نویسنده: محمدحسن قدردان قراملکی

 

شبهه اول: فلسفه نسخ شریعت

یکی از شبهه‌ها که بر ادیان آسمانی مطرح می‌شود، وجود نسخ در آن‌ها است، به این معنی که پیامبر جدید شریعت قبلی را قبول نکرده و احکام آن را لغو و خود احکام جدیدی می‌آورد. اگر همه پیامبران از یک خدای حکیم مبعوث شده‌اند، چرا خداوند از ازل یک شریعت ثابت برای همه مردمان جهان نازل نکرده است؟

تحلیل و بررسی

پیش از ارزیابی این شبهه، به تعریف لغوی و اصطلاحی نسخ می‌پردازیم. عالمان لغت نسخ را در لغت به ازاله و ابطال معنا کرده‌اند، چنان که ابن‌منظور می‌نویسد
النسخ ابطال الشیء و اقامة آخر مقامه. (1)
راغب نیز می‌نویسد:
النسخ ازالة الشیء بشیء یتعقبه کنسخ الشمس الظل و الظل الشمس و الشیب الشباب؛ (2)
نسخ ازاله شی‌ای است با شی‌ای که دنبال آن است، مانند نسخ و ازاله کردن آفتاب سایه را و سایه آفتاب را و مانند نسخ پیری جوانی را.
معنای اصطلاحی نسخ با معنای لغویش متفاوت است، زیرا ازاله و حکم به بطلان در احکام الاهی و آموزه‌های دینی امر محال است، بلکه نسخ در اصطلاح دینی نه حکم به ابطال و زوال، بلکه اعلام انقضای زمان حکم پیشین است. علامه طباطبایی در تعریف نسخ می‌گوید:
النسخ بیان انتهاء امد الحکم و لیس بابطال؛ (3)
نسخ بیان به سرآمدن زمان حکم است و به معنای ابطال نیست.
مثلاً نسخ شرایع پیشین توسط اسلام نه اعلام بطلان آن‌ها، بلکه اعلام به فرجام رسیدن زمان حقانیت آن‌ها است و این معنا از نسخ در ادیان و خداوند مشکل خاصی ندارد، بکله آن امر لازم و طبیعی است که به توضیح آن می‌پردازیم.

1. استحاله نسخ در گوهر دین و جواز آن در شریعت

دین به معنای مطلق و عام آن به دو بخش گوهر و صدف تقسیم می‌شود. گوهر دین همان آموزه‌ها و اصول ثابت و فطری معرفت‌شناسی و اخلاقی است که مصداق بارز آن توحید و صفات کمالی خدا و معاد است. در کنار گوهر دین، یک سری احکام عبادی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی وجود دارد که قرآن از آن به «شریعت» و دین‌پژوهان جدید از آن به «صدف دین» تعبیر می‌کنند.
دین و به تعبیر دیگر گوهر دین از زمان آدم تا خاتم و تا عصر حاضر یکی بوده و همه انبیا آن را تبلیغ می‌کردند، لذا واژه‌ی دین همیشه در قرآن به صورت مفرد و نه جمع به کار رفته است، (4) اما شریعت - که نقطه‌ی آغازین آن عصر حضرت نوح (علیه‌السلام) بود (5) - به دلیل اختلاف شرایع متعدد بوده و در قرآن نیز به تکثر آن تصریح شده است. (6)
لذا نسخ به هیچ‌وجه در گوهر دین راه ندارد و گوهر دین ثابت و مشترک است و تا پایداری دین و قیامت، در ثبات و حقانیت خود باقی خواهد ماند. اما نسخ در شریعت نه تنها امکان دارد، بلکه بعضاً امری لازم و ضروری است.

2. نسخ، لازمه تحول جامعه و مقتضیات زمانه

از مطالب پیشین روشن شد که شریعت برخلاف دین، یک سری احکام و باید و نبایدهایی عبادی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است که با جامعه و زمان نزول شریعت متناسب می‌باشد، به خصوص هنگام نزول شریعت نخست یعنی شریعت حضرت نوح (علیه‌السلام) جوامع در مرحله آغازین رشد خود بوده و در گذر تحول و تکامل بودند. براین اساس شریعتی که بعد از چند سده توسط حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) آورده می‌شود، به دلیل تغییر و تحول در جوامع با شریعت پیشین متفاوت خواهد بود و لازمه آن این است که نه همه شریعت، بلکه بعض اصول شریعت پیشین توسط شریعت جدید نسخ شود، البته به معنای اصطلاحی نسخ، یعنی احکام پیشین شریعت سابق بر یک سری موضوعات و مصالح عصر خود مبتنی بود که با تغییر و تحول آن‌ها عملاً به دلیل تبدل موضوع، حکم آن نیز از اعتبار و حجیت می‌افتد و حکم جدید جانشین آن می‌شود.
اگر نسخ و تحولی در شرایع صورت نمی‌گرفت و یک شریعت در طول هزاران سال ثابت و یک نواخت باقی می‌ماند، می‌بایست از عدم هماهنگی آن با جامعه معاصر خود سؤال و شبهه می‌شد، نه از تحول و نسخ شریعت.

3. اختصاص بعض احکام به جوامع خاص

دین و شریعتی که در جامعه‌ای ظهور می‌کند، مقتضیات و شرایط جامعه خویش را ملاحظه می‌کند، به تعبیری بعض احکام دین امضایی است و مقررات و احکام درست عرف خود را تأیید و امضا کرده است. جوامع مختلف فرهنگ و مقررات خاص خود را دارد؛ وقتی دینی بعض آیین‌های زمانه خود را تأیید کرد، لازم نیست بعد از ظهور پیامبر و شریعت جدید در جوامع دیگر عین آن رسوم و فرهنگ پیشین را در جامعه‌ی متفاوت، تأیید و امضا کند. مثلاً در منطقه‌ای که از چهارپایان، گاو و گوسفند بیشتر و غالب است، برای اجرای احکام دین مانند نذر، قربانی و کفاره از آن استفاده می‌شود. در منطقه‌ای نیز که شتر در آن غالب است - مثل منطقه حجاز - در اجرای احکام شریعت مدنظر قرار می‌گیرد.
نمونه دیگر آن، جشن‌ها و ایام مقدس و ایام تعطیلی است که در شریعت یهود بسیار و متنوع است. مثلاً تورات یهودیان را موظف کرده که هر سال در دهم ماه ابیب (پس از تبعید ایسان) که ماه فروردین است، به یاد خروج از مصر، هر خانواده بره پساح را انتخاب و در چهاردهم ماه جشن را با ذبح این بره آغاز کنند. (7)
در آیین مسیحیت نیز مشابه جشن‌ها و ایام مقدس یهودیت مانند غسل تعمید، شام مقدس و عشای ربانی وجود دارد. (8)
روشن است چنین احکام و آیین‌هایی در شریعت و جامعه دیگر موضوعیت خود را از دست داده و تکرار چنین احکامی در شریعت دیگر، سؤال برانگیز خواهد بود.

4. تحریف بعض شرایع

نکته دیگری را که در باب نسخ باید متذکر شد این است که در بعض احکام شرایع پیشین، بدعت‌ها و تحریف‌هایی صورت گرفته است. مثلاً خوردن شراب به حضرت عیسی (علیه‌السلام) - العیاذبالله - در مسیحیت نسبت داده می‌شود. وقتی اسلام شراب را مطلقاً تحریم می‌کند، در ظاهر به نظر می‌رسد که حکم حلیت شراب در مسیحیت توسط اسلام نسخ شده است. ولی این ظاهر قضیه است؛ در واقع نسخی صورت نگرفته، بلکه حکم بدعت و تحریف، نسخ و ابطال شده است.
مثال دیگر جواز ازدواج با محارم در آیات تورات مانند ازدواج حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) با خواهرش ساره، استظهار می‌شود، (9) که با اصل حرمت ازدواج با محارم در اسلام ناسازگار است که نه از نسخ حکم شرعی تورات، بلکه از تحریف کتاب مقدس تورات خبر می‌دهد. (10)

5. بعض تحریم‌ها، کفاره گناهان

در تغییر شریعت، علاوه بر تأثیر مکان، زمان و جامعه، علت دیگری وجود دارد که در وضع احکام محدودیت‌زا و رفع حکم حلیت و اباحه تأثیر دارد و آن اعمال و رفتار غیراخلاقی قوم و جامعه خاصی است که به دلیل اعمال ناپسندشان، خداوند به عنوان کفاره و جریمه، احکام مجازاتی را وضع کرده است. وقتی شریعت و جامعه کلاً تغییر یابد، احکام اختصاصی آن جامعه نیز نسخ و خود به خود ملغی می‌شود. مثلاً قرآن کریم از بعض تحریم‌ها مانند تحریم خوردن گوشت شتر و شیر آن و دیگر خوردنی‌ها (طیبات) بر بنی‌اسرائیل خبر می‌دهد که آن‌ها نه به عنوان یک قاعده و اصل شریعت، بلکه به عنوان یک استثنا و حکم مجازات و تنبیهی مطرح بود که دلیل آن نیز به ظلم و سرپیچی یهود از فرمان الاهی برمی‌گردد. (11) روشن است وقتی پیامبر جدید بر قوم دیگری نازل می‌شود، تحریم‌های پیشین لغو می‌شود.
حال ممکن است این پرسش مطرح شود که چرا شریعت اسلام، شریعت ثابت و جاودانه است و هیچ تغییری در آن راه ندارد؟
پاسخ تفصیلی این سؤال در بحث فلسفه خاتمیت خواهد آمد، اینجا به این نکته بسنده می‌شود که اولاً با ظهور اسلام، شریعت‌های پیشین به حد تکامل خود رسیده و شریعت کامل نازل شده است و ثانیاً ثبات همه احکام اسلام در اصل جاودانگی شریعت اسلام مقصود نیست، چرا که اسلام با اتکا به اصل امامت و تأیید عقل، راه را برای بعضی تغییرات جزیی باز گذاشته است. اسلام احکام اولیه و ثانویه دارد که با نظر فقیه متخصص، جایگزین یکدیگر می‌شوند.

شبهه دوم: فلسفه ختم نبوت

در مبحث پیشین با ادله مختلف ثابت کردیم که تکثر پیامبران و تجدید نبوت، امر لازم و ضروری بود، (12) اینجا این پرسش مطرح می‌شود که چرا خط نبوت به جای استمرار در نقطه‌ای به نام «محمدیه» ایستا ماند؟ آیا این توقف برخلاف ادله پیشین نیست؟ به دیگر سخن، فلسفه پایان نبوت توسط پیامبر اسلام (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) چیست؟
در پاسخ این پرسش باید به این نکته توجه شود که دلیل یا ادله‌ای که مقتضی تجدید نبوت و تکرار بعثت پیامبران بود، با مرور زمان و رشد و تکامل شرایع همراه با بلوغ فکری مخاطبان، اعتبار خود را از دست دادند و به جای این ادله، ادله دیگری تحقق یافت که نه مقتضی تجدید نبوت که مقتضی خاتمیت نبوت بود. به تعبیر دیگر، تجدد نبوت مقتضای ادله خاص بود که آن ادله جای خود را به ادله‌ای داد که موجّه ختم نبوت شد. نکته قابل ذکر اینکه دلایل خاتمیت را می‌توان به سه رهیافت کلامی، عرفانی و جدید تقسیم کرد که هر کدام اقسامی دارد که به آن‌ها اشاره می‌شود.

الف. دلایل کلامی

دین پژوهان و متکلمان با تقریرات مختلف به توجیه خاتمیت پرداخته‌اند:

1. کمال دین

با گذشت زمان و ظهور پیامبران، استعداد و قابلیت مردم در کسب معارف دینی متکامل می‌شد که در پرتو آن، دین و شریعت نیز از زمان آغازین خود رو به کمال و تکامل داشته است، به طوری که شریعت پسین از شریعت پیشین کامل‌تر بود. این سیر صعودی و رو به رشد، تا عصر پیامبر اسلام (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) ادامه داشت. در این عصر آخرین و در عین حال کامل‌ترین کتاب و شریعت آسمانی از سوی خداوند بر حضرت محمد (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) نازل شد.
بدیهی است که بعد از نزول شریعت کامل، هیچ داعی و انگیزه‌ای برای تجدید شریعت و به تبع آن فرو فرستادن پیامبران وجود ندارد.

تفسیر کمال دین

تبیین اینکه مقصود از «کمال دین» و ملاک‌های آن چیست؟ مفصل بوده و موضع دیگری می‌طلبد که در اینجا به اشاره بسنده می‌شود.
مقصود از کمال دین (اسلام) اشتمال آن بر اصول، قواعد و آموزه‌هایی است که انسان با اتکا به آن‌ها بتواند نیازهای معنوی و مادی خود را رفع و تأمین نماید. از آنجا که انسان دارای دو ساحت مجرد و مادی است و در آن دو ساحت، نیازهایی دارد که باید برطرف شود تا انسان کامیاب گردد، اگر مکتب و آیینی تنها یکی از نیازهای انسان را تأمین کند، مثلاً یک مکتب اقتصادی - بنا به فرض - بتواند بر نیازهای دنیوی و مادی انسان فایق آید و یک زندگی ایده‌آل در این دنیا به انسان عرضه کند، چنین مکتبی از کمال برخوردار نخواهد بود، هم چنین اگر آیینی تنها نیازهای روحی و معنوی انسان را تأمین کند، چنان که مسیحیت و برخی مکاتب هندی و صوفی مسلک مدعی آن هستند، باز نمی‌توان آن را به کمال متصف کرد، ملاک کاملیت و کمال دین، رفع نیازهای انسان در ساحت معنویت و مادی است.
نکته قابل ذکر اینکه مقصود از کمال دین و اشتمال آن بر اصول و قواعد رافع نیازهای انسان در دنیا و آخرت، ارائه راه‌کارها و معیارهای کلی است و به این معنا نیست که دین، راهکار و نسخه هر مشکل و نیاز هر امر خاص دنیوی و معنوی انسان را مشخص کرده است. چرا که جزئیات و حوادث دنیوی متغیر می‌شود و با تغییر موضوع، حکم آن نیز متغیر می‌شود. دخالت دین جاویدان در امور جزئی، شایسته وی نمی‌باشد، بلکه دین با ارائه مبانی، اصول و معیارهای کلی و بازگذاشتن راه اجتهاد به معنای عام یعنی سپردن رفع نیازهای انسان به افراد متخصص و کارشناس در آن موضوع، به اداره حیات آدمی می‌پردازد. به عنوان مثال، در عرصه سیاست و حکومت، دین به وجوب رعایت آموزه‌های دینی و احراز صلاحیت حاکم دینی حکم کرده است، اما در زمینه شکل حکومت از جهت چگونگی انتخاب رهبر، تفکیک یا ادغام قوای سه‌گانه و تعیین رؤسای آن، دخالت و نظر خاصی نداشته و آن را به مردم و سیره عقلا تفویض کرده است. همین‌طور در مسأله شریعت و تشریع احکام شرعی، دین دارای یک سری احکامو قوانین ثابت و غیرمتغیری است که قابل تغییر نیستند؛ در کنار این احکام، دین دست فقیه و کارشناس مسایل فقهی را نسبت به احکام دیگر بازگذاشته تا با توجه به مبانی اجتهاد و توجه به مصالح و مفاسد، به تقنین و یا تغییر بعض احکام بپردازد. اختیارات وسیعی که دین در این مقوله به حاکم دینی تفویض کرده است و نقش مهم و حیاتی در اداره جامعه ایفا می‌کند، قابل تأمل و نشان‌گر پویایی و مطابقت اسلام با مقتضیات زمانه است. انعطاف‌پذیری احکام دین و پویایی آن توسط خبره و مجتهد دین، کمال حداکثری دین را بنیان و سامان می‌دهد.
نکته دوم اینکه کمال دین در اشتمال بر اصول و قواعد کامل و رافع نیازهای انسان، به تنهایی کفایت نمی‌کند، بلکه اعطای این قواعد در گرو قابلیت و استعداد دریافت‌کنندگان آن است تا با به کاربستن آن، راه کمال و سعادت را بپیمایند.

2 مصونیت منبع

آینی مقدس اسلام توسط وحی، در کتاب آسمانی «قرآن مجید» تدوین و تجلی پیدا کرده است. صدها نفر از مسلمانان با نزول تدریجی قرآن کریم آیات آن را حفظ کرده و برخی نیز به کتابت آن می‌پرداختند. قرآن کریم توسط چند شخصیت معتبر از جمله امام علی (علیه‌السلام) جمع‌آوری و با نظارت پیامبر اسلام (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) به شکل موجود تدوین شد. (13) ادله متعدد ثابت می‌کند همه آیات قرآن موجود، آیات آسمانی هستند و از آفت تحریف محرّفان مصون مانده است. خود قرآن به صیانت آن از سوی خداوند تأکید دارد:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ. (14)
روایات مختلفی از پیامبر(صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) و امامان در تحریف‌ناپذیری قرآن گزارش شده است. (15) علاوه بر دلیل نقلی، اعجاز و تحدی قرآن نیز دلیل بر کلام الاهی بودن همه آیات قرآن است. برای اینکه قرآن در مقام تحدی و معارضه برآمده است و از مخالفان می‌خواهد با همه قدرت خود، حداقل یک سوره شبیه قرآن بیاورند. (16) که تاکنون میسر نشده است. این تحدی و عجز مخالفان نشان می‌دهد که قرآن کتاب الاهی است، چرا که اگر بخشی از قرآن کلام غیرخدا بود، مخالفان می‌توانستند مانند آن را آورده و به معارضه پاسخ دهند.
علاوه بر قرآن کریم به عنوان منبع آسمانی، روایات متواتر و متعددی از پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) و امامان وارد شده است که دومین منبع دین و در حقیقت مفسّر قرآن به شمار می‌آیند.
اما ادیان پیشین، منبع آسمانی و هم‌چنین سخنان پیامبرانشان ناپدید و یا تحریف شدند و مطابق روایات، حدود 313 کتاب آسمانی بر آنان نازل شده که اکنون در دسترس نیستند.

3. کمال و بلوغ مخاطبان

نگاهی به مخاطبان و پیروان پیامبران پیشین نشان می‌دهد که اکثریت آنان استقبال خوبی از سفیران آسمانی به عمل نیاوردند؛ بلکه به ناسزا و استهزاءشان پرداختند. مخاطبان وحی اهتمام لازم به وحی و پیام آسمانی قایل نبودند. اکثر آنانی که ایمان می‌آورند، از نظر کیفی در اعتقادات و ایمان در سطح پایینی قرار داشتند. مثلاً پیروان حضرت موسی (علیه‌السلام) بعد از یک غیبت کوتاه مدت (40 روز) حضرت موسی (علیه‌السلام) از خداوند روبرگردانده و به عبادت گوساله سامری روی آوردند. (17)
مردم عصر حضرت نوح (علیه‌السلام) از وی رو برتافته‌اند که نتیجه آن گرفتاری به عذاب الاهی (غرق شدن) بود. (18)
مردمان معاصر حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) از بت‌پرستی برنگشته و با سکوت خود، به آتش انداختن ابراهیم (علیه‌السلام) از سوی نمرود رضایت دادند. (19)
یاران حضرت عیسی (علیه‌السلام) بسیار محدود بود به گونه‌ای که دشمنان آن حضرت (یهودیان و حکومت روم) به دستگیری و به قتل رساندن عیسی (علیه‌السلام) (به زعم) خودشان اقدام کردند.
دلیل دیگر بر عدم بلوغ فکری امت‌های پیشین، عدم نگهداری، حفظ و صیانت کتاب‌های آسمانی است. گفته شد که حدود 313 کتاب آسمانی توسط پیامبران مشتمل بر مسایل اعتقادی، اخلاقی و ادعیه بر بشریت نازل شده است، اما هیچ‌کدام از این کتاب‌ها حتی یک مورد به صورت اصیل به نسل‌های بعدی منتقل نشده و همه این کتاب‌ها ناپدید و مفقود شده است. (20) این نشانگر عدم استعداد و عدم صلاحیت مردمان آن دوران‌ها برای دریافت کتاب آخرین و کامل آسمانی است.
اما در عصر اسلام، مردمان به ادبیات و حفظ و نگهداری اشعار نفیس علاقه‌مند بودند. با کوشش و مجاهدت‌های پیامبر اسلام (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) مردمان از جهت کمیت و کیفیت قابل توجه بودند، به گونه‌ای که حضرت محمد (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) بعد از 13 سال از بعثت خویش توانست حکومت اسلامی را در مدینه تشکیل دهد و با اتکا به عدد و ایمان یاران خویش هر چند اندک بر دشمنان خارجی غلبه و فائق آید. مسلمانان با نزول هر آیه‌ای از قرآن، آن را حفظ کره و قرآن موجود توسط چند صحابه و با نظارت شخص پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) تدوین یافت.
پس در مقام مقایسه، مردمان عصر اسلام با مردمان پیامبران دیگر، آنان آمادگی و استعداد بیشتری در دریافت شریعت کامل و حفظ و انتقال آن به نسل‌های بعدی داشتند. (21)

4. امامت و ولایت

از نکات پیشین روشن می‌شود که مدعا، کمال و جامعیت اسلام در رفع نیازهای مادی و معنوی انسان و جامعه است، اما این کمال و جامعیت تنها با شمول قرآن بر آموزه‌ها، اصول و قواعد کلی به دست نمی‌آید، بلکه به یک مرجع علمی، مفسر و متولی اجرای واجد صلاحیت نیازمند است، مانند قانون اساسی کامل یک کشور که برای اداره کشور توسط آن و استخراج قوانین عادی و مطابقت آن قوانین بر قانون اساسی، به یک مرجع حقوقی خاص و دارای ضمانت اجرایی نیاز دارد.
مسؤولیت تفسیر قرآن و اجرای صحیح آن در عصر پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) توسط خداوند به خود پیامبر اسلام (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) تفویض شده بود. آن حضرت نیز با اتکا به الهام غیبی و وحی آسمانی توانست آن را به نحو موفق به سرمنزل بسپارد؛ اما با رحلت حضرت محمد (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) این نیاز رفع نمی‌شد، بلکه به مرور زمان و ظهور حوادث و مشکلات جدید، نیاز فوق بیشتر احساس می‌شد.
مقتضای کمال، جامعیت و جاودانگی دین می‌طلبد که بر این مشکل فائق آید، چرا که با عدم حل آن، محتمل بود آخرین کتاب آسمانی به آفت تحریف مبتلا و تفاسیر و قرائت‌های ناصوابی از آن ارائه می‌شود و کوشش‌ها و زحمات طاقت‌فرسای پیامبر اسلام به مدت 23 سال در معرض خطر و سقوط قرار گیرد. پس با عدم امامت، دین جهانی و جاویدان کامل نخواهد بود و آموزه‌ها و اصول مترقی و کامل اسلام ناکارآمد خواهد بود.
خوشبختانه کتاب آسمانی و پیامبر اسلام چنین مشکلی را پیش‌بینی و برای پیروزی بر آن چاره‌اندیشی کرده‌اند. تعیین جانشینی امام علی (علیه‌السلام) توسط پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) در مواضع متعدد و خود قرآن، موجب کمال حداکثری اسلام شد. به تعبیر قرآن، دین، کامل و نعمت‌الاهی به اتمام رسید و اسلام، مورد رضایت الاهی قرار گرفت. آیه ذیل نخست از پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) می‌خواهد به اعلام وحی آسمانی مبنی بر تعیین جانشین بپردازد. آیه تأکید می‌کند مسأله امامت تکمیل کننده رسالت است و در انجام آن هیچ دلهره و نگرانی از مردم به خود راه ندهد، چرا که خداوند حافظ وی خواهد بود؛
یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ. (22)
بعد از ابلاغ پیام آسمانی و تعیین حضرت علی (علیه‌السلام) به عنوان امام و جانشین از سوی پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) در میان صدها هزار مسلمان در غدیرخم در جریان بازگشت از حج، آیه زیر نازل شد و به صورت صریح تعیین امامت را مکمل و متمم کمال دین تعبیر فرمود:
الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا. (23)
در آیه اول عدم اعلام امامت با عدم ابلاغ رسالت مساوی انگاشته شده است ودر آیه اخیر، اعلام آن موجب اکمال دین و اتمام نعمت تفسیر شده است. این دو آیه، جایگاه امامت در فلسفه خاتمیت را به وضوح به تصویر می‌کشد. با رحلت پیامبر اسلام (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) وحی و نبوت آسمانی منقطع شد، اما نکته مهم و ظریف اینکه امام علی (علیه‌السلام) و یازده امام دیگر دارای مقام «ولایت» هستند که از منظر عرفا مافوق مقام نبوت است. (24)
«ولی» و «امام»، خلیفه و انسان برگزیده خداوند در زمین است که ارتباطش با عالم غیب از طریق الهام و اتصال نفس امام با حقیقت محمدیه در حد کمال است و چه بسا ارتباط غیبی آن از بیشتر پیامبران هم بیشتر باشد، چرا که برخی پیامبران از طریق رؤیا و الهام وحی دریافت می‌کردند که در اصطلاح روایی از آن به «نبی» تعبیر می‌شد که تعریف و تفاوت آن با رسول به تفصیل در بخش اول گذشت. «ولایت» به معنای عرفانی آن، گوهر و باطن نبوت است (25) که ارتباط دارنده آن با عالم غیب و الوهی و خبر دادن از آن، دایمی و غیرمنقطع است؛ به خلاف نبوت تشریعی که موقت و منقطع است. (26)
حاصل آنکه با توجه به اینکه امامان معصوم (علیه‌السلام) از دیدگاه شیعه دارای مقام ولایت و امامت و مافوق پیامبران غیر از حضرت محمد (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) هستند، بعد از رحلت آن حضرت، آنان هدایت مردم و ادامه رسالت و تبلیغ پیامبر اسلام را به عهده گرفتند و با حضور شخصیتی مانند حضرت علی (علیه‌السلام) به عنوان «ولی کامل»، بعد از رحلت پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) نیازی به نبی دیگری نبود و در حقیقت مقام ولایت آن حضرت مافوق مقام نبوت است و وجود آن حضرت و دیگر امامان، ارسال پیامبر تبلیغی را بی‌اثر کرد، چرا که خود آن امامان به نحو شایسته و در حدی که مقدورشان بود، متکفل این امر شدند. به تعبیر دیگر، سؤال از فلسفه عدم بعثت پیامبران تبلیغی و یا اینکه آیا خاتمیت دلیل بر نازایی طبیعت از انسان‌های کامل است، از غفلت و نادیده انگاشتن مقام‌های معنوی امامان معصوم نشأت می‌گیرد.
نکته دیگر اینکه مسأله امامت و ولایت تبیین کننده خاتمیت ارسال پیامبران و عدم نیاز به آن است، اما اینکه آیا شریعت کامل، نازل شده یا نه؟ دلیل امامت ناظر بدان نیست. پاسخ آن از نکات دیگر روشن شد.

5. اجتهاد و ارائه معیارهای تفسیر دین

اصل امامت، متمم و مکمل آیین مقدس اسلام است که با اتکا به آن، انسان از نبوت تبلیغی مستغنی است، لکن وجود امام معصوم به مکان و زمان خاص محدود است. آیین کامل و خاتم، آیینی است که پتانسیل کمال و استغنای آن از غیر در خود دین و احکام آن نهفته باشد. مثلاً در صورت عدم دسترسی به امام معصوم، مخاطبان وحی، به مشکلات و معضلات فردی و اجتماعی لاینحل مبتلا نشوند.
آیین مقدس اسلام برای حل این معضل، راهکارهای مختلف ارائه کرده است.
1. سادگی و قابل فهم بودن آموزه‌های دینی.
2. پویایی و انعطاف‌پذیری احکام دینی.
3. به رسمیت شناختن اجتهاد و ارائه مبانی و معیارهای تفسیر دین.
بحث سادگی آموزه‌های اسلام با تحلیل آموزه‌ها و مقایسه اسلام با سایر ادیان روشن می‌شود؛ اما مطالبی درباره پویایی و انعطاف‌پذیری احکام اسلام و در رابطه با مطابقت اسلام با مقتضیات زمان و ابتنای احکام بر مصالح و مفاسد متعلق خود، پیش‌تر بیان شد. باز گذاشتن راه اجتهاد برای صاحب‌نظران، پویایی و انعطاف‌پذیری احکام شریعت تقویت و بالندگی می‌بخشد. (27)
اسلام پیش از بازگذاشتن راه اجتهاد، نخست یک سری مبانی، اصول و مسلمات را بر مؤمنان عرضه می‌دارد. مثلاً در فقه، اصول ثابتی مانند وجوب نماز، روزه، حج، عدالت و اجتناب از باطل و ظلم، امضای قراردادهای عرفی ارائه می‌دهد و در مرحله دوم، احکام متغیر و جزئی دارد که ثبات یا تغییر حکم آن به تغییر مصالح و مفاسد متعلق آن بستگی دارد. اسلام در این مرحله به خبره دین اجازه اجتهاد و طرح نظریه کارشناسی می‌دهد و تأکید می‌کند که اجتهاد و ارائه نظریه کارشناسی باید قانون و روش‌مند باشد که مهم‌ترین آن‌ها در فقه شیعه، قرآن، سنت، اجماع و عقل است. (28)
در روایات به صفات و خصوصیات منبع اخذ تفسیر دین و ملاک پذیرفتن آن اشاره شده است که شرح آن در این مختصر نمی‌گنجد. (29)
با به رسمیت شناختن اجتهاد - که همان به دست آوردن احکام افعال مکلفین و سایر امور مربوط به انسان است - هیچ فعل یا امری یافت نمی‌شود مگر این حکم آن را بتوان از دین استخراج کرد. برای نمونه می‌توان به موضوع بیمه، تلقیح، تشریح و عقیم‌سازی اشاره کرد.
ثمره این ویژگی، فائق آمدن اسلام بر مشکلات و معضلات در هر عصر است که لازمه دین خاتم و کامل است. مثلاً شریعت اسلام با قبول قاعده الاهم فالمهم و ترجیح و تقدیم مصالح جامعه و حکومت بر فرد به رفع معضلات اجتماعی می‌پردازد، مانند طرح خیابان‌کشی و تملیک و تخریب اموال شهروندان در مسیر احداث خیابان، قیمت‌گذاری و ممنوعیت احتکار. در اینجا برای تأیید به رسمیت شناختن اجتهاد و همچنین پیشینه تاریخی آن به چند روایت اشاره می‌شود.
امام علی (علیه‌السلام) به فرماندار مکه فرمود:
أفت المستفت. (30)
امام صادق (علیه‌السلام) فرمود:
انما علینا ان نلقی الیکم الاصول و علیکم ان تتفرعوا. (31)
آن حضرت به ابان‌بن تغقلب نیز فرمود:
اجلس فی مسجد المدینة و افت الناس. (32)
حضرت در موردی دیگر، چگونگی اجتهاد و استنباط حکم فقهی یک حادثه (مسح در وضو بر روی پارچه یا زخم؟) را چنین آموزش می‌دهد:
یعرف هذا و اشباهه من کتاب‌الله عزّو جلّ: «ما جعل علیکم فی‌الدین من حرج»، المسح علیه. (33)
امام رضا (علیه‌السلام) در جواب شخصی که در منطقه خود به حضرت دسترسی ندارد، او را به یک خبره دین یعنی یونس‌بن عبدالرحمن ارجاع داد. امام صادق (علیه‌السلام) در روایتی به یک نکته و معیار کلی در تفسیر دین و فائق آمدن بر مشکلات اشاره می‌کند و آن اطلاع و آگاهی از اوضاع و حوادث زمانه است:
العالم بزمانه لایهجم علیه اللوابس. (34)
حاصل آنکه به رسمیت شناختن اجتهاد در عرصه‌های اعتقادی و فقهی در عصر خود امامان یک نوع کمک در امر تبلیغ دین به شمار می‌آید و در عصر غیبت، وجود فقها و عالمان دین مقداری از خلأ امام (علیه‌السلام) را جبران می‌کند و از اخلال به خاتمیت و جامعیت دین جلوگیری می‌کند.

6. اهتمام به عقل و نیازهای انسانی

رابطه عقل و دین از مباحث کهن فلسفی و کلامی است (35) که مطمح‌نظر کلام جدید و فلسفه دین نیز می‌باشد. ادیان آسمانی به دلیل سرچشمه گرفتن از منبع قدسی و خیّر محض، مطابق فطرت انسان خواهد بود و از این‌رو دین با عقل و نیازهای انسانی که در طبیعت انسان قرار دارد، نه تنها هیچ‌گونه اصطکاکی پیدا نمی‌کند، بلکه با آن کمال ملائمت و وفاق را خواهد داشت. آیین مقدس اسلام که علاوه بر داعیه دین، داعیه خاتمیت، کمال و جاودانگی دارد، بالطبع باید رابطه تلائم آن با عقل و نیازهای انسان در دنیا و آخرت، متقن و شفاف نمایان گردد. این نکته در قاعده معروف ملازمه عقل و الشرع ظاهر شده است.
کلما حکم به الشرع حکم به العقل و کلما حکم به العقل حکم به الشرع. (36)
بدین سان عقل خود در عرض کتاب و سنت، یکی از منابع دینی قرار گرفته و احکام آن حجت خواهد شد. با این نگاه به عقل، اسلام نه آیین خرد ستیز و گریز که خردگرا به شمار می‌آید و آموزه‌های آن اعم از ثابت متغیر از این منظور مورد تفسیر و توجیه قرار می‌گیرد.
نکته قابل ذکر اینکه مکتب امامیه از دیگر فرقه‌های کلامی بیشتر از اصل حسن و قبح عقلی جانبداری کرده است که محصول پربرکت اتصال آن به ائمه‌اطهار می‌باشد.
نکته اساسی در این مبحث، تعیین عقل و نیازهای انسانی است. مراد از عقل در اینجا معنای عام آن است که شامل عقلانیت و هر نوع تفکر و معرفت می‌شود که موجب رشد و تکامل انسان در عرصه دنیا و آخرت گردد. هر نوع فکر و اندیشه‌ای که موجب پیشرفت انسان در امور مادی یا معنوی گردد، دین آن را تأیید می‌کند؛ و بلکه به تشویق انسان در این دو عرصه می‌پردازد، به شرط آنکه یکی از آن دو نادیده انگاشته نشود و جایگاه هر دو محفوظ بماند. البته در صورت تعارض منافع دنیوی با اخروی، منافع اخروی که جاودان است، مقدم خواهد شد. خود عقل نیز بر ترجیح منافع جاودان بر منافع زودگذر و موقت حکم می‌کند.

ب. دلایل نوین

دلایل شش‌گانه ارائه شده دلایل کلامی بودند که نوعاً متکلمان پیشین و معاصر متذکر آن بودند، در اینجا به سه دلیل جدید می‌پردازیم که دو دلیل آخر به ذهن نگارنده خطور کرده است.

7. نص محوری بودن وحی اسلامی (استمرار وحی)

در ابتدا و به عنوان مقدمه، به تبیین مختصر اقسام وحی پیامبران پیشین اشاره می‌شود.

1. وحی الهامی:

یک قسم از وحی، القای یک معنا در قلب پیامبر است و پیامبر این معنا را با عبارت خود تعبیر و به میان انسان‌ها می‌آورد. این وحی غیرپیامبران را نیز در برمی‌گیرد. مثال بارز آن مادر حضرت موسی (علیه‌السلام) است. خداوند به وی الهام کرد که بچه‌اش را به دریا افکند. (37)

2. وحی رؤیایی:

در این قسم، بر پیامبر در حال خواب و عالم رؤیا وحی نازل می‌شود و پیامبر بعد از بیداری، از آن آگاه گشته و آن را به مردم ابلاغ می‌کند. مانند وحی بر حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) از طریق رؤیا مبنی بر ذبح فرزندش اسماعیل (علیه‌السلام) . (38)

3. وحی کتابی و لوحی:

قسم دیگر وحی، نزول کتاب آسمانی در قالب «نوشته»، مکتوب و لوح است. در این وحی، پیامبر از سوی خداوند وحی را در قالب لوح دریافت و آن را در اختیار مردم قرار می‌دهد. مثال بارز آن الواح حضرت موسی (علیه‌السلام) است. (39)

4. وحی شنیداری:

قسم دیگر وحی، خطابات لفظی و صوتی است. در این وحی، پیامبر الاهی از سوی مقام غیبی از طریق فرشته یا جسم مانند درخت، صدای وحی را شنیده، و آن را به مردم ابلاغ می‌کند. نکته ظریف در این وحی این است که وحی ملفوظ پیامبران پیشین موضوعیت نداشته؛ به این معنی که غرض اصلی از وحی، همان انتقال مفهوم آن به مخاطبان بوده است. اما اینکه پیامبر علاوه بر انتقال معنا و مفهوم وحی، عین عبارت و لفظ وحی را به مردم ابلاغ کند، نگارنده بر چنین الزامی دلیلی نیافته است. وجود تحدی و معارضه در قرآن و عدم آن در وحی‌های پیشین، می‌تواند مؤید و بل دلیل مدعای فوق باشد. مثال آن شنیدن صدای خداوند توسط موسی (علیه‌السلام) از طریق درخت است. (40)
وحی‌هایی که به صورت انزال کتاب آسمانی در آیات تعبیر می‌شود مشمول این قسم است. چندین آیه به صورت واضح از نزول کتاب آسمانی بر پیامبران الاهی خبر می‌دهد. (41) که مقصود از کتاب، نه کتاب خطی و ظاهری، بلکه مجموعه منظم آموزه‌‌های دینی است که در قالب لفظ و گفتار به پیامبران القا می‌شود. لذا با اینکه نزول قرآن، گفتاری و تدریجی بود، در آیات متعدد به آن «کتاب» اطلاق شده است. (42)
حاصل آنکه در وحی لفظی قسم فوق، پیامبر وحی آسمانی را شنیده و آن را به مخاطبان انتقال می‌دهد. اینکه وحی انتقال داده شده از جهت مفهومی عین وحی مسموع است، در آن تردیدی نیست، اما اینکه آیا عین لفظ شنیده شده هم هست یا نه؟ دلیلی بر آن نیست. اگر بر حسب فرض، تطابق لفظی آن را بپذیریم، به عصر خود پیامبران اختصاص داشته است؛ اما اینکه اصحاب پیامبران، آیا موفق به ضبط و حفظ عین وحی شده‌اند یا نه؟ نه تنها دلیلی بر آن نیست، بلکه قراین موجود برخلاف آن دلالت دارد، چنان که الآن مسلم شده است که انجیل دست‌نویس پیروان حضرت عیسی (علیه‌السلام) بعد از چندین سال است. (43)
دلیل دیگر بر غیرلفظی بودن کتاب‌های پیشین، عدم تحدی و معارضه آن‌ها است؛ برخلاف قرآن کریم که چون کلام الاهی است درصدد تحدی برآمده است. (44)

5. کلام الاهی:

در اقسام چهارگانه پیشین وحی، وحی پیامبران، از جهت محتوا و معنا، پیام الاهی و از جهت لفظی، گفتار خود پیامبران تلقی شده و یا لااقل دلیلی بر کلام الاهی بودن وحی پیامبران پیشین یافت نشد، علاوه آنکه منسوخیت کتاب‌های آسمانی پیشین توسط قرآن کریم، اعتبار آن‌ها را موقت و منوط به عدم ظهور اسلام می‌کرد.
قسم دیگر وحی که وحی کامل و بر انسان و نبی کامل نازل شده است، وحی است که پیامبر به صورت مستقیم یا از طریق فرشته، کلام الاهی را دریافت و آن را به عینه یعنی با حفظ الفاظ آن به مخاطبان ابلاغ می‌کند. این قسم از وحی، کلام معنوی و لفظی خداوند است. مثال بارز و یا منحصر به فرد آن، وحی قرآن کریم برای حضرت محمد (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) است که بنا بر قول مشهور، الفاظ آیات آن عین کلام الاهی است که حضرت بدون هیچ تغییر و تحولی آن را به مردم ابلاغ کرده‌اند. (45)
وحی پیامبر اسلام (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) علاوه بر کلام الاهی بودن، دارای دو خصوصیت دیگر نیز است:

الف. تأکید الاهی بر صیانت از آن:

خداوند تنها در قرآن بر ابلاغ لفظی قرآن اکتفا نکرده، بلکه تأکید فرموده است که عنایت الاهی بر حفظ و صیانت آن در مقام ابلاغ آن به مردم و بعد از آن تعلق گرفته است:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ. (46)
علاوه بر آن، خود مردم به حدی بلوغ عقلی رسیده بودند که بتوانند از عهده حفظ و صیانت کتاب آسمانی خویش برآیند؛ برخلاف مردمان پیشین که فاقد بلوغ فوق بودند.

ب. جاودانگی قرآن:

خصوصیت دیگر قرآن، عدم انحصار آن به زمانه و قشر خاص است. قرآن کتابی است که مخاطبان آن، همه مردم در زمان‌های مختلف است.
ویژگی‌های فوق موجب شده است نص و کلام آفریدگار بودن آن‌ به مخاطبان تاریخی و عصر خود منحصر نشده، بلکه هر نسل و مخاطبی خود را در مواجه با وحی و کلام آسمانی می‌بیند. گویا انسان قرن چهاردهم قمری خود را مخاطب و شنونده وحی الاهی می‌یابد و کلام آسمانی را بعد از ده‌ها قرن با همان طراوت و اصالت در عمق جان خویش شنیده و ادراک می‌کند و به تعبیری، گزاره و نصی از وحی را مشاهده می‌کند که با وی سخن می‌گوید.
با توجه به این ویژگی وحی اسلامی، به تجدید نبوت و آوردن متن وحیانی دیگر نیازی نیست؛ چرا که پیشاپیش، کامل‌ترین وحی آسمانی یعنی «قرآن کریم» با حفظ اصالت، در اختیار انسان‌های متأخر قرار داده شده است.
باری! انسان متأخر با اتکا به بلوغ عقلی و فکری خود که مرهون دین، تفکر و مرور زمان است، با مراجعه به «نص دینی» نیازهای دینی خود را از آن منبع زلال مرتفع می‌سازد، چرا که قرآن کتاب ژرفای الاهی است که بر مضامین و نکات عالی مشتمل است که با بلوغ و تکامل فکری بشریت، بهتر می‌توان از آن فیض کسب کرد.
این ویژگی‌ها یعنی کلام الاهی بودن وحی و حفظ اصالت آن در دوره‌های بعد، به وحی اسلامی اختصاص دارد. معجزه و کتاب آسمانی پیامبران پیشین از سنخ کلام الاهی نبودند و علاوه آنکه وحیی که خود پیامبران آورده بودند، ناپدید و به آفت تحریف مبتلا شدند؛ لذا هیچ داعی و توجیهی برای خاتمیت در شرایع پیش از اسلام وجود نداشت، و برعکس؛ آیین مقدس اسلام با دارا بودن ویژگی‌های منحصر به فرد خود، از جمله جامعیت و کاملیت، تکامل عقلی مخاطبان و هم‌چنین «نص محوری بودن آن»، استعداد کامل برای خاتمیت را در خود داشته و با این ویژگی‌ها، دیگر به تجدید نبوت و وحی نیازی نبود.

سه دلیل نگارنده

نگارنده با تأمل در فلسفه خاتمیت به سه دلیل دیگر دست یافته است تبیین و تقریر آن ارائه می‌شود:

8. قرآن، تجلی الاهی

در دلیل پیشین، برای توجیه خاتمیت اسلام و عدم نیاز به نبوت و نص محوری بودن آیین مقدس اسلام استناد شد که حاصل آن در دسترس بودن کلام الاهی برای انسان در هر عصری بود. لکن نگارنده با تأمل در روایات، به تقریر دیگری از عظمت قرآن دست یازیده است.
در قرآن کریم با دید عرفانی نه تنها کلام جاویدان الاهی، بلکه خود خداوند در این کتاب متجلی شده است، و با تجلی الاهی در قرآن و امکان مشاهده آن برای انسان شایسته و کامل، به ارسال پیامبر دیگری نیازی نیست. (47)
حضرت علی (علیه‌السلام) در این باره می‌فرماید:
فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُ رَأَوْهُ؛ (48)
خداوند سبحان در کتاب خود برای مردم متجلی شد، بدون آنکه آنان خدا را مشاهده کنند.
مشابه این روایت از امام صادق (علیه‌السلام) نیز نقل شده است:
لقد تجلّی الله لخلقه فی کلامه و لکنهم لا یبصرون؛ (49)
خداوند در کلامش (قرآن) برای خلق متجلی شد، بدون اینکه آنان خدا را ببینند.
البته باید اعتراف کرد که درک این معنا برای نگارنده ناممکن است و به انسان‌های کامل اختصاص دارد تا آنان پیامبروار و با استفاده از تجلی الاهی، پرتوهای آن را در اختیار دیگران قرار دهند.

9. جلوگیری از ظهور متنبئان و تحریف دین

در تاریخ ظهور و سیره پیامبران پیشین مشاهده می‌کنیم که پیام‌های آنان اولاً نتوانست در همه عالم و یا قسمت بیشتر آن گسترش پیدا کند؛ ثانیاً دین و سخنان آنان پس از مدتی کوتاه از رحلتشان به آفت تحریف و بدعت مبتلا شد. چنان که بنیادی‌ترین اصل دین یعنی مبدأ متعال توسط تحریف‌گران تحریف شده است، برخی از یهود عزیر را پسر خدا و اکثریت مسیحیان، عیسی (علیه‌السلام) را پسر خدا یا خدا توصیف می‌کنند. (50) عدم بلوغ عقلی مخاطبان و گفتاری بودن وحی بیشترپیامبران و در نتیجه عدم ثبت و ضبط آن از علل مهم تحریف شرایع پیشین بوده است که این خود مقتضی تجدید نبوت و رفع غبار تحریف از وجه ناب دین الاهی بوده است. اما آیین مقدس اسلام در این خصوصیت نیز تفاوت ویژه‌ای دارد. چرا که اولاً در عصر خود پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) ندای اسلام و جهانی بودن آن در اطراف و اکناف دور دست جهان پیچیده بود، شاهد آن دعوت و فراخوان پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) از سران کشورهای قدرتمند وقت مثل روم، ایران و حبشه به منظور پذیرفتن اسلام بود.
ثانیاً وحی اسلامی به صورت عین کلام الاهی (بنا بر رأی مشهور) یا ترجمان حضرت علمیه حق متعال (بنا بر مشرب عرفا) در قالب نص دینی و مکتوب در عصر خود پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) تحقق و تثبیت شده بود، و مردمان با بلوغ عقلی خود آن را حفظ و ثبت کردند. بدین‌سان دست تحریف‌گران در ازدیاد و نقصان این آخرین کتاب آسمانی ابتر ماند. مسلمانان نسل‌های بعد نیز دائماً خود را در برابر وحی آسمانی، مخاطب و مواجهه می‌یافتند، علاوه آنکه روایات نبوی نیز شارح آن بود.
با این خصوصیت، اسلام پتانسیل حفظ اصالت خویش را از تحریف و بدعت دارا است و دلیل آن عدم رسوخ تحریف بعد از چهارده قرن در قرآن کریم است؛ اگر اسلام خاتمیت بعثت پیامبران را اعلام نمی‌کرد؛ مجالی برای ظهور پیامبران بعدی بالتبع وجود داشت. صرف این احتمال، بستر ظهور پیامبران دروغین و به اصطلاح کلامی «متنبئی» را فراهم می‌آورد. رهاورد آن این می‌شد که کسانی با ادعای پیغمبری، مدعی کتاب آسمانی دیگری می‌شدند و قرآن کریم را - با خصوصیت منحصر به فردی که گفته شد - منسوخ اعلام می‌کردند یا به زعم خود به توجیه و تفسیر ناصواب آن می‌پرداختند، با ادعای نبوت، روایات کامل‌ترین پیامبر آسمانی - که مظهر حقیقت محمدیه بود - مورد تعرض قرار می‌گرفت. بدین‌سان کامل و جامع‌ترین دین آسمانی، مانند کتاب‌ها و شرایع پیشین، غایت ذاتی خود یعنی هدایت مردم و تأمین سعادت دنیوی و اخروی مردم را از دست می‌داد و به سرنوشت پیشین دچار می‌شد.
اما این شبهه که پیامبر حقیقی دیگری این آفت و تحریف را از رخ اسلام می‌شوید، باید گفت: اولاً چرا خداوند حکیم بستر چنین آفتی را فراهم آورد تا به ظهور نبی دیگر حاجت نیفتد؛ و ثانیاً تاریخ پیامبران پیشین نشان داده است پیامبران بعدی به هدف فوق دست نیافتند، دلیل آن اعتقاد شرک‌آمیز «تثلیث» مسیحیت است که بعد از بیست قرن همچنان ادامه دارد.
نکته سوم اینکه تجدید و تکرار پیامبران خود ازدو طریق سبب ایجاد تحریف در آموزه‌های ذاتی و عرضی دین می‌شود. یکی توسط پیامبران دروغین که توضیحش گذشت؛ دوم از طریق قرائت‌ها و تفاسیر ناسره‌ای که مفسران از سر جهل یا عناد به دین نسبت می‌دهند، تعداد پیامبران و به تبع آن آموزه‌های دینی هر چه بیشتر شود، آموزه‌های بدعت و منحرف دینی نیز رو به فزونی خواهد نهاد و این با غرض نبوت یعنی هدایت مردم ناسازگار است، لذا خط سیر نبوت می‌بایست در نکته خاص ایستا می‌ماند و بهترین ایستگاه آن، کامل‌ترین نبی و کتاب آسمانی بود که این هدف در اسلام تحقق یافت.
یکی از نکات قوت این دلیل، تبیین خاتمیت در نبوت تشریعی و تبلیغی است، با این دلیل می‌توان سرّ عدم ظهور پیامبر تبلیغی را نیز باز شناخت.

10. وحدت شرایع و جهانی‌سازی (51)

در دلیل پیشین گفته شد که ظهور پیامبران متعدد طرح آموزه‌های مختلف دینی را به همراه خود دارد. این اختلاف آموزه، سبب اختلاف مردم و انشعاب آنان به پیروان ادیان و شرایع و مذاهب مختلف می‌شود که لازمه دیگر آن، تولید یا افزایش اختلافات دینی و مذهبی و بدعت از سوی مفسران جاهل و تحریف‌گران است. این تشتت آرا در حوزه دین موجب ادعای انحصار صراط هدایت در آیین خود و تکفیر دیگران می‌شود. نتیجه مشترک آن دورافتادن مردم از شاهراه هدایت و دامن‌زدن به اختلاف دینی و به تبع آن شعله‌ور شدن اختلافات دنیوی است که به هیچ وجه مطلوب نبوت نیست. به تقریر دیگر، تعدد و اختلاف شرایع در عصر پیامبران پیشین، معلول اختلاف استعدادها و تفاسیر مخاطبان و تحریف آموزه‌های دینی بود. با ظهور آیین و پیامبر برتر و تکامل عقلی مخاطبان، انگیزه‌ای برای تکثر شرایع وجود ندارد؛ لذا باید تشتت آرای دینی در نقطه‌ای رفع و در آیین کامل و جامعی به نکته مشترکی منتهی شود تا در پرتو دین واحد و آموزه‌های مشترک وحیانی، همه مردم عقیده و ایمان ناب داشته و با یکدیگر در کمال صلح و بلکه برادری و اخوت زندگی کنند.
به دیگر سخن، مسیر تاریخ نبوت به سوی «جهانی‌شدن» است؛ جهانی که در آن اختلافات دینی و مذهبی از بین رفته و مردم با پیروی از آیین واحد و برتر با عنوان امة واحدة، در کمال صلح و آرامش و عدالت زندگی بهینه‌ای خواهند داشت. حاکمان و وارثان حقیقی زمین، انسان‌های صالح و مؤمن خواهند بود. این ایده و پیشگویی و جهانی شدن از حیث دین، حکومت و بسط عدالت مورد تأکید قرآن و روایات قرار گرفته است.
با این پیش‌فرض که مطلوب و کمال حقیقی در نبوت و آفرینش انسان، هدایت آن و انتهای همه شرایع و مکاتب به آیین کامل و برتر است، روشن می‌شود که استمرار بعثت پیامبران و ظهور مکاتب و شرایع مختلف به صورت ممتد، نه تنها به غرض فوق کمکی نمی‌کند، بلکه چنان که اشاره رفت، موجب تشتت آرای دینی و بسترسازی برای تحریف و بدعت می‌شود، و لذا خاتمیت و توقف خط سیر بعثت در آیین کامل و جامع ضروری می‌باشد، تا پیروان ادیان مختلف با جمع شدن در زیر لوای دین خاتم، زندگی دینی واحد و مشترکی را طی کنند و یا تشکیل یک دهکده جهانی و به تعبیر جدید «جهانی‌سازی» آرمان‌های انسان دینی عینیت پیدا کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن‌منظور، لسان‌العرب، ج 3، ص 61، ذیل ماده نسخ.
2. راغب، المفردات، ص 490، ذیل ماده نسخ.
3. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 19، ص 252.
4. «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ» (آل عمران، آیه 19).
5. «لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا» (مائده، آیه 48).
6. «شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا» (شوری، آیه 13)
7. ر. ک: جلال‌الدین آشتیانی، تحقیقی در دین یهود، فصل 6، ص 318.
8. ر. ک: جلال‌الدین آشتیانی، تحقیقی در دین مسیح، ص 371 به بعد.
9. تورات، پیدایش، باب 20: 12.
10. ر. ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 12، صص 239 - 225.
11. «كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلاًّ لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِیلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ» (آل‌عمران، آیه 93) «وَعَلَى الَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمْنَا كُلَّ ذِی ظُفُرٍ وَمِنَ الْبَقَرِ وَالْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُمَا إِلاَّ مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَایَا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذَلِكَ جَزَیْنَاهُم بِبَغْیِهِمْ». (انعام، 146 و نساء، آیه 160).
12. آن ادله عبارت بود از: 1. حفظ اصل دیانت و نبوت 2. اطلاع‌رسانی 3و4. ناپدیدشدن و تحریف کتاب‌های پیشین. 5. اختلاف مقتضیات و نیازها 6. رشد و تکامل بشری. در این بخش به اثبات خواهد رسید که با توجه به نزول شریعت کامل و بلوغ عقلی مخاطبان در حفظ آن و استنتاج مسایل جزئی و متغیر خود از این کتاب مقدس، به تجدید نبوت، نیاز و ضرورتی نیست.
13. ر. ک: زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ص 256؛ جلال‌الدین سیوطی، الأتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 57.
14. حجر، آیه 9.
15. نهج‌البلاغه، خطبه 176 و 133؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 89، ص 118.
16. بقره، 23؛ یونس، آیه 38؛ هود، آیه 13.
17. بقره، آیه 51؛ اعراف، آیات 153 - 148؛ طه، آیات 98 - 85.
18. نوح، آیه 26؛ هود؛ 41؛ مؤمنون، آیه 27.
19. انبیاء، آیه 68؛ صافات، آیه 97.
20. روشن است که کتاب تورات و انجیل موجود مطابق تصریح مؤرخان، دستنویس پیروان حضرت موسی و عیسی بوده و مملو از تحریفات است.
21. در شماره بعدی بیان خواهد شد که بلوغ فکری مردمان عصر حضرت محمد (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) با هدایت شخص پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه و آله‌ و سلم) و امامان (علیه‌السلام): به حد کمال خود رسید و در صورت عدم امامت معصوم در اسلام، بلوغ فکری مردم به مقصود نمی‌رسید.
22. مائده، آیه 67.
23. مائده، آیه 3.
24. ر. ک: محی‌الدین عربی، فصوص الحکم، فص عزیری، ص 135؛ مقدمه قیصری بر فصوص، ج 1، ص 127، فصل 12.
25. ر. ک: همان، ج1، ص 124.
26. «واعلم ان الولایة هی الفلک المحیط العام و لهذا لم تنقطع و لها الانباء العام و اما نبوة التشریع و الرسالة فمنقطعة» (محی‌الدین عربی، فصوص الحکم، فص عزیری، ص 134؛ فص شیثی، ص 62).
27. اجتهاد در فقه به تلاش و قوه‌ای تعریف شده است که بتوان با آن احکام شرعی را از ادله و منابع خاص استخراج کرد. (علامه حلی، معارج‌الاصول، ص 179؛ ابوالقاسم خوئی، التنقیح، ج 1، ص 20).
28. البته اهل سنت به مبنای قیاس و استحسان، مصالح مرسله و سدّ و فتح ذرایع نیز عمل می‌کنند که تبیین و توضیح آن را باید از کتب اصولی اهل سنت جست‌وجو کرد.
29. ر. ک: محدث کلینی، الکافی، کتاب فضل العلم، باب 11 و 12 و شش باب آخر.
30. اسدالغابة، ج 1، ص 197.
31. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج 1، ص 22؛ شیخ حرعاملی، وسائل الشیعه، ج 18، ص 41.
32. محمد اردبیلی، جامع الرواة، ج 1، ص 9.
33. همان، ج 1، ص 327.
34. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 68؛ ص 307؛ مجمع‌البحرین، ج 4، ص 105.
35. ر. ک: ابن‌رشد، فضل المقال فی تقریر مابین الشریعة و الحکمة من الأتصال؛ م. م. شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ج 1، ص 598.
36. ر. ک: محمدحسین اصفهانی، الفصول الغرویه، ص 316؛ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ج 2، ص 32؛ ابوالقاسم خوئی، مصباح الأصول، ج 2، ص 55.
37. قصص، آیه 7؛ طه، آیه 38.
38. صافّات، آیه 102.
39. اعراف، آیات 145، 150، 154.
40. قصص، آیه 30.
41. «انزل معهم الکتاب»، (بقره، آیه 213).
42. ر. ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 130.
43. ر. ک: ایان باربور، علم و دین، صص 131 - 130؛ پل تیلیش، پویایی ایمان، ص 103؛ فیلیسین شاله، تاریخ مختصر ادیان بزرگ، ص 411.
44. اسراء، آیه 88؛ هود، آیه 13؛ بقره، آیه 23.
45. شوری، آیه 7، یوسف، آیه 2؛ اعلی، آیه 6؛ بقره، آیه 252؛ آل‌عمران، آیه 58؛ قصص، آیه 3.
46. حجر، آیه 9.
47. استاد جوادی آملی با اشاره به آیه «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا... » (حشر، آیه 21) می‌‌فرماید علّت عدم تحمل کوه قرآن را، تجلی الاهی در قرآن است. (برای توضیح بیشتر ر. ک: تفسیر موضوعی، ج 1، صص 24 و 69).
48. نهج‌البلاغه، خطبه 147.
49. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 89، ص 107.
50. این خود بحث آسیب‌شناسی مستقلی می‌طلبد.
51. جهان‌سازی در این بحث و نظریه بیشتر روی غلبه و حاکمیت آیین مقدس اسلام بر مکاتب و ادیان دیگر و حاکمیت مؤمنان صالح بر زمین متمرکز است که با ظهور حضرت مهدی (عجل‌الله‌تعالی فرجه‌الشریف) یک حکومت جهانی با آرمان‌های الاهی تشکیل خواهد شد. نظریه فوق با نظریه مشابه خود که در دهه‌های اخیر تحت عنوان «G lobalization» (گلوبالیزیشن) در غرب مطرح شده است تفاوت‌هایی دارد. این نظریه بیشتر از وحدت و یکپارچگی برنامه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی یک مدل و دولت و حاکمیت آن بر سایر ملت‌ها سخن می‌گوید که بعد از فروپاشی حکومت شوروی، آمریکا نظریه «نظم نوین جهانی» را مطرح کرد. برای توضیح بیشتر ر. ک: فرهنگ رجایی، پدیده جهانی‌شدن، ص 21؛ مارتین، هانس و پیترو هارالد شومن، دام جهانی شدن؛ مجله اندیشه حوزه، شماره 40 و 41؛ مجله کتاب نقد، شماره‌های 24 و 25.

منبع مقاله :
قدردان قراملکی، محمدحسن؛ (1394)، پاسخ به شبهات کلامی (دفتر دوم: دین و نبوت)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ پنجم