حماسه غدير در آئينه سرايندگان
حماسه غدير در آئينه سرايندگان
حماسه غدير در آئينه سرايندگان
نويسنده: سيد محمد كاظم قزوينى
در گذر قرون و اعصار رويداد پر افتخار غدير از موضوعاتى است كه شاعران و سرايندگان انديشمند و چيره دست،از مذاهب گوناگون درباره آن قصيدههايى زيبا و دلانگيز سروده و شعرهاى گوناگونى گفتهاند كه هماره زينت بخش مجلسها و عطرآگين سازنده نشستهاى دينى و فرهنگى و انسانى و اخلاقى بوده و دوست و دشمن و دور نزديك هر بامداد و شامگاه آنها را زمزمه كرده و بدانها مترنم گرديدهاند.
افزون بر اين قصيدهها و سرودهها از سوى شاعران،دانشمندان و بزرگان ما در اين مورد دست به تأليف كتابها و گردآورى ديوانهاى بسيارى زده و انبوهى از اين قصيدهها و اشعار زيبا و پر محتوا را در آنها به ثبت رساندهاند كه از جمله اين فرهنگها و مجموعهها كتاب ارزشمند«الغدير»،يادگار ارجدار علامه امينى است كه در طول بحثهاى ما يكى از مدارك و منابع رواياتى است كه مىآوريم.
1ـ نخستين سراينده حماسه غدير
شايد نخستين سراينده حماسه بزرگ غدير،خود امير والايىها، حضرت علی(علیه السلام) است كه در اين مورد از جمله اين گونه سرود:
محمد النبى اخى و صنوى
و حمزة سيد الشهداء عمى...
فاوجب لى ولايته عليكم
رسول الله يوم غدير خم
فويل ثم ويل ثم ويل
لمن يلقى الاله غدا بظلمى (1)
حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)پيامآور بزرگ خدا،برادر و همتا و همسنگر من است و حمزه،آن سالار شهيدان احد عموى من.جعفر طيار كه بامدادان و شامگاهان،هماره با فرشتگان پرواز مىكند،فرزند ارجمند مادر من است.
دخت سرفراز پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ـ فاطمه (سلام الله علیها) ـ كه كران تا كران دنياى زيباى وجود او با گوشت و خون من آميخته است،همتا و همسر و مايه مباهات و آرامش خاطر من،و دو نواده و نور ديده پيامبر از فاطمه،فرزندان من مىباشند.با اين وصف كدامين شما از زندگى و نعمتهاى زندگى و پيامبر زندگىساز،از من بهره بيشترى داريد.
من در اعلان اسلام و ايمان به پيامآور آزادى و حقوق بشر بر همه شما مسلمانان پيشى گرفتم و پيشگام شدم،و اين به بركت دانش و بينش ژرفى است كه خدا آن را به من ارزانى داشته است .از اين رو همان سر رشته داراى و ولايت معنوى،و راستين را، كه خدا به پيامبر داده است،همان را به من ارزانى داشت و مرا به امامت دين و رهبرى امت برگزيد.
و نيز آوردهاند كه گروهى از ياران پيامبر از آن جمله،سلمان،عمار،ابو ذر،ابو بكر،عمر،عثمان،طلحه،زبير،فضل بن عباس،عبد الرحمان بن عوف،مقداد،ابن مسعود و...در جايى نشسته بودند و هر كدام از فضيلتها و امتيازات خويش سخن مىگفت كه امير والايىها از در در آمد و پرسيد:در چه مورد گفتگو مىكنيد؟
پاسخ دادند،درباره سخنانى گفتگو مىكنيم كه از پيامبر گرامى در وصف خود شنيدهايم.فرمود پس از اين را هم بشنويد!و آن گاه در دم به سرودن اين سروده پرداخت.
لقد علم الاناس بان سهمى
من الاسلام يفضل كل سهم...
واقعيت اين است كه همه مردم خوب مىدانند كه بهره من از اسلام بر بهره ديگران برترى دارد،چرا كه پيامبر خدا،احمد،برادر معنوى و عقيدتى و پدر همسر ارجمندم من است.
درود همواره خدا بر آن حضرت باد كه افزون بر اين دو پيوند بزرگ،عموزاده گرانقدر من نيز مىباشد.امتياز ديگر من اين است كه من پيشواى همه مردم به سوى اسلام هستم و عرب و عجم را،من به سوى حق و عدالت رهنمون گرديدم.و من هستم كه سر كردگان و گردنكشان خشونت و تزوير و زورمداران حق ستيز و گردن كلفت را از سر راه حق طلبان و عدالت خواهان و تشنگان آزادى و آزادگى برداشتم.خداى فرزانه در كتاب پر شكوهاش سررشته دارى مرا بر همگان واجب فرمود و فرمان بردارى از مرا به روشنى بر همگان لازم و بايسته اعلان كرد.
موقعيت من نسبت به پيامبر،همان موقعيت هارون است نسبت به موسى،او برادر موسى و جانشين او بود و من نيز برادر پيامبر و جانشين او و اين هم نام من است.به همين جهت است كه آن حضرت در غدير مرا به رهبرى و پيشوايى امت برگزيد و اين انتخاب آسمانى را به همگان اعلان كرد و به همه گزارش داد.
اينك كدامين شما در اسلام و ايمان و سابقه درخشان در فداكارى و ايثار و پيوند خويشاوندى با پيامبر مىتواند با من و بهرهاى كه من دارم با من برابرى كند؟
بر اين باور واى و هزاران واى بر كسى كه روز رستاخيز،در حالى كه بر من ستم روا داشته است خدا را ديدار كند!و هزاران واى بر كسى كه از فرمان بردارى من سر باز زند و بخواهد با من درگير شود و مرا از ميان بردارد...
2ـ شاعر عصر رسالت
از سرايندگان نامدار حماسه جاودانه غدير،حسان بن ثابت،شاعر بلند آوازه عصر رسالت است .
انبوهى از دانشمندان شيعه و اهل سنت آوردهاند كه پس از اعلان امامت آسمانى امير مؤمنان به وسيله پيامبر و به فرمان خدا در آن روز تاريخى،«حسان»در برابر پيامبر قرار گرفت و گفت:اجازه مىفرماييد تا در اين مورد سرودهاى را،كه هم اكنون پرداختهام براى همگان بخوانم؟
پيامبر فرمود: بخوان،و او اين گونه سرود:
يناديهم يوم الغدير نبييهم
بخم و اسمع بالنبى مناديا...
پيامبر توحيدگرايان در روز تاريخى غدير براى امت خويش سخن گفت و من نيز در آنجا سخنان آن حضرت را گوش مىدادم.
آن روز فرشته وحى از سوى پروردگارش به او فرمان آورده بود كه:تو اى پيامبر در پرتو قدرت ما در امن و امان خواهى بود،پس از رساندن فرمان من بيمى به دل راه مده.
آن چه را خداى فرزانه،پروردگار مردم بر تو فرو فرستاده است،آن را به مردم برسان،و در رساندن پيام خدا از دشمنان حق نترس.
پس از اين پيام بود كه پيامبر به پا خاست و در حالى كه دست على(ع)را در دست داشت با ندايى رسا،فرياد برآورد كه:هان اى مردم،سالار و سر رشتهدار شما چه كسى است؟مردم در پاسخ او گفتند:سر رشتهدار ما خداى توست و خودت اى پيامبر،هر دستورى دارى بده كه امروز نافرمانى،در ميان ما نخواهى يافت. پس از آن پيامبر فرمود:على جان برخيز كه من مىخواهم به فرمان خدا،تو را پس از خويشتن امام و پيشواى آسمانى امت سازم.آن گاه رو به مردم كرد كه:هان اى مردم،هر آن كس مرا پيشوا و سر رشتهدار خويش مىشناسد،بداند كه اين على(ع)سالار و سر رشتهدار اوست،بنابر اين بر اساس راستى و اخلاص،هماره يار و ياور او باشيد.
و اين جا بود كه دست به دعا برداشت و گفت:بار خدايا،هر كس على را دوست داشت،تو او را دوست بدار و هر آن كس كه او را دشمن داشت تو وى را دشمن دار.
خداوندا،يار و ياور او را يارى كن،چرا كه آنان پيشواى عدالت و امام هدايتگرى را يارى مىكنند كه بسان ماه شب چهاردهم نور افشانى مىكند و تيرگىها را مىزدايد.
هنگامى كه«حسان»به اين جا رسيد،پيامبر در تشويق او فرمود:هان اى«حسان»!تا آن گاه كه با زبان و ذوق هنرىات آرمان آزادمنشانه و بشر دوستانه و شايسته سالارى ما را يارى مىرسانى فرشته وحى ياريت خواهد رساند.
«لا تزال يا حسان مؤيدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانك».
3ـ قيس بن سعد و حماسه غدير
حماسه جاودانه غدير،از رويدادهاى شناخته شدهاى است كه در نظرگاه ياران پيامبر و فرزندان آنان،هيچ رويدادى به شهرت آن نبوده است و درست به همين دليل است كه اين رويداد شكوهبار در نثر و نظم بسيارى از آنان از موقعيت ويژهاى برخوردار بوده است،به گونهاى كه مىتوان گفت موضوع غدير و امامت آسمانى امير مؤمنان در نظرگاه ياران پيامبر و نسل پس از آنان،بسان رسالت پيامبر،موضوعى است ترديد ناپذير.براى نمونه«قيس انصارى»فرزند«سعد بن عباده»،بزرگ خزرج،كه در پيكار صفين در سپاه امير والايىها بود،روزى به پا خاست و اين گونه سرود :
قلت لما بغى العدو علينا
حسبنا ربنا و نعم الوكيل...
و على امامنا و امام
لسوانا اتى به التنزيل...
هنگامى كه دشمن بيداد پيشه بر ما ستم كرد،گفتم پروردگارمان ما را بسنده است و او بهترين يار و سر رشتهدار است.همان پروردگارى ما را بسنده است كه ديروز در بصره و پيكار جمل پيروزى و سرفرازى را به ما ارزانى داشت.هان اى مردم به هوش باشيد كه على(ع)امام آسمانى ما و سالار همه انسانهاست،و اين حقيقت و اين موقعيت بلند او را قرآن آورده است.
قرآن آن روز اين حقيقت را بيان كرد كه پيامبر در غدير خم،دست على(ع)را گرفت و بلند نمود و فرمود:هان اى مردم!هر كه را من سرور و سررشته دارم،على سررشتهدار و امام اوست و آگاه باشيد كه اين اصلى سرنوشت ساز و اساسى است.
آرى،آنچه را پيامبر آورد و بيان فرمود،ايمان عميق به آن،بر امت او قطعى است و كسى را نرسد كه در مورد آن بهانهجويى كند.
4ـ عمرو بن عاص و حماسه غدير
اين عنصر نيرنگباز و تيرهبخت،وزير مشاور معاويه و مهره اصلى نظام سركوب و فريب اموى است،هم او دشمن كينهتوز امير عدالتها و آزادگىها و سرفرازيهاست،اما از شگفتىهاى شخصيت والاى آن حضرت يكى هم اين است كه بدترين استبدادگران نيز گاه نتوانستهاند از بيان امتيازات و فضيلتهاى پر تلألؤ او بگذرند و خورشيد وجود او را هماره زير دستار كتمان حقيقت،نهان دارند،به همين جهت با همه سانسور و اختناق و حقكشى و حقپوشى و حقستيزى دشمنان ناجوان مرد على(ع)،گاه به صورت ناخواسته و ناخودآگاه خود آنان زبان به شكوه و عظمت او گشوده و در نثر و سروده،پرتويى از ويژگىها و درخشندگىهاى زندگى او را باز گفتهاند.
براى نمونه:وزير مشاور معاويه در قصيدهاى طولانى كه از شصت و شش بيت تشكيل شده است،چنين مىسرايد:
معاوية الحال لا تجهل
و عن سبل الحق لا تعدل... (2)
هان اى معاويه خود را از روند تاريخ و جامعه و فراز و نشيب روزگار به نادانى مزن و از راه حق و عدالت بيشتر از اين انحراف مجوى...آيا دجالگرى مرا در آن روز سرنوشتساز و آن شرايط سخت از ياد بردى؟روزى كه بر صاحبانش جامه زيور و آراستگى پوشيده بود؟
هان اى پسر هند!ما از سر نادانى و حقكشى و هواى دل دست به يارى تو گشوديم،و تو را در برابر على(ع)كه برترين شخصيت روزگاران و«نبأ پر شكوهتر»است پشتيبانى نموديم.
آن گاه كه ما تو را بر فراز سر خويش بالا برديم،در حقيقت خود و جامعه و عصر خويشتن را به پستترين و فروترين مراتب فرومايگى و انحطاط فرو برديم.
چه بسيار سفارشهايى كه ما از پيامبر خدا در وصف على(ع)شنيديم و نشنيده گرفتيم!!مگر در روز جاودانه غدير نبود كه پيامبر بر فراز منبر صعود كرد و در حالى كه كاروانهاى بىشمار حج از حركت باز ايستاده بودند،به رساندن پيام خدا پرداخت؟
مگر دست آن حضرت را در دست خويش نگرفت و در حالى كه فرمان خدا را در وصف او به مردم مىرسانيد،فرمود هان اى مردم،آيا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نيستم؟!آنان يك صدا فرياد بر آوردند كه چرا،چرا،هر آنچه مىخواهى انجام ده كه گوش بفرمانيم.
درست در آن شرايط بود كه على(ع)را به عنوان امير مؤمنان مفتخر ساخت و اين عنوان را نه از جانب خويش كه از سوى خداى فرزانه به او ارزانى داشت.و آن گاه افزود:كه هان اى مردم،هر كسى مرا سررشتهدار و مولاى خويش مىشناسد،بداند كه اينك على نيك سرور و سررشتهدارى براى اوستو از پى آن نيايشگرانه رو به بارگاه خدا آورد كه:هان اى خداى شكوه و عظمت، دوستداران و ياران و رهروان راه على را دوست بدار و هر آن كس كه اين برادر پيامبرت را دشمن دارد،تو دشمن او باش.
سپس رو به مردم آورد و در هشدارى سخت فرمود:هان اى مردم،در مورد خاندان وحى و رسالت پيمان شكنى نكنيد،چرا كه هر كس با خاندان من پيوند خويش را بشكند و از آنان ببرد،به دوستى و شفاعت من نخواهد رسيد.هان اى معاويه،آن جا بود كه سرورت«عمر»هنگامى كه دريافت كه ديگر پيوندهاى گستناپذير على(ع)گسستنى نيست،گام به پيش نهاد و امامت و پيشوايى آسمانى او را تبريك گفت.
و پيامبر به او و ديگر حاضران فرمود:هان بدانيد كه على پيشوا و امام و سررشتهدار جامعه و دين شماست،پس از او حمايت كنيد و حرمت او را پاس داريد كه هر كس بر راه و رسم او در آيد و از در دوستى به او وارد شود،چنان است كه بر من وارد شده است...
«فقال(صلی الله علیه و آله و سلم):وليكم:فاحفظوه...» (3) .
5ـ سيد حميرى
اين شاعر بلند آوازه نيز در شمار شاعران و سرايندگان حماسه غدير است كه از جمله در اين مورد چنين مىسرايد:
يا بايع الدين بدنياه
ليس بهذا امر الله...
هان اى كسى كه دين و ايمان خود را به زرق و برق دنيا و جاه و مقام آن فروختهاى،بدان كه خدا چنين دستورى نداده است.
تو از كجا و با كدامين معيار و ملاك به دشمنى با جانشين راستين پيامبر،على(ع)برخاستهاى،آن هم با اين آگاهى كه پيامبر خدا از آن حضرت خشنود بود؟
راستى در روز غدير پيامبر گرامى چه كسى را از ميان همه ياران خويش كه بر گردش بودند،ندا داد و نام بلند آوازهاش را برد؟در مورد چه كسى فرمود:اين على،سررشتهدار و امام راستين هر كسى است كه من سررشتهدار او هستم؟و دعا كرد كه:بار خدايا،هر آن كه على را دوست بدارد،تو او را دوست داشته باش و هر كس او را دشمن دارد،تو دشمن او باش!راستى پيامبر،اينها را در مورد چه كسى جز امير مؤمنان فرمود؟!
و نيز در سروده ديگرى درباره حماسه جاودانه غدير اين گونه مىسرايد:
چرا در يك سرزمين پر طراوت و سرسبز دستور بر زمين نهادن بارها و فرود كاروانها را ندادى؟ ...آرى،در سرزمين غدير خم بود كه خداى فرزانه به پيامبرش پيام داد كه:هان اى محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)به پا خيز و در ميان مردم سخن بگو.
به پا خيز و على(ع)را در ميان جامعه و مردم خويش به عنوان رهبر و امام راستين برگزين كه اگر چنين نكنى،رسالت خويش را به انجام نرساندهاى.
و آنگاه بود كه پيامبر على(ع)را صدا زد و از پى او مردم را ندا داد،سپس در راه رساندن پيام خدا او را به عنوان امير مؤمنان و پيشواى شايسته كرداران روى دست گرفت و به همگان نشان داد و او و مردم را دعا كرد،اما پس از آن رويداد شگفت و آشكار،گروهى امامت آن حضرت را دروغ انگاشتند و گروهى تصديق نمودند.
پيامبر،ولايت راستين را براى انسانى پاك و معصوم قرار داد،چرا كه اين مقام پر شكوه و اين موقعيت پرفراز هرگز براى انسانهاى غير معصوم و ساخته نشده بارگاه خدا قرار داده نشده است.
حضرت على(علیه السلام)آراسته به فضيلتها و ويژگىهاى شكوهبارى بود كه هر تلاشگر پر اخلاصى بخواهد به پارهاى از آنها آراسته گردد سرگردان و وامانده مىشود.
هان اى مردم ما دوستى و پيروى از خاندان محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)را از دين مىشماريم و هر آن كس كه آنان را دوست بدارد،از ديدگاه ما در خور دوستى است،و هر كس به جاى آنان،ديگران را به دوستى بر گيرد،ما او را دوست نخواهيم داشت.
كسى كه به جاى خاندان پيامبر ديگران را برگزيند و دوست بدارد،آن گاه كه بميرد به دوزخ وارد مىگردد و نه به حوض كوثر و پيام آور خدا،چرا كه اگر بخواهد در كنار حوض در آيد و بر پيامبر نزديك شود او را مىزنند و دور مىسازند.
...من از مردمى شگفت زدهام كه نزد پيامبر خدا آمدند و گفتارى ناپسند و بىجا گفتند !چرا كه آنان به آن حضرت گفتند:هان اى پيامبر!تو اگر بخواهى مىتوانى به ما اعلان كنى كه سرانجام پس از شما چه كسى پيشوا و پناهگاه مردم است؟!و مىتوانى آشكار سازى كه پس از رحلت غم بار تو چه كسى در اداره جامعه دستخوش طمعورزى و جاهطلبى خواهد گرديد و حق را غصب خواهد نمود؟
پيامبر فرمود:آرى،اما اگر اين حقيقت را به شما بگويم،از آن بيم دارم كه شما همان كارى را انجام دهيد كه گوساله پرستان بنىاسرائيلـآن گاه كه رهبرى هارون را وا نهادند و رفتندـانجام دادند!بر اين باور بهتر است نگويم و از بيان آن بگذرم!
راستى كه آنچه پيامبر در پاسخ آنان فرمود،براى كسانى كه بينديشند و به حقيقت گوش سپارند،بيانى روشن و رسا وجود دارد.
اما از اين پرسش و پاسخ چيزى نگذشته بود كه از سوى پروردگارش فرمانى تخلفناپذير فرود آمد،فرمان اين بود كه:هان اى پيامبر آنچه را فرمان يافتهاى به مردم برسان،كه اگر نرسانى چنان است كه گويى پيام خدا را نرسانده و رسالت خويش را انجام ندادهاى و اطمينان داشته باش كه خدا تو را از شرارت بد انديشان حراست خواهد كرد...
و آن گاه بود كه پيامبر با آن تدبير حكيمانهاش در غدير على(علیه السلام)را به امامت و سررشتهدارى مردم برگزيد و همگان را به دوستى و پيروى از او سفارش كرد...
افزون بر اين قصيدهها و سرودهها از سوى شاعران،دانشمندان و بزرگان ما در اين مورد دست به تأليف كتابها و گردآورى ديوانهاى بسيارى زده و انبوهى از اين قصيدهها و اشعار زيبا و پر محتوا را در آنها به ثبت رساندهاند كه از جمله اين فرهنگها و مجموعهها كتاب ارزشمند«الغدير»،يادگار ارجدار علامه امينى است كه در طول بحثهاى ما يكى از مدارك و منابع رواياتى است كه مىآوريم.
1ـ نخستين سراينده حماسه غدير
شايد نخستين سراينده حماسه بزرگ غدير،خود امير والايىها، حضرت علی(علیه السلام) است كه در اين مورد از جمله اين گونه سرود:
محمد النبى اخى و صنوى
و حمزة سيد الشهداء عمى...
فاوجب لى ولايته عليكم
رسول الله يوم غدير خم
فويل ثم ويل ثم ويل
لمن يلقى الاله غدا بظلمى (1)
حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)پيامآور بزرگ خدا،برادر و همتا و همسنگر من است و حمزه،آن سالار شهيدان احد عموى من.جعفر طيار كه بامدادان و شامگاهان،هماره با فرشتگان پرواز مىكند،فرزند ارجمند مادر من است.
دخت سرفراز پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ـ فاطمه (سلام الله علیها) ـ كه كران تا كران دنياى زيباى وجود او با گوشت و خون من آميخته است،همتا و همسر و مايه مباهات و آرامش خاطر من،و دو نواده و نور ديده پيامبر از فاطمه،فرزندان من مىباشند.با اين وصف كدامين شما از زندگى و نعمتهاى زندگى و پيامبر زندگىساز،از من بهره بيشترى داريد.
من در اعلان اسلام و ايمان به پيامآور آزادى و حقوق بشر بر همه شما مسلمانان پيشى گرفتم و پيشگام شدم،و اين به بركت دانش و بينش ژرفى است كه خدا آن را به من ارزانى داشته است .از اين رو همان سر رشته داراى و ولايت معنوى،و راستين را، كه خدا به پيامبر داده است،همان را به من ارزانى داشت و مرا به امامت دين و رهبرى امت برگزيد.
و نيز آوردهاند كه گروهى از ياران پيامبر از آن جمله،سلمان،عمار،ابو ذر،ابو بكر،عمر،عثمان،طلحه،زبير،فضل بن عباس،عبد الرحمان بن عوف،مقداد،ابن مسعود و...در جايى نشسته بودند و هر كدام از فضيلتها و امتيازات خويش سخن مىگفت كه امير والايىها از در در آمد و پرسيد:در چه مورد گفتگو مىكنيد؟
پاسخ دادند،درباره سخنانى گفتگو مىكنيم كه از پيامبر گرامى در وصف خود شنيدهايم.فرمود پس از اين را هم بشنويد!و آن گاه در دم به سرودن اين سروده پرداخت.
لقد علم الاناس بان سهمى
من الاسلام يفضل كل سهم...
واقعيت اين است كه همه مردم خوب مىدانند كه بهره من از اسلام بر بهره ديگران برترى دارد،چرا كه پيامبر خدا،احمد،برادر معنوى و عقيدتى و پدر همسر ارجمندم من است.
درود همواره خدا بر آن حضرت باد كه افزون بر اين دو پيوند بزرگ،عموزاده گرانقدر من نيز مىباشد.امتياز ديگر من اين است كه من پيشواى همه مردم به سوى اسلام هستم و عرب و عجم را،من به سوى حق و عدالت رهنمون گرديدم.و من هستم كه سر كردگان و گردنكشان خشونت و تزوير و زورمداران حق ستيز و گردن كلفت را از سر راه حق طلبان و عدالت خواهان و تشنگان آزادى و آزادگى برداشتم.خداى فرزانه در كتاب پر شكوهاش سررشته دارى مرا بر همگان واجب فرمود و فرمان بردارى از مرا به روشنى بر همگان لازم و بايسته اعلان كرد.
موقعيت من نسبت به پيامبر،همان موقعيت هارون است نسبت به موسى،او برادر موسى و جانشين او بود و من نيز برادر پيامبر و جانشين او و اين هم نام من است.به همين جهت است كه آن حضرت در غدير مرا به رهبرى و پيشوايى امت برگزيد و اين انتخاب آسمانى را به همگان اعلان كرد و به همه گزارش داد.
اينك كدامين شما در اسلام و ايمان و سابقه درخشان در فداكارى و ايثار و پيوند خويشاوندى با پيامبر مىتواند با من و بهرهاى كه من دارم با من برابرى كند؟
بر اين باور واى و هزاران واى بر كسى كه روز رستاخيز،در حالى كه بر من ستم روا داشته است خدا را ديدار كند!و هزاران واى بر كسى كه از فرمان بردارى من سر باز زند و بخواهد با من درگير شود و مرا از ميان بردارد...
2ـ شاعر عصر رسالت
از سرايندگان نامدار حماسه جاودانه غدير،حسان بن ثابت،شاعر بلند آوازه عصر رسالت است .
انبوهى از دانشمندان شيعه و اهل سنت آوردهاند كه پس از اعلان امامت آسمانى امير مؤمنان به وسيله پيامبر و به فرمان خدا در آن روز تاريخى،«حسان»در برابر پيامبر قرار گرفت و گفت:اجازه مىفرماييد تا در اين مورد سرودهاى را،كه هم اكنون پرداختهام براى همگان بخوانم؟
پيامبر فرمود: بخوان،و او اين گونه سرود:
يناديهم يوم الغدير نبييهم
بخم و اسمع بالنبى مناديا...
پيامبر توحيدگرايان در روز تاريخى غدير براى امت خويش سخن گفت و من نيز در آنجا سخنان آن حضرت را گوش مىدادم.
آن روز فرشته وحى از سوى پروردگارش به او فرمان آورده بود كه:تو اى پيامبر در پرتو قدرت ما در امن و امان خواهى بود،پس از رساندن فرمان من بيمى به دل راه مده.
آن چه را خداى فرزانه،پروردگار مردم بر تو فرو فرستاده است،آن را به مردم برسان،و در رساندن پيام خدا از دشمنان حق نترس.
پس از اين پيام بود كه پيامبر به پا خاست و در حالى كه دست على(ع)را در دست داشت با ندايى رسا،فرياد برآورد كه:هان اى مردم،سالار و سر رشتهدار شما چه كسى است؟مردم در پاسخ او گفتند:سر رشتهدار ما خداى توست و خودت اى پيامبر،هر دستورى دارى بده كه امروز نافرمانى،در ميان ما نخواهى يافت. پس از آن پيامبر فرمود:على جان برخيز كه من مىخواهم به فرمان خدا،تو را پس از خويشتن امام و پيشواى آسمانى امت سازم.آن گاه رو به مردم كرد كه:هان اى مردم،هر آن كس مرا پيشوا و سر رشتهدار خويش مىشناسد،بداند كه اين على(ع)سالار و سر رشتهدار اوست،بنابر اين بر اساس راستى و اخلاص،هماره يار و ياور او باشيد.
و اين جا بود كه دست به دعا برداشت و گفت:بار خدايا،هر كس على را دوست داشت،تو او را دوست بدار و هر آن كس كه او را دشمن داشت تو وى را دشمن دار.
خداوندا،يار و ياور او را يارى كن،چرا كه آنان پيشواى عدالت و امام هدايتگرى را يارى مىكنند كه بسان ماه شب چهاردهم نور افشانى مىكند و تيرگىها را مىزدايد.
هنگامى كه«حسان»به اين جا رسيد،پيامبر در تشويق او فرمود:هان اى«حسان»!تا آن گاه كه با زبان و ذوق هنرىات آرمان آزادمنشانه و بشر دوستانه و شايسته سالارى ما را يارى مىرسانى فرشته وحى ياريت خواهد رساند.
«لا تزال يا حسان مؤيدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانك».
3ـ قيس بن سعد و حماسه غدير
حماسه جاودانه غدير،از رويدادهاى شناخته شدهاى است كه در نظرگاه ياران پيامبر و فرزندان آنان،هيچ رويدادى به شهرت آن نبوده است و درست به همين دليل است كه اين رويداد شكوهبار در نثر و نظم بسيارى از آنان از موقعيت ويژهاى برخوردار بوده است،به گونهاى كه مىتوان گفت موضوع غدير و امامت آسمانى امير مؤمنان در نظرگاه ياران پيامبر و نسل پس از آنان،بسان رسالت پيامبر،موضوعى است ترديد ناپذير.براى نمونه«قيس انصارى»فرزند«سعد بن عباده»،بزرگ خزرج،كه در پيكار صفين در سپاه امير والايىها بود،روزى به پا خاست و اين گونه سرود :
قلت لما بغى العدو علينا
حسبنا ربنا و نعم الوكيل...
و على امامنا و امام
لسوانا اتى به التنزيل...
هنگامى كه دشمن بيداد پيشه بر ما ستم كرد،گفتم پروردگارمان ما را بسنده است و او بهترين يار و سر رشتهدار است.همان پروردگارى ما را بسنده است كه ديروز در بصره و پيكار جمل پيروزى و سرفرازى را به ما ارزانى داشت.هان اى مردم به هوش باشيد كه على(ع)امام آسمانى ما و سالار همه انسانهاست،و اين حقيقت و اين موقعيت بلند او را قرآن آورده است.
قرآن آن روز اين حقيقت را بيان كرد كه پيامبر در غدير خم،دست على(ع)را گرفت و بلند نمود و فرمود:هان اى مردم!هر كه را من سرور و سررشته دارم،على سررشتهدار و امام اوست و آگاه باشيد كه اين اصلى سرنوشت ساز و اساسى است.
آرى،آنچه را پيامبر آورد و بيان فرمود،ايمان عميق به آن،بر امت او قطعى است و كسى را نرسد كه در مورد آن بهانهجويى كند.
4ـ عمرو بن عاص و حماسه غدير
اين عنصر نيرنگباز و تيرهبخت،وزير مشاور معاويه و مهره اصلى نظام سركوب و فريب اموى است،هم او دشمن كينهتوز امير عدالتها و آزادگىها و سرفرازيهاست،اما از شگفتىهاى شخصيت والاى آن حضرت يكى هم اين است كه بدترين استبدادگران نيز گاه نتوانستهاند از بيان امتيازات و فضيلتهاى پر تلألؤ او بگذرند و خورشيد وجود او را هماره زير دستار كتمان حقيقت،نهان دارند،به همين جهت با همه سانسور و اختناق و حقكشى و حقپوشى و حقستيزى دشمنان ناجوان مرد على(ع)،گاه به صورت ناخواسته و ناخودآگاه خود آنان زبان به شكوه و عظمت او گشوده و در نثر و سروده،پرتويى از ويژگىها و درخشندگىهاى زندگى او را باز گفتهاند.
براى نمونه:وزير مشاور معاويه در قصيدهاى طولانى كه از شصت و شش بيت تشكيل شده است،چنين مىسرايد:
معاوية الحال لا تجهل
و عن سبل الحق لا تعدل... (2)
هان اى معاويه خود را از روند تاريخ و جامعه و فراز و نشيب روزگار به نادانى مزن و از راه حق و عدالت بيشتر از اين انحراف مجوى...آيا دجالگرى مرا در آن روز سرنوشتساز و آن شرايط سخت از ياد بردى؟روزى كه بر صاحبانش جامه زيور و آراستگى پوشيده بود؟
هان اى پسر هند!ما از سر نادانى و حقكشى و هواى دل دست به يارى تو گشوديم،و تو را در برابر على(ع)كه برترين شخصيت روزگاران و«نبأ پر شكوهتر»است پشتيبانى نموديم.
آن گاه كه ما تو را بر فراز سر خويش بالا برديم،در حقيقت خود و جامعه و عصر خويشتن را به پستترين و فروترين مراتب فرومايگى و انحطاط فرو برديم.
چه بسيار سفارشهايى كه ما از پيامبر خدا در وصف على(ع)شنيديم و نشنيده گرفتيم!!مگر در روز جاودانه غدير نبود كه پيامبر بر فراز منبر صعود كرد و در حالى كه كاروانهاى بىشمار حج از حركت باز ايستاده بودند،به رساندن پيام خدا پرداخت؟
مگر دست آن حضرت را در دست خويش نگرفت و در حالى كه فرمان خدا را در وصف او به مردم مىرسانيد،فرمود هان اى مردم،آيا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نيستم؟!آنان يك صدا فرياد بر آوردند كه چرا،چرا،هر آنچه مىخواهى انجام ده كه گوش بفرمانيم.
درست در آن شرايط بود كه على(ع)را به عنوان امير مؤمنان مفتخر ساخت و اين عنوان را نه از جانب خويش كه از سوى خداى فرزانه به او ارزانى داشت.و آن گاه افزود:كه هان اى مردم،هر كسى مرا سررشتهدار و مولاى خويش مىشناسد،بداند كه اينك على نيك سرور و سررشتهدارى براى اوستو از پى آن نيايشگرانه رو به بارگاه خدا آورد كه:هان اى خداى شكوه و عظمت، دوستداران و ياران و رهروان راه على را دوست بدار و هر آن كس كه اين برادر پيامبرت را دشمن دارد،تو دشمن او باش.
سپس رو به مردم آورد و در هشدارى سخت فرمود:هان اى مردم،در مورد خاندان وحى و رسالت پيمان شكنى نكنيد،چرا كه هر كس با خاندان من پيوند خويش را بشكند و از آنان ببرد،به دوستى و شفاعت من نخواهد رسيد.هان اى معاويه،آن جا بود كه سرورت«عمر»هنگامى كه دريافت كه ديگر پيوندهاى گستناپذير على(ع)گسستنى نيست،گام به پيش نهاد و امامت و پيشوايى آسمانى او را تبريك گفت.
و پيامبر به او و ديگر حاضران فرمود:هان بدانيد كه على پيشوا و امام و سررشتهدار جامعه و دين شماست،پس از او حمايت كنيد و حرمت او را پاس داريد كه هر كس بر راه و رسم او در آيد و از در دوستى به او وارد شود،چنان است كه بر من وارد شده است...
«فقال(صلی الله علیه و آله و سلم):وليكم:فاحفظوه...» (3) .
5ـ سيد حميرى
اين شاعر بلند آوازه نيز در شمار شاعران و سرايندگان حماسه غدير است كه از جمله در اين مورد چنين مىسرايد:
يا بايع الدين بدنياه
ليس بهذا امر الله...
هان اى كسى كه دين و ايمان خود را به زرق و برق دنيا و جاه و مقام آن فروختهاى،بدان كه خدا چنين دستورى نداده است.
تو از كجا و با كدامين معيار و ملاك به دشمنى با جانشين راستين پيامبر،على(ع)برخاستهاى،آن هم با اين آگاهى كه پيامبر خدا از آن حضرت خشنود بود؟
راستى در روز غدير پيامبر گرامى چه كسى را از ميان همه ياران خويش كه بر گردش بودند،ندا داد و نام بلند آوازهاش را برد؟در مورد چه كسى فرمود:اين على،سررشتهدار و امام راستين هر كسى است كه من سررشتهدار او هستم؟و دعا كرد كه:بار خدايا،هر آن كه على را دوست بدارد،تو او را دوست داشته باش و هر كس او را دشمن دارد،تو دشمن او باش!راستى پيامبر،اينها را در مورد چه كسى جز امير مؤمنان فرمود؟!
و نيز در سروده ديگرى درباره حماسه جاودانه غدير اين گونه مىسرايد:
چرا در يك سرزمين پر طراوت و سرسبز دستور بر زمين نهادن بارها و فرود كاروانها را ندادى؟ ...آرى،در سرزمين غدير خم بود كه خداى فرزانه به پيامبرش پيام داد كه:هان اى محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)به پا خيز و در ميان مردم سخن بگو.
به پا خيز و على(ع)را در ميان جامعه و مردم خويش به عنوان رهبر و امام راستين برگزين كه اگر چنين نكنى،رسالت خويش را به انجام نرساندهاى.
و آنگاه بود كه پيامبر على(ع)را صدا زد و از پى او مردم را ندا داد،سپس در راه رساندن پيام خدا او را به عنوان امير مؤمنان و پيشواى شايسته كرداران روى دست گرفت و به همگان نشان داد و او و مردم را دعا كرد،اما پس از آن رويداد شگفت و آشكار،گروهى امامت آن حضرت را دروغ انگاشتند و گروهى تصديق نمودند.
پيامبر،ولايت راستين را براى انسانى پاك و معصوم قرار داد،چرا كه اين مقام پر شكوه و اين موقعيت پرفراز هرگز براى انسانهاى غير معصوم و ساخته نشده بارگاه خدا قرار داده نشده است.
حضرت على(علیه السلام)آراسته به فضيلتها و ويژگىهاى شكوهبارى بود كه هر تلاشگر پر اخلاصى بخواهد به پارهاى از آنها آراسته گردد سرگردان و وامانده مىشود.
هان اى مردم ما دوستى و پيروى از خاندان محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)را از دين مىشماريم و هر آن كس كه آنان را دوست بدارد،از ديدگاه ما در خور دوستى است،و هر كس به جاى آنان،ديگران را به دوستى بر گيرد،ما او را دوست نخواهيم داشت.
كسى كه به جاى خاندان پيامبر ديگران را برگزيند و دوست بدارد،آن گاه كه بميرد به دوزخ وارد مىگردد و نه به حوض كوثر و پيام آور خدا،چرا كه اگر بخواهد در كنار حوض در آيد و بر پيامبر نزديك شود او را مىزنند و دور مىسازند.
...من از مردمى شگفت زدهام كه نزد پيامبر خدا آمدند و گفتارى ناپسند و بىجا گفتند !چرا كه آنان به آن حضرت گفتند:هان اى پيامبر!تو اگر بخواهى مىتوانى به ما اعلان كنى كه سرانجام پس از شما چه كسى پيشوا و پناهگاه مردم است؟!و مىتوانى آشكار سازى كه پس از رحلت غم بار تو چه كسى در اداره جامعه دستخوش طمعورزى و جاهطلبى خواهد گرديد و حق را غصب خواهد نمود؟
پيامبر فرمود:آرى،اما اگر اين حقيقت را به شما بگويم،از آن بيم دارم كه شما همان كارى را انجام دهيد كه گوساله پرستان بنىاسرائيلـآن گاه كه رهبرى هارون را وا نهادند و رفتندـانجام دادند!بر اين باور بهتر است نگويم و از بيان آن بگذرم!
راستى كه آنچه پيامبر در پاسخ آنان فرمود،براى كسانى كه بينديشند و به حقيقت گوش سپارند،بيانى روشن و رسا وجود دارد.
اما از اين پرسش و پاسخ چيزى نگذشته بود كه از سوى پروردگارش فرمانى تخلفناپذير فرود آمد،فرمان اين بود كه:هان اى پيامبر آنچه را فرمان يافتهاى به مردم برسان،كه اگر نرسانى چنان است كه گويى پيام خدا را نرسانده و رسالت خويش را انجام ندادهاى و اطمينان داشته باش كه خدا تو را از شرارت بد انديشان حراست خواهد كرد...
و آن گاه بود كه پيامبر با آن تدبير حكيمانهاش در غدير على(علیه السلام)را به امامت و سررشتهدارى مردم برگزيد و همگان را به دوستى و پيروى از او سفارش كرد...
پىنوشتها:
1)الغدير،ج 2،ص .25
2)الغدير،ج 2،ص .124
3)الغدير،ج 2،ص .114
منبع: امام على(علیه السلام) از ولادت تا شهادت، سيد محمد كاظم قزوينى
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}