نویسنده: علی نصیری

 

مقدمه

تفسیر به‌رأی، یا تحریف معنوی، از جمله مباحث پرچالش و در عین حال، بسیار تأثیرگذار علوم قرآنی است که با توجه به هشدار مکرر روایات از آن، از آغاز، مورد توجه مفسران و قرآن پژوهان قرار گرفت. از این جهت، در مقدمه عموم تفاسیر فریقین و نیز کتب علوم قرآنی، از آن گفت‌وگو شده است‏‏؛‏‏ اما به نظر نگارنده، این مباحث همچنان به گفت‌وگوی زیادی نیاز دارد، زیرا هنوز هم افزون بر ابهام در مفهوم تفسیر به‌رأی، معیارها و ملاک‌های تمییز تفسیر صحیح از تفسیر به‌رأی، روشن نشده است.
شاهد سخن آن که معمولاً سبک‌های تفسیری مختلف، یکدیگر را به تفسیر به‌رأی متهم می‌کنند. نگریستن در گفتار صاحب‌نظران این فن نشان می‌دهد که هیچ کس در صدور روایات نهی کننده از تفسیر به‌رأی و حرمت آن تردید ندارد. آنچه در آن اختلاف شده، مفهوم تفسیر به‌رأی است. علت عدم تردید در حرمت و ممنوعیت تفسیر به‌رأی، وجود روایات بسیار در این زمینه است که از پیامبر و اهل بیت‏‏ (علیهم السلام)‏‏ رسیده و همه صحابه و تابعان نیز بر صحت آن‏ها صحّه گذاشته‌اند‏‏؛‏‏ به گونه‌ای که حتی گفته‌اند، بسیاری از بزرگان صحابه و تابعان، به دلیل بیم از در غلتیدن در تفسیر به‌رأی، از هرگونه اظهار نظر در زمینه قرآن اجتناب می‌کردند.‏‎(1)‎‏ حتی برخی بزرگان، مدعی تواتر معنوی روایات ناهی از تفسیر به‌رأی شده‌اند.‏‎(2)‎
در روایتی بسیار معروف از پیامبر ‏‏(صلی الله علیه و آله و سلم)‏‏ چنین آمده است:
«من فسّر القرآن برأیه فلیتبوّأ مقعده من النار»‏‏؛‏‎(3)‎‏ هر کس قرآن را از روی رأی خود تفسیر کند، جایگاه خود را در آتش فراهم می‌سازد.
در برخی روایات آمده است که تفسیر به‌رأی، حتی اگر با واقع مطابقت کند، پاداشی به همراه ندارد. امام صادق ‏‏(علیه السلام)‏‏ فرمود:
«من فسّر القرآن برأیه فأصاب لم یوجر وإن أخطأ کان إثمه علیه»‏‏؛‏‎(4)‎‏ هر کس قرآن را طبق رأی خود تفسیر کند، اگر مطابق واقع باشد، پاداشی ندارد و اگر خطا کرده باشد، گناهش بر عهده اوست.
در برخی روایات، تفسیر به‌رأی تا سر حد کفر بر شمرده شده است:
«... ومن فسّر برأیه آیة من کتاب الله فقد کفر»‏‏؛‏‎(5)‎‏ هر کس یک آیه قرآن را طبق رأی خود تفسیر کند، کافر شده است.
در روایتی از پیامبر ‏(صلی الله علیه و آله و سلم)‏‏ تأویل ناصحیح قرآن، یکی از نگرانی‌های آن حضرت از امت برشمرده شده است:
«إنّما أتخوّف علی اُمّتی من بعدی ثلاث خصال: أن یتأوّلوا القرآن علی غیر تأویله...»‏‏؛‏‎(6)‎‏ بر امتم پس از خود، از سه چیز بیمناکم، این‌که قرآن را بر غیر تأویل (صحیح) آن به تأویل برند... .
در شماری روایات، برخی از مدعیان تفسیر، همچون قتاده، به دلیل تکیه به آرای شخصی در تفسیر قرآن، نکوهش شده‌اند.‏‎(7)‎
افزون بر روایات نهی از تفسیر به‌رأی، از اظهار نظر درباره قرآن، بی تکیه به دلیل علمی‌ نیز نکوهش شده است، در روایت نبوی چنین آمده است:
«من قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوّأ مقعده من النار»‏‏؛‏‎(8)‎‏ هر کس درباره قرآن سخنی بی علم بگوید، باید برای خود جایگاهی از آتش فراهم سازد.
ما در این مقاله، نخست به صورت کوتاه و گذرا، مفهوم تفسیر به‌رأی را از نگاه‌ اندیشه‌وران مسلمان بررسی می‌کنیم، آن گاه به بررسی دیدگاه امام خمینی‏‏ (رحمةالله علیه) در این باره می‌پردازیم.

مفهوم تفسیر به‌رأی از نگاه اندیشه‌وران

شیخ طوسی پس از ذکر روایات ناهی تفسیر به‌رأی، پس از آن‌که تأکید می‌کند که ظاهر این روایات، یعنی تفسیر اجتهادی قرآن، متروک است، معانی قرآن را به چهار دسته تقسیم کرده، تفسیر به‌رأی را ناظر به دو دسته مجمل و الفاظ مشترک دانسته است.‏‎(9)‎‏ بر این اساس، از نظر شیخ طوسی، اظهار نظر قطعی، بی‌استناد به روایات صحیح در موارد مجمل، همچون: ‏(‏أقِیمُوا الصَّلوةَ‏) ‏‏و مشترک لفظی، مستلزم تفسیر به‌رأی است. فیض کاشانی پس از بررسی روایات، تفسیر به‌رأی را به دو معنا دانسته است:
1. تفسیر از روی میل و هوای نفس، به هدف تحمیل دیدگاه شخصی.
2. تفسیر بدون رعایت اصول و قواعد آن.‏‎(10)‎
علامه طباطبایی‏‏ (رحمةالله علیه) در مفهوم تفسیر به‌رأی، ده دیدگاه به شرح ذیل نقل کرده است:
تفسیر با فقدان دانش‌های لازم؛
تفسیر آیات متشابه‏‏؛
تفسیر به منظور تقویت دیدگاه شخصی‏‏؛
ادعای دستیابی قطعی به مراد خداوند‏‏؛
تفسیر از روی استحسان عقلی‏‏؛
اظهار نظر درباره مشکلات قرآن بدون آگاهی از دیدگاه‌های صحابه و تابعان‏‏؛
اظهار نظر در قرآن به رغم آن که می‌داند که حق جز آن است‏‏؛
تفسیر قرآن بی دلیل علمی‏‏؛
تفسیر بر اساس ظواهر آیات، بر این اساس که برای قرآن ظهوری منعقد نمی‌شود‏‏؛
عمل به ظواهر قرآن، بر اساس این دیدگاه قرآن دارای ظهور است‏‏؛
اما قابل دستیابی برای ما نیست.
علامه طباطبایی خود معتقد است که مقصود از تفسیر به‌رأی، استبداد و استقلال در تفسیر قرآن است. بنابراین، برای گریز از تفسیر به‌رأی باید از غیر قرآن کمک گرفت. ایشان بر اساس دیدگاه طولی بودن سنت در برابر قرآن، بر این باور است که برای تفسیر قرآن تنها باید از قرآن کمک گرفت.‏‎(11)‎
آیت الله معرفت پس از ذکر دیدگاه‌های مختلف در این زمینه، دیدگاه فیض کاشانی را پذیرفته که تفسیر به‌رأی، به یکی از دو معنا، به کار رفته است: تحمیل رأی‏‏؛‏‏ تفسیر بدون رعایت قواعد.‏‎(12)‎
در میان عالمان اهل سنت، بغدادی چنین آورده است:
علما می‌گویند: نهی از اظهار نظر از روی رأی در قرآن، در حق کسی وارد شده که قرآن را طبق مقصود نفسانی خود تفسیر کرده و از هوای نفس خود پیروی می‌کند. این امر می‌تواند، از روی علم باشد، بسان باطنیه و خوارج که قرآن را برای تثبیت بدعتشان تفسیر می‌کنند‏‏؛‏‏ گاه نیز می‌تواند از روی جهل باشد‏‏؛‏‏ اما تأویل یعنی ارائه معنایی از آیه بر اساس استنباط که با آیات قبل و پس از آیه هماهنگ بوده و با کتاب و سنت مخالفت نداشته باشد، از نظر علما جایز است.‏‎(13)‎
شاطبی مفسران را به سه دسته تقسیم کرده است:
1. در صدر، راسخان در علم‌اند‏‏؛‏
2. خود می‌دانند که بدان حدّ نرسیده‌اند‏‏؛‏
3. شک دارند که به این حد رسیده‌اند.
دسته دوم و سوم، از نظر شاطبی، مشمول نهی از تفسیر قرآن‌اند.‏‎(14)‎
قرطبی به نقل برخی صاحب‌نظران، آورده است که مقصود از تفسیر به‌رأی، تفسیر از روی هوا و هوس و بدون برگرفتن از بزرگان سلف است.‏‎(15)‎
در این بین، محمّد حسین ذهبی، از متأخران، معتقد است که رأی، به معنای اجتهاد است و اجتهاد می‌تواند، بر قواعد و اصول صحیح یا ناصحیح استوار باشد، پس تفسیر به‌رأی، به دو قسم ممدوح و مذموم منقسم است.‏‎(16)‎
مسأله قابل توجه در این میان این است که بررسی تاریخ فقه، تفسیر، کلام و هر جا که میان عقل و نقل تقابل وجود دارد، نشان می‌دهد که سه نوع تفکر، در برخورد با متون دینی، اعم از قرآن و حدیث در میان اندیشه‌وران مسلمان پدید آمد:

1. تفکر نقل گرایی

مدافعان این تفکر معتقدند که در تقابل عقل و نقل، مطلقاً نقل مقدم است. آنان هرگونه عقل‌گرایی در برخورد با متون دینی را تخطئه کرده، هرگونه تأویل آیات و روایات، حتی در موارد تعارض با عقل قطعی را ناروا می‌دانند. این اندیشه در فقه، مکتب فقهی مدینه و در حدیث و کلام، مکتب اهل حدیث و ظاهرگرا را پدید آورد. مالک بن انس و احمد بن حنبل، از بنیان‌گذاران این تفکراند.

2. تفکر عقل‌گرای افراطی

بنیان‌گذاران این مشرب فکری، بر این باورند که در تقابل عقل و نقل، مطلقاً عقل مقدم است. از نظر آنان، عقل افزون بر تشخیص حسن و قبح افعال و صفات، و تأویل متون دینی، حتی قادر به پدید آوردن احکام شرعی در عرصه‌هایی است که شرع در آن ساکت است. بر اساس این تفکر، عقل نه تنها وسیله استنباط احکام شرعی از کتاب و سنت است، بلکه خود می‌تواند، به عنوان آبشخور استخراج احکام، نقش‌آفرینی کند. پدید آمدن نهضت رأی و قیاس در میان فقه اهل سنت و افزوده شدن عناوینی چون قیاس، استحسان، سد ذرایع و مصالح مرسله به منابع اجتهاد که اوج آن در فقه ابوحنیفه خود نمایی کرد و نیز ظهور معتزله در تاریخ کلام اهل سنت، از دستاوردهای این رویکرد فکری بوده است.

‏‏3. تفکر اعتدال‌گرایان

این تفکر، در سایه تعلیم اهل بیت ‏‏(علیهم السلام)‏‏، در میان پیروان آنان، البته نه تمام فرق شیعه، رخ نمود. ائمه ‏‏(علیهم السلام)‏‏ در تمام موضع‌گیری‌های خود در برخورد با قرآن و سنت، ضمن تقبیح نقل‌گرایی مفرط که عقل را از هر جهت ناکار آمد می‌سازد، عقل‌گرایی افراطی و نظر مدافعان مکتب رأی و قیاس را نیز مردود دانسته‌اند. شیوه اهل بیت اعتنا و اعتماد به عقل در موارد بایسته، بر اساس ضوابط و قواعد صحیح است.
از نمونه‌های شایع آن، دعوت امام صادق ‏‏(علیه السلام)‏‏ به مراجعه به قرآن و استخراج احکام از آیاتی نظیر ‏(‏وَما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَج‏)‎(17)‎‏ است‏‎(18)‎‏ که خود نوعی تجویز عقل‌گرایی در برخورد با آیات است و در کنار آن، نکوهش ابان بن تغلب، از تکیه کردن به قیاس عقلانی در مسأله دیه است.‏‎(19)‎
بر این اساس، آنچه در روایات، درباره نکوهش از رأی گرایی در تفسیر قرآن رسیده است، ناظر به عقل‌گرایی از نوع دوم و افراطی است که شخص گمان می‌برد، تمام اسرار و مفاهیم قرآن را بی‌توجه به سنت و رهنمایی معصوم می‌تواند فرا چنگ آورد. روایت ‏‏«إنّما یعرف القرآن من خوطب به»‏‎(20)‎‏ و ‏‏«لیس شیء أبعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن»‏‎(21)‎‏ ناظر به این نکته است، چنان که تمام روایاتی که هم صدا با قرآن، تفکر و تدبر و تفسیر قرآن را تجویز کرده‌اند، به عقل‌گرایی از نوع معتدل و میانه که ضمن بها دادن به عقل، بر مراجعه به روایات صحیح پای می‌فشارد، ناظراند.‏‎(22)‎‏ بنابراین، تعبیر نهی از رأی‌گرایی در تفسیر، با عقل‌گرایی در تفسیر تفاوت دارد. تعبیر سنت ناظر به عقل‌گرایی مفرط است‏‏؛‏‏ از این جهت، تفسیر به‌رأی، هماره نکوهیده و مذموم است و چنان نیست که به گمان محمد حسین ذهبی، به مذموم و ممدوح قابل تقسیم باشد.

مفهوم تفسیر به‌رأی از نگاه امام خمینی

از مجموعه گفتاری که از حضرت امام، در زمینه تفسیر به‌رأی انعکاس یافته، به دست می‌آید که تفسیر به‌رأی از نظر ایشان، در یکی از چهار معنای ذیل به کار می‌رود:
1. یک‌سونگری در تفسیر قرآن‏‏؛‏‏ 2. تفسیر آیات الاحکام بی یاری جستن از روایات‏‏؛‏‏ 3. تحمیل آرا بر قرآن‏‏؛‏‏ 4. تفسیر آیات بدون برخورداری از دانش‌های بایسته تفسیری.
این چهار معنا می‌تواند، ماهیت و مؤلفه‌های تفسیر به‌رأی باشد‏‏؛‏‏ به این معنا که با تحقق همه یا هر یک از آن‌ها، مفهوم تفسیر به‌رأی تحقق می‌یابد. اینک به اختصار به بررسی این چهار مفهوم می‌پردازیم.

1. یک‌سونگری در تفسیر قرآن

بر هر قرآن‌شناسی آشکار است که بخشی از گزاره‌های قرآن، به ابعاد معنوی و آن جهانی ناظر است‏‏؛‏‏ نظیر دعوت قرآن به ذخیره کردن زاد و توشه برای آخرت و تشویق مؤمنان به عبادت و برخاستن برای ادای نماز شب و تلاوت قرآن. بخشی دیگر از گزاره‌ها نیز ابعاد مادی و این جهانی را در بر می‌گیرد‏‏؛‏‏ نظیر دعوت قرآن به آباد کردن دنیا یا جهاد و مبارزه با کافران و مشرکان.
عدم توجه به این نکته و اصرار بر معنوی و آن جهانی بودن همه آیات قرآن یا مادی و این جهانی بودن گزاره‌های قرآن که از سوی برخی مفسّران ادعا شده، همان یک‌سونگری در قرآن است که از نظر امام خمینی، یکی از مصادیق تفسیر به‌رأی است. گفتار ایشان درباره دسته نخست مفسران که همه آیات قرآن را در بعد معنوی خلاصه کردند، چنین است:‏
‏‏بسیاری از زمان‌ها بر ما گذشت که یک طایفه‌ای فیلسوف ... عارف و صوفی و متکلم و امثال ذلک که دنبال همان جهات معنوی بودند، این‌ها گرفتند آن معنویات را، هر کسی به اندازه ادراک خودش، و تخطئه کردند قشریون [را‏‎[‎‏... وقتی دنبال تفسیر قرآن رفتند ... اکثر آیات را برگرداندند به آن جهات عرفانی و جهات فلسفی و جهات معنوی، و به کلی غفلت کردند از حیات دنیاوی و جهاتی که در این‌جا به آن احتیاج هست.‏‎(23)‎
در جایی دیگر نیز در انتقاد از برخورد عرفا با قرآن و یک‌سونگری آنان چنین آورده‌اند:
عرفا اسلام را قبول داشتند، لکن تمام مسائل را برمی‌گرداندند به آن معانی عرفانی، مسائل روز قائل نبودند. حتی اگر روایتی یا آیه‌ای در جهاد می‌آمد، این‌ها همان «جهاد نفس» را می‌گفتند هست. و اسلام را با یک صورت دیگری غیر از آن صورت واقعی که جامع است، جامع همه اطراف است، نظر می‌کردند.‏‎(24)‎
نیز آورده‌اند:
طایفه‌ای که قرآن را و احادیث را تأویل می‌کردند به «ماورای طبیعت» و به این زندگی دنیا اصلاً توجه نداشتند. به حکومت اسلامی‌ توجه نداشتند.‏‎(25)‎
امام خمینی همچنین در انتقاد از یک‌سونگری کسانی که همه گزاره‌های قرآنی را مادی و این جهانی می‌دانند، چنین آورده است:
همان عصر یک دسته دیگری که اشتغال داشتند به امور فقهی و به امور تعبدی، این‌ها هم تخطئه کردند آن‌ها را... این‌ها محصور کردند اسلام را به احکام فرعیه.‏‎(26)‎
از نظر امام، حمل گزاره‌های قرآن بر مسائل مادی و این دنیایی واکنشی در برابر دسته نخست بود:
... بعدها مبتلا شدیم یک عکس العملی در مقابل او ... این طایفه دوم عکس کردند، معنویات را فدای مادیات کردند، آن‌ها مادیات را فدای معنویات کرده بودند و این‌ها معنویات را فدای مادیات کردند. هر آیه‌ای که دستشان می‌رسد و بتوانند، تأویل می‌کنند به یک امر دنیایی، کانّه ماورای دنیا چیزی نیست.... ماورای این عالم خبری نیست‏‏؛‏‏ همه مسائل را فدای همین عالم می‌کنند.‏‎(27)‎

همسانی نظر علامه طباطبایی با امام خمینی در انتقاد از یک‌سونگری به قرآن

علامه طباطبایی در مقدمه ‏‏المیزان‏‏ در انتقاد از گرایش‌های یک‌سونگر در زمینه تفسیر قرآن و در برشمردن انواع یک‌سونگری، به دو نگرش انحصاری عرفانی و مادی اشاره کرده است.
ایشان درباره یک‌سونگری تفاسیر عرفا و متصوفه چنین آورده است:
اما متصوفه به خاطر اشتغالشان به سیر در باطن خلقت و اعتنایشان به شأن آیات انفسی و عدم توجه به عالم ظاهر و آیات آفاقی، در مباحث تفسیری تنها به تأویل بسنده کرده و تنزیل (و تفسیر لفظی آیات) را کنار گذاشتند.‏‎(28)‎
درباره یک‌سونگری مادی‌انگارانه به گزاره‌های قرآن نیز چنین آورده‌اند:
در این دوران مسلک جدیدی در تفسیر رخ نمود و شماری از اندیشه‌وران مسلمان در اثر غوطه‌ور شدن در علوم طبیعی و دانش‌هایی که بر حس و تجربه استوار است و نیز علوم اجتماعی که بر آمار مبتنی است، به مکاتب مادی اروپایی، اعم از مکتب حس‌گرایان (ماتریالیست‌ها) یا مذهب اصالت عمل (پراگماتسیت‌ها) گرایش پیدا کردند. بر این اساس گفتند، امکان ندارد که معارف دینی با دستاوردهای علوم بشری مخالف باشد... ، پس آنچه که دین از آن خبر آورده و علوم آن‌ها را تکذیب کرده است‏‏؛‏‏ نظیر عرش، کرسی، لوح و قلم باید به تأویل برده شوند.‏‎(29)‎
البته دیدگاه امام خمینی و علامه طباطبایی، در تبیین یک‌سونگری قرآن، از این جهت تفاوت دارد که مقصود امام از یک‌سونگری فقها، انکار گزاره‌های متافیزیکی به دلیل عدم سازگاری با دستاوردهای علوم بشری نیست، بلکه مقصود ایشان، عدم اهتمام این دست مفسران به ابعاد معنوی و عرفانی قرآن است.

2. تفسیر آیات الاحکام بدون یاری جستن از روایات

امام خمینی در فرازی از مباحث قرآنی خود، در دفاع از برخی تأویلات عرفا آورده‌اند که این دست تأویلات را اساساً نباید تفسیر تلقی کرد تا احیاناً شائبه تفسیر به‌رأی به نظر آید، بلکه آن‌ها را باید از قبیل استخراج لوازم گفتار الهی دانست:
... استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به‌رأی باشد‏‏؛‏‏ مثلاً اگر کسی از کیفیت مذاکرات حضرت موسی [‏‏(علیه السلام)]‏‏ با خضر و کیفیت معاشرت آن‌ها و شدّ رحال حضرت موسی، با آن عظمت مقام نبوت، برای به دست آوردن علمی که پیش او نبوده، و کیفیت عرض حاجت خود به حضرت خضر ـ به طوری که در کریمه شریفه (‏هَلْ أتَّبِعُکَ عَلَی أنْ تُعَلّمَنِ مِمَّا عُلّمْتَ رُشْداً‏)‎(30)‎‏ ‏‏مذکور است ـ و کیفیت جواب خضر، و عذرخواهیهای حضرت موسی، بزرگی مقام علم و آداب سلوک متعلم با معلم را که شاید بیست ادب در آن هست، استفاده کند، این چه ربط به تفسیر دارد تا تفسیر به‌رأی باشد و بسیاری از استفادات قرآن از این قبیل است. و در معارف، مثلاً اگر کسی از قول خدای تعالی: (‏الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏)‎(31)‎‏ ‏‏که حصر جمیع محامد و اختصاص تمام اثنیه است به حق تعالی، استفاده توحید افعالی کند و بگوید از آیه شریفه استفاده شود که هر کمال و جمال و هر عزت و جلالی که در عالم است و چشم احول و قلب محجوب... را از خود چیزی نیست، و لهذا محمدت و ثنا خاص به حق است و کسی را در آن شرکت نیست، این چه مربوط به تفسیر است تا اسمش تفسیر به‌رأی باشد یا نباشد‏‏؛‏‏ الی غیر ذلک از اموری که از لوازم کلام استفاده شود که مربوط به تفسیر به هیچ وجه نیست.‏‎(32)
آ‏نچه آیت الله معرفت در تحلیل تفاسیر عرفانی آورده و مدعی شده‌اند که گفتار و تفسیر عرفا از باب استشهاد و تداعی معانی است، نه استناد به آیات قرآن، از این رو نباید نام آن‌ها را تفسیر گذاشت، شبیه سخنی است که از امام خمینی‏‏ (رحمةالله علیه) نقل کردیم.‏‎(33)‎
آنگاه حضرت امام نظریه جدیدی در زمینه مفهوم و ماهیت تفسیر به‌رأی ارائه کرده به احتمال زیاد، مقصود از تفسیر به‌رأی، اظهار نظر بی‌استمداد از روایات معصومان در زمینه آیات الاحکام است. گفتار ایشان در این باره چنین است:
علاوه بر آن‌که، در تفسیر به‌رأی نیز کلامی ‌است که شاید آن غیر مربوط به آیات معارف و علوم عقلیه که موافق موازین برهانیه است و آیات اخلاقیه که عقل را در آن مدخلیت است باشد، زیرا که این تفاسیر مطابق با برهان متین عقلی یا اعتبارات واضحه عقلیه است که اگر ظاهری بر خلاف آن‌ها باشد، لازم است آن را از آن ظاهر مصروف نمود‏‏؛‏‏ مثلاً در کریمه شریفه (‏وَجاءَ رَبُّکَ‏)‏ ‏‏و ‏(‏الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی‏)‏ که فهم عرفی مخالف با برهان است، ردّ این ظاهر و تفسیر مطابق با برهان تفسیر به‌رأی نیست و به هیچ وجه ممنوع نخواهد بود، پس محتمل است، بلکه مظنون است که تفسیر به‌رأی، راجع به آیات احکام باشد که دست آرا و عقول از آن کوتاه است و به صرف تعبّد و انقیاد از خزّان وحی و مهابط ملائکة الله باید اخذ کرد‏‏؛‏‏ چنانچه اکثر روایات شریفه در این باب در مقابل فقهای عامه که دین خدا را با عقول خود و مقایسات می‌خواستند بفهمند، وارد شده است. و این‌که در بعضی روایات شریفه است که ‏‏«لیس شیء أبعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن»‏‏ و همچنین روایت شریفه که می‌فرماید: ‏‏«دین الله لا یصاب بالعقول»‏‏ شهادت دهد بر این‌که مقصود از ‏‏«دین الله»‏‏ احکام تعبّدیه دین است‏‏؛‏‏ والا باب اثبات صانع و توحید و تقدیس و اثبات معاد و نبوت، بلکه مطلق معارف، حق طلق عقول و از مختصات آن است.‏‎(34)‎
بر این اساس، حضرت امام گزاره‌های قرآن را به سه دسته گزاره‌های عقاید یا معارف، گزاره‌های اخلاقی و گزاره‌های فقهی تقسیم کرده‌اند و این با روایت معروف پیامبر اکرم ‏‏(صلی الله علیه و آله و سلم)‏‏ مطابق است که فرمود:
«إنّما العلم ثلاثه: آیة محکمة أو سنّة عادلة أو فریضة قائمة»‏‏؛‏‎(35)‎‏ همانا علم در سه چیز منحصر است: نشانه‌ای استوار یا سنتی میانه یا واجبی برپا.
از نظر امام، مقصود از تفسیر به‌رأی، اظهار نظر در گزاره‌های فقهی قرآن بدون استمداد از معصومان است، زیرا این گزاره‌ها اموری تعبدی‌اند و در امور تعبدی فکر و تعقل جایی ندارد. به ظاهر این تحلیل از تفسیر به‌رأی، منحصر به امام خمینی است و از دیگر‌ اندیشه‌وران شنیده نشده است.

‏3. تحمیل آرا بر قرآن

چنان‌که در مقدمه این بحث گذشت، رایج‌ترین نظریه درباره مفهوم تفسیر به‌رأی، همان تحمیل رأی بر قرآن است‏‏؛‏‏ به این معنا که مفسر پیش از ورود به قرآن، دیدگاه و نگرشی را به عنوان نگرشی صحیح تلقی کرده، و با مراجعه به قرآن، درصدد تطبیق مدالیل آیات با آن نظریه و نگرش برآید. این امر در حقیقت به معنای تحمیل رأی بر قرآن است.
امیر مؤمنان ‏‏(علیه السلام)‏‏ در این باره چنین فرموده است:
«‏‏یعطف الهوی علی الهدی إذا عطفوا الهوی علی الهدی ویعطف الرأی علی القرآن إذا عطفوا القرآن علی الرأی‏‏».‏‎(36)‎
یکی از نظرات منعکس شده در گفتار امام خمینی در زمینه تفسیر به‌رأی همین نظریه است. گفتار ایشان در پاسخ به نامه اتحادیه انجمن‌های اسلامی‌ دانشجویان در اروپا در این باره چنین است:
باید شما دانشجویان دانشگاه‌ها و سایر طبقات روحانی و غیره از دخالت دادن سلیقه و آرای شخصی خود در تفسیر آیات کریمه قرآن مجید و در تأویل احکام اسلام و مدارک آن جداً خودداری کنید.‏‎(37)‎
ایشان همچنین در جایی دیگر این تذکر را تکرار کرده‌اند:
لازم است تذکر دهم که نویسندگان و متفکران محترم از تأویل و تفسیر قرآن کریم و احکام اسلام با آراء خود ـ جداً ـ خودداری کنند.‏‎(38)‎
امام در بخشی دیگر از گفتار خود، از این خطر هشدار داده که افراد و گروه‌هایی چون کمونیست‌ها که به هیچ یک از عقاید و آموزه‌های دینی باور ندارند، برای آن‌که جوانان ساده‌لوح را فریب دهند و به حرف‌ها و‌ اندیشه‌های الحادی خود رنگ بوی دین بدهند، با ژست تفسیری، به سراغ قرآن آمده، مبانی الحادی خود را بر قرآن تحمیل کردند:
در این اواخر هم یک اشخاصی... که اصلاً اهل تفسیر نیستند، این‌ها خواسته‌اند مقاصدی ‏‎]‎‏را‏‎[‎‏ که خودشان دارند به قرآن و به سنت نسبت بدهند. حتی یک طایفه‌ای از چپی‌ها و کمونیست‌ها هم به قرآن تمسک می‌کنند‏‏؛‏‏ برای همان مقصدی که دارند این‌ها... مقصد خودشان را می‌خواهند به خورد جوان‌های ما بدهند.‏‎(39)‎
در جای دیگر هم آورده‌اند:
افرادی ... تحت تأثیر مکتب‌های انحرافی، آیات قرآن کریم و متون احادیث را به میل خود تفسیر کرده و با آن مکتب‌ها تطبیق می‌نمایند.‏‎(40)‎

4. تفسیر آیات بی برخورداری از دانش‌های بایسته تفسیر

از جمله دیدگاه‌های رایج درباره مفهوم تفسیر به‌رأی، چنان‌که گذشت، اظهار نظر در تفسیر آیات بدون برخورداری از توانایی لازم علمی‌ و دانش‌های بایسته تفسیر است.
دانشوران مسلمان، بارها بر این نکته پای فشرده‌اند که مفسّر قرآن، افزون بر برخورداری از علوم عام، همچون صرف، نحو، بلاغت، لغت، فقه و اصول، باید به دانش‌های خاص تفسیری همچون علوم قرآن، رجال، درایه، تاریخ و فرهنگ دوران جاهلیت و اسلام، مبانی و قواعد تفسیر و ... آگاهی لازم و جامع داشته باشد و عدم تحقق هر یک از این دانش‌ها موجب لغزش در تفسیر آیات می‌شود.‏‎(41)‎
متأسفانه برخی افراد، در گذشته و حال، با داشتن معلومات اولیه و ابتدایی در زمینه علوم اسلامی، ورود به عرصه‌ی تفسیر را برای خود روا می‌دانند و به تدریس و تألیف در این زمینه روی می‌آورند. خطر این کار، زمانی دو چندان می‌شود که فکر و اندیشه آنان، پیش از ورود به قرآن، در سایه گرایش‌های فکری، فلسفی، سیاسی و اجتماعی شکل گرفته باشد.
کتاب ‏‏تفسیر آیات مشکله قرآن‏‏ به قلم آقای یوسف شعار، حاصل رویکرد به قرآن از نوع اول است که مؤلف آن، نه به قصد تحمیل رأی، اما به دلیل ضعف و سستی معلومات و اطلاعات در عرصه دین‌شناسی و قرآن‌شناسی، دچار لغزش‌های بس فاحشی شده‏‏؛‏‏ به گونه‌ای که استاد فرزانه حوزه، آیت الله جعفر سبحانی در همان روزگار، بر خود فرض دید که با نگاشتن کتاب ‏‏تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن‏‏،‏‏ اشتباهات کتاب مزبور را برطرف سازد. ایشان در بخشی از مقدمه این کتاب عوامل اشتباه این نویسنده را این چنین برشمرده‌اند:
1. نادیده گرفتن اخبار صحیح‏‏؛‏‏ 2. جمود بر سیاق آیات‏‏؛‏‏ 3. اشتباه مفهوم به مصداق‏‏؛‏‏ 4. ناآگاهی از تاریخ عرب جاهلی و صدر اسلام.‏‎(42)‎
پیداست که عموم این عوامل، به ناآگاهی نویسنده از علوم بایسته در تفسیر باز می‌گردد. همچنین علامه عسکری، بخشی لغزش‌های برخی از افراد مدعی تفسیر را که فاقد صلاحیت و شایستگی لازم علمی‌اند، یادآور شده است.‏‎(43)‎
آثاری که از سوی گروه‌های منحرف سیاسی و فکری دهه‌های پیش از انقلاب، همچون گروه فرقان و سازمان مجاهدین خلق که بعدها به گروه منافقین موسوم شد، در زمینه تفسیر قرآن ارائه شده، از نوع دوم‌اند‏‏؛‏‏ یعنی افزون بر آن که پدید آورندگان آنان از نظر آگاهی در زمینه اسلام و قرآن‌شناسی، در مراحل اولیه قرار داشتند، به دلیل ظهور تفکر مارکسیسم و اقبال مضاعف جوانان به این تفکر نوظهور که به ظاهر به شدت طرفدار محرومان بوده و با الغای مالکیت خصوصی بر نفی طبقات اجتماعی پای می‌فشرد، به شدت تحت تأثیر آن قرار داشتند و از سویی دیگر، در کنار باورمندی به ضرورت براندازی نظام پهلوی، بر لزوم مبارزه مسلحانه و جهاد پای می‌فشردند.
پیداست ذهنی که در ابعاد اقتصادی به نظام سوسیالیزم و اقتصاد دولتی و در بعد سیاسی به ضرورت مبارزه مسلحانه باورمند باشد و به رغم فقدان دانش‌های لازم در عرصه دین شناخت، تفسیر قرآن را برای خود جایز شمرده، به این عرصه گام گذارد، دچار تحمیل رأی بر قرآن خواهد شد‏‏؛‏‏ چنین تفکری بعدها توسط شهید مطهری، به تفکر التقاطی معروف شد.‏‎(44)‎
آیت الله مکارم شیرازی در این باره چنین آورده است:
اخیراً جمعی از کم‌مایه‌ها که باغ سبز بهشت خیالی کمونیسم، جلب توجه آن‌ها را کرده و بر اثر عدم اطلاع کافی از مبانی اسلامی‌ از یک سو، و از مبانی کمونیسم از سوی دیگر، چنان تحت تأثیر عقاید چپ قرار گرفته‌اند که می‌خواهند آن را بر مفاهیم اسلامی‌ نیز تحمیل کنند‏‏؛‏‏ هر چند ناسازگار و بی‌تناسب باشد.‏‎(45)‎
آن‌گاه ایشان نمونه‌هایی از تفسیر این گروه را ذکر کرده‌اند‏‏؛‏‏ برای مثال ایشان (گروه‌های التقاطی) سوره فلق را چنین معنا کرده‌اند:
بگو پناه می‌برم به سررشته‌دار مردمان، زمامدار مردمان، ایده‌آل مردمان، از شر افسون نظام افسون‌گر خود ناپیدا که همی در سینه مردمان می‌دمد.‏‎(46)‎
و سوره ناس را این گونه:
بگو پناه می‌برم به (نوازیی قوانین) سررشته‌دار سپیده دمان، سپیده دمان انقلاب و سپیده دمان سیاهی شکاف تاریکی شکن، اغوا شکن، تزویر شکن، اوهام شکن، بی‌دادشکن، از شر آنچه کهنه شده است و از شرّ نظام سیاهی که فضای هستی انسان‌ها را فرا گیرد و ... و از شر قدرت‌های افسون‌گر و دمنده در گره‌های اراده خلق‌ها، با وسایل تبلیغی ‏‎]‎‏و‏‎[‎رسانه‌های گروهی .‏‎(47)‎
جالب این‌که دعاوی‌ اندیشه پردازان گروه منافقین در زمینه تفسیر قرآن و انتشار آثاری در این زمینه، با نهضت عظیم اسلامی‌ به رهبری امام خمینی، به ‏ویژه زمانی که ایشان در نجف، دوران تبعید خود را می‌گذراندند، همزمان شد. منافقین به خوبی درک کرده بودند که‌ اندیشه‌های به ظاهر دینی و قرآنی آنان و نیز حیات سیاسی و نظامی‌شان که به نوعی به این اندیشه‌ها گره خورده است ، زمانی مشروعیت می‌یابد که کاروان سالار انقلاب عظیمی که خود فقیه، مرجع و مفسری شناخته شده است، این‌ اندیشه‌ها را تأیید کند‏‏؛‏‏از این رو دو تن از بهترین تئوریسین‌های خود با نام حسین روحانی و تراب حق‌شناس به نجف فرستادند و آنان طی چند جلسه به طور مستمر، به حضور امام رسیده، تفکرات و اندیشه‌های مجاهدین خلق را در عرصه‌های دین‌شناسی، خدمت ایشان ارائه کردند. کتاب‌هایی که حسین روحانی با خود همراه داشت و منعکس‌کننده تفکرات سازمان مجاهدین خلق بود، عبارت بودند از: ‏‏راه انبیا راه بشر و امام حسین‏‏ که آن روزها نامش ‏‏سیمای یک مسلمان‏‏ بود. در این جا مناسب است، بخشی از این پرونده مهم تاریخی را از زبان حسین روحانی و نیز از زبان آقای دعایی، از یاران نزدیک امام که آن روزگار در نجف در کنار امام حضور داشت و در تشکیل این جلسات بسیار مؤثر بود، بازخوانی کنیم.
حسین روحانی در تحلیل نگرش سازمان مذکور درباره اسلام و تناقض آن با مبانی فکری امام چنین آورده است:
از نظر ایدئولوژی، ظاهراً هم ما و هم آیت الله خمینی، به مکتب اسلام معتقد بودیم‏‏؛‏‏ اما هر یک با برداشت خاص خود از این مکتب،... آنچه آیت الله خمینی بدان اعتقاد داشت، بی‌کم و کاست، همان بینش و تفکر اسلامی به مفهوم واقعی خودش بود... آنچه ما از اسلام برداشت می‌کردیم، در واقع برداشتی التقاطی و دوالیستی بود که هم رنگ اسلام داشت و هم رنگ مارکسیسم... .‏‎(48)‎
وی در جای دیگر گفته است:
مجاهدین اصول اعتقادی پنجگانه را قبول داشتند‏‏؛‏‏ البته با تحلیل‌های خاص خودشان‏‏؛‏‏ مثلاً در مورد معاد، تحلیل بیش‌تر جنبه علمی‌ و مادی به خود می‌گرفت و با آن که در اسلام رایج معمول بود، فرق داشت. یا در مورد امامت، در عین حال که امامان را می‌پذیرفتند‏‏؛‏‏ولی نه به عنوان افراد معصوم از خطا.‏‎(49)‎
به دلیل وجود چنین التقاطی در تفکر منافقین و راه‌یافت تفسیر به‌رأی در ‌اندیشه‌های آن‌ها، امام‏‏ (رحمةالله علیه) در پاسخ آقای دعایی که از نتیجه مذاکرات و گفت‌وگوهای علمی منافقین یا ایشان، با استفاده از کتاب ‏‏راه انبیا راه بشر ‏‏جویا شد، چنین فرمود:
اینها ضمن این کتاب، می‌خواهند بگویند که معادی وجود ندارد و معاد سیر تکاملی همین جهان است و این چیزی است که خلاف معتقدات اسلامی ‌(است).‏‎(50)‎
نیز فرمودند:‏
‏‏این‌ها بیش از آن که تعبد داشته باشند، تمسک دارند‏‏؛‏‏ یعنی این مفاهیم که از نهج البلاغه‏‏ و از قرآن گرفته می‌شود و با این شیوایی عرضه می‌شود، یک نحو وسیله هست، تمسکی به آن کرده‌اند و از بن دندان ایمان ندارند.‏‎(51)‎
آقای دعایی در مصاحبه خود تصریح کرده است که از روی خوش‌باوری به عقاید و‌ اندیشه‌های سازمان مجاهدین خلق می‌نگریسته و انتظار داشت که امام از این اندیشه‌ها حمایت کند:
در آن لحظه بود که من فهمیدم، چقدر عجله می‌کردم در قضاوت، چقدر زود شیفته می‌شدم، چقدر دیرباور بودم‏‏؛‏‏ یک شخصیتی که عمری را در تحقیقات فلسفی و اسلامی‌ و فقهی و تفسیری گذرانده، او دقیق می‌تواند بفهمد او دقیق می‌تواند که در موضعی که باید توقف کرد و کمک کرد و زودباور نبود.‏‎(52)‎
این رخداد تاریخی به خوبی اثبات‌گر دو نکته است:
1. خطر انحراف و لغزش از مبانی صحیح دینی، هماره وجود دارد‏‏؛‏‏ به ویژه برای کسانی که به رغم فقر علمی، داعیه‌دار ترسیم نظام فکری و عقیدتی باشند.
‏‏2. جامعه دینی برای سالم ماندن از این خطرات و مبارزه با آن‌ها، هماره به عالمان باریک‌اندیش و عاقبت‌نگر که سره را از ناسره بازشناسند، نیاز دارد.
حضرت امام خود در این باره چنین آورده است:
اخیراً ما مبتلا شدیم به یک عده‌ای که.... می‌گویند مسلمیم، لکن نه توحیدشان توحید اسلامی‌ است‏‏؛‏‏ و نه بعثت‌شان بعثت اسلامی‌ است‏‏؛‏‏ و نه نبوت‌شان نبوت اسلامی‌ است‏‏؛‏‏ و نه امامت‌شان و نه معادشان. همه‌اش برخلاف اسلام است. نه این‌که این حال تازه ‏‎]‎‏باشد‏‎[‎‏؛‏‏ یعنی ده سال، پانزده سال است پیدا شده‌اند‏‏؛‏‏ در وقتی که اوایل شاید حوزه علمیه قم بود، بعضی از همین سنخ آدم‌ها که معمم هم بودند، یک روزی آمدند، بعضی‌شان پیش من و گفتند که ما این طور فهمیدیم که معاد همین عالم است، جزا هم همین عالم است. این آدم‌ها بودند. از سابق هم بودند. حالا زیاد شدند. من نجف که بودم، یک آدمی‌ آمد از طرف یک گروهی، و بیشتر از بیست روز ‎‏ـ بعضی‌ها می‌گویند بیست و چهار روز ـ آن‌جا ماند. هر روز هم آمد پیش من. من یک ساعت یا بیش‌تر به او مهلت دادم صحبت کرد. تمام صحبتش هم از قرآن بود و ‏‏نهج البلاغه‏‏. تمام صحبتش. من سوء ظن به او پیدا کردم.‏‎(53)‎
چنان که همراهان امام خمینی‏‏ (رحمةالله علیه) تأکید کرده‌اند، امام به رغم جلسات مکرر سخنگو و فرستاده سازمان منافقین و به رغم آن‌که برخی اطرافیان ایشان تمایل، بلکه اصرار داشتند که امام با خوش‌بینی، با تأیید و امضای اندیشه‌های منافقین، از آنان برای  مبارزه با نظام پهلوی حمایت کند‏‏؛ ‏‏اما ایشان با داشتن درایت و فراست تحسین برانگیز که حتی برای دوستان امام شگفت‌انگیز بود، با سوءظن به تفکرات آنان، از تأیید و امضای این اندیشه‌ها اجتناب کرد. سوء‌نیت منافقین از گفتاری که از این سخنگو، یعنی حسین روحانی نقل کردیم، هویداست. امام در این گفتار تصریح می‌کند که آنان به ظاهر مسلمان‌اند؛ اما ایمان و عقیده‌شان به هیچ وجه با آموزه‌های دینی منطبق نیست.
حضرت امام در جایی دیگر، با صراحت اعلام کردند که حتی گروهی از کمونیست‌ها و ملحدان نیز مدعی تفسیر قرآن شدند.
در این اواخر هم یک اشخاصی پیدا شده‌اند که اصلاً اهل تفسیر نیستند، این‌ها خواسته‌اند مقاصدی ‏‎]‎‏را‏‎[‎‏ که خودشان دارند، به قرآن و به سنت نسبت بدهند. حتی یک طایفه‌ای از چپی‌ها و کمونیست‌ها هم به قرآن تمسک می‌کنند، برای همان مقصدی که دارند... . این‌ها مقصد خودشان را می‌خواهند به خورد جوان‌های ما بدهند‏‏؛‏‏ به اسم این‌که این اسلام است‏‏؛‏‏ و لهذا آنچه من عرض می‌کنم، این است که اشخاصی که رشد علمی زیاد پیدا نکرده‌اند‏‏؛‏‏ جوان‌هایی که در این مسائل و در مسائل اسلامی وارد نیستند‏‏؛‏‏ کسانی که اطلاع از اسلام ندارند نباید این‌ها در تفسیر قرآن وارد بشوند.‏‎(54)‎
گفتار دیگر حضرت امام در این باره چنین است:
از گفته‌ها و نوشته‌های بعضی از جناح‌ها به دست می‌آید افرادی که صلاحیت تشخیص احکام و معارف اسلامی‌ را ندارند، تحت تأثیر مکتب‌های انحرافی، آیات قرآن کریم و متون احادیث را به میل خود تفسیر کرده و با آن مکتب‌ها تطبیق می‌نمایند و توجه ندارند که مدارک فقه اسلامی، بر اساسی مبتنی است که محتاج به درس و بحث و تحقیق طولانی است.‏‎(55)‎
از گفتاری که از حضرت امام در این باره نقل کردیم، سه نکته قابل استفاده است:
1. عبارت‌های «اخیراً ما مبتلا شده‌ایم که به یک عده‌ای...»‏‏؛‏‏ «در این اواخر هم یک اشخاصی پیدا شده‌اند...»‏‏؛‏‏ «از گفته‌ها و نوشته‌های بعضی از جناح‌ها به دست می‌آید» ناظر به گروه‌های منحرف فکری و سیاسی، همچون منافقین و گروه فرقان و سایر جناح‌های سیاسی منحرف است که همزمان با حیات علمی‌ و سیاسی امام خمینی، به رغم فقر علمی، مدعی تفسیر قرآن شده و لغزش‌های فاحشی را مرتکب شدند.
‏‏2. عبارت‌هایی چون: «این‌ها خواسته‌اند مقاصدی ‏‎]‎‏را‏‎[‎‏ که خودشان دارند، به قرآن و به سنت نسبت بدهند»‏‏؛‏‏ «تحت تأثیر مکتب‌های انحرافی، آیات قرآن کریم و متون احادیث را به میل خود تفسیر کرده و با آن مکتب‌ها تطبیق می‌نمایند»، نشان از پدیده تحمیل رأی در رویکرد آنان به قرآن دارد، زیرا در تحمیل رأی دو پدیده وجود دارد:
الف. شخص، پیش از ورود به تفسیر قرآن، و تحت تأثیر اندیشه و تفکراتی، دیدگاهی خاص را اتخاذ کرده است.
ب. او پس از مراجعه به قرآن، می‌کوشد که تفکرات پیشین خود را بر قرآن تحمیل کند. این پدیده طبق گفتار حضرت امام‏‏ (رحمةالله علیه)، در منش تفسیری دسته‌های منحرف سیاسی پیش گفته تحقق داشته است.
ج. عبارت‌هایی چون «اشخاصی که رشد علمی زیادی پیدا نکرده‌اند»‏‏؛‏‏ «جوان‌هایی که در این مسائل اسلام وارد نیستند»‏‏؛‏‏ «کسانی که اطلاع از اسلام ندارند، نباید این‌ها در تفسیر قرآن وارد بشوند»‏‏؛‏‏ «توجه ندارند که مدارک فقه اسلامی‌ بر اساسی مبتنی است که محتاج به درس و بحث و تحقیق طولانی است»، خود بیانگر دو نکته است.
نکته نخست اینکه اظهار نظر در علوم و معارف دینی، نیازمند سال‌ها درس، بحث و تحقیق است و تنها کسانی حق دارند، درباره قرآن و احادیث اظهار نظر کنند که از شایستگی علمی لازم برخوردار باشند. در غیر این صورت، مرتکب لغزش‌های نابخشودنی خواهند شد.
بدین جهت، پیامبر اکرم‏ (صلی الله علیه و آله و سلم)‏‏ در روایتی فرمود:
«‏‏من أفتی الناس بغیر علم کان ما یفسده أکثر ممّا یصلحه‏‏»‏‏؛‏‎(56)‎‏ اگر کسی بدون علم برای مردم فتوا و حکم صادر کند، فساد و تباهی این کار بیش از صلاح آن است.
و نیز گفته شده، اگر کسی از روی جهل و عدم آگاهی درباره قرآن اظهار نظر کند‏‏؛‏ حتی اگر گفتارش مطابق با واقع باشد، پاداشی نخواهد داشت،‏‎(57)‎‏ زیرا به تعبیر علامه طباطبایی، اگر او در نتیجه و رسیدن به مقصد صائب باشد، در طریق، راه و شیوه خطا کرده است.‏‎(58)‎‏ گویا شرع طالب است که در این مسائل بس خطیر، افزون بر نتیجه، راهی خاص طی شود. تأکید عالمان اسلامی بر کسب دانش‌های مختلف در عرصه‌هایی چون، فقه، تفسیر، حدیث و ... نیز بیان‌گر اهمیت کسب دانش‌های بایسته، برای اظهار نظر درباره آموزه‌های دینی است.
نکته دوم اینکه این سخنان تأیید این مدعاست که در تفسیر اشخاص و جناح‌های پیش‌گفته، افزون بر پدیده تحمیل رأی، پدیده‌ای دیگر، یعنی اظهار‌نظر درباره قرآن بدون برخورداری از دانش‌های بایسته وجود داشته است.

پی‌نوشت‌ها:

1- برای تفصیل بیشتر ر.ک: التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص 46 ـ 51؛ مقدمة فی اُصول التفسیر،  ص 55؛ علوم القرآن عند المفسرین، ج3، ص 237 ـ 247.
2- وسائل الشیعه، ج 18، ص 1.
3- تفسیر الصافی، ج1، ص 35؛ جامع البیان، ج1، ص 58.
4- تفسیر العیاشی، ج1، ص 17؛ مستدرک الوسائل، ج17، ص 334؛ در برخی از روایات به جای «کان إثمه علیه»،  «خرّأ بعد من السماء» آمده است. ر.ک: وسائل الشیعه، ج27، ص 202.
5- وسائل الشیعه، ج 27، ص 60؛ بحارالانوار، ج 89، ص 111.
6- الخصال، ص 164؛ بحارالانوار، ج2، ص 42.
7- ر.ک: الکافی، ج 8، ص 311؛ وسائل الشیعه، ج27، ص 185.
8- التوحید، ص 91؛ وسائل الشیعه، ج 27، ص 189؛ بحارالانوار، ج 3، ص 223.
9- التبیان فی التفسیر القرآن، ج 1، ص 5 ـ 6.
10- تفسیر الصافی، ج 1، ص 36 ـ 37.
11- برای آگاهی بیشتر ر.ک: المیزان، ج 3، ص 75 ـ 87.
12- التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص 69 ـ 70.
13- البحر المحیط، ج1، ص 133.
14- الموافقات، ص 670 ـ 671.
15- الجامع لأحکام القرآن الکریم، ج 1، ص 31 ـ 34.
16- التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 255 ـ 265؛ برای آگاهی بیشتر از آرای صاحب نظران در این زمینه ر.ک: علوم القرآن عند المفسرین، ج 1، ص 249 ـ 300.
17- حج (22): 78.
18- الکافی، ج3، ص 4، ص 33؛ تهذیب الاحکام، ج1، ص  37 ـ 38.
19- الکافی، ج 7، ص 300؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 119.
20- الکافی، ج 8، ص 312؛ بحارالانوار، ج 24، ص 238.
21- المحاسن، ج2، ص 300؛ وسائل الشیعه، ج 27، ص 191.
22- شیخ انصاری نیز رأی در روایت مورد بحث را به معنای اعتبار عقل ظنی، یعنی همان استحسان دانسته است.  ر.ک: فرائد الاصول، ج 1، ص 143 ـ 144.
23- صحیفه امام، ج 3، ص 221.
24- همان، ج 10، ص 459.
25- همان، ج 11، ص 217.
26- همان، ج 3، ص 221.
27- همان، ج 11، ص 217.
28- ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 12.
29- همان.
30- کهف (18): 66.
31- فاتحه (1): 2.
32- آداب الصلوة، ص 199 ـ 200.
33- ر.ک: تفسیر و مفسران، ج 2، ص 375.
34- آداب الصلوة، ص 200.
35- الکافی، ج 1، ص 32؛ برای آگاهی از تفسیر این دانش‏های سه گانه ر.ک: شرح اصول الکافی (صدرالمتألهین)،  ج 2، ص 37؛ التعلیقة علی کتاب الکافی، ص 66 ـ 67.
36- نهج البلاغه، خطبه 138.
37- صحیفه امام، ج 3، ص 323.
38- همان، ص 205.
39- تفسیر سوره حمد، ص 95 ـ 96.
40- صحیفه امام، ج 9، ص 309.
41- برای آگاهی بیشتر در این باره ر.ک: علوم القرآن عند المفسرین، ج 3، ص 319 ـ 353؛ التفسیر و المفسرون فی ثوبة القشیب، ج 1، ص 52 ـ 57.
42- تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، ص 7 ـ 9.
43- نقش ائمه (علیهم السلام) در احیای دین، ج 7، ص 94 ـ 95؛ مرحوم مهندس مهدی بازرگان با برداشت ناروا از روایت  «الحکمة ضالة المومن»، حکمت گمشده مومن است و با خیال این که مقصود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گمراه شدن مؤمن توسط حکمت است، اسلام را مخالف فلسفه معرفی کرد. ر.ک: کیهان هوایی، ش 1246.
44- برای آگاهی بیشتر ر.ک: جریان‏ها و سازمان‏های مذهبی سیاسی ایران، ص 406 ـ 407.
45- تفسیر به رأی، ص 30.
46- همان، ص 30 ـ 31.
47- همان، ص 31 ـ 32.
48- جریان‏ها و سازمان‏های مذهبی ـ سیاسی ایران، ص 406.
49- همان، ص 420 ـ 421.
50- همان، ص 384.
51- همان.
52- همان، ص 388.
53- صحیفه امام، ج 10، ص 459 ـ 460.
54- تفسیر سوره حمد، ص 93.
55- صحیفه امام، ج 9، ص 309.
56- مستدرک الوسائل، ج 17، ص 248؛ عوالی اللئالی، ج 4، ص 65.
57- امام صادق (علیه السلام) فرمود: «من فسرّ القرآن برأیه إن أصاب لم یوجر و إن أخطأ کان إثمه علیه» و در روایات دیگر چنین است: «وإن أخطأ فهو أبعد من السماء» ر.ک: بحار الانوار، ج 89، ص 110؛ تفسیر العیاشی، ج 1، ص 17.
58- المیزان، ج 3، ص 76.

کتابنامه :
1. آداب الصلوة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1370.‏
2. بحار الانوار‏‏، محمدباقر مجلسی، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403 ق.‏
3. التبیان فی تفسیر القرآن‏‏، محمد بن حسین شیخ طوسی، دفتر نشر اسلامی، قم، 1413 ق.‏
4. التعلیقة علی کتاب الکافی‏‏، سید محمدباقر محقق داماد، چاپ خیام، قم، 1403 ق.‏
5. تفسیر البحر المحیط‏‏، ابوحیّان محمد بن یوسف‌ اندلسی، دارالفکر، بیروت، 1398.‏
6. تفسیر الصافی‏‏، ملا محسن فیض کاشانی، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1402 ق.‏
7. تفسیر العیاشی‏‏، محمد بن مسعود عیاشی، المکتبة العلمیة الاسلامیه، تهران.‏
8. تفسیر به‌رأی‏‏، ناصر مکارم شیرازی، مدرسة الامام امیرالمومنین ‏(علیه السلام)، ‏‏قم.‏
9. تفسیر سوره حمد‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1375.‏
10. تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن‏‏، جعفر سبحانی، مؤسسه امام صادق ‏‏(علیه السلام)‏‏، قم، چاپ سوم، 1371.‏
11. التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب‏‏، محمد هادی معرفت، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، مشهد، 1418 ق.
12. التفسیر و المفسرون‏‏، محمدحسین ذهبی، دار احیاء التراث العربی، بیروت.‏
13. تفسیر و مفسران‏‏، محمد‌هادی معرفت، ترجمه علی خیاط، قم، مؤسسه فرهنگی التمهید، 1379.‏
14. التوحید‏‏، شیخ صدوق، دارالمعرفة، بیروت.‏
15. تهذیب الأحکام‏‏، ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی، دارالکتب العلمیه، تهران، 1390 ق.‏
16. جامع البیان عن تأویل آیات القرآن‏‏، ابن جریر طبری، دارالفکر، بیروت، 1415 ق.‏
17. الجامع لأحکام القرآن الکریم‏‏، ابو عبدالله قرطبی، دارالکتب العلمیه، بیروت،‏‎ ‎‏1430 ق.‏
18. جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران‏‏، سال‌های 1320 ـ 1375، رسول جعفریان، مؤسسه فرهنگی دانش و ‌اندیشه معاصر، تهران، چاپ چهارم، 1380.‏
19. الخصال‏‏، شیخ صدوق، دفتر نشر اسلامی، قم.‏
20. شرح اصول الکافی‏‏، محمد بن ابراهیم صدرالمتألهین شیرازی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1366.‏
21. صحیفه امام‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1379.‏
22. علوم القرآن عند المفسرین‏‏، مرکز الثقافة و المعارف القرآنیه، قم، 1374.‏
23. عوالی اللئالی‏‏، ابن ابی جمهور احسائی، سید الشهداء، قم، 1403.‏
24. فرائد الاصول‏‏، شیخ مرتضی انصاری، دفتر نشر اسلامی، قم.‏
25. الکافی‏‏، محمد بن یعقوب کلینی، ترجمه سید جواد مصطفوی، انتشارات علمیه اسلامی، تهران.‏
26. المحاسن‏‏، احمد بن محمد برقی، دارالکتب الاسلامیه، تهران.‏
27. مستدرک الوسائل‏‏، میرزا حسین نوری، مؤسسة آل البیت، قم، 1407.‏
28. من لا یحضره الفقیه‏‏، شیخ صدوق، دفتر نشر اسلامی، قم، 1404 ق.‏
29. الموافقات فی اصول الشریعه‏‏، ابو اسحاق شاطبی، دارالکتب العربی، بیروت، 1423.
30. المیزان فی تفسیر القرآن‏‏، سید محمدحسین طباطبایی، دفتر نشر اسلامی، قم.‏
31. نقش ائمه در احیای دین‏‏، مرتضی عسکری، مجمع علمی اسلامی، تهران، 1370.‏
32. نهج البلاغه‏‏، سید رضی، تعلیق دکتر صبحی صالح، مؤسسه دار الهجرة، قم،‏‎ ‎‏1425 ق.‏
33. وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه‏‏، محمد بن حسن شیخ حرّ عاملی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، چاپ ششم، 1367.‏

منبع مقاله :
مجموعه مقالات همایش اندیشه‌های قرآنی امام خمینی(س)، جلد اول.