آموزش خاطره نویسی-2
آموزش خاطره نویسی-2
آموزش خاطره نویسی-2
الف ـ خاطرة جزئينگر
در برخي از خاطرات، نويسنده هنگامي كه حادثة داستان را كمرنگ ميبيند و آن را به تنهايي براي تأثير گذار بودن، كافي نميداند، به جزئيات و ريزهكاريهاي صحنهاي كه حادثه در آن روي داده، توجه زيادي كرده، همه را با آب و تاب تعريف ميكند. بدين ترتيب از سويي، فضاي حادثه را زنده و واقعيتر نشان ميدهد و آن را قابل لمستر ميكند و از سويي ديگر، فضاي خالي حادثه را به كمك حوادث فرعي يا جزئيات صحنهها پر ميكند. اگر در انجام اين كار، نويسنده از دقت و آگاهي لازم برخوردار نباشد و بيدليل و ناشيانه به ريزهكاريها بپردازد، حوصلة مخاطب را سر خواهد برد و او عطاي خاطره را به لقايش خواهد بخشيد!
پس، فقط در صورتي به جزئيات صحنه بپردازيد كه اين جزئيات بتوانند مخاطب را به فضاي خاطره نزديكتر ساخته، او را بيشتر جذب كنند.
مثال براي خاطره جزئينگر
موجود عجيبي بود. فقط چند روز از سال تحصيلي 77 – 76 ميگذشت كه توجه مرا در كلاس جلب كرد. اسمش رضا بود. با كمي دقت ميشد فهميد كه رضا دانش آموزي با هوش و با استعداد است. اما اين نكته هم خيلي زود به دست ميآمد كه او بيحوصله و وقت گذران هم هست. ظاهرش هم عجيب بود. چهرهاي اخمو و گرفته داشت و معمولاً دست و صورتش را نميشست. حتي لباسهايش هم از چرك هميشه بو ميداد. براي اين ميگويم عجيب بود كه هر طور شده، از انجام تكاليف درسي فرار ميكرد.
يك روز سر كلاس به بچهها تكليف داده بودم، متوجه شدم كه رضا بي كار نشسته است. وقتي علتش را پرسيدم، اشك در چشمهايش جمع شد و گفت: «آقا به خدا دفترم را دزديدهاند.»
ناسازگار / از مجموعة به رسم يادبود
همان طور كه مشاهده ميكنيد، در مثال بالا نويسنده با تكيه بر توصيف ويژگيهاي اخلاقي و جسماني شخصيت مورد نظر (رضا)، او را هر چه بيشتر به مخاطب نزديك ميكند و به اين وسيله، هم از كمرنگ ديده شدن حادثه جلوگيري ميكند و هم باعث جذابيت بيشتر خاطره ميشود.
ب ـ خاطره كلينگر
نوعي از روايت خاطره است كه در آن، نويسنده بيشتر به شرح حادثه ميپردازد و اجزاي زايد و حاشيهاي را حذف كرده، به حداقل ميرساند. دقت داشته باشيد كه اگر حادثه از برجستگي و تعادل نسبي كمي برخوردار باشد، نوشتن آن به صورت كلينگر هيچ لذتي در مخاطب به وجود نميآورد. به طور كلي اين نكته را فراموش نكنيد:
اگر خاطره داراي موقعيتي بسيار خاص، برجسته و نامتعادل باشد، بهتر است از روش كلينگر براي ثبت آن استفاده كنيد و اگر خاطرهاي معمولي و با برجستگي حادثهاي اندك باشد، آن را به صورت جزئينگر ثبت كنيد.
مثال براي خاطره كلينگر
شب عمليات رمضان، وقتي حملة نيروهاي شما آغاز شد، در همان لحظههاي اول، آتش زيادي روي مواضع ما باريد و بسيار دقيق هم به هدفها ميخورد. بعد از حملة سنگين، افراد ما نتوانستند مقاومت كنند. عدهاي از آنان فرار كردند و عدهاي كشته شدند.
من داخل سنگر بودم، وقتي وضعيت را اين طور ديدم، از سنگر بيرون آمدم و به مقر فرمانده گروهان ـ ستوان عزيز كريدي ـ رفتم. چند سرباز هم آنجا بودند. به فرمانده گفتم كه دستور عقب نشيني بدهد، چون نيروها دارند تار و مار ميشوند، ولي او نپذيرفت و گفت: «برويد جلو و هر طور كه ميتوانيد، از پيشروي ايرانيها جلوگيري كنيد.» با ناراحتي از مقر بيرون آمدم و …
همان طور كه ملاحظه ميكنيد، در اين مثال خاطره آهنگ تندي دارد؛
يعني حوادث پشت سر هم اتفاق ميافتد و تقريباً در هر جمله كاري انجام ميشود. نويسنده تا حد ممكن صفتها، تشبيهها و ساير صنايع ادبي را حذف ميكند. هيچ كدام از جملهها حالتي ايستا و ساكن ندارد، مثلاً از توصيف يا فضاسازي خودداري شده است.
الف ـ سهيم در ماجرا
نويسنده ميتواند حادثهاي را كه خود نقشي در آن داشته است، به عنوان خاطره ثبت كند. مثال:
يادم است كه ميخواستم جلوي درگاهي كه امام كفشهايشان را درميآوردند، روزنامه بيندازم، چون اكثر اوقات، بارندگي و زمينها خيس بود. هميشه هم از روزنامههاي خارجي استفاده ميكرديم.
روزي عدهاي از ايران آمده بودند و روزنامه آورده بودند. در خانه روزنامة خارجي هم نبود. لذا من صفحة آگهيها را روي زمين انداختم؛ و كفشهاي امام را روي آن گذاشتم. ايشان وقتي خواستند كفش بپوشند، همين كه پايشان را بلند كردند تا روي روزنامهها بگذارند، سؤال كردند: «مثل اين كه اين روزنامهها ايراني است؟»
عرض كردم: «بله حاج آقا، ولي اين صفحة آگهيهاست.»
با اين حال پايشان را روي روزنامهها نگذاشتند و مجدداً برگشتند و فرمودند:
«شايد اسم محمد يا علي يا … در آنها باشد.»
ستارهاي درخشيد / خاطرات امام (ره) / به كوشش مرتضي نظري
ب ـ ناظر ماجرا
نويسنده خاطره ممكن است نقشي در اتفاق يا حادثه موضوع خاطره نداشته باشد و فقط شاهد آن بوده و چون از آن لذت برده است، سعي به نوشتن آن ميكند. مثال:
زندگي آقا مثل زندگي معمول مردم بود و هيچ وقت هم زندگي فوقالعادهاي نداشتند. به همين خاطر مطالعة ايشان خيلي زياد بود. وقتي وارد اتاقشان ميشديم، ميديديم توي كتاب گم شدهاند. ايشان مينشستند و يك ميز جلويشان بود و به بلندي متر كتاب دورشان بود و اصلاً ايشان لابلاي اين كتابها گم ميشدند.
بعضيها به شوخي ميگفتند: «هنوز آقا از جايشان بلند نشدهاند.»
وقتي دوستان ميآمدند آقا را ببينند، هميشه توي آن اتاق بودند. فقط چاي كه ميخواستند با قاشق توي نعلبكي به استكان چاي ميزدند كه يعني به من چاي بدهيد. موقع غذا هم بلند ميشدند و ميآمدند.
ستارهاي كه درخشيد / مرتضي نظري
تمام مواردي كه تاكنون گفته شد، فقط اصول و قواعدي براي شناختن خاطره و يافتن ذهنيتي كلي دربارة آن بود. اما پس از يافتن اين ذهنيت، نوبت به كار عملي و نوشتن خاطره ميرسد. براي اين كار بايد به پرسشهاي زير، پاسخهاي مناسبي داد.
الف ـ سوژه
1. امروز چه اتفاق مهمي براي من افتاد كه نظرم را به خود جلب كرد؟
2. چرا اين اتفاق در ذهن من ماندگار شد و نقطة قوت آن كجا بود؟
• نويسنده خاطره بايد در هنگام نوشتن، به پرسش شماره 2 دقت بيشتري كند و بكوشد نقطه قوت كار را كه سبب ماندگار شدن آن در ذهن خود شده است، پر رنگتر نمايد تا بتواند وجود اين خاطره را توجيه كند و آن را در ذهن مخاطب خود نيز ماندگار سازد.
ب ـ راوي
نويسنده بهتر است پس از يافتن سوژه مورد نظر خود، براي نگارش خاطره، نوع راوي را هم به نسبت خاطره و متناسب با موضوع آن تعيين كند. در اين بخش همان طور كه گفته شد، تا حد امكان سعي كنيد از «راوي سهيم در ماجرا» براي بيان خاطره استفاده كنيد و فقط در صورتي از «راوي ناظر رماجرا» استفاده كنيد كه شخصيت پردازي و نشان دادن ابعاد روحي و رواني شخصيت اصلي لازم باشد. با اين توضيح كه راوي سهيم در ماجرا نميتواند ذهنيتها و ويژگيهاي روحي خود را بيان كند، زيرا در اين صورت كار بسيار غير قابل باور خواهد بود؛ در صورتي كه اگر راوي شخصيتي ناظر بر ماجرا باشد و از شخصيت اصلي خاطره متمايز باشد، ميتواند در خلال شرح حوادث، ويژگيهاي روحي و فكري شخصيت اصلي خاطره را نيز شكافته، او را روانكاوي كند تا به اين وسيله خواننده را بيشتر درگير خاطرة خود كند.
ج ـ نوع خاطره
در اين بخش، نويسنده بايد با توجه به موضوع، كلينگر و جزئينگر بودن خاطرة خود را مشخص كند و آن را در يكي از اين دو قالب به رشتة تحرير درآورد.
اگر خاطرة او داراي حادثة نادر و جذابي باشد، بايد با كم كردن شاخ و برگ روايت، نقش حوادث را برجسته كند و خاطره را به صورت كلينگر بنويسد.
اگر هم خاطرهاش نسبتاً عادي و معمولي باشد، ميتواند با دقت در جزئيات صحنهها، فضاسازيهاي ماهرانه و شناساندن شخصيتهاي خاطره براي مخاطب، ضعف «اندك بودن سير حوادث» را بپوشاند.
د ـ آغار خاطره
نويسنده خاطره ميتواند به چند روش خاطره را شروع كند؛ روشهايي كه حتي شما هم ميتوانيد پديد آورندة برخي از آنها باشيد. اما براي آن كه بتوانيد تا هنگامي كه به پختگي نسبي در اين كار دست مييابيد، به سادگي خاطرهاي را كه در ذهنتان وجود دارد بر كاغذ بياوريد، چند نمونه از روشهاي آغاز نوشتن خاطره را ذكر ميكنيم، اما شما ملزم به استفاده از اين روشها نيستيد.
هميشه بين زمان تصميمگيري براي نوشتن و زمان قلم به دست گرفتن، فاصلهاي هست كه بايد سعي كنيد آن را به حداقل برسانيد. اگر اين فاصله زماني زياد شود، سبب تنبلي، سستي اراده و دور افتادن از موضوع مورد نظر جهت نوشتن ميشود. براي جلوگيري از اين كار و كم كردن فاصله ميتوانيد فعلاً از برخي عبارتهاي كليشهاي براي شروع خاطره استفاده كنيد تا به قول معروف «استارت كار زده شود» و مشكل شروع نوشتن را نداشته باشيد.
عبارتهايي كه ميتوانيد براي شروع خاطره از آنها استفاده كنيد، اينها هستند:
1. استفاده از يك زمان: «صبح بود» يا «سال 58 بود …»
2. استفاده از يك صحنة ساكن و سپس جان بخشيدن به آن: «من و مجيد لب شط نشسته بوديم كه …»
3. استفاده از يك رويداد تاريخي: «در جريان جنگ تحميلي …»
4. استفاده از يك مقطع سني تحصيلي: «كلاس اول ابتدايي بودم …»
5. استفاده از وضعيت هوا: «سه روز متوالي برف باريده بود» يا «هوا ابري بود»
6. استفاده از يك مقدمه: «كار كردن در يك مدرسه استثنايي مشكل است اما به انسان آرامش و رضايت خاطر ميدهد. در يكي از مدارس استثنايي تهران كار ميكردم …»
7. استفاده از يك توضيح مختصر: «در سالهاي خيلي دور، مدير يكي از دبيرستانهاي اراك بودم. يك روز از دروازة شهر جود راه افتادم كه به سمت مدرسه …»يا «چهار سال اسير بودم . يك روز در زندان …»
8. معرفي يك شخصيت: «او هم مهاجر بود. از مهاجراني كه به خاطر ويران شدن خانه و كاشانهشان «به دست عراقيها، به ديگر شهرها و روستاها مهاجرت كرده بودند.» يا «موجود عجيبي بود. اسمش رضا بود …»
9. استفاده از يك اتفاق: «در سال 1360 در شهداد كرمان زلزله شديدي رخ داد …»
10. استفاده از مكان: «نزديك مرز عراق بوديم.»
11. استفاده از يك توصيف يا صحنهپردازي: «بادي سرد زوزهكشان خودش را به پنجره كلاس ميزد كه به جاي شيشه با مقوا بسته شده بود.»
12. «يادش بخير آن روزها …» يا «عجب روزهايي بود»
13. يادم ميآيد كه …
14. هيچ وقت يادم نميرود …
15. در خاطرم هست كه …
تفاوت خاطره و گزارش
1. خاطره فقط قسمتي از محدودة زماني را در برميگيرد كه در آن اتفاق برجسته يا حادثة خاصي روي داده باشد يا فكري جذاب در زماني محدود به ذهن انسان خطور كرده باشد. اما گزارش، شرح ديدهها و شنيدههايي است كه دربارة يك موضوع خاص توسط گزارشگر انتخاب ميشود.
براي مثال، در گزارش بازديد از مناطق جنگي، نويسنده بايد مراحل مختلف سفر را ـ هر چند كه حادثة مهمي در آن اتفاق نيفتاده باشد ـ ثبت كند؛ اما در خاطره نويسي، نويسنده فقط اتفاق يا اتفاقهاي مهمي را كه براي او يا افراد ديگر پيش آمده است، با رعايت اصول و قواعد خاطره نويسي ثبت ميكند.
مثال براي گزارش بازديد از مناطق جنگي
صبح روز هشتم فروردين ماه، همراه كارواني از بسيجيان براي بازديد از مناطق جنگي عازم جنوب كشور شديم. هوا بسيار گرم بود و پس از بيست ساعت به شهر… رسيديم. سپس مدتي در آنجا استراحت كرديم و …
همان طور كه ملاحظه ميكنيد، در اين نوع نوشته هيچ اتفاق خاصي روي نميدهد و صرفاً گزارش يك بازيد است.
مثال براي خاطرة بازديد از مناطق جنگي
ساعت يك و نيم بعد از ظهر بود. مسعود كه به اصرار من در اردوي بازديد از مناطق جنگي شركت كرده بود، سخت منقلب شده بود و اشك ميريخت. هواي شلمچه خيلي گرم بود و من داشتم با چفيه خودم را باد ميزدم كه چيزي شبيه مين را درست در نزديكي محلي كه مسعود نشسته بود ديدم …
2. نثر گزارش معمولاً حالت صميميت و سادگي و بيتكلفي نثر خاطره را ندارد. در گزارش نويسي معمولاً سعي ميشود ترتيب و توالي اجزاي جمله به صورت نسبي رعايت شود. اما در خاطره نويسي، نويسنده بدون تكلف و با رعايت نكاتي محدود جملهها را به هر صورت كه بخواهد، به دنبال هم ميآورد.
3. گزارش، بسيار واقعگرايانه از خاطره است؛ يعني، اگر چه در خاطره نويسي بايد از خيالپردازي دوري كرد، گاهي ميتوان ذهنيتهاي شخصيت يا شخصيتهاي خاطره را هم در خلال خاطره به كار برد؛ در صورتي كه گزارش نويسي ثبت ديدهها و شنيدههاست و گزارش نويس نميتواند ذهنيات، احساسات و عواطف انسانها را بيان كند.
در دوران هشت سال دفاع مقدس و حتي در زير آتش سنگين دشمن، موضوعي به نام خاطره نويسي نه فقط فراموش نشد، بلكه رونق هم گرفت و همهگير شد؛ چرا كه جبهه و جنگ براي بيشتر رزمندگان واژهاي آشنا بود. آنها تاكنون جنگي به آن وسعت را تجربه نكرده بودند و فقط دربارة جنگهاي داخلي قبايل يا جنگهاي جهاني چيزهايي شنيده بودند. آنها از فضاي درس و مدرسه و كار دل كنده و به جايي ناآشنا آمده بودند؛ جايي كه در آنجا هر روز برايشان اتفاقات زيادي روي ميداد؛ اتفاقاتي عجيب و تازه. و آنان ميخواستند اين حادثهها و خاطرات را براي كسي تعريف كنند، اما براي چه كسي؟ براي همديگر كه نميتوانستند بيان كنند، چرا كه بيشتر آنها خود از آن اتفاقات با خبر بودند و حتي نقشي در آن داشتند. پس فقط قلم و كاغذ ميماند كه ميتوانست پايگاه خاطرات باشد؛ خاطراتي كه پس از استقرار و حضور رزمندگان و درگيري با دشمن و آغاز زندگي در جنگ، اندك اندك به عنوان اولين نوع ارتباط و واكنش فرهنگي عام در ميان رزمندگان ثبت شد و اكنون نيز يكي از منابع مهم ثبت شده دربارة دفاع مقدس است.
ويژگيهاي ساختاري خاطره
1. صميمت زبان: يك خاطره بايد طوري نوشته شده باشد كه خواننده احساس كند نويسنده به آنچه مينويسد معتقد است و دروغ نميگويد: همان طور كه شما اتفاق مهمي را براي دوستتان تعريف ميكنيد و از هيچ محدوديتي در اين تعريف رنج نميبريد، بهتر است خاطره خود را نيز بيهيچ تكلفي و به گونهاي صميمانه، بر كاغذ بياوريد. اما اين نكته را نيز در نظر داشته باشيد كه:
بيان صميمي و نبود محدوديت، به معني بي توجهي به قواعد نگارش، عفت كلام و حرمت قلم نيست.
دربارة زبان و طريقة استفاده از آن در هر نوشتهاي، در پايان مبحث ويژگيهاي ساختاري بيشتر توضيح خواهيم داد.
2. نثر خودماني: خاطره نويس، اجباري در رعايت كامل اركان جمله ندارد و ميتواند آنها را به صورت دلخواه و متناسب با نوع بيان به كار ببرد.
اين نكته را نيز مورد توجه قرار دهيد كه خاطره نويس با توجه به تعريف زبان گفتاري و نوشتاري، بهتر است كه از نوشتن كلمات به صورت شكسته پرهيز كند. براي مثال، به جاي «خانه» ننويسد «خونه»، يا به جاي «برويم» ننويسد «بريم».
3. برجستگي حوادث: مهمترين ويژگي ساختاري خاطره، برجسته بودن و برجسته ساختن حوادث در خلق و نگارش خاطره است. به عبارت ديگر، معمولاً واقعهاي را ميتوانيم به عنوان خاطره مطرح سازيم كه اولاً برايمان اتفاق افتاده باشد؛ ثانياً در آن، حادثهاي وجود داشته باشد و به قولي زير بناي خاطره، تغيير در حالت تعادل و روزمرگي باشد، مثلاً اتفاقي نادر وجود داشته باشد كه ممكن است فقط يك بار روي دهد.
كارگاه 3
از دو نوشتة زير، كدام يك ميتواند دستمايه نوشتن يك خاطره باشد؟
الف: من امروز صبح بيدار شدم، صبحانهام را خوردم، به مدرسه رفتم و بعد به خانه برگشتم.
ب: من امروز صبح بيدار شدم، صبحانه خوردم و خواستم به مدرسه بروم كه ديدم كيفم گم شده است…
4. واقع گرايي: خاطره نويسي صورتي از نوشتن است كه در آن، خيال پردازي و ذهنيت گرايي نقش اساسي ندارد و نويسنده فقط حادثهاي واقعي را كه براي او پيش آمده و در او اثر گذاشته است، بدون كم و كاست بيان ميكند.
اين ويژگي بدان معنا نيست كه خاطره نويس نميتواند ذهنيات خود را در خلال خاطره مطرح كند، بلكه مقصود اين است كه بهتر است خاطرهاي خيالي و غير واقعي ننويسد چرا كه بدين ترتيب نوشتهاش بيشتر شبيه داستان خواهد بود تا خاطره.
كارگاه 4
دو مثال زير را بخوانيد و به سؤالات مطرح شده پاسخ دهيد.
1- همدردي، همراهي
با سردي زوزه كشان خودش را به پنجره كلاس ميزد كه به جاي شيشه با مقوا بسته شده بود و صداي تق تق مقوا، آرامش كلاس درس را درهم ميريخت.
چراغ نفت سوز كلاس را كه مدام بوي نفت ميداد، كنار ميز و نيمكت دانش آموزان بردم و از آنها خواستم تا هر كدامشان احساس سرما ميكند، كنار چراغ بيايد و خودش را گرم كند. زهرا يكي از دانش آموزان كلاس كه هميشه چهرة غمگين و گرفتهاي داشت، در خود فرو رفته بود. با خود فكر كردم: شايد سردش شده باشد.
گفتم: «زهرا بيا كنار چراغ گرم شو.» زهرا آهسته از پشت ميز بيرون آمد و كنار چراغ ايستاد.
از كتاب «ليلاي من»، انتشارات مدرسه
2 - خيلي دوست داشتم كه مقدار زيادي طلا داشته باشم. دوست داشتم كه همه چيزم از طلا باشد و به اين خاطر هميشه در فكر و خيالم طلا وجود داشت.
آن روز توي كوچه قدم ميزدم كه پيرمرد كوچك اندامي را ديدم. پيرمرد نزديك من آمد و گفت: «من يك جادوگرم و ميخواهم تو را به بزرگترين آرزويت يعني طلا برسانم. در ازاي آن نيز تو از چيزهايي ميخواهم كه بعداً خواهم گفت. او اين را گفت و در يك چشم به هم زدن غيبش زد.
قلبم بد جوري ميزد. نفس عميقي كشيدم. باورم نميشد كه اين اتفاقات رويا و خيال نباشد….
برداشتي آزاد، ازكتاب «ماجراهاي شاه ميداس»، نوشتة لارين ريدبنكس
1. كدام يك از اين دو مثال ميتواند قسمتي از يك خاطره باشد؟
2. با توجه به اين كه در مثال يك ذهنگرايي وجود دارد (با خودم فكر كردم شايد سردش شده باشد) و در مثال دوم، هم ذهنگرايي و هم خيال پردازي، آيا ميتوان گفت كه هيچ كدام از اين دو مثال، خاطره نيست؟
5. مشخص بودن زمان و مكان: در يك خاطره، به خصوص خاطرة تاريخي، بهتر است مكان و زمان مشخص باشد تا به اين نحو، وضعيت اجتماعي آن دوره نيز تا حدي براي آيندگان روشن شود.
6. رواني و روشني: نويسندة خاطره از آن جا كه قصد ندارد فنون نگارشي و صنايع ادبي را در خاطرهاش نمايش دهد، بهتر است خاطره را به گونهاي بنويسد كه مخاطب به سادگي آن را بفهمد و در اين مورد به زحمت نيفتد. او ميتواند با ساده نوشتن و پرهيز از پيچاندن موضوع، خاطره را قابل فهمتر و اثر گذارتر نمايد؛ حال آن كه يك داستان نويس به سادگي ميتواند داستانش را گنگ، مبهم و پيچيده بنويسد و حتي همين پيچيده نويسي سبب اعتبار يا زيبايي كار او شود.
7. داشتن ابتدا و انتها: نويسندة خاطره بهتر است كه خاطراتش را از جايي مشخص كه معمولاً شروع حادثة خاطره است، آغاز كند و هيچ يك از موضوعات مربوط به آن خاطره را از قلم نيندازد تا از به وجود آمدن سؤالهاي متعدد در ذهن خواننده جلوگيري نمايد يا پاسخ آنها را بدهد.
نويسنده همچنين نبايد خاطره را بدون رسيدن به نقطة پاياني و انتهاي عقلاني رها سازد، مگر آن كه از اين كار مقصود خاصي داشته باشد. همچنين ادامه ندادن بي مورد خاطره پس از پايان يافتن حادثة اصلي، به زيبايي آن خاطره كمك ميكند.
8. خلاصه بودن: در مدت زماني كه حادثة اصلي يك خاطره اتفاق ميافتد، ممكن است چندين حادثه فرعي ديگر نيز روي دهد
منابع و مأخذ
1.خاطره نويسي ـ محمد حسيني
2. درآمدي بر خاطره نويسي و خاطره گذشتهها در گسترة ادب و مقاومت و فرهنگ جبهه ـ عليرضا كمري
3. مسائل زبان شناسي نوين ـ دكتر محمدرضا باطني
4. زبان و تفكر ـ دكتر محمدرضا باطني
5. مقالات ادبي زبان شناسي ـ دكتر محمدرضا باطني
6. زبان شناسي و ادبيات ـ كورش صفوي
7. زبان معيار و زبان شعر ـ احمد اخوت
8. دانشنامة ادب پارس ـ حسن انوشه
9. مقالات زبان شناختي ـ دكتر علي محمد حقشناس
10. جمله و تحول آن در زبان فارسي ـ دكتر خسرو فرشيد ورد
11. پنج مقالة تئوري در ادبيات داستاني ـ گروه نويسندگان
http://www.rahianenoor.ir
در برخي از خاطرات، نويسنده هنگامي كه حادثة داستان را كمرنگ ميبيند و آن را به تنهايي براي تأثير گذار بودن، كافي نميداند، به جزئيات و ريزهكاريهاي صحنهاي كه حادثه در آن روي داده، توجه زيادي كرده، همه را با آب و تاب تعريف ميكند. بدين ترتيب از سويي، فضاي حادثه را زنده و واقعيتر نشان ميدهد و آن را قابل لمستر ميكند و از سويي ديگر، فضاي خالي حادثه را به كمك حوادث فرعي يا جزئيات صحنهها پر ميكند. اگر در انجام اين كار، نويسنده از دقت و آگاهي لازم برخوردار نباشد و بيدليل و ناشيانه به ريزهكاريها بپردازد، حوصلة مخاطب را سر خواهد برد و او عطاي خاطره را به لقايش خواهد بخشيد!
پس، فقط در صورتي به جزئيات صحنه بپردازيد كه اين جزئيات بتوانند مخاطب را به فضاي خاطره نزديكتر ساخته، او را بيشتر جذب كنند.
مثال براي خاطره جزئينگر
موجود عجيبي بود. فقط چند روز از سال تحصيلي 77 – 76 ميگذشت كه توجه مرا در كلاس جلب كرد. اسمش رضا بود. با كمي دقت ميشد فهميد كه رضا دانش آموزي با هوش و با استعداد است. اما اين نكته هم خيلي زود به دست ميآمد كه او بيحوصله و وقت گذران هم هست. ظاهرش هم عجيب بود. چهرهاي اخمو و گرفته داشت و معمولاً دست و صورتش را نميشست. حتي لباسهايش هم از چرك هميشه بو ميداد. براي اين ميگويم عجيب بود كه هر طور شده، از انجام تكاليف درسي فرار ميكرد.
يك روز سر كلاس به بچهها تكليف داده بودم، متوجه شدم كه رضا بي كار نشسته است. وقتي علتش را پرسيدم، اشك در چشمهايش جمع شد و گفت: «آقا به خدا دفترم را دزديدهاند.»
ناسازگار / از مجموعة به رسم يادبود
همان طور كه مشاهده ميكنيد، در مثال بالا نويسنده با تكيه بر توصيف ويژگيهاي اخلاقي و جسماني شخصيت مورد نظر (رضا)، او را هر چه بيشتر به مخاطب نزديك ميكند و به اين وسيله، هم از كمرنگ ديده شدن حادثه جلوگيري ميكند و هم باعث جذابيت بيشتر خاطره ميشود.
ب ـ خاطره كلينگر
نوعي از روايت خاطره است كه در آن، نويسنده بيشتر به شرح حادثه ميپردازد و اجزاي زايد و حاشيهاي را حذف كرده، به حداقل ميرساند. دقت داشته باشيد كه اگر حادثه از برجستگي و تعادل نسبي كمي برخوردار باشد، نوشتن آن به صورت كلينگر هيچ لذتي در مخاطب به وجود نميآورد. به طور كلي اين نكته را فراموش نكنيد:
اگر خاطره داراي موقعيتي بسيار خاص، برجسته و نامتعادل باشد، بهتر است از روش كلينگر براي ثبت آن استفاده كنيد و اگر خاطرهاي معمولي و با برجستگي حادثهاي اندك باشد، آن را به صورت جزئينگر ثبت كنيد.
مثال براي خاطره كلينگر
شب عمليات رمضان، وقتي حملة نيروهاي شما آغاز شد، در همان لحظههاي اول، آتش زيادي روي مواضع ما باريد و بسيار دقيق هم به هدفها ميخورد. بعد از حملة سنگين، افراد ما نتوانستند مقاومت كنند. عدهاي از آنان فرار كردند و عدهاي كشته شدند.
من داخل سنگر بودم، وقتي وضعيت را اين طور ديدم، از سنگر بيرون آمدم و به مقر فرمانده گروهان ـ ستوان عزيز كريدي ـ رفتم. چند سرباز هم آنجا بودند. به فرمانده گفتم كه دستور عقب نشيني بدهد، چون نيروها دارند تار و مار ميشوند، ولي او نپذيرفت و گفت: «برويد جلو و هر طور كه ميتوانيد، از پيشروي ايرانيها جلوگيري كنيد.» با ناراحتي از مقر بيرون آمدم و …
همان طور كه ملاحظه ميكنيد، در اين مثال خاطره آهنگ تندي دارد؛
يعني حوادث پشت سر هم اتفاق ميافتد و تقريباً در هر جمله كاري انجام ميشود. نويسنده تا حد ممكن صفتها، تشبيهها و ساير صنايع ادبي را حذف ميكند. هيچ كدام از جملهها حالتي ايستا و ساكن ندارد، مثلاً از توصيف يا فضاسازي خودداري شده است.
الف ـ سهيم در ماجرا
نويسنده ميتواند حادثهاي را كه خود نقشي در آن داشته است، به عنوان خاطره ثبت كند. مثال:
يادم است كه ميخواستم جلوي درگاهي كه امام كفشهايشان را درميآوردند، روزنامه بيندازم، چون اكثر اوقات، بارندگي و زمينها خيس بود. هميشه هم از روزنامههاي خارجي استفاده ميكرديم.
روزي عدهاي از ايران آمده بودند و روزنامه آورده بودند. در خانه روزنامة خارجي هم نبود. لذا من صفحة آگهيها را روي زمين انداختم؛ و كفشهاي امام را روي آن گذاشتم. ايشان وقتي خواستند كفش بپوشند، همين كه پايشان را بلند كردند تا روي روزنامهها بگذارند، سؤال كردند: «مثل اين كه اين روزنامهها ايراني است؟»
عرض كردم: «بله حاج آقا، ولي اين صفحة آگهيهاست.»
با اين حال پايشان را روي روزنامهها نگذاشتند و مجدداً برگشتند و فرمودند:
«شايد اسم محمد يا علي يا … در آنها باشد.»
ستارهاي درخشيد / خاطرات امام (ره) / به كوشش مرتضي نظري
ب ـ ناظر ماجرا
نويسنده خاطره ممكن است نقشي در اتفاق يا حادثه موضوع خاطره نداشته باشد و فقط شاهد آن بوده و چون از آن لذت برده است، سعي به نوشتن آن ميكند. مثال:
زندگي آقا مثل زندگي معمول مردم بود و هيچ وقت هم زندگي فوقالعادهاي نداشتند. به همين خاطر مطالعة ايشان خيلي زياد بود. وقتي وارد اتاقشان ميشديم، ميديديم توي كتاب گم شدهاند. ايشان مينشستند و يك ميز جلويشان بود و به بلندي متر كتاب دورشان بود و اصلاً ايشان لابلاي اين كتابها گم ميشدند.
بعضيها به شوخي ميگفتند: «هنوز آقا از جايشان بلند نشدهاند.»
وقتي دوستان ميآمدند آقا را ببينند، هميشه توي آن اتاق بودند. فقط چاي كه ميخواستند با قاشق توي نعلبكي به استكان چاي ميزدند كه يعني به من چاي بدهيد. موقع غذا هم بلند ميشدند و ميآمدند.
ستارهاي كه درخشيد / مرتضي نظري
تمام مواردي كه تاكنون گفته شد، فقط اصول و قواعدي براي شناختن خاطره و يافتن ذهنيتي كلي دربارة آن بود. اما پس از يافتن اين ذهنيت، نوبت به كار عملي و نوشتن خاطره ميرسد. براي اين كار بايد به پرسشهاي زير، پاسخهاي مناسبي داد.
الف ـ سوژه
1. امروز چه اتفاق مهمي براي من افتاد كه نظرم را به خود جلب كرد؟
2. چرا اين اتفاق در ذهن من ماندگار شد و نقطة قوت آن كجا بود؟
• نويسنده خاطره بايد در هنگام نوشتن، به پرسش شماره 2 دقت بيشتري كند و بكوشد نقطه قوت كار را كه سبب ماندگار شدن آن در ذهن خود شده است، پر رنگتر نمايد تا بتواند وجود اين خاطره را توجيه كند و آن را در ذهن مخاطب خود نيز ماندگار سازد.
ب ـ راوي
نويسنده بهتر است پس از يافتن سوژه مورد نظر خود، براي نگارش خاطره، نوع راوي را هم به نسبت خاطره و متناسب با موضوع آن تعيين كند. در اين بخش همان طور كه گفته شد، تا حد امكان سعي كنيد از «راوي سهيم در ماجرا» براي بيان خاطره استفاده كنيد و فقط در صورتي از «راوي ناظر رماجرا» استفاده كنيد كه شخصيت پردازي و نشان دادن ابعاد روحي و رواني شخصيت اصلي لازم باشد. با اين توضيح كه راوي سهيم در ماجرا نميتواند ذهنيتها و ويژگيهاي روحي خود را بيان كند، زيرا در اين صورت كار بسيار غير قابل باور خواهد بود؛ در صورتي كه اگر راوي شخصيتي ناظر بر ماجرا باشد و از شخصيت اصلي خاطره متمايز باشد، ميتواند در خلال شرح حوادث، ويژگيهاي روحي و فكري شخصيت اصلي خاطره را نيز شكافته، او را روانكاوي كند تا به اين وسيله خواننده را بيشتر درگير خاطرة خود كند.
ج ـ نوع خاطره
در اين بخش، نويسنده بايد با توجه به موضوع، كلينگر و جزئينگر بودن خاطرة خود را مشخص كند و آن را در يكي از اين دو قالب به رشتة تحرير درآورد.
اگر خاطرة او داراي حادثة نادر و جذابي باشد، بايد با كم كردن شاخ و برگ روايت، نقش حوادث را برجسته كند و خاطره را به صورت كلينگر بنويسد.
اگر هم خاطرهاش نسبتاً عادي و معمولي باشد، ميتواند با دقت در جزئيات صحنهها، فضاسازيهاي ماهرانه و شناساندن شخصيتهاي خاطره براي مخاطب، ضعف «اندك بودن سير حوادث» را بپوشاند.
د ـ آغار خاطره
نويسنده خاطره ميتواند به چند روش خاطره را شروع كند؛ روشهايي كه حتي شما هم ميتوانيد پديد آورندة برخي از آنها باشيد. اما براي آن كه بتوانيد تا هنگامي كه به پختگي نسبي در اين كار دست مييابيد، به سادگي خاطرهاي را كه در ذهنتان وجود دارد بر كاغذ بياوريد، چند نمونه از روشهاي آغاز نوشتن خاطره را ذكر ميكنيم، اما شما ملزم به استفاده از اين روشها نيستيد.
هميشه بين زمان تصميمگيري براي نوشتن و زمان قلم به دست گرفتن، فاصلهاي هست كه بايد سعي كنيد آن را به حداقل برسانيد. اگر اين فاصله زماني زياد شود، سبب تنبلي، سستي اراده و دور افتادن از موضوع مورد نظر جهت نوشتن ميشود. براي جلوگيري از اين كار و كم كردن فاصله ميتوانيد فعلاً از برخي عبارتهاي كليشهاي براي شروع خاطره استفاده كنيد تا به قول معروف «استارت كار زده شود» و مشكل شروع نوشتن را نداشته باشيد.
عبارتهايي كه ميتوانيد براي شروع خاطره از آنها استفاده كنيد، اينها هستند:
1. استفاده از يك زمان: «صبح بود» يا «سال 58 بود …»
2. استفاده از يك صحنة ساكن و سپس جان بخشيدن به آن: «من و مجيد لب شط نشسته بوديم كه …»
3. استفاده از يك رويداد تاريخي: «در جريان جنگ تحميلي …»
4. استفاده از يك مقطع سني تحصيلي: «كلاس اول ابتدايي بودم …»
5. استفاده از وضعيت هوا: «سه روز متوالي برف باريده بود» يا «هوا ابري بود»
6. استفاده از يك مقدمه: «كار كردن در يك مدرسه استثنايي مشكل است اما به انسان آرامش و رضايت خاطر ميدهد. در يكي از مدارس استثنايي تهران كار ميكردم …»
7. استفاده از يك توضيح مختصر: «در سالهاي خيلي دور، مدير يكي از دبيرستانهاي اراك بودم. يك روز از دروازة شهر جود راه افتادم كه به سمت مدرسه …»يا «چهار سال اسير بودم . يك روز در زندان …»
8. معرفي يك شخصيت: «او هم مهاجر بود. از مهاجراني كه به خاطر ويران شدن خانه و كاشانهشان «به دست عراقيها، به ديگر شهرها و روستاها مهاجرت كرده بودند.» يا «موجود عجيبي بود. اسمش رضا بود …»
9. استفاده از يك اتفاق: «در سال 1360 در شهداد كرمان زلزله شديدي رخ داد …»
10. استفاده از مكان: «نزديك مرز عراق بوديم.»
11. استفاده از يك توصيف يا صحنهپردازي: «بادي سرد زوزهكشان خودش را به پنجره كلاس ميزد كه به جاي شيشه با مقوا بسته شده بود.»
12. «يادش بخير آن روزها …» يا «عجب روزهايي بود»
13. يادم ميآيد كه …
14. هيچ وقت يادم نميرود …
15. در خاطرم هست كه …
تفاوت خاطره و گزارش
1. خاطره فقط قسمتي از محدودة زماني را در برميگيرد كه در آن اتفاق برجسته يا حادثة خاصي روي داده باشد يا فكري جذاب در زماني محدود به ذهن انسان خطور كرده باشد. اما گزارش، شرح ديدهها و شنيدههايي است كه دربارة يك موضوع خاص توسط گزارشگر انتخاب ميشود.
براي مثال، در گزارش بازديد از مناطق جنگي، نويسنده بايد مراحل مختلف سفر را ـ هر چند كه حادثة مهمي در آن اتفاق نيفتاده باشد ـ ثبت كند؛ اما در خاطره نويسي، نويسنده فقط اتفاق يا اتفاقهاي مهمي را كه براي او يا افراد ديگر پيش آمده است، با رعايت اصول و قواعد خاطره نويسي ثبت ميكند.
مثال براي گزارش بازديد از مناطق جنگي
صبح روز هشتم فروردين ماه، همراه كارواني از بسيجيان براي بازديد از مناطق جنگي عازم جنوب كشور شديم. هوا بسيار گرم بود و پس از بيست ساعت به شهر… رسيديم. سپس مدتي در آنجا استراحت كرديم و …
همان طور كه ملاحظه ميكنيد، در اين نوع نوشته هيچ اتفاق خاصي روي نميدهد و صرفاً گزارش يك بازيد است.
مثال براي خاطرة بازديد از مناطق جنگي
ساعت يك و نيم بعد از ظهر بود. مسعود كه به اصرار من در اردوي بازديد از مناطق جنگي شركت كرده بود، سخت منقلب شده بود و اشك ميريخت. هواي شلمچه خيلي گرم بود و من داشتم با چفيه خودم را باد ميزدم كه چيزي شبيه مين را درست در نزديكي محلي كه مسعود نشسته بود ديدم …
2. نثر گزارش معمولاً حالت صميميت و سادگي و بيتكلفي نثر خاطره را ندارد. در گزارش نويسي معمولاً سعي ميشود ترتيب و توالي اجزاي جمله به صورت نسبي رعايت شود. اما در خاطره نويسي، نويسنده بدون تكلف و با رعايت نكاتي محدود جملهها را به هر صورت كه بخواهد، به دنبال هم ميآورد.
3. گزارش، بسيار واقعگرايانه از خاطره است؛ يعني، اگر چه در خاطره نويسي بايد از خيالپردازي دوري كرد، گاهي ميتوان ذهنيتهاي شخصيت يا شخصيتهاي خاطره را هم در خلال خاطره به كار برد؛ در صورتي كه گزارش نويسي ثبت ديدهها و شنيدههاست و گزارش نويس نميتواند ذهنيات، احساسات و عواطف انسانها را بيان كند.
در دوران هشت سال دفاع مقدس و حتي در زير آتش سنگين دشمن، موضوعي به نام خاطره نويسي نه فقط فراموش نشد، بلكه رونق هم گرفت و همهگير شد؛ چرا كه جبهه و جنگ براي بيشتر رزمندگان واژهاي آشنا بود. آنها تاكنون جنگي به آن وسعت را تجربه نكرده بودند و فقط دربارة جنگهاي داخلي قبايل يا جنگهاي جهاني چيزهايي شنيده بودند. آنها از فضاي درس و مدرسه و كار دل كنده و به جايي ناآشنا آمده بودند؛ جايي كه در آنجا هر روز برايشان اتفاقات زيادي روي ميداد؛ اتفاقاتي عجيب و تازه. و آنان ميخواستند اين حادثهها و خاطرات را براي كسي تعريف كنند، اما براي چه كسي؟ براي همديگر كه نميتوانستند بيان كنند، چرا كه بيشتر آنها خود از آن اتفاقات با خبر بودند و حتي نقشي در آن داشتند. پس فقط قلم و كاغذ ميماند كه ميتوانست پايگاه خاطرات باشد؛ خاطراتي كه پس از استقرار و حضور رزمندگان و درگيري با دشمن و آغاز زندگي در جنگ، اندك اندك به عنوان اولين نوع ارتباط و واكنش فرهنگي عام در ميان رزمندگان ثبت شد و اكنون نيز يكي از منابع مهم ثبت شده دربارة دفاع مقدس است.
ويژگيهاي ساختاري خاطره
1. صميمت زبان: يك خاطره بايد طوري نوشته شده باشد كه خواننده احساس كند نويسنده به آنچه مينويسد معتقد است و دروغ نميگويد: همان طور كه شما اتفاق مهمي را براي دوستتان تعريف ميكنيد و از هيچ محدوديتي در اين تعريف رنج نميبريد، بهتر است خاطره خود را نيز بيهيچ تكلفي و به گونهاي صميمانه، بر كاغذ بياوريد. اما اين نكته را نيز در نظر داشته باشيد كه:
بيان صميمي و نبود محدوديت، به معني بي توجهي به قواعد نگارش، عفت كلام و حرمت قلم نيست.
دربارة زبان و طريقة استفاده از آن در هر نوشتهاي، در پايان مبحث ويژگيهاي ساختاري بيشتر توضيح خواهيم داد.
2. نثر خودماني: خاطره نويس، اجباري در رعايت كامل اركان جمله ندارد و ميتواند آنها را به صورت دلخواه و متناسب با نوع بيان به كار ببرد.
اين نكته را نيز مورد توجه قرار دهيد كه خاطره نويس با توجه به تعريف زبان گفتاري و نوشتاري، بهتر است كه از نوشتن كلمات به صورت شكسته پرهيز كند. براي مثال، به جاي «خانه» ننويسد «خونه»، يا به جاي «برويم» ننويسد «بريم».
3. برجستگي حوادث: مهمترين ويژگي ساختاري خاطره، برجسته بودن و برجسته ساختن حوادث در خلق و نگارش خاطره است. به عبارت ديگر، معمولاً واقعهاي را ميتوانيم به عنوان خاطره مطرح سازيم كه اولاً برايمان اتفاق افتاده باشد؛ ثانياً در آن، حادثهاي وجود داشته باشد و به قولي زير بناي خاطره، تغيير در حالت تعادل و روزمرگي باشد، مثلاً اتفاقي نادر وجود داشته باشد كه ممكن است فقط يك بار روي دهد.
كارگاه 3
از دو نوشتة زير، كدام يك ميتواند دستمايه نوشتن يك خاطره باشد؟
الف: من امروز صبح بيدار شدم، صبحانهام را خوردم، به مدرسه رفتم و بعد به خانه برگشتم.
ب: من امروز صبح بيدار شدم، صبحانه خوردم و خواستم به مدرسه بروم كه ديدم كيفم گم شده است…
4. واقع گرايي: خاطره نويسي صورتي از نوشتن است كه در آن، خيال پردازي و ذهنيت گرايي نقش اساسي ندارد و نويسنده فقط حادثهاي واقعي را كه براي او پيش آمده و در او اثر گذاشته است، بدون كم و كاست بيان ميكند.
اين ويژگي بدان معنا نيست كه خاطره نويس نميتواند ذهنيات خود را در خلال خاطره مطرح كند، بلكه مقصود اين است كه بهتر است خاطرهاي خيالي و غير واقعي ننويسد چرا كه بدين ترتيب نوشتهاش بيشتر شبيه داستان خواهد بود تا خاطره.
كارگاه 4
دو مثال زير را بخوانيد و به سؤالات مطرح شده پاسخ دهيد.
1- همدردي، همراهي
با سردي زوزه كشان خودش را به پنجره كلاس ميزد كه به جاي شيشه با مقوا بسته شده بود و صداي تق تق مقوا، آرامش كلاس درس را درهم ميريخت.
چراغ نفت سوز كلاس را كه مدام بوي نفت ميداد، كنار ميز و نيمكت دانش آموزان بردم و از آنها خواستم تا هر كدامشان احساس سرما ميكند، كنار چراغ بيايد و خودش را گرم كند. زهرا يكي از دانش آموزان كلاس كه هميشه چهرة غمگين و گرفتهاي داشت، در خود فرو رفته بود. با خود فكر كردم: شايد سردش شده باشد.
گفتم: «زهرا بيا كنار چراغ گرم شو.» زهرا آهسته از پشت ميز بيرون آمد و كنار چراغ ايستاد.
از كتاب «ليلاي من»، انتشارات مدرسه
2 - خيلي دوست داشتم كه مقدار زيادي طلا داشته باشم. دوست داشتم كه همه چيزم از طلا باشد و به اين خاطر هميشه در فكر و خيالم طلا وجود داشت.
آن روز توي كوچه قدم ميزدم كه پيرمرد كوچك اندامي را ديدم. پيرمرد نزديك من آمد و گفت: «من يك جادوگرم و ميخواهم تو را به بزرگترين آرزويت يعني طلا برسانم. در ازاي آن نيز تو از چيزهايي ميخواهم كه بعداً خواهم گفت. او اين را گفت و در يك چشم به هم زدن غيبش زد.
قلبم بد جوري ميزد. نفس عميقي كشيدم. باورم نميشد كه اين اتفاقات رويا و خيال نباشد….
برداشتي آزاد، ازكتاب «ماجراهاي شاه ميداس»، نوشتة لارين ريدبنكس
1. كدام يك از اين دو مثال ميتواند قسمتي از يك خاطره باشد؟
2. با توجه به اين كه در مثال يك ذهنگرايي وجود دارد (با خودم فكر كردم شايد سردش شده باشد) و در مثال دوم، هم ذهنگرايي و هم خيال پردازي، آيا ميتوان گفت كه هيچ كدام از اين دو مثال، خاطره نيست؟
5. مشخص بودن زمان و مكان: در يك خاطره، به خصوص خاطرة تاريخي، بهتر است مكان و زمان مشخص باشد تا به اين نحو، وضعيت اجتماعي آن دوره نيز تا حدي براي آيندگان روشن شود.
6. رواني و روشني: نويسندة خاطره از آن جا كه قصد ندارد فنون نگارشي و صنايع ادبي را در خاطرهاش نمايش دهد، بهتر است خاطره را به گونهاي بنويسد كه مخاطب به سادگي آن را بفهمد و در اين مورد به زحمت نيفتد. او ميتواند با ساده نوشتن و پرهيز از پيچاندن موضوع، خاطره را قابل فهمتر و اثر گذارتر نمايد؛ حال آن كه يك داستان نويس به سادگي ميتواند داستانش را گنگ، مبهم و پيچيده بنويسد و حتي همين پيچيده نويسي سبب اعتبار يا زيبايي كار او شود.
7. داشتن ابتدا و انتها: نويسندة خاطره بهتر است كه خاطراتش را از جايي مشخص كه معمولاً شروع حادثة خاطره است، آغاز كند و هيچ يك از موضوعات مربوط به آن خاطره را از قلم نيندازد تا از به وجود آمدن سؤالهاي متعدد در ذهن خواننده جلوگيري نمايد يا پاسخ آنها را بدهد.
نويسنده همچنين نبايد خاطره را بدون رسيدن به نقطة پاياني و انتهاي عقلاني رها سازد، مگر آن كه از اين كار مقصود خاصي داشته باشد. همچنين ادامه ندادن بي مورد خاطره پس از پايان يافتن حادثة اصلي، به زيبايي آن خاطره كمك ميكند.
8. خلاصه بودن: در مدت زماني كه حادثة اصلي يك خاطره اتفاق ميافتد، ممكن است چندين حادثه فرعي ديگر نيز روي دهد
منابع و مأخذ
1.خاطره نويسي ـ محمد حسيني
2. درآمدي بر خاطره نويسي و خاطره گذشتهها در گسترة ادب و مقاومت و فرهنگ جبهه ـ عليرضا كمري
3. مسائل زبان شناسي نوين ـ دكتر محمدرضا باطني
4. زبان و تفكر ـ دكتر محمدرضا باطني
5. مقالات ادبي زبان شناسي ـ دكتر محمدرضا باطني
6. زبان شناسي و ادبيات ـ كورش صفوي
7. زبان معيار و زبان شعر ـ احمد اخوت
8. دانشنامة ادب پارس ـ حسن انوشه
9. مقالات زبان شناختي ـ دكتر علي محمد حقشناس
10. جمله و تحول آن در زبان فارسي ـ دكتر خسرو فرشيد ورد
11. پنج مقالة تئوري در ادبيات داستاني ـ گروه نويسندگان
http://www.rahianenoor.ir
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}