختن قیل و قال برای مؤمن مناسب نیست، زیرا 1. جایگاه گوینده را تضعیف و سبک میکند؛ 2. فضا را متشنج و آلوده میسازد و 3. موجب تنش و استرس در حاضران و مخاطبان میشود. امام هشتم (علیهالسلام) فرمودند:
إنَّ اللهَ یُبْغِضُ القِیلَ و القَالَ؛ خداوند داد و فریاد را دوست ندارد (67).
ز) عدم پرسشگری نابجا
داشتن روحیهی پرسشگری، مناسب و مطلوب است. سؤال کردن نشانهی علم است و اگر کسی از پرسش کردن عاجز باشد، ضعفی برای وی محسوب میشود. پرسشگری، کارکردها و پیامدهای متعددی دارد که میتوان به بعضی از آنها اشاره کرد:کسب دانشهای جدید:
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ؛ و ما پیش از تو غیر رجال مؤید به وحی خود کسی را به رسالت نفرستادیم، پس اگر نمیدانید از اهل ذکر (یعنی علما و دانشمندان هر امت) سؤال کنید (68).سنجش میزان معلومات پاسخ دهنده:
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ؛ و [خدا] همهی [معانی] نامها را به آدم آموخت. سپس آنها را بر فرشتگان عرضه کرد و فرمود: اگر راست میگویید از اسامی اینها به من خبر دهید (69).اظهار علاقه به مخاطب:
وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَامُوسَى؛ و ای موسی، در دست راست تو چیست؟ (70)ترغیب به تفکر و تعقل:
أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلاَ تُنظِرُونِ؛ آیا آنها پاهایی دارند که با آن راه بروند، یا دستهایی دارند که با آن کاری انجام دهند، یا چشمهایی دارند که با آن بنگرند، یا گوشهایی دارند که با آن بشنوند؟ بگو: «شریکان خود را بخوانید سپس درباره من حیله به کار برید و مرا مهلت مدهید (71)».تشویق به مشارکت در امور:
الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ؛ آنان که در حال پاکیزگی (از شرک)، فرشتگان قبض روحشان کنند، به آنها گویند که شما به موجب اعمال نیکویی که در دنیا به جا آورید اکنون به بهشت ابدی درآیید (72).تشخیص مشکلات
دیگران و یافتن راهی برای گرهگشایی از کار آنان:وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا قَالَتَا لاَ نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَیْخٌ کَبِیرٌ؛ و چون بر سر چاه آبی حوالی شهر مدین رسید آنجا جماعتی را دید که (حشم و گوسفندانشان را) سیراب میکردند و دو زن را یافت که دور از مردان در کناری به جمعآوری و منع اختلاط گوسفندانشان مشغول بودند. موسی گفت: شما اینجا چه میکنید و کار مهمتان چیست؟ آن دو زن پاسخ دادند که ما گوسفندان خود را سیراب نمیکنیم تا مردان گوسفندانشان را سیراب کرده باز گردند و پدر ما شیخی سالخورده و فرتوت است (و مرد دیگری نداریم، ناچار ما را به شبانی گوسفندان فرستاده است) (73).
اما گاهی پرسشگری میتواند نابجا باشد و حتی آثاری ناروا بر جای گذارد. برخی از این موارد عبارتاند از:
پرسش از مواردی که سودی در بر ندارد و موجب اتلاف وقت و تضییع عمر باشد:
سَیَقُولُونَ ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُل رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلاَ تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِراً وَلاَ تَسْتَفْتِ فِیهِم مِنْهُمْ أَحَداً؛ بعضی خواهند گفت که عدهی آن اصحاب کهف سه نفر بود چهارمین هم سگ آنها. برخی دیگر از روی خیالبافی و غیبگویی میگویند عدهی آنها پنج نفر بود ششمین سگ آنها. برخی دیگر گویند هفت نفر بودند و هشتمین سگ آنها. بگو: خدای من به عدهی آنها آگاهتر است که بر عدد آنها به جز افراد کمی (مانند انبیاء و اولیاء که از طرف حق به وحی دارند) هیچکس آگاه نیست، پس تو (با اهل کتاب) دربارهی آنها مجادله مکن جز آنکه هرچه به ظاهر وحی دانستی اظهار کن و دیگر هرگز فتوا از احدی در این باب مپرس (74).ورود به حریم خصوصی دیگران و تجسس در امور شخصی:
وَ لَا تَجَسَّسُوا؛ و هرگز در کار دیگران تجسس نکنید (75).پرسشی که تمسخرآمیز و تحقیرکننده باشد:
فَلَوْلاَ أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِن ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلاَئِکَةُ مُقْتَرِنِینَ؛ (و اگر موسی رسول خداست) چرا (او را دستگاهی نیست و) طوق زیرین بر دست ندارد یا چرا فرشتگان آسمان همراه او نیامدهاند (76).سؤالهای بهانهگیرانه و ماجراجویانه:
أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْأَلُوا رَسُولَکُمْ کَمَا سُئِلَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ وَمَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ؛ آیا ارادهی آن را دارید که شما نیز از پیغمبر خود درخواست کنید آنچه را که یهود در زمان گذشته از موسی خواستند؟ و هر که ایمان را مبدّل به کفر گرداند، بیشک راه راست را گم کرده است (77).پرسش به قصد خودنمایی و سؤالهای متکبرانه
حضرت علی (علیهالسلام) فرمودند:سَلْ تَفَقُّهاً و لا تَسأل تَعَنُّتاً؛ برای دانستن بپرس نه برای آزار دادن (78).
پرسشهای زیاد از پیشوایان دین و اولیای خدا
حضرت رضا (علیهالسلام) در بیانی خطاب به احمد بن محمد فرمودند:خداوند سؤال کردن از ما را لازم دانسته اما از پرسشهای زیاد نهی فرموده است. مبادا چنین کنید. همانا کسی که از اولیای خدا زیاد سؤال کند، هلاک خواهد شد. آیا ندیدهاید این سخن خدا را: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِن تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ؛ (79) ای کسانی که ایمان آوردهاید، از چیزهایی که اگر برای شما آشکار شود اندوهناک میشوید مپرسید (80).
ح) به اندازه گفتن
یکی از آسیبها و آفتهای مهم زبان، پرگویی است. هرکس به سخنان روزانهی خویش دقت کند، شاید که در آن زیادهگویی و پرحرفی ببیند. یکی از مهارتهای گفتاری و مدیریت زبان این است که کمگو و گزیدهگو باشیم.حضرت علی (علیهالسلام) فرمودند:
آفَتُ الکَلامِ الإطالَةُ؛ بیماری کلام، زیادهگویی است (81).
امام رضا (علیهالسلام) فرمودند:
از زیادهگویی در کلام بپرهیزید و سخنی که شما را از یاد خدا غافل کند بر زبان جاری نکنید (82).
پرحرفی و زیادهگویی، انسان را به آفتها مبتلا میکند. از یکسو، انسان را به سمت سنگدلی سوق میدهد. پرگویی، راهی است به سوی قساوت قلب. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
فإنَّ کَثْرَةَ الکَلامِ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللهِ تَقْسُوا القَلْبَ؛ سخن زیاد در غیر ذکر خدا، موجب قساوت قلب میشود (83).
از سوی دیگر، فردی که زیادهگویی میکند، معمولاً سخنانی نابجا و گناهآلود بر زبان جاری میکند چنان که پرگویی موجب آشکار شدن رازهای نهفته، نقصها و عیبها میشود. امام علی (علیهالسلام) فرمودند:
اِیّاکَ و الفُضُولِ الکلامِ، فَإنَّه یَظْهَرُ مِن عُیوبِکَ ما بَطَنَ؛ از اضافهگویی بپرهیز که عیوب پنهانت را آشکار میسازد (84).
با اینکه سخن به لطف آب است *** کم گفتن هر سخن، صواب است
آب ار چه همه زلال خیزد *** از خوردن پر، ملال خیزد
کمگوی و گزیدهگوی چون دُر *** تا ز اندک تو جهان شود پُر (85)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ملاکی جالب ارائه میکنند. ایشان خطاب به ابوذر فرمودند:
اُتْرُکْ فُضُولَ الکَلامِ و حَسبُکَ مِنَ الکلامِ ما تَبْلُغُ بِهِ حاجَتَک؛ سخنان اضافی را رها کن و به آنچه حاجتت را برآورده میکند، قناعت نما (86).
ناگفته نماند که زبان دارای آسیبها و آلودگیهای دیگری نیز است. مسخره کردن، تهمت زدن، غیبت کردن، سخنچینی، سخن گفتن آمرانه، خودنمایی در زبان و مجادله میتواند بخشی از بیماریها و ضعفهای زبانی به حساب آید. فرد مؤمن باید مدیریت زبان داشته و بر این نعمت خدادادی مسلط باشد. حفظ زبان، یکی از تأکیدهای مکرر پیشوایان دین است. حضرت رضا (علیهالسلام) فرمودند:
اِحْفِظْ لِسانَکَ تَعِزُّ، و لا تُمَکِّن الشَّیْطَانَ مِنْ قِیادِکَ فَتَذلّ؛ زبانت را حفظ کن [در صورت حفظ زبان]، عزیز میشوی و شیطان بر تو مسلط نشود [در غیر این صورت] ذلیل میشوی (87).
پینوشتها:
1. مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 345.
2. طبرسی، مشکاة الانوار، ص 216؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 11،ص 288.
3. مفید، الاختصاص، ص 232؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 288.
4. کلینی، الکافی، ج 6، ص 157؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 8، ص 12؛ طوسی، الاستبصار، ج 3، ص 259.
5. طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 315؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 12، ص 188.
6. نساء/ 5.
7. طوسی، الامالی، ص 535؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 466؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 74، ص 84؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 12، ص 188.
8. حرّانی، تحف العقول، ص 215؛ صدوق، الامالی، ص 27 و 109؛ صدوق، الخصال، ج 1، ص 98؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 275.
9. راغب، المفردات، ص 331؛ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 4، ص 81.
10. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 9، ص 495؛ میبدی، کشف الاسرار، ج 2، ص 413؛ ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 4، ص 26؛ طباطبایی، المیزان، ج 4، ص 173.
11. بقره، 83.
12. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 3، ص 585؛ ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 1، ص 564؛ طباطبائی، المیزان، ج 1، ص 218؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 1، ص 328؛ قرائتی، تفسیر نور، ج 1، ص 150.
13. صدوق، عیون اخبارالرضا (علیهالسلام)، ج 2، ص 65؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 383.
14. مدّثر/ 24.
15. یوسف/ 23.
16. طه/ 44.
17. بقره/ 159.
18. احزاب/ 70.
19. طبرسی، مجمعالبیان، ج 8، ص 584؛ طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 347؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 17، ص 447.
20. نهجالبلاغه، حکمت 40.
21. لیثی، عیون الحکم و المواعظ، ص 497؛ آمدی، غررالحکم، ص 720.
22. آمدی، غررالحکم، ص 158.
23.راغب، الذریعة الی مکارم الشریعة، ص 107.
24. مجلسی، بحارالانوار، ج 16، ص 116.
25. کلینی، الکافی، ج 2، ص 663؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 16، ص 298.
26. کلینی، الکافی، ج 2، ص 663؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 16، ص 259.
27. مجلسی، بحارالانوار، ج 14، ص 249 و ج 73، ص 60؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 8، ص 413.
28. واقعه/ 35، 36 و 37.
29. مجلسی، بحارالانوار، ج 49، ص 193.
30. جزائری، کشف الاسرار، ج 1، ص 159.
31. همان.
32. همان، ص 165.
33. نهجالبلاغه، خطبه 84.
34. مجلسی، بحارالانوار، ج 41، ص 147.
35. کلینی، الکافی، ج 2، ص 34؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 69، ص 262 و ج 75، ص 55.
36. مکارم شیرازی، آداب معاشرت در اسلام، ص 117.
37. کلینی، الکافی، ج 2، ص 663.
38. همان، ص 664.
39. صدوق، عیون اخبار الرضا (علیهالسلام)، ج 2، ص 27.
40. مجلسی، بحارالانوار، ج 69، ص 259.
41. همان، ج 73، ص 60.
42. کلینی، الکافی، ج 8، ص 22؛ حرّانی، تحف العقول، ص 96؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 74، ص 285.
43. کلینی، الکافی، ج 2، ص 663؛ مجلسی، مرآة العقول، ج 12، ص 567.
44. کلینی، الکافی، ج 1، ص 23 و ج 8، ص 268؛ صدوق، الأمالی، ص 419؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص 85.
45. مقریزی، امتاع الاسماع، ج 1، ص 119؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 1، ص 328.
46. میانجی، مکاتیب الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، ج 1، ص 120.
47. صدوق، عیون اخبار الرضا (علیهالسلام)، ج 2، ص 228.
48. قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 341.
49. بقره/ 269.
50. رعد/ 17.
51. مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 114.
52. حلوانی، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص 129؛ دیلمی، اعلام الدین، ص 307؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 357.
53. برقی، المحاسن، ج 1، ص 118؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 69، ص 262.
54. اربلی، کشف الغمة، ج 1، ص 535؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 214.
55. آمدی، غررالحکم، ص 458.
56. مجلسی، بحارالانوار، ج 69، ص 262؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 9، ص 84.
57. کلینی، الکافی، ج 2، ص 339؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 69، ص 236؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 12، ص 244.
58. کلینی، الکافی، ج 2، ص 104.
59. کلینی، الکافی، ج 2، ص 104؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 11، ص 67.
60. آمدی، غررالحکم، ص 214.
61.صدوق، عیون اخبار الرضا (علیهالسلام)، ج 2، ص 184؛ بحرانی، حلیة الابرار، ج 4، ص 362؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 360؛ ابن صبّاغ، الفصول المهمة، ص 251؛ اربلی، کشف الغمة، ج 2، ص 316.
62. طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 385؛ سیوطی، الدر المنثور، ج 1، ص 272.
63. حجر/ 11.
64. مریم/ 47.
65. مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 293.
66. ابن صبّاغ، الفصول المهمة، ص 251؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 360؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 7، ص 185.
67. مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 345.
68. نحل/ 43.
69. بقره/ 31.
70. طه/ 17.
71. اعراف/ 195.
72. نحل/ 32.
73. قصص/ 23.
74. کهف/ 22.
75. حجرات/ 12.
76. زخرف/ 53.
77. بقره/ 108.
78. نهجالبلاغه، حکمت 320.
79. عیاشی، تفسیر عیاشی، ج 2، ص 261.
80. مائده/ 101.
81. آمدی، غررالحکم، ص 112.
82. حرّانی، تحفالعقول، 442؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 335؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 13، ص 269.
83. مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 281.
84. آمدی، غررالحکم، ص 212.
85. نظامی گنجوی، لیلی و مجنون.
86. طوسی، الامالی، 535؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 467؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 74، ص 85.
87. دیلمی، ارشاد القلوب، ج 1، ص 103.
منبع مقاله:
فعالی، محمدتقی؛ (1394)، سبک زندگی رضوی (1)، مشهد: انتشارات بنیاد بینالمللی فرهنگی هنری امام رضا (ع)، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}