دل نوشته هایی در سوگ نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم) (2)

تهیه کننده : سید امیر حسین کامرانی راد
منبع : راسخون

سنگین‏ترین اندوه عالم

امیرخوش نظر
در روزگاری که «کرامت انسانی» به تاراج «قومیّت» می‏رفت
در آن زمان که «عبودیت» را عفریت «جهالت»، به بر هوت «شرک» رانده بود و شکوفه‏های «عاطفه»، ناشکفته در گور «نخوت» دفن می‏شدند و شعر و شراب و شهوت، متاع بازار «عکاظ» بود، آمدی؛ با دست‏هایی از بوی بهشت
با نگاهی به وسعت عشق و تبسّمی به زیبایی محبت
و هدیه‏ای آوردی، به گران‏قدری «توحید».
و چه پُر بها بود لحظه‏های با تو بودن!
بردباری تو، مرهم زخم‏های دیرینه ما بود، کلامت، شفای دردِ نادانی ما، دست هایت سایه‏بان بی یاوری، و هستی‏ات، بهانه آفرینش ما. و امروز، یارانت تلخ‏ترین جرعه‏ها را از ظرف زمان می‏نوشند و سنگین‏ترین اندوه عالم را بر شانه‏های دل می‏کشند.
نبودنت، بینش‏های نهان شده نفاق را بر جگر سوخته خاندانت می‏نشاند.
فقدان تو، فرصت فوران فتنه‏های کمین گرفته در پس پوسته‏های تظاهر است.
دردآور است که ثمر سال‏ها جَهد و جهاد تو، به ارزانی، گرفتار چنگال طمع می‏شود و وجدان‏های خفته در آغوش عافیت خواهی را، فریاد بیدارگر وارثانِ بر حق تو به انصاف و عدالت می‏خواند، امّا پاسخی جز نگاه‏های سنگین و بی اعتنا و پژواک سکوت مرگ بار بی عملی نمی‏گیرد.
باکی نیست؛ روز داوری در پیش است و پروردگارت بر مرصاد ستمگران.
گفتی، صحیفه و قلمی بیاورند تا راه و رسم هدایت را به فرمانت در آن بنگارند؛ امّا به بهای گمراهی امّت، از امر تو سرباز زدند و از وصیت بازت داشتند؛ اما برای آنان‏که ضمیرشان سرشار از عطر نبوّت است، حقیقت، آشکارترین است. چه نیازشان به صحیفه‏ای و قلمی؟!
اینان بر لوح دل نگاشته‏اند که «علی علیه‏السلام با حق است و حق با علی علیه‏السلام است.» این باوردارانِ آگاه، به بصیرت، «شهود» کرده‏اند که «امیر»شان کیست و نشانه جانشینش چیست.
حقیقتی را که در نگاه تو آشکار بود، در آینه چشمان مرتضی به تماشا گرفته‏اند. چنین است که خنّاس شک و تردید را به ایمانشان دسترس نیست؛ به شمار اندکند، امّا به حق باوری بسیار.
درود بر تو ای پیام آور راستی، که آن‏چه شرط بلاغ بود، به جای آوردی و هرچه آزار روزگار، بر خود هموار کردی!
درود بر تو که خُلق عظیمت، مکارم اخلاق را به تمامت رساند!
زیان کارند آنان‏که بر میراث تو، بر کتاب وحی و عترت پاکت، ستم روا داشتند و فرجام نیک، از آن پرهیزکاران است.

*******
نسیم صلوات محمّدی

مریم سقلاطونی
بگذار تا آسمان فرو پاشد
تا زمین از غصه درهم بپیچد
تا کوه‏ها رشته رشته پراکنده شوند
تا کوچه‏ها شعله شعله به آسمان پرتاب شوند
خاک مرگ بر سرزمین ببارد
بگذار تا بعد از این، رنگ خوشبختی نبینند
این کوچه‏های نیشخند و دسیسه
این خانه‏های حماقت و کوته نظری
چگونه ایستادی؟
در برابر جهلِ مردان شهر
که کوه را از پای انداخت
آسمان را مچاله می‏کرد
و رشته صبر دریاها را پاره می‏نمود
در برابر قومی کوردل و ناشنوا
کنگ و سنگ دل
که با تو از سر ستم بر آمدند
کمر به قتل شبانه‏ات بستند
تو را زیر سنگ باران کودکانشان گرفتند
گفتند: جادوگری؟! شاعری؟!
دندانت را سنگ زدند
روح آرامت را صیقل دادند
شمشیر به رویت کشیدند
بر سرت شکمبه گوسفندانشان را خالی کردند
کودکان را در مسابقه سنگ زنی‏ات جایزه دادند
محاصره‏ات کردند
تو که شهر را روشن کردی از عطر خداوند
دختران زنده به گور را فرصت زیستن بخشیدی
اندیشه‏های مردابیِ عفنشان را بارور کردی
تو که
زنان تیره‏بخت را عاطفه دادی
مردان کوردل را مهربان کردی
تو که
کوه‏های سر به فلک کشیده
در برابرت زانو زدند
درختان با موسیقی آیه‏های نورانی‏ات بالنده شدند
خورشید به واسطه تو ظهور کرد
ماه به واسطه تو زیبا شد
آسمان به‏واسطه تو بخشنده شد
تو که دریا به‏واسطه تو کریم است
خاک به‏واسطه تو ارزش یافت
اینک آرام آرام
ایستاده و صبور
سر بر دامان جبروتی خداوند می‏گذاری
در بال بال معطر جبرائیل
با نسیم صلوات محمدی
بگذار تا شهر، غم بی‏تو بودن را مویه کند
خاک مصیبت و اندوه بر سر بریزد.
چنگ بر دامان خاک بزند
بگذار تا شهر بایستد از زندگی
بگذار تا دیگر صدای قدم‏های مهربانت را نشنود
صدای صوت قرآنت را نشنود
لبخندهایت را نبیند
روزگار ملال آورت را نبیند،
بگذار تا شهر؛ این شهر خفته در خفقان
این شهر خاموش در تب جهل
بعد از تو روزگار خوش نبیند!!

*******
ای شهر نشسته در غم

سید علی اصغر موسوی
ای زمزمه نشسته بر اندوه! ای زمزم گریسته بر خلوت غبار!
ای ناله‏های فروخفته در نای لحظه‏ها؛ اندوهتان بلند!
هان بگویید، اینک این رستخیز نا به هنگام، از پی چیست؟!
این که بنشانده‏ست بر آیینه دل‏ها، غبار؟!
این که برده از دل پیروجوان، اینک قرار؟!
ترجمانِ داغِ عالم سوز کیست؟!
ای مدینه!
اینک تو و این سکوت مُصحف!
اینک تو و این غم مضاعف! ای شهر نشسته در غم یار!
با رفتن آفتاب مگذار! از خاطره‏ها رود حضورش! آیینه حق نمای نورش!
ای مدینه!
بشتاب که می‏رود امیدت!
امیّد همیشه رو سفیدت!
بشتاب که می‏شود فراموش!
در خاطر روزهای عیدت!
اینک تو و این غم مضاعف!
ای مدینه!
سرد است نگاه مسجد امروز!
آیینه دل نشسته در سوز!
بغضی به گلوی خسته دارم!
آتش به دلم بیا، بیافروز!
اینک تو و این غم مضاعف!
ای خانه وحی یاری‏ام کن!
پروانه وحی، یاری‏ام کن!
سرمایه رحمت جهان رفت!
آن نورِ زمین و آسمان، رفت!
آیینه، غبار غم به دامان!
گرید به هوایِ روی جانان!
گوید به زبان بی زبانی!
شاید به اشاره‏ای بدانی.
ای شهر نشسته در غم یار!
با رفتن آفتاب مگذار!
از خاطره‏ها رود حضورش!
آیینه حق نمای نورش!
ـ ای خانه وحی، کو محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ؟
آیینه حق نمای سرمد!
فرزند حجاز کو، نیامد!
آن روح نماز کو، نیامد!
محراب نهاده سر به زانو!
گر مرثیه‏خوان و گه سبب جو!
آکنده دل از غم صدایش!
گوید به میانِ ناله‏هایش: ای شهر نشسته در غم یار!
با رفتن آفتاب مگذار!
از خاطره‏ها رود حضورش! آیینه حق نمای نورش!
ـ ای خانه وحی، داغ بابا!
آشفته اگرچه قلب زهرا علیهاالسلام !
ما را به شراره‏ای بسوزان!
با مرثیه واره‏ای بسوزان!
شاید به زبان بیت الاحزان!
نالیم، که در فراق جانان: ای شهر نشسته در غم یار! با رفتن آفتاب مگذار
از خاطره‏ها رود حضورش!
آیینه حق نمای نورش!
ای زمزمه نشسته بر اندوهم!
ای کعبه برده از دلم آرامش! ای گریه آسمانی جبراییل علیه‏السلام ! ای ناله نای تنهایی‏ها! بغضی به گلوی خسته دارم!
آن روز در آن غروب غمگین
با رفتن آفتاب دیدم.
در چهره عاشقانِ توحید، غم بود و...

*******
من می‏روم، ستاره بی پشتوانه‏ام!

حمیده رضایی
خداحافظ ای شهر، ای دیوارهای تا همیشه پیوسته، ای درهای به روی آسمان بسته، ای کبود سیلی خورده!
تمام زوایای پیچیده در آهنگ مرموز چشم‏های گستاخ شهر خداحافظ، ای سکوتِ شب‏های سجاده و نماز!
خداحافظ، ای خاک، ای صدای منتشر در هوای مه‏آلود شهر!
خداحافظ، هوای نا اهلِ این حوالی!
خداحافظ مکّه، مدینه، شعب!
خداحافظ، خنجرهای کشیده دشمنی، دست‏های مشت شده چشم‏های نا مهربان!
خداحافظ ... !
سلام أسمان پیوسته، جبروتِ گسترده!
سلام ای ترانه گمشده در خاک آسمان!
سلام پنجره‏های تا همیشه روبروی نور دهان گشوده!
سلام، جریان جاری لطف،
سلام جبرائیل
سلام ای تمام فرشتگانِ نزدیک، ای ملایک!
سلام، هفت آسمان! بوی بهار می‏آید.
خداحافظ ای مکعب نور، ای طلایه چشم‏های مشتاق، خداحافظ!
صدای بال‏های جبرائیل را می‏شنوم.
خداحافظ اُحد، خندق، احزاب!
خداحافظ، روزهای طعنه و تبعید، روزهای نخلستان، روزهای روزه و شب‏های بی‏افطار!
تمام پنجره‏های باز به سوی آسمان صدایم می‏زنند، خورشید در منافذ خاک فرو می‏چکد.
سلام، سپیده تا ابد مستدام صبح! سلام ترنم تا همیشه جاری دعا!
سلام درهای گشوده آسمان! بوی بال‏های ملایک می‏آید،
سلام عرش! سلام نور محض!
سلام روزهای نیامده جدا از خاک!
سلام پهنه یکدست آسمان!
سلام خدیجه، بانوی شب‏های بی قراری! سلام تکیه‏گاه تنهایی، سلام!
خداحافظ، ستاره بی‏مادرِ پدر!
خداحافظ، چهره کبود و پهلوی شکسته!
خداحافظ ای دست هایت مرهم دردهایم!
خداحافظ ای صدایت منتشر در چاه‏های در حال طغیان، خداحافظ!
خداحافظ، دردهای ناگفتنی، زخم‏های ناسرودنی، خداحافظ ای شهر، ای تمام نامردمی.

*******
همه جا غم، همه جا ماتم

سیدعلی‏اصغر موسوی
غمی در سینه‏ام می‏جوشه امشب
چراغ آسمون، خاموشه امشب
گمونم پیرنِ مشکی شو، زهرا علیهاالسلام
به جای مادرش، می‏پوشه امشب!
همه جا غم است، همه جا ماتم! گویی توفان خاموشی در آسمان‏ها وزیده و زمین در حوالی رستاخیز است! حتی صدای سکوت، غمگین است! بغضی سنگین بر گلو و داغی شگرف، بر دل سنگینی می‏کند؛ کم کم نجوای مرثیه‏هایم سکوت را می‏شکند:
چه غم دارد، خدایا، این دل من!
گرفته رنگ غم، هم منزل من
می‏خواهم سر به دیوار «بقیع» بگذارم و با تمام توان گریه کنم؛ برای سکوت علی علیه‏السلام ، برای گریه‏های زهرا علیهاالسلام ، برای غربت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، برای فرداهای حادثه‏سازِ مدینه، برای مظلومیّت حسن علیه‏السلام ، برای تنهایی حسین علیه‏السلام ، و برای ... چگونه می‏توانم گریه نکنم؟
چگونه می‏توانم، منبر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را زیر پای «نامحرمان» ببینم و فریاد ابوذرانه خود را در گلو نگهدارم! چگونه می‏توانم وقتی نخل‏های «فدک» می‏گریند، من خاموش باشم! وای، اگر تاریخ، زبان به شِکوه بگشاید! وای، اگر تاریخ، پرده از اسرار درونی زمین بردارد!
... و اینک پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، معراج روحانی خود را به تماشا نشسته و اندوه واره‏های فردا را، مرور می‏کند؛ فردایی که فرزندان قابیل را به مسندها خواهد نشانید و آزادگان امت را به ارتفاع دارها خواهد سپرد!
فردایی که دست‏های معاویه را با خون بنی هاشم علیه‏السلام ، خضاب خواهد کرد! فردایی که به اذن خلیفه‏گان، مؤمنین را در مساجد، گردن خواهند زد!
یا رسول‏اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم :
می‏رَوید امّا زمین، بعد از شما می‏شود اندوهگین، بعد از شما
خون ز خون می‏روید و گل می‏کند وای بر حال زمین، بعد از شما!
یا رسول‏اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، ای آفتاب عالمتاب «لَولاکْ»! ای آیت آیینه گشته از دلِ افلاک تا خاک! ای رَحمةٌ لِلعالَمین! ای مشرق سبز طلوع روشنِ دین! تنهاترین محبوب یزدان! ای سینه آیینه‏پوش مِهر قرآن!
جاری‏ترین نعمت در سایه هستی؛ تو هستی!
به رغم مدّعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو، حجّت موجّه ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما، نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
یا رسول‏اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ! امروز ماتم‏سرای دل را به نام تو، سیه‏پوش کرده‏ایم و نام مبارک تو را با درود و تحیّت بر زبان جاری می‏سازیم.
سرشار از اندوهان تو، با مویه‏های غریبانه حضرت زهرا علیهاالسلام ؛ با گریه‏های جانکاه حضرت علی علیه‏السلام ؛ با بی‏قراری حضرت جبریل علیه‏السلام و با شور و غوغای فرشتگان، همراه می‏شویم و به یاد گیسوانِ عنایتت، گیسو پریشان، مرثیه‏های تنهایی را زمزمه می‏کنیم. درود خداوند، بر تو، بر زندگی‏ات، بر روشنایی راهت، بر عروج روحانی و رستاخیز جسمانی‏ات! از ساعتی که به دنیا آمدی و در ساعتی که نیازمندانِ شفاعت را دستگیر خواهی بود!
مولا جان، یا سیّدی! ما را به جرعه‏ای از یک تبسّم، میهمان کن.

*******
از زبان فرشته آسمانی مرگ!

نزهت بادی
وقتی در را به رویم گشودی، چشم‏هایت به رنگ غروب بود؛ سرخ سرخ! گویی که خورشید وجود پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در پشت چشم‏های تو به خاموشی می‏گرایید. از شیار اندوه‏گونه‏هایت، به راحتی می‏شد فهمید که باران اشک‏هایت، لحظه‏ای قطع نشده است. وقتی پرسیدی کیستم؟ صدایت شبیه آواز دلتنگ قناری بود که با هیچ نغمه‏ای، بغض حنجره‏اش خالی نمی‏شد!
برایت غریبه‏ای بودم که شوق دیدار پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را داشتم! همین کافی بود تا مهربانی بی‏نظیرت را که سهم غریبان این دنیا بود، نثارم کنی؛ اگر چه به خاطر بیماری رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، اذن دخول به خانه را ندادی و من به حرمت حضور تو، پشت در ایستادم!
آن تلألو نگاه نجیبانه‏ات که به زیبایی گل‏های محمدی باغ آل‏اللّه‏ بود، مانع آن بود که از آن «نبأ عظیم»، که هفت آسمان عشق را به عزای دل نشانده بود، با تو حرفی بزنم.
آمده بودم تا روشنایی چلچراغ خانه‏ات را با خویش ببرم، اما دلم به دیدن شب‏های تار اندوهت رضایت نمی‏داد، گویا پیشاپیش، روزهای تنهایی‏ات را در بیت‏الاحزانی می‏دیدم که در و دیوارش، با مویه‏های غریبانه تو هم‏نوا می‏شد که
نَفْسی عَلی زَفَراتِها مَحْبوسة
یا لَیْتَها خَرَجَتْ مع اَلزَّفراتِ
لا خَیْر بَعْدَکَ فی الحیاة وَ اِنّما
اَبکی مَخافَةَ أن تَطُولَ حَیاتیِ
آه! از آن رنجی که بعد از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، بر تو و علی علیه‏السلام وارد می‏شود!
وقتی دوباره اذن ورود گرفتم، با دستی لرزان در را گشودی؛ انگار حسّ غریب مرگ به سراغت آمده بود! فهمیدم که از کلام رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، مرا شناخته‏ای و نیّت حضورم را دریافته‏ای که این گونه ملتمسانه و غمگین، نگاهم می‏کنی! می‏خواستم به تو باز گویم که نگاهت می‏تواند حتی مرگ را به تأخیر بیندازد و تقدیر را بر هم زند، اما دل به رضایت خداوند سپردی و دیده از من برگرفتی.
آن قدر آرام و ملایم قدم به خانه‏ات گذاشتم که گویی در، برای ورود نسیم بهاری باز شده بود! کاش بر من تکلیف نشده بود که بین جان محبوب خدا و جسم نازنینش مفارقت ایجاد کنم!
در طول سال‏های حیات پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، هرگاه جبرائیل از زیارت نبی اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم باز می‏گشت، پر و بالش خوشبوتر از گل‏های بهشتی بود و چهره‏اش نورانی‏تر از چلچراغ‏های جنّت! و من هر بار آرزو می‏کردم تا مجالی بیابم برای بوییدن گل وجود پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و دیدن روشنایی جمالش! و این مجال، هنگام رحلت رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فراهم شد؛ در هنگامه‏ای که صدای جانگداز تو شنیده می‏شد که گفتی: «وا کُرباه لِکَرْبِک یا اَبَتاه».
باور کن، عمری است که پیغامبر خبر مرگ آدمیانم، اما تا کنون هیچ مصیبتی، این چنین دلم را نلرزانده بود! رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ابتدا به روی تو آغوش گشاد و در گوشت، رازی را نجوا کرد و بعد به روی من! از آن‏چه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم با تو گفت، نخست چشم‏هایت دریای متلاطم اشک شد و بعد غنچه لبانت، به گل خنده شکفت! می‏دانستم که امروز، در وقت مرگ رسول‏اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، اشک‏هایت را به نظاره نشسته‏ام و چندی نخواهد گذشت که در وقت رفتنت، بر لبخند غریبانه‏ات، خواهم گریست!
فاطمه علیهاالسلام جان!
عزرائیل ـ فرشته آسمانی مرگ ـ تا به حال از هیچ کس برای قبض روحش اذنی نگرفته بود؛ جز پدرت، ـ رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ـ که محبوب‏ترین خلایق نزد خداست!
دل آرام باش! که نسیم مرگ، جان پدرت را به توفان احتضار نمی‏کشاند و جز با ملاطفت و مهربانی، این امانت الهی را نمی‏ستاند.
خدا کند که وعده دیدار ما که در هنگامه شهادت مظلومانه توست، هرگز فرا نرسد که مرا پس از رحلت رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم توانی نمانده است!
خداوند در این مصیبت جانگداز، به تو صبری شایسته این اندوه عظیم، عنایت کند!

*******
بیت‏الاحزان غم

سیدعلی‏اصغر موسوی
غمی به وسعت بیت‏الاحزان غم، آسمان و زمین را پوشانده است. بیم تنهایی، تازه‏ترین تصویر آغشته به اشک است؛ اشکی که ماندگارترین خاطره زمین خواهد شد.
چه زود می‏روید!
ای آفتابِ «سدره نشین»! با کدامین غروب؛ نجواهایم را بخوانم، که سال‏ها دست‏های خالی‏ام، بر آستانه نگاهتان، دخیل می‏بستند و شما، همان مهربان‏ترین بودید که همیشه، تبسّم خود را با همه تقسیم می‏کرد.
می‏گذشتید از میان کوچه‏ها، با هر تبسّم
کوچه می‏شد در میانِ عطر لب‏های شما، گم
آه ای پیغمبر ای اشراق‏های سبزِ باور
آه از آیین و از آیینه‏های قلب مردم!
چشم‏های فقیرم هنوز از روزنه تاریخ، به دست‏های سخاوت‏مند شما، خیره مانده است، تا شاید لقمه‏ای معرفت، جرعه‏ای کمال و ذره‏ای عنایت بستاند!
چه زود می‏روید! زمینی که بار امانت را نتوانست تحمل کند، چگونه می‏تواند بار اندوه شما را تحمل کند؟!
آه ای همیشه عاشق، ای محبوب خدا و ای رحمت حق! چگونه می‏توان زهرای علیهاالسلام خسته را با بیت‏الاحزان و علیِ علیه‏السلام دل شکسته را با چاه؛ تنها گذارد!
بعد از شما از کدامین داغ، آتش به جان شویم؟ از بقیع یا کربلا؟ از لحظه‏های نیلیِ یاس، یا دست‏های حضرت عباس علیه‏السلام ؟
از خاطرات دردناک حضرت زینب علیهاالسلام ، یا از گلوی خسته تنهاترین سجاد علیه‏السلام ؟
یا سیّدی! یا رسول‏اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ؛ فدایتان! فدای آن لحظه‏ای که آسمان سر بر داشت و قامت دلارای شما را به نظاره نشست! «لَولاکَ لَما خَلَقْتُ الاَفْلاک».
چگونه می‏توانم باور کنم که امروز، مدینه، سوگ شما را به مرثیه بنشیند! مگر می‏شود جاری‏ترین نور الهی، خاموشی گُزیند! مگر می‏شود آسمان، تمام پنجره‏های آبی‏اش را، سیاه‏پوش کند! مگر می‏شود، بغض‏ها بر گلوی ابرها ببارند و پرندگان، سر به تنهایی فرو برده، مویه‏های غریبانه بنوازند! به خدا که امروز، روز اندوه زمین است! اندوهی که هزاران عاشورا در وسعت آن گم می‏شوند! اندوهی که تمام دردها و داغ‏های عالم، با بیت‏الاحزان حضرت زهرا علیهاالسلام پیوند می‏خورد.

*******
در سوگ احمد(صلی الله علیه و آله و سلم)

امشب، شب گریه ستاره‏هاست. امشب، شب سراسیمگی ابر پاره‏ها و شب ضجّه همه سیاره‏ها است. امشب، زمین نظاره گر اشک‏های مهتاب است. امشب، دل آسمان گرفته و آرامش از همه جا رخت بربسته است. آری، این‏ها همه در سوگ احمد است؛ او که اگر نگاه سبزش نمی‏بود، هیچ سبزه‏ای در جهان نمی‏رست و اگر صدای گام هایش گوش تاریخ را نوازش نمی‏داد، جغرافیای عشق بی‏رنگ می‏شد. آفتاب گرم دست‏های او بود که یتیمی جهان را جبران کرد. حسن یوسف، پرتویی از تجلی آفتاب زیبایی اوست. دم عیسوی از تنفس او برکت یافته و عصای همت او، ساحران سیه‏پوش کفر و نفاق را از اتاق اندیشه‏ها اخراج کرد و باران صفا و سادگی او، بر جلگه‏های جوامع، همه انسان‏ها را به سمت حاصل‏خیزی هدایت نمود.

*******
در سوگ پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)

جهان از بعد تو ماتمسرا شد يارسول اللَّه
زمين و آسمانها در عزا شد يارسول اللَّه
سينه از دود آه غم شده سرتاسر عالم
به دلها حجله ماتم بپا شد يارسول اللَّه
به عرض تسليت جبريل از اين ماتم عظما
حضور حيدر و خيرالنسا شد يارسول اللَّه
ز چشم بوذر و مقداد و سلمان اشك مى ‏ريزد
به هجرانت مدينه مبتلا شد يارسول اللَّه
ببين اى خواجه ‏لولاك با چشمان اشك آلود
حسين و زينبين و مجتبى شد يارسول اللَّه
زجا برخيز و بين آمد شروع غربتِ مولا
عجب حقّ ذوی القربى ادا شد يارسول اللَّه
بجاى تسليت از دختر مظلومه ات زهرا
در آتش شعله ور بيت الولا شد يارسول اللَّه
ميان شعله ‏هاى آتش واز ضربت مسمار
زيكديگر گل و غنچه جدا شد يارسول اللَّه
سماوى زين غم عظمى به سوز و آه مى گويد
جهان از بعد تو ماتم سرا شد يارسول اللَّه

*******
ارمغانی پربار

ملایک آسمان صف در صف بر در بهشت به استقبال ایستاده‏اند. بهشت را عطر محمّدی فرا گرفته است. جبرئیل این ملک محبوب به وداع رسول خدا آمده است و به استقبال او در عروجش به سوی معبود. جبرئیل در سویی و میکائیل در سویی دیگر و فرشته مرگ روبرو. به اذن خدا، نور پرفروغ روح الهی رسولش صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم از تن پر می‏کشد و در پس همه آزارها، طعنه‏ها، کینه‏ها، سنگ زدن‏ها و اهانت‏ها و نافرمانی‏ها، آرامِ آرام به سوی معبود روان می‏شود در حالی که حیاتی نو در عالم خاک جاری کرده و بوستانی پربار و خوش گوار به ارمغان آورده است. سلام و رحمت بی‏پایان حق بر او و برخاندان او.

*******
نگرانی پیامبر اکرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم وسلم)

سال‏هاست که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم وسلم آزار مخالفان و دشمنان را به جان خریده است تا نهال با برکت اسلام را بپروراند و ریشه‏هایش را دوامی جاودانه دهد و اینک گاه وداع نزدیک می‏شود. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم وسلم چون مادری مهربان و رئوف که کودک خود را ترک گوید نگران امت اسلامی است. او بارها و بارها در خطبه‏های بسیار و به بهانه‏های مختلف یاران خود را از فتنه‏های بعد از خود حذر می‏دهد و پیوسته اصحاب را سفارش می‏کند که سخنانش را از یاد نبرند و سنّت او را رها نکنند و از اهل بیت او و از قرآن کریم دست برندارند و سرپیچی نکنند. رسول خدا به سوی معبود می‏شتابد. هرچند غم از دست دادن پیامبری چنین مهربان، و رسولی چنین آسمانی هرگز از میان امت اسلامی رخت برنمی‏بندد.
روح حیات در عالم خاک
اینک روشن‏ترین بهانه هستی، آشکارترین حجت خدا، مخاطب «لُولاکَ لَما خَلَقْتُ الاَْفْلاکَ» در خاک می‏شود و عالم خلقت که به بهانه وجود او مجال حضور یافته بود در تحیّر رحلت او فرو می‏ماند. فرشته مقرب الهی، ملکِ مرگ هنوز مبهوت آن جلال و شکوه است که گاه رحلت، روح بلند او را دربرگرفته بود. بهشت در پسِ قرن‏ها انتظار به میزبانیِ او زیور بسته و عالم خاک در حسرت کوچ او به غم نشسته است، و انسان در این میان، در انسانیت خود و در شرافت و سعادت خود تا ابد مرهون و مدیون اوست که او باران لطف خدا بود بر جامعه بشری و روح حیات و هشیاری انسان در کالبد بی‏روح عالم خاک. سلام و درود جاودانه خدا بر او باد.

*******
در لحظات وداع

گاهِ وداعِ پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم فرا رسیده است. علی مرتضی، فاطمه زهرا، حسن و حسین ـ که سلام خدا بر آنان باد ـ پژمرده و اندوهبار چون پروانگانی بر دور شمع، بر گردش حلقه زده‏اند. سر مبارک رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم وسلم بر روی سینه برادرش علی مرتضی علیه السلام است. آسمان از پرواز فرشتگان لبریز است. گروهی می‏آیند و گروهی می‏روند. روح بلند و ملکوتی پیامبر از میان دست‏های مهربان علی علیه‏السلام به آسمان پرگشود. علی دست‏ها را که هنوز پر از بوی خوش پیامبر بود بر چهره کشید. ملایک الهی به یاری آمدند و رسول گرامی اسلام ـ که درود خدا بر او باد ـ به دست یار و یاور تنهایی‏ها و همدم سختی‏هایش علی علیه‏السلام غسل داده و کفن شد. در و دیوار گویی که فریاد و ناله می‏کرد و اشک، تنها مرهمی بود که بی‏صدا دل یاران را تسلا می‏داد.

*******
نور الهی

تو چراغ روشن هدایتی که خدایت می‏فرماید: «ای پیامبر، تو را گواه و شاهد و مژده‏دهنده و بیم دهنده فرستادیم و تو را دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او و چراغی روشنی‏بخش.
تو نور خدایی و نور خدا خاموشی نمی‏گیرد. با عروج تو و با رحلت جانگدازت هرچند حرمان حضورت بر عالم سایه افکند، امّا انوار وجود تو هماره تا ابد خواهد تابید که عالم به نور وجود تو زنده است و بر محور وجود تو می‏گردد.ای رسول پاک خدا، ای بزرگ‏ترین آیه خلقت.
به نام پاک تو
تو را ای رسول خدا،ای برگزیده پاک،ای پیام‏آور رحمت و مهر، چه بخوانم که در کلام نمی‏گنجی و در وصف نمی‏آیی. آنان که تو را ساحر و مجنون لقب دادند، چه زیان‏کار در آتش جهل و کینه خود سوختند و آنان که از فرمان تو سر پیچیدند چه خسران زده به هلاکت رسیدند. و من اینک در گاه رفتنت ای بلندترین کمال انسانی وای پر شکوه‏ترین جلوه انسانیّت، تو را به نام بلندت می‏خوانم تا تسلای دل حرمان زده‏ام باشی.ای رسول خدا،ای پیامبر پاک خدا، جان‏ها فدای نام تو باد.

*******
آینه صبوری

ای نور الهی فرو تابیده در عالم خاک،ای زلال لطف خدا در بوستان خلقت،ای عمیق‏ترین آینه نکویی‏ها و خوبی‏ها، رفتنت چنان غم فزا بود که عالم را تا همیشه‏ای جاودانه در حسرت خود خواهد گداخت. در غم رفتن تو، خدا خلقت را به صبوری فراخواند و گرنه بر عالم هستی در وداع باتو چه می‏گذشت؟ زمین به مرهم قدم‏هایی که تو بر او نهاده بودی بر جا ماند و ماه به لذّت آن لحظه که تو به سویش اشاره نمودی و به دو نیمه‏اش کردی برپا ایستاد. صبوری را عالم هستی از تو به ارمغان گرفته بود، ای صبورترین آینه ایستادگی، عالم همه فدای نام پاک تو باد.

*******
واسطه فیض الهی

فیض خدا از دریچه وجود تو فرو می‏بارد. لطف خدا از چشمه وجود تو بیرون می‏جوشد و در دشت خلقت جاری می‏شود. تو پیوند میان خدا و انسانی و انسان با ریسمان تو با خدا می‏پیوندد.ای واسطه فیض الهی، در رحلت جانسوزت و در عروج الهی‏ات هرگز غایب نشدی که تو عین حضوری و غیبت در غیر تو معنا می‏شود و ما که از دیدن تو و شنیدن طنین خوش آهنگ صدایت و بوییدن شمیم حضورت محروم مانده‏ایم بر حرمان خود می‏گرییم ای یار مهربان، ای رسول رحمت، ما را دریاب که سخت دلتنگیم.

*******
تلاشی بی‏مانند

رسول گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم ، هماره با عشق به انسان‏ها، رسالت بزرگ و خطیر خود را بر دوش گرفت. نگرانی او برای امتش و تلاش او برای نجات آنان از دست فریب‏ها، خدعه‏ها، نادانی‏ها و به انجام رساندن رسالتش بی‏مانند بود. تا آن جا که خود فرمودند: «هیچ کس آن قدر که من در راه خدا اذیّت دیدم اذیت نکشید».
رحمت و درود بی‏پایان الهی بر آن پیام‏آور مهربان.

*******
بهانه هستی

سال‏های سال از رحلت جانسوز تو می‏گذرد، امّا هنوز در ذره ذره عالم خاکی، بوی عطر تو پیچیده است. دل‏های مؤمنان هنوز طنین خوش الحان صدای تو را پژواک می‏کنند و خورشید، هر صبح از خجلت روی تو سرافکنده طلوع می‏کند.ای نور خدا، سال‏ها از عروجت به خانه معبود می‏گذرد امّا هنوز نگاهت گردونه خلقت را می‏چرخاند و وجود مبارکت حیات را در عالم هستی جاری می‏کند. ای دریچه فیض خدا،ای بلندترین بهانه هستی، ای رسول پاک خدا، سلام و درود بی‏انتهای حق برتو و بر خاندانت باد.

*******
اتمام حجّت

رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم ، چراغ روشن هدایتی بود که دست مهربان الهی در مسیر حرکت انسان‏ها بیفروخت تا راه سعادت و شقاوت روشن گردد و کس به جهالت ره نسپرد. مسیرحرکت انسان با حضور پر فیض او دیگر تاریک و ناشناخته نیست. و جز آنان که چشم بربندند و کوری پسندند و شقاوت برگزینند، کسی گمراه نخواهد شد. وجود پر برکت آن رسول الهی حجت خدا را بر بشر تمام کرد و بهانه و عذری باقی مگذاشت. پس آنان که در پی سعادتند منش او را پیشه کنند، به راه او روند و کلام او را درعمل به کار گیرند که به یقین، اینان به سعادت رسند.

*******
حصار امن

رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم امت نوپای اسلامی را ترک می‏گوید در حالی که سخت نگران آینده این امت است. در تمام مدت رسالت خود بارها و بارها یاران را به توصیه‏ها و سفارشات مختلف ارشاد فرموده است و تا آخرین لحظات عمر نیز از این ارشاد فرو نمی‏نشیند و برای رهایی امت از انحراف و گمراهی آنان را به دو حصار امن و محکم یعنی قرآن و اهل بیت علیهم‏السلام سفارش کرده و تأکید می‏کند که هرگز این دو ریسمان محکم نجات را رها نکنید که جز به واسطه این دو به سعادت نخواهید رسید. زهی سعادت آنان که کلام او را با گوش جان بشنوند و به این دو ریسمان الهی تمسک جویند و رستگار شوند.

*******
اندوه جاودانه

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام یار و یاور پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم در لحظات سختی و تنهایی و برادر و ولیّ امر او در هنگام رحلت او چنین می‏فرماید: «پدر و مادرم فدای توای رسول خدا، با مرگ تو رشته پیامبری و فرود آمدن پیام الهی و اخبار آسمانی گسست. مصیبت تو، دیگر مصیبت‏دیدگان را به شکیبایی واداشت و همه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد. اگر به شکیبایی امر نمی‏کردی و از بی‏تابی نهی نمی‏فرمودی، آن قدر اشک می‏ریختم تا اشک‏هایم تمام شود و این درد جانکاه همیشه در من می‏مانْد و اندوهم جاودانه می‏شد که همه این‏ها در مصیبت تو ناچیز است. چه باید کرد که زندگی را دوباره نمی‏توان بازگرداند و مرگ را نمی‏شود مانع شد پدر و مادرم فدای تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و در یاد خود نگه دار».

*******
مرهم دل

مهدی جان،ای شیرین‏ترین مرهم دردها و سختی‏ها،ای گواراترین تسلا در فقدان رسول خدا، امروز ما همه به تعزیت تو می‏گرییم و به هم‏دردی تو ناله سر می‏دهیم‏ای شبیه ترینِ خلق در صورت و سیرت به رسول خدا، در این مصیبت بزرگ ما به تسلیت تو سیاه می‏پوشیم بیا، بیا و ما را که در حرمان زیباترین انوار بهشتی و در حسرت دیدار روشن‏ترین خورشیدهای نبوت و امامت سوخته دل گشته‏ایم به زلال نگاهت تسلا ده و در داغ جانسوز رحلت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم وسلم مرهم دلمان باش.ای همه امید ما، مهدی جان.

*******
پیامک های تسلیت نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)

*در شب رحلت خاتم انبیا، محمد مصطفی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم فرشتگان عرش می‏گریند. عاشقانش با چشمانی اشک‏آلود، مرثیه غم می‏سرایند. ما نیز در شب رحلت آسمانی‏اش در سوگ می‏نشینیم.
*رحلت پیامبر اعظم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم معراج وصال اوست با حضرت دوست. رحلت جانسوزش را به عاشقان رسالتش تسلیت می‏گوییم.
*در شب رحلت پیامبر اعظم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم ، چون شمع، شعله شعله می‏سوزیم و آب می‏شویم، اشک غم می‏ریزیم و بی‏تاب می‏شویم. عروج آسمانی‏اش را تسلیت می‏گوییم.
* باور کن آسمان، تاب تنهایی نمی‏آورد و کمرش زیر داغت، خم خواهد شد.
* وقتی تو رفتی، چشمان آسمان سیاهی رفت و اشک از نگاه ستاره غلتید.
*فقدان رسولان، پشت اهالی ایمان را می‏شکند و عشق را داغدار می‏کند؛ رحلت رسول اعظم اسلام تسلیت باد!
*يا رسول الله صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ! مثل تو ديگر در پهنه زمين تكرار نخواهد شد، اما با تكرار صلوات بر تو، نور حضورت را در قلب خود احساس مى‏كنيم.
*ای نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)با غروب آفتاب تو، كعبه تا قيامت سيه‏پوش گشته و زمزم، اشك عزا به رخسار مكه مى‏ريزد.

*******
داغ جگر سوز

هنگامه رنج و غم و ماتم شده امشب
گريان، زغمى ديده عالم شده امشب
آهنگ سرشكم، كه رسد بر لب مژگان
با اين دل سودا زده همدم شده امشب
پايان شب آخر ماه صفر است اين
يا آنكه زنو ماه محرّم شده امشب
مهتاب، رخ خويش نهان كرد زماتم
چون رحلت پيغمبر خاتم شده امشب
از داغ جگر سوز نبى سيّد ابرار
نخل قد زهرا و على خم شده امشب
شد كار فلك، خون جگر خوردن از اين غم
گردون، ز محن با رخ درهم شده امشب
سيماى جهان، غرقه خون دل «ياسر»
در سوگ رسول اللّه اعظم شده امشب
(محمود تارى «ياسر»)

*******

بعد از تو، اي محمود احمد
باردگر، ياد تو زد آتش به جانم
جا دارد از اندوه، در سوگ وفاتت
گر جاي اشک، ازديدگانم، خون چکانم
اي سوره عشق
اي آيه مهر
اي چشمه نور
اي اختر تابنده، اي ياد معطر
اي برترين و آخرين پيغام آور
اي پانهاده بر بلنداهاي افلاک
اي همنشين بينوا بر بستر خاک
رفتي ولي ما را به دست غم سپردي
اي چشمه مهر و وفا
اي خوب،... اي پاک!
در روزهاي تيره و شبرنگ " بطحا"
در ظلمت کور کوير جاهليت
مشعل به کف، درد آشنا، ره مي سپردي
در اوج خشم و کينه ديرين" يثرب"
در سنيه ها بذر محبت مي فشاندي
پاک و مبرا بودي از هر لغزش و عيب،
اي شاهد غيب!
سيماي تو آئينه ايزد نما بود
چشم خدا بين تو هم، چشم خدا بود
اي وارث خط شفقگون رسالت
دردا...دريغا!
اي امي گويا!... از آن روزي که رفتي
ما همچنان در انتظاري تلخ مانديم
زآندم که ما غمنامه سوگ تو خوانديم
از ديدگان، بر مزرع دل، خون فشانديم
بعد از تو، اي محمود احمد، اي محمد(ص)
ديگر بلال، " الله اکبر" برنياورد
جبريل، از سوي خدا ديگر نيامد
خوش روزگاري داشتيم اندر کنارت
اما دريغ، آن روزها ديري نپائيد
رفتي... ولي از ياد ما هرگز نرفتي.
بعد از تو اشک ديده مان هرگز نخشکيد
بعد از تو خاطرهايمان هرگز نياسود
بعد از تو، امت در غمت صاحب عزا بود
بعد از تو، اي يار ضعيفان، قصه ما
غم بود و حرمان بود و درد تازيانه
يا کنج زندان، يا اسارت، يا شهادت
آزارها و حمله هاي وحشيانه
بعد از تو، اولاد علي، آواره گشتند
بر خون سجود آورده و در خون نشستند
بعد از تو، ما مانديم و غوغاي سقيفه
بعد از تو، ما مانديم، با زهراي مظلوم
آن چهره اي که بارها بوسيده بودي
آزرده و سيلي خور دست ستم شد
در کوفه محراب علي گرديد گلگون
صحراي سرخ کربلا رنگين شد از خون
بعد از تو فرزندان زهرا کشته گشتند
لب هاي قرآن خوان و حقگوي" حسين" ات
آماج ضربت هاي چوب خيزران گشت
يار وفادارت، " ابوذر"
چون عاشقان، در غربت تبعيد، جان داد
" عمارياسر" کشته گرديد
فريادهاي " مالک اشتر" فروخفت
بيدارهامان بر فراز دار رفتند،
اي بنده خوب خداوند!...
بعد از تو ما مانديم و ميراث شهيدان
بعد از تو ما بوديم و خيل سوگواران
رفتي تو، اي تنديس اخلاق و فضائل
از عقل کامل!
رفتي ولي ما را به دست غم سپردي
يادت گرامي باد، اي ياد معطر
اي نامت احمد،
نامت بلند و جاودان باد،
اي« محمد»
جواد محدثي
ماهنامه اشارات، شماره 48
ماهنامه اشارات، شماره 59
ماهنامه اشارات، شماره 83
ماهنامه اشارات، شماره 94
ماهنامه اشارات، شماره 106
ماهنامه گلبرگ
www.payambarazam.ir
www.shiati.ir
www.hawzah.net