هجرت نبى اعظم (صلىاللهعليهوآله) مبدأ تقویم مسلمین
هجرت نبى اعظم (صلىاللهعليهوآله) مبدأ تقویم مسلمین
هجرت نبى اعظم (صلىاللهعليهوآله) مبدأ تقویم مسلمین
نويسنده:محمد بهرامى
هجرت پيامبر اعظم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ از مكه به مدينه كه در سال سيزدهم بعثت انجام گرفت يكى از رخ دادهاى مهم تاريخ اسلام و و زندگى پيامبر اعظم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ است. پس از آن كه پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ دعوت خود را آشكار كرد و به ترويج دين اسلام پرداخت، كافران قريش هرگز گمان نمىكردند كه در فاصله كوتاهى دين محمد ـ صلىاللّهعليهوآله ـ آن قدر رونق بگيرد كه حتى از شهر مكه فراتر رود و پايههاى سيطره ظالمانه آنان بر مردم آن زمان را به لرزه درآورد و با گذشت زمان، به نابودى بكشاند. آنان از همان آغاز دعوت پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ، اين خطر را احساس كردند و هر چه زمان پيشتر مىرفت، نگرانتر مىشدند، تا اين كه تصميم گرفتند پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ را به قتل برسانند. پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ با پيام جبرئيل امين از سوى پروردگار، از اين توطئه شوم آگاه شد و اين خطر در كنار تمام آزار و اذيتهايى كه مشركان مكه نسبت به پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ و پيروان آن حضرت انجام مىدادند سبب شد كه آن حضرت به فرمان خداوند متعال از شهر مكه به شهر مدينه هجرت كند.
پرداختن به موضوع هجرت پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ از جهتهايى چند حايز اهميت است كه از آن جمله است: «مبدأ تاريخ اسلام قرار گرفتن اين هجرت»، «جان فشانى حضرت على ـ عليهالسلام ـ با خوابيدن در بستر پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ در شب هجرت»، «رخ دادهاى مسير هجرت مانند ساختن نخستين مسجد در تاريخ هجرى به دست مبارك پيامبر اكرم ـ صلى اللّهعليهوآله ـ و بنا بر قولى اقامه نخستين نماز جمعه» و «زمينه ساز بودن اين هجرت در تشكيل پايههاى حكومت اسلام در مدينه».
در اين مقاله ابتدا سير تاريخى اين هجرت را به طور گذرا تبيين مىكنيم، آن گاه چند آيه از قرآن كريم و پيامهاى آن را در موضوع هجرت مىآوريم و در پايان، به درس و عبرتهايى از اين هجرت، در قالب آموزههاى هجرت نبوى مىپردازيم.
بنابر نقل برخى از مورخان همچون ابن سعد در طبقات، هنگامى كه گروهى هفتاد نفرى از مسلمانان از پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ اجازه هجرت خواستند پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ چند روز صبر كرد آن گاه، در حالى كه خوشحال بود ميان اصحاب خود آمد و فرمود:
«سرزمينى كه شما بايد به آن هجرت كنيد به من خبر داده شد، آن سرزمين يثرب است هر كس مىخواهد از مكه خارج شود، به طرف يثرب خارج شود.»
هنگامى كه مشركان از هجرت بعضى از مسلمانان به مدينه مطلع شدند گمان بردند كه پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ نيز از مكه خارج خواهد شد. از اين رو، تصميم گرفتند با تمام توان، هجرت مسلمانان را متوقف كنند. آنان، عدهاى ازمسلمانان را برگرداندند و هر كس را كه آماده هجرت مىديدند، مانع از حركت او مىشدند. با اين حال، هجرت مسلمانان به يثرب متوقف نشد و در مكه از مسلمانان، جز پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ و على ـ عليهالسلام ـ و عده معدودى از مسلمانان بازداشت شده يا بيمار و پير، كس ديگرى باقى نمانده و نزديك بود كه اين عده اندك هم مكه را به قصد يثرب ترك كنند. ناگهان قريش، تصميمى بس خطرناك گرفت.
ابن كلبى مىگويد: ابن بنا، نخستين بنايى است كه قريش در مكه ساخت و بعد از مرگ قصى بن كلاب به عبدالدار، پسر او رسيد.
جلسه مشورتى سران قريش، آغاز شد سخنگوى آن جمع در آغاز، سخن از تمركز نيروهاى اسلام در مدينه و پيمان «اوسيان» و «خزرجيان» به ميان آورد و گفت: «ما مردم مكه، در نزد همه قبيلهها محترم بوديم ولى محمد ميان ما سنگ تفرقه انداخت و خطرى بزرگ براى ما ايجاد كرد؛ اكنون كه كار به اينجا كشيده شده است راه نجات اين است كه فرد شجاعى از ميان برگزيده شود و او را به قتل رساند و اگر «بنى هاشم» به نزاع و درگيرى برخيزند، ديه و خون بهاى او را به آنان بپردازيم. پيرمردى ـ ناشناس در آن جلسه كه خود را اهل «نجد» معرفى كرد ـ اين نظر را رد كرد و گفت اين نقشه هرگز عملى نيست؛ زيرا بنى هاشم، قاتل محمد را زنده نمىگذارند و پرداخت خون بها، آنان را راضى نمىكند.
يكى ديگر از سران قريش به نام«ابوالبخترى» گفت: صلاح اين است كه پيامبر را زندانى كنيم و از اين طريق از ترويج آيين او جلوگيرى كنيم. بار ديگر پيرمرد نجدى لب به سخن گشود و گفت: اين نظر هم كارساز نيست؛ زيرا با اين كار بنىهاشم با شما به جنگ برمىخيزد و سرانجام او را آزاد مىكند. شخص سومى از ميان آن جمع، به پا خاست و گفت: محمد را بر شترى چموش و سركش سوار كنيم و هر دو پايش را ببنديم و شتر را رم دهيم تا او را به كوهها و سنگها بزند. پير نجدى براى بار سوم اين نظر را هم مردود دانست و مجلس را در بهت و سكوتى عميق فرو برد. ناگهان ابوجهل ـ و بنا بر نقلى، آن پير نجدى ـ گفت: راه نجات اين است كه از تمام قبيلهها افرادى انتخاب شوند و شبانه و به طور دسته جمعى به خانه او حمله برند و او را به قتل رسانند تا خون او در ميان تمام قبيلهها پخش شود كه در اين صورت، بنى هاشم توان جنگ با همه قبيلهها را نخواهد داشت. اين نظر به اتفاق آرا تصويب شد و افراد تروريست انتخاب شدند و قرار شد چون شب فرا رسيد، آن افراد، مأموريت خود را به انجام برسانند.
«و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك أو يقتلوك أو يخرجوك و يمكرون و يمكر الله و الله خيرالماكرين»
«هنگامى كه كافران نقشه مىكشيدند كه تو را به زندان بيفكنند يا به قتل برسانند و يا (از مكه) بيرون كنند، آنان چاره مىانديشيدند (و نقشه مىكشيدند) و خدا هم تدبير مىكرد و خداوند بهترين چاره جويان و تدبير كنندگان است.»
مرحوم طبرسى در مجمع البيان، ذيل اين آيه شريفه در بيان شأن نزول اين آيه مىفرمايد: اين آيه بنا به گفته مفسران، در مورد داستان «دارالندوه» نازل شده است كه در آن عدهاى از قريش براى مشورت كردن درباره موضوع پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ گرد هم آمدند. همو در تفسير اين آيه، به كسانى كه در آن جلسه حضور داشتند اشاره كرده بعضى از آنان را چنين بر مىشمارد: «عتبه و شيبه پسران ربيعه، نضر بن حارث، ابوجهل بن هشام، ابوالبخترى بن هشام، زمعة بن الاسود، حكم بن حزام، امية بن خلف و غيره»
با نزول اين آيه، پيامبر اكرمـ صلىاللّهعليهوآله ـ از نقشه كافران آگاه شد. آن حضرت براى رفع اين نقشه شوم از وصى خويش كمك گرفت.
حضرت على ـ عليهالسلام ـ فرمود: «آيا با خوابيدن من در اين بستر، شما سالم مىمانيد؟»
پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ فرمود: بله!
آن گاه حضرت على ـ عليهالسلام ـ از روى شادمانى تبسمى كرد و سر به سجده گذاشت و گفت: «شكرا لله» آن گاه به بستر پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ رفت و خوابيد و آن برد سبز رنگ را به روى خود انداخت.
خوابيدن اميرمؤمنان ـ عليهالسلام ـ در بستر پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ، نمونه برجستهاى از عشق آن بزرگ مرد تاريخ اسلام، نسبت به پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ است. ارزش اين جان فشانى آن قدر عظيم بود كه خداوند متعال با نزول آيه به قلب پيامبر اعظم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ، فداكارى حضرت على ـ عليهالسلام ـ را ستود:
«و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رءوف بالعباد»
«بعضى از مردم جان خود را براى خشنودى خداوند مىفروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.»
خوابيدن على ـ عليهالسلام ـ در بستر پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ و جان فشانى او فضيلتى منحصر به فرد در تمام تاريخ اسلام است، به طورى كه بسيارى از علماى اهل سنت در كتابهاى خود به آن اعتراف كردهاند كه از آن جمله است: «ذخائر العقبى»، «كنز العمال»، «مجمع هيثمى»
مفسران اهل تسنن نيز در كتابهاى خود به اين شأن نزول، اعتراف كردهاند چنان كه «فخر رازى» در تفسير كبير ذيل اين آيه مىگويد:
«اين آيه درباره على بن ابى طالب ـ عليهالسلام ـ نازل شده است كه در شب خروج رسول خدا ـ صلىاللّهعليهوآله ـ از مكه به غار ثور در بستر آن جناب خوابيد و بنابر روايت، هنگامى كه على در بستر پيامبر خوابيد، جبرئيل بالاى سر حضرت ايستاده بود و ميكائيل زير پاهايش و جبرئيل ندا مىكرد:
"بَخٍّ بَخٍّ مَن مِثلك يابن طالب يباهى الله بك الملائكة."
"آفرين! آفرين! چه كسى مثل توست، اى على بن ابى طالب! خداوند به تو بر فرشتگان مباهات مىكند." اين آيه در اين زمان نازل شد.»
«و جعلنا من بين أيديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لايبصرون»
«در پيش روى آنان سدى قرار داديم و در پشت سرشان سدى و چشمانشان را پوشانديم از اين رو، نمىبينند»
به طورى كه هيچ يك از كفار آن حضرت را نديدند. علامه سيد جعفر عاملى مىنويسد:
«پيامبر، هنگام خروج از خانه، مشتى خاك برداشت و هنگامى كه از ميان آنان عبور مىكرد، خاك را بر سر آنان پاشيد، در حالى كه آنها هيچ نمىفهميدند و نمىديدند.»
علامه مجلسى نيز در اين باره مىنويسد:
«تمام افرادى كه پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ بر سرشان خاك پاشيد، در جنگ بدر به هلاكت رسيدند.»
«پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ در روز دوشنبه متولد شد، در روز دوشنبه از مكه به مدينه هجرت كرد، در روز دوشنبه وارد شهر مدينه شد و در روز دوشنبه رحلت فرمود.»
«هنگامى كه پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ واصحابش به نزديكى روستاى قبا رسيدند، مردى يهودى از بالاى قلعه خود، پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ و همراهانش را ديد كه جامههاى سفيد بر تن داشتند؛ او كه مىدانست مسلمانان انتظار پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ و همراهانش را مىكشند، اطمينان پيدا كرد كه اين مسافران همان كسانى هستند كه مسلمانان در انتظار آنها به سر مىبرند، ناگهان فرياد زد: آن كسى كه منتظرش بوديد، از راه رسيد. مردم مدينه نيز با شنيدن اين خبر، گروه گروه به سمت قبا مىشتافتند و به خدمت پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ كه با ياران خود در سايه نخلى نشسته بود ـ مىرسيدند.»
مردم از شنيدن خبر ورود پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ شادمان شدند و لباس جنگ بر تن كردند و زن و مرد براى استقبال بيرون آمدند، آنان در بالاى «حره» به زيارت آن حضرت مشرف شدند و به آن حضرت تهنيت و تحيت گفتند، شمار مردان به 500 تن مىرسيد، بعضى زنان و كودكان تكرار مىكردند: «آمد نبى، آمد رسول خدا» و به نقلى، گروهى از قبيله «بنى النجار» چنين مىخواندند:
«طلع البدر علينا من ثنيات الوداع وجب الشكر علينا ما دعى للّه داعٍ»
ماه درخشان بر ما از سرزمين «ثنيات الوداع» طلوع كرد شكر آن بر ما واجب است، از خدا حاجتى نداريم.
«ايُّهَا المَبعُوثُ فينا جِئتَ بِالامرِ المَطاعِ جئت شَرَّفتَ المَدينَةَ مَرحَبا يا خَيرَ داعٍ»
اى برانگيخته شده در ميان ما به اطاعت فرمان خدا آمدى، آمدى و مدينه را شرافت بخشيدى. مرحبا به تو اى بهترين دعوت كننده.
گروهى از همسايگان «بنى النجار» چنين مىسرودند:
«نحن جوار من بنى النجار و حبذا محمد من جار»
ما همسايگانى از بنى نجار هستيم و محمد ـ صلىاللّهعليهوآله ـ چه خوب همسايهاى است.
پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ در پاسخ به اين ابراز علاقه مىفرمود:«خدا داناست، من شما را دوست دارم» و افسار مركب خود را از جانب راست مدينه در محله قبا، ميان قوم «بنى عمرو بن عوف» بگردانيد.
سمهودى به نقل از طبرانى از جابر بن سمرة نقل كرده است:
«وقتى پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ وارد مدينه شد، به ياران خود فرمود: به ما بپيونديد تا به اهل قبا سلام كنيم، پس به طرف اهل قبا آمدند و به آنان سلام كردند و اهل قبا نيز به آنان مرحبا گفتند.»
به نقلى، نخستين كلامى كه مردم در مراسم استقبال، از آن حضرت شنيدند، اين بود:
«آشكارا سلام كنيد و از طعام خود به ديگران بخورانيد، صله رحم كنيد و در شب هنگامى كه مردم در خوابند، نماز بگزاريد، تا به سلامت داخل بهشت شويد.»
بر اساس نقل ديگرى پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ پس از ورود به روستاى قبا، مردم آن روستا را به دو كار فرمان داد. اولين دستور پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ شكستن بت هايى بود كه در آن محل وجود داشت كه مردم قبا، فرمان پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ را اطاعت كردند و بتها را پس از شكستن، در آتش سوزاندند. دومين دستور پيامبر، تعيين تاريخ بود كه از ربيع الاول ـ ماه ورود پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ تاريخ معين شد و آغاز تاريخ هجرى اسلام نام گرفت.
پيامبر اعظم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ، پس از ورود به روستاى قبا در خانه يكى از بزرگان روستا به نام «كلثوم بن هدم بن امرىء القيس» منزل گزيد و اين خانه را محل استراحت خود قرار داد؛ «كلثوم بن هدم» كه پير مردى نابينا و با تقوا بود از آمدن پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ به خانهاش بسيار خوشحال بود و خدا را شكر گفت: پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ به جهت اين كه «كلثوم بن هدم» داراى خانواده بود، ديدارها و سخنرانىها و نماز جماعت را در منزل «سعد بن خيثمة بن الحارث» كه مردى مجرد بود، برگزار مىكرد.
آن گاه به مسلمانان فرمود: «يكى از شما بر ناقه من سوار شود تا محدوده مسجد معين شود.»
آن گاه ابوبكر جلو آمد و بر ناقه سوار شد، ولى ناقه از جاى خود تكان نخورد؛ وى از ناقه پياده شد و سر جاى خود نشست، سپس عمر جلو آمد و سوار شد، باز هم ناقه حركتى نكرد؛ پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ براى بار دوم فرمود:
«يكى از شما بر ناقه سوار شود و آن را براند.»
حضرت على ـ عليهالسلام ـ جلو آمد و پا در ركاب ناقه گذاشت، ناگهان ناقه شروع به حركت كرد و پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ به على ـ عليهالسلام ـ فرمود: «زمام او را رها كن؛ زيرا او مأمور است.»
سپس فرمود: «بر محدودهاى كه اين ناقه مشخص مىكند مسجد را بنا كنيد.»
پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ در ساختن اين مسجد، شخصا فعاليت مىكرد.
«جعفر الخليلى» به نقل از «ابن خيثمه» در اين باره مىنويسد:
«پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ، هنگامى كه شروع به ساختن مسجد قبا كرد، خود، اولين كسى بود كه با دستان مبارك، سنگى را حمل كرد و در طرف قبله اين مسجد قرار داد.»
در نقل ديگرى از «شموس بنت نعمان» چنين روايت كردهاند:
«نظر كردم به سوى رسول خدا ـ صلىاللّهعليهوآله ـ ديدم كه سنگ را مىگرفت و برمىداشت و از شدت سنگينى، كمر مباركش خم مىشد و مىديدم سفيدى خاك را در شكم مباركش.»
در ميان اصحاب پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ، شش نفر از جمله، سلمان فارسى، مقداد بن اسود و عمار بن ياسر، در ساختن اين مسجد، بيش از ديگران تلاش مىكردند. زنان نيز در ساخت اين مسجد همكارى كردند، به طورى كه بنا بر نقل تاريخ، آنها شب هنگام، سنگها را تا كنار ديوارهاى مسجد حمل مىكردند و مردان در روز، آن سنگها را در ساختمان مسجد به كار مىبردند. مسجد قبا كه نخستين مسجدى بود كه به دست مبارك پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ بنا شد، از فضيلتى بس بزرگ برخوردار است. چنان كه خداوند متعال با نزول، آن را چنين ستود:
«... لمسجد اسس على التقوى من أول يوم احق ان تقوم فيه، فيه رجال يحبون أن يتطهروا و الله يحب المطهرين»
«آن مسجدى كه از روز نخست بر پايه تقوا بنا شده، شايستهتر است كه در آن(به عبادت) بايستى، در آن مردانى هستند كه دوست دارند پاكيزه باشند و خداوند پاكيزگان را دوست دارد.»
پيامبر گرامى اسلام، خود در فضيلت اين مسجد بنا روايت فرمودهاند: «هر كس به مسجد من، قبا برود و در آن دو ركعت نماز بخواند با ثواب يك عمره بر مىگردد.»
در اين جا به چند نامه و مدرك در اثبات اين سخن استناد مىكنيم:
1. «سلمان» از پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ درخواست كرد كه وصيت و سفارش آموزندهاى براى او و برادرش و خاندانش بنويسد، پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ املاء كرد و على ـ عليهالسلام ـ آن را نوشت. در پايان اين پندنامه چنين آمده است:
«و كتب على بن ابى طالب بأمر رسول الله فى رجب سنة تسع من الهجرة.»
«اين را على بن ابى طالب به امر رسول خدا در ماه رجب در سال نهم هجرت نوشت.»
2. در پايان صلح نامهاى كه امام على ـ عليهالسلام ـ به املاى پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ براى مسيحيان نجران نوشت، چنين آمده است:
«و امر عليا أن يكتب فيه انه كتب لخمس من الهجرة.»
«به على دستور داد تا در آن بنويسد كه اين صلح نامه در سال پنجم هجرت نوشته شده است.»
3. محدثان اسلامى نقل كردهاند كه پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ به «ام سلمه» فرمود:
«فرزندم حسين در شصتمين سال از هجرت من كشته مىشود.»
مواردى كه ذكر شد حاكى از آن است كه پيامبر ارجمند اسلام از نخستين روز، تكليف تاريخ اسلامى را روشن كرده و آغاز هجرت را مبدء تاريخ اسلام قرار داده است.
اين آيه، چنان كه پيشتر اشاره شد به آغاز هجرت و توطئه كافران در مورد زندانى كردن يا به قتل رساندن و يا تبعيد پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ اشاره دارد كه در اين واقعه، جبرئيل امين پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ را از اين نقشه آگاه كرد و پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ شبانه مكه را ترك كرد و در غار ثور پنهان شد و هنگامى كه مشركان تا غار ثور رد پاى پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ را شناسايى كردند ولى با تارتنيده شده عنكبوت بر دهانه غار مواجه شدند، نقشه خود را به طور كامل نقش بر آب ديدند.
2. مشكلات پيامبران، افزون بر لجاجت و عناد مشركان، تهديدها و توطئههاى فراوان آنان بوده است. «واذ يمكر»؛
3. زندان و ترور و تبعيد، ابزار دست جباران تاريخ براى مقابله با حق است؛
4.تمامى انديشههاى انسانها زير نظر خداست. «و يمكرون و يمكرالله»؛
5. خداوند هر جا لازم باشد، اولياى خود را از توطئهها آگاه مىكند. در حادثه مورد بحث، طرحى را كه مشركان مىخواستند هيچ كس نفهمد، همه دنيا از طريق اين آيه فهميد؛
6. هر كس با حاميان حق نيرنگ كند، خداوند او را به نيرنگى پيچيده گرفتار مىكند «و يمكرون و يمكر الله»؛
7. چنان نيست كه ابر قدرتها همواره به اهدافشان برسند؛
8. هر چه طرح و توطئه دشمن قويتر باشد، خداوند با موجود ضعيفترى آن را خنثى مىكند ؛ مرگ سليمان با موريانهاى كشف شد. بلقيس را هدهد دعوت مىكند، كلاغ، بنى آدم را آموزش مىدهد؛ فيل سواران ابرهه، با ابابيل، و نمرود با پشه نابود مىشود و توطئه كافران عليه پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ با تار عنكبوت خنثى مىشود.
2. عقيده به تنهايى كافى نيست بلكه هجرت و جهاد و پشتيبانى از مهاجران و مجاهدان نيز لازم است؛
3. جهش وقتى حاصل مىشود كه مغزها، بازوها، سرمايهها، قدرتها و هجرتها متمركز شود «آمنوا، هاجروا، جاهدوا، اموالهم»؛
4.در جامعه اسلامى بايد ميان مهاجران دردمند و مرفههان هجرت گريز تفاوت باشد. «آمنوا و لم يهاجروا»؛
5. در هجرت، هم به نظام كفر ضربه وارد مىشود و هم دين حفظ مىشود و نيروى مسلمانان نيز افزايش مىيابد.
در اين آيه شريفه، مهاجران و پناه دهندگان به آنان، مؤمنان حقيقى خوانده شدهاند.
2. كارها و از جمله هجرت وقتى ارزشمند است كه رنگ خدايى و انگيزه الهى داشته باشد. «فى سبيل الله»؛
3. هجرت و جهاد، عامل بخشايشها و بركتهاى الهى است.
4. اگر انسان به جهت هجرت و جهاد، از رزق اندك بگذرد، به رزق كريم و شايسته الهى مىرسد.
1. حفظ دين به بهاى هجرت
هنگامى كه پيامبر اعظم ـ عليهالسلام ـ محيط مكه را با دين و ديندارى در تضاد ديد، با هجرت از آن به مدينه، دين اسلام و دينداران را از خطر كفر و دين سوزى حفظ كرد. اين سيره عملى پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ حاوى اين درس است كه هر كس در هر كجا اگر ديد شرايط و محيط اطرافش به گونهاى شده است كه دين و ديندارى او را تهديد مىكند بايد آن محيط را (اگر نمىتواند تغيير دهد) ترك كند، و به محيط امنى پناه برد تا در آنجا دين مدارى خود را حفظ كند. اين اصل، از آن رو در اسلام مورد تأكيد است كه اسلام، دينى منطقهاى و محدود به يك مكان يا محيط خاص نيست بلكه آنچه در اسلام اهميت دارد، حفظ ايمان و ارزشهاى دينى است. بر اين اساس، ضرورت هجرت از محيط نا امن به محيطهاى امن، به زمان پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ، اختصاص ندارد بلكه هر كس در چنين شرايطى قرار بگيرد وظيفهاش هجرت است. از اين رو، ممكن است در زمان ما، اين وظيفه براى كسى، در ضمن هجرت از شهرى به شهر ديگر يا از محلهاى به محله ديگر و يا در قالب تغيير محل تحصيل يا كار ضرورت بيابد. با توجه به آنچه گفته شد جاى بسى تأسف و تعجب است كه عدهاى از هموطنان، زندگى در كشورهاى غربى را كه اكنون مهد كفر و فساد و دين ستيزى است، انتخاب مىكنند و به زندگى در آن كشورها افتخار هم مىكنند. همان طور كه هجرت در راه خدا و براى تقويت دين و دستيابى به محيطى مناسب براى تقرب به خدا ارزشمند است هجرت به بلا كفر كه كشورهاى غربى در زمان ما از مصاديق آن است پس نكوهيده و مذمت شدهاست و فقهاى اسلام اين هجرت را گناه كبيره مىدانند.
2. جان فشانى در راه حفظ دين
به جان خريدن هر گونه سختى و رنج در راه حفظ دين، از برجستهترين جنبههاى سيره عملى پيامب ـ صلىاللّهعليهوآله ـ است. هجرت پيامبر ـ صلى اللّهعليهوآله ـ كه شبانه آغاز شد و به مدت دوازده شبانه روز در مسافتى بيش از چهار صد كيلومتر انجام شد نمونهاى از به جان خريدن سختى هاست؛ چنان كه جان فشانى حضرت على ـ عليهالسلام ـ در ليلة المبيت و هجرت آن حضرت از مكه به مدينه پس از پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ نيز نمونهاى ديگر از اين سيره عملى در زندگى معصومان ـ عليهمالسلام ـ است. پند و درسى كه بايد از اين نمونههاى عملى سيره معصومان ـ عليهمالسلام ـ گرفت اين است كه نبايد انسانهاى دين مدار هنگامى كه با سختىهاى روزگار يا سنگ اندازيها، طعنها و كنايهها، كينه توزىها و تمسخر دين ستيزان و هواپرستان مواجه مىشوند، ذرهاى عقب نشينى كنند بلكه بايد محكمتر از گذشته به ايمان و ارزشهاى دينى خود ببالند و هرگز از آنها دست بر ندارند.
3. اداى دين و بازگرداندن امانتها قبل از سفر
پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ قبل از هجرت ـ از آنجا كه خود نمىتوانست ـ حضرت على ـ عليهالسلام ـ را مأمور كرد تا بدهىهاى آن حضرت را بپردازد و امانت هايى كه در نزد پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ بوده به صاحبانشان برگرداند. اين كار پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ در بردارنده اين پيام است كه امانت و دين،حق الناس است و چون در هر سفرى احتمال بازنگشتن وجود دارد هر مسافر بايد بيش از سفر نسبت به امانتها و بدهىهايى كه بر عهده دارد، شخصا و يا با گرفتن نايب، اقدام كند.
4. تأمين شخصى هزينههاى سفر
بنابر نقل تاريخ، در يكى از شبهايى كه حضرت على ـ عليهالسلام ـ در غار ثور خدمت پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ رسيد، پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ به على ـ عليهالسلام ـ دستور داد كه دو شتر براى آن حضرت و هم سفرش تهيه كند؛ در اين هنگام، ابوبكر گفت: من پيشتر دو شتر براى شما و خودم آماده كردهام. پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ فرمود: من با پرداخت قيمت، آنها را مىپذيرم. سپس به على ـ عليهالسلام ـ دستور داد كه قيمت شتر را بپردازد. اين رفتار پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ اشاره به يك اصل كلى در اخلاق اسلامى دارد و آن اين كه هيچ كس نبايد در حالى كه خود توانمند است، سربار كسى شود؛ چنان كه در بعضى روايات معصومان ـ عليهمالسلام ـ نيز به اين اصل اشاره شده است و از كسى كه زحمت خود را به دوش ديگران مىاندازد. و به «ملعون» تعبير شده است.
5. هجرت واقعى، هجرت درونى
هجرت پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ و اصحاب آن حضرت، پيش از آن كه جنبهاى بيرونى داشته باشد، جنبه درونى دارد. اگر پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ و ياران آن حضرت در درون خويش از ظلمت به نور، از كفر به ايمان، از شرك به توحيد و از بديها به خوبيها هجرت نكرده بودند، هرگز در عالم بيرون، قادر نبودند به چنين هجرتى الهى دست بزنند. از اين رو، هجرت واقعى، «هجرت درونى» است و انسان مؤمن همواره در حال هجرت است و پيوسته از پستىها و گناهان به سوى فضيلتها و پاكىها مهاجرت مىكند.
اميرمؤمنان، على ـ عليهالسلام ـ در اين باره مىفرمايند:
«بعضى مىگويند هجرت كردهايم در حالى كه هجرت واقعى نكردهاند؛ مهاجران واقعى آنها هستند كه از گناهان هجرت مىكنند و مرتكب آنها نميشوند.»
خداوند متعالى در قرآن مىفرمايد:
«والرجز فاهجر»
«از پليدىها هجرت كن»
منبع:پایگاه حوزه
پرداختن به موضوع هجرت پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ از جهتهايى چند حايز اهميت است كه از آن جمله است: «مبدأ تاريخ اسلام قرار گرفتن اين هجرت»، «جان فشانى حضرت على ـ عليهالسلام ـ با خوابيدن در بستر پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ در شب هجرت»، «رخ دادهاى مسير هجرت مانند ساختن نخستين مسجد در تاريخ هجرى به دست مبارك پيامبر اكرم ـ صلى اللّهعليهوآله ـ و بنا بر قولى اقامه نخستين نماز جمعه» و «زمينه ساز بودن اين هجرت در تشكيل پايههاى حكومت اسلام در مدينه».
در اين مقاله ابتدا سير تاريخى اين هجرت را به طور گذرا تبيين مىكنيم، آن گاه چند آيه از قرآن كريم و پيامهاى آن را در موضوع هجرت مىآوريم و در پايان، به درس و عبرتهايى از اين هجرت، در قالب آموزههاى هجرت نبوى مىپردازيم.
بخش اول: سير تاريخى هجرت
زمينههاى هجرت پيامبر اعظم صلىاللهعليهوآله
بنابر نقل برخى از مورخان همچون ابن سعد در طبقات، هنگامى كه گروهى هفتاد نفرى از مسلمانان از پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ اجازه هجرت خواستند پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ چند روز صبر كرد آن گاه، در حالى كه خوشحال بود ميان اصحاب خود آمد و فرمود:
«سرزمينى كه شما بايد به آن هجرت كنيد به من خبر داده شد، آن سرزمين يثرب است هر كس مىخواهد از مكه خارج شود، به طرف يثرب خارج شود.»
هنگامى كه مشركان از هجرت بعضى از مسلمانان به مدينه مطلع شدند گمان بردند كه پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ نيز از مكه خارج خواهد شد. از اين رو، تصميم گرفتند با تمام توان، هجرت مسلمانان را متوقف كنند. آنان، عدهاى ازمسلمانان را برگرداندند و هر كس را كه آماده هجرت مىديدند، مانع از حركت او مىشدند. با اين حال، هجرت مسلمانان به يثرب متوقف نشد و در مكه از مسلمانان، جز پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ و على ـ عليهالسلام ـ و عده معدودى از مسلمانان بازداشت شده يا بيمار و پير، كس ديگرى باقى نمانده و نزديك بود كه اين عده اندك هم مكه را به قصد يثرب ترك كنند. ناگهان قريش، تصميمى بس خطرناك گرفت.
اجتماع مشركان در «دارالندوه»
ابن كلبى مىگويد: ابن بنا، نخستين بنايى است كه قريش در مكه ساخت و بعد از مرگ قصى بن كلاب به عبدالدار، پسر او رسيد.
جلسه مشورتى سران قريش، آغاز شد سخنگوى آن جمع در آغاز، سخن از تمركز نيروهاى اسلام در مدينه و پيمان «اوسيان» و «خزرجيان» به ميان آورد و گفت: «ما مردم مكه، در نزد همه قبيلهها محترم بوديم ولى محمد ميان ما سنگ تفرقه انداخت و خطرى بزرگ براى ما ايجاد كرد؛ اكنون كه كار به اينجا كشيده شده است راه نجات اين است كه فرد شجاعى از ميان برگزيده شود و او را به قتل رساند و اگر «بنى هاشم» به نزاع و درگيرى برخيزند، ديه و خون بهاى او را به آنان بپردازيم. پيرمردى ـ ناشناس در آن جلسه كه خود را اهل «نجد» معرفى كرد ـ اين نظر را رد كرد و گفت اين نقشه هرگز عملى نيست؛ زيرا بنى هاشم، قاتل محمد را زنده نمىگذارند و پرداخت خون بها، آنان را راضى نمىكند.
يكى ديگر از سران قريش به نام«ابوالبخترى» گفت: صلاح اين است كه پيامبر را زندانى كنيم و از اين طريق از ترويج آيين او جلوگيرى كنيم. بار ديگر پيرمرد نجدى لب به سخن گشود و گفت: اين نظر هم كارساز نيست؛ زيرا با اين كار بنىهاشم با شما به جنگ برمىخيزد و سرانجام او را آزاد مىكند. شخص سومى از ميان آن جمع، به پا خاست و گفت: محمد را بر شترى چموش و سركش سوار كنيم و هر دو پايش را ببنديم و شتر را رم دهيم تا او را به كوهها و سنگها بزند. پير نجدى براى بار سوم اين نظر را هم مردود دانست و مجلس را در بهت و سكوتى عميق فرو برد. ناگهان ابوجهل ـ و بنا بر نقلى، آن پير نجدى ـ گفت: راه نجات اين است كه از تمام قبيلهها افرادى انتخاب شوند و شبانه و به طور دسته جمعى به خانه او حمله برند و او را به قتل رسانند تا خون او در ميان تمام قبيلهها پخش شود كه در اين صورت، بنى هاشم توان جنگ با همه قبيلهها را نخواهد داشت. اين نظر به اتفاق آرا تصويب شد و افراد تروريست انتخاب شدند و قرار شد چون شب فرا رسيد، آن افراد، مأموريت خود را به انجام برسانند.
كمك غيبى خداوند به پيامبر اعظم صلىاللهعليهوآله
«و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك أو يقتلوك أو يخرجوك و يمكرون و يمكر الله و الله خيرالماكرين»
«هنگامى كه كافران نقشه مىكشيدند كه تو را به زندان بيفكنند يا به قتل برسانند و يا (از مكه) بيرون كنند، آنان چاره مىانديشيدند (و نقشه مىكشيدند) و خدا هم تدبير مىكرد و خداوند بهترين چاره جويان و تدبير كنندگان است.»
مرحوم طبرسى در مجمع البيان، ذيل اين آيه شريفه در بيان شأن نزول اين آيه مىفرمايد: اين آيه بنا به گفته مفسران، در مورد داستان «دارالندوه» نازل شده است كه در آن عدهاى از قريش براى مشورت كردن درباره موضوع پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ گرد هم آمدند. همو در تفسير اين آيه، به كسانى كه در آن جلسه حضور داشتند اشاره كرده بعضى از آنان را چنين بر مىشمارد: «عتبه و شيبه پسران ربيعه، نضر بن حارث، ابوجهل بن هشام، ابوالبخترى بن هشام، زمعة بن الاسود، حكم بن حزام، امية بن خلف و غيره»
با نزول اين آيه، پيامبر اكرمـ صلىاللّهعليهوآله ـ از نقشه كافران آگاه شد. آن حضرت براى رفع اين نقشه شوم از وصى خويش كمك گرفت.
وصى در بستر نبى
حضرت على ـ عليهالسلام ـ فرمود: «آيا با خوابيدن من در اين بستر، شما سالم مىمانيد؟»
پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ فرمود: بله!
آن گاه حضرت على ـ عليهالسلام ـ از روى شادمانى تبسمى كرد و سر به سجده گذاشت و گفت: «شكرا لله» آن گاه به بستر پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ رفت و خوابيد و آن برد سبز رنگ را به روى خود انداخت.
خوابيدن اميرمؤمنان ـ عليهالسلام ـ در بستر پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ، نمونه برجستهاى از عشق آن بزرگ مرد تاريخ اسلام، نسبت به پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ است. ارزش اين جان فشانى آن قدر عظيم بود كه خداوند متعال با نزول آيه به قلب پيامبر اعظم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ، فداكارى حضرت على ـ عليهالسلام ـ را ستود:
«و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رءوف بالعباد»
«بعضى از مردم جان خود را براى خشنودى خداوند مىفروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.»
خوابيدن على ـ عليهالسلام ـ در بستر پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ و جان فشانى او فضيلتى منحصر به فرد در تمام تاريخ اسلام است، به طورى كه بسيارى از علماى اهل سنت در كتابهاى خود به آن اعتراف كردهاند كه از آن جمله است: «ذخائر العقبى»، «كنز العمال»، «مجمع هيثمى»
مفسران اهل تسنن نيز در كتابهاى خود به اين شأن نزول، اعتراف كردهاند چنان كه «فخر رازى» در تفسير كبير ذيل اين آيه مىگويد:
«اين آيه درباره على بن ابى طالب ـ عليهالسلام ـ نازل شده است كه در شب خروج رسول خدا ـ صلىاللّهعليهوآله ـ از مكه به غار ثور در بستر آن جناب خوابيد و بنابر روايت، هنگامى كه على در بستر پيامبر خوابيد، جبرئيل بالاى سر حضرت ايستاده بود و ميكائيل زير پاهايش و جبرئيل ندا مىكرد:
"بَخٍّ بَخٍّ مَن مِثلك يابن طالب يباهى الله بك الملائكة."
"آفرين! آفرين! چه كسى مثل توست، اى على بن ابى طالب! خداوند به تو بر فرشتگان مباهات مىكند." اين آيه در اين زمان نازل شد.»
خروج پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله از مكه
«و جعلنا من بين أيديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لايبصرون»
«در پيش روى آنان سدى قرار داديم و در پشت سرشان سدى و چشمانشان را پوشانديم از اين رو، نمىبينند»
به طورى كه هيچ يك از كفار آن حضرت را نديدند. علامه سيد جعفر عاملى مىنويسد:
«پيامبر، هنگام خروج از خانه، مشتى خاك برداشت و هنگامى كه از ميان آنان عبور مىكرد، خاك را بر سر آنان پاشيد، در حالى كه آنها هيچ نمىفهميدند و نمىديدند.»
علامه مجلسى نيز در اين باره مىنويسد:
«تمام افرادى كه پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ بر سرشان خاك پاشيد، در جنگ بدر به هلاكت رسيدند.»
هجوم كافران به خانه وحى
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در راه قبا
قبا ميزبان نبى خدا صلىاللهعليهوآله
«پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ در روز دوشنبه متولد شد، در روز دوشنبه از مكه به مدينه هجرت كرد، در روز دوشنبه وارد شهر مدينه شد و در روز دوشنبه رحلت فرمود.»
استقبال قبا از رسول خدا صلىاللهعليهوآله
«هنگامى كه پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ واصحابش به نزديكى روستاى قبا رسيدند، مردى يهودى از بالاى قلعه خود، پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ و همراهانش را ديد كه جامههاى سفيد بر تن داشتند؛ او كه مىدانست مسلمانان انتظار پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ و همراهانش را مىكشند، اطمينان پيدا كرد كه اين مسافران همان كسانى هستند كه مسلمانان در انتظار آنها به سر مىبرند، ناگهان فرياد زد: آن كسى كه منتظرش بوديد، از راه رسيد. مردم مدينه نيز با شنيدن اين خبر، گروه گروه به سمت قبا مىشتافتند و به خدمت پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ كه با ياران خود در سايه نخلى نشسته بود ـ مىرسيدند.»
مردم از شنيدن خبر ورود پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ شادمان شدند و لباس جنگ بر تن كردند و زن و مرد براى استقبال بيرون آمدند، آنان در بالاى «حره» به زيارت آن حضرت مشرف شدند و به آن حضرت تهنيت و تحيت گفتند، شمار مردان به 500 تن مىرسيد، بعضى زنان و كودكان تكرار مىكردند: «آمد نبى، آمد رسول خدا» و به نقلى، گروهى از قبيله «بنى النجار» چنين مىخواندند:
«طلع البدر علينا من ثنيات الوداع وجب الشكر علينا ما دعى للّه داعٍ»
ماه درخشان بر ما از سرزمين «ثنيات الوداع» طلوع كرد شكر آن بر ما واجب است، از خدا حاجتى نداريم.
«ايُّهَا المَبعُوثُ فينا جِئتَ بِالامرِ المَطاعِ جئت شَرَّفتَ المَدينَةَ مَرحَبا يا خَيرَ داعٍ»
اى برانگيخته شده در ميان ما به اطاعت فرمان خدا آمدى، آمدى و مدينه را شرافت بخشيدى. مرحبا به تو اى بهترين دعوت كننده.
گروهى از همسايگان «بنى النجار» چنين مىسرودند:
«نحن جوار من بنى النجار و حبذا محمد من جار»
ما همسايگانى از بنى نجار هستيم و محمد ـ صلىاللّهعليهوآله ـ چه خوب همسايهاى است.
پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ در پاسخ به اين ابراز علاقه مىفرمود:«خدا داناست، من شما را دوست دارم» و افسار مركب خود را از جانب راست مدينه در محله قبا، ميان قوم «بنى عمرو بن عوف» بگردانيد.
سمهودى به نقل از طبرانى از جابر بن سمرة نقل كرده است:
«وقتى پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ وارد مدينه شد، به ياران خود فرمود: به ما بپيونديد تا به اهل قبا سلام كنيم، پس به طرف اهل قبا آمدند و به آنان سلام كردند و اهل قبا نيز به آنان مرحبا گفتند.»
به نقلى، نخستين كلامى كه مردم در مراسم استقبال، از آن حضرت شنيدند، اين بود:
«آشكارا سلام كنيد و از طعام خود به ديگران بخورانيد، صله رحم كنيد و در شب هنگامى كه مردم در خوابند، نماز بگزاريد، تا به سلامت داخل بهشت شويد.»
بر اساس نقل ديگرى پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ پس از ورود به روستاى قبا، مردم آن روستا را به دو كار فرمان داد. اولين دستور پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ شكستن بت هايى بود كه در آن محل وجود داشت كه مردم قبا، فرمان پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ را اطاعت كردند و بتها را پس از شكستن، در آتش سوزاندند. دومين دستور پيامبر، تعيين تاريخ بود كه از ربيع الاول ـ ماه ورود پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ تاريخ معين شد و آغاز تاريخ هجرى اسلام نام گرفت.
پيامبر اعظم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ، پس از ورود به روستاى قبا در خانه يكى از بزرگان روستا به نام «كلثوم بن هدم بن امرىء القيس» منزل گزيد و اين خانه را محل استراحت خود قرار داد؛ «كلثوم بن هدم» كه پير مردى نابينا و با تقوا بود از آمدن پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ به خانهاش بسيار خوشحال بود و خدا را شكر گفت: پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ به جهت اين كه «كلثوم بن هدم» داراى خانواده بود، ديدارها و سخنرانىها و نماز جماعت را در منزل «سعد بن خيثمة بن الحارث» كه مردى مجرد بود، برگزار مىكرد.
ورود حضرت على عليهالسلام به روستاى قبا
ساخت مسجد قبا نخستين بنيان تقوا
آن گاه به مسلمانان فرمود: «يكى از شما بر ناقه من سوار شود تا محدوده مسجد معين شود.»
آن گاه ابوبكر جلو آمد و بر ناقه سوار شد، ولى ناقه از جاى خود تكان نخورد؛ وى از ناقه پياده شد و سر جاى خود نشست، سپس عمر جلو آمد و سوار شد، باز هم ناقه حركتى نكرد؛ پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ براى بار دوم فرمود:
«يكى از شما بر ناقه سوار شود و آن را براند.»
حضرت على ـ عليهالسلام ـ جلو آمد و پا در ركاب ناقه گذاشت، ناگهان ناقه شروع به حركت كرد و پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ به على ـ عليهالسلام ـ فرمود: «زمام او را رها كن؛ زيرا او مأمور است.»
سپس فرمود: «بر محدودهاى كه اين ناقه مشخص مىكند مسجد را بنا كنيد.»
پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ در ساختن اين مسجد، شخصا فعاليت مىكرد.
«جعفر الخليلى» به نقل از «ابن خيثمه» در اين باره مىنويسد:
«پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ، هنگامى كه شروع به ساختن مسجد قبا كرد، خود، اولين كسى بود كه با دستان مبارك، سنگى را حمل كرد و در طرف قبله اين مسجد قرار داد.»
در نقل ديگرى از «شموس بنت نعمان» چنين روايت كردهاند:
«نظر كردم به سوى رسول خدا ـ صلىاللّهعليهوآله ـ ديدم كه سنگ را مىگرفت و برمىداشت و از شدت سنگينى، كمر مباركش خم مىشد و مىديدم سفيدى خاك را در شكم مباركش.»
در ميان اصحاب پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ، شش نفر از جمله، سلمان فارسى، مقداد بن اسود و عمار بن ياسر، در ساختن اين مسجد، بيش از ديگران تلاش مىكردند. زنان نيز در ساخت اين مسجد همكارى كردند، به طورى كه بنا بر نقل تاريخ، آنها شب هنگام، سنگها را تا كنار ديوارهاى مسجد حمل مىكردند و مردان در روز، آن سنگها را در ساختمان مسجد به كار مىبردند. مسجد قبا كه نخستين مسجدى بود كه به دست مبارك پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ بنا شد، از فضيلتى بس بزرگ برخوردار است. چنان كه خداوند متعال با نزول، آن را چنين ستود:
«... لمسجد اسس على التقوى من أول يوم احق ان تقوم فيه، فيه رجال يحبون أن يتطهروا و الله يحب المطهرين»
«آن مسجدى كه از روز نخست بر پايه تقوا بنا شده، شايستهتر است كه در آن(به عبادت) بايستى، در آن مردانى هستند كه دوست دارند پاكيزه باشند و خداوند پاكيزگان را دوست دارد.»
پيامبر گرامى اسلام، خود در فضيلت اين مسجد بنا روايت فرمودهاند: «هر كس به مسجد من، قبا برود و در آن دو ركعت نماز بخواند با ثواب يك عمره بر مىگردد.»
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در راه مدينه
بخش دوم: هجرت پيامبر اعظم صلىاللهعليهوآله مبدأ تاريخ اسلام
در اين جا به چند نامه و مدرك در اثبات اين سخن استناد مىكنيم:
1. «سلمان» از پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ درخواست كرد كه وصيت و سفارش آموزندهاى براى او و برادرش و خاندانش بنويسد، پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ املاء كرد و على ـ عليهالسلام ـ آن را نوشت. در پايان اين پندنامه چنين آمده است:
«و كتب على بن ابى طالب بأمر رسول الله فى رجب سنة تسع من الهجرة.»
«اين را على بن ابى طالب به امر رسول خدا در ماه رجب در سال نهم هجرت نوشت.»
2. در پايان صلح نامهاى كه امام على ـ عليهالسلام ـ به املاى پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ براى مسيحيان نجران نوشت، چنين آمده است:
«و امر عليا أن يكتب فيه انه كتب لخمس من الهجرة.»
«به على دستور داد تا در آن بنويسد كه اين صلح نامه در سال پنجم هجرت نوشته شده است.»
3. محدثان اسلامى نقل كردهاند كه پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ به «ام سلمه» فرمود:
«فرزندم حسين در شصتمين سال از هجرت من كشته مىشود.»
مواردى كه ذكر شد حاكى از آن است كه پيامبر ارجمند اسلام از نخستين روز، تكليف تاريخ اسلامى را روشن كرده و آغاز هجرت را مبدء تاريخ اسلام قرار داده است.
بخش سوم: هجرت در زلال وحى
آيه اول:
اين آيه، چنان كه پيشتر اشاره شد به آغاز هجرت و توطئه كافران در مورد زندانى كردن يا به قتل رساندن و يا تبعيد پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ اشاره دارد كه در اين واقعه، جبرئيل امين پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ را از اين نقشه آگاه كرد و پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ شبانه مكه را ترك كرد و در غار ثور پنهان شد و هنگامى كه مشركان تا غار ثور رد پاى پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ را شناسايى كردند ولى با تارتنيده شده عنكبوت بر دهانه غار مواجه شدند، نقشه خود را به طور كامل نقش بر آب ديدند.
پيام آيه
2. مشكلات پيامبران، افزون بر لجاجت و عناد مشركان، تهديدها و توطئههاى فراوان آنان بوده است. «واذ يمكر»؛
3. زندان و ترور و تبعيد، ابزار دست جباران تاريخ براى مقابله با حق است؛
4.تمامى انديشههاى انسانها زير نظر خداست. «و يمكرون و يمكرالله»؛
5. خداوند هر جا لازم باشد، اولياى خود را از توطئهها آگاه مىكند. در حادثه مورد بحث، طرحى را كه مشركان مىخواستند هيچ كس نفهمد، همه دنيا از طريق اين آيه فهميد؛
6. هر كس با حاميان حق نيرنگ كند، خداوند او را به نيرنگى پيچيده گرفتار مىكند «و يمكرون و يمكر الله»؛
7. چنان نيست كه ابر قدرتها همواره به اهدافشان برسند؛
8. هر چه طرح و توطئه دشمن قويتر باشد، خداوند با موجود ضعيفترى آن را خنثى مىكند ؛ مرگ سليمان با موريانهاى كشف شد. بلقيس را هدهد دعوت مىكند، كلاغ، بنى آدم را آموزش مىدهد؛ فيل سواران ابرهه، با ابابيل، و نمرود با پشه نابود مىشود و توطئه كافران عليه پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ با تار عنكبوت خنثى مىشود.
آيه دوم:
پيام آيه
2. عقيده به تنهايى كافى نيست بلكه هجرت و جهاد و پشتيبانى از مهاجران و مجاهدان نيز لازم است؛
3. جهش وقتى حاصل مىشود كه مغزها، بازوها، سرمايهها، قدرتها و هجرتها متمركز شود «آمنوا، هاجروا، جاهدوا، اموالهم»؛
4.در جامعه اسلامى بايد ميان مهاجران دردمند و مرفههان هجرت گريز تفاوت باشد. «آمنوا و لم يهاجروا»؛
5. در هجرت، هم به نظام كفر ضربه وارد مىشود و هم دين حفظ مىشود و نيروى مسلمانان نيز افزايش مىيابد.
آيه سوم:
در اين آيه شريفه، مهاجران و پناه دهندگان به آنان، مؤمنان حقيقى خوانده شدهاند.
پيام آيه
2. كارها و از جمله هجرت وقتى ارزشمند است كه رنگ خدايى و انگيزه الهى داشته باشد. «فى سبيل الله»؛
3. هجرت و جهاد، عامل بخشايشها و بركتهاى الهى است.
4. اگر انسان به جهت هجرت و جهاد، از رزق اندك بگذرد، به رزق كريم و شايسته الهى مىرسد.
بخش چهارم: آموزههاى هجرت نبوى
1. حفظ دين به بهاى هجرت
هنگامى كه پيامبر اعظم ـ عليهالسلام ـ محيط مكه را با دين و ديندارى در تضاد ديد، با هجرت از آن به مدينه، دين اسلام و دينداران را از خطر كفر و دين سوزى حفظ كرد. اين سيره عملى پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ حاوى اين درس است كه هر كس در هر كجا اگر ديد شرايط و محيط اطرافش به گونهاى شده است كه دين و ديندارى او را تهديد مىكند بايد آن محيط را (اگر نمىتواند تغيير دهد) ترك كند، و به محيط امنى پناه برد تا در آنجا دين مدارى خود را حفظ كند. اين اصل، از آن رو در اسلام مورد تأكيد است كه اسلام، دينى منطقهاى و محدود به يك مكان يا محيط خاص نيست بلكه آنچه در اسلام اهميت دارد، حفظ ايمان و ارزشهاى دينى است. بر اين اساس، ضرورت هجرت از محيط نا امن به محيطهاى امن، به زمان پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ، اختصاص ندارد بلكه هر كس در چنين شرايطى قرار بگيرد وظيفهاش هجرت است. از اين رو، ممكن است در زمان ما، اين وظيفه براى كسى، در ضمن هجرت از شهرى به شهر ديگر يا از محلهاى به محله ديگر و يا در قالب تغيير محل تحصيل يا كار ضرورت بيابد. با توجه به آنچه گفته شد جاى بسى تأسف و تعجب است كه عدهاى از هموطنان، زندگى در كشورهاى غربى را كه اكنون مهد كفر و فساد و دين ستيزى است، انتخاب مىكنند و به زندگى در آن كشورها افتخار هم مىكنند. همان طور كه هجرت در راه خدا و براى تقويت دين و دستيابى به محيطى مناسب براى تقرب به خدا ارزشمند است هجرت به بلا كفر كه كشورهاى غربى در زمان ما از مصاديق آن است پس نكوهيده و مذمت شدهاست و فقهاى اسلام اين هجرت را گناه كبيره مىدانند.
2. جان فشانى در راه حفظ دين
به جان خريدن هر گونه سختى و رنج در راه حفظ دين، از برجستهترين جنبههاى سيره عملى پيامب ـ صلىاللّهعليهوآله ـ است. هجرت پيامبر ـ صلى اللّهعليهوآله ـ كه شبانه آغاز شد و به مدت دوازده شبانه روز در مسافتى بيش از چهار صد كيلومتر انجام شد نمونهاى از به جان خريدن سختى هاست؛ چنان كه جان فشانى حضرت على ـ عليهالسلام ـ در ليلة المبيت و هجرت آن حضرت از مكه به مدينه پس از پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ نيز نمونهاى ديگر از اين سيره عملى در زندگى معصومان ـ عليهمالسلام ـ است. پند و درسى كه بايد از اين نمونههاى عملى سيره معصومان ـ عليهمالسلام ـ گرفت اين است كه نبايد انسانهاى دين مدار هنگامى كه با سختىهاى روزگار يا سنگ اندازيها، طعنها و كنايهها، كينه توزىها و تمسخر دين ستيزان و هواپرستان مواجه مىشوند، ذرهاى عقب نشينى كنند بلكه بايد محكمتر از گذشته به ايمان و ارزشهاى دينى خود ببالند و هرگز از آنها دست بر ندارند.
3. اداى دين و بازگرداندن امانتها قبل از سفر
پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ قبل از هجرت ـ از آنجا كه خود نمىتوانست ـ حضرت على ـ عليهالسلام ـ را مأمور كرد تا بدهىهاى آن حضرت را بپردازد و امانت هايى كه در نزد پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ بوده به صاحبانشان برگرداند. اين كار پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ در بردارنده اين پيام است كه امانت و دين،حق الناس است و چون در هر سفرى احتمال بازنگشتن وجود دارد هر مسافر بايد بيش از سفر نسبت به امانتها و بدهىهايى كه بر عهده دارد، شخصا و يا با گرفتن نايب، اقدام كند.
4. تأمين شخصى هزينههاى سفر
بنابر نقل تاريخ، در يكى از شبهايى كه حضرت على ـ عليهالسلام ـ در غار ثور خدمت پيامبر اكرم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ رسيد، پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ به على ـ عليهالسلام ـ دستور داد كه دو شتر براى آن حضرت و هم سفرش تهيه كند؛ در اين هنگام، ابوبكر گفت: من پيشتر دو شتر براى شما و خودم آماده كردهام. پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ فرمود: من با پرداخت قيمت، آنها را مىپذيرم. سپس به على ـ عليهالسلام ـ دستور داد كه قيمت شتر را بپردازد. اين رفتار پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ اشاره به يك اصل كلى در اخلاق اسلامى دارد و آن اين كه هيچ كس نبايد در حالى كه خود توانمند است، سربار كسى شود؛ چنان كه در بعضى روايات معصومان ـ عليهمالسلام ـ نيز به اين اصل اشاره شده است و از كسى كه زحمت خود را به دوش ديگران مىاندازد. و به «ملعون» تعبير شده است.
5. هجرت واقعى، هجرت درونى
هجرت پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ و اصحاب آن حضرت، پيش از آن كه جنبهاى بيرونى داشته باشد، جنبه درونى دارد. اگر پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ و ياران آن حضرت در درون خويش از ظلمت به نور، از كفر به ايمان، از شرك به توحيد و از بديها به خوبيها هجرت نكرده بودند، هرگز در عالم بيرون، قادر نبودند به چنين هجرتى الهى دست بزنند. از اين رو، هجرت واقعى، «هجرت درونى» است و انسان مؤمن همواره در حال هجرت است و پيوسته از پستىها و گناهان به سوى فضيلتها و پاكىها مهاجرت مىكند.
اميرمؤمنان، على ـ عليهالسلام ـ در اين باره مىفرمايند:
«بعضى مىگويند هجرت كردهايم در حالى كه هجرت واقعى نكردهاند؛ مهاجران واقعى آنها هستند كه از گناهان هجرت مىكنند و مرتكب آنها نميشوند.»
خداوند متعالى در قرآن مىفرمايد:
«والرجز فاهجر»
«از پليدىها هجرت كن»
منبع:پایگاه حوزه
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}