نویسنده: محمد عیسی رحیمی

 

چكیده

تزكیه و تهذیب نفس در اسلام، سرآمد و بنیان همه‌ی مفاهیم اخلاقی دیگر است؛ زیرا رشد، تكامل، سعادت و خوش بختی انسان‌ها در دنیا و آخرت را در پی دارد.
فلسفه‌ی فرستادن انبیا و ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) تعلیم دادن راه و روش تزكیه و تهذیب نفس به بشریت بوده و به همین جهت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خویش شب و روز می‌كوشید تا انسان‌ها را از راه تعلیم و تزكیه‌ی نفس به كمال و سعادت برساند و بعد از پیامبر، ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) تلاش و كوشش می‌كردند تا جامعه‌ی بشریت را از گرفتاری‌های نفسانی برهانند و به حقیقت، پویایی و كمال برسانند و این سنتی است كه علمای مهذب و جلیل القدر، مسئولیت آن را پس از ائمه (علیهم السلام) به عهده گرفته‌اند.
امام خمینی (رحمة الله علیه) علاوه بر تهذیب نفس خویش، در برابر جامعه نیز احساس مسئولیت می‌كرد؛ این نوشته به مسأله‌ی اساسی و مهم تهذیب نفس، از دیدگاه امام (رحمة الله علیه) پرداخته و با ارائه‌ی تعریفی از «روح»، «قلب»، «نفس»، «تزكیه» و «تهذیب» می‌كوشد جایگاه تزكیه و تهذیب را در آیات، روایات و ضرورت آن را همراه با مراحل، موانع و روش‌های تزكیه و تهذیب از منظر ا مام (رحمة الله علیه) بررسی كند.

بخش اول: تعاریف و كلیات

«روح» در لغت

«رُوح» و «رَوح»، در اصل یك چیز و «روح» به فتح، مصدر به ضم اسم مصدر است، مانند غُسل و غَسل. روح یك جریان معنوی است، اما ریح و روح یك جریان مادی و «رُوح» چیزی است كه به وسیله‌ی آن حیات، تحرك، جلب منافع و دفع مضرات به دست می‌آید. (1)
در مجمع البحرین آمده است:
الروح بفتح أوله: الراحة و الاستراحة و احیاة الدائمة، و بضمه الرحمة لأنّها كالروح للمرحوم و قد قریء بالوجهین. (2)
علامه طباطبایی روح را چنین تعریف كرده است:
«روح» در لغت به معنای مبدأ حیات است كه جاندار به وسیله‌ی آن قادر بر احساس و حركت ارادی می‌شود و به لفظ «روح» هم ضمیر مذكر بر می‌گردد و هم مؤنث. (3)
تفسیر نمونه از زبان اهل لغت، آن را چنین تعریف نموده است:
«روح» از نظر لغت در اصل به معنی «نفس» و «دویدن» است و بعضی تصریح كرده‌اند كه روح و ریح (باد) هر دو از یك معنا مشتق شده و اگر روح انسان كه گوهر مستقل مجردی است، به این نام نامیده شده، به خاطر آن است كه از نظر تحرك و حیات آفرینی و ناپیدا بودن همچون نفس و باد است. (4)

روح و ماهیت آن

روح در قرآن به این معانی به كار رفته است: روح قدسی برای تقویت پیامبران: (وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ)(5) نیروی معنوی الهی برای تقویت مؤمنان: (وَأَیَّدَهُم بِروحٍ مِنهُ) (6) فرشته‌ی مخصوص وحی: (نَزلَ بِهِ الرُّوحُ الأمینُ)(7) و به معنای روح انسان: (وَنَفَخَ فِیهِ مِن روُحِهِ)(8) و هنگامی كه كفار از پیامبر درباره‌ی حقیقت روح سؤال می‌كنند، خداوند به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «در جواب كفار بگو «روح» از عالم امر است؛ (9) یعنی خلقتی اسرار آمیز دارد. این سخن را حدیثی كه از امام محمدباقر (علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) در تفسیر عیاشی نقل شده، تأیید می‌كند:
«فإنّما الروح خلق من خلقه بصر وقوة و تأیید یعجله فی قلوب المؤمنین و الرسل»؛ (10) روح از مخلوقات خداوند است، بینایی و قدرت و قوت دارد، خداوند آن را در دل‌های پیامبران و مؤمنان قرار می‌دهد.
در بعضی از احادیث، روح، مخلوقی برتر از جبرئیل و میكائیل معرفی شده كه همواره با پیامبران و امامان بوده است. (11)
بلكه «روح» حقیقتی است كه در درون انسان وجود دارد و باعث امتیاز آن از سایر موجودات بی‌روح و روان می‌شود. روح است كه انسان را به عنوان برترین موجودات روی زمین حساب كرده، و تمام قدرت و فعالیت او را جهت می‌دهد، و زمین و آسمان را جولانگاه خود قرار می‌دهد، و اسرار علوم را شكافته و به اعماق موجودات راه می‌پیماید، بلكه حقیقت روح و روان را نه مادی‌ها منكرند و نه غیر آن‌ها. آن دو از همدیگر در هیچ برهه‌ای از زمان جدا نیستند، بلكه مراحل مختلف یك واقعیتند. آن جا كه سخن از ارتباط روح با جسم است و تأثیر متقابل این دو در یكدیگر بیان می‌شود، نام «روان» بر آن می‌گذاریم و آن‌جا كه پدیده‌های روحی جدا از جسم مورد بحث قرار می‌گیرند، نام «روح» را به كار می‌بریم كه دانشمندان الهی و فلاسفه‌ی روحیون معتقدند كه غیر از موادی كه جسم انسان را تشكیل می‌دهد، حقیقت و گوهر دیگری در او نهفته است كه از جنس ماده نیست و آن جوهر مجردی است كه بدن آدمی را تحت تأثیر مستقیم قرار می‌دهد، بر خلاف فلاسفه‌ی مادی كه می‌گویند:
ما وجودی مستقل از ماده به نام روح نداریم. هر چه هست همین ماده‌ی جسمانی یا آثار فیزیكی و شیمیایی آن است و معتقدند پدیده‌های روحی و یا روح را همان سلسله اعصاب و مغز ما تشكیل می‌دهند و چیزی جز خواص فیزیكی و فعل و انفعالات شیمیایی سلول‌های مغزی و عصبی نمی‌باشد. (12)
آنچه می‌توان به عنوان نتیجه بیان داشت، آن است كه روح، حقیقت مجرد ماسوای ماده است كه گاهی به ماده تعلق می‌گیرد و گاهی از آن فاصله می‌گیرد.

قلب

كلمه‌ی «قلب» از نظر لغت شناسان با تقلب، قلب و انقلاب كه به معنای تغییر و تحویل و زیرورو شدن است، هم خانواده بوده و وجه مشترك معنای لغوی و اصطلاح اخلاقی آن نیز همین است؛ زیرا «قلب» به معنای اندامی است كه دائماً در آن خون در حال زیر و زبر شدن است و قلب به معنای اخلاقی و قرآنی هم دارای حالات متغیر و دگرگون شونده است. پس این واژه در این دو مورد به مناسبت همان نكته‌ی انقلاب و تقلب و تحول به كار رفته است. (13)
القلب، هو التحوّل المطلق فی مادّی أو معنوی، زمانی أو مكانی أو فی حالة أو فی صفة أو فی موضوع.
صحاح اللغة از «قلب» و «فؤاد» به عقل تعبیر كرده است و بیان داشته كه قلب همان عقل است، (14) اما كلمه‌ی «قلب» در فیزیولوژی و نیز در عرف عام معنای روشنی دارد. قلب یكی از اندام‌های بدن انسان و عضوی است كه معمولاً در طرف چپ سینه قرار دارد و در فارسی به «دل» تعبیر می‌شود و به وسیله‌ی آن، خون به تمام اعضای بدن جریان و سریان پیدا می‌كند كه به طور همیشه در حال دگرگونی است و به همین جهت، قلب نامیده شده است. (15)
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می‌گوید:
«قلب» همان جان و روان آدمی است؛ زیرا كسب تعقل، تفكر، دوستی، دشمنی، بیم و اندوه همه به نحوی به قلب نسبت داده می‌شود كه حیات و زندگی انسان در نخستین مرحله‌اش به قلب تعلق می‌گیرد و در آخرین مراحل هم از آن جدا می‌شود؛ یعنی آخرین عضوی كه می‌میرد و یا زندگی و حیات از آن جدا می‌شود، «قلب» است. (16)
مؤید این نظریه تجاربی است كه در مورد پرندگان به عمل آمده است، به این صورت كه مغزشان را برداشته‌اند، ولی نمرده و تنها شعور خود را از دست داده‌اند؛ بنابراین، به كار بردن واژه‌ی قلب در روح و صفات روحی به این مناسبت است كه «قلب» به معنای اندامی از بدن، تجلیگاه روح و نخستین عضوی است كه روح به آن تعلق می‌گیرد. پس به نظر علامه، «قلب» كه در قرآن به كار رفته، همان روح و روان است كه می‌تواند همه چیز را درك كند و بفهمد. مطابق نظر آیت الله مصباح یزدی، بین «قلب» مادی با «قلب» مورد نظر قرآن و علمای اخلاق، كاملاً تفاوت وجود دارد. ایشان می‌گویند:
«قلب» در هیچ كجای قرآن به معنای جسمانی آن به كار نرفته است؛ زیرا قلب كه درك كردن، اندیشیدن، ترس و اضطراب، حسرت و غیظ، قساوت و غلظت، غفلت و گناه، كذب و نفاق، ذكر و توجه، انابه و ایمان، تقوا، اطمینان و آرامش، خشوع و رحمت و رأفت، لینت و انس و الفت، كارهای متعدد و مختلف را كه درك كرده، می‌شود به آن نسبت داد، نمی‌شود از چیزهای مادی باشد، بلكه منظور قرآن و علمای اخلاق از «قلب» همان روح و نفس انسانی است كه می‌تواند منشأ همه‌ی صفات عالی و ویژگی‌های انسانی باشد. اگر چه نمی‌توان گفت قلب منشأ حیات است، بلكه آنچه منشأ حیات است، روح است كه باعث حیات برای انسان‌ها می‌گردد. (17)
پس به نظر ایشان دو نوع قلب داریم:
1. قلب مادی كه مراد همان عضو بدن است و در طرف چپ سینه‌ی انسان‌ها قرار دارد.
2. قلب روحانی كه همان روح مجرد است كه به قلب بدنی تعلق گرفته و به وسیله‌ی آن حركت و حیات در انسان‌ها ایجاد می‌گردد و این همان نفس ناطقه، مدركه و مریده است و منظور از قلب در قرآن و سخنان علمای اخلاق، معنای دوم است.

نفس

نفس مفرد است و جمع آن، نفوس و انفس می‌باشد كه به معنای روح، چشم، چشم زخم، جسد، بدن، تن، «هو عظیم النفس؛ او تنومند و بزرگ اندام است»، شخص انسان، عظمت، همت، عزت و ارجمندی، غیرت و حمیت، ننگ و عار، اراده، رأی و اندیشه، عیب و عقوبت است. در صورتی كه مقصود از كلمه‌ی نفس روح باشد، مؤنث است، مانند: «خرجت نفسه» و اگر مقصود از آن شخص باشد، مذكر است، مانند: «عندی خمسة عشر نفساً». (18)
پس نفس، در لغت به معنای «شخص» یا «من» یا «خود»، «جان»، «خون»، «تن»، «جسد»، «شخص انسان» و حقیقت هر چیز است.
تفسیر المیزان از زبان اهل لغت، «نفس» را چنین تعریف كرده است:
كلمه‌ی «نفس» در اصل به معنای همان چیزی است كه به آن اضافه می‌شود. پس «نفس الانسان» به معنای خود انسان و «نفس الشیء» به معنای خود شیء است و اگر این كلمه به چیزی اضافه نشود، هیچ معنایی ندارد و نیز با این بیان هر كجا استعمال بشود، منظور از آن تأكید لفظی یا معنوی خواهد بود، مانند «جائنی زید نفسه؛ زید خودش نزد من آمد» و در همه‌ی موارد - حتی در مورد خداوند - به همین منظور استعمال می‌شود كه فرمود: (كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ) (19) و نیز فرمود: (وَیُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ )؛ (20) خدا شما را از خودش بیم می‌دهد.
لیكن بعد از معنای اصلی؛ استعمال آن در انسان كه موجودی مركب از روح و بدن است، شایع گشته و معنای جداگانه‌ای شده كه بدون اضافه هم استعمال می‌شود، مانند: (هُوَ الَّذِی خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا)؛ (21) خدا آن كسی است كه شما را از یك نفس (یك شخص) خلق كرده و همسر او را هم از او قرار داد.
و آن گاه همین كلمه را در روح انسانی استعمال كردند؛ چون آنچه مایه‌ی تشخّص انسان است، علم و حیات و قدرت است كه آن هم قائم به روح آدمی است. معنای دوم «شخص»، «نفس» و معنای سوم «روح» در مورد نباتات و حیوانات به كار نرفته، مگر از نظر اصطلاح علمی. مثلاً به یك گیاه یا یك حیوان، نفس گفته نمی‌شود و نیز به مبدأ مدبّر جسم كه جان اوست نیز، نفس گفته نمی‌شود و همچنین نفس به معنای دوم و سوم بر جن و ملك كه دارای حیات هستند، اطلاق نمی‌گردد. (22)
علامه نتیجه گرفته‌اند كه مراد از نفس، همان انسان و شخصیت انسان است. پس آنچه می‌توان برای حقیقت نفس بیان داشت، آن است كه نفس، بدن مادی و یا هوای مخصوص و نفس كشیدن نیست و این چیزی است كه عوام از نفس فهمیده‌اند و حكم كرده‌اند كه انسان عبارت است از مجموع روح و بدن است یا این كه گمان كرده‌اند زنده بودن و بدن و حس و حركت داشتن آن از ناحیه‌ی خونی است كه در شرایین و رگ‌های آن جاری است و حكم كرده‌اند به این كه «نفس»، «من»، «خودم» همان خون است و خون را «نفس» نامیده‌اند، در حالی كه این حقیقت نفس نیست، بلكه حق مطلب بنابر آنچه برهان و تجربه، ما را به آن هدایت می‌كند، این است كه حقیقت نفس همان قوه‌ی دارای تعقل است و از آن به «من» تعبیر می‌شود و آن امری است كه در جوهره‌ی ذاتش مغایر با امور مادی است.
در قرآن هم معنای لغوی آن منظور شده است و خداوند در آن دو گرایش قرار داده است، آن هم نه به صورتی كه در نفس ما جای داشته باشد، بلكه مصادیقی است كه عناوین خیر و شر بر آن‌ها صدق می‌كند و در نفس ما ریشه و پایه دارند؛ یعنی گرایش فطری ما به سوی اموری است كه عنوان خیر بر آن‌ها منطبق می‌شود و گرایش‌های دیگری به سوی امور دیگر كه عنوان شر بر آن‌ها تطبیق می‌كند.
پس گرایش‌های انسان به لحاظ مصادیق اخلاقی و خارجی نیز تنوع می‌یابد و نفس انسان نیز بر اساس تنوع این گرایش‌ها متنوع می‌شود. (23)
پس «قلب»، «روح»، و «نفس» از نظر لغت شناسان و به لحاظ عارض شدن حالت‌های مختلف با یكدیگر فرق دارند؛ زیرا اگر به لحاظ «من» یا «خودم» باشد، می‌شود «نفس» و اگر به لحاظ جریان‌های معنوی و روحانی باشد، می‌شود «روح» و اگر به لحاظ تحرك و حیات آفرینی باشد، می‌شود «قلب»، اما از نظر قرآن، علما و دانشمندان علم اخلاق به یك معنا می‌آید؛ چنان كه در كتاب معراج السعاده آمده است: «نفس» همان روح، دل، جان و عقل است و آن جوهری است مجرد از عالم ملكوت و گوهری است بس عزیز از جنس فرشتگان و دُرّی است بس گرانمایه از سنخ مجردات و هرگاه حدیث نفس یا روح یا دل یا عقل مذكور شد، همین چیز مراد و منظور خواهد بود و حقیقت انسان و آدمی همین است و بدن آدمی امری است فانی و بی‌بقا كه بعد از مرگ از هم فرو می‌پاشد و اجزای آن از یكدیگر متفرق می‌گردد و خراب می‌شود تا باز وقتی كه به امر پروردگار تعالی اجزای آن گرد آید و به جهت ثواب، حساب و عقاب زنده شود.
اما نفس امری است باقی كه اصلاً و مطلقاً برای آن فنایی نیست و بعد از مفارقت آن از بدن و خرابی تن از برای آن خرابی و فنایی نیست و نخواهد بود؛ چنان كه خداوند می‌فرماید: (ارجِعی إلی رَبِّك)؛ (24)‌ ای نفس رجوع و بازگشت كن به نزد پروردگار خود؛ همچنان كه در آغاز از نزد خداوند آمدی. (25)

تزكیه و تهذیب

كلمه‌ی «تزكیه» مصدر باب تفعیل است و در اصل به معنی نمو و رشد دادن است، و زكات نیز در اصل به معنای نمو و رشد است، لذا در روایتی از حضرت علی (علیه السلام) می‌خوانیم:
«المال تنقصه النفقه و العلم یزكو علی الإنفاق»؛ (26) مال با انفاق نقصان می‌یابد، ولی علم با انفاق رشد می‌كند.
پس اگر این واژه به معنای تطهیر و پاك كردن نیز آمده باشد، شاید به این مناسبت است كه پاكسازی از آلودگی‌ها سبب رشد و نمو می‌گردد. (27)
كلمه‌ی «تزكیه» در اصطلاح به معنای پاكیزه كردن و بی‌آلایش كردن روح، قلب و نفس از صفات رذیله می‌آید كه انسان تلاش نماید روح، نفس و قلب خویش را پاك، منزه و مطهر نماید. (28)
كلمه‌ی «تهذیب» در لغت مصدر ثلاثی مزید از باب تفعیل است، كه ثلاثی مجرد آن «هَذَبَ» به معنای قطع كردن درخت، بهبود یافتن از مریضی و اصلاح كردن از معایب می‌آید، چنان كه در المنجد می‌گوید: هذب هذباً الشجر و غیره: قطعه و نقّاء وأصلحه. و النخلةَ: نزع عنها اللیف؛ هذّب الشجر و غیره: بمعنی هَذَبه و شُدّد للكثرة... والرَّجُلَ: طهّر أخلاقه ممّا یعیبها. تهذّب: مطاوع هذّب. و الرجلُ: كانُ مهذّبا. (29)
«تهذیب» در اصطلاح، پاكیزه كردن، خالص كردن، اصلاح كردن شعر یا نثر از عیب و نقص و پاكیزه كردن اخلاق می‌آید. (30) تزكیه و تهذیب از نظر معنای اصطلاحی به یك معنا است كه در واقع عبارت است از پاك كردن نفس از آلودگی‌های اخلاقی برای گام برداشتن در جهت فضایل كه در نهایت موجب كمال و سعادت واقعی انسان در دنیا و آخرت می‌شود و فرایندی درونی است كه از طریق آن فرد تلاش می‌كند ابتدا نفس خود را از آلودگی‌ها پاك كرده و به تدریج عنان نفس خود را در دست بگیرد.

بخش دوم: جایگاه تزكیه و تهذیب

اهمیت و جایگاه تزكیه‌ی نفس در آیات

از دیدگاه آیات، عامل فلاح، پیروزی، رستگاری و نجات، «تزكیه» و «تهذیب» نفس است؛ زیرا انسان باید در مرحله‌ی اول، نفس خویش را مهذب كرده و آن را از عقاید و صفات رذیله پاك نماید، تا بتواند بر قله‌های رفیع كمالات و درجات عالیه‌ی انسانی نایل آید، بلكه تزكیه و تهذیب نفس از نظر آیات وظیفه‌ی بزرگ الهی است، چنان كه خداوند در سوره‌ی اعلی بعد از یازده مرتبه قسم خوردن، فرموده است: فلاح و رستگاری در تزكیه و تهذیب نفس است و محرومیت و شكست و بدبختی در ترك تزكیه و تهذیب نفس:
(قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى
)؛ (31) مسلماً رستگار می‌شود، كسی كه خود را تزكیه كند.
كمال نفس آدمی در آن است كه به حسب فطرت، تشخیص دهنده‌ی فجور از تقوا باشد و اگر چنین ملكه‌ای برای شخص حاصل شد و توانست فجور را از غیر فجور جدا كرده و به دنبال صفات حمیده حركت نماید، آن زمان ظرفیت مطلوب و هدف را پیدا كرده و رستگار خواهد گردید:
(قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا *
وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا
)؛ (32) سوگند به این آیات كه هر كس جان خود را از گناه پاك سازد، رستگار می‌شود و هر كس آلوده‌اش سازد، زیان كار خواهد گشت.
اگر انسان توانست نفسش را بشناسد و آن را «تزكیه و «تهذیب» نماید، می‌تواند آن را برای رشد فضایل پربركتی چون ششجاعت، سخاوت، ایثار، محبت، عشق، فداكاری و صفات حمیده و الهی آماده نماید.
از نظر آیات، «تزكیه» و «تهذیب نفس» از برجسته‌ترین اهداف رسالت انبیا دانسته شده است، چنان كه خداوند از زبان ابراهیم خلیل علیه السلام می‌فرماید:
( یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِكَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَیُزَكِّیهِمْ )؛ (33) تا آیات تو را بر آن‌ها بخواند و كتاب و حكمت به آنان بیاموزد و آن‌ها را پاكیزه كند.
تزكیه، هدف انبیا است و اهمیت آن به قدری است كه هر انسان عاقل مایل است بدین وسیله سعادت خود را به دست آورد. اگر تزكیه و تهذیب از صفات سباع و درندگان و بهایم و خوی‌های شیطانی، مهم نبود، خداوند آن را در موارد متعدد بر تعلیم مقدم نمی‌كرد، در قرآن فرموده است:
(یَتْلُو عَلَیْكُمْ آیَاتِنَا وَیُزَكِّیكُمْ وَیُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَیُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ
)؛ (34) رسول فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را تزكیه كند و كتاب و حكمت بیاموزد و آنچه نمی‌دانستید به شما یاد دهد.
در جای دیگر می‌فرماید:
(لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَكِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ)؛ (35) خداوند بر مؤمنان منت گذارد، هنگامی كه در میان آن‌ها پیامبرانی از جنس خودشان برانگیخت كه آیات او را بر آن‌ها بخواند و كتاب و حكمت به آن‌ها بیاموزد.
در این آیات، خداوند تزكیه‌ی نفوس را برای به دست آوردن ملكات اخلاقی و انسانی بر تعلیم مقدم كرده، هر چند از نظر طبیعی، مقدم بر تزكیه است، لكن به خاطر اثبات این حقیقت كه هدف نهایی، «تربیت» است، آن را در غالب موارد مقدم كرده است.
هر چند این احتمال نیز می‌رود كه اگر نفوس آدمی از پلیدی‌های عقیدتی، خرافی و خوهای زشت حیوانی پاك و منزه نگردد، آماده‌ی تعلیم الهی و حكمت حقیقی نخواهد شد، همان طور كه اگر لوحی را از نقوش زشت پاك نكنی، هرگز آماده‌ی پذیرش نقوش زیبا نخواهد شد و به همین جهت تزكیه در آیات فوق بر تعلیم كتاب و حكمت معارف بلند و عالی اسلامی مقدم شده است.
پس از نظر آیات، مبارزه و جهاد با نفس از مقام و جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، به طوری كه اگر انسان با نفسش مبارزه كند و نهال صفات حمیده را در خود احیا و زنده نماید. به فلاح و رستگاری می‌رسد، چنان كه خداوند می‌فرماید: (قَد أفلَحَ مَنْ تَزكَّی).

اهمیت و جایگاه تهذیب نفس در روایات

بعد حیوانی نفس، همواره انسان را به سوی هواهای شیطانی دعوت می‌كند و به ستیز با عقل فرا می‌خواند، تا او را منزوی و خاموش سازد؛ زیرا هدفش این است كه فرشتگان را از كشور نفس بیرون براند و آن را تحت سلطه و استعمار وسوسه‌های كامل شیطانی قرار دهد كه این خود نیازمند مبارزه، جهاد، تزكیه، و تهذیب طولانی و مدام است. به همین خاطر در روایات از مبارزه با نفس تحت عنوان جهاد یاد شده است.
حضرت علی علیه السلام می‌فرماید:
«أن الحازم من شغل نفسه بجهاد نفسه فأصلحها و حبسها عن أهویتها و لذّاتها فملكها و إنّ للعاقل بنفسه عن الدنیا و ما فیها و أهلها شغلاً»؛ (36) عاقل كسی است كه خودش را به جهاد با نفس مشغول بدارد، پس او را اصلاح كند و از هوس‌ها و لذت جویی‌ها باز بدارد و بدین وسیله او را مهار كند و در كنترل خویش در اورد، همانا انسان عاقل آنچنان به اصلاح نفس خویش مشغول است كه به دنیا و آنچه در آن است و اهل دنیا، توجه ندارد.
جهاد با نفس، خودسازی و پرورش نفس، مهم و اساسی و حیاتی است و به همین جهت است كه ائمه‌ی معصومین علیهم السلام اخلاق رذیله را تعریف و توصیف نموده‌اند و زشتی آن‌ها را بیان كرده‌اند؛ زیرا نفاق، استكبار، حسد، كینه توزی، غضب، سخن چینی، خیانت، خودبینی، بدخواهی، سعایت، تهمت، بدگویی، بدزبانی، تندخویی، ستمكاری، بی‌اعتمادی، ترس، بخل، حرص، عیب جویی، دروغگویی و حب دنیا بر خلاف فطرت اولیه‌ی انسان است و باید با آن‌ها مبارزه كرد و نفس را محل جنبش و نمو صفات حمیده قرار داد و قلب و نفس را برای نزول باران رحمت الهی آماده نمود و زمینه‌ی اطاعت و رضایت حق را فراهم كرد.
حضرت علی علیه السلام می‌فرماید:
«جاهد نفسك علی طاعة الله مجاهدة العدوّ عدوّه و غالبها مغالبة الضدّ ضدّه؛ فإنّ أقوی الناس من قوی علی نفسه»؛ (37) به وسیله‌ی جهاد با نفس او را به اطاعت خدا وادار كن، مانند جهادی كه دشمن با دشمن می‌كند و بر او غلبه كن، مانند غلبه‌ی ضد بر ضد دیگر؛ زیرا قوی‌ترین مردم كسی است كه بر نفس خودش پیروز گردد.
تزكیه، تهذیب و رام كردن نفس، در واقع خارج كردن نفس از سلطه‌ی شیاطین و هواهای نفسانی است كه سرانجام آن رسیدن به بهشت جاویدان است. حضرت علی علیه السلام می‌فرماید:
«ألا و إنّ الجهاد ثمن الجنة فمن جاهد نفسه ملكها و هی أكرم ثواب الله لمن عرفها»؛ (38) آگاه باشید كه جهاد با نفس متاعی است كه به وسیله‌ی آن بهشت خریداری می‌شود، پس هر كسی كه خودسازی كند و با نفس خود جهاد كند، بر او مسلط خواهد شد و بهشت، بهترین پاداش است برای كسی كه قدر آن را بشناسد.
جهاد با نفس و تزكیه و تهذیب آن، آن قدر مهم بوده كه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم آن را از جهاد مسلحانه بزرگ‌تر دانسته و از آن به عنوان جهاد اكبر یاد كرده است:
إنّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بعث سریة فلمّا رجعوا قال: «مرحباً بقوم قضوا الجهاد الأصغر و بقی علیهم الجهاد الأكبر»، قیل: یا رسول الله و ما الجهاد الأكبر؟ فقال:«جهادالنفس»؛ (39) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سپاهی را به جنگ دشمن فرستاد. هنگامی كه از جنگ برگشتند، به آن‌ها فرمود: آفرین به كسانی كه جهاد كوچك را انجام دادند، ولی جهاد اكبر هنوز بر آن‌ها واجب است، گفته شد: یا رسول الله! جهاد اكبر كدام است؟ فرمود: جهاد با نفس.
خودسازی، رام كردن نفس، تزكیه و تهذیب از دیدگاه ائمه معصومین علیهم السلام جهاد افضل و عظیم و بزرگ به حساب می‌آید.
از طرف دیگر، تزكیه و تهذیب نفس یك واجب عینی است كه در همه‌ی ادوار زمان و بر همه واجب است؛ زیرا تسلیم محض حق شدن، در واقع یك عمر با خواسته‌ها و هوس‌های نفسانی مبارزه كردن است و انسان باید همیشه نفس سركش خویش را در اختیار و سلطه‌ی عقل قرار دهد تا بتواند چگونه زیستن در دنیا و آخرت و چگونه بودن و حتی چه بودن را به دست آورد.
خدا در قرآن می‌فرماید:
كسانی را كه در راه ما جهاد می‌كنند، به راه‌های خودمان هدایت خواهیم كرد وخدا با نیكوكاران است. (40)
امام صادق علیه السلام می‌فرماید:
رسول گرامی اسلام آن قدر تهذیب نفس كرد و نماز خواند كه پاهایش ورم كرد و در پاسخ اعتراض كنندگان فرمود: آیا بنده شاكر خدا نباشم. پیامبر اكرم با این جدیت و كوشش در عبادت به امتش درس می‌داد. پس هیچ گاه از كوشش و عبادت و ریاضت غفلت مكن، بدان كه اگر شیرینی عبادت و بركاتش را مشاهده كنی و قلبت را با نورش نورانی گردانی، چنان خواهی شد كه حتی یك لحظه از آن نمی‌توانی دست برداری، گرچه تو را قطعه قطعه نمایند. (41)

جایگاه تهذیب نفس از دیدگاه امام رحمة الله علیه

امام رحمة الله علیه تهذیب و مبارزه با هواهای نفس را «در رأس همه‌ی امور» می‌داند و می‌فرماید:
آن چیزی كه در رأس همه‌ی امور است، برای همه ماها اول تهذیب نفس است در خلال او تهذیب مردم است. اگر انسان خودش مهذب نباشد، نمی‌تواند دیگران را تهذیب كند، حرف اثر ندارد، ... اساس همه‌ی مسائلی كه انحرافی است، این عدم تهذیب است. (42)
و به همین جهت می‌فرماید:
اگر همه انبیا الّان در این‌جا جمع شوند، اختلاف ندارند؛ برای آن كه آن جهات نفسانی را ندارند. (43)
علم و تهذیب نفس است كه انسان را به مقام انسانیت می‌رساند. (44)
همه مكلفیم كه تزكیه بشویم تا بتوانیم از نور الهی و نور قرآن استفاده كنیم. (45)
از نظر امام رحمةالله علیه غفلت از تهذیب نفس، بیماری روحی را در پی دارد، همان گونه كه غفلت از تغذیه، بیماری جسمی را. البته تفاوت آشكاری میان آن دو وجود دارد؛ زیرا معمولاً دردها و بیماری‌های جسمی محسوس است، ولی بیماری‌ها و دردهای روحی نامحسوس و به همین جهت، خطرناك‌تر است.
خدا نكند انسان به امراض بی‌درد مبتلا گردد. مرض‌هایی كه درد دارد، انسان را وادار می‌كند كه در مقام علاج برآید. به دكتر و بیمارستان مراجعه كند؛ لیكن مرضی كه بی‌درد است و احساس نمی‌شود، بسیار خطرناك می‌باشد. وقتی انسان خبردار می‌شود كه كار از كار گذشته است. مرض‌های روانی اگر درد داشت، باز جای شكر بود؛ بالاخره انسان را به معالجه و درمان وا می‌داشت؛ ولی چه توان كرد كه این امراض خطرناك درد ندارد... این مرض‌ها نه تنها درد ندارد، بلكه ظاهر لذت بخشی نیز دارد. (46)
پس از نظر امام، تهذیب و تزكیه نفس زیر بنای تمام اعمال و كردار نیكو است كه باید انسان رفتارهای اخلاقی خود را ساخته تا مبانی اعتقادی و اصولی را با توجه به رفتار و عمل كردهای نیكو و زیبای خود پایه گذاری و ایجاد نماید؛ زیرا اعتقادات صحیح بسان درختی است كه چون ریشه‌ی آن در زمین روح انسان قرار گرفته و شاخه‌های فراوان فضایل اخلاقی را به وجود می‌آورد و رفتارهای شایسته میوه‌های همیشگی این درخت به شمار می‌آیند.

بخش سوم: مراحل و عوامل تزكیه و تهذیب نفس از دیدگاه امام رحمة الله علیه

با توجه به روشن شدن ضرورت تهذیب نفس از نظر آیات، روایات و بیانات امام رحمةالله علیه، می‌خواهیم مراحل تهذیب نفس را از نظر ایشان مورد بررسی قرار دهیم. ایشان در كتاب شرح چهل حدیث، به بیان مراتب و مراحل رسیدن به فضایل انسانی می‌پردازند كه به بعضی از آن‌ها اشاره می‌گردد.

بیداری

توجه به ضمیر به منظور ساختن شخصیت انسانی و رسیدن به كمالات و فضایل اخلاقی و معنوی، سعادت فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی را در پیش دارد و سرمایه‌ی اصلی حركت انسان به سوی كمال است.
امام رحمةالله علیه می‌فرماید:
بدان كه اول منزل از منازل انسانیت، منزل یقظه و بیداری است. (47)
ایشان اولین قدم تعلیم و تربیت اصولی و «تهذیب نفس» را بصیرت و آگاهی می‌دانند كه با آن می‌توان از چنگال ام الفساد درونی رها گردید و این چیزی است كه خداوند در قرآن از آن، به عنوان فلسفه‌ی وجودی انسان یاد كرده است كه اگر انسان معرفت، بیداری و آگاهی پیدا كرد، در واقع فلسفه‌ی وجودی و مسئولیت خویش را در این جهان با عظمت دریافته است. (48)

شناخت عیوب

دومین مرحله‌ای كه به انسان در تزكیه و تهذیب نفس كمك می‌كند، شناخت عیوب است. از آن رو كه بیش‌تر انسان‌ها از شناخت مقبول عیب‌های خویش سرباز می‌زنند و عیب‌های خود را توجیه و عیب خود را از آن‌ها مبرّا می‌دانند و راه درك واقعیت‌ها را بر روی خود مسدود می‌كنند. چنان كه امام رحمةالله علیه دومین مرحله‌ی تهذیب نفس را شناخت عیوب و اصلاح آن دانسته و به آن توجه جدی نشان داده و كار اصلاح و تهذیب نفوس را همراه با آشنایی نقص‌ها دانسته‌اند. امام در مجلس شورای اسلامی به این امر تصریح می‌كنند كه:
هیچ كس و هیچ دستگاهی و هیچ فردی نمی‌تواند ادعا كند كه من نقص هیچ ندارم. اگر كسی ادعا كرد كه این را، این بزرگ‌ترین نقصش همین ادعاست. كسی نیست كه بتواند بگوید كه من دیگر بی‌عیب هستم... ما باید همیشه توجهمان به آن عیوب خودمان باشد... و انسان كه بخواهد برای خدا كار بكند و به مقام انسانیت برسد، باید همیشه دنبال این باشد كه ببیند چه عیبی دارد. دنبال این نباشد که ببیند چه حسنی دارد؛ برای این كه، دنبال این كه چه عیبی دارد، می‌شود كه انسان در صدد رفع او برآید و به دنبال این كه چه حسنی دارد، پرده می‌شود در چشم انسان و نمی‌تواند عیوب خودش را ببیند. (49)

سپاس گزاری

سومین مرحله تزكیه، به یاد آوردن نعمت‌های عطا شده به انسان است؛ زیرا اولین چیزی كه بعد از دست یابی به نعمت، برای انسان ایجاد می‌شود، میل به تشكر و سپاس گزاری است كه فطرت اولیه‌ی انسانی این را نسبت به هر منعمی احساس می‌كند. اگر انسان درك نماید كه خداوند چنین نعمت‌هایی را در اختیار او قرار داده است، دنبال هواهای نفسانی و شیطانی حركت نخواهد كرد.
امام رحمةالله علیه می‌فرمایند:
از اموری كه انسان را معاونت كامل می‌نماید در مجاهده‌ی با نفس و شیطان و باید انسان سالك مجاهد، خیلی مواظب آن باشد، «تذكر» است و ما این مقام را به ذكر آن ختم می‌كنیم... بدان كه از امور فطریه كه هر انسان جبلة و فطرة بدان حكم می‌كند، احترام منعم است و هركس در كتاب ذات خود اگر تأملی كند، می‌بیند كه مسطور است كه باید از كسی كه به انسان نعمتی داد، احترام كند و معلوم است هر چه نعمت بزرگ‌تر باشد و منعم در آن انعام بی‌غرض‌تر باشد، احترامش در نظر فطرت لازم‌تر و بیش‌تر است. (50)

بخش چهارم: موانع تزكیه و تهذیب نفس در نگاه امام رحمةالله علیه

برای مهذب كردن «روح»، «قلب» و «نفس» موانع و مشكلات زیادی وجود دارد؛ زیرا انسان موجودی دو بعدی و معجونی از جسمانیت و روحانیت است كه باید برای رفع نیازمندی‌های جسمانی و روحانی‌اش تلاش نماید و از طرف دیگر بین ابعاد وجودی انسان عدم هماهنگی وجود دارد كه باعث عدم تزكیه و موجب سلب سعادتمندی انسان می‌گردد و باعث می‌شود جنود شیطانی و لشكر جهل بر او غالب آید و زمینه‌ی شقاوت و بدبختی او را فراهم سازد. در این مجال به اهم این عوامل از منظر امام رحمةالله علیه اشاره می‌گردد.

پیروی از هوای نفس

یكی از موانع تزكیه‌ی روح، پیروی از هوای نفس است؛ زیرا متابعت از هوای نفس موجب گمراه شدن انسان می‌گردد. خداوند می‌فرماید:
(وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّكَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ)؛ (51) پیروی هوای نفس ممكن است كه گمراه كند تو را از راه خدا.
و در آیه‌ی دیگر می‌فرماید:
(وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ)؛ (52) آیا كسی گمراه‌تر از آنكه پیروی هوای نفس خویش كرده و هیچ هدایت الهی را نپذیرفته، پیدا می‌شود.
امام رحمةالله علیه نیز یكی از عوامل عدم تزكیه و تهذیب، را هوای نفس می‌داند و می‌فرماید:
هر قدمی كه به تبعیّت هوای نفس برداشته شود، به همان اندازه منع از حق كند و حجاب از حقیقت شود و از انوار كمال انسانیت و اسرار وجود آدمیت محجوب گردد. (53)
ای عزیز! بدان كه خواهش و تمنای نفس منتهی نشود به جایی و به آخر نرسد اشتهای آن؛ اگر انسان یك قدم دنبال آن بردارد مجبور شود پس از آن چند قدم بردارد؛ و اگر با یكی از هواهای آن همراهی كند، ناچار شود با چندین تمنّای آن همراهی كند؛ اگر یك در به روی خواهش نفس باز كنی، لابدّی كه درهای بسیاری به روی آن باز كنی، یك وقت به واسطه‌ی یك متابعت نفس به چندین مفاسد و از آن به هزار مهالك مبتلا شوی تا آن كه خدای نخواسته در دم آخر جمیع راه حق را بر تو منسد كند. (54)
پیروی از هوای نفس، قدرت درك حقایق را از انسان می‌گیرد و باعث می‌گردد كه خداوند الطاف و كرامات خود را از او باز دارد و او را به خویش مشغول نماید و در كارهایش گره ایجاد نماید. حضرت امام رحمةالله علیه پس از مذمت پیروی از هوای نفس به روایتی از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم استناد كرده و در بیان آن می‌فرمایند:
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خدای عزّو جلّ می‌فرماید: قسم به عزّ و جلال و عظمت و كبریا و علو و ارتفاع مكانتم كه اختیار نكند بنده‌ای هوای خودش را بر هوای من، مگر آن كه به تفرقه اندازم كارش را و درهم نمایم دنیایش را و مشغول فرمایم به دنیا قلبش را. (55)

حب دنیا

دومین مانع تزكیه‌ی «قلب»، دنیا دوستی و عشق و علاقه به دنیا است، اگر چه دنیا فی نفسه مذموم نیست و اگر انسان آن را وسیله و ابراز قرار دهد و بتواند به وسیله‌ی آن نیازمندی‌های دنیوی و اخروی‌اش را تأمین كند، آن زمان دنیا ممدوح نیز هست، اما اگر دنیا را هدف قرار داد و از آن جز خوش گذرانی و لذت جویی از راه حرام چیزی دیگر نفهمد، ان زمان است كه باعث آزمندی، ذلت و خواری، ترك جوانمردی و حیا، فرورفتن در گناهان و سرانجام باعث بدبختی انسان در دنیا و آخرت می‌گردد و نمی‌گذارد انسان، «روح» و نفسش را مهذب نماید.
امام رحمةالله علیه تمام خطاهای انسان را به دلیل توجه قلب به دنیا و زخارف آن می‌دانند:
بدان كه نفس در هر حظی كه از این عالم می‌برد، در قلب اثری از آن واقع می‌شود كه آن تأثر از ملك و طبیعت است و سبب تعلق آن است به دنیا. والتذاذات هر چه بیشتر باشد، قلب از آن بیش‌تر تأثر پیدا می‌كند و تعلّق و حبّش بیش‌تر می‌گردد، تا آن كه تمام وجهه‌ی قلب به دنیا و زخارف آن گردد و این منشأ مفاسد بسیاری است. تمام خطاهای انسان و گرفتاری به معاصی و سیئات برای همین محبت و علاقه است. (56)

انكار مقامات و مدارج غیبیه‌ی معنویه

انكار مقامات و تكیه بر امور مادی باعث می‌شود كه غالب اندوخته‌های انسان به ادراكات حس منحصر شود. در قرآن كریم زمانی كه سخن از كفار و منافقین به میان می‌آید، خداوند می‌فرماید: سخن از خدا، قیامت، وحی و حقایق برای چنین گروهی هیچ گونه تأثیر ندارد، بلكه آن‌ها فكر خود را از درك حقایق نامحسوس باز می‌دارند؛ و فهم این حقایق در صورتی برای انسان‌ها مقدور می‌گردد كه با نفس خود مبارزه و جهاد نمایند و بتوانند نیروی عقلایی را بر نیروی شهوانی غلبه دهند.
از نظر امام رحمةالله علیه از دیگر موانع تهذیب نفس، «حس گرایی» است كه انسان را از تدبّر، تفكر و تأمّل در شناخت حقیقت باز می‌دارد و سبب توقف و خمودی می‌شود و او را از سیر در تعالی خویش محروم می‌سازد.
بدترین خارهای طریق كمال و وصول به مقامات معنویه، كه از شاهكارهای بزرگ شیطان قطّاع الطریق است، انكار مقامات و مدارج غیبیه‌ی معنویه است. كه این انكار و جحود سرمایه‌ی تمام ضلالات و جهالات است و سبب وقوف و خمود است، و روح شوق را كه بُراق وصول به كمالات است می‌میراند وآتش عشق را كه رفرف معراج روحانی كمالی است، خاموش می‌كند؛ پس انسان را از طلب باز می‌دارد. (57)

رجاء و سعه‌ی وقت

یكی از موانع عدم تحرك برای خودسازی و جهاد با نفس «رجاء و سعه‌ی وقت» است. این مسأله و ایده باعث می‌شود انسان دنبال عمل و كردار حركت نكند و با خودش زمزمه نماید كه وقت دارم و اگر كاری امروز صورت نگرفت، فردای آن روز، آن را انجام می‌دهم، اما توجه ندارد كه در آیات و روایات توصیه‌های فراوانی برای «یادمرگ» و «حیات زودگذر» شده است.
این تذكر بسیار كار آمد است و به عنوان یك تدبیر راهبردی، در تربیت اخلاقی، و تهذیب «روح»، «قلب» و «نفس» مورد استفاده قرار گرفته و می‌گیرد. مرگ و یاد مرگ انسان را در جهت خودسازی و از بین بردن هواهای نفسانی و جنود شیطانی كمك می‌كند و باعث می‌شود كه انسان دنبال لذت‌های دنیوی به صورت غیر مشروع حركت نكند.
امام رحمةالله علیه نیز می‌فرمایند:
باید دانست كه از موانع بزرگ این تیقظ و بیداری، كه اسباب نسیان مقصد و نسیان لزوم سیر شود و اراده و عزم را در انسان می‌میراند، آن است كه انسان گمان كند وقت برای سیر، وسیع است؛ اگر امروز حركت به طرف مقصد نكند، فردا می‌كند؛ واگر در این ماه سفر نكند، ماه دیگر سفر می‌كند. و این حال طول امل و درازی رجا و ظن بقا و امید حیا و رجاء سعه‌ی وقت، انسان را از اصل مقصد، كه آخرت است و لزوم سیر به سوی او و لزوم اخذ رفیق و زاد طریق باز می‌دارد؛ و انسان به كلی آخرت را فراموش می‌كند و مقصد از یاد انسان می‌رود. (58)

بخش پنجم: روش‌های تهذیب نفس از منظر امام رحمةالله علیه

برای این كه انسان تزكیه‌ی نفس را در زندگی خود به اجرا در آورد، به روش‌های عملی و قابل اجرا نیازمند است تا از طریق الگوهای عملی بتواند گام‌هایی در این زمینه بردارد و به توقیفاتی نایل آید. امام رحمةالله علیه در كتاب ارزشمند خود، شرح چهل حدیث، به روش «مشارطه»، «مراقبه» و «محاسبه» و غیره اشاره فرموده‌اند.

مشارطه

گام اول در تزكیه‌ی نفس، «مشارطه» است و مقصود از مشارطه این است كه هرگاه انسان به «قلب»، «روح» و «دل» خود نظر افكند و آن را زیر ذره بین قرار دهد، می‌بیند كه از رذایل و كارهای آلوده سیاه و چركین گشته و با خود عهد نماید كه آن‌ها را با صفات و فضایل حمیده پاك و قلب خود را جلا دهد، تا بتواند با قلب صاف و نورانی به درجه اعلای معنویت نایل آید و برای اینكه بتواند به این مرحله برسد، لازم است در هر روز با خود عهد بندد و به آن اهتمام ورزد؛ چنان كه امام می‌فرمایند:
مشارطه آن است كه در اول روز مثلاً با خود شرط كند كه امروز بر خلاف فرموده‌ی خداوند تبارك و تعالی رفتار نكند و این مطلب را تصمیم بگیرد؛ و معلوم است یك روز خلاف نكردن امری است خیلی سهل، انسان می‌تواند به آسانی از عهد برآید، تو عازم شو و شرط كن و تجربه نما، ببین چقدر سهل است. (59)

مراقبه

روش دوم برای رسیدن به مقامات بالای معنوی، مراقبت و توجه به تعهدی است كه با خویش نموده است؛ زیرا شرط اساسی برای گام برداشتن در مسیر بندگی خدا این است كه شخص خدا را ناظر بر اعمال خود بداند و از تكالیف و وظایفی كه بر عهده دارد، غفلت نكند و همین توجه و التفات باعث می‌شود كه انسان بدون در نظر گرفتن عقل، اراده و شعور به خواسته‌های درونی و نفسانی‌اش جواب ندهد، بلكه با تعقل، تفكر، تدبر و با دخالت اراده به كنترل امیال خویش بپردازد و رضایت دیگران را همراه با رضایت حق در نظر بگیرد. امام رحمةالله علیه می‌فرماید:
پس از این مشارطه، باید وارد «مراقبه» شوی. و آن، چنان است كه در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشی و خود را ملزم بدانی به عمل كردن به آن و اگر خدای نخواسته در دلت افتاد كه امری را مرتكب شوی كه خلاف فرموده‌ی خداست، بدان كه این از شیطان و جنود اوست كه می‌خواهند تو را از شرطی كه كردی، باز دارند. (60)

محاسبه

سومین راه و روش برای مهذب كردن نفس، محاسبه است.
بعد از این كه با خویش شرط كرد واز شرط خویش مراقبت كرد، لازم است كه در آخر شب نفس خود را مورد محاسبه قرار دهد كه آیا آنچه را تعهد كرده، عمل نموده است یا خیر؟ این یكی از روش‌هایی است كه خداوند نیز نسبت به بندگان خود، حتی پیامبران از آن استفاده می‌كند و در قرآن، پروردگار را «سریع الحساب» (61) و روز قیامت را «یوم الحساب» (62) نامیده است. و محاسبه‌ی نفس آثار و ثمرات تربیتی و اخلاقی فراوانی دارد كه شناختن عیوب و صفات ناپسند، سبكبار شدن از گناهان و فراهم شدن زمینه‌ی اصلاح و سعادت، شماری از آن‌ها است.
حضرت امام رحمةالله علیه نیز در این زمینه می‌فرمایند:
محاسبه، یكی از اموری است كه در سیر انسانی باید باشد كه در آخر شب فكر كند... تو امروز كه با این آقا اختلاف داری... ریشه‌اش چی است؟ برای خداست؟ این عیبی كه شما در او می‌گویید، در خودتان نیست؟ این چیزی را كه در دیگران بزرگ می‌شمارید و در خودتان هر چه می‌توانید كوچكش می‌كنید و پرده پوشی می‌كنید، این عمل شیطانی نیست؟ (63)
در واقع از دیدگاه امام رحمةالله علیه، كسانی كه اصلاح خود را جدی می‌گیرند، اگر پس از محاسبه به موارد خلاف برخوردند، باید آثار سوء آن راجبران و از تكرار مجدد آن جلوگیری نمایند و بلافاصله در مقام توبه و استغفار برآیند:
پس حساب خودت را در این عالم تا فرصت داری، بكش و خودت، میزان اعمالت را بر پا كن و در میزان شریعت و ولایت اهل البیت، اعمال خود را بسنج و صحت و فساد وكمال و نقص آن را معلوم كن و آن‌ها را جبران كن تا فرصت هست و مهلت داری. (64)

توجه تام و اقبال كلی به حق

یكی از روش‌هایی كه باعث می‌گردد انسان به سعادت نایل آید، توجه تام و كامل به حضرت حق است؛ زیرا انسان با تأمل در اسماء و صفات حق و با ارتباط وثیق، می‌تواند سبب حضور معنوی و ادراكات قلبی مستقیم و بی‌واسطه‌ی خود را با خدا ایجاد نماید و باعث می‌گردد از تمام تعلقات دنیا فاصله پیدا كرده و به حضرت حق نزدیك شود؛ و از طرف دیگر، با هر نوع علاقه و میل كه معارض حب و رضای الهی باشد، مبارزه نماید و این همان مقام انقطاع كاملی است كه امیرالمومنین علیه السلام از درگاه خداوند مسألت نموده و می‌فرماید: «إلهی، هب لی كمال الانقطاع إلیك». (65)
و این نوع توجه به حضرت حق، چنان جذبات معنوی برای انسان ایجاد می‌كند كه حاضر نیست لحظه‌ای از یاد خدا غافل شود، بلكه همیشه خدا را حاضر و ناظر می‌داند. از نظر امام رحمةالله علیه برای تثبیت و تحكیم صفات مثبت و تداوم تصفیه‌ی نفس، علاوه بر مداومت و مراقبت بر تكالیف باید بر تقویت حال و توجه و نیل به مقام انقطاع الی الله نیز قدم برداشت: آن‌ها كه مدعی این مقام هستند، گویند:
پس از تقوای تامّ تمام و اعراض كلی قلب از جمیع عوالم و رفض نشأتین و قدم بر فرق إنیّت و أنانیّت گذاشتن و توجه تامّ واقبال كلی به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس كردن و مستغرق عشق و حب ذات مقدس شدن و ارتیاضات قلبیه كشیدن، یك صفای قلبی از برای سالك پیدا شود كه مورد تجلّیات اسمائیه و صفاتیه گردد... و متعلّق به عزّ قدس وجلال شود و تدلّی تامّ ذاتی پیدا كند؛ و در این حال، بین روح مقدس سالك و حق حجابی جز اسماء و صفات نیست. (66)

خود آزمودن

پنجمین روش تهذیب نفس آن است كه انسان، رفتار، كردار و عملكردهای خود را از نظر كمیت و كیفیت با الگوهای ایده آل ارزیابی نماید و ببیند كه آیا عمل و رفتار او با این الگوها مطابقت دارد یا خیر، تا بتواند با ارزیابی كردن، احوال درونی خود را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و از فریب دادن خود به شدت اجتناب ورزد. خداوند نیز، انسان را با خیر، شر، نعمت، نقمت، سختی و سهولت امتحان می‌كند تا انسان‌های شایسته و نخبه را از انسان‌های پست و شرور جدا نماید، امام رحمة الله علیه نیز در فرازهایی از كلام خویش می‌فرمایند:
اگر شما خودتان را یافتید كه هر كاری می‌خواهید بكنید، برای خدا می‌خواهید بكنید، حكومت الله در شما و در قوای شما سلطه دارد. (67)
ایشان در جای دیگر برای سنجش میزان اطاعت خداوند می‌فرماید:
ما باید خودمان را امتحان كنیم، به همین میزانی كه خدا قرار داده. بفهمیم ولیّ ما خداست یا ولیّ ما طاغوت است، ما داریم خدمت به شیطان می‌كنیم یا خدمت به خدا می‌كنیم... برای خدا كار می‌كنیم یا برای هوای نفسانیه كه همان طاغوت و شیطان است؛ این محكی است كه خدا قرار داده. (68)

خلاصه‌ی بحث

در نوشته‌ی حاضر، به یكی از اندیشه‌های اخلاقی امام كه عبارت از تزكیه و تهذیب نفس است، پرداخته شد. در ابتدا معانی واژگان كلیدی همچون روح، قلب، نفس، تزكیه و تهذیب مشخص و مبرهن گردید و نتیجه گرفته شد كه هرچند تزكیه و تهذیب از نظر لغوی، یكی به معنای نمو و دیگر به معنای قطع كردن و از بین بردن می‌باشد، لكن از نظر اصطلاحی هر دو به یك معنا است كه عبارت است از پاك كردن روح، بعد از آن مشخص گردید كه از نظر علمای علم اخلاق، روح، قلب و نفس به یك معنا است، هرچند به خاطر عارض شدن حالت‌های مختلف، معانی متعددی برای هر كدام حاصل می‌گردد.
سپس به جایگاه تزكیه و تهذیب در آیات، روایات و منظر امام اشاره شد و بعد از آن به مراحل و عوامل تزكیه و تهذیب، مانند بیداری، شناخت عیوب، سپاس گزاری و موانع تزكیه و تهذیب همچون حبّ دنیا، پیروی از هوای نفس، انكار مقامات، رجا و سعه‌ی وقت پرداخته شد و در پایان روش‌های تزكیه و تهذیب، مانند مشارطه، مراقبه، محاسبه، خودآزمودن و توجه كامل به حق، از منظر امام رحمةالله علیه مورد بررسی و كاوش قرار گرفت.

پی‌نوشت‌ها:

1. التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج 3-4.
2. مجمع البحرین، ج2.
3. ترجمه المیزان فی التفسیر القرآن، ج12، ص170.
4. تفسیرنمونه، ج 12، ص 252.
5. بقره (2): 253.
6. مجادله (58): 22.
7. شعراء (26): 193.
8. سجده (32): 9.
9. اسراء (17): 85.
10. تفسیر نورالثقلین، ج3، ص 216، ح 426.
11. ر.ك: همان، ص 215، ح 422.
12. تفسیرنمونه، ج 12،ص 254.
13. اخلاق در قرآن، ج 1، ص 244.
14. ر.ك: التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج 12.
15. همان، ص 244.
16. ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص 316.
17. اخلاق در قرآن، ص 244.
18. المنجد، ج 2.
19. رحمت را به خود واجب كرده. (انعام (6): 12)
20. آل عمران (3): 28.
21. اعراف (7): 189.
22. ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص402.
23. ر.ك: همان، ج 6،ص262؛ اخلاق در قرآن، ج 1،ص 202.
24. فجر (89): 28.
25. ر.ك: معراج السعادة، ص 19- 23.
26. نهج البلاغه، كلمات قصار، 147.
27. ر.ك: تفسیرنمونه، ج 27، ص62.
28. فرهنگ عمید.
29. المنجد.
30. ر.ك: فرهنگ عمید.
31. اعلی (87): 14.
32. شمس (91): 9-10.
33. بقره (2): 129.
34. بقره(2): 151.
35. آل عمران (3): 164.
36. مستدرك الوسائل، ج 11، ص 324.
37. عیون الحكم و المواعظ، ص 222، میزان الحكمه، ج 1، ص 454.
38. عیون الحكم و المواعظ، ص 107.
39. الامالی، ص 553، ح 9؛ الكافی، ج 5، ص 12.
40. عنكبوت (29): 69.
41. بحارالانوار، ج 67، ص 69.
42. صحیفه امام، ج 15، ص 505 - 506.
43. همان، ج 12،ص 214.
44. همان، ج 18، ص 405.
45. همان، ج 14، ص 394.
46. جهاد اكبر، ص 52.
47. شرح چهل حدیث، ص 174.
48. ر.ك: آل عمران (3): 191؛ مؤمنون (23): 115.
49. صحیفه امام، ج 17، ص 246.
50. شرح چهل حدیث، ص 10.
51. ص (38): 26.
52. قصص (28): 50.
53. شرح چهل حدیث، ص 170.
54. همان، ص 171.
55. همان، ص 170.
56. همان، ص 123.
57. همان، ص 507.
58. همان، ص 174- 175.
59. همان، ص 9.
60. همان.
61. ال عمران (3): 19 و 199؛ مائده (5): 4.
62. برای نمونه ر.ك: ص (38): 16 و 26.
63. صحیفه امام، ج 18، ص 17.
64. شرح چهل حدیث، ص 441.
65. مناجات شعبانیه.
66. شرح چهل حدیث، ص 454.
67. صحیفه امام، ج 12، ص 353.
68. همان، ص 355.

کتاب نامه:
قرآن كریم.
نهج البلاغه.
1. اخلاق در قرآن، محمدتقی مصباح یزدی، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، قم، چاپ نهم، 1383.
2. الامالی، شیخ صدوق، مؤسسة البعثة، قم، چاپ اول، 1417 ق.
3. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، حیدری، تهران، چاپ چهارم، 1362.
4. التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، حسن مصطفوی، مؤسسة الطباع و النشر، بیروت، چاپ اول، 1416 ق.
5. ترجمه المنجد، مصطفی رحیمی اردستانی، صبا، بعثت، تهران، چاپ نوزدهم، 1380.
6. تفسیرنمونه، ناصرمكارم شیرازی، دارالكتب الاسلامی، قم، 1382.
7. تفسیرنورالثقلین، عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، اسماعیلیان، قم، 1415 ق.
8. جهاد اكبر، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1383.
9. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم نشر آثار امام خمینی، تهران، 1382.
10. صحیفه امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، چاپ چهارم، 1385.
11. عیون الحكم و المواعظ، علی بن محمد اللیثی الواسطی، دارالحدیث، قم، چاپ اول.
12. فرهنگ عمید، حسن عمید، چاپ شهر، تهران، چاپ اول، 1363.
13. الكافی، محمد بن یعقوب كلینی، اسوه، قم، چاپ پنجم، 1381.
14. مجمع البحرین، فخرالدین طریحی، مكتبة الهلال، بیروت، 1985 م.
15. مستدرك الوسائل و المستنبط المسائل، میرزا حسین نوری طبرسی، مؤسسة اهل البیت، قم، چاپ دوم، 1408 ق.
16. معراج السعاده، ملا احمد نراقی، هجرت، قم، چاپ دوم، 1374.
17. المنجد فی اللغة، لوئیس معطوف، ذوی القربی، قم، 1382 ق.
18. میزان الحكمه، محمد محمدی ری شهری، دارالحدیث، قم، چاپ اول، 1422 ق.
19. المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، اسلامی، قم، چاپ دهم.

منبع مقاله:
رحیمی، محمد عیسی؛ (1389)، مجموعه مقالات برگزیده همایش اندیشه‌های اخلاقی - عرفانی امام خمینی (رحمة الله علیه)، تهران: چاپ و نشر عروج (وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمة الله علیه))- چاپ اول.