«بني اسرائيل» از اقوام يهودي است كه در قرآن كريم به صورت مفصّل به بيان زندگي، ويژگيها و نوع برخورد آنان با پيامبران پرداخته شده است. در قرآن كريم، 41 بار از اين قوم نام برده شده؛ همچنين در عهدين، سير تحوّلات و اوصاف آنان در اسفار گوناگون بيان شده است. در اين پژوهش، تلاش كردهايم تا گزارش كوتاهي از اين قوم در عهدين و قرآن كريم عرضه گردد.
«اسرائيل» واژهاي است عبري كه به صورت «اسرائين»، «اسرال» و «اسرالّ» نيز خوانده شده؛ همچنان كه ميكائيل به صورت «مَكال» و «مِكال» تلفظ شده است.[1] اگر چه برخي از واژهپژوهان تلاش كردهاند اين واژه را عربي و برگرفتة از «سري ـ يسري» به معناي سفر كردن در شب بدنند و وجه اين نامگذاري را فرار يعقوب به دليل ترس از برادرش و سفر شبانه او ذكر كردهاند، ولي بسياري از لغتشناسان، به ويژه واژهپژوهان زبانهاي عجمي در قرآن با دلايلي مانند ختم واژه به «ئيل»، اختلاف در قرائت نوع صيغة آن، به عبري يا سرياني بودن اين واژه ايمان دارد.[2] با اغماض از وجه نامگذاري، شكي نيست كه «اسرائيل» نام ديگري براي يعقوب پيامبر است.[3] به هر حال، اينكه مراد از بني اسرائيل فرزندان و نوادگان يعقوب پيامبر هستند نكتهاي پذيرفته شده و مورد اتفاق همة پژوهشگران است. به دليل نقش و اهميت دوران زندگي و تحولات تاريخي بني اسرائيل، هم كتاب مقدّس و هم قرآن كريم در موارد گوناگون، به شرح و تفسير زندگي آنان پرداختهاند. اين مطالب با وجود اختلاف در بسياري از موارد، گاه داراي برخي اشتراكات نيز هستند. همچنين منابع تاريخي اسلامي و غير اسلامي نيز از سرگذشت، رويدادها و سرانجام اين گروه غافل نبودهاند و پرداختهاي فراوان و گاه متفاوتي دارند كه به نظر ميرسد بسياري از آنها برگرفته از كتاب مقدّس يا قرآن كريم هستند.
بني اسرائيل در عهدين
يهوديان و به پيروي از آنان، مسيحيان بر اين باورند كه «اسرائيل» نامي است عبري براي يعقوب بن اساق كه به معناي «با خدا كشتي ميگيرد» يا «خدا كشتي ميگيرد» و «مقاوم و پيروز در نزد خدا و مردمن آمده است.[4] به نقل از عهد عتيق، اين نامگذاري به دنبال مصارعة شبانة يعقوب با خدا يا فرشتة خدا در «فنوئيل» بوده است.[5] كاربرد ترادفي اسرائيل و يعقوب به گونهاي است كه در بسياري از اشعار عبري، به ويژه در عهد عتيق، استفاده از «يعقوب» و «اسرائيل» در صد وذيل ابيات به صورت جانشين به وفور يافت ميشود.[6] البته برخي از واژهشناسان كتاب مقدّس با تفكيك «اسرائيل» به دو بخش «ئيل» به معناي خدا و «اسرا» به معناي عبد و بنده، آن را به معناي «بندة خدا» دانستهاند.[7]
اگر چه تركيب «بني اسرائيل» قرآني است و اين اصطلاح به صورت مركّب نخستين بار در قرآن به كار رفته، اما در كتاب مقدّس، حكايات گوناگوني دربارة فرزندان و نوادگان يعقوب بيان شده است. قاموسنگاران عهدين سه كاربرد براي بني اسرائيل در كتاب مقدّس يافتهاند: نسل اسرائيل (يعقوب)؛[8] گروهي از مؤمنان كه اولاد روحاني خدا به شمار ميآيند؛[9] و ملك اسرائيل يا اسباط دهگانه براي جدايي آنان از يهودا.[10] اما آنچه از اين كاربردها رواج بيشتري دارد و به صورت مطلق از اين لفظ فهميده ميشود معناي نخست اين اصطلاح است. در كتاب مقدس، از دوازده پسر يعقوب با نامهاي رئوبين، شمعون، لاوي، يهودا، دان، نفتالي، جاد، اشير، يساكار، زبولون، يوسف و بنيامين نام برده شده است. همچنين دختري به نام دينه از فرزندان اوست.[11]
ماجراي بني اسرائيل و پدرشان اسرائيل در عهد عتيق از ماجراي قحطي كنعان و عازم شدن برادران يوسف به مصر و به دنبال آن، قصد يعقوب براي كوچ دايمي به آن منطقه، آغاز ميشود.[12] پس از مرگ يوسف و برادرانش، كه به عنوان سرشاخههاي اصلي و نياي بني اسرائيل به شمار ميآمدند، نسلهاي بعدي، كه از آنان به وجود آمدند، به سرعت زياد شدند و قومي بزرگ تشكيل دادند، به حدّي كه همة مصر را فرا گرفتند. اما با وجود آمدن حكومتهاي جديد، حاكمان جامعه به بهانة هراس از طغيان و سركشي بني اسرائيل به سختگيري و برخورد شديد با آنان پرداختند، تا آنجا كه در مدت كوتاهي، بسياري از بني اسرائيل به بردگي مصريان در آمدند. از آن پس، به دستور فرعون هر فرزند پسري كه در قوم بني اسرائيل متولّد ميشد بايد به قتل ميرسيد.[13] اين آوارگي و افسردگي بني اسرائيل در انتظار آمدن منجي تا دوران حضرت موسي عليهالسلام ادامه يافت. به ادعاي عهد عتيق حضرت موسي عليهالسلام به دستور الهي براي نجات بني اسرائيل ازستمها و بردهكشيهاي مصريان، رهبران اسرائيل را جمع كرد و از آنان خواست براي رهايي خود به منطقة «كنعان» بازگردند تا از نعمتهاي آن بهرهمند شوند.[14] با قدرتي كه خداوند به حضرت موسي عليهالسلام و برادرش هارون داد، آنان توانستند به مصر بازگردند و با فرعون دربارة رها كردن بني اسرائيل از بردگي گفت و گو نمايند. اگر چه فرعون در ابتدا با اين درخواست موافقت نكرد، اما معجزات فراوان حضرت موسي عليهالسلام و مشكلاتي كه براي فرعون به وجود آمد او را مجبور به رهايي بني اسرائيل ساخت.
يهوديان اين روز رهايي را به عنوان «عيد پسح» جشن ميگيرند.[15]
همچنين از ماجراهاي مربوط به بني اسرائيل، كه در عهد عتيق بدان ها اشاره شده، شكافته شدن درياي سرخف عبور حضور موسي و بني اسرائيل و نابودي لشكريان فرعون در آن درياست.[16] از آن پس، بني اسرائيل به مناطقي مانند «ماره»، كه داراي آبي تلخ و ايليم كه داراي دوازده چشمه بود، كوچ كردند. مسين» در عهد عتيق همان نقطهاي است كه به درخواست بني اسرائيل و با دستور الهي، حضرت موسي عليهالسلام عصاي خود را به صخرهاي كوبيد واز آن چشمة آبي گوارا پديد آمد.[17] از حوادث مهم اين دوران، جنگ بنياسرائيل با عمالقه به فرماندهي يوشع بود كه با پيروزي بني اسرائيل به پايان رسيد.
سه ماه پس از خروج بني اسرائيل از مصر و گذر از مناطق گوناگون، آنان به وادي كوه «سينا» رسيدند و حضرت موسي عليهالسلام در آن كوه، گفت و گوي مفصّلي با خدا داشت.[18] نتيجة اين گفت و گو صدور فرمانده مادهاي از سوي خدا به وسيلة حضرت موسي عليهالسلام براي يهوديان بود.[19] هنوز حضرت موسي عليهالسلام عبادت و برنامة خود را در كوه سينا به پايان نرسانده بود كه به علت طولاني شدن غيبت او (توقف چهل روزه)، بني اسرائيل از سامری خواستند براي آنان خدايي بسازد كه در غياب حضرت موسي عليهالسلام او را عبادت كنند. سامری با پذيرش درخواست آنان و با جمعآوري طلاها و جواهراتشان مجسّمهاي در شكل گوساله ريخت! بني اسرائيل نيز با مشاهدة مجسّمه، آن را خداي خويش خواندند.[20] خداوند به دليل اين بتپرستي، بلاي هولناكي بر آنان نازل نمود. بنابر گزارش عهد عتيق، تعطيل شدن روز شنبه (سبت) پس از آن اتفاق افتاد كه حضرت موسي با مشاهده گوسالهپرستي بني اسرائيل، عصباني شد و با انداختن لوح سنگي آن را شكست و دوباره براي دريافت آن چهل روز عبادت نمود، تا آنكه اين لوح بار ديگر به او داده شد. اما از احكامي كه بر آن افزوده شد، ممنوع بودن كار در روز سبت بود.[21] علاوه بر اين دستور، خداوند عبادات ديگري نيز براي ني اسرائيل مقرر كرد كه همة آنها در سفري به نام «لاويان» جمع شده است.
هنوز مدت زيادي از توقف بني اسرائيل در وادي سينا نگذشته بود كه به دستور خداوند، حضرت موسي عليهالسلام مأمور به سرشماري آنان براي حضور در جنگ شد. عهد عتيق به صورت دقيق، تعداد قبيلهها و افرد آنها را در سفر «اعداد» گزارش كرده است.
نخستين حركت بني اسرائيل از وادي سينا به سوي كنعان زماني اتفاق افتاد كه ابري بر سر خيمة عبادت آنان ظاهر شد و با حركت آن ابر، بني اسرائيل نيز به دنبال آن ميرفتند.[22] پيشاپيش قبايل يهود، صندوق عهد حضرت موسي عليهالسلام قرار داشت. روي آوري مجدد بني اسرائيل به پرستش بتها از حوادث مهم اين دوران است.اين دوران زمان آوارگي و سرگرداني بني اسرائيل بود.[23] با نزديك شدن زمان مرگ حضرت موسي عليهالسلام و با درخواست او، خداوند يوشع بن نون را به رهبري بنياسرائيل برگزيد. او نزد العيازار كاهن، جانشين حضرت موسي عليهالسلام شد.[24]
به هر حال بني اسرائيل پس از تحمل رنجها و مشكلات فراوان و با فرماندهي يوشع به «سرزمين موعود» دست يافتند.[25] با فتح سرزمين موعود، يوشع آن را ميان قبايل دوازدهگانة بني اسرائيل تقسيم نمود.[26] پس از يوشع، كه فتوحات زيادي براي بني اسرائيل داشت، سموئيل رهبري آنان را بر عهده گرفت.[27] از رهبران و پيامبران ديني پس از او، ميتوان به داود بن يسي، سليمان بن داود، سمعياي نبي و ايلياي نبي اشاره كرد.[28] از مهمترين رويدادهاي دوران داود، فتوحات زياد براي بني اسرائيل و گسترش قلمرو حكومتي آنان است. اما پس از پادشاهي حضرت سليمان عليهالسلام، بني اسرائيل به مدت سه سال به خشكسالي شديد گرفتار شدند تا آنكه خداوند ايلياي نبي را به سوي آنان فرستاد.[29]
جانشيني ايليا به عهدة اليسع بوده و پس از وي در دوران پيامبري اشعياي نبي، تورات، كه پش از آن مفقود شده بود، دوباره پيدا شد.[30] همچنين حضرت ايوب عليهالسلام از پيامبراني است كه در عهد عتيق از مشكلات و مصايب او سخنان زيادي نقل شده.[31]
در سالهاي 625 تا 580 قبل از ميلاد نيز رهبري معنوي بني اسرائيل بر عهدة ارمياي نبي قرار گرفت.[32] اين دوران زماني بود كه بني اسرائيل به دعوت ارميا پاسخ مثبت ندادند و با روي آوري مجدد به بتپرستي، نسبت به خداوند بيتوجهي نمودند.[33] به همين دليل، بني اسرائيل گرفتار شخصي به نام نبوكد نصر (بختالنصر) شدند و اورشيم، كه معبد مقدّس يهوديان به شمار ميرفت، ويران گرديد.[34] پس از گرفتاريهاي فراوان ارميا و مرگ او، پيامبري به نام حزقيال، كه با بني اسرائيل در تبعيد بود، نويد آزادي به آنان را داد و با آزادي آنان، پيامبري آنان را بر عهده گرفت.[35] آخرين پيامبران بني اسرائيل، هوشع، يونس، ناحوم، حيقوق، صيفي، حجي، زكريا و ملاكي هستند. پس از ملاكي، دوران تولد حضرت عيسي پيامبر و آغاز دوران جديدي براي بني اسرائي است. در عهد عتيق به نام هر يك از اين پيامبران كتابي (سِفر) آمده كه به بيان زندگي و سرگذشت آنان ميپردازد.[36]
بني اسرائيل در تاريخ اسلامي
اگر چه دربارة بني اسرائيل در منابع تاريخي اسلامي مطالب زيادي نقل شده و حكايت زندگي آنان از آغاز تا پايان مطرح گرديده است، اما با نگاهي اجمالي به دست ميآيد كه بسياري از اين مطالب برگرفتة از عهدين هستند. در اين منابع، بيشتر به پادشاهان حاكم در مناطق اسرائيلي، مناطق و زمان حكومت آنان و برخي از رويدادها و جنگهاي مهمي كه ميان اين قوم با اقوام ديگر رخ داده، اشاره شده است.[37] همچنين منابع تاريخي دوازده پسر يعقوب را، كه سركردگان قبايل دوازدهگانه بني اسرائيل بودند، روبيل، شمعون، لاوي، يهوذا، يشاجر، زفولون، يوسف، بنيامين، كاذ، آشرودان و نفتالي نام بردهاند.[38] از ويژگيهاي مهمي كه از نقلهاي تاريخي دربار بني اسرائيل بر ميآيد، سست ايماني آنان، بازگشت به بتپرستي در موارد متعدد، هراس از مبارزه با دشمنان، ايرادها و اعتراضات فراوان به پيامبران و رهبران ديني و عدم تحمّل مشكلات و سختيهاي زندگي است.
بني اسرائيل در قرآن كريم
يكي از اقوامي كه به صورت مفصّل مورد توجه قرآن كريم قرار گرفته و آيات زيادي به ذكر وقايع و حوادث و گاه ويژگيهاي آنان پرداخته است، قوم بنياسرائيل است. قرآن حتي به بيان بسياري از اموري كه بني اسرائيل بر سر آن اختلاف نظر دارند نيز پرداخته است: «ان هذا القرآن يقص علي بني اسرائيل اكثر الذي هم فيه يختلفون» (نمل:76) اين اختلافات در مسائلي مانند نبوت حضرت عيسي عليهالسلام، تورات، شريعت حضرت موسي عليهالسلام و معجزه بودند.[39] آن گونه كه از قرآن كريم بر ميآيد، اين گروه از دوازده فرزند يعقوب به وجود آمده و داراي دوازده نقيب بودند: «و لقد أخذ الله مثاق بني اسرائيل و بعثنا منهم اثني عشر نقيبا...» (مائده: 12) مفسّران دربارة اين نقباي دوازدهگانه اختلاف دارند. برخي آنان را رئيسان قوم دانسته،[40] گروهي ديگر آنان را ضامناني دانستهاند كه خداوند يا حضرت موسي عليهالسلام از آنان عهد گرفت[41] وبرخي «نقيب» را به معناي «گواه» گرفتهند كه خداوند يا حضرت موسي عليهالسلام در برابر آنان از بني اسرائيل عهد گرفت.[42] در برخي از آيات ديگر نيز به دوازده سبط بودن آنها اشاره شده است: مو قطعناهم اثنتي عشره اسباطا امما و اوحينا الي موسي اذاستسقاه قومه ان اضرب بعصاك الحجر فانبجست منه اثنتا عشره عينا قد علم كل اناس مشربهم» (اعراف: 160) در ذيل اين آيه، از امام رضا عليهالسلام نقل شده است كه اسباط دوازدهگانه فرزندان يعقوب پيامبر عليهالسلام هستند.[43] علامه طباطبائي نيز در بحثي دربارة «سبط» اين واژه را معادل «قبيله» در زبان عربي ميداند. بر اساس اين آيه، خداوند براي هر سبطي چشمهاي جاري ساخت.
اگر چه قوم بنياسرائيل پس از حضرت يعقوب عليهالسلام و نسلها و فرزندان او به وجود آمدند، ولي آنچه در قرآن كريم بيشتر به عنوان مخاطب اين نام قرار گرفته، پيرون و نسل پس از حضرت موسي عليهالسلام است: «الم تر الي الملإ من بني اسرائيل من بعد موسي اذ قالوا لنبي لهم ....» (بقره:246) البته اين آيه وجود قومي به همين نام پيش از حضرت موسي عليهالسلام را نيز تأييد ميكند؛ زيرا در غير اين صورتف قيد «من بعد موسي» بيهوده خواهد بود. اين ادعا با برخي از آياتي كه در آنها به ارسال چند رسول به سوي بني اسرائيل اشاره دارد، اثبات ميشود: «لقد أخذنا ميثاق بني اسرائيل و أرسلنا اليهم رسلا...» (مائده: 70) از شواهد ديگر بر اينكه مراد از بني اسرائيل فرزندان حضرت يعقوب است، كاربرد واژة «اسرائيل» در دو آيه براي حضرت يعقوب است: (كل الطعام كان حلا لبني اسرائيل الا ما حرم اسرائيل علي نفسه (آل عمران: 93) و «و من ذريه ابراهيم و اسرائيل» (مريم: 58) به همين دليل، جمهور مفسّران مراد از «اسرائيل در اين آيه را يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم دانستهاند.[44]
در قرآن كريم همه به برخي از رويدادهاي زندگي بني اسرائيل مانند اختلاف بني اسرائيل،[45] عبادت فرعون توسط آنان[46] و خلف وعدة فرعون در فرستادن بني اسرائيل با حضرت موسي عليهالسلام[47] پرداخته شده و برخي از اوصاف پسنديده يا ناپسند آنان ستايش يا نكوهش گرديده است. اين بيانات به اين صورت قابل گزارش هستند:
نعمتهاي خداوند بر بني اسرائيل
بني اسرائيل از اقوامي هستند كه قرآن در موارد گوناگون به برخي از نعمتهايي كه از آن برخوردار شدهاند اشاره نموده است. اين نعمتها عبارتند از:
1. اعطاي حكم، نبوّت و كتاب
«و لقد آتينا بني اسرائيل الكتاب والحكم والنبوه» (جاثيه: 16) مراد از «حكم»، آشنايي با مسائل ديني يا تميز حق از باطل است.[48] در برخي از نقلها، تعداد پيامراني كه خداوند براي هدايت بني اسرائيل فرستاد تا هزار نفر نيز ذكر شده است كه مهمترين آنان حضرت موسي عليهالسلام تورات را به عنوان كتاب آسماني براي آنان آورد.[49] اين نعمت در آيات ديگر نيز مورد اشاره قرار گرفته است: «و آتينا موسي الكتاب و جعلناه هدي لبني اسرائيل ألا تتخذوا من دوني وكيلا» (اسراء: 2) چون اين كتاب مشتمل بر شريعت حضرت موسي عليهالسلام بوده است، خداوند از آن به عنوان هادي براي بني اسرائيل ياد ميكند.[50]
2. بهرهمندي از روزي طيب
« ... ورزقناهم من الطيبات» (جاثيه: 16) اين روزي حلال همان «منّ» و «سلوي» است كه در برخي از آيات به آنها اشاره شده.[51]
3. سايه افكندن ابر
هنگامي كه حضرت موسي عليهالسلام بني اسرائيل را از دست فرعون نجات داد و آنان را از مصر بيرون آورد، مدتي بني اسرائيل در بيابانهاي سرگرداني (تيه) به سر ميبردند. در اين دوران، چون بني اسرائيل از شدت گرماي خورشيد و تشنگي به تنگ آمده بودند، زبان به اعتراض گشودند و از ادامة مسير امتناع كردند. خداوند به درخواست حضرت موسي عليهالسلام ابري فرساد كه در روزها آنان را از نور خورشيد محافظت ميكرد و بر آنان ساي ميافكند: «و انزلنا عليكم الغمام ...» (بقره: 57).
4. برتري بر عالميان
«يا بني اسرائيل اذكروا نعمتي التي انعمت عليكم و اني فضلتكم علي العالمين» (بقره: 122) و «و فضلناهم علي العالمين» (جاثيه: 16) به دليل برتري امت حضرت محمد صليالله عليه و آله و سلم بر ديگر امتها، مفسران مراد از «المين» را تنها مردمان زمان بني اسرائيل يا برتري انان در برخي از موارد مانند كثرت پيامبران يا معجزات واقع شده در زمان انان و برخورداري از نعمتهاي فراواني كه در برخي آيات به آنها اشاره شده است، ميدانند.[52]
5. نجات از دشمنان
«يا بني اسرائيل قد أنجيناكم من عدوكم» (طه: 80)
اين مسئله در نجات بني اسرائيل از دست فرعون بود كه خداوند با عبور دادن از دريا و غرق كردن فرعون، آنان را از ستمهاي فرعون رها نمود.[53] به رهايي بني اسرائيل از دريا، در آيات ديگري نيز اشاره شده است: «و جاوزنا بني اسرائيل البحر» (اعراف: 138) اين اسارت به قدري براي بني اسرائيل دشوار بود كه در برخي از آيات از آن به «عذا» تعبير شده است: «و لقد نجينا بني اسرائيل من العذاب المهين» (دخان: 30)؛ زيرا بر اساس برخي از آيات، فرعون مردان و جوانان بني اسرائيل را ميكشت، زنان و كودكان آنان را به اسارت ميبرد: «و اذ نجيناكم من آل فرعون يسومونكم سوء العذاب يذبحون أبنائكم و يستحيون نسائكم و في ذلكم بلاء من ربكم عظيم» (بقره:49)[54] از دشمنان ديگري كه خداوند با فرستاد حضرت داود نبي عليهالسلام، بني اسرائيل را از دست او رهانيد و به ستمهاي او پايان داد، جالوت بود: «و قتل داود جالوت و آتاه الله الملك والحكمه و علمه مما يشاء و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض» (بقره: 251)
6. اسكان در زمين
يكي از مشكلات بني اسرائيل اين بود كه فرعون با ظلم و ستمهايي كه مرتكب ميشد، تلاش ميكرد آنان را از منطقة حاصلخيز و آباد «مصر» بيرون كند. خداوند با نابود كردن فرعون، آنان را در «سرزمين موعودن سكونت داد و ان را به عنوان نعمتي كه بني اسرائيل را از آن برخوردار كرده است، نام ميبرد: «و قلنا من بعده لبني اسرائيل اسكنوا الأرض فإذا جاء وعدالآخره جئنا بكم لفيفاًن (اسراء: 104) بسياري از مفسران اين سرزمين را «شام»[55] يا مصر دانستهاند.[56] اما برخي از مفسّران با استشهاد به آية «يا قوم ادخلوا الارض المقدسه التي كتب الله لكم» (مائده: 21) اين سرزمين را «ارض مقدس موعود» تفسير كردهاند.[57]
همچنين در آيه ديگري خداوند از به ميراث نهادن سرزمين مصر يا شام خبر ميدهد: «و أورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها التي باركنا فيها و تمت كلمت ربك الحسني علي بني اسرائيل» (اعراف: 137) مفسران با بهرهگيري از وصف «باركنا فيها» معتقدند: اين سرزمين همان سرزمين مقدّس موعود (فلسطين) است.[58] در تعبير ديگري، از مكاني كه بني اسرائيل در آن ساكن شدند با عنوان «مبوّء صدق» ياد شده و خداوند آن را به عنوان نعمتي براي آنان برشمرده است: «و لقد بوّأنا بني اسرائيل مبوّئ صدق» (يونس: 93) علامه طباطبائي اين مكان را جايگاهي ميداند كه همة امكانات و لوازم زندگي به راستي در آن فراهم است.[59] برخي از مفسّران ديگر نيز با اشاره به مناسب بودن اين مكان، آن را مصر، شام يا بيتالمقدس دانستهاند.[60]
7. نشان دادن معجزات الهي
خداوند براي آنكه ايمان بني اسرائيل تقويت شود و در اعتقاد خود استوار باشند، بارها معجزات خود را براي آنان نمايان كرد. يكي از اين معجزات عبور بني اسرائيل از دريا وغرق فرعون بود: «و جاوزنا بني اسرائيل البحر فأتبعهم فرعون و جنوده بغيا وعدوا حتي إذا أدركه الغرق قال آمنت أنه لا اله الا الذي آمنت به بنو اسرائيل و انا من المسلمين» (يونس: 90) بر اساس برخي از روايات، خداوند براي راسختر شدن ايمان بني اسرائيل، اجساد همة لشكريان فرعون را در در دريا غرق نمود و تنها جسد فرعون به روي آب آمد و در ساحل قرار گرفت تا حقارت او روشن شود و بني اسرائيل در مرگ او ترديدي به خود راه ندهند.[61] اما بر اساس برخي از آيات، با اينكه بني اسرائيل اين معجزه را ديدند، ولي وقتي نجات يافتند، باز به خوي بتپرستي و ماديگرايي خويش روي آوردند و از حضرت موسي عليهالسلام خواستند كه براي آنان بتي به عنوان معبود برگزيند: «و جاوزنا ببني اسرائيل البحر فأتوا علي قوم يعكفون علي دصنام لهم قالوا يا موسي اجعل لنا إلها كما لهم آلهه قال إنّكم قوم تجهلون» (اعراف: 138)
علامه طباطبائي در بحثي ذيل اين آيه ميفرمايد: بني اسرائيل با آنكه مدعي بودند هميشه بر دين جدّشان حضرت ابراهيم عليهالسلام بوده و خداي يگانه و غير جسماني را پرستش ميكنند، اما چون داراي خويي مادي و حسي بودند و اصالت حقيقي را در ماوراي حس نميدانند و چون سالها در خدمت قبطيان بتپرست بودند، به همين دليل، با ديدن نشانههايي از بتپرستي به سرعت به آن روي ميآوردند.[62]
اين فرمايش علامه با برخي از آياتي كه در آنها بني اسرائيل از حضرت موسي عليهالسلام خواستند كه خداوند را به صورت آشكار به آنها بنماياند، تأييد ميشود: «فقدْ سدلوا موسي أكبر من ذلك فقالوا أرنا الله جهره» (نساء: 153)[63].
در برخي از آيات تعداد آيات، نشانهها و معجزاتي را كه خداوند براي بني اسرائيل فرستاده نه آيه ذكر كرده است: «و لقد آتينا موسي تسع آيات بيبنات فاسدل بني اسرائيل» (اسراء: 101) مفسران درباره اين نه نشانه اختلاف كردهاند. علامه طباطبائي بر اين باور است كه مجموع معجزاتي كه بر بني اسرائيل نشان داده شده بيش از نه عدد است و شايد منظور آيه از ذكراين تعداد، معجزاتي باشد كه حضرت موسي عليهالسلام براي دعوت فرعون آورده است.[64] برخي از مفسّران به نقل از روايتي از معمّر از امام رضا عليهالسلام به نقل از امام كاظم عليهالسلام و امام صادق عليهالسلام اين نشانهها را عصاي حضرت موسي عليهالسلام، طوفان، بلاي مخل، بلاي قورباغه، بلاي خون شدن رودها و درياها، رفع طور و من و سلوي و شكافته شدن دريا ذكر كرده است.[65] در برخي از تفاسير نيز اين موارد با اندكي تفاوت بيان شدهاند.[66]
8. نزول من و سلوي
يكي از نعمتهايي كه خداوند بني اسرائيل را از آن برخوردار كرد و در چند آيه از آن يادآوري نموده، نزول «من» و «سلوي» براي آنان است: «يا بني اسرائيل قد أنجيناكم من عدوكم و واعدناكم جاب الطور الأيمن و نزّلنا عليكم المن والسلوي» (طه: 80) مفسران گفتهاند: «من» ميوهاي است درختي كه شبها از آسمان بر روي درختان نمايان ميشد (ترنجبين) و «سلوي» مرغ بريان است كه هر روز بر سفرههاي بني اسرائيل قرار ميگرفت.[67]
دلايل مذمت بني اسرائيل در قرآن
در آيهاي خداوند از بني اسرائيل ميخواهد بر عهدي كه با خدا بستهاند پايدار باشند و از آن اعراض ننمايند. آيه اشاره دارد به اينكه آنان بر عهد خود نمايندند: «و اذ أخذنا ميثاق ني اسرائيل لا تعبدون الا الله و بالوالدين احسانا و ذي القربي و اليتامي والمساكين و قولوا للناس حسنا و أقيموا الصلاه و آتوا الزكاه ثم توليتم الا قليلا منكم و أنتم معرضون» (بقره: 83)
از امام حسن عسكري عليهالسلام نقل شده است كه اين آيه در شأن يهوديان اهل ذمّه نازل شده است كه مانند اسلافشان بسياري از دستورات الهي را ترك ميكردند.[68] برخي از مفسران نيز معتقدند: «اعراض» به معناي استمرار پيمانشكني است.[69]
گويا پيمانشكني از ويژگيهاي بارز بني اسرائيل بوده است و آنان به هيچ پيماني پايبند نبودهاند: «لقد أخذنا ميثاق بني اسرائيل و أرسلنا إليهم رسلا كلما جاءهم رسول بما لا تهوي أنفسهم فريقا كذبوا و فريقا يقتلون» «مائده: 70) مفسران محتواي اين عهد را ايمان به پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم يا اقرار به يگاني خداوند متعال و ترك گناهان دانستهاند.[70]
الف. گمراهي با وجود آيات فراوان
قرآن كريم در آيهاي از اينكه بني اسرائيل با وجود نشانههاي زيادي كه خداوند براي آنان فرستاد، باز هم در گمراهي بودند، آنان را مورد مذمّت قرار ميدهد: «سل بني اسرائيل كم آتيناهم من آيه بينه و من يبدل نعمه الله من بعد ما جاءته فان الله شديد العقاب» (بقره: 211) اين نشانهها شامل مار شدن عصاي موسي عليهالسلام، سايه انداختن ابرها بر سر بني اسرائيل در روزهاي آفتاب سوزان، شكافته شدن دريا و غرق شدن فرعون و انزال من و سلوي بر آنان بود. [71] اما آنان كفر ورزيدند و گناهاني مانند نقض عهد، قتل انبيا و ترك وصيتهاي حضرت موسي عليهالسلام را مرتكب شدند.[72] همچنين وقتي حضرت عيسي عليهالسلام به عنوان پيامبر به سوي آنان فرستاده شد، با آنكه معجزات زيادي مانند زنده كردن مردگان شفا دادن بيماران غير قابل علاج و بينا نمودن نابينا را نشان داد، بسياري از آنان از او پيروي نكردند: «و رسولا الي بني اسرائيل اني قد جئتكم بآيه من ربكم أني أخلق لكم من الطين كهيئه الطير فأنفخ فيه فيكون طيرا باذن الله و أبري الأكمه و الأبرص و أحيي الموتي باذن الله و أنبّئكم بما تأكلون و ما تدّخرون في بيوتكم ان في ذلك لايه لكم آن كنتم مؤمنين» (آل عمران: 49) اما با وجود اين نشانههاي زياد، حضرت عيسي عليهالسلام چيزي بيش از كفر از انان مشاهده نميكرد: (فلمّا أحس عيسي منهم الكفر قال من أنصاري الي الله» (آل عمران: 52).
ب. نافرماني پيامبران
هنگامي كه بني اسرائيل به دليل ظلمهاي عمالقه يا جالوت به تنگ آمدند و از او خواستند فرماندهي براي آنان برگزينند تا به رهبري او به جنگ با دشمنان بروند، اما هنگامي كه اين فرمانده تعيين شد، آنان نافرماني نمودند و به او پشت نمودند: «الم تر الي الملإ من بعد موسي اذ قالوا لنبي لهم ابعث لنا ملكا نقاتل في سبيل الله قال هل عسيتم ان كتب عليكم القتال الا تقاتلوا قالوا و ما لنا الا نقاتل في سبيل الله و قد أخرجنا من ديارنا و أبنآئنا فلما كتب عليهم القتال تولوا الا قليلا منهم والله عليم بالظالمين» (بقره: 246) بيشتر مفسران اين پيامبر را شموئيل نبي دانستهاند. سدي اورا شمعون و مجاهد يوشع بن نون ميداند.[73]
گويا اين بيوفايي بني اسرائيل براي آن پيامبر معهود بوده است كه فرار از جنگ و ترك مقاتله را به آنان گوشزد ميكند و از آنان اقرار مجدد ميگيرد: «هل عسيتم ان كتب عليكم القتال الا تقاتلوا» (بقره: 246)، ولي با اين وجود، باز هم آنان نافرماني ميكردند.
ج. انكار نبوت پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم
بااينكه از بسياري از آيات بر ميآيد كه بني اسرائيل پيش از بعثت پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم به آمدن چنين پيامبري علم داشتند، حتي برخي از آنان ويژگيها و اوصاف او را نيز ميدانستند: «الذين يتبعون الرسول النبي الأمي الذي يجدونه مكتوبا عندهم في التواره والانجيل...» (اعراف: 157) و با وجود آنكه علماي بني اسرائيل نيز بر آمدن چنين پيامبري علم داشتندف اما با بعثت آن حضرت به اوايمان نياوردند: «اولم يكن لهم آيه أن يعلمه علماء بني اسرائيل.» (شعراءك 197) با اينكه خداوند وجود نشانههاي پيامبر را در كتب آسماني پيشين و علماي بني اسرائيل دليلي بر صحت ادعاي نبوّت آن حضرت ميگيرد، اما بسياري از بني اسرائيل و علماي آنان نبوت آن حضرت را انكار كردند.[74]
د. عمل نكردن به كتاب آسماني
با آنكه بني اسرائيل مدعي بودند كتاب آسماني آنان تورات است و آنان به دستورات اين كتاب پايبند هستند، اما مواردي از تخلّفات آنان از اين كتاب آسماني ذكر شده است: هنگامي كه بني اسرائيل به پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم در مورد خوردن برخي از غذاها مانند گوشت و شير شتر اعتراض كردند و مدعي شدند حضرت ابراهيم عليهالسلام گوشت و شير نميخورد و در دين او چنين غذاهايي حرام بود، شما چگونه مدعي هستيد بر دين ابراهيم هستيد ولي از اين غذاها پرهيز نميكنيد، قرآن چنين حرمتي را تكذيب كرده، از آنان ميخواهد بر كتاب آسماني خويش پايبند باشند: «كل الطعام كان حلا لبني اسرائيل الا ما حرم اسرائيل علي نفسه من قبل ان تنزل التواره قل فأتو بالتواره فاتلوها ان كنتم صادقين» (آل عمران: 93) در اينجا مراد از «اسرائيل»، حضرت يعقوب عليهالسلام است كه به دلايلي، خوردن گوشت و شير شتر را بر خود حرام كرده بود.[75] به دليل آنكه ني اسرائيل بيهوده آنچه در تورات بيان نشده بود بدان نسبت دادند، خداوند نيز بر برخي از غذاهاي حلال را بر آنان تحريم نمود: «فبظلم من الذين هادوا حرّمنا عليهم طيبات أحلت لهم و بصدّهم عن سبيل الله كثيرا» (نساء: 160) همچنين خداوند در آيهاي ديگر، بني اسرائيل را به دليل عمل به برخي از كتاب و ترك برخي ديگر از آن، مورد سرزنش قرار ميدهد: «أفتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض» (بقره: 85) با توجه به صدر آيه، ممكن است مراد از اين تفكيك، عمل كردن به دستور تورات دربارة فدية اسيران و ترك دستور آن دربارة اخراج آنان باشد: «إن يأتوكم أساري تفادوهم و هو محرم عليكم إخراجهم ...» (بقره: 85)
ه . اسراف
از ويژگيهايي كه قرآن كريم پس از بيان قتل عمد نفس مؤمنه براي بني اسرائيل بيان ميكند اين است كه آنان با وجود آيات و نشانهها و پيامبراني كه به سوي آنان فرستاده شده، اسرافكارند: «من أجل ذلك كتبْنا علي بني اسرائيل أنه من قتل نفسا بغير نفس أو فساد في الارض فكأنّما قتل الناس جميعاً و من أحياها فكأنما أحياالناس جميعاً و لقدْ جاءتْهم رسلنا بالبينات ثم ان كثيرا منهم بعد ذلك في الارض لمسرفون» (مائده: 32) مفسران اين اسراف را خروج از اعتدال و تحريم حلالها و تحليل محرّمات و قتل نفس عمدي تفسير كردهاند.[76]
و. شرك
«لقد كفر الذين قالوا ان الله هو المسيح ابن مريم و قال المسيح يا بني اسرائيل اعبدوا الله ربي و ربكم انه من يشرك بالله فقد حرّم الله عليه الجنه» (مائده: 72) مفسّران اين گروه را «يعقوبيه» از قوم بنياسرائيل دانستهاند كه به اتحاد مسيح با خدا اعتقاد داشتند و ناسوت را به لاهوت باز ميگرداندند.[77]
ز. آسيبرساني به پيامبران و انكار آنان
از نعمتهايي كه خداوند براي عيسي عليهالسلام بر ميشمارد، محافظت از او در برابر آسيبهاي بني اسرائيل و اعطاي آيات روشن بر نبوّت اوعليرغم كفر آنان است: «إذ قال الله يا عيسي ابْن مريم اذكر نعمتي عليك و علي والدتك اذ أيدتك بروح القدس ... و اذ كففت بني اسرائيل عنك اذ جئهم بالبينات فقال الذين كفروا منهم ان هذا الا سحر مبين» (مائده: 110) برخي از مفسّران نقل كردهاند عدهاي از بني اسرائيل قصد قتل حضرت عيسي عليهالسلام را داشتند كه خداوند با فرستادن شبيهي براي او جانش را حفظ كرد، در حالي كه آنان گمان ميكردند او را كشتهاند.[78] علامه طباطبائي معتقد است؛ به هر حال، از اين آيه بر ميآيد كه بني اسرائيل قصد آزار عيسي عليهالسلام را داشتند و به او ايمان نياوردند.[79]
ح. تفرقه و اختلاف
با وجود آنكه خداوند بني اسرائيل را از دست دشمنان به ويژه فرعون نجات داد و آنان را در منطقهاي بسيار مرفه ساكن كرد و از انواع روزي ها برخوردار ساخت، اما آنان پس از مدت كوتاهي كه تورات بر ايشان نازل شد، دچار اختلاف و تفرقه شدند: «و لقد بوانا بني اسرائيل مبوء صدق و رزقناهم من الطيبات فما اختلفوا حتي جائهم العلم ان ربك يقضي بينهم يوم القيامه فيما كانوا فيه يختلفون» (يونس: 93) يعني: تا زماني كه علم به رسول و كتاب نداشتند بر كفر خويش اتفاق داشتند، ولي پس از علم به آنها گروهي ايمان آوردند و گروهي ديگر كفر ورزيدند.[80] يا مراد آن است كه پيش از بعثت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم كه تنها آشنايي اندكي با ويژگيها و اوصاف آن حضرت داشتند، به او ايمن آوردند، ولي پس از بعثت، در آنان اختلاف ايجاد شد.[81] برخي نيز بر اين باورند كه آنان پيش از خواندن تورات و علم به وظايف خود، همه بر يك باور بودند، ولي پس از علم به احكام و شريعت موسوي، گروهي آن را پذيرفتند و گروهي ديگر رها نمودند.[82]
ط. فساد در زمين
خداوند در قرآن خبر داده است كه بني اسرائيل دوباره در زمين فساد ميكنند: «و قضيْنا الي بني اسرائيل في الكتاب لتفسدنّ في الارض مرتين و لتعلن علوا كبيرا» (اسراء: 4) مفسران يكي از اين فسادها را مخالفت با احكام تورات و قتل پيامبراني مانند اشعيا و ارمياي نبي و ديگري را قتل زكريا، يحيي و قصد قتل حضرت عيسي عليهالسلام دانستهاند.[83] برخي ديگر از مفسران با استناد به روايتي از امام صادق عليهالسلام، فساد نخست را شهادت امام علي عليهالسلام، فساد دوم را طعن و شهادت امام حسن عليهالسلام و علو كبير را شهادت امام حسين عليهالسلام تفسير كردهاند و آيه بعد «فاذا جاء وعد أولاهما بعثنا عليكم عباداً لنا أولي بأس شديد فجاسوا خلال الدّيار و كان وعداً مفعولا» (اسراء: 5) را اشاره به ظهور حضرت قائم عليهالسلام دانستهاند.[84]
ي. امر به نيكي و ترك آن
خداوند يهوديان را به دليل اينكه مردم را به انجام كارهاي نيك و خيرات دعوت ميكنند ولي خود عمل ناپسند انجام ميدهند آن خيرات را رها ميكنند، مورد نكوهش قرار ميدهد: «أتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم و أنتم تتلون الكتاب أفلا تعقلون» (بقره:44) برخي از مفسران با بهرهگيري از «أنتم تتلون الكتاب» معتقدند: اين آيه دربارة بزرگان و علماي يهود است كه مردم را به اداي صدقات و مبرّات دعوت ميكردند و اموالي را كه از اين راه به دست ميآمد، براي خود مصرف ميكردند.[85] از ديگر صفات ناپندي كه خدا براي بني اسرائيل ذكر كرده، ترك نهي از منكر است: «كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه لبئس ما كانوا يفعلون» (مائده: 79) در روايتي از امام صادق عليهالسلام نقل شده است كه آنان نه گناه ميكردند و نه در مجالس گناه ديگران شركت ميكردند، بلكه اين ملامت تنها به دليل بيتفاوتي و سكوت آنان در برابر گناه ديگران بود.[86] برخي از مفسّران منكري را كه اين گروه در برابر آن سكوت كردهاند، صيد ماهي در روز شنبه دانستهاند كه اصحاب سبت مرتكب آن شده بودند.[87]
ك. گوسالهپرستي
پس از آنكه خدا بني اسرائيل را از ظلم و ستم فرعون رها كرد و فرعون و لشكريان او را غرق ساخت و حضرت موسي عليهالسلام وارد وادي طور شد، از حضرت موسي عليهالسلام دعوت كرد كه براي عبادت به مدت سي روز به كوه طور برود. سپس بر اساس بدائي كه حاصل شد، حضرت موسي عليهالسلام ده شب ديگر در آن كوه به عبادت خود ادامه داد. هنگامي كه مدت سي روز گذشت و بني اسرائيل از حضرت موسي عليهالسلام خبري نيافتند، به گوسالهپرستي روي آوردند: «و اذ واعدنا موسي اربعين ليله ثم اتخذتم العجل من بعده و أنتم ظالمون» (بقره: 51) بر خلاف عهدين آن گونه كه از برخي آيات ديگر بر ميآيد، اين گوساله به وسيله ی سامري، كه بنابر برخي تفاسير، نام او موسي بن ظفر يا ميحا و شخصي زرگر بود،[88] ساخته شد: «فكذلك ألقي السامري فأخرج لهم عجلا جسدا له خوار»(طه: 87 و 88) اگر چه برخي از آيات به حيلههاي سامري اشارهاي نمودهاند: «قال فما خطبك يا سامري قال بصرت بما لم يبصروا به فقبضت قبضه من اثر الرسول فنبذتها و كذلك سوّلت لي نفسي» (طه: 95 و 96)، ولي درباره ی كيفيت ساخت گوساله و عامل خروج صدا از آن، كه باعث گمراهي بني اسرائيل گرديد، ميان مفسّران اختلاف نظر وجود دارد.[89] آنچه از اين آيات بر ميآيد اين نكته است كه ايمان بني اسرائيل به اندازهاي سست و بيپايه بود كه بامشاهده ی اين گوساله، به سرعت از ايمان خود بازگشته، سفارشهاي حضرت موسي عليهالسلام و فريادهاي برادرش هارون عليهالسلام را ناديده گرفتند و آن گوساله را خداي خويش پنداشتند: «فقالوا هذا الهكم و اله موسي فنسي دفلا يرون ألا يرجع اليهم قولا و لا يملك لهم ضرّا و لا نفعا و لفد قال لهم هارون من قبل يا قوم انما فتنتم به و ان ربكم الرحمن فاتبعوني و أطيعوا أمري قالوا لن نبرح عليه عاكفين حتي يرجع الينا موسي» (طه: 88 ـ 91)
ل. در خواست رؤيت خدا
يكي از شرطهايي كه بني اسرائيل براي ايمان آوردن به حضرت موسي عليهالسلام مطرح كردند، ديدن خداوند به صورت آشكار و با چشم ظاهري بود: «و اذ قلتم يا موسي لن نؤمن لك حتي نري الله جهره فأخذتكم الصاعقه و أنتم تنظرون» (بقره: 55) دربارة اينكه اين گروه از بني اسرائيل، كه چنين درخواستي از حضرت موسي عليهالسلام كردند چه كساني از بني اسرائيل بودند، ميان مفسران اختلاف نظر وجود دارد. بسياري از مفسّران گفتهاند: اينان همان هفتاد نفري بودند كه حضرت موسي عليهالسلام آنان را براي حضرت در ميقات از ميان بني اسرائيل برگزيد. وقتي اين هفتاد نفر گفت و گوي خدا با حضرت موسي عليهالسلام را از كوه طور شنيدند: «و لما جاء موسي لميقاتنا و كلمه ربه قال رب أرني أنظر اليك» (اعراف: 143)، از او خواستند كه اگر در گفتار خويش صادق است، او را به بني اسرائيل بنماياند. به همين دليل، حضرت موسي عليهالسلام نيز درخواست رؤيت خدا نمود: «قال رب درني أنظر اليك»[90] برخي ديگر اين گروه را همان كساني ميدانند كه به گوسالهپرستي روي آورند.[91] به هر حال، در پي اين درخواست ناشايست، خداوند صاعقهاي به صورت آتش، صداي ترسناك يا جنودي آسماني فرستاد و همگي آنان را نابود كرد، اما دوباره آنان را زنده ساخت. از آنجا كه درخواست رؤيت از سوي حضرت موسي عليهالسلام نبود و با استشهاد به آية «فقد سألوا موسي أكبر من ذلك فقالوا أرنا الله جهره فأخذتهم الصاعقه بظلمهم ثم اتخذوا العجل من بعد ما جائتهم البينات فعفونا عن ذلك و آتينا موسي سلطانا مبينا» (نساء: 153) بسياري از مفسّران بر اين نكته تصريح كردهاند كه حضرت موسي عليهالسلام از كساني نبود كه در اثر صاعقه نابود گشته و دوباره زنده شده باشد.[92] ابوالقاسم بلخي و برخي از متكلمان اين آيه را دليل انكار رؤيت خداوند دانستهاند.[93] همچنين اين آيه و آيه بعد، كه به زنده شدن مجدد بني اسرائيل پس از صاعقه اشاره دارد «ثم بعثناكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون» (بقره: 56)، شاهد گويايي بر صحت اعتقاد شيعه دربارة «رجعت» است.[94]
م. بهانهگيري
يكي از مسائلي كه خداوند در قرآن كريم بني اسرائيل را بدان ملامت نموده، بهانهگيريهاي مكرر آنان است. يكي از اين بهانهگيريها دربارة غذايي است كه خداوند به آنها روزي كرده بود و آنان به راحتي از آن استفاده ميكردند: «و اذ قلتم يا موسي لن نصبر علي طعام واحد فادع لنا ربك يخرج لنا مما تنبت الارض من بقلها و قثائها و فومها و عدسها و بصلها ...» (بقره: 61) در اينجا مراد از «طعام واحد»، كه بني اسرائيل از خوردن آن خسته و ملول شده بودند، «من» و «سلوي» بود؛ همان مرغ بريان و ميوههايي كه خدا هر روز و شب بر سفرة آنان ميفرستاد. هنگامي تشنگي نيز حضرت موسي عليهالسلام عصاي خود را بر سنگي ميزد و دوازده چشمه از آن ميجوشيد و هر يك از قبايل بني اسرائيل از چشمهاي مينوشيدند.[95] در برابر اين ناشكري خداوند اين نعمتها را از آنان گرفته و آنان را به سوي وادي مصر روانه كرد: «قال اتستبدلون الذي هو أدني بالذي هو خير اهبطوا مصرا فان لكم ما سألتم و ضربت عليهم الذله و المسكنه ... » (بقره: 61) مفسران «ذلت را اجبار بر پرداخت جزيه و «مسكنت» را فقر تفسير كردهاند.[96]
ن. پولدوستي و فخر فروشي
هنگامي كه جالوت بر بني اسرائيل مسلط شد، انان براي رهايي از ستمهاي او از پيامبر زمن خويش شخصي نيرومند و جنگجو را تقاا كردند كه به فرماندهي او به مبارزه با جالوت بروند. آن پيامبر طالوت را، كه فردي نيرومند و فرماندهي شايسته بود، به آنان معرفي كرد. اما بني اسرائيل با محور قرار دادن ثروت و مال دنيوي، فقر او را به رخ كشيده، از پذيرش فرماندهي طالوت امتناع كردند: «قالوا أني يكون له الملك علينا و نحن أحق بالملك منه و لم يؤت سعه من المال ...» (بقره: 247) چون پادشاهان از فرزندان حضرت يوسف عليهالسلام و پيامبران از نسل لاوي به وجود آمدند و طالوت از نسل بنيامين بود، به همين دليل، چون هيچيك از دو امتيازي كه بني اسرائيل به آنها فخر ميفروختند نصيب او نشد، بني اسرائيل او را شايستة فرماندهي نميدانستند.[97]
س. خون ريزي
يكي از پيمانهايي كه خدا از بني اسرائيل گرفت ترك خون ريزي و كشتار همكيشان و يهوديان ديگر بود: «و إذ أخذنا ميثاقكم لا تسفكون دماءكم و لا تخرجون انفسكم من دياركم تظاهرون عليهم بالاثم والعدوان.»(بقره: 84 و 85) اما بني اسرائيل بر اين پيمان خويش نيز پايبند نبودند، نزاعها و جنگهاي قومي زيادي به راه انداختند و باعث خونريزيهاي زيادي شدند: «ثم أنتم هؤلاء تقتلون أنفسكم و تخرجون فريقا منكم من درياهم تظاهرون عليهم بالاثم والعدوان و إن يأتوكم أساري تفادوهم و هو حرم عليكم إخراجهم ...» (بقره: 85) بر اساس برخي از روايات، اين آيه دربارة قبيلههاي «بني قريظه» و «بني نظير» است كه مكرر به جنگ و خونريزي با يكديگر پرداختند.[98] قمي در بيان شأن نزول اين آيه، در بحثي مفصل و با استناد به برخي از روايات شيعي و اهل سنت آن را دربارة تبعيد ابوذر به «ربذه» به وسيلة خليفة سوم ميداند.[99]
عذابهاي بني اسرائيل
خداوند به دليل گناهاني كه بني اسرائيل مرتكب شدند، عذابهايي بر آنان مقرر كرد كه برخي از آنها در قرآن اشاره شده است:
1. لعن الهي و كوردلي
خداوند با نعمتهايي كه به بني اسرائيل عطا كرد، پيامبراني را به سوي آنان فرستاد و از آنان خواست دستوراتي را كه از آنان خواسته است بجاي آورند: «و لقد أخذالله ميثاق بني اسرائيل و بعثنا منهم اثني عشر نقيبا و قال الله اني معكم لئن أقمتم الصلاه و آتيتم الزكاه و آمنتم برسلي و عزرتموهم و أقرضتم الله قرضا حسنا لأكفرن عنكم سيئاتكم و لأدخلنكم جنات تجري من تحتها الأنهار ...» (مائده: 12) اما در آية ديگر، از نقض پيمانها و عملي نشدن دستورات الهي به وسيلة آنان خبر داده، آنان را گرفتار لعن الهي ميداند: «فبما نقضهم ميثاقهم لعنا هم و جعلنا قلوبهم قاسيه يحرفون الكلم عن مواضعه ونسوا حظا مما ذكّروا به ولا تزال تطّلع علي خائنه منهم الا قليا منهم ...» (مائده: 13) اين لعن الهي دوري از رحمت، مسخ يا پرداخت جزيه بود.[100] سنگدلي آنان نيز به اندازهاي بود كه تورات را تحريف كردند و جز اندكي از آنان به پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم ايمان نياوردند. علاوه بر لعن الهي، كه بني اسرائيل را شامل شد، در برخي از آيات ديگر، بني اسرائيل مورد لعن برخي از پيامبران نيز قرار گرفتهاند: «لعن الذين كفروا من بني اسرائيل علي لسان داوود و عيسي بن مريم ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون» (مائده:78).
طبرسي با استناد به روايتي از امام باقر عليهالسلام، لعن شدن گان در زبان حضرت داود عليهالسلام را كساني ميداند كه حرمت روز سبت را نگه نداشته و با لعن او، به صورت ميمون مسخ شدند و حضرت عيسي عليهالسلام نيز كساني را كه از او تقاضاي مائده آسماني كردند اما وقتي چنين سفرهاي نازل شد بدان كفر ورزيدند، لعن كرد و آنان به صورت خوك مسخ شدند.[101] برخي احتمال دادهاند كه لعنشدگان در زبان حضرت داود عليهالسلام كساني باشند كه خداوند در زبور آنان را لعن كرد و ملعونان حضرت عيسي عليهالسلام لعن شدگان در انجيل هستند.[102] برخي از مفسران نيز بر اين باورند كه كساني از اين امت را، كه در آينده به پيامبر اسلام ايمان نميآورند، لعن كردهاند.[103]
2. رسوايي در دنيا و آخرت
به دليل گناهاني مانند قتل نفس، عداوت با مؤمنان و كفر به كتابهاي آسماني، خداوند بني اسرائيل را به رسوايي در دنيا و آخرت تهديد كرده و عذاب دردناك الهي را به آنان خبر داده است: «ثم أنتم هؤلاء تقتلون أنفسكم و تخرجون فريقا منك من ديارهم ... فما جازء من يفعل ذلك منكم الا خزي في الحياه الدنيا و يوم القيامه يردون الي اشد العذاب و مالله بغافل عما تعملون.»(بقره:85»
دستورات خدا به بني اسرائيل
از بررسي مجموعه آيات قرآن كريم، بر ميآيد كه خداوند متعال در برابر نعمتهايي كه به بني اسرائيل ارزاني داشته است، دستوراتي به آنان داده و از آنان ميخواهد برخي از كارها را به جاي آورده، برخي ديگر را ترك نمايند. اين دستورات عبارتند از:
الف. وفاي به عهد
به دليل پيمانشكنيهاي مكرري كه از بني اسرائيل، سرزد، خداوند در چند مورد از آنان خواسته است بر عهد پيمان خويش استوار بوده، از هر گونه پيمانشكني پرهيز نمايند: «يا بني اسرائيل اذكروا نعمتي التي أنعمت عليكم و أوفو بعهدي ...» (بقره:40) برخي از مفسران اين آيه را خطاب به يهوديان زمان پيامبر ميدانند و عدهاي ديگر آن را شامل مسيحيان نيز دانستهاند. برخي نيز آن را دربارة احبار و عالمان يهودي ميدانند.[104]
مفسران دربارة محتواي اين عهد، كه خداوند بني اسرائيل را بر پايبندي به آن سفارش كرده است، اختلاف دارند. برخي از مفسّران به نقل از امام حسن عسكري عليهالسلام آن را نبوت پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم دانستهاند كه خداوند در تورات به آن خبر داده بود.[105] عدهاي نيز آن را عمل به دستورات الهي و مانند اقامة نماز و زكات يا همة دستورات توارت تفسير كردهاند.[106]
عياشي به نقل از سماعهبن مهران از امام صادق عليهالسلام، محتواي اين عهد را ولايت امام علي عليهالسلام دانسته است.[107] از ابن عباس نقل شده است كه بني اسرائيل يهود را به تلاوت تورات تشويق ميكردند، ولي خود به مضمون آن، كه دربارة بعثت پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم خبر داده بود، عمل نميكردند.[108]
برخي مخاطبان اين آيه را خطيبان و قضات دانستهاند كه مردم را به نيكي دعوت كرده، خود را فراموش ميكنند.[109] طبرسي معتقد است: اين دربارة يهود است كه نزديكان مسلمان خود را به پيروي از محمد صليالله عليه و آله و سلم فرا ميخواندند، ولي خود منكر او بودند.[110]
ب. ترس از خدا
گويا بني اسرائيل با نافرمانيها و پيمانشكنيهاي مكرر خود، هيچ هراسي از عذاهاي ابدي الهي نداشتند و بر شيوه پيشين خويش مداومت ميكردند. به همين دليل، خدا در قرآن پس از دعوت آنان بر وفاداري، از آنان ميخواهد از عذاب او هراسان باشند: «يا بني اسرائيل اذكروا نعمتي التي أنعمت ... و إياي فارهون»(بقره: 40) شايد اين آيه از بني اسرائيل ميخواهد به دليل ترس از ظالمان، عهد خويش با خدا را در مخالفت با پيامبر اكرم صليالله عليه و اله و سلم[111] يا ارتكاب گناهان[112] نقض نكنند و تنها از او بترسند؛ همچنان كه اين نكته از «اياي»، كه مفيد حصر است استفاده ميشود. همچنين در آية ديگري، بني اسرائيل را از عذاب روز جزا پرهيز داده است: «واتقوا يوما لا تجزي نفس عن نفس شيئا و لا يقبل منها شفاعه ...»(بقره:48)
ج. ايمان به وحي
يكي از دستورات خداوند به بني اسرائيل ايمان به آنچه او نازل كرده و نهي از كفر و انكار آن است: «و آمنوا بما أنزلت مصدقا لما معكم و لا تكونو أول كافر به و لاتشتروا بآياتي ثمنا قليلا واياي فاتقون»(بقره:41) مفسران «بما انزلت» را نبوت پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم كه در تورات به آن خبر داده شده[113] يا قرآن[114] دانستهاند. از امام باقر عليهالسلام نقل شده است: عدهاي از علماي بني اسرائيل مانند حيّ بن اخطب و كعب بن اشرف با آنكه در تورات از نبوّت پيامبر اكرم صليالله عليه و اله و سلم آگاهي يافته بودند به دليل آنكه از هداياي مردمي يا كمكهاي حكومتي بهرهمند شوند، آن را انكار كردند.[115] بنابراين، «ثمن قليل» ثمن دنيايي است كه احبار براي دستيابي به آن، آخرت خويش را فروختند. اما با استناد به آياتي مانند: «و قتلهم الانبياء بغير حق» (نساء: 155)، كه از آن جواز قتل پيامبران با حق اثبات نميشود، روشن ميگردد كه از تعبير «لا تكونوا اول كافر به» بر نميآيد كه كافر بعدي بودن اشكالي ندارد، بلكه مفسران بر اين باورند كه با توجه به پيشي گرفتن قريش بر يهود در كفر به پيامبر و كتمان نبوّت او، مراد از آيه ميتواند اول بودن در ميان اهل كتاب،[116] امام و پيشواي كفار بودن،[117] اولين كافر اهل معرفت و آگاهي[118] يا سابق نبودن بر ديگران براي پيروي آنان[119] باشد. برخي از مفسران نيز اين آيه را دربارة كتمان حقانيت حضرت علي عليهالسلام به دليل منافع دنيوي قلمداد كردهاند.[120]
د. عدم خلط حق و باطل و كتمان حق
«و لا تلبسوا الحق بالباطل و تكتموا الحق و أنتم تعلمون» (بقره:42) از امام حسن عسكري عليهالسلام نقل شده است: اين آيه دربارة يهودياني است كه با پذيرش اصل نبوت پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم و جانشين حضرت علي عليهالسلام، بر اين باور بودند كه اين مسئله پانصد سال ديگر اتفاق خواهد افتاد. بنابراين، حق و باطل را با هم آميخته بودند.[121] برخي از مفسّران به نقل از ابن عباس گفتهاند: آنان نبوّت حضرت محمد صليالله عليه و آله و سلم را دربارة ديگران ميپذيرفتند، ولي در مورد خودشان چنين باوري نداشتند.[122] ممكن است اين آيه خطاب به رؤسا و عالمان بني اسرائيل بوده و مراد از آن خلط حق و باطل در تورات باشد؛ يعني آنان برخي از اخبار و احكام تورات را، كه به سودشان بود، ميپذيرفتند، ولي آن بخش را كه به بيان صفات پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم مربوط ميشد، كتمان ميكردند. اين تفسير با ادامه آية «و تكتموا الحق و أنتم تعلمون» سازگاري بيشتري دارد.[123] البته برخي از مفسّران «و أنتم تعلمون» را به معناي آگاهي بني اسرائيل از معاد و جزا يا عذابهايي مانند مسخ، كه خداوند پيشينيان آنان را به آن مبتلا كرد، تفسير نمودهاند.[124]
ه . اقامه نماز و اداي زكات
يكي از دستورات خدا به بني اسرائيل، كه در چند آيه مورد توجه قرار گرفته و تكرار شده،[125] دستور به برپايي نماز و اداي زكات است: «و أقيموالصلاه و آتوالزكاه واركعوا مع الراكعين» (بقره: 43) بسياري از مفسران مخاطبان اين آيه را بني اسرائيل دانستهاند كه خداوند التزام به احكام شرعي را به آنان دستور داده است. دليل ذكر نماز و زكات اين است كه از ميان عبادات بدني، نماز و در ميان عبادات مالي، زكات برترين است.[126] برخي از مفسّران نيز آيه را اشاره به اعمال روز فطر ميدانند كه شامل نماز و زكات فطره است.[127] برخي از راويان روايتهايي از امام صادق و امام رضا عليهماالسلام نقل كردهاند كه در استدلال به وجوب نماز و زكات فطره به اين آيه تمسك جستهاند.[128] ملاصدرا از اين آيه استفاده ميكند كه اهل كتاب نيز همانند مسلمانان مأمور به فروعات هستند، اگر چه شرط قبولي اين اعمال اين و باور به معتقدات مسلمانان است.[129] برخي از مفسّران در تأييد اينكه اين آيه اشاره به بني اسرائيل است به «... واركعوا مع الراكعين» استشهاد كرده و معتقدند: چون نماز يهوديان ركوع ندارد، بخش نخست آيه دستور به آنان و بخش دوم مختص مسلمانان است.[130] اما با توجه به اينكه با نزول قرآن، بنياسرائيل مأمور به همة دستورات قران هستند، اين تفسير دور از واقع به نظر ميرسد. به همين دليل، بسياري از مفسّران توجيههايي مطرح كردهاند كه اين قسمت از آيه به نماز جماعت، تواضع در برابر عظمت الهي يا همانگونه كه از ابن عباس نيز نقل شده است، به پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم و حضرت علي عليهالسلام ـ كه نخستين ركوع كنندگان بودند ـ اشاره دارد.[131]
و. عبادت خدا، احسان به والدين و دستگيري از يتيمان و بينوايان
«و إذ خذنا ميثاق بني اسرائيل لا تعبدون إلا الله و بالوالدين إحساناً و ذي القربي و اليتامي والمساكين ...» (بقره: 83)
علي بن ابراهيم از امام صادق عليهالسلام نقل كرده است كه اين آيه دربارة اهل ذمّه نازل شده است، ولي پس از آنكه آنان پيمانشكني كرده و با پيامبر بدرفتاري نمودند، خداوند اين حكم را فسخ كرد.[132] همچنين محمّد بن يعقوب در روايت ديگري از امام صادق عليهالسلام نقل كرده است كه مراد از «والدين» در اين آيه، پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم و حضرت علي عليهالسلام است.[133]
ز. گفتار نيكو
خداوند از بني اسرائيل ميخواهد در گفتار از ناسزاگويي و پرخاشگري دوري جسته، نيكو سخن بگويند: «و قولوا للناس حسناً» (بقره:83) احمد بن محمد درروايتي به نقل از امام صادق عليهالسلام «الناس» در اين آيه را پيامبر اكر و اهل بيتش عليهمالسلام تفسير كرده است.[134]
ح. پرهيز از زيادهروي
يكي از نعمتهايي كه خداوند براي بنياسرائيل مقرر كردد برخورداري از روزي فراوان و غذاهاي پاكيزهاي بود كه به آنها بخشيد. از اين رو، از آنان ميخواهد در آنچه به آنان روزي كرده است زيادهروي و طغيان نكنند و حد اعتدال را رعايت نمايند: «كلو من طيبات ما رزقناكم و لا تطغوا فيه فيحل عليكم غضبي ...» (طه: 81) برخي از مفسران با استشهاد به آياتي مانند: «و إذ قلتم يا موسي لن نصبر علي طعام واحد فادع لنا ربك يخرج لنا مما تنبت الأرض ...» (بقره: 61) طغيان را كفران نعمت و شاكر نبودن آنان در برابر اين روزيها دانستهاند.[135] ممكن است اين طغيان خوردن اين روزيها به صورت حرام باشد.[136]
پي نوشت ها:
[1] ابو منصور جواليقي، المعرب، تحقيق احمد محمد شاكر، بيروت، مطبعه دارالكتب، 1389 ق، ص 61 و 62/ محمد بن عزيز سجستاني، غريب القرآن، تحقيق احمد عبدالقادر اصلاحيه، دمشق، دار طلاس للداراست والترجمه والنشر، 1993 م، ص 126.
[2] براي توضيح بيشتر، ر.ك: آرتور جعفري، واژههاي دخيل در قرآن، تهران، توس، ص 119 و 120.
[3] ابيبكر محمد بن عزيز سجستاني، پيشين، ص 126/ محمد بن جرير طبري، تاريخ الطبري، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، روائع التراث العربي، ج 1، ص 359.
[4] عهد عتيق، خروج 32: 31 ـ 22.
[5] همان و نيز ر.ك: بطرس عبدالملك، جون الكساندر طمسن و ابراهيم مطر، قاموس الكتاب المقدس، چ دهم، قاهره، دارالثقافه، ص 69 ـ 72.
[6] ر.ك: اعدا، 7: 23/ مزامير، 14: 7.
[7] سليمان بن احمد طبراني، المعجم الكبير، بيروت، داراحياءالتراث العربي، 1412 ق، ج 1، ص 278.
[8] نك: قرنتيان، 10: 18.
[9] نك: روم، 9: 6.
[10] نك: اول سموئيل، 11: 8.
[11] پيدايش، 29: 35 ـ 31 و 30: 23 ـ 1.
[12] پيدايش، 43 تا 46.
[13] خروج، 1: 1 ـ 22.
[14] خروج، 3: 1 ـ 18.
[15] مستر هاكس، قاموس كتاب مقدس،
[16] خروج، 14: 1 ـ 31.
[17] همان، 17: 1 ـ7.
[18] همان، 19: 1 ـ 7.
[19] همان، 20: 1 ـ 21.
[20] همان، 32ك 1 ـ 35 و نيز ر.ك: تثنيه، 9ك 6 ـ 29.
[21] همان، 35: 1 ـ 3.
[22] اعداد، 10: 11 ـ 14.
[23] اعداد، 25: 1 ـ 4.
[24] اعداد، 27: 12ـ23 و نيز ر.ك: تثنيه، 31: 1 ـ 8.
[25] ثنيه، 31: 7 ـ 8.
[26] يوشع، 13 تا 21.
[27] اول سموئيل، 1: 16 ـ 8.
[28] ر.ك: اول سموئيل، 16: 1 ـ 8 / دوم سموئيل، 8: 1 ـ 13 / اول پادشاهان، 1: 11 ـ 15 / اول پادشاهان: 4: 1 ـ 2.
[29] اول پادشاهانف 18: 1 ـ 7.
[30] دوم پادشاهان، 19: 1 ـ 5 و نيز همان، 22: 1ـ2.
[31] ايوب، 1 ـ 16.
[32] ارميا، 1: 1 ـ 4.
[33] همان، 2: 1 ـ 4.
[34] همان، 52: 1 ـ 31.
[35] حزقيال: 2: 1 ـ 10.
[36] ر.كك عهد عتيق، چهار كتاب پاياني.
[37] براي توضيح بيشتر، ر.ك: طبري، پيشين، ج 1، ص 360 / علي بن الحسين مسعودي، مروج الذهب، مصر، السعاده، 184 ق، ج 1، ص 50 ـ 80 / احمد بن ابي اسحاق يعقوبي، تاريخ يعقوبي، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالي، 1364، ج 1، ص 31 ـ 100.
[38] يعقوبي، پيشين، ج 1، ص 31.
[39] شيخ طوسي، التبيان، نجف، مكتبهالامين، 1376 ق، ج 8، ص 116.
[40] همان، ج 3، ص 465 / سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان، چ دوم، قم، جامعة مدرسين، 1363، ج 1، ص 258.
[41] محمد بن محمدرضا قمي مشهد، فسير كنزالدقائق و بحرالغرائب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1366، ج 4، ص 60.
[42] شيخ طوسي، پشين، ج 3، ص 465.
[43] همان، ج 5، ص 8/ عبدالعلي بن جمعه عروسي حويزي، نورالثقلين، چ 2، قم، مجاهدي، 1383 ق، ص 87.
[44] شيخ طوسي، پيشين، ج 2، ص 531/ فضل بن حسن طبرسي، مجمعالبيان، بيروت، دار احياءالتراث العربي، 1379 ق، ج 1، ص 475 / محمدبن محمد رضا قمي مشهدي، پيشين، ج 3، ص 161.
[45] يونس: 93.
[46] حج: 26.
[47] اعراف: 134.
[48] فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 5، ص 75.
[49] سيد محمد حسين طباطبائي، پيشين، ج 18، ص 178.
[50] همان، ج 13، ص 36 / همچنين نك: سجده: 23.
[51] همان، ج 18، ص 178.
[52] شيخ طوسي، پيشين، ج 9، ص 254/ فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 5، ص 75/ ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، قم، بيدار، 1361، ج 3، ص 311 / سيد محمدحسين طباطبايي، پيشين، ج 18، ص 178.
[53] سيد محمد حسين طباطبائي، پيشين، ج 14، ص 201.
[54] همچنين نك: ابراهيم 6.
[55] شيخ طوسي، پيشين، ج 6، ص 529.
[56] علي بن ابراهيم قمي، تفسير قمي، قم، موسسه دارالكتاب، 1404 ق، ج 2، ص 29 / محمد بن عبدالله زركشي، البرهان، قم، اسماعيليان، 1374 ق، ج 3، ص 452.
[57] سيد محمد حسين طباطبائي، پيشين، ج 13، ص 234.
[58] سيد محمد حسين طباطبائي، پيشين، ج 8، ص 228.
[59] همان، ج 10، ص 123.
[60] همان، ج 3، ص 197 / شيخ طوسي، پيشين، ج 5، ص 429 / محمد بن محمد رضا قمي مشهدي، پيشين، ج 6، ص 95.
[61] علي بن ابراهيم قمي، پيشين، ج 1، ص 316 / حسين بن علي جزاعي، روضالجنان و روحالجنان في تفسير القرآن، قم، كتابخانه آيتالله مرعشي نجفي، 1404 ق، ج 10، ص 194.
[62] سيد محمد حسين طباطبائي، پيشين، ج 8، ص 266.
[63] ر.ك: بقره: 55.
[64] سيد محمد حسين طباطبايي، پيشين، ج 13، ص 233.
[65] محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 3، ص 452.
[66] ر.ك: شيخ طوسي، پيشين، ج 6، ص 527 / محمد بن مسعود بن عياشي، تفسير عياشي، تهران، الكمتبه العلميه الاسلاميه، 1363 ق، ج 2، ص 318 / علي بن ابراهيم قمي، پيشين، ج 2، ص 29.
[67] تفسير منسوب به امام حسن عسگري عليهالسلام، قم، مدرسه المهدي، 1409 ق، ج 1، ص 257 / علي بن ابراهيم قمي، پيشين، ج 1، ص 47 / شيخ طوسي، پيشين، ج 7، ص 192 / همچنين ر.ك: بقره: 57، اعراف: 160.
[68] علي بن ابراهيم قمي، پيشين، ج 1، ص 266.
[69] فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 266.
[70] همان، ج 2، ص 266 / همچنين ر.ك: بقره: 83.
[71] همان، ج 1ف ص 304 / الخطيب الشربيني، السراج المنير، ج 1، ص 275 / شيخ طوسي، پيشين، ج 2، ص 190.
[72] شيخ طوسي، پيشين.
[73] همان، ج 2، ص 288 / سيد محمد حسين طباطباي، پيشين، ج 2، ص 433 / فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 350.
[74] ر.ك: بقرهك 249 / آل عمران: 52 / مائده: 110.
[75] علي بن ابراهيم قمي، پيشين، ج 1، ص 107 / محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 1، ص 654 / فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 475.
[76] محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 2، ص 283 / فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 2، ص 187 / شيخ طوسي، پيشين، ج 3، ص 503.
[77] شيخ طوسي، پيشين، ج 3، ص 601 / فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 2، ص 227.
[78] شيخ طوسي، پيشين، ج 4، ص 56 / فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 2، ص 262.
[79] سيد محمد حسن طباطبائي، پيشين، ج 6، ص 235.
[80] شيخ طوسي، پيشين، ج 5، ص 429.
[81] شيخ طوسي، پيشين، ج 5، ص 429 / الخطيب الشربيني، پيشين، ج 4، ص 198 / حسين بن علي جزاعي، پيشين، ج 6ف ص 95.
[82] حسين بن علي جزاعي، پيشين.
[83] همان، ج 7، ص 357.
[84] محمد بن مسعود بن عياشي، پيشين، ج 2، ص 281 / محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 3، ص 407.
[85] تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليهالسلام، ج 1، ص 233.
[86] حمدبن مسعود بن عياشي، پيشين ج 1، ص 235 / محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 2، ص 343 / سيد محمد حسين طباطبائي، پيشين، ج 6، ص 299.
[87] شيخ طوسي، پيشين، ج 3، ص 610.
[88] تفسير امام حسن عسكري عليهالسلام، ج 1، ص 248.
[89] شيخ طوسي، پيشين، ج 1، ص 44 / تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليهالسلام، ج 1، ص 248 / ملاصدرا، پيشين، ج 3، ص 373.
[90] علي بن ابراهيم قمي، پيشين، ج 1، ص 47 / محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 1، ص 219 / فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 114 / شيخ طوسي، پيشين، ج 1، ص 251.
[91] محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 1، ص 219 / ملاصدرا، پيشين، ج 3، ص 406.
[92] شيخ طوسي، پيشين، ج 1، ص 251 / حسين بن علي جزاعي، پيشين، ج 1، ص 422.
[93] فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 114 / ملاصدرا، پيشين، ج 3، ص 407.
[94] علي بن ابراهيم قمي، پيشين / حسين بن علي جزاعي، پيشين، ج 1، ص 422 ـ 423.
[95] محمد بن مسعود بن عياشي، پيشين، ج 1، ص 45 / تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليهالسلام، ج 1، ص 632 / شيخ طوسي، پيشين، ج 1، ص 274.
[96] محمد بن مسعود بن عياشي، پيشين، ج 1، ص 45 / تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليهالسلام، ج 1، ص 263 / شيخ طوسي، پيشين، ج 1، ص 124.
[97] محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 1، ص 506 / فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 351 / شيخ طوسي، پيشين، ج 2، ص 291.
[98] شيخ طوسي، پيشين، ج 1، ص 335 / فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 153.
[99] علي بن ابراهيم قمي، پيشين، ج 1، ص 51 / محمدبن عبدالله زركشي، پيشين، ج 1، ص 269.
[100] شيخ طوسي، پيشين، ج 3، ص 470 / حسين بن علي جزاعي، پيشين، ج 4، ص 61.
[101] محمد بن مسعود بن عياشي، پيشين، ج 1، ص 335/ فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 2، ص 231/ محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 2، ص 343.
[102] فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 335/ محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 2، ص 343 / سيد محمد حسين طباطبائي، پيشين، ج 6، ص 86.
[103] فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 2، ص 231.
[104] شيخ طوسي، پيشين، ج 1، ص 182/ فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 93/ حسين بن علي جزاعي، پيشين، ج 1، ص 237.
[105] تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليهالسلام، ج 1، ص 228 / فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 93/ محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 1، ص 99.
[106] فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 93 / شيخ طوسي، پيشين، ج 1، ص 182.
[107] محمد بن مسعود بن عياشي، پيشين، ج 1، ص 47 / محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 1، ص 199.
[108] شيخ طوسي، پيشين، ج 1، ص 197/ فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 108/ صدرالمتألهين، پيشين، ج 3، ص 258.
[109] علي بنابراهيم قمي، پيشين، ج 1، ص 46.
[110] فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 98.
[111] تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليهالسلام، ج 1، ص 227/ محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 1، ص 199.
[112] فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 93/ شيخ طوسي، پيشين، ج 1، ص 182.
[113] فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 94 / شيخ طوسي، پيشين، ج 1، ص 185 / عبدالعلي بن جمعه عروسي حويزي، پيشين، ج 1 ص 73.
[114] صدرالمتألهين، پيشين، ج 3، ص 217 / محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 1، ص 201/ حسين بن علي جزاعي، پيشين، ج 1، ص 396.
[115] فضل بن حسن طبرسي، پيشين،ج 1، ص 94 / صدرالمتألهين، پيشين، ج 3، ص 217 / عبدالعلي بن جمعه عروسي الحويزي، پيشين، ج 3، ص 214.
[116] فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 94 / صدرالمتألهين، پيشين، ج 3، ص 214.
[117] صدرالمتألهين، پيشين، ج 3، ص 214.
[118] همان، ص 216.
[119] حسين بن علي جزاعي، پيشين، ج 1، ص 396.
[120] محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 1، ص 201 / عبدالعلي بن جمعه عروسي الحويزي، پيشين، ج 1، ص 73.
[121] تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليهالسلام، ج 1، ص 230/ محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 1، ص 202.
[122] شيخ طوسي، پيشين، ج 1، ص 190 / فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 96.
[123] فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 94.
[124] صدرالمتألهين، پيشين، ج 3، ص 237.
[125] بقره: 83.
[126] شيخ طوسي، پيشين، ج 1، ص 194 / فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 97 / ملاصدرا، پيشين، ج 3، ص 243.
[127] تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليهالسلام، ج 1، ص 232 / محمد بن مسعود بن عياشي، پيشين، ج 1، ص 42 / محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 1، ص 204.
[128] محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 1، ص 204.
[129] صدرالمتألهين، پيشين، ج 3، ص 234.
[130] فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 1، ص 97.
[131] محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 1، ص 204/ حسين بن علي جزاعي، پيشين، ج 1، ص 400.
[132] محمد بن عبدالله زركشي، پيشين، ج 1، ص 261.
[133] همان / فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 2، ص 62.
[134] فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 2، ص 66.
[135] سيد محمد حسين طباطبائي، پيشين، ج 14، ص 202.
[136] شيخ طوسي، پيشين، ج 7، ص 195.
منبع:var/www/vhosts/rasad.ir/httpdocs/farsi/ArticleFish/Articles/1017.htm
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}