پيمانها و معاهدات در نهج‏البلاغه

نويسنده: كاظم رهبر
فانه ليس من فرائض الله شي‏ء الناس اشد عليه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم من تعظيم الوفاء بالعهود و قد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب القدر . (1)
هيچ يك از واجبات الهى نيست، كه مردم با همه اختلاف‏نظرهايى كه دارند، بر آن متفق باشند، مانند وفاى به عهد و مشركان نيز، در ميان خودشان، جداى از مسلمين، آنرا محترم مى‏شمردند، زيرا عواقب پيمان‏شكنى را ديده بودند .
در قاموس اخلاق و حقوق مجتمع بشرى، و نيز كتب آسمانى، معاهدات و مواثيق‏ ، قراردادها و پيمانها جايگاه ويژه‏اى دارد . افراد هيچ ملتى با هر نوع بينشى، حتى بينش‏هاى مادى‏گرايى و افكار جاهلى، حسب فطرت خدايى، نمى‏توانند منكر شوند كه وفاى به عهد، و پاى‏بند پيمان‏ها بودن از خصال جوانمردان و انسانهاى آزاده‏اى است كه فطرتشان به مسخ نهايى كشيده نشده، همان‏گونه كه نقض قراردادها، پيمان‏شكنى‏ها و عمل برخلاف مواثيق و التزامات، در زمره خوى‏هاى زشت و صفات نامحمود تلقى مى‏گردد .
در كليت‏بحث جاى تاملى نيست، آنچه نياز به بررسى و تحقيق و تعمق دارد، بيان ابعاد مسئله و حدود و شرائط و ضوابط آن است . در اين مقاله برآنيم تا اين ابعاد و حدود را مطرح نموده، و در هر بخش با استناد به گفتار آن حضرت در نهج‏البلاغه، به تشريح و توضيح مطلب بپردازيم .
بطور كلى در يك تقسيم‏بندى اوليه مى‏توان عهد و پيمان‏ها را بدينگونه برشمرد:
1 - عهد و پيمان انسان با خدا
2 - عهد و پيمان پيامبر و امام و رهبران حقيقى و زمامداران قانونى .
3 - عهد و پيمان در اجتماع (اعم از مسلمان و غيرمسلمان) .
قبل از ورود به بحث مناسب است، واژه‏هاى عهد و ميثاق و مفهوم لغوى آن دو را بيان كنيم، چه، اين خود در فهم اصل مطلب بى‏تاثير نخواهد بود .
عهد فلان وعده: حفظه و وفاه .
عهد الشى‏ء: حفظه و رعاه .
عاهده: حالفه و عاقده .
تعاهد القوم: تخالفو و تعاقدوا . (2)
خلاصه آنكه عهد به معناى وفاى به وعده، سفارش نمودن، و شرط كردن و حفظ و رعايت‏شروط و التزامات آمده است .
تعهد و معاهده‏ به معنى سوگند و عقد قرارداد، و مراقبت‏بر وفا و عمل و تحفظ و تفقد و تجديد عهد آمده است .
وثق الشى‏ء: ثبت و قوى، و كان محكما .
وثق بفلان: ائتمنه .
وثق‏الامر: احكمه .
وثق‏القوم: تعاهدوا .
الميثاق: العهد .
وثاقت‏بمعنى: ثبات، قوت، و استحكام است . و وثوق بمعنى: اطمينان و اعتماد و امين دانستن ديگرى، و محكم كردن و استوار نمودن چيزى است .
تواثق: اين است كه جمعى با يكديگر هم پيمان شوند، و ميثاق: بمعنى عهد و پيمان است .
با توجه به معناى فوق، موارد استعمال كلمه عهد و ميثاق، مشخص مى‏گردد، و در هر مورد مفهوم خاطر ملحوظ مى‏شود . مثلا در عهد خدا با بندگان عنايتى است، و در ميثاق مردم با مردم عنايتى ديگر .
گرچه محور اصلى ما در اين بحث، معاهدات اجتماعى و بيان و تشريح ابعاد آن است، ولى جهت استطراد و جامعيت‏بحث، و نيز اهميت ويژه‏اى كه عهد و پيمان الهى در نظام جامعه اسلامى دارد، نخست آن را مطرح مى‏سازيم .
1 - عهد و پيمان انسان با خدا
و اصطفى سبحانه من ولده انبياء اخذ على الوحي ميثاقهم و على تبليغ الرسالة امانتهم لما بدل اكثر خلقه عهد الله اليهم فجهلوا حقه و اتخذوا الانداد معه و اجتالتهم الشياطين عن معرفته و اقتطعتهم عن عبادته فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبياءه ليستادوهم ميثاق فطرته و يذكروهم منسي نعمته و يحتجوا عليهم بالتبليغ و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات المقدرة‏ . (3)
خداوند سبحان از فرزندان آدم، پيامبرانى را برگزيد، و از آنان تعهد گرفت كه بر وحى او پايدار بوده، و در تبليغ رسالتش بكوشند . و اين در حالى بود كه اكثر خلق، عهد الهى را شكسته، و حق او را نشناخته و براى او شريكان تراشيده بودند، و شياطين سد راه معرفت آنها از خدا شده، و از بندگى وى جداشان ساخته بودند . آنگاه خداوند براى آنان رسولانش را مبعوث نمود، و پيامبرانش را يكى پس از ديگرى فرستاد تا از مردم بخواهند به ميثاق فطرت خويش پايبند بوده، و نعمت‏هاى فراموش شده وى را ياد كنند و با تبليغ رسالت‏حجت را تمام نموده، و خزائن انديشه‏ها را به جوشش آورند . و آيات نهانى را بديشان بنمايانند .
براساس اين بخش از سخن اعجازگونه امام، خداوند را بر بندگان خويش عهد و ميثاقى است كه از اعماق فطرت و عقل و وجدان آدمى مى‏جوشد، قبل از آنكه پيامبران مبعوث شوند، و مردم را به خداپرستى و تسليم و عبوديت فراخوانند .
اين عهد و پيمان از توحيد تا معاد، و از تعبد و تسليم تا اخلاق و عمل و از احكام فردى تا مقررات اجتماعى و خلاصه دين را با تمام محتوايش، شامل مى‏گردد . پيامبران خدا آمدند، تا انسان را به اين فطرت توجه داده، و آنچه در درون آنان بالقوه نهفته است، استخراج نمايند و به صحنه ظهور و فعليت‏برسانند . اما چه بايد كرد؟ انسان عنصرى است پيچيده، و جامع اضداد! از خصلتهاى او فراموشى، غفلت و غرور است و حجاب‏ها و عائقها، شيطان‏ها و هواها، او را از يكسو كشند . و مى‏برند و جذبه الهى و ميعادگاه ملكوت، و عهد اولين، و روزگار وصل، از سوئى ديگر . در نوسان اين دو جاذبه كه ويژه انسان است، ارزش‏ها مشخص مى‏شود و سرنوشت‏ها تعيين مى‏گردد، انتخابگر نيز خود انسان است تا ديگرى، حتى پيامبران تذكر و هشدار مى‏دهند، مذكرانه و منذر، نه مسيطر و جبار، كه در آن صورت تكليف باطل بود و رسالت مفهومى نداشت .
آرى اگر انسانها بخواهند در راه درست گام بردارند بايد اين عهد و پيمان را كه در آغاز خلقت‏بگونه‏اى فطرى با خدا بسته‏اند بياد آورند و بياد آوردن آن نيز تنها آن است كه فطرت را به رنگ و بوى دنيا آغشته نسازند .
2 - پيمان با رهبران الهى
از آنجا كه پيامبران خدا، خليفه و نمايندگان او در زمين‏اند، ميثاق با خدا ميثاق با آنان و بيعت‏با ايشان بيعت‏با خداوند است:
ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله يد الله فوق ايديهم‏ .
گفتار گذشته على (ع) را مى‏توان اشاره به اين معنى گرفت .
بديهى است، مسئله رهبرى انسانها با رفتن پيامبران خاتمه نمى‏پذيرد، چه، از آن رو كه عهد انسان با خدا عهدى نيست كه به مكان و زمانى خاص محدود باشد، بنابراين وجود رهبران صادق و صالح و الهى، جهت تحكيم اين عهد و ميثاق، اصلى مسلم و غيرقابل انكار است .
على (ع) كه خود بارزترين چهره امامت و رهبرى پس از رسول الله است در بيان اين مسئوليت، و عهد و ميثاق الهى با رهبران دينى، چنين فرمايد:
اما و الذي فلق الحبة و برا النسمة لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء الا يقاروا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت‏حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها و لالفيتم دنياكم هذه ازهد عندي من عفطة عنز . (4)
سوگند به خداوندى كه شكافنده دانه و آفريننده جانها است، اگر نبود شرائط حاضر و اتمام حجت‏با وجود ياران، و آنچه خداوند از عالمان پيمان گرفته، كه پرخورى ظالم و گرسنگى مظلوم را تحمل نكنند، مهار خلافت را رها ساخته و جام روزهاى اولين را بدو مى‏دادم و خود مى‏دانيد كه دنياى شما نزد من از قطرات آب بينى يك بز بى‏ارزش‏تر است .
امام در اين سخن، تاكيد بر عهد و ميثاقى دارد كه خداوند با عالمان نموده و آنان را مكلف ساخته كه شاهد تبعيض و بى‏عدالتى و شكم‏خوارگى ستمگران و گرسنگى و فقر محرومان ستم كشيده نباشند . واژه علما كه در گفتار امام بعنوان عهده‏دار اين مسئوليت آمده، مطلق است و شامل كليه كسانى است كه بار علم را بر دوش مى‏كشند و از اسلام و سرنوشت مسلمين شناخت و آگاهى دارند .
در صدر اين جماعت‏بعد از پيامبر، امير مؤمنان على (ع) قرار دارد، كه نه تنها بعنوان يك عالم، بلكه بعنوان يك امام مفترض الطاعه هم پيمان خدا است و ميثاق الهى را ارج مى‏نهد .
تعهد عالمان
امام در خطبه‏اى ديگر در نكوهش ياران خود كه با داشتن منزلت اجتماعى و عنوان صحابى، به ميثاق الهى پشت پا زده، عهد و پيمان خدا شكسته و فرياد نمى‏كنند چنين مى‏فرمايد:
و قد بلغتم من كرامة الله تعالى لكم منزلة تكرم بها اماؤكم و توصل بها جيرانكم و يعظمكم من لا فضل لكم عليه و لا يد لكم عنده و يهابكم من لا يخاف لكم سطوة و لا لكم عليه امرة و قد ترون عهود الله منقوضة فلا تغضبون و انتم لنقض ذمم آبائكم تانفون و كانت امور الله عليكم ترد و عنكم تصدر و اليكم ترجع فمكنتم الظلمة من منزلتكم و القيتم اليهم ازمتكم و اسلمتم امور الله في ايديهم يعملون بالشبهات و يسيرون في الشهوات و ايم الله لو فرقوكم تحت كل كوكب لجمعكم الله لشر يوم لهم‏ . (5)
شماها در سايه كرامت الهى به منزلتى رسيده‏ايد كه حتى كنيزانتان بدان جهت مورد احترامند! و همسايگانتان مورد توجه، و كسانى شما را احترام مى‏كنند كه نه شما را بر آنان فضيلتى است و نه دست كرمتان بسوى آنها است و كسانى از شما پروا مى‏كنند كه نه از قدرت شما هراسى دارند، ونه شما را بر آنان فرمانروائى است . مشاهده مى‏كنيد كه پيمان‏هاى الهى شكسته مى‏شود و خشمگين نمى‏گرديد در حالى كه براى حرمت پدرانتان بدحال مى‏شويد . حال آنكه امور خدا بشما بازگشت داده شده و از شما صادر گشته و به شما ارجاع مى‏شود، و اين شمائيد كه ستمكاران را بر جايگاه و منزلت‏خود مسلط كرده، و زمام امورتان را بدستشان سپرده و امور الهى را بدست اينان تسليم كرده تا به نامشروع عمل كنند و در شهوات غوطه‏ور شوند . بخدا سوگند اگر شما را در زير هر ستاره‏اى پراكنده سازند، خدا براى برترين روز آنها جمع‏تان خواهد كرد .
امام در اين بخش از سخنان سرنوشت‏ساز خويش به چند نكته بسيار مهم توجه مى‏دهد:
الف - اعتبار و حيثيت عالمان دين نه بخاطر شخصيت فردى و قدرت و سطوت آنها است، بلكه بحساب خدا و دين است كه نه تنها خودشان مورد احترامند و همه از آنان حساب مى‏برند، بلكه همسايگان و كنيزان آنها بدانجهت مورد توجه‏اند، اين شخصيت و اعتبار، حق شخصيتى آنها و يا ميراث پدرانشان نيست كه بر سر آنها به سوداگرى بنشينند و به هر كس و در هر راهى‏كه خواستند آن را بفروشند و خرج كنند . اين شخصيت و اعتبار در ايمان مردم و مجاهدات هزاران ساله رسولان و امامان و شهيدان ريشه و پايه دارد و لذا غرامت آن سنگين است و مسئوليت آن بسيار . عالم دينى، سمبل اين شخصيت دينى است، او به خودش متعلق نيست و به جامعه و خدا و امت و فرد فرد فداكاران مكتب تعلق دارد . او بايد بداند اگر باين پايگاه و اعتبار و پشتوانه پشت پا بزند بزرگترين كيفر و مجازات در انتظار او است .
ب - رهبران دين با تكيه بر پشتوانه مذكور، محور قانونى احكام اجتماعى، و مرجع دين مردم بوده و رتق و فتق امور مسلمين را در دست دارند، و اين چيزى است كه خدا و پيامبر مقرر داشته‏اند و لذا آنها موظفند از حوزه مسئوليت‏خود حمايت كنند، متعهدند پاسدار احكام و حدود الهى باشند، مكلفند حدود و ثغور بلاد اسلامى را حفظ نمايند، بدعتها را تحمل نكنند و با دشمنان خدا و خلق به مخالفت و جهاد برخيزند، بار امانت مواثيق و معاهدات الهى بر ذمه آنان سنگينى مى‏كند، حال اگر عالمان دين، از انجام وظايف محوله شانه خالى كنند، و كار بندگان رنجديده خدا را به جنايتكاران بسپارند و دين را ملعبه دست پليد آنان سازند، و تنها از عنوان دين شخصيت و اعتبار خود و فاميل خود را پاس دارند، كدام خيانتى بالاتر از آن خواهد بود، و چه نقض عهدى از اين زشت‏تر؟ نقض عهدى كه از يكسو با خدا طرفيت دارد و از سوى ديگر با مردم، زيرا در حقيقت زيان اين پيمان‏شكنى به جامعه برگشت نموده، و دود آن بچشم مردم مى‏رود .
3 - عهد و ميثاق در اجتماع
تا اينجا عهد و ميثاق را در رابطه با خداوند و رهبران دينى مطالعه كرديم، و اين بخشى از بحث‏بود . عهد و ميثاق در زمينه روابط اجتماعى شامل ابعاد زير است:
معاهدات حكومت اسلامى با مردم، معاهدات مسلمين با يكديگر، معاهدات مسلمين با غيرمسلمين .
در زمينه روابط دولت و ملت در نظام اسلامى، معاهدات متقابل، نقش حياتى و تعيين كننده در سرنوشت جامعه دارد .
از يكسو بر امام، رهبر، و دولت اسلامى است تعهداتى را كه در پيشگاه ملت‏بعهده گرفته بانجام رسانده، و در پاسدارى ارزشهاى معنوى، و حمايت از جان و مال و عرض و شرف مسلمين با تمام توان بكوشد، و بفرموده على (ع) براى ملت همانند پدرى مهربان باشد و از سوى ديگر بر ملت است كه بر بيعت‏خويش با امام و رهبر وفادار بوده و در خدمت‏به دولت صالح اسلامى، لحظه‏اى دريغ نكنند . در نظامى كه دولت و ملت‏براى يك آرمان و هدف زنده‏اند و تلاش مى‏نمايند رابطه حسن تفاهم به آسانى قابل توجيه مى‏باشد و اين در حالى است كه در نظامهاى ناصالح و ستم‏پيشه تصور اين تفاهم و ارتباط نامفهوم است .
اكنون به آنچه در سخنان امام على ابن ابيطالب (ع) در اين بخش آمده مى‏نگريم، امام در بيان هدف از امارت خويش چنين فرموده است:
اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منا منافسة في سلطان و لا التماس شي‏ء من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك فيامن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك‏ . (6)
بار خدايا! تو خود مى‏دانى كه حركت ما نه از پى سلطه‏جويى، و دنياطلبى است، بلكه مى‏خواهيم آثار دينت را احيا كرده و در زمين تو صلاح را مستقر كنيم، تا بندگان رنج ديده تو در امان باشند و حدود تعطيل گشته تو اقامه گردد .
با چنين تعهدى است كه امام خلافت را مى‏پذيرد، و براى تحقق چنين آرمانى به صحنه حكومت گام مى‏نهد . و در عمل نشان مى‏دهد كه بر تعهد خويش پايدار و تا آخرين لحظات حيات بر آن استوار بوده و شهادت او مهر و امضاى چنين عهدنامه است!
و اينست تفاوتى كه ميان مرد خدا و بنده هوى وجود دارد، مرد خدا را رضاى خدا و مصلحت‏خلق، به پيش مى‏برد، در حالى كه براى بنده هوى، آنچه مفهوم ندارد رضاى خدا و صلاح بندگان او است و مكر و دغل و فريب، عهدشكنى و نامردمى، و جنايتكارى طبيعت ثانويه او .
و الله ما معاوية بادهى مني و لكنه يغدر و يفجر و لو لا كراهية الغدر لكنت من ادهى الناس و لكن كل غدرة فجرة و كل فجرة كفرة و لكل غادر لواء يعرف به يوم القيامة و الله ما استغفل بالمكيدة و لا استغمز بالشديدة‏ . (7)
بخدا سوگند كه معاويه، هوشيارتر از من نيست، ولى او مكار و بزهكار است، و اگر نفرت از حيله و نيرنگ بازى نبود، من از هوشيارترين مردم بودم، و لكن هر نيرنگ گناه است و هر گناه كفر و هر نيرنگ باز در قيامت‏با پرچم مخصوص، به تبهكارى شناخته مى‏شود، بخدا من فريب نخورده‏ام و در ناملايمات احساس ضعف نمى‏كنم .
پيمان‏شكنى در برابر خدا و مردم به آل ابوسفيان منحصر نبود، بسيار كسانى بودند كه پيمان و عهد خويش زير پا نهاده و با غدر و مكر با سرنوشت‏خود و جامعه و مردمشان بازى كردند .
در دوران كوتاه خلافت على (ع) ناكثين، قاسطين و مارقين‏ گروه‏هايى بودند كه با تمام شناختى كه از حق و شخصيت والاى امام داشتند، تنها و تنها بدليل هوى‏پرستى‏ها، كينه‏ها، حسادتها، نژادپرستى و گروه‏گرائى، بيعت و ميثاق موكد خويش را كه با امام بسته بودند، با كمال صراحت و فضاحت زير پا نهاده و نقض عهد نمودند و در برابر جبهه حق جبهه‏بندى كردند، و خونهاى مسلمين را پايمال ساختند .
همانگونه كه گفته شد، رابطه امام با امت، براساس حسن تفاهم متقابل و تعهد و ميثاق از دو طرف، استوار است، امام در قبال مردم تعهداتى دارد، و مردم در قبال امام تعهداتى .
در موارد بسيارى از نهج‏البلاغه، حقوق و تعهدات ياد شده، مطرح گشته كه خود بحثى است مستقل . امام بزرگترين حقوق اجتماعى را كه طبعا با تعهدات توام است‏حق دولت و ملت مى‏داند . او در بخشى از خطبه‏اى طولانى كه در صفين ايراد نموده باين حقوق اشاره فرموده است كه قسمتى از آن چنين است:
. . و اعظم ما افترض - سبحانه من تلك الحقوق حق الوالي، على الرعية و حق الرعية على الوالي فريضة فرضها الله - سبحانه - لكل على كل فجعلها نظاما لالفتهم و عزا لدينهم‏ . (8)
بزرگترين تكليفى كه خداوند سبحان در باب حقوق مقرر نموده، حق زمامدار بر ملت، و حق ملت‏بر زمامدار است، اين حقوق متقابل اساس نظام اجتماعى و رابطه دولت و ملت و سبب عزت و عظمت دين آنها است .
سپس به توضيح بيشتر مطلب و تفصيل آن مى‏پردازد كه از تفصيل آن مى‏گذريم .
آرى بايد به اين نكته توجه داشت كه هميشه و در همه حال بزرگترين مشكل براى بشريت‏يكى از دو چيز بوده، يا نداشتن رهبرى صالح، و يا نبودن روح وفا و ثبات و اطاعت از سوى مردم; و در روزگار على (ع) و سرنوشت امت اسلام، مشكل دوم مطرح بود .
نقش معاهدات و قراردادهاى اجتماعى در يك ملت، اصلى انكارناپذير است، تعهداتى كه طبق اصول و ضوابطى آحاد يك ملت آن را پذيرفته و روابط اجتماعى را بر آن استوار مى‏سازند . طبعا هر جامعه‏اى
طبق فرهنگ و سنت موجود، ضوابط و حدودى دارد، كه تعهدات بر محور آن انجام مى‏گردد .
در اسلام نيز معاهدات اجتماعى دامنه گسترده‏اى دارد، كه خود جاى بحثى مستقل دارد، تنها در اين مناسبت‏بخشى از آنچه را كه در گفتار على (ع) در زمينه اين معاهدات آمده مى‏آوريم .
معاهدات اجتماعى در اين بخش دو بعد دارد: يكى تعهدات مسلمين در برابر يكديگر و ديگرى تعهدات مسلمين با ديگران .
در بعد اول به اجمال بايد گفت از آنجا كه جامعه اسلامى براساس اخوت عميق ايمانى پى‏ريزى شده، و براى هر فرد و قشر و طبقه‏اى، حدود و حقوق و وظائفى مشخص گرديده و بر ذمه هر يك نهاده شده است انجام اين تعهدات، و تكاليف از اهم مسائل اجتماعى اسلام است .
در اين زمينه على عليه‏السلام، خطاب به مردم چنين مى‏فرمايد:
ايها الناس ان الوفاء توام الصدق و لا اعلم جنة اوقى منه و ما يغدر من علم كيف المرجع و لقد اصبحنا في زمان قد اتخذ اكثر اهله الغدر كيسا و نسبهم اهل الجهل فيه الى حسن الحيلة‏ . (9)
هان اى مردم! وفا توام با صداقت است، من پوششى را مطمئن‏تر از آن نمى‏دانم، و كسى كه بداند بازگشت او به كجا است، پيمان‏شكنى نمى‏كند . ما در زمانى بسر مى‏بريم كه بيشتر مردم، نيرنگ و مكر را ناشى از هوشيارى و زيركى مى‏دانند!
و هم آن حضرت در نامه‏اى كه ميان ربيعه و اهل يمن، نوشته چنين ياد مى‏كند:
لا ينقضون عهدهم لمعتبة عاتب و لا لغضب غاضب و لا لاستذلال قوم قوما و لا لمسبة قوم قوما على ذلك شاهدهم و غائبهم و سفيههم و عالمهم و حليمهم و جاهلهم ثم ان عليهم بذلك عهد الله و ميثاقه ان عهد الله كان مسئولا . (10)
عهد خويش بموجب غيظ و غضب اشخاص و يا تحقير و توهين و يا دشنام و اهانت، نمى‏شكنند . بر اين عهد، حاضر و غائب و نادان و دانا و بردبار و جاهل‏شان، ملتزم‏اند، و عهد و ميثاق الهى نيز بر دوش آنها است همانا عهد با خدا مورد سئوال و مواخذه است .
و در يكى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه در اين باب چنين مى‏خوانيم:
الفرائض الفرائض! ادوها الى الله تؤدكم الى الجنة . ان الله حرم حراما غير مجهول و احل حلالا غير مدخول، و فضل حرمة المسلم على الحرم كلها، و شد بالاخلاص و التوحيد حقوق المسلمين في معاقدها، فالمسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده‏ الا بالحق و لا يحل اذى المسلم‏ . (11)
واجبات را واجبات را! براى خدا آنها را انجام دهيد . تا شما را به بهشت وارد سازد، همانا خداوند امورى را حرام كرده كه پوشيده نيست، و چيزهايى را حلال نموده، كه نامشخص نيست و حرمت مسلمان را بر ديگر حرمتها برترى بخشيده، و حقوق مسلمين را به اخلاص و توحيد لازم و استوار نموده، پس مسلمان كسى است كه ديگر مسلمانان از زبان و دستش در امان باشند و ايذاى مسلم جايز نيست، مگر در جايى كه (بحكم شرع) لازم گردد .
همانگونه كه ملاحظه مى‏كنيم وفاى به تعهدات و پيمانها در جامعه اسلامى يك اصل اصيل اخلاقى و لازمه صداقت و ايمان و اخلاص و زرهى براى پاسدارى حقوق جامعه و افراد آن تلقى شده، و همه افرادى كه طرف پيمان‏اند، اعم از جاهل و عالم و حاضر و غايب بدان ملتزم‏اند، و هيچ عاملى همچون خشم و غضب و كينه و انتقام نبايد بر تعهدات خدشه وارد سازد، و خلاصه حصار مطمئن يك جامعه اسلامى عمل به تعهدات و پيمانها است و حقيقت مسلمانى در حفظ حرمت و حقوق همنوعان مسلمان است .
د - معاهدات مسلمين با ديگران (قراردادهاى بين‏المللى)
مسئله مهم ديگر بحث پيمانهاى مسلمين با غيرمسلمين است‏براى اين مسئله در قرآن و روايات و كتب فقهى و حقوقى اسلامى تحت عنوان احكام اهل ذمه، ضوابط و حدودى مشخص شده و به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است .
در سخنان على (ع) نيز در اين زمينه به رهنمودهاى بسيار ارزنده و آموزنده‏اى برخورد مى‏كنيم . از آن جمله است، آنچه در خطبه جهان بيان فرمود آنگاه كه شنيد لشكر تجاوزگر طاغى زمان، معاويه، به شهر انبار هجوم برده و ضمن ارتكاب جنايات و قتل و غارتگرى، به خانه‏هاى مردم ريخته و زيور از بدن زنان مسلمان و غيرمسلمان تحت ذمه مى‏ربوده‏اند . متن سخن امام چنين است:
و لقد بلغني ان الرجل منهم كان يدخل على المراة المسلمة، و الاخرى المعاهدة فينتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعثها ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام، ثم انصرفوا وافرين ما نال رجلا منهم كلم، و لا اريق لهم دم فلو ان امرا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما، بل كان به عندي جديرا . (12)
به من خبر رسيده كه نامردان سپاه معاويه، بر زنان مسلمان و زنان غيرمسلمان تحت ذمه وارد مى‏شده و خلخال و دست‏بند و گردن‏بند و گوشواره از او مى‏كنده‏اند و آنان بجز با لابه و التماس نمى‏توانستند جلوى وحشيگرى آنان را بگيرند، و آن غارتگران با دست پر برگشته‏اند نه زخمى خورده‏اند، و نه خونى از آنان ريخته است . براستى كه اگر مسلمانى از اين پس از غصه بميرد بر او ملامتى نيست، بلكه سزاوار اين است .
ملاحظه مى‏كنيم كه معاهدات اجتماعى در اسلام ميان مسلمين و غيرمسلمين چه اندازه اهميت دارد، كه امام در اظهار تالم و تاسف خود از جنايات امويان بر مسلمانان بى‏پناه همان اندازه از تضييع حقوق افراد ذمى متالم است كه افراد مسلمان، و اين در تاريخ بشر و مكتبها و نظامهاى حقوقى انسانها بى‏سابقه است .
در نظام حقوقى اسلام، مردان و زنان اهل كتاب كه به شرائط ذمه عمل كنند نه تنها حفظ جان و مال و عرض و امنيت‏شان بر عهده دولت اسلامى است، بلكه آنها مى‏توانند، به دين خود پاى‏بند باشند و به معبدهاى خود بروند، و در ميان خود، قوانين و مقررات مورد قبول كتاب مورد نظرشان را بكار بندند، مشروط به آنكه عليه نظام اسلامى حركت و توطئه‏اى نداشته باشند، كه اين شرائط و حدود در كتب فقهيه به تفصيل بيان شده است، و اينك فرازى ديگر از گفتار امام در همين زمينه . امام در سخنى ديگر به اين نكته توجه مى‏دهد كه رعايت‏شرائط ذمه از سوى اهل كتاب بطور جدى بدانگونه بايد مورد توجه قرار گيرد، كه امكانات و تداركات بوسيله آنان بدست دشمنان اسلام داده نشود كه آنرا عليه مسلمين بكار گيرند، و اين نكته نه تنها در خصوص اهل كتاب و اهل ذمه، بلكه در حق افراد مسلمان نيز صدق مى‏كند، بدين معنى كه اگر از سوى مسلمانى و يا معاهدى، با دشمنان اسلام همكارى شود، و مثلا اسلحه يا وسائل ديگر جنگى، براى آنان ارسال گردد، بر دولت اسلامى است، چيزهايى را كه وسيله كمك‏رسانى به دشمن است از آنان بگيرد و مصادره نمايد، و زمينه توطئه را منتفى سازد .
امام در اين خصوص، ضمن دستورالعملى كه براى مسئولان اخذ ماليات مى‏دهد، چنين مى‏نگارد:
و لا تمسن مال احد من الناس مصل و لا معاهد الا ان تجدوا فرسا او سلاحا يعدى به على اهل الاسلام فانه لا ينبغي للمسلم ان يدع ذلك في ايدي اعداء الاسلام فيكون شوكة عليه‏ . (13)
به مال هيچ‏كس اعم از مسلمان و يا كفار ذمى، دست نزنيد، مگر آنكه ببينيد اسبى يا اسلحه‏اى را كه در راه تجاوز بر مسلمين بكار گرفته مى‏شود، كه در چنين صورت براى يك مسلمان جايز نيست آن را در دست دشمنان اسلام باقى بگذارد، تا وسيله‏اى شود براى دشمن كه بر مسلمانان چيره شود .
آخرين بخش اين مقاله، نقل و بيان سخن امام درباره صلح و معاهده با دشمن است، امام در عهدنامه خود، به مالك اشتر نخعى‏ چنين مى‏نويسد:
و لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك و لله فيه رضا، فان في الصلح دعة لجنودك و راحة من همومك و امنا لبلادك و لكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه، فان العدو ربما قارب ليتغفل فخذ بالحزم، و اتهم في ذلك حسن الظن . (14)
آن صلح را كه دشمن به تو پيشنهاد مى‏كند، اگر مورد رضاى خدا باشد رد مكن، زيرا در صلح راحت‏براى سپاه و آرامش براى تو و امنيت‏براى كشور است، ولى جدا برحذر باش از دشمن بعد از صلح نمودنش، زيرا دشمن بسيارى اوقات براى غافلگيركردن نزديك مى‏شود، بنابراين دورانديش باش و خوش‏بينى را متهم كن .
همانگونه كه ملاحظه مى‏كنيم در گفتار امام نكته‏هايى بسيار ظريف است .
1 - صلح از سوى دشمن پيشنهاد مى‏شود، نه از سوى مسلمين (در مواقع جنگ) .
2 - صلح بايد مورد رضاى خدا باشد و به دين و مسلمين زيان نرساند .
3 - صلح با شرائط مذكور، آرامشى براى دولت و سپاه و ملت است .
4 - پس از مصالحه بايد شديدا مراقب حركات دشمن بود، كه هر لحظه امكان توطئه و حمله مجدد وجود دارد .
5 - از ساده‏انديشى و حسن‏ظن كه اغلب، شيوه افراد صالح و بى‏غل و غش است، بايد برحذر بود كه موجب ضرر و غرامت جبران‏ناپذير، براى جبهه حق خواهد بود . مؤمن بايد با كياست و هوشيارى و حدت نظر و سياست الهى و بينش ايمانى، دشمن را زير نظر داشته باشد، و هرگز فريب نخورد، زيرا دشمن هزاران دام ابليسى و افسون جادوئى دارد، اما بينش ايمانى است كه مى‏تواند همه تار و پودهاى ساحران فرعونى را در هم پيچد .
و ان عقدت بينك و بين عدوك عقدة او البسته منك ذمة فحط عهدك بالوفاء و ارع ذمتك بالامانة و اجعل نفسك جنة دون ما اعطيت فانه ليس من فرائض الله شي‏ء الناس اشد عليه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم من تعظيم الوفاء بالعهود و قد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر فلا تغدرن بذمتك و لا تخيسن بعهدك و لا تختلن عدوك، فانه لا يجترئ على الله الا جاهل شقي و قد جعل الله عهده و ذمته امنا افضاه بين العباد برحمته و حريما يسكنون الى منعته و يستفيضون الى جواره، فلا ادغال و لا مدالسة و لا خداع فيه‏ .
و اگر با دشمن پيمانى بستى بدان وفا كن و با رعايت امانت‏به تعهد خويش پاى‏بند باش، و با دل و جان در انجام آن بكوش، چه، هيچ يك از واجبات الهى نيست كه مردم با همه اختلاف‏نظرهايى كه دارند، بر آن اتفاق نظر داشته باشند، مانند وفاى بعهد، و مشركان نيز در بين خودشان، جداى از مسلمين آن را محترم شمرده‏اند، زيرا عواقب پيمان‏شكنى را ديده بودند پس به تعهد خويش جفا و خيانت مكن، و از خيانت‏به دشمن برحذر باش، چه آنكه بر خدا گستاخى نكند جز نادان بدبخت و خداوند با حمت‏خويش، عهد و پيمانش را محيط امن و حريم آسايش بندگان قرار داده، تا در حمايت او پناه گيرند، بنابراين فساد، تدليس و نيرنگ محكوم است .
و لا تعقد عقدا تجوز فيه العلل و لا تعولن على لحن قول بعد التاكيد و التوثقة و لا يدعونك ضيق امر لزمك فيه عهد الله، الى طلب انفساخه بغير الحق، فان صبرك على ضيق امر ترجو انفراجه و فضل عاقبته، خير من غدر تخاف تبعته و ان تحيط بك من الله فيه طلبة لا تستقبل فيها دنياك و لا آخرتك‏ .
پيمانى كه در آن طفره و ابهام باشد، منعقد مكن، و پس از انعقاد، آن را با عبارات مهم و قابل توجيه، نقض مكن، و مبادا براى حل مشكلى به نقض آن عهدى كه خدا بر تو لازم ساخته، به اقدام ناحق كشيده شوى، چه، تحمل مشكلى كه اميد گشايش آن، با حسن عاقبت مى‏رود، از نيرنگى كه سرانجامش هراس است، و خداوند از آن مؤاخذه مى‏نمايد، و دنيا و آخرتت را بباد مى‏دهد، بهتر است .
نكته بسيار حساس و اساسى كه امام در اين فراز بر آن تاكيد دارد اين است كه به قراردادهايى كه ميان دولت اسلام با دشمن منعقد شده بايد وفادار بود، كه پيمان‏شكنى،
گرچه با دشمن باشد، ناپسند و مبغوض خداوند است .
در اين پيمانها نبايد شيوه ديپلماسى و دغلبازى بكار گرفته شود، زيرا اسلام با صداقت و حسن عمل و امانت گسترش يافته، و بيگانگان بايد از مسلمين، آراستگى و صداقت‏ببينند تا جذب اسلام شوند . صداقت و امانت و حسن عمل و پرهيز از مكر و حيله گرچه احتمالا زيانهايى را ببار مى‏آورد، ولى تا آن جا كه اين زيانها قابل تحمل باشد، و به كيان اسلام و مسلمين خدشه وارد نسازد، قابل تحمل است، زيرا آن‏جا كه حق محور است و هدف رضاى خدا، سرانجام هر كارى به سود جبهه حق تمام خواهد شد .

پانوشت‏ها
1 - نهج‏البلاغه، صبحى صالح، ن 53، ص 442 .
2 - المنجد، المعجم العربى الحديث، لاروس .
3 - نهج‏البلاغه، خ 1 .
4 - نهج‏البلاغه، خ 3 - معروف به شقشقيه .
5 - نهج‏البلاغه، خ 106 .
6 - نهج‏البلاغه، خ 131 .
7 - نهج‏البلاغه، خ 200 .
8 - نهج‏البلاغه، خ 216 .
9 - نهج‏البلاغه، خ 41 .
10 - نهج‏البلاغه، خ 74 .
11 - نهج‏البلاغه، خ 167 .
12 - نهج‏البلاغه، خ 27 .
13 - نهج‏البلاغه، ن 51 .
14 - نهج‏البلاغه، ن 53 .


منبع:پایگاه تخصصی نهج البلاغه وابسته به مركز جهانى اطلاع رسانى آل البيت (عليهم السلام)