اوقاف اسلامي در بيت‏ المقدس (3)


 لازم است يک‏بار ، مختصرا برخي از حقايق تاريخي مربوط به مکان يهوديان در قدس، محله يهوديان و ارتباط آن را با مايملکات اسلامي مورد بحث يادآوري کنيم. کميسيون بين‏المللي، ارتباط بين متوليان وقف اسلامي و عبادت‏کنندگان ديوار ندبه را به صورت ميزبان و مهمان توصيف کرده است. اين توصيفي دقيق و مناسب است که در طول تاريخ تا زماني که صهيونيسم موجب تعصبات سياسي و مذهبي، ستيزه و خونريزي در سرزمين مقدس شد، کاربرد داشت.
نيازي نيست که به زمان پيش از نقطه تحول جنگهاي صليبي بازگرديم. همان‏طور که قبلاً اظهار شد، در 1099م مبارزين جنگهاي صليبي، قدس را تسخير کرده، با آتش‏سوزي و قتل‏عام، اجتماع کوچک يهوديان آن را از بين بردند، اما به يمن تلاشهاي صلاح‏الدين، يهوديان پس از استرداد شهر، دوباره به آن بازگشتند. قدس و فلسطين در زمان جانشينان او و همچنين در زمان مماليک و سلاطين عثماني تا قرون بعدي و زمان ما، پناهگاه يهوديان زجرکشيده اروپا به‏ويژه پس از اخراج آنان از اسپانيا در 1492م بود.
دولتهاي عربي و مسلمان متوالي، آنچه را روميها از يهوديان دريغ داشتند، يعني اقامت در قدس و عبادت در بقاياي هيکل را براي ايشان مجاز دانستند. اين عمل، با توجه به اينکه اين محل خاص در تاريخ اسلام با معراج حضرت محمد (ص) تقديس شده بود، و در آستانه مسجدالاقصي، يعني سوّمين مکان مقدس اسلامي قرار داشت، مداراي قابل ملاحظه اين دولتها را نشان مي‏داد. به همين دليل بود که زمين مجاور، وقف اهداف خيريه و مذهب اسلام شده بود. اولياي امورمسلمين به يهوديان به عنوان مستأجر، اجازه زندگي در خانه‏هاي مسکوني
املاک وقفي و خانه‏هاي متعلق به مسلميني را که خويشاوندان آنها، بهره‏برداران ذي‏حق ساير املاک وقفي بودند، دادند.
تا 1867م تملک املاک، در هر کجاي امپراتوري عثماني، بويژه در شهرهاي مقدس، براي خارجيان ممنوع بود. اکثر يهوديان قدس بويژه اشکنازي‏ها (يهوديان مرکز و شرق اروپا)، تا 1914م جزو خارجيان بودند. به‏طور کلي فقط سفارادي‏ها (يهوديان اسپانيا و پرتغال) آماده تابعيت عثماني بودند، اين شرايط محيطي تبيين مي‏کند که چه تعداد يهودي، مستأجر املاک وقفي شدند.
قانون اسلامي، دو نوع وقف را معرفي مي‏کند که هر دو به يک اندازه معتبر هستند؛ اولي عام است که اصطلاحا وقف خيريه ناميده مي‏شود؛ به دليل کاربرد آن براي استفاده مؤسسات و فقراي جامعه، و ديگري خاص (يا خانوادگي)؛ به دليل کاربرد آن براي استفاده فرزندان و اولاد مؤسس آن.
از آنجا که قسمتهاي وسيعي از زمينها، در شهر قديم يکي از انواع وقف بود، تنها بخش کوچکي براي مالکيت خصوصي باقي مانده بود. هر ملکي در مالکيت خصوصي در اصطلاح قانوني، و به منظور ميراث‏بري، از 24بخش ترکيب شده بود که هريک «سهم» ناميده مي‏شد و با مرگ مالک اصلي بين جانشينانش تقسيم و مالکيت تجزيه مي‏شد. با گذشت زمان خريد و فروش آن زمين، غيرعملي مي‏شد؛ بويژه با توجه به حق شفعه هريک از سهامداران. ازين‏رو اکتساب حق مرسوم اجاره‏داري آسانتر بود تا اکتساب حق قانوني مالکيت.
آنچه شگفت‏آور است و دليل ديگري است بر حسن‏نيت مسلمانان نسبت به يهوديان اين نکته است که يهوديان نه‏تنها در املاک خصوصي مسلمين، بلکه در وقف خانوادگي و عجيب‏تر از آن در وقف عام نيز به عنوان مستأجر پذيرفته شده بودند. اين مطلب را يک متخصص جغرافيايي، در آسيا به‏طور کل و در فلسطين به‏طور خاص، تأييد کرده است. او اظهار مي‏دارد که بيشتر زمينهاي شهر قديم قدس به کليساها و ديرها و غيره متعلق بوده يا به عنوان وقف به مساجد، مدارس و غيره تعلق داشته است، اما بزرگترين وقفها متعلق به حرم بود. او اضافه مي‏کند: «بيشتر خانه‏هاي محله يهوديها جزو اين قسمت بود». اين عبارت معتبر از آغاز تا پايان قيمومت بريتانيا صحت خود را حفظ کرده، زيرا ملک وقفي غير قابل معامله است؛ بنابراين در 1948م يهوديان مالک 105ملک خارج از 700 ملک محله خود بودند.
اين حقيقت با اطلاع و تجربه شخصي دومحقق مسلمان (هر دو متولد و بزرگ‏شده قدس قبل از جنگ جهاني اول) تأييد شده است. يکي از آنها در دوره اردنيها، شهردار قدس شد و درباره تاريخ شهر و آثار تاريخي آن کتابهاي تحقيقي نوشت. او نوشته است که تعداد زيادي يهودي در خانه‏هاي وقفهاي خصوصي متعلق به خانواده‏هاي مسلمان در «حارة‏الشريف» بين حارة‏المغاربه و محله يهوديها، مستأجر بودند.
يک استاد دانشگاه از خانواده حسيني تأييد مي‏کند که بيشتر خانه‏ها و مغازه‏ها حتي در خود محله يهوديها وقف اسلامي بودند. پدر او يک مستأجر نجار يهودي در يکي از املاکشان داشته است. ظاهرا پدرش او را، هم براي رسيدگي به ملک و هم براي جمع‏آوري اجاره به سراغ نجار يهودي مي‏فرستاده است. او از ارتباط صميمانه بين موجر و مالک حکايت مي‏کند، اما با ناراحتي مي‏افزايد: اين ارتباط انساني با ورود يهوديان خارجي از اروپاي شرقي، همراه با جاه‏طلبي‏هاي سياسي افراطي صهيونيسم نابود شد.
تمام اين حقايق مستلزم تعيين حدود محله يهوديان است. به دليل ادعاهاي اخير اسراييل، بررسي اين موضوع ضرورت بيشتري دارد. همان‏طور که قبلاً اظهار شد، يک منبع رسمي اين ناحيه را 35جريب و يک منبع نيمه‏رسمي 29 جريب دانسته است که هردو، با برآورد شهردار عرب قدس در 1955م يعني 25 جريب، مغاير است. همه اين ارقام ارتباط کمي با واقعيت پيش از جنگ جهاني اول ـ وقتي که حتي تعيين محله يهوديها مشکل بود ـ دارد، قبل از هر چيز بسياري از يهوديان از شلوغي و شرايط غيربهداشتي آنجا گريختند تا در محله‏هاي ارامنه و يا ساير محله‏هاي مسلمان‏نشين اطراف زندگي کنند.
نقشه شهر قديمي پيش از وقوع جنگ اول جهاني در 1914م نشان‏دهنده اشتراک قابل ملاحظه محله‏ها و حد و مرزهاي تشخيص‏ناپذير در اين ناحيه ويژه است. همچنين کتابهاي جغرافي و گزارشهاي مسافرين، اغتشاش جوامع را در نزديکي محل اقامت پروتستانها، ارامنه، سوريها، ماروني‏ها و مسلمين نشان مي‏دهد که همه در محله‏اي از شهر قديمي در جنوب خياباني تقريبا مستقيم ـ که از غرب به شرق از دروازه جفا تا باب‏السلسله در حرم شريف امتداد دارد ـ داير شده بودند. بيشتر يهوديان بين ارامنه در غرب و مسلمين در سه سمت ديگر، به سختي جاي داده شده بودند.
در اين بخش از شهر، خانه‏هاي مسکوني، فروشگاهها، مدارس، عبادتگاهها و ساير ساختمانهاي عمومي بسيار فشرده پر شده بودند، و با معدودي استثنا، فقط با پاي پياده قابل دسترس بودند. از سمت غرب، مکانهاي اصلي و محله‏ها عبارت‏اند از:
الف ـ محوطه «کليساي مسيح» متعلق به انجمن مبلغين انگليسي با مدارس و ساير خدمات براي يهوديان مسيحي‏شده و فرزندان آنها.
ب ـ کليساي جامع صومعه و مدرسه علوم ديني ارامنه با باغي بزرگ در امتداد ديوارهاي شهر. جايي که اين اجتماع زندگي مي‏کردند «حارة‏الارمن» ناميده مي‏شد.
ج ـ دير سوريه که افراد کمي در آن زندگي مي‏کردند.
د ـ دير ماروني، آن هم با افرادي کم.
هـ ـ چهار مکان مسلمين که هريک محله (حارة) ناميده مي‏شد: «حارة‏الجوانيه» و «حارة‏الداووديه» (که از دو خانواده مشهور مسلمان نام گرفته‏اند) در شرق.
و ـ محله يهوديان.
ز ـ دو مکان ديگر مسلمين: «حارة‏الميدان» و «حارة‏الشرف».
ح ـ حارة‏المغاربه (محله مراکشيها).
ط ـ «حوش‏البراق» (محوطه پشتي مسجدالبراق، قسمتي در ديوار غربي حرم شريف) که دقيقا همان ديوار ندبه است.
ي ـ در جنوب حوش‏البراق و در امتداد ضلع جنوب شرقي ديوارهاي مسجدالاقصي که بخشي از آن با ديوارها و بخشي با شهر محصور شده، نقشه ناحيه وسيعتري را به نام «الحاکوره الخاتونيه» نشان مي‏دهد که مسلما بخش «وقف‏الافضل» است.
واژه «حاکوره» به معناي باغ سبزيجات است. هم نام و هم محل اين زمين نشان مي‏دهد که اين باغ به دست بهره‏برداران وقف ابومدين استفاده شده است. اهميت دو نام «حوش‏البراق» و باغ سبزيجات، بايد به دقت مورد توجه قرار گيرد. اولي ارتباط تاريخي اسلامي اين محل را با معراج حضرت محمد (ص) در قدس و افسارکردن مرکب آسماني او «البراق» را در اين نقطه تأييد مي‏کند. دومين نام تأکيد مي‏کند که تمام اين زمين، مجاور ديوارهاي مسجدالاقصي به نفع مراکشيهايي که در حدود اين مسجد در محوطه مقدس زندگي مي‏کردند وقف عام است.
در بند قبلي، حدود تقريبي محله يهوديان ـ و نه تمام ناحيه ـ طبق شواهد متعبر تعيين شد، اما بدون اسناد مالکيت معتبر، تعيين حق مالکيت يهوديان بر خانه‏هاي مسکوني اين محدوده غيرممکن است. مطمئنا سکونت با اشغال (تصرف) يکي نيست. اين موضوع در مورد کنيسه‏ها، مدارس مذهبي و خانه‏هاي مسکوني که به عنوان عبادتگاه مورد استفاده قرار مي‏گرفتند، از قطعيت بيشتري برخوردار است. هريک از دو اجتماع اصلي، از زمان نيمه دوم قرن نوزدهم کنيسه خود را دارند. کنسول انگليسي در نيمه قرن نوزدهم ـ يک مسيحي طرفدار يهود ـ مي‏نويسد که يهوديان اسپانيا و اروپاي شرقي و مرکزي که بسياري از آنان تحت حمايت انگليس بودند، با کوششهاي سفير انگليس، اجازه دوباره ساختن کنيسه‏اي را که در حضور کنسول افتتاح شده بود، در 1855م به دست آوردند.
خانه‏هاي کوچکتر محل عبادت که اغلب تحت عنوان کنيسه توصيف مي‏شدند، چون براي مدارس مذهبي نيز مورد استفاده قرار مي‏گرفتند. بيشتر اين مکانها بسيار فقيرانه بودند و برخي از آنها در زيرزمين قرار داشتند. نقشه شهر قديمي در يک نوشته تحقيقي مربوط به آن زمان، محله يهوديان را تنها با دو کنيسه و يک مسجد بين آنها نشان مي‏دهد؛ هر سه در يک مسير جنوبي ـ شمالي نسبتا مستقيم و نزديک به محله ارامنه. اين مسجد احتمالاً هماني است که مجيرالدين در قرن‏هشتم از آن، در مجاورت کنيسه نام برده است.
يک نوشته جديد تحقيقي، دو مسجد را نام مي‏برد و توضيح مي‏دهد که اين مساجد را عمدتا کسبه بازار، براي نماز ظهر مورد استفاده قرار مي‏دادند.
طبق نوشته قدس (شهر قديم) که در دوره بريتانيا و بعدا در 1936م نقشه‏برداران فلسطين منتشر کرده‏اند، يکي از اين مساجد «جامع سيدنا عمر» نام دارد.
بنابراين 29 جريب به حساب آوردن محله يهوديان که براي «اهداف عام» مصادره شده، تمهيد زيرکانه‏اي بود، زيرا اين ناحيه ـ شامل همه زمينهاي وقف اسلامي و ساختمانهاي جنوب و جنوب غربي حرم شريف و زمين و ساختمانهاي چهار محله اسلامي ـ با 595 مايملک در کل با تنها 105 ملک يهوديان برابر دانسته شده است. مايملک اسلامي شامل 111 وقف عام و 354 وقف خاص و 130 ملک متعلق به مالکين شخصي بود.
ظاهرا، محله يهوديان يک محله کليمي قرون وسطايي بود با خانه‏هاي کوچک بسيار نزديک به هم و يکي روي ديگري، که بسياري از آنها در زيرزمين قرار داشتند. اين محله کوچه‏هاي باريک و پرپيچ و خمي پر از زباله داشت و مانند محله‏هاي بهتر شهر قديمي تقريبا سنگفرش نبود. اين خانه‏هاي شلوغ، با وروديهاي کوتاه، بخشي از دامنه کوه صهيون در شرق محله ارامنه را دربرمي‏گرفت. مسافر پياده‏اي که به سختي از اين مارپيچ بيرون مي‏آمد، تحت تأثير خانه‏هايي شبيه به محل نگهداري خرگوش و آلودگي ساکنين آن قرار مي‏گرفت. اکثريت ساکنين، با خيرات يهوديان اروپا زندگي مي‏کردند و خود را وقف نماز و مطالعه تلمود کرده بودند، اما در بين آنان، در محيطي که رباخواري ممنوع بود، افراد دنياپرستي بودند که وامها و معاملات ارزي را در انحصار گرفته بودند، و کساني که فروشگاههاي کوچک داشتند، براي احتياجات محلي، آذوقه تهيه مي‏کردند.
اين خلاصه‏اي است از توصيف محله يهوديان، در تقريبا تمام کتابها و گزارشهاي مسافرين، از نيمه قرن نوزدهم تا جنگ جهاني اول. آلودگي و فقر حقيرانه، با گنبدهاي مهم دوکنيسه اصلي تا اندازه‏اي جبران مي‏شد.
مرور خلاصه تاريخ زندگي يهوديان تحت قوانين اسلامي در قدس نشان مي‏دهد که اعراب و يهوديان بسيار نزديک به هم و با مدارا و دوستي فوق‏العاده زندگي مي‏کردند. يهوديان مهاجر از اروپاي مسيحي، بدون هيچ محدوديتي پذيرفته شدند. يهوديان متدين مجاز به عبادت در مکانهاي مقدس اسلامي بودند. به‏طور کلي يهوديان به عنوان مستأجريني در املاک متعلق به مؤسسات مذهبي اسلامي پذيرفته شده بودند. دولت عثماني به آنها اجازه داد تا نزديک مسجدي به نام خليفه دوم، کنيسه بزرگي داشته باشند. افرادي که تبعه عثماني مي‏شدند در شوراي شهر داراي نماينده بودند و همچنين خاخام آنها مورد تأييد دولت بود.
پيش از اين نشان داده شد که مداراي اسلام با يهوديان، تاريخي طولاني دارد؛ تاريخي که اگر طولاني‏تر نباشد، حداقل به زمان صلاح‏الدين ايوبي مي‏رسد. بايگانيهاي دادگاه شريعه نشان مي‏دهد که گورستان يهوديان بيرون از شهر قديمي در دامنه کوه زيتون، وقف خانوادگي اسلامي بود و استفاده از آن به عنوان محل دفن در مقابل وجه ساليانه قانوني شده بود.
بنابراين، پس از قرنها مهمان‏نوازي و مدارا با يهوديان بازي تقدير اين بود که به دنبال استقرار اسراييل، سيل اتهامات و دروغ عليه اعراب و مسلمين جاري شود. قبلاً بي‏اساس بودن يکي از اين اتهامات درباره انهدام کنيسه‏ها در شهر قديمي نشان داده شد و گفتيم که اين انهدام در نتيجه استفاده يهوديان از کنيسه به عنوان سنگر در جنگ 1948م بوده است.
با توجه به تاريخي که قبلاً گفته شد، بازي دردناک سرنوشت، اين بود که تبليغات يهودي ـ اسرائيلي پيوسته متوجه اتهام ديگري عليه اعراب باشد مبني بر اينکه آنها گورستان يهوديها را در دامنه کوه زيتون نابود و بي‏حرمت کرده‏اند. اين اتهام نيز درست مثل اتهام انهدام کنيسه‏ها دروغ و بي‏اساس است. در واقع گورستان با آتش خمپاره اسراييلي‏ها ويران شد.
به عنوان مقايسه به اين نکته توجه کنيد که در سراسر فلسطين تحت اشغال اسرائيل، دهکده‏هاي بي‏شماري با مساجدشان خراب شد و به گورستانهاي آنها بي‏حرمتي شد. بدتر از همه به اعمال خشونت‏آميز و دشمني با علم و
هنر که اسرائيل از 1967م در قدس مرتکب شد، توجه داشته باشيد؛ جايي که توهين به مقدسات، بي‏حرمتي و کفرگويي به مکانهاي مقدس اسلامي، مساجد، مدارس مذهبي و گورستانها با انهدام و ويراني تمام اين آثار تاريخي و مصادره محل آنها پيوسته صورت گرفت. قبلاً برخي از اين محلهاي مورد تجاوز که در امتداد و در مجاورت ديوار غربي حرم شريف قرار دارد ذکر شد. مي‏توان گورستان تاريخي «مامله» را در بيرون ديوار شهر قديمي قدس و نه چندان دور از دروازه «جفا» به اين موارد اضافه کرد.
گورستان اسلامي مانند گورستان مسيحي وقف شده است. مانند تمام وقفهاي عام، اين گورستان غير قابل تصرف و غير قابل معامله است. مامله در دوران غلبه اعراب گورستاني اسلامي بود. اين گورستان که جنگجويان صليبي به آن بي‏حرمتي کرده بودند، به دست صلاح‏الدين ايوبي بازپس گرفته شد. (برخي از قهرمانان لشکـرکشي او در اين محل به خاک سپرده شدند). اين محل مدفن روحانيون، طلبه‏ها و صوفيان برجسته بود. مجيرالدين قاضي نام بسياري از آنها را ذکر کرده است؛ از جمله آنهايي که از سرزمينهاي اسلامي دور براي عبادت، تعليم يا مطالعه به اين شهر آمده بودند. يکي از آنان عمر المصمودي المجرد، مؤسس يکي از وقفهاي مورد تجاوز در حمله مغاربه بوده است. قبر او همراه با قبور هزاران تن از افراد فاضل و برجسته در اين گورستان پهناور و محصورشده، معدوم شده بود و اين ناحيه براي ساختن دستشوييهاي عمومي ـ در جايي که مدفن افراد متقـي بود ـ مسطح شد. اين بي‏حرمتي شنيع عملي تعمدي از جانب اولياي امور اسراييل بود که بدون هيچ توجهي به حقوق وقف اسلامي يا احترام به اموات انجام گرفت.
هنوز هم ادعاي ديگر يهودي ـ اسراييلي وجود دارد که بايد رد شود. هميشه تأکيد شده است که براي «يک قرن» ـ حتي قبل از 1967م ـ قدس داراي اکثريت يهودي بوده است. براي تفحّص درباره اين افسانه و اثبات حقيقت، لازم است توضيحاتي داده شود. در 1842م اولين اسقف وابسته به کليساي انگليس، در رأس يک هيأت از مبلّغين مذهبي، براي تغيير دين يهودي وارد قدس شد. کشيش همـراه او، عضـو کالـج سلطنتـي کمبريج بود که فورا در شهر، به جمع‏آوري موضوع براي کتابش پرداخت. اين کتاب به موقع خود، در دو جلد قطور منتشر شد. نويسنده اظهارنظري کرده که تا 1922م ـ زمان اولين سرشماري انگليسـها ـ اعتبـار خود را حفظ کـرد. او نوشـت: امکان ندارد اظهارات مغاير درباره جمعيت قدس جديد را که هيچ سرشماري دولتي منظمي در آن صورت نگرفته با يکديگر وفق داد. و در عين حال برخي از هيأتهاي مذهبي پروتستان ـ معتقدين مشتاق به وقوع پيوستن پيشگويي مراجعت يهوديان ـ و برخي يهوديان در اروپا، حتي پيش از پيدايش رسمي صهيونيسم سياسي، شروع بـه انتشـار ارقـامي فوق‏العاده اغراق‏آميز کردند تا چنين نشان دهند که ارزيابي از تعداد يهوديان در قدس دقيق است.
بنابراين ترکيب عجيبي از هيأت مبلغين مسيحي و «شيفتگان صهيون» باعث ادعايي شد مبني بر اينکه يهوديان در قدس بيشتر از مسلمين و مسيحيان بودند.
هيچ مدرکي در حمايت از اين ادعاي غير قابل دفاع، نه فقط به دليل تناقضات واضح، بلکه به دليل واهي بودن آن وجود نداشت.
يک مبلّغ مسيحي يهودي‏تبار که با نقل قول از منبعي يهودي، تعداد يهوديان را در 1846م، 8000 نفر مي‏داند، تأکيد مي‏کند که در زمان تأليف (1905م)، اين تعداد به 64000 نفر رسيده است! او صراحتا هيچ مدرکي را بجز چشمانش که به وقوع پيوستن «واقعي» اين پيشگويي را ديده است، ذکر نمي‏کند. او که خود اغلب راهنماي جهانگردي بوده و کتابش نيز کتاب راهنماي جهانگردي است، براي توضيح اينکه چگونه 8000 نفر در 1846م (طبق گفته او) تبديل به 64000 نفر در 1876م شده است، هيچ زحمتي به خود نمي‏دهد.
ترديدي نيست که تعداد يهوديان پس از 1880م افزايش زيادي داشته است، که بيشتر به علت مهاجرت از روسيه بود. به اين ترتيب، هرچند محله يهوديها در شهر قديمي بيش از اندازه پر بود، مهاجرين جديد در حومه شهر اقامت مي‏کردند که هنوز جزو مناطق شهري نبود.
حدسيات خودسرانه و اغراقهاي مضحکي که در اين زمينه از منابع يهودي نقل کرديم، هيچ حقيقتي را بيان نمي‏کند، چه رسد به مهاجرت يهوديان که بر حسب شرايط اقتصادي و سياسي در اروپا، ترکيه و فلسطين نوسان داشت. اگر ارقام متضادي که ذکر شد، در کل مفهومي داشته باشد، اين است که ظاهرا بين 1846 تا 1876م مهاجرت به صورت چشمگيري صورت مي‏گرفته است. اين نظر را نويسنده يادشده به‏طور غيرمستقيم مورد تأکيد قرار داده است.
در 1907م يک برآورد کنسولي، همزمان با برآورد 64000 نفري مبلغين مذهبي، تعداد يهوديان قدس را 55000 نفر دانست. هر دو برآورد، پس از تصرف بريتانيا در 1917م معلوم شد که به نحو مضحکي، اشتباه بوده است. يک گزارش رسمي تعداد کل يهوديان فلسطين را در
زمان صلح (در نوامبر 1918م)، 55000 نفر نوشته است. اين مدرک معتبري است براي رد کامل همه برآوردها و حدسيات مربوط به دوره عثماني، از نيمه قرن نوزدهم تا تصرف فلسطين به دست بريتانيا.
سرشماري 1922م براي اولين‏بار در تاريخ نوين فلسطين، تنها راهنماي معتبر بود. به هر حال، اين سرشماري بايد براي مقرري مقتضي براي توده مهاجر يهوديان در 1918 تا 1922م که فقط در 1920ـ1921م بالغ بر 16500 نفر بودند، مورد استفاده قرار گرفته باشد. ارقام اين سرشماري بنا بر طبقه‏بندي جمعيت به گروههاي مذهبي ارائه شده است. شهر قديم قدس 9345 مسلمان، 7262 مسيحي و 5630 يهودي داشت. بنابراين در مورد اکثريت نداشتن يهوديان پيش از 1922م ترديدي نيست. شهر جديد، با مرزهاي شهري وسيع شامل حومه‏هاي مسکوني که يهوديان و مسلمانان ايجاد کرده بودند، 4668 مسلمان، 7437 مسيحي و 28332 يهودي داشت. آمار کلي شهر قديم و جديد، 28712 مسلمان و مسيحي و 33962 يهودي بود. ارقام اخير بي‏معنايي برآورد 64000 و 55000 نفري را که بيست‏سال قبل داده شده بود، نشان مي‏دهد.
اکثريت يهودي در سراسر شهر اورشليم قبل از 1918م ساختگي است. قابل توجه است که اضافه کنيم جمعيت يهودي شهر قديم، پس از 1922م شروع به کاهش کرد. اين مقدار در سرشماري 1931م، 5333 نفر بود، يعني 408 نفر کمتر از 1922م. اين کاهش تا 1948م ادامه پيدا کرد، اما به دليل صورت نگرفتن سرشماري ديگري پس از 1931م ارزيابي آن مشکل است.
با بيان واقعيتها، در بندهاي قبلي نشان داده شد که اين ادعاي صهيونيست‏ها دروغ است. حکايتي عربي از زبان يک قرباني بي‏عدالتي، اين‏گونه توصيف شده است: «او مرا کتک زد و شروع به گريستن کرد. بعد از من پيش افتاد و شکايتي عليه من تسليم نمود!» اين سرنوشت اعراب و مسلمانان مظلوم در تبليغات يهودي ـ اسرائيلي است. نمونه‏هايي از بدنمايي و اتهامات دروغ پيش از اين ذکر شد و نشان داده شد که اين اتهامات هيچ پايه درستي ندارند. تمام اين دروغها به نيت منحرف کردن افکار عمومي از غصب سرزمين فلسطين به دست اسرائيل، مصادره مايملک مؤسسات مذهبي اسلامي، تخريب مساجد و ساختمانهاي تاريخي، بي‏حرمتي به هزاران گورستان اسلامي، و در رأس همه، تجاوز به ديوارهاي مسجدالاقصي و انحصار ظالمانه آن براي استفاده مذهبي يهوديان از اين زمين وقف شده و اين مسجد مقدس در تاريخ اسلام ساخته شده است.
اين و ساير بي‏حرمتيهايي که در قدس و سراسر فلسطين صورت گرفته، پاداشي است که اکنون اعراب و مسلمين براي تهيه پناهگاهي امن، در طي قرون، براي يهوديان آزارديده در جامعه مسيحيت دريافت کرده‏اند! اين نوعي قدرداني براي مدارا و ترحم دولتهاي متوالي اسلامي نسبت به يهوديان است! تاريخ، هيچ مهاجر ديگري را سراغ ندارد که پناهگاه خويش را غصب کند، يا مهماني را که ميزبان خود را بيرون کند، نمي‏شناسد و هيچ مستأجري را نشان نمي‏دهد مالک خود را اين‏گونه اخراج کند! نژادپرستي افراطي اسراييل و بي‏اعتنائي به قوانين بين‏المللي و اخلاقي باعث شد که يهوديان اين اعمال را، نسبت به اعراب فلسطين و قدس بيشتر روا بدارند.
اسرائيل با بي‏رحمي شهر مقدس را از خصوصيت جهاني خود محروم کرد؛ بيشتر گذشته اسلامي آن را معدوم و هويت عربي آن را کم‏بها کرد. از زمان جنگهاي صليبي به بعد، هرگز اسلام چنين ظلم دردناکي را نسبت به سومين شهر مقدس خود تحمل نکرده است. قدس ديگر شهر آزاد مکانهاي مقدس نيست. اين شهر با استحکامات نظامي محکم که به شکل املاک مسکوني درآمده‏اند، احاطه شده است. طرح کلي آن، در مفهوم نظامي، دفاعي ـ تهاجمي است و نشان‏دهنده نبودن امنيت يا صلح در آينده است. بنابراين، استحکامات نظامي، براي نوعي دفاع که احتمالاً مکانهاي مقدس مسيحي و اسلامي را به مخاطره مي‏اندازد، مستقر شده است. در آنجا هيچ مکان مقدس يهودي که به خطر بيفتد وجود ندارد. در 1948م مزدوران هاگانا از تخريب کنيسه اصلي، در محله يهوديان خودداري نکردند. آيا اخلاف آنان، اگر لازم باشد، در خسارت رساندن به مقبره مقدس يا مسجدالاقصي ترديد خواهند کرد؟ با توجه به اعمال رژيم اشغالگر قدس در سه دهه، صداقت هر طرح صلحي بايد ابتدا در مورد قدس ـ و نه سينا يا غزه و يا کرانه باختري يا جولان ـ آزمايش شود.
هـرچه مسلمانان و اعراب زودتر بفهمند که يک وجب از زمينهاي مقدس مجاور مسجدالاقصي به مراتب باارزش‏تر از مايلها شنزار در سيناست، به وضوح بيشتري درمـي‏يابند کـه آيا با افرادي که همواره به‏طور لفظي خواهان صلح هستند ـ اما فقط صلحي مطابق با شرايط آنهاـ مي‏توان مصالحه کرد و به صلح واقعي دست يافت يا خير.
پي نوشت:
1-اورشليم همان قدس اشغالي است، از اين‏رو در اين مقاله کلمه اورشليم به قدس تغيير يافته است.