خشونت خانوادگى از منظر قرآن کریم(2)
خشونت خانوادگى از منظر قرآن کریم(2)
انواع خشونت
الف: خشونت جسمى
الف: خشونتى كه به مرگ خشونت ديده مىانجامد.
ب: خشونتى كه قربانى خشونت را مجروح و يا مصدوم مىسازد و يا خشونت ديده احساس درد مىكند، هر چند اين درد خفيف باشد.
نظر داشت آيات وحى نشان از وقوع خشونت خانوادگى آن هم از نوع جسمى آن در خانواده آدم عليه السلام، يوسفعليه السلام و... دارد. در خانواده آدمعليه السلام قابيل بر برادر خود خشونت جسمى داشت و اين خشونت به قتل هابيل انجاميد. در خانواده فرعون نيز، آسيه همسر فرعون قربانى خشونت جسمى همسر خود شد تا آن جا كه آسيه از شدت خشونتهاى فرعون آرزوى شهادت داشت: «و نجّنى من فرعون»
خشونت خانوادگى در عصر جاهلى نيز به شديدترين شكل آن وجود داشت و عرب جاهلى بر زن و فرزندان خود خشونت مىكرد: «و لا تقتلوا اولادكم خشية املاق» (اسراء/ 31)
ب: خشونت روحى و روانى
خشونت روحى و روانى نيز در شمارى از آيات قرآن آمده است. براى نمونه در خانواده نوحعليه السلام و يوسفعليه السلام، حضرت نوحعليه السلام و يوسفعليه السلام قربانى خشونت روحى و روانى گشتند. برادران يوسفعليه السلام وقتى در مصر توقيف شدند و يوسفعليه السلام پيمانه را از بار برادرش بنيامين بيرون آورد، آنها غافل از آن كه مخاطب ايشان يوسفعليه السلام است، بنيامين را مانند يوسف دزد خواندند و با اين سخن يوسفعليه السلام را بسيار آزار دادند، اما يوسف عليه السلام ناراحتى خود را پنهان داشت:
«قالوا إن يسرقفقد سرق اخله منقبل فأسرّها يوسففىنفسه و لم يبدها لهم» (يوسف/77)
«برادران گفتند: «اگر او دزدى كند، (جاى تعجب نيست) برادرش (يوسف) نيز قبل از او دزدى كرد! يوسف (سخت ناراحت شد و) اين (ناراحتى) را در درون خود پنهان داشت، و براى آنها آشكار نكرد.»
در خانواده ابراهيمعليه السلام نيز ابراهيم و هاجر قربانى خشونت روحى و روانى ساره قرار گرفتند و به خواست ساره ابراهيمعليه السلام هاجر را در سرزمينى بى آب و علف ساكن ساخت.20
«ربّنا انّى أسكنت من ذريّتى بوادٍ غير ذى زرعٍ عند بيتك المحرّم» (ابراهيم/ 37)
«پروردگارا من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى در كنار خانهاى كه حرم توست ساكن ساختم.»
در خانواده لوط و نوحعليهما السلام نيز خشونت روحى و روانى وجود داشت و آن دو پيامبر الهى قربانى خشونت روحى و روانى همسران خويش بودند.
ج: خشونت مالى
در عصر جاهليت رسم بر آن بود كه وقتى مرد خانواده از دنيا مىرفت عضوى از خانواده، همسر آن مرد را به عقد خويش در مىآورد و براى او مهريه تعيين نمىكرد و نفقه او را نيز نمىپرداخت:
«يا ايّها الذين آمنوا لايحلّ لكم ان ترثوا النّساء كرهاً» (نساء/ 19)
«اى كسانى كه ايمان آورديد! براى شما حلال نيست كه از زنان، از روى اكراه (و ايجاد ناراحتى براى آنها،) ارث ببريد!»
در انتخاب انواع خشونت، خشونت گرايان بيشتر از ديگران متأثر مىشوند و نوع خشونت را از ديگران مىآموزند. هر گاه پدر يا همسر خانواده خشونت جسمى داشته باشد، فرزندان نيز از اين شكل خشونت در برخورد با ساير اعضاء بهره مىبرند و اگر پدر و مادر با يكديگر خشونت لفظى داشته باشند فرزندان نيز از اين نوع خشونت در برخورد با يكديگر و والدين سود مىبرند.
عوامل خشونت
دريچه ديگرى كه مىتواند راهگشاى پژوهشگر باشد، دريچه وحى است. با يارى گرفتن از آيات وحى و نظرداشت موارد خشونت خانوادگى مىتوان عواملى را به عنوان عوامل خشونت خانوادگى معرفى كرد.
برخى از عوامل خشونت در قرآن عبارتند از:
الف: حسادت
تفسيرگر برجسته اهل سنت در تفسير آيه شريفه «واتل عليهم نبأ ابنى آدم بالحقّ اذ قربّا قرباناً فتقبّل من احدهما» (مائده/ 27) دو نظريه براى خشونت قابيل بر هابيل مىآورد:
«نظريه اول: هابيل كه گلّهدار بود يك گوسفند چاق قربانى كرد و قابيل كه كشاورز بود يك دسته از محصولات نامرغوب خود را در راه خدا قربانى كرد. قربانى هابيل پذيرفته شد و قربانى قابيل رد شد. در نتيجه قابيل بر هابيل حسد كرد و نقشه قتل او را كشيد.
نظريه دوم: حواعليها السلام در هر زايمان يك پسر به دنيا مىآورد و يك دختر. وقتى دختران و پسران به سن ازدواج مىرسيدند، پسر يك زايمان با دختر زايمان ديگر ازدواج مىكرد. بر اساس اين سنت هابيل با همزاد قابيل و قابيل با همزاد هابيل ازدواج كرد. قابيل كه ناگزير از ازدواج با همزاد هابيل شده بود از آن جهت كه همسر هابيل زيباتر بود بر هابيل حسد ورزيد و پايان اين حسد به قتل هابيل انجاميد.»21
در هر دو نظريه ياد شده عامل خشونت بر هابيل حسد قابيل است.
در قصه يوسفعليه السلام نيز آن چه برادران آن حضرت را به خشونت عليه برادر سوق داد، حسد برادران به موقعيت برتر يوسفعليه السلام و محبت بيشتر پدر بر آن حضرت بود:
«اذ قالوا ليوسف و اخوه احبّ الى ابينا منّا و نحن عصبة انّ ابانا لفى ضلالٍ مبين. اقتلوا يوسف او اطرحوه ارضاً يخل لكم وجه ابيكم» (يوسف/ 8-9)
«هنگامى كه گفتند: يوسف و برادرش نزد پدر از ما محبوبترند در حالى كه ما گروه نيرومندى هستيم! مسلماً پدر ما در گمراهى آشكارى است! يوسف را بكشيد؛ يا او را به سرزمين دوردستى بيفكنيد؛ تا توجه پدر، فقط به شما باشد.»
برادران يوسف از آن جهت يعقوبعليه السلام را گمراه مىخواندند كه آن حضرت يوسف و بنامين را كه از همسر ديگر ايشان بود بسيار دوست مىداشت و از عدل و مساوت بيرون رفته بود. آن حضرت يوسف و بنيامين را كه ضعيف بودند و توان خدمت نداشتند بر برادران يوسف كه قوى و پرتوان بود برترى مىداد و محبت بسيار بر ايشان داشت.22
در قصه ابراهيمعليه السلام نيز حسادت ساره عامل اصلى خشونت او بر ابراهيمعليه السلام و هاجر بود. ساره كه سالها نابارور بود و به همين جهت هاجر را به ابراهيمعليه السلام بخشيده بود، وقتى هاجر را صاحب فرزند ديد بر او حسادت كرد و ابراهيمعليه السلام را ناگزير ساخت هاجر و فرزندش را به سرزمين مكه ببرد.
ب: باورهاى ناروا
«يا ايّها الّذين آمنوا لايحلّ لكم أن ترثوا النساء كرهاً و لاتعضلوهنّ لتذهبوا ببعض ماءتيتموهنّ إلاّ أن يأتين بفاحشةٍ مبيّنةٍ» (نساء/ 19)
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! براى شما حلال نيست كه از زنان، از روى اكراه ارث ببريد. آنان را تحت فشار قرار ندهيد كه قسمتى از آن چه را به آنها دادهايد، تملك كنيد مگر اين كه آنها عمل زشت آشكارى انجام دهند.»
واحدى در سبب نزول آيه شريفه مىنويسد:
«در عصر جاهلى و صدر اسلام رسم اهل مدينه اين بود كه پس از فوت سرپرست خانواده، فرزند او يا نزديكان وى لباسى روى نامادرى مىانداخت و از اولويت نسبت به نامادرى خويش برخوردار مىشد و حق ازدواج از نامادرى را مىگرفت و چون اين اولوليت بدون تعيين مهريه صورت مىگرفت و از آن سو به نامادرى نفقه پرداخت نمىشد. نامادرى ناگزير از پرداخت فديه از ما ترك ميت مىشد و يا ناگزير بود هم چنان در تملك باقى بماند تا از دنيا برود.»25
«للرّجال نصيب ممّا ترك الوالدان و الاقربون و للنّساء نصيب ممّا ترك الوالدان و الاقربون ممّا قلّ منه او كثر نصيباً مفروضاً» (نساء/ 7)
«براى مردان از آن چه پدر و مادر و خويشاوندان از خود بر جاى مىگذارند، سهمى است؛ و براى زنان از آن چه پدر و مادر و خويشاوندان مىگذارند سهمى؛ خواه آن مال كم باشد يا زياد؛ اين سهمى است تعيين شده و پرداختنى.»
سبب نزول اين آيه شريفه نشان از خشونت عرب جاهلى بر زنان دارد. در سبب نزول آيه مىخوانيم:
«در عصر جاهلى رسم چنان بود كه ارث به زنان و كودكان صغير تعلق نمىگرفت و تنها مردان كبير از ارث برخوردار مىشدند.»26
در داستان نوحعليه السلام نيز باورهاى نادرست كنعان او را به مسيرى كشاند كه با پدر به گونهاى سخن بگويد كه امروزه از آن به عنوان خشونت روحى و روانى ياد مىشود:
«سآوى الى جبل يعصمنى من الماء» (هود/ 43)
در خانواده نوح و لوطعليهما السلام نيز وجود خشونت خانوادگى كه در قرآن از آن به خيانت ياد شده است، بيشتر از آن جهت بود كه همسر نوح و لوطعليهما السلام كافر بودند و دين نوح و لوط را بر نمىتافتند:
«ضرب اللَّه مثلاً للّذين كفروا امرأت نوح و امرأت لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من اللَّه شيئاً» (تحريم/ 10)
«خداوند براى كسانى كه كافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولى به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو پيامبر سودى به حالشان نداشت.»
چنان كه در خانواده فرعون نيز خشونت فرعون بر آسيه از آن جهت بود كه فرعون دين آسيه را برنمىتابيد و خويش را رو در روى او مىديد و چون منافع و قدرت خويش را در خطر ديد، به خشونت پناه برد و نهايت همسر خود رابه شهادت رسانيد.
باورهاى ناروا در ميان خانوادههاى مسلمان نيز به عنوان يكى از عوامل اصلى و كليدى خشونت خانوادگى است. براى نمونه برداشتهاى غلط از قيموميت مرد و جواز خشونت مرد بر زن و عدم قصاص پدر، از عوامل برخى خشونتهاى خانوادگى خوانده مىشود و خشونت گران به دلايل زير استناد مىكنند:
«الرّجال قوّامون على النّساء ... و اللاّتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ و اهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ فإن اطعنكم فلاتبغوا عليهنّ سبيلاً» (نساء/ 34)
«مردان سرپرست و نگهبان زنانند... آن دسته از زنان را كه از سركشى و مخالفتشان بيم داريد پند و اندرز دهيد! و در بستر از آنها دورى نماييد و آنها را تنبيه كنيد! و اگر از شما پيروى كردند راهى براى تعدى بر آنها نجوييد.»
«فاضربوهنّ ضرباً غير مبرح»27
«ايشان را آهسته بزنيد.»
«اذا قتل الاب ابنه عمداً لم يقتل به»28
«هر گاه پدر، فرزند خويش را به عمد از ميان ببرد به جهت قتل فرزند قصاص نمىگردد.»
ج: مشكلات اقتصادى
مدير كل كميته امداد امام در سال 1377 اعلام كرد:
«مردم مناطق شمال خراسان به علت فقر شديد مالى دختران نوجوان خود را با ده هزار تومان مىفروشند. دخترفروشى در ديگر استانهاى كشور مانند استان سيستان و بلوچستان و خوزستان نيز به علّت فقر مادى وجود دارد.»
اين مقام آگاه افزود:
«برخى از خانوادهها نيز به علت فقر مادى دختران نوجوان خود را به عقد مردان مسن در مىآورند.»29
هر چند فقر و خشونت خانوادگى لازم و ملزوم يكديگر نيستند، اما پيش از اسلام وقتى عرب جاهلى خويش را ناتوان از تأمين مخارج خانواده مىديد به خشونت پناه مىبرد و فرزندانى كه توان كار و كسب نداشتند از ميان مىبرد و يا ايشان را به ديگران مىفروخت:
«و لا تقتلوا اولادكم خشية املاق نحن نرزقهم و ايّاكم إنّ قتلهم كان خطأً كبيراً» (اسراء/ 31)
«و فرزندانتان را از ترس فقر نكشيد! ما آنها و شما را روزى مىدهيم؛ مسلماً كشتن آنها گناه بزرگى است.»
«و لا تقتلوا اولادكم من إملاق نحن نرزقكم و ايّاهم» (انعام/ 151)
فخر رازى نويسنده برجسته اهل سنت در تفسير آيه شريفه «و اذا بُشرّ احدهم بالأنثى ظلّ وجهه مسوّداً» (نحل/ 58) يكى از عوامل اين گونه خشونتها را فقر اقتصادى مىداند: «و تارة خوفا من الفقر و الفاقه و لزوم النفقه».30
د: بيمارى
بر اساس آمار سازمان جهانى بهداشت 1% مردم جهان بيمارى روانى شديد دارند و بين 15-5% از بيمارى روانى خفيف رنج مىبرند. همين سازمان ادعا كرد يك ميليون و 200 هزار نفر از ايرانيان مبتلا به بيمارىهاى شديد روحى هستند اما يك مقام آگاه وزارت بهداشت 0/6 درصد جمعيت كشور را بيمار روانى شديد مىخواند. از اين تعداد حدود 85000 نفر بيمارى روانى شديد دارند كه تنها 5200 نفر در مراكز شبانه روزى بهزيستى نگهدارى مىشوند و نزديك 80000 نفر بقيه در محيط خانواده نگهدارى مىشوند.31
بنابراين دست كم 80000 خانواده به شكل مستقيم در معرض خشونت اين افراد مىباشند و بدترين شكل خشونت را مىبينند. آمار و ارقام نشان مىدهد كه در ميان خشونت گرايان، گروهى كه از بيمارى روانى رنج مىبرند به بدترين شكل به اعضاى خانواده خشونت مىكنند و به نظر مىرسد يك نوع رابطه عميق ميان نوع خشونت و بيمارى خشونت گرا وجود دارد.
بر اين اساس وقتى آن عرب جاهلى با دستان خويش قبر دختر خود را مىكند و دختر او گرد و غبار از چهره پدر مىزدايد و رهايى خويش را مىطلبد و پدر به التماس و درخواست او وقعى نمىنهد و با سنگدلى تمام او را زنده به گور مىسازد، اين پدر مسلماً از يك بيمارى روانى مزمن رنج مىبرد.
بيمارى جسمى نيز چونان بيمارى روحى عامل برخى از خشونتها مىشود. درد شديد، بيمار جسمى را كم حوصله و ناشكيبا مىكند؛ به گونهاى كه اين نوع از بيماران به سرعت خشمگين مىشوند و افراد خانواده را مورد خشونت قرا مىدهند.
براى نمونه ايوبعليه السلام كه به شدت از بيمارى رنج مىبرد، ناملايمات بسيارى از مردم ديده بود، از رنج و آزار و اذيت مردم به ستوه آمده بود و به صحرا پناه برده بود. وقتى همسرش سخن شيطان را براى او نقل كرد، به شدت به خشم آمد و همسرش را به خشونت جسمى تهديد كرد:
«فحلف باللَّه لئن عافاه اللَّه ليجلدنّها مائة جلدة»32
و پس از بهبودى به عهد خويش وفادار ماند و همسر خويش را تازيانه زد:
«و خذ بيدك ضعثاً فاضرب به و لا تحنث إنّا وجدناه صابراً نعم العبد إنّه أوّاب» (ص/ 44)
ه: بدآموزى
بر اساس آمار 61% همسر كشىها در حضور فرزندان صورت مىگيرد33 و اعضاى خانواده ناظر بسيارى از خشونتهاى خانوادگى يا تمامى اين خشونتها هستند. بنابراين بسيار طبيعى است كه در حدود 40% خشونت گرايان از وجود خشونت در خانواده پدرى خود مىگويند و خويش را متأثّر از محيط خانواده پدرى مىدانند.
فيلمها، مطبوعات، كتب، دوستان و... از ديگر وسايل بروز و گسترش خشونت در محيط خانواده خوانده مىشوند. فيلمهاى سينمايى و تلويزيونى به خصوص آن گره از فيلمها كه اكشن، حادثهاى، پليسى و... ناميده مىشوند بيشترين تأثير را در گسترش خشونت در خانواده دارد تا آن جا كه گروهى از نظريه پردازان يادگيرى اجتماعى، بخشى از خشونتهاى خانوادگى را به ديدن فيلمهاى وحشتناك و خشن ارتباط مىدهند.
مطالعات هوسر و بلومر نشان مىدهد كه بخشى از مشكلات خانوادگى ناشى از فيلمهاى حادثهاى است و تقريباً 50% از خشونتها در محيط خانواده بازتاب فيلمهاى حادثهاى و پليسى و... است. به باور اين گروه اثرات غيرمستقيم اين گونه فيلمها بسيار زيانبار از اثرات مستقيم است، چه اين كه اين نوع فيلمها مخاطبان خويش را بسيار تحريك مىكنند و فكر ارتكاب جرم را در وجود ايشان مىافكند.34
در عصر جاهلى نيز انواع خشونت در خانواده را عرب جاهلى از پدران خويش مىآموخت. به همين جهت در جاى جاى قرآن اين گروه خويش را پيرو پدران خود مىدانستند و درسهاى ايشان را در محيط خانواده پياده مىكردند.
و: بد گمانى
برخى ادعا دارند كه پژوهشها نشان از آن دارد كه 90% مردانى كه همسران خويش را مىكشند از روى بدگمانى اقدام به قتل مىكنند.36
در آيات وحى نيز نشانه هايى از وجود بدگمانى در خشونت روحى و روانى وجود دارد. براى نمونه در داستان يوسفعليه السلام آن گاه كه قدح از بار بنيامين بيرون كشيده شد، برادران در محضر يوسفعليه السلام از روى بدبينى بنيامين و يوسف را دزد خواندند و يوسف و بنامين را آزار روحى و كلامى دادند:
«قالوا إن يسرق فقد سرق أخ له من قبل فاسرّها يوسف فى نفسه و لم يبدها لهم» (يوسف/ 77)
«برادران( گفتند: اگر او دزدى كند، (جاى تعجب نيست) برادرش (يوسف) نيز قبل از او دزدى كرد! يوسف (سخت ناراحت شد، و) اين (ناراحتى) را در درون خود پنهان داشت، و براى آنها آشكار نكرد.»
در قصه موسىعليه السلام نيز خشم موسى بر هارون از آن جهت بود كه موسىعليه السلام تصور كرد كه هارون در مسؤوليت خود كوتاهى كرده است؛ چه اينكه وقتى موسى سر هارون را با خشم به سوى خويش كشيد هارون در جواب گفت:
«قال ابن امّ إنّ القوم استضعفونى و كادوا يقتلوننى فلاتشمت بى الاعداء و لا تجعلنى مع القوم الظالمين» (اعراف/ 150)
«او گفت: «فرزند مادرم! اين گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان كردند؛ و نزديك بود مرا بكشند؛ پس كارى نكن كه دشمنان مرا شماتت كنند! و مرا با گروه ستمكاران قرار مده!»
اين جواب نشان مىدهد كه دست كم هارون نگران برخورد سخت موسىعليه السلام بود به اين جهت «ابن ام» گفت تا نسبت خود را يادآور شود و از خشم موسى بكاهد و «واستضعفونى و كادوا يقتلوننى» مىگويد تا نشان دهد كه تمام سعى و تلاش خود را براى جلوگيرى از گوساله پرستى قوم انجام داده است و «فلا تشمت بى الاعداء و لاتجعلنى مع القوم الظالمين» مىگويد از آن جهت كه مىترسد موسى نتواند خشم خويش را كنترل كند. افزون بر اين سخن موسىعليه السلام، «ربّ اغفرلى» نيز نشان مىدهد كه آن حضرت از اين كه با تصور خاصى بر هارون خشم كرده است و او را مورد خشونت قرار داده پشيمان شده است و طلب آمرزش مىكند نه از آن جهت كه بر هارون خشم كرده است چه اين كه خشم امرى طبيعى است چنان كه طلب آمرزش براى هارون «و لاخى» نيز نشان مىدهد كه موسىعليه السلام عذر هارون را به صورت كامل نپذيرفته است و احتمال مىدهد كه او در انجام وظيفه خويش كوتاهى كرده است و تمام سعى خويش را براى جلوگيرى از انحراف قوم به كار نگرفته است.
در عصر نزول وحى نيز برخى از مردان از روى بدبينى همسر و دختر خويش را قربانى خشونت روحى و كلامى قرار مىدادند و ايشان را هرزه مىخواندند.
ز: كبر و خودبينى
براى اين عامل خشونت، مىتوان از داستان نوحعليه السلام بهره گرفت. در اين داستان كنعان خشونت گفتارى بر پدر دارد و عامل اين خشونت كبر و خودبينى اوست: «قال سآوى الى جبل يعصمنى من الماء» (هود/ 43)
ح: حبّ دنيا
اين عامل خشونت نيز در برخى آيات قرآن آمده است. براى نمونه در خانواده پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم همسران آن حضرت بى توجه به موقعيت آن حضرت مطالبات بسيار مادى داشتند و با اين خواستهاى ناحق و ناشايست پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را آزرده مىساختند تا آن جا كه در اين باره آيه شريفه زير فرود آمد:37
«يا ايّها النّبىّ قل لازواجك إن كنتنّ تردن الحياة الدنيا و زينتها فتعالين امتّعكنّ و أسرّحكنّ سراحاً جميلا» (احزاب/ 28)
«اى پيامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنيا و زرق و برق آن را مىخواهيد بيايد با هديهاى شما را بهرهمند سازم و شما را به طرز نيكويى رها سازم!»
ط: شهوت
رئيس انجمن آسيبهاى رفتارى نيز مىگويد: هم اكنون چهار هزار پرونده در خصوص تجاوز برادر به خواهر و هزار و دويست پرونده در خصوص تجاوز پدر به دختر در دست بررسى دارم.»39
در آيات وحى نيز نمونههايى از خشونت خانوادگى و از نوع جنسى آن كه از شهوت خشونتگر مايه مىگيرد، وجود دارد. براى نمونه در صدر اسلام برخى از مردان مسلمان با نامادرى خويش ازدواج مىكردند. براى نمونه حسن بن ابى قيس، اسود بن خلف، صفوان بن اميه بن خلف، و منصور بن ماذن با نامادرى خود روابط نامشروع برقرار كردند و بر اين اساس آيه شريفه زير در تحريم اين نوع روابط فرود آمد:
«و لا تنكحوا ما نكح آباؤكم من النساء الا ما قد سلف انّه كان فاحشةً و مقتاً و ساء سبيلاً» (نساء/ 22)
«با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كردهاند هرگز ازدواج نكنيد! مگر آن چه در گذشته (پيش از نزول اين حكم) انجام شده است؛ زيرا اين كار، عملى زشت و تنفّرآور و راه نادرستى است.»
ى: خستگى
«نوع ديگر عصبانيت ناشى از خستگى يا آزردگى مفرط است. ممكن است در مدتى بسيار طولانى با مشكلى خاص كلنجار برويد و با همه وجود از آن خسته شده باشيد، يا با عقل و فكر خود نتوانيد كارى براى حل آن انجام دهيد.»40
كنترل خشونت
گروه اول با فروخوردن خشم خويش و تكرار بسيار اين عمل بسيار آسيبپذير و آسيب رسان خواهند شد و با كوچكترين حادثه از كوره در مىروند و كنترل خود را به كلى از دست مىدهند به گونهاى كه كنترل ايشان دشوارتر از گروه دوم مىشود.
دكتر هاريت گلدهورلرنر در اين باره مىگويد:
«اين فرو خوردن خشم و مدارا كردن با اعضاى خانواده هر چند در كوتاه مدت كارساز است اما به ختم مشكلات نمىانجامد و از جايى ديگر سر مىزند. ممكن است با همسر و يا با فرزندانمان اشكالاتى بروز كند يا در روابط با ديگران دچار مشكل شويم.»41
و دكتر ورا پيفر فروخورى خشم را كه از دوران كودكى بر فرزندان تحميل مىشود ناپسند مىشناسد و آن را سبب فرسايش و تضعيف اعتماد به نفس معرفى مىكند.42 به باور پيفر آنان كه خشم خويش را فرو مىخورند و از خشم خود به صورت سازنده استفاده نمىبرند، كوهى از خشم مىشوند و اين خشم ممكن است در زمان و مكانى كاملاً نامناسب منفجر گردد و يا اين كه به افسردگى و بيمارى ختم گردد.43
بايد از خشم استفاده سازنده شود و هنگام ناراحتى با فردى كه از ناحيه او ناراحتى پيدا شده است، سخن گفته شود و مؤدبانه با او برخورد گردد و خشم فرو خورده نشود. اگر به طور سازنده از خشم سود نبريد روى هم انباشته مىشود و با يك اشارهى انگشت منفجر مىشود.
گروه دوم نيز جو خانواده را بسيار ملتهب مىكنند و تحمل محيط خانوادگى را براى ديگران سخت و دشوار مىسازند و در اين ميان تنها گروه سوم بر رفتار و كردار خود كنترل دارند و مىتوانند خشونت خود را كنترل كنند و محيط خانوادگى را آلوده خشونت نكنند.
بر اين اساس تمامى افراد خانواده ناگزير از كنترل و مديريت خشم هستند و نهادهاى اجتماعى نيز ناگزير از حمايت از خانواده و قربانيان خشونت است.
يك خانواده هستهاى از والدين و فرزندان تشكيل شده است. بنابراين در مديريت خشم، هر يك از اين افراد وظايفى را بر دوش دارند چنان كه نهادهاى اجتماعى و دينى نيز وظايفى بر دوش دارند.
وظايف والدين
الف: نيكو رفتارى
بر اساس آمار درصد قابل توجهى از خشونت گرايان شاهد خشونت خانوادگى بودهاند و گروه عمدهاى از ايشان خشونت ديده هستند. دكتر خوشابى مىگويد: 34% والدين كودك آزار، خود در كودكى قربانى خشونت قرار گرفتهاند.»44
در قصّه ابراهيمعليه السلام زيباترين شكل نيكورفتارى ديده مىشود. ابراهيمعليه السلام با ساره كه نازا بود بسيار نيكورفتار بود و هيچ گاه مشكلات و ناتوانى او را به رخ نمىكشيد. ساره نيز سپاسگذار رفتار نيكوى ابراهيم بود و گويا به همين جهت كنيز خويش (هاجر) را به آن حضرت بخشيد.
ب: شناخت اعضاى خانواده
پدر و مادرى كه ويژگىها و خصوصيات نوجوان و جوان خويش را نمىشناسند و انزواطلبى، خستگى و ملالت، ناسازگارى، عواطف شديد، يارى نرساندن به ديگران، زود رنجى، قهر و... فرزند خود را دشمنى و ناسازگارى با خود مىبيند، به سرعت به رودررويى با فرزند كشيده مىشود و به گمان خود براى اصلاح فرزند به خشونت پناه مىبرند؛ غافل از آن كه اين خشونت تيغ دو دمى است كه والدين و فرزندان را قربانى خواهد ساخت و فضاى خانواده را چنان سرد و بى روح مىسازد كه تحمل آن براى تمامى اعضاء ناممكن مىگردد. در اين شرايط دختران كه كمبود محبت را بيشتر از پسران احساس مىكنند به دام فريبكارانى مىافتند كه به دروغ و نيرنگ، ابراز محبت و عشق و علاقه مىكنند و وقتى خانواده را مخالف يافتند اقدام به فرار از خانه مىكنند و پسران نيز مانند دختران به دوستان ناباب و ناسالم پناه مىبرند.
بر اساس اين اصل شعيبعليه السلام كه ويژگىها و خواستههاى دختران خويش را به خوبى مىشناخت وقتى پيشنهاد استخدام موسىعليه السلام را از طرف صفورا شنيد:
«قالت إحداهما يا أبت أستاجره انّ خير من استأجرت القوى الامين» (قصص /26) و علاقهمندى صفورا به موسى را دريافت در برابر صفورا موضعگيرى نكرد و بر او خشونت نكرد بلكه به خواست او تن داد و به موسىعليه السلام گفت:
«قال إنّى اُريد ان أنكحك احدى ابنتىّ هاتين على ان تأجرنى ثمانى حجج» (قصص/ 27)
«(شعيب) گفت: من مىخواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى».
ج- حمايت از قربانى خشونت
در قصه يوسفعليه السلام حمايت پدر از فرزند خشونت ديده پيش از خشونت و پس از آن به روشنى ديده مىشود. يعقوبعليه السلام در مرحله نخست با رفتن يوسفعليه السلام همراه برادران مخالفت كرد و برادران يوسف را اهل هوا و هوس خواند:
«قال إنى ليحزننى أن تذهبوا به و اخاف أن يأكله الذئب» (يوسف/ 13)
«قال بل سوّلت لكم انفسكم امراً» (يوسف/ 18)
پس از خشونت برادران بر يوسفعليه السلام نيز هميشه پدر حامى يوسفعليه السلام بود و برادران او را مذمّت مىكرد و بى اعتمادى خويش را به ايشان اعلام مىداشت.
د- برخورد با خشونت گر
از ميان گزينههاى ياد شده گزينه نخست به هيچ روى پيشنهاد نمىشود؛ چه اين كه اين گزينه خشونت خانوادگى را تشديد مىكند و محيط خانواده را مملو از كينه و دشمنى مىسازد.
گزينه دوم نيز خشونت بيشتر را در پى خواهد داشت و خشونت گر را هر روز جرىتر از روز قبل مىكند.
گزينه سوم نيز مناسب نيست و خشونت بيشترى بر قربانى خشونت وارد مىكند؛ چه اين كه خشونت ديدگان در اكثر موارد از خشونت گران ضعيفتر هستند و توان ايستادگى در برابر خشونت گر را ندارند.
گزينه چهارم هر چند در مواردى جواب مىدهد و گروهى از خشونت گرايان را از خشونت بازمىدارد، اما بسيارى از خشونت گرايان به اين درمانها پاسخ نمىدهند.
گزينه پنجم بسيار مناسب است، اما همه خشونت گرايان را از خشونت باز نمىدارد.
گزينه ششم بهترين گزينه است و خشونت خانوادگى را از ميان مىبرد و يا دست كم بسيار كاهش مىدهد.
ه - ايجاد مهر و محبت
راههاى كنترل خشم
«و الكاظمين الغيظ و العافين عن النّاس و اللَّه يحبّ المحسنين» (آل عمران/ 134)
«و خشم خود را فرو مىبرند و از خطاى مردم در مىگذرند و خدا نيكوكاران را دوست دارد.»
«و ليعفوا و ليصفحوا ألا تحبّون ان يغفر اللَّه لكم» (نور/ 22)
«عفو كنند و چشم بپوشند آيا دوست نمىداريد خداوند شما را ببخشد.»
«ادفع بالّتى هى احسن فاذا الّذى بينك و بينه عداوة كانّه ولىّ حميم. و ما يلقّاها إلاّ الّذين صبروا و ما يلقّاها إلا ذو حظٍ عظيم» (فصلت/ 34-35)
«بدى را با نيكى دفع كن، ناگاه (خواهى ديد) همان كس كه ميان تو و او دشمنى است، گويى دوستى گرم و صميمى است! اما جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند به آن مقام نمىرسند و جز كسانى كه بهره عظيمى (از ايمان و تقوا) دارند به آن نايل نمىگردند.
در سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نيز مسلمانان به مديريت خشم دعوت شدهاند:
«اشدّكم من ملك نفسه عند الغضب»45
«پرتوانترين شما كسى است كه به هنگام غضب نفس خود را كنترل كند.»
اما پرسش اساسى در باب مديريت خشم اين است كه چگونه فردى كه به خشم آمده است، خشم خود را كنترل كند و ديگران را مورد آزار و اذيت قرار ندهد؟
راههاى گوناگونى براى هدايت خشم و رسيدن به حلم و بردبارى وجود دارد. برخى از اين روشها عبارتند از:
الف: تغيير وضعيت
«اذا غضب احدكم و هو قائم فليجلس فان ذهب عنه الغضب و الا فليضطجع»46
و امام باقرعليه السلام مىفرمايد:
«ان الرجل ليغضب فما يرضى أبدا حتى يدخل النار، فأيما رجل غضب على قوم و هو قائم فليجلس من فوره ذلك، فأنّه يذهب عنه رجز الشيطان، و أيما رجل غضب على ذى رحم فليدن منه فليمسه فان الرحم اذا مست سكنت»47
«هر گاه مردى غضب كند هيچ گاه راضى نمىشود تا اين كه داخل آتش شود. پس هر مردى كه بر قومى غضب كند در حالى كه ايستاده است پس به سرعت بنشيند چه اين كه نشستن رجز شيطان را از او دور مىكند و هر گاه غضب كند بر خويشاوندى پس به آن خويشاوند نزديك شود و او را لمس كند زيرا مس خويشاوند غضب را فرو مىنشاند.»
و در روايت ديگرى مىخوانيم:
«هر زمان مردى غضب كرد پس اگر ايستاده است بنشيند و اگر نشسته است بايستد و هر گاه مردى بر خويشاوند خود غضب كرد، پس بهترين كار آن است كه به خويشاوند خود نزديك شود و او را در آغوش گيرد؛ چه اين كه هر گاه خويشاوندى خويشاوندى را در آغوش گيرد آرامش مىيابد.»48
در روايات ياد شده تغيير وضعيت جسمانى مورد توجه قرار گرفته است كه طبيعتاً اين تغيير وضعيت تغيير وضعيت روحى را به دنبال خواهد داشت. اما بر اساس آيات قصه موسىعليه السلام تغيير وضعيت روحى نيز نمىتواند خشونت را از ميان ببرد يا از شدت آن بكاهد. وقتى موسىعليه السلام با غضب سر و ريش هارون را مىگيرد، هارون با گفتن «يا ابن ام» نسبت خود را با موسى ياد مىكند و احساسات موسىعليه السلام را تحريك مىكند به اين اميد كه موسى از خشونت دست بردارد يا خشونت بيشتر نكند.
علاّمه طباطبايى در اين باره مىنويسد:
«و هى كلمة استرحام و استرآف قالها لاسكات غضب موسى».49
در دانش پزشكى نيز اين رهنمود پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و اهل بيتعليهم السلام به روشنى ياد شده است.
ب: سكوت
«اذا غضبت فاسكت و اذا غضبت فاسكت و اذا غضبت فاسكت»50
«هر گاه غضب كردى سكوت كن و هر گاه غضب كردى سكوت كن و هر گاه غضب كردى سكوت كن.»
دكتر پيفر از روان شناسان باتجربه در اين باره مىنويسد:
«اگر خيلى عصبانى هستيد چيزى نگوييد تا آرام گيريد. اگر آرام باشيد شما را بيشتر جدى مىگيرند. طورى رفتار نكنيد كه ديگران حربهاى عليه شما به دست آورند و به گفته هايتان برچسب غيرمنطقى، احساسى يا هيجانى بزنند. اين امر فقط خشم شما را بيشتر مىكند. داد زدن اوضاع را بهتر نمىكند.»51
ج: گوش فرا دادن به سخنان خشونت گرا و مجاب ساختن وى
بر اين اساس هارون در برابر خشم موسىعليه السلام خويش را پاسخگو نشان داد و با برانگيختن احساسات موسى و يادآورى نسبت خويش با موسى خشم وى را فرو كاست:
«قال يبنؤمَّ لاتأخذ بلحيتى و لابرأسى انّى خشيت ان تقول فرّقت بين بنى اسرائيل و لم ترقب قولى» (طه/ 94)
«(هارون) گفت: «اى فرزند مادرم! ]= اى برادر![ ريش و سر مرا مگير! من ترسيدم بگويى تو ميان بنىاسرائيل تفرقه انداختى، و سفارش مرا به كار نبستى!»
د: ترك مشاجره و جر و بحث
ه : توجه به آثار زيانبار جسمى و روحى خشونت بر ديگران
امام علىعليه السلام مىفرمايد:
«الغضب يردى صاحبه و يبدى معايبه»52
«خشم و غضب صاحبش را هلاك مىكند و زشتى هايش را آشكار مىكند.»
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود:
«الغضب يفسد الايمان كما يفسد الخلّ العسل»53
«غضب ايمان را فاسد مىكند همان گونه كه سركه عسل را تباه مىسازد.»
و امام باقرعليه السلام مىفرمايد:
«ان هذا الغضب جمرة من الشيطان توقد فى قلب ابن آدم، و ان احدكم اذا غضب احمرّت عيناه و انتفخت اوداجه و دخل الشيطان فيه فاذا خاف احدكم ذلك من نفسه فليلزم الارض فان رجز الشيطان ليذهب عنه عند ذلك»54
«غضب پاره آتشى است از شيطان كه در باطن فرزند آدم است، و هر گاه يكى از شما غضب كند چشمهايش سرخ مىگردد و رگهاى گردنش باد مىكند و شيطان در وجودش وارد مىشود. پس هر زمان كسى از شما از اين حالت خويش بترسد به زمين بچسبد زيرا وسوسه شيطان در آن زمان از وى دور مىگردد.»
«من لم يملك غضبه لم يملك عقله»55
«هر كسى غضب خويش را مالك نيست عقل خويش را نيز مالك نمىباشد.»
و: وضو
«إن الغضب من الشيطان، و إن الشيطان خلق من النار، و إنما تُطْفا النار بالماء، فإذا غضب أحدكم فليتوضّأ.»56
دوش گرفتن و شنا كردن نيز به حكم اين روايت كه آب خشونت را كنترل مىكند، چون وضو گرفتن است.
وظايف نهادهاى اجتماعى
براى نمونه در مورد خشونت جسمى مىتوان از آياتى كه دلالت بر قصاص جانى و دريافت ديه دارد بهره گرفت و خشونت گر را ناگزير از تن دادن به قصاص يا پرداخت ديه به مجنى عليه كرد:
«يا ايّها الّذين آمنوا كتب عليكم القصاص فى القتلى الحرّ بالحرّ و العبد بالعبد و الانثى بالانثى» (بقره/ 178)
«اى افرادى كه ايمان آوردهايد! حكم قصاص در مورد كشتگان، بر شما نوشته شده است: آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن.»
«و من قتل مؤمناً خطأً فتحرير رقبةٍ مؤمنةٍ و ديةٌ مسلّمة إلى اهله» (نساء/ 92)
«كسى كه مؤمنى را از روى خطا به قتل رساند، بايد يك برده مؤمن را آزاد كند و خون بهايى به كسان او بپردازد.»
در مورد خشونت جسمى بر فرزند نيز هر چند برخى روايات دلالت بر عدم قصاص پدر دارد، اما مجازات ديگرى چون تبعيد، زندان، تعزير و... پدران را از خشونت بر فرزندان باز مىدارد.
در مورد خشونت روحى و روانى نيز مىتوان از برخى روايات و آيات سود گرفت و خشونت گر را مجازات كرد. براى نمونه قذف نوعى خشونت روحى و روانى است و فردى كه چنين خشونتى دارد بايد هشتاد تازيانه بخورد:
«و الّذين يرمون المحصنات ثم لم يأتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة» (نور/ 4)
«و كسانى كه زنان پاكدامن را متهم مىكنند سپس چهار شاهد (بر مدعاى خود) نمىآورند آنها را هشتاد تازيانه بزنيد.»
در مورد خشونت اقتصادى نيز قانون گذار مىتواند از روايات سود ببرد و خشونت گر را ناگزير از انجام وظيفه خود كند. براى نمونه مردى كه نفقه همسر خويش را نمىدهد، يك خشونت گر است و قاضى مىتواند با تهديد او را ناگزير از پرداخت نفقه كند و اگر تهديد نتيجه نداد او را ناگزير از پرداخت نفقه كند.
پي نوشت ها:
20- ابوالفتوح رازى، روض الجنان و روح الجنان، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى، 286/11.
21- فخر رازى، الكبير، 204-203/11.
22- المراغى، احمد مصطفى، تفسير المراغى، دوم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 118/12 1985.
23- طباطبايى، محمدحسين، الميزان، دوم، قم، اسماعيليان، 84/13.
24- فخر رازى، الكبير، 196/20.
25- واحدى نيشابورى، اسباب النزول.
26- سيوطى، لباب النقول.
27- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، دوم، بيروت، الوفاء، 405/21.
28- ابن براج، المهذب، دوم، قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 685/3.
92 - www.gozaar.org/template1
30- فخر رازى، الكبير، 56/20.
13 - www.Forum.persiantools.com/t38296-page101.html
32- فخر رازى، الكبير 212/26.
33 - www.sirab.blogfa.com/post-55.aspx
43 - www.dadsetani.ir/newver/detail
35- روزنامه شرق، 1382/8/6.
63 - http://www.weforchange.info/spip.php?article.
37- طوسى، محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 334/8.
83 - http://www.isna.ir/Main/NewsXML.aspx?ID=
39- همان.
40- پيفر، ورا، استرس و روشهاى مقابله، مترجم: آزاده افروز و منا نقيبىراد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى /184.
41- گلدهورلرنر، هاريت، شعلههاى خشم، مترجم مهدى قراچه داغى، تهران، البرز، 64/ 1375.
42- پيفر، ورا، استرس و روشهاى مقابله، /182.
43- همان، / 184.
44- صداى عدالت 1382/12/23.
45- علامه مجلسى، بحارالانوار، سوم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 147/74.
46- ابن كثير، تفسير ابن كثير، بيروت، دارالمعرفة، 414/1.
47- حر عاملى، وسائل الشيعه قم، آل البيت، 359-358/15 1412.
48- همان، 363/15.
49- طباطبايى، محمدحسين، الميزان، 193/14.
50- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، الطبعة الثالثة، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ه ، 272/70.
51- پيفر، ورا، استرس و روشهاى مقابله/ 186.
52- حر عاملى، وسائل الشيعه، 358/15.
53- همان.
54- همان، 361/15.
55- همان، 360/15.
56 - مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، 272/70.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}