پيمانها و معاهدات در نهجالبلاغه
پيمانها و معاهدات در نهجالبلاغه
پيمانها و معاهدات در نهجالبلاغه
نويسنده: كاظم رهبر
فانه ليس من فرائض الله شيء الناس اشد عليه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم من تعظيم الوفاء بالعهود و قد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب القدر . (1)
هيچ يك از واجبات الهى نيست، كه مردم با همه اختلافنظرهايى كه دارند، بر آن متفق باشند، مانند وفاى به عهد و مشركان نيز، در ميان خودشان، جداى از مسلمين، آنرا محترم مىشمردند، زيرا عواقب پيمانشكنى را ديده بودند .
در قاموس اخلاق و حقوق مجتمع بشرى، و نيز كتب آسمانى، معاهدات و مواثيق ، قراردادها و پيمانها جايگاه ويژهاى دارد . افراد هيچ ملتى با هر نوع بينشى، حتى بينشهاى مادىگرايى و افكار جاهلى، حسب فطرت خدايى، نمىتوانند منكر شوند كه وفاى به عهد، و پاىبند پيمانها بودن از خصال جوانمردان و انسانهاى آزادهاى است كه فطرتشان به مسخ نهايى كشيده نشده، همانگونه كه نقض قراردادها، پيمانشكنىها و عمل برخلاف مواثيق و التزامات، در زمره خوىهاى زشت و صفات نامحمود تلقى مىگردد .
در كليتبحث جاى تاملى نيست، آنچه نياز به بررسى و تحقيق و تعمق دارد، بيان ابعاد مسئله و حدود و شرائط و ضوابط آن است . در اين مقاله برآنيم تا اين ابعاد و حدود را مطرح نموده، و در هر بخش با استناد به گفتار آن حضرت در نهجالبلاغه، به تشريح و توضيح مطلب بپردازيم .
بطور كلى در يك تقسيمبندى اوليه مىتوان عهد و پيمانها را بدينگونه برشمرد:
1 - عهد و پيمان انسان با خدا
2 - عهد و پيمان پيامبر و امام و رهبران حقيقى و زمامداران قانونى .
3 - عهد و پيمان در اجتماع (اعم از مسلمان و غيرمسلمان) .
قبل از ورود به بحث مناسب است، واژههاى عهد و ميثاق و مفهوم لغوى آن دو را بيان كنيم، چه، اين خود در فهم اصل مطلب بىتاثير نخواهد بود .
عهد فلان وعده: حفظه و وفاه .
عهد الشىء: حفظه و رعاه .
عاهده: حالفه و عاقده .
تعاهد القوم: تخالفو و تعاقدوا . (2)
خلاصه آنكه عهد به معناى وفاى به وعده، سفارش نمودن، و شرط كردن و حفظ و رعايتشروط و التزامات آمده است .
تعهد و معاهده به معنى سوگند و عقد قرارداد، و مراقبتبر وفا و عمل و تحفظ و تفقد و تجديد عهد آمده است .
وثق الشىء: ثبت و قوى، و كان محكما .
وثق بفلان: ائتمنه .
وثقالامر: احكمه .
وثقالقوم: تعاهدوا .
الميثاق: العهد .
وثاقتبمعنى: ثبات، قوت، و استحكام است . و وثوق بمعنى: اطمينان و اعتماد و امين دانستن ديگرى، و محكم كردن و استوار نمودن چيزى است .
تواثق: اين است كه جمعى با يكديگر هم پيمان شوند، و ميثاق: بمعنى عهد و پيمان است .
با توجه به معناى فوق، موارد استعمال كلمه عهد و ميثاق، مشخص مىگردد، و در هر مورد مفهوم خاطر ملحوظ مىشود . مثلا در عهد خدا با بندگان عنايتى است، و در ميثاق مردم با مردم عنايتى ديگر .
گرچه محور اصلى ما در اين بحث، معاهدات اجتماعى و بيان و تشريح ابعاد آن است، ولى جهت استطراد و جامعيتبحث، و نيز اهميت ويژهاى كه عهد و پيمان الهى در نظام جامعه اسلامى دارد، نخست آن را مطرح مىسازيم .
1 - عهد و پيمان انسان با خدا
و اصطفى سبحانه من ولده انبياء اخذ على الوحي ميثاقهم و على تبليغ الرسالة امانتهم لما بدل اكثر خلقه عهد الله اليهم فجهلوا حقه و اتخذوا الانداد معه و اجتالتهم الشياطين عن معرفته و اقتطعتهم عن عبادته فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبياءه ليستادوهم ميثاق فطرته و يذكروهم منسي نعمته و يحتجوا عليهم بالتبليغ و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات المقدرة . (3)
خداوند سبحان از فرزندان آدم، پيامبرانى را برگزيد، و از آنان تعهد گرفت كه بر وحى او پايدار بوده، و در تبليغ رسالتش بكوشند . و اين در حالى بود كه اكثر خلق، عهد الهى را شكسته، و حق او را نشناخته و براى او شريكان تراشيده بودند، و شياطين سد راه معرفت آنها از خدا شده، و از بندگى وى جداشان ساخته بودند . آنگاه خداوند براى آنان رسولانش را مبعوث نمود، و پيامبرانش را يكى پس از ديگرى فرستاد تا از مردم بخواهند به ميثاق فطرت خويش پايبند بوده، و نعمتهاى فراموش شده وى را ياد كنند و با تبليغ رسالتحجت را تمام نموده، و خزائن انديشهها را به جوشش آورند . و آيات نهانى را بديشان بنمايانند .
براساس اين بخش از سخن اعجازگونه امام، خداوند را بر بندگان خويش عهد و ميثاقى است كه از اعماق فطرت و عقل و وجدان آدمى مىجوشد، قبل از آنكه پيامبران مبعوث شوند، و مردم را به خداپرستى و تسليم و عبوديت فراخوانند .
اين عهد و پيمان از توحيد تا معاد، و از تعبد و تسليم تا اخلاق و عمل و از احكام فردى تا مقررات اجتماعى و خلاصه دين را با تمام محتوايش، شامل مىگردد . پيامبران خدا آمدند، تا انسان را به اين فطرت توجه داده، و آنچه در درون آنان بالقوه نهفته است، استخراج نمايند و به صحنه ظهور و فعليتبرسانند . اما چه بايد كرد؟ انسان عنصرى است پيچيده، و جامع اضداد! از خصلتهاى او فراموشى، غفلت و غرور است و حجابها و عائقها، شيطانها و هواها، او را از يكسو كشند . و مىبرند و جذبه الهى و ميعادگاه ملكوت، و عهد اولين، و روزگار وصل، از سوئى ديگر . در نوسان اين دو جاذبه كه ويژه انسان است، ارزشها مشخص مىشود و سرنوشتها تعيين مىگردد، انتخابگر نيز خود انسان است تا ديگرى، حتى پيامبران تذكر و هشدار مىدهند، مذكرانه و منذر، نه مسيطر و جبار، كه در آن صورت تكليف باطل بود و رسالت مفهومى نداشت .
آرى اگر انسانها بخواهند در راه درست گام بردارند بايد اين عهد و پيمان را كه در آغاز خلقتبگونهاى فطرى با خدا بستهاند بياد آورند و بياد آوردن آن نيز تنها آن است كه فطرت را به رنگ و بوى دنيا آغشته نسازند .
2 - پيمان با رهبران الهى
از آنجا كه پيامبران خدا، خليفه و نمايندگان او در زميناند، ميثاق با خدا ميثاق با آنان و بيعتبا ايشان بيعتبا خداوند است:
ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله يد الله فوق ايديهم .
گفتار گذشته على (ع) را مىتوان اشاره به اين معنى گرفت .
بديهى است، مسئله رهبرى انسانها با رفتن پيامبران خاتمه نمىپذيرد، چه، از آن رو كه عهد انسان با خدا عهدى نيست كه به مكان و زمانى خاص محدود باشد، بنابراين وجود رهبران صادق و صالح و الهى، جهت تحكيم اين عهد و ميثاق، اصلى مسلم و غيرقابل انكار است .
على (ع) كه خود بارزترين چهره امامت و رهبرى پس از رسول الله است در بيان اين مسئوليت، و عهد و ميثاق الهى با رهبران دينى، چنين فرمايد:
اما و الذي فلق الحبة و برا النسمة لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء الا يقاروا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقيتحبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها و لالفيتم دنياكم هذه ازهد عندي من عفطة عنز . (4)
سوگند به خداوندى كه شكافنده دانه و آفريننده جانها است، اگر نبود شرائط حاضر و اتمام حجتبا وجود ياران، و آنچه خداوند از عالمان پيمان گرفته، كه پرخورى ظالم و گرسنگى مظلوم را تحمل نكنند، مهار خلافت را رها ساخته و جام روزهاى اولين را بدو مىدادم و خود مىدانيد كه دنياى شما نزد من از قطرات آب بينى يك بز بىارزشتر است .
امام در اين سخن، تاكيد بر عهد و ميثاقى دارد كه خداوند با عالمان نموده و آنان را مكلف ساخته كه شاهد تبعيض و بىعدالتى و شكمخوارگى ستمگران و گرسنگى و فقر محرومان ستم كشيده نباشند . واژه علما كه در گفتار امام بعنوان عهدهدار اين مسئوليت آمده، مطلق است و شامل كليه كسانى است كه بار علم را بر دوش مىكشند و از اسلام و سرنوشت مسلمين شناخت و آگاهى دارند .
در صدر اين جماعتبعد از پيامبر، امير مؤمنان على (ع) قرار دارد، كه نه تنها بعنوان يك عالم، بلكه بعنوان يك امام مفترض الطاعه هم پيمان خدا است و ميثاق الهى را ارج مىنهد .
تعهد عالمان
امام در خطبهاى ديگر در نكوهش ياران خود كه با داشتن منزلت اجتماعى و عنوان صحابى، به ميثاق الهى پشت پا زده، عهد و پيمان خدا شكسته و فرياد نمىكنند چنين مىفرمايد:
و قد بلغتم من كرامة الله تعالى لكم منزلة تكرم بها اماؤكم و توصل بها جيرانكم و يعظمكم من لا فضل لكم عليه و لا يد لكم عنده و يهابكم من لا يخاف لكم سطوة و لا لكم عليه امرة و قد ترون عهود الله منقوضة فلا تغضبون و انتم لنقض ذمم آبائكم تانفون و كانت امور الله عليكم ترد و عنكم تصدر و اليكم ترجع فمكنتم الظلمة من منزلتكم و القيتم اليهم ازمتكم و اسلمتم امور الله في ايديهم يعملون بالشبهات و يسيرون في الشهوات و ايم الله لو فرقوكم تحت كل كوكب لجمعكم الله لشر يوم لهم . (5)
شماها در سايه كرامت الهى به منزلتى رسيدهايد كه حتى كنيزانتان بدان جهت مورد احترامند! و همسايگانتان مورد توجه، و كسانى شما را احترام مىكنند كه نه شما را بر آنان فضيلتى است و نه دست كرمتان بسوى آنها است و كسانى از شما پروا مىكنند كه نه از قدرت شما هراسى دارند، ونه شما را بر آنان فرمانروائى است . مشاهده مىكنيد كه پيمانهاى الهى شكسته مىشود و خشمگين نمىگرديد در حالى كه براى حرمت پدرانتان بدحال مىشويد . حال آنكه امور خدا بشما بازگشت داده شده و از شما صادر گشته و به شما ارجاع مىشود، و اين شمائيد كه ستمكاران را بر جايگاه و منزلتخود مسلط كرده، و زمام امورتان را بدستشان سپرده و امور الهى را بدست اينان تسليم كرده تا به نامشروع عمل كنند و در شهوات غوطهور شوند . بخدا سوگند اگر شما را در زير هر ستارهاى پراكنده سازند، خدا براى برترين روز آنها جمعتان خواهد كرد .
امام در اين بخش از سخنان سرنوشتساز خويش به چند نكته بسيار مهم توجه مىدهد:
الف - اعتبار و حيثيت عالمان دين نه بخاطر شخصيت فردى و قدرت و سطوت آنها است، بلكه بحساب خدا و دين است كه نه تنها خودشان مورد احترامند و همه از آنان حساب مىبرند، بلكه همسايگان و كنيزان آنها بدانجهت مورد توجهاند، اين شخصيت و اعتبار، حق شخصيتى آنها و يا ميراث پدرانشان نيست كه بر سر آنها به سوداگرى بنشينند و به هر كس و در هر راهىكه خواستند آن را بفروشند و خرج كنند . اين شخصيت و اعتبار در ايمان مردم و مجاهدات هزاران ساله رسولان و امامان و شهيدان ريشه و پايه دارد و لذا غرامت آن سنگين است و مسئوليت آن بسيار . عالم دينى، سمبل اين شخصيت دينى است، او به خودش متعلق نيست و به جامعه و خدا و امت و فرد فرد فداكاران مكتب تعلق دارد . او بايد بداند اگر باين پايگاه و اعتبار و پشتوانه پشت پا بزند بزرگترين كيفر و مجازات در انتظار او است .
ب - رهبران دين با تكيه بر پشتوانه مذكور، محور قانونى احكام اجتماعى، و مرجع دين مردم بوده و رتق و فتق امور مسلمين را در دست دارند، و اين چيزى است كه خدا و پيامبر مقرر داشتهاند و لذا آنها موظفند از حوزه مسئوليتخود حمايت كنند، متعهدند پاسدار احكام و حدود الهى باشند، مكلفند حدود و ثغور بلاد اسلامى را حفظ نمايند، بدعتها را تحمل نكنند و با دشمنان خدا و خلق به مخالفت و جهاد برخيزند، بار امانت مواثيق و معاهدات الهى بر ذمه آنان سنگينى مىكند، حال اگر عالمان دين، از انجام وظايف محوله شانه خالى كنند، و كار بندگان رنجديده خدا را به جنايتكاران بسپارند و دين را ملعبه دست پليد آنان سازند، و تنها از عنوان دين شخصيت و اعتبار خود و فاميل خود را پاس دارند، كدام خيانتى بالاتر از آن خواهد بود، و چه نقض عهدى از اين زشتتر؟ نقض عهدى كه از يكسو با خدا طرفيت دارد و از سوى ديگر با مردم، زيرا در حقيقت زيان اين پيمانشكنى به جامعه برگشت نموده، و دود آن بچشم مردم مىرود .
3 - عهد و ميثاق در اجتماع
تا اينجا عهد و ميثاق را در رابطه با خداوند و رهبران دينى مطالعه كرديم، و اين بخشى از بحثبود . عهد و ميثاق در زمينه روابط اجتماعى شامل ابعاد زير است:
معاهدات حكومت اسلامى با مردم، معاهدات مسلمين با يكديگر، معاهدات مسلمين با غيرمسلمين .
در زمينه روابط دولت و ملت در نظام اسلامى، معاهدات متقابل، نقش حياتى و تعيين كننده در سرنوشت جامعه دارد .
از يكسو بر امام، رهبر، و دولت اسلامى است تعهداتى را كه در پيشگاه ملتبعهده گرفته بانجام رسانده، و در پاسدارى ارزشهاى معنوى، و حمايت از جان و مال و عرض و شرف مسلمين با تمام توان بكوشد، و بفرموده على (ع) براى ملت همانند پدرى مهربان باشد و از سوى ديگر بر ملت است كه بر بيعتخويش با امام و رهبر وفادار بوده و در خدمتبه دولت صالح اسلامى، لحظهاى دريغ نكنند . در نظامى كه دولت و ملتبراى يك آرمان و هدف زندهاند و تلاش مىنمايند رابطه حسن تفاهم به آسانى قابل توجيه مىباشد و اين در حالى است كه در نظامهاى ناصالح و ستمپيشه تصور اين تفاهم و ارتباط نامفهوم است .
اكنون به آنچه در سخنان امام على ابن ابيطالب (ع) در اين بخش آمده مىنگريم، امام در بيان هدف از امارت خويش چنين فرموده است:
اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منا منافسة في سلطان و لا التماس شيء من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك فيامن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك . (6)
بار خدايا! تو خود مىدانى كه حركت ما نه از پى سلطهجويى، و دنياطلبى است، بلكه مىخواهيم آثار دينت را احيا كرده و در زمين تو صلاح را مستقر كنيم، تا بندگان رنج ديده تو در امان باشند و حدود تعطيل گشته تو اقامه گردد .
با چنين تعهدى است كه امام خلافت را مىپذيرد، و براى تحقق چنين آرمانى به صحنه حكومت گام مىنهد . و در عمل نشان مىدهد كه بر تعهد خويش پايدار و تا آخرين لحظات حيات بر آن استوار بوده و شهادت او مهر و امضاى چنين عهدنامه است!
و اينست تفاوتى كه ميان مرد خدا و بنده هوى وجود دارد، مرد خدا را رضاى خدا و مصلحتخلق، به پيش مىبرد، در حالى كه براى بنده هوى، آنچه مفهوم ندارد رضاى خدا و صلاح بندگان او است و مكر و دغل و فريب، عهدشكنى و نامردمى، و جنايتكارى طبيعت ثانويه او .
و الله ما معاوية بادهى مني و لكنه يغدر و يفجر و لو لا كراهية الغدر لكنت من ادهى الناس و لكن كل غدرة فجرة و كل فجرة كفرة و لكل غادر لواء يعرف به يوم القيامة و الله ما استغفل بالمكيدة و لا استغمز بالشديدة . (7)
بخدا سوگند كه معاويه، هوشيارتر از من نيست، ولى او مكار و بزهكار است، و اگر نفرت از حيله و نيرنگ بازى نبود، من از هوشيارترين مردم بودم، و لكن هر نيرنگ گناه است و هر گناه كفر و هر نيرنگ باز در قيامتبا پرچم مخصوص، به تبهكارى شناخته مىشود، بخدا من فريب نخوردهام و در ناملايمات احساس ضعف نمىكنم .
پيمانشكنى در برابر خدا و مردم به آل ابوسفيان منحصر نبود، بسيار كسانى بودند كه پيمان و عهد خويش زير پا نهاده و با غدر و مكر با سرنوشتخود و جامعه و مردمشان بازى كردند .
در دوران كوتاه خلافت على (ع) ناكثين، قاسطين و مارقين گروههايى بودند كه با تمام شناختى كه از حق و شخصيت والاى امام داشتند، تنها و تنها بدليل هوىپرستىها، كينهها، حسادتها، نژادپرستى و گروهگرائى، بيعت و ميثاق موكد خويش را كه با امام بسته بودند، با كمال صراحت و فضاحت زير پا نهاده و نقض عهد نمودند و در برابر جبهه حق جبههبندى كردند، و خونهاى مسلمين را پايمال ساختند .
همانگونه كه گفته شد، رابطه امام با امت، براساس حسن تفاهم متقابل و تعهد و ميثاق از دو طرف، استوار است، امام در قبال مردم تعهداتى دارد، و مردم در قبال امام تعهداتى .
در موارد بسيارى از نهجالبلاغه، حقوق و تعهدات ياد شده، مطرح گشته كه خود بحثى است مستقل . امام بزرگترين حقوق اجتماعى را كه طبعا با تعهدات توام استحق دولت و ملت مىداند . او در بخشى از خطبهاى طولانى كه در صفين ايراد نموده باين حقوق اشاره فرموده است كه قسمتى از آن چنين است:
. . و اعظم ما افترض - سبحانه من تلك الحقوق حق الوالي، على الرعية و حق الرعية على الوالي فريضة فرضها الله - سبحانه - لكل على كل فجعلها نظاما لالفتهم و عزا لدينهم . (8)
بزرگترين تكليفى كه خداوند سبحان در باب حقوق مقرر نموده، حق زمامدار بر ملت، و حق ملتبر زمامدار است، اين حقوق متقابل اساس نظام اجتماعى و رابطه دولت و ملت و سبب عزت و عظمت دين آنها است .
سپس به توضيح بيشتر مطلب و تفصيل آن مىپردازد كه از تفصيل آن مىگذريم .
آرى بايد به اين نكته توجه داشت كه هميشه و در همه حال بزرگترين مشكل براى بشريتيكى از دو چيز بوده، يا نداشتن رهبرى صالح، و يا نبودن روح وفا و ثبات و اطاعت از سوى مردم; و در روزگار على (ع) و سرنوشت امت اسلام، مشكل دوم مطرح بود .
نقش معاهدات و قراردادهاى اجتماعى در يك ملت، اصلى انكارناپذير است، تعهداتى كه طبق اصول و ضوابطى آحاد يك ملت آن را پذيرفته و روابط اجتماعى را بر آن استوار مىسازند . طبعا هر جامعهاى
طبق فرهنگ و سنت موجود، ضوابط و حدودى دارد، كه تعهدات بر محور آن انجام مىگردد .
در اسلام نيز معاهدات اجتماعى دامنه گستردهاى دارد، كه خود جاى بحثى مستقل دارد، تنها در اين مناسبتبخشى از آنچه را كه در گفتار على (ع) در زمينه اين معاهدات آمده مىآوريم .
معاهدات اجتماعى در اين بخش دو بعد دارد: يكى تعهدات مسلمين در برابر يكديگر و ديگرى تعهدات مسلمين با ديگران .
در بعد اول به اجمال بايد گفت از آنجا كه جامعه اسلامى براساس اخوت عميق ايمانى پىريزى شده، و براى هر فرد و قشر و طبقهاى، حدود و حقوق و وظائفى مشخص گرديده و بر ذمه هر يك نهاده شده است انجام اين تعهدات، و تكاليف از اهم مسائل اجتماعى اسلام است .
در اين زمينه على عليهالسلام، خطاب به مردم چنين مىفرمايد:
ايها الناس ان الوفاء توام الصدق و لا اعلم جنة اوقى منه و ما يغدر من علم كيف المرجع و لقد اصبحنا في زمان قد اتخذ اكثر اهله الغدر كيسا و نسبهم اهل الجهل فيه الى حسن الحيلة . (9)
هان اى مردم! وفا توام با صداقت است، من پوششى را مطمئنتر از آن نمىدانم، و كسى كه بداند بازگشت او به كجا است، پيمانشكنى نمىكند . ما در زمانى بسر مىبريم كه بيشتر مردم، نيرنگ و مكر را ناشى از هوشيارى و زيركى مىدانند!
و هم آن حضرت در نامهاى كه ميان ربيعه و اهل يمن، نوشته چنين ياد مىكند:
لا ينقضون عهدهم لمعتبة عاتب و لا لغضب غاضب و لا لاستذلال قوم قوما و لا لمسبة قوم قوما على ذلك شاهدهم و غائبهم و سفيههم و عالمهم و حليمهم و جاهلهم ثم ان عليهم بذلك عهد الله و ميثاقه ان عهد الله كان مسئولا . (10)
عهد خويش بموجب غيظ و غضب اشخاص و يا تحقير و توهين و يا دشنام و اهانت، نمىشكنند . بر اين عهد، حاضر و غائب و نادان و دانا و بردبار و جاهلشان، ملتزماند، و عهد و ميثاق الهى نيز بر دوش آنها است همانا عهد با خدا مورد سئوال و مواخذه است .
و در يكى از خطبههاى نهجالبلاغه در اين باب چنين مىخوانيم:
الفرائض الفرائض! ادوها الى الله تؤدكم الى الجنة . ان الله حرم حراما غير مجهول و احل حلالا غير مدخول، و فضل حرمة المسلم على الحرم كلها، و شد بالاخلاص و التوحيد حقوق المسلمين في معاقدها، فالمسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده الا بالحق و لا يحل اذى المسلم . (11)
واجبات را واجبات را! براى خدا آنها را انجام دهيد . تا شما را به بهشت وارد سازد، همانا خداوند امورى را حرام كرده كه پوشيده نيست، و چيزهايى را حلال نموده، كه نامشخص نيست و حرمت مسلمان را بر ديگر حرمتها برترى بخشيده، و حقوق مسلمين را به اخلاص و توحيد لازم و استوار نموده، پس مسلمان كسى است كه ديگر مسلمانان از زبان و دستش در امان باشند و ايذاى مسلم جايز نيست، مگر در جايى كه (بحكم شرع) لازم گردد .
همانگونه كه ملاحظه مىكنيم وفاى به تعهدات و پيمانها در جامعه اسلامى يك اصل اصيل اخلاقى و لازمه صداقت و ايمان و اخلاص و زرهى براى پاسدارى حقوق جامعه و افراد آن تلقى شده، و همه افرادى كه طرف پيماناند، اعم از جاهل و عالم و حاضر و غايب بدان ملتزماند، و هيچ عاملى همچون خشم و غضب و كينه و انتقام نبايد بر تعهدات خدشه وارد سازد، و خلاصه حصار مطمئن يك جامعه اسلامى عمل به تعهدات و پيمانها است و حقيقت مسلمانى در حفظ حرمت و حقوق همنوعان مسلمان است .
د - معاهدات مسلمين با ديگران (قراردادهاى بينالمللى)
مسئله مهم ديگر بحث پيمانهاى مسلمين با غيرمسلمين استبراى اين مسئله در قرآن و روايات و كتب فقهى و حقوقى اسلامى تحت عنوان احكام اهل ذمه، ضوابط و حدودى مشخص شده و به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است .
در سخنان على (ع) نيز در اين زمينه به رهنمودهاى بسيار ارزنده و آموزندهاى برخورد مىكنيم . از آن جمله است، آنچه در خطبه جهان بيان فرمود آنگاه كه شنيد لشكر تجاوزگر طاغى زمان، معاويه، به شهر انبار هجوم برده و ضمن ارتكاب جنايات و قتل و غارتگرى، به خانههاى مردم ريخته و زيور از بدن زنان مسلمان و غيرمسلمان تحت ذمه مىربودهاند . متن سخن امام چنين است:
و لقد بلغني ان الرجل منهم كان يدخل على المراة المسلمة، و الاخرى المعاهدة فينتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعثها ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام، ثم انصرفوا وافرين ما نال رجلا منهم كلم، و لا اريق لهم دم فلو ان امرا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما، بل كان به عندي جديرا . (12)
به من خبر رسيده كه نامردان سپاه معاويه، بر زنان مسلمان و زنان غيرمسلمان تحت ذمه وارد مىشده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره از او مىكندهاند و آنان بجز با لابه و التماس نمىتوانستند جلوى وحشيگرى آنان را بگيرند، و آن غارتگران با دست پر برگشتهاند نه زخمى خوردهاند، و نه خونى از آنان ريخته است . براستى كه اگر مسلمانى از اين پس از غصه بميرد بر او ملامتى نيست، بلكه سزاوار اين است .
ملاحظه مىكنيم كه معاهدات اجتماعى در اسلام ميان مسلمين و غيرمسلمين چه اندازه اهميت دارد، كه امام در اظهار تالم و تاسف خود از جنايات امويان بر مسلمانان بىپناه همان اندازه از تضييع حقوق افراد ذمى متالم است كه افراد مسلمان، و اين در تاريخ بشر و مكتبها و نظامهاى حقوقى انسانها بىسابقه است .
در نظام حقوقى اسلام، مردان و زنان اهل كتاب كه به شرائط ذمه عمل كنند نه تنها حفظ جان و مال و عرض و امنيتشان بر عهده دولت اسلامى است، بلكه آنها مىتوانند، به دين خود پاىبند باشند و به معبدهاى خود بروند، و در ميان خود، قوانين و مقررات مورد قبول كتاب مورد نظرشان را بكار بندند، مشروط به آنكه عليه نظام اسلامى حركت و توطئهاى نداشته باشند، كه اين شرائط و حدود در كتب فقهيه به تفصيل بيان شده است، و اينك فرازى ديگر از گفتار امام در همين زمينه . امام در سخنى ديگر به اين نكته توجه مىدهد كه رعايتشرائط ذمه از سوى اهل كتاب بطور جدى بدانگونه بايد مورد توجه قرار گيرد، كه امكانات و تداركات بوسيله آنان بدست دشمنان اسلام داده نشود كه آنرا عليه مسلمين بكار گيرند، و اين نكته نه تنها در خصوص اهل كتاب و اهل ذمه، بلكه در حق افراد مسلمان نيز صدق مىكند، بدين معنى كه اگر از سوى مسلمانى و يا معاهدى، با دشمنان اسلام همكارى شود، و مثلا اسلحه يا وسائل ديگر جنگى، براى آنان ارسال گردد، بر دولت اسلامى است، چيزهايى را كه وسيله كمكرسانى به دشمن است از آنان بگيرد و مصادره نمايد، و زمينه توطئه را منتفى سازد .
امام در اين خصوص، ضمن دستورالعملى كه براى مسئولان اخذ ماليات مىدهد، چنين مىنگارد:
و لا تمسن مال احد من الناس مصل و لا معاهد الا ان تجدوا فرسا او سلاحا يعدى به على اهل الاسلام فانه لا ينبغي للمسلم ان يدع ذلك في ايدي اعداء الاسلام فيكون شوكة عليه . (13)
به مال هيچكس اعم از مسلمان و يا كفار ذمى، دست نزنيد، مگر آنكه ببينيد اسبى يا اسلحهاى را كه در راه تجاوز بر مسلمين بكار گرفته مىشود، كه در چنين صورت براى يك مسلمان جايز نيست آن را در دست دشمنان اسلام باقى بگذارد، تا وسيلهاى شود براى دشمن كه بر مسلمانان چيره شود .
آخرين بخش اين مقاله، نقل و بيان سخن امام درباره صلح و معاهده با دشمن است، امام در عهدنامه خود، به مالك اشتر نخعى چنين مىنويسد:
و لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك و لله فيه رضا، فان في الصلح دعة لجنودك و راحة من همومك و امنا لبلادك و لكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه، فان العدو ربما قارب ليتغفل فخذ بالحزم، و اتهم في ذلك حسن الظن . (14)
آن صلح را كه دشمن به تو پيشنهاد مىكند، اگر مورد رضاى خدا باشد رد مكن، زيرا در صلح راحتبراى سپاه و آرامش براى تو و امنيتبراى كشور است، ولى جدا برحذر باش از دشمن بعد از صلح نمودنش، زيرا دشمن بسيارى اوقات براى غافلگيركردن نزديك مىشود، بنابراين دورانديش باش و خوشبينى را متهم كن .
همانگونه كه ملاحظه مىكنيم در گفتار امام نكتههايى بسيار ظريف است .
1 - صلح از سوى دشمن پيشنهاد مىشود، نه از سوى مسلمين (در مواقع جنگ) .
2 - صلح بايد مورد رضاى خدا باشد و به دين و مسلمين زيان نرساند .
3 - صلح با شرائط مذكور، آرامشى براى دولت و سپاه و ملت است .
4 - پس از مصالحه بايد شديدا مراقب حركات دشمن بود، كه هر لحظه امكان توطئه و حمله مجدد وجود دارد .
5 - از سادهانديشى و حسنظن كه اغلب، شيوه افراد صالح و بىغل و غش است، بايد برحذر بود كه موجب ضرر و غرامت جبرانناپذير، براى جبهه حق خواهد بود . مؤمن بايد با كياست و هوشيارى و حدت نظر و سياست الهى و بينش ايمانى، دشمن را زير نظر داشته باشد، و هرگز فريب نخورد، زيرا دشمن هزاران دام ابليسى و افسون جادوئى دارد، اما بينش ايمانى است كه مىتواند همه تار و پودهاى ساحران فرعونى را در هم پيچد .
و ان عقدت بينك و بين عدوك عقدة او البسته منك ذمة فحط عهدك بالوفاء و ارع ذمتك بالامانة و اجعل نفسك جنة دون ما اعطيت فانه ليس من فرائض الله شيء الناس اشد عليه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم من تعظيم الوفاء بالعهود و قد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر فلا تغدرن بذمتك و لا تخيسن بعهدك و لا تختلن عدوك، فانه لا يجترئ على الله الا جاهل شقي و قد جعل الله عهده و ذمته امنا افضاه بين العباد برحمته و حريما يسكنون الى منعته و يستفيضون الى جواره، فلا ادغال و لا مدالسة و لا خداع فيه .
و اگر با دشمن پيمانى بستى بدان وفا كن و با رعايت امانتبه تعهد خويش پاىبند باش، و با دل و جان در انجام آن بكوش، چه، هيچ يك از واجبات الهى نيست كه مردم با همه اختلافنظرهايى كه دارند، بر آن اتفاق نظر داشته باشند، مانند وفاى بعهد، و مشركان نيز در بين خودشان، جداى از مسلمين آن را محترم شمردهاند، زيرا عواقب پيمانشكنى را ديده بودند پس به تعهد خويش جفا و خيانت مكن، و از خيانتبه دشمن برحذر باش، چه آنكه بر خدا گستاخى نكند جز نادان بدبخت و خداوند با حمتخويش، عهد و پيمانش را محيط امن و حريم آسايش بندگان قرار داده، تا در حمايت او پناه گيرند، بنابراين فساد، تدليس و نيرنگ محكوم است .
و لا تعقد عقدا تجوز فيه العلل و لا تعولن على لحن قول بعد التاكيد و التوثقة و لا يدعونك ضيق امر لزمك فيه عهد الله، الى طلب انفساخه بغير الحق، فان صبرك على ضيق امر ترجو انفراجه و فضل عاقبته، خير من غدر تخاف تبعته و ان تحيط بك من الله فيه طلبة لا تستقبل فيها دنياك و لا آخرتك .
پيمانى كه در آن طفره و ابهام باشد، منعقد مكن، و پس از انعقاد، آن را با عبارات مهم و قابل توجيه، نقض مكن، و مبادا براى حل مشكلى به نقض آن عهدى كه خدا بر تو لازم ساخته، به اقدام ناحق كشيده شوى، چه، تحمل مشكلى كه اميد گشايش آن، با حسن عاقبت مىرود، از نيرنگى كه سرانجامش هراس است، و خداوند از آن مؤاخذه مىنمايد، و دنيا و آخرتت را بباد مىدهد، بهتر است .
نكته بسيار حساس و اساسى كه امام در اين فراز بر آن تاكيد دارد اين است كه به قراردادهايى كه ميان دولت اسلام با دشمن منعقد شده بايد وفادار بود، كه پيمانشكنى،
گرچه با دشمن باشد، ناپسند و مبغوض خداوند است .
در اين پيمانها نبايد شيوه ديپلماسى و دغلبازى بكار گرفته شود، زيرا اسلام با صداقت و حسن عمل و امانت گسترش يافته، و بيگانگان بايد از مسلمين، آراستگى و صداقتببينند تا جذب اسلام شوند . صداقت و امانت و حسن عمل و پرهيز از مكر و حيله گرچه احتمالا زيانهايى را ببار مىآورد، ولى تا آن جا كه اين زيانها قابل تحمل باشد، و به كيان اسلام و مسلمين خدشه وارد نسازد، قابل تحمل است، زيرا آنجا كه حق محور است و هدف رضاى خدا، سرانجام هر كارى به سود جبهه حق تمام خواهد شد .
هيچ يك از واجبات الهى نيست، كه مردم با همه اختلافنظرهايى كه دارند، بر آن متفق باشند، مانند وفاى به عهد و مشركان نيز، در ميان خودشان، جداى از مسلمين، آنرا محترم مىشمردند، زيرا عواقب پيمانشكنى را ديده بودند .
در قاموس اخلاق و حقوق مجتمع بشرى، و نيز كتب آسمانى، معاهدات و مواثيق ، قراردادها و پيمانها جايگاه ويژهاى دارد . افراد هيچ ملتى با هر نوع بينشى، حتى بينشهاى مادىگرايى و افكار جاهلى، حسب فطرت خدايى، نمىتوانند منكر شوند كه وفاى به عهد، و پاىبند پيمانها بودن از خصال جوانمردان و انسانهاى آزادهاى است كه فطرتشان به مسخ نهايى كشيده نشده، همانگونه كه نقض قراردادها، پيمانشكنىها و عمل برخلاف مواثيق و التزامات، در زمره خوىهاى زشت و صفات نامحمود تلقى مىگردد .
در كليتبحث جاى تاملى نيست، آنچه نياز به بررسى و تحقيق و تعمق دارد، بيان ابعاد مسئله و حدود و شرائط و ضوابط آن است . در اين مقاله برآنيم تا اين ابعاد و حدود را مطرح نموده، و در هر بخش با استناد به گفتار آن حضرت در نهجالبلاغه، به تشريح و توضيح مطلب بپردازيم .
بطور كلى در يك تقسيمبندى اوليه مىتوان عهد و پيمانها را بدينگونه برشمرد:
1 - عهد و پيمان انسان با خدا
2 - عهد و پيمان پيامبر و امام و رهبران حقيقى و زمامداران قانونى .
3 - عهد و پيمان در اجتماع (اعم از مسلمان و غيرمسلمان) .
قبل از ورود به بحث مناسب است، واژههاى عهد و ميثاق و مفهوم لغوى آن دو را بيان كنيم، چه، اين خود در فهم اصل مطلب بىتاثير نخواهد بود .
عهد فلان وعده: حفظه و وفاه .
عهد الشىء: حفظه و رعاه .
عاهده: حالفه و عاقده .
تعاهد القوم: تخالفو و تعاقدوا . (2)
خلاصه آنكه عهد به معناى وفاى به وعده، سفارش نمودن، و شرط كردن و حفظ و رعايتشروط و التزامات آمده است .
تعهد و معاهده به معنى سوگند و عقد قرارداد، و مراقبتبر وفا و عمل و تحفظ و تفقد و تجديد عهد آمده است .
وثق الشىء: ثبت و قوى، و كان محكما .
وثق بفلان: ائتمنه .
وثقالامر: احكمه .
وثقالقوم: تعاهدوا .
الميثاق: العهد .
وثاقتبمعنى: ثبات، قوت، و استحكام است . و وثوق بمعنى: اطمينان و اعتماد و امين دانستن ديگرى، و محكم كردن و استوار نمودن چيزى است .
تواثق: اين است كه جمعى با يكديگر هم پيمان شوند، و ميثاق: بمعنى عهد و پيمان است .
با توجه به معناى فوق، موارد استعمال كلمه عهد و ميثاق، مشخص مىگردد، و در هر مورد مفهوم خاطر ملحوظ مىشود . مثلا در عهد خدا با بندگان عنايتى است، و در ميثاق مردم با مردم عنايتى ديگر .
گرچه محور اصلى ما در اين بحث، معاهدات اجتماعى و بيان و تشريح ابعاد آن است، ولى جهت استطراد و جامعيتبحث، و نيز اهميت ويژهاى كه عهد و پيمان الهى در نظام جامعه اسلامى دارد، نخست آن را مطرح مىسازيم .
1 - عهد و پيمان انسان با خدا
و اصطفى سبحانه من ولده انبياء اخذ على الوحي ميثاقهم و على تبليغ الرسالة امانتهم لما بدل اكثر خلقه عهد الله اليهم فجهلوا حقه و اتخذوا الانداد معه و اجتالتهم الشياطين عن معرفته و اقتطعتهم عن عبادته فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبياءه ليستادوهم ميثاق فطرته و يذكروهم منسي نعمته و يحتجوا عليهم بالتبليغ و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات المقدرة . (3)
خداوند سبحان از فرزندان آدم، پيامبرانى را برگزيد، و از آنان تعهد گرفت كه بر وحى او پايدار بوده، و در تبليغ رسالتش بكوشند . و اين در حالى بود كه اكثر خلق، عهد الهى را شكسته، و حق او را نشناخته و براى او شريكان تراشيده بودند، و شياطين سد راه معرفت آنها از خدا شده، و از بندگى وى جداشان ساخته بودند . آنگاه خداوند براى آنان رسولانش را مبعوث نمود، و پيامبرانش را يكى پس از ديگرى فرستاد تا از مردم بخواهند به ميثاق فطرت خويش پايبند بوده، و نعمتهاى فراموش شده وى را ياد كنند و با تبليغ رسالتحجت را تمام نموده، و خزائن انديشهها را به جوشش آورند . و آيات نهانى را بديشان بنمايانند .
براساس اين بخش از سخن اعجازگونه امام، خداوند را بر بندگان خويش عهد و ميثاقى است كه از اعماق فطرت و عقل و وجدان آدمى مىجوشد، قبل از آنكه پيامبران مبعوث شوند، و مردم را به خداپرستى و تسليم و عبوديت فراخوانند .
اين عهد و پيمان از توحيد تا معاد، و از تعبد و تسليم تا اخلاق و عمل و از احكام فردى تا مقررات اجتماعى و خلاصه دين را با تمام محتوايش، شامل مىگردد . پيامبران خدا آمدند، تا انسان را به اين فطرت توجه داده، و آنچه در درون آنان بالقوه نهفته است، استخراج نمايند و به صحنه ظهور و فعليتبرسانند . اما چه بايد كرد؟ انسان عنصرى است پيچيده، و جامع اضداد! از خصلتهاى او فراموشى، غفلت و غرور است و حجابها و عائقها، شيطانها و هواها، او را از يكسو كشند . و مىبرند و جذبه الهى و ميعادگاه ملكوت، و عهد اولين، و روزگار وصل، از سوئى ديگر . در نوسان اين دو جاذبه كه ويژه انسان است، ارزشها مشخص مىشود و سرنوشتها تعيين مىگردد، انتخابگر نيز خود انسان است تا ديگرى، حتى پيامبران تذكر و هشدار مىدهند، مذكرانه و منذر، نه مسيطر و جبار، كه در آن صورت تكليف باطل بود و رسالت مفهومى نداشت .
آرى اگر انسانها بخواهند در راه درست گام بردارند بايد اين عهد و پيمان را كه در آغاز خلقتبگونهاى فطرى با خدا بستهاند بياد آورند و بياد آوردن آن نيز تنها آن است كه فطرت را به رنگ و بوى دنيا آغشته نسازند .
2 - پيمان با رهبران الهى
از آنجا كه پيامبران خدا، خليفه و نمايندگان او در زميناند، ميثاق با خدا ميثاق با آنان و بيعتبا ايشان بيعتبا خداوند است:
ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله يد الله فوق ايديهم .
گفتار گذشته على (ع) را مىتوان اشاره به اين معنى گرفت .
بديهى است، مسئله رهبرى انسانها با رفتن پيامبران خاتمه نمىپذيرد، چه، از آن رو كه عهد انسان با خدا عهدى نيست كه به مكان و زمانى خاص محدود باشد، بنابراين وجود رهبران صادق و صالح و الهى، جهت تحكيم اين عهد و ميثاق، اصلى مسلم و غيرقابل انكار است .
على (ع) كه خود بارزترين چهره امامت و رهبرى پس از رسول الله است در بيان اين مسئوليت، و عهد و ميثاق الهى با رهبران دينى، چنين فرمايد:
اما و الذي فلق الحبة و برا النسمة لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء الا يقاروا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقيتحبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها و لالفيتم دنياكم هذه ازهد عندي من عفطة عنز . (4)
سوگند به خداوندى كه شكافنده دانه و آفريننده جانها است، اگر نبود شرائط حاضر و اتمام حجتبا وجود ياران، و آنچه خداوند از عالمان پيمان گرفته، كه پرخورى ظالم و گرسنگى مظلوم را تحمل نكنند، مهار خلافت را رها ساخته و جام روزهاى اولين را بدو مىدادم و خود مىدانيد كه دنياى شما نزد من از قطرات آب بينى يك بز بىارزشتر است .
امام در اين سخن، تاكيد بر عهد و ميثاقى دارد كه خداوند با عالمان نموده و آنان را مكلف ساخته كه شاهد تبعيض و بىعدالتى و شكمخوارگى ستمگران و گرسنگى و فقر محرومان ستم كشيده نباشند . واژه علما كه در گفتار امام بعنوان عهدهدار اين مسئوليت آمده، مطلق است و شامل كليه كسانى است كه بار علم را بر دوش مىكشند و از اسلام و سرنوشت مسلمين شناخت و آگاهى دارند .
در صدر اين جماعتبعد از پيامبر، امير مؤمنان على (ع) قرار دارد، كه نه تنها بعنوان يك عالم، بلكه بعنوان يك امام مفترض الطاعه هم پيمان خدا است و ميثاق الهى را ارج مىنهد .
تعهد عالمان
امام در خطبهاى ديگر در نكوهش ياران خود كه با داشتن منزلت اجتماعى و عنوان صحابى، به ميثاق الهى پشت پا زده، عهد و پيمان خدا شكسته و فرياد نمىكنند چنين مىفرمايد:
و قد بلغتم من كرامة الله تعالى لكم منزلة تكرم بها اماؤكم و توصل بها جيرانكم و يعظمكم من لا فضل لكم عليه و لا يد لكم عنده و يهابكم من لا يخاف لكم سطوة و لا لكم عليه امرة و قد ترون عهود الله منقوضة فلا تغضبون و انتم لنقض ذمم آبائكم تانفون و كانت امور الله عليكم ترد و عنكم تصدر و اليكم ترجع فمكنتم الظلمة من منزلتكم و القيتم اليهم ازمتكم و اسلمتم امور الله في ايديهم يعملون بالشبهات و يسيرون في الشهوات و ايم الله لو فرقوكم تحت كل كوكب لجمعكم الله لشر يوم لهم . (5)
شماها در سايه كرامت الهى به منزلتى رسيدهايد كه حتى كنيزانتان بدان جهت مورد احترامند! و همسايگانتان مورد توجه، و كسانى شما را احترام مىكنند كه نه شما را بر آنان فضيلتى است و نه دست كرمتان بسوى آنها است و كسانى از شما پروا مىكنند كه نه از قدرت شما هراسى دارند، ونه شما را بر آنان فرمانروائى است . مشاهده مىكنيد كه پيمانهاى الهى شكسته مىشود و خشمگين نمىگرديد در حالى كه براى حرمت پدرانتان بدحال مىشويد . حال آنكه امور خدا بشما بازگشت داده شده و از شما صادر گشته و به شما ارجاع مىشود، و اين شمائيد كه ستمكاران را بر جايگاه و منزلتخود مسلط كرده، و زمام امورتان را بدستشان سپرده و امور الهى را بدست اينان تسليم كرده تا به نامشروع عمل كنند و در شهوات غوطهور شوند . بخدا سوگند اگر شما را در زير هر ستارهاى پراكنده سازند، خدا براى برترين روز آنها جمعتان خواهد كرد .
امام در اين بخش از سخنان سرنوشتساز خويش به چند نكته بسيار مهم توجه مىدهد:
الف - اعتبار و حيثيت عالمان دين نه بخاطر شخصيت فردى و قدرت و سطوت آنها است، بلكه بحساب خدا و دين است كه نه تنها خودشان مورد احترامند و همه از آنان حساب مىبرند، بلكه همسايگان و كنيزان آنها بدانجهت مورد توجهاند، اين شخصيت و اعتبار، حق شخصيتى آنها و يا ميراث پدرانشان نيست كه بر سر آنها به سوداگرى بنشينند و به هر كس و در هر راهىكه خواستند آن را بفروشند و خرج كنند . اين شخصيت و اعتبار در ايمان مردم و مجاهدات هزاران ساله رسولان و امامان و شهيدان ريشه و پايه دارد و لذا غرامت آن سنگين است و مسئوليت آن بسيار . عالم دينى، سمبل اين شخصيت دينى است، او به خودش متعلق نيست و به جامعه و خدا و امت و فرد فرد فداكاران مكتب تعلق دارد . او بايد بداند اگر باين پايگاه و اعتبار و پشتوانه پشت پا بزند بزرگترين كيفر و مجازات در انتظار او است .
ب - رهبران دين با تكيه بر پشتوانه مذكور، محور قانونى احكام اجتماعى، و مرجع دين مردم بوده و رتق و فتق امور مسلمين را در دست دارند، و اين چيزى است كه خدا و پيامبر مقرر داشتهاند و لذا آنها موظفند از حوزه مسئوليتخود حمايت كنند، متعهدند پاسدار احكام و حدود الهى باشند، مكلفند حدود و ثغور بلاد اسلامى را حفظ نمايند، بدعتها را تحمل نكنند و با دشمنان خدا و خلق به مخالفت و جهاد برخيزند، بار امانت مواثيق و معاهدات الهى بر ذمه آنان سنگينى مىكند، حال اگر عالمان دين، از انجام وظايف محوله شانه خالى كنند، و كار بندگان رنجديده خدا را به جنايتكاران بسپارند و دين را ملعبه دست پليد آنان سازند، و تنها از عنوان دين شخصيت و اعتبار خود و فاميل خود را پاس دارند، كدام خيانتى بالاتر از آن خواهد بود، و چه نقض عهدى از اين زشتتر؟ نقض عهدى كه از يكسو با خدا طرفيت دارد و از سوى ديگر با مردم، زيرا در حقيقت زيان اين پيمانشكنى به جامعه برگشت نموده، و دود آن بچشم مردم مىرود .
3 - عهد و ميثاق در اجتماع
تا اينجا عهد و ميثاق را در رابطه با خداوند و رهبران دينى مطالعه كرديم، و اين بخشى از بحثبود . عهد و ميثاق در زمينه روابط اجتماعى شامل ابعاد زير است:
معاهدات حكومت اسلامى با مردم، معاهدات مسلمين با يكديگر، معاهدات مسلمين با غيرمسلمين .
در زمينه روابط دولت و ملت در نظام اسلامى، معاهدات متقابل، نقش حياتى و تعيين كننده در سرنوشت جامعه دارد .
از يكسو بر امام، رهبر، و دولت اسلامى است تعهداتى را كه در پيشگاه ملتبعهده گرفته بانجام رسانده، و در پاسدارى ارزشهاى معنوى، و حمايت از جان و مال و عرض و شرف مسلمين با تمام توان بكوشد، و بفرموده على (ع) براى ملت همانند پدرى مهربان باشد و از سوى ديگر بر ملت است كه بر بيعتخويش با امام و رهبر وفادار بوده و در خدمتبه دولت صالح اسلامى، لحظهاى دريغ نكنند . در نظامى كه دولت و ملتبراى يك آرمان و هدف زندهاند و تلاش مىنمايند رابطه حسن تفاهم به آسانى قابل توجيه مىباشد و اين در حالى است كه در نظامهاى ناصالح و ستمپيشه تصور اين تفاهم و ارتباط نامفهوم است .
اكنون به آنچه در سخنان امام على ابن ابيطالب (ع) در اين بخش آمده مىنگريم، امام در بيان هدف از امارت خويش چنين فرموده است:
اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منا منافسة في سلطان و لا التماس شيء من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك فيامن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك . (6)
بار خدايا! تو خود مىدانى كه حركت ما نه از پى سلطهجويى، و دنياطلبى است، بلكه مىخواهيم آثار دينت را احيا كرده و در زمين تو صلاح را مستقر كنيم، تا بندگان رنج ديده تو در امان باشند و حدود تعطيل گشته تو اقامه گردد .
با چنين تعهدى است كه امام خلافت را مىپذيرد، و براى تحقق چنين آرمانى به صحنه حكومت گام مىنهد . و در عمل نشان مىدهد كه بر تعهد خويش پايدار و تا آخرين لحظات حيات بر آن استوار بوده و شهادت او مهر و امضاى چنين عهدنامه است!
و اينست تفاوتى كه ميان مرد خدا و بنده هوى وجود دارد، مرد خدا را رضاى خدا و مصلحتخلق، به پيش مىبرد، در حالى كه براى بنده هوى، آنچه مفهوم ندارد رضاى خدا و صلاح بندگان او است و مكر و دغل و فريب، عهدشكنى و نامردمى، و جنايتكارى طبيعت ثانويه او .
و الله ما معاوية بادهى مني و لكنه يغدر و يفجر و لو لا كراهية الغدر لكنت من ادهى الناس و لكن كل غدرة فجرة و كل فجرة كفرة و لكل غادر لواء يعرف به يوم القيامة و الله ما استغفل بالمكيدة و لا استغمز بالشديدة . (7)
بخدا سوگند كه معاويه، هوشيارتر از من نيست، ولى او مكار و بزهكار است، و اگر نفرت از حيله و نيرنگ بازى نبود، من از هوشيارترين مردم بودم، و لكن هر نيرنگ گناه است و هر گناه كفر و هر نيرنگ باز در قيامتبا پرچم مخصوص، به تبهكارى شناخته مىشود، بخدا من فريب نخوردهام و در ناملايمات احساس ضعف نمىكنم .
پيمانشكنى در برابر خدا و مردم به آل ابوسفيان منحصر نبود، بسيار كسانى بودند كه پيمان و عهد خويش زير پا نهاده و با غدر و مكر با سرنوشتخود و جامعه و مردمشان بازى كردند .
در دوران كوتاه خلافت على (ع) ناكثين، قاسطين و مارقين گروههايى بودند كه با تمام شناختى كه از حق و شخصيت والاى امام داشتند، تنها و تنها بدليل هوىپرستىها، كينهها، حسادتها، نژادپرستى و گروهگرائى، بيعت و ميثاق موكد خويش را كه با امام بسته بودند، با كمال صراحت و فضاحت زير پا نهاده و نقض عهد نمودند و در برابر جبهه حق جبههبندى كردند، و خونهاى مسلمين را پايمال ساختند .
همانگونه كه گفته شد، رابطه امام با امت، براساس حسن تفاهم متقابل و تعهد و ميثاق از دو طرف، استوار است، امام در قبال مردم تعهداتى دارد، و مردم در قبال امام تعهداتى .
در موارد بسيارى از نهجالبلاغه، حقوق و تعهدات ياد شده، مطرح گشته كه خود بحثى است مستقل . امام بزرگترين حقوق اجتماعى را كه طبعا با تعهدات توام استحق دولت و ملت مىداند . او در بخشى از خطبهاى طولانى كه در صفين ايراد نموده باين حقوق اشاره فرموده است كه قسمتى از آن چنين است:
. . و اعظم ما افترض - سبحانه من تلك الحقوق حق الوالي، على الرعية و حق الرعية على الوالي فريضة فرضها الله - سبحانه - لكل على كل فجعلها نظاما لالفتهم و عزا لدينهم . (8)
بزرگترين تكليفى كه خداوند سبحان در باب حقوق مقرر نموده، حق زمامدار بر ملت، و حق ملتبر زمامدار است، اين حقوق متقابل اساس نظام اجتماعى و رابطه دولت و ملت و سبب عزت و عظمت دين آنها است .
سپس به توضيح بيشتر مطلب و تفصيل آن مىپردازد كه از تفصيل آن مىگذريم .
آرى بايد به اين نكته توجه داشت كه هميشه و در همه حال بزرگترين مشكل براى بشريتيكى از دو چيز بوده، يا نداشتن رهبرى صالح، و يا نبودن روح وفا و ثبات و اطاعت از سوى مردم; و در روزگار على (ع) و سرنوشت امت اسلام، مشكل دوم مطرح بود .
نقش معاهدات و قراردادهاى اجتماعى در يك ملت، اصلى انكارناپذير است، تعهداتى كه طبق اصول و ضوابطى آحاد يك ملت آن را پذيرفته و روابط اجتماعى را بر آن استوار مىسازند . طبعا هر جامعهاى
طبق فرهنگ و سنت موجود، ضوابط و حدودى دارد، كه تعهدات بر محور آن انجام مىگردد .
در اسلام نيز معاهدات اجتماعى دامنه گستردهاى دارد، كه خود جاى بحثى مستقل دارد، تنها در اين مناسبتبخشى از آنچه را كه در گفتار على (ع) در زمينه اين معاهدات آمده مىآوريم .
معاهدات اجتماعى در اين بخش دو بعد دارد: يكى تعهدات مسلمين در برابر يكديگر و ديگرى تعهدات مسلمين با ديگران .
در بعد اول به اجمال بايد گفت از آنجا كه جامعه اسلامى براساس اخوت عميق ايمانى پىريزى شده، و براى هر فرد و قشر و طبقهاى، حدود و حقوق و وظائفى مشخص گرديده و بر ذمه هر يك نهاده شده است انجام اين تعهدات، و تكاليف از اهم مسائل اجتماعى اسلام است .
در اين زمينه على عليهالسلام، خطاب به مردم چنين مىفرمايد:
ايها الناس ان الوفاء توام الصدق و لا اعلم جنة اوقى منه و ما يغدر من علم كيف المرجع و لقد اصبحنا في زمان قد اتخذ اكثر اهله الغدر كيسا و نسبهم اهل الجهل فيه الى حسن الحيلة . (9)
هان اى مردم! وفا توام با صداقت است، من پوششى را مطمئنتر از آن نمىدانم، و كسى كه بداند بازگشت او به كجا است، پيمانشكنى نمىكند . ما در زمانى بسر مىبريم كه بيشتر مردم، نيرنگ و مكر را ناشى از هوشيارى و زيركى مىدانند!
و هم آن حضرت در نامهاى كه ميان ربيعه و اهل يمن، نوشته چنين ياد مىكند:
لا ينقضون عهدهم لمعتبة عاتب و لا لغضب غاضب و لا لاستذلال قوم قوما و لا لمسبة قوم قوما على ذلك شاهدهم و غائبهم و سفيههم و عالمهم و حليمهم و جاهلهم ثم ان عليهم بذلك عهد الله و ميثاقه ان عهد الله كان مسئولا . (10)
عهد خويش بموجب غيظ و غضب اشخاص و يا تحقير و توهين و يا دشنام و اهانت، نمىشكنند . بر اين عهد، حاضر و غائب و نادان و دانا و بردبار و جاهلشان، ملتزماند، و عهد و ميثاق الهى نيز بر دوش آنها است همانا عهد با خدا مورد سئوال و مواخذه است .
و در يكى از خطبههاى نهجالبلاغه در اين باب چنين مىخوانيم:
الفرائض الفرائض! ادوها الى الله تؤدكم الى الجنة . ان الله حرم حراما غير مجهول و احل حلالا غير مدخول، و فضل حرمة المسلم على الحرم كلها، و شد بالاخلاص و التوحيد حقوق المسلمين في معاقدها، فالمسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده الا بالحق و لا يحل اذى المسلم . (11)
واجبات را واجبات را! براى خدا آنها را انجام دهيد . تا شما را به بهشت وارد سازد، همانا خداوند امورى را حرام كرده كه پوشيده نيست، و چيزهايى را حلال نموده، كه نامشخص نيست و حرمت مسلمان را بر ديگر حرمتها برترى بخشيده، و حقوق مسلمين را به اخلاص و توحيد لازم و استوار نموده، پس مسلمان كسى است كه ديگر مسلمانان از زبان و دستش در امان باشند و ايذاى مسلم جايز نيست، مگر در جايى كه (بحكم شرع) لازم گردد .
همانگونه كه ملاحظه مىكنيم وفاى به تعهدات و پيمانها در جامعه اسلامى يك اصل اصيل اخلاقى و لازمه صداقت و ايمان و اخلاص و زرهى براى پاسدارى حقوق جامعه و افراد آن تلقى شده، و همه افرادى كه طرف پيماناند، اعم از جاهل و عالم و حاضر و غايب بدان ملتزماند، و هيچ عاملى همچون خشم و غضب و كينه و انتقام نبايد بر تعهدات خدشه وارد سازد، و خلاصه حصار مطمئن يك جامعه اسلامى عمل به تعهدات و پيمانها است و حقيقت مسلمانى در حفظ حرمت و حقوق همنوعان مسلمان است .
د - معاهدات مسلمين با ديگران (قراردادهاى بينالمللى)
مسئله مهم ديگر بحث پيمانهاى مسلمين با غيرمسلمين استبراى اين مسئله در قرآن و روايات و كتب فقهى و حقوقى اسلامى تحت عنوان احكام اهل ذمه، ضوابط و حدودى مشخص شده و به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است .
در سخنان على (ع) نيز در اين زمينه به رهنمودهاى بسيار ارزنده و آموزندهاى برخورد مىكنيم . از آن جمله است، آنچه در خطبه جهان بيان فرمود آنگاه كه شنيد لشكر تجاوزگر طاغى زمان، معاويه، به شهر انبار هجوم برده و ضمن ارتكاب جنايات و قتل و غارتگرى، به خانههاى مردم ريخته و زيور از بدن زنان مسلمان و غيرمسلمان تحت ذمه مىربودهاند . متن سخن امام چنين است:
و لقد بلغني ان الرجل منهم كان يدخل على المراة المسلمة، و الاخرى المعاهدة فينتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعثها ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام، ثم انصرفوا وافرين ما نال رجلا منهم كلم، و لا اريق لهم دم فلو ان امرا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما، بل كان به عندي جديرا . (12)
به من خبر رسيده كه نامردان سپاه معاويه، بر زنان مسلمان و زنان غيرمسلمان تحت ذمه وارد مىشده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره از او مىكندهاند و آنان بجز با لابه و التماس نمىتوانستند جلوى وحشيگرى آنان را بگيرند، و آن غارتگران با دست پر برگشتهاند نه زخمى خوردهاند، و نه خونى از آنان ريخته است . براستى كه اگر مسلمانى از اين پس از غصه بميرد بر او ملامتى نيست، بلكه سزاوار اين است .
ملاحظه مىكنيم كه معاهدات اجتماعى در اسلام ميان مسلمين و غيرمسلمين چه اندازه اهميت دارد، كه امام در اظهار تالم و تاسف خود از جنايات امويان بر مسلمانان بىپناه همان اندازه از تضييع حقوق افراد ذمى متالم است كه افراد مسلمان، و اين در تاريخ بشر و مكتبها و نظامهاى حقوقى انسانها بىسابقه است .
در نظام حقوقى اسلام، مردان و زنان اهل كتاب كه به شرائط ذمه عمل كنند نه تنها حفظ جان و مال و عرض و امنيتشان بر عهده دولت اسلامى است، بلكه آنها مىتوانند، به دين خود پاىبند باشند و به معبدهاى خود بروند، و در ميان خود، قوانين و مقررات مورد قبول كتاب مورد نظرشان را بكار بندند، مشروط به آنكه عليه نظام اسلامى حركت و توطئهاى نداشته باشند، كه اين شرائط و حدود در كتب فقهيه به تفصيل بيان شده است، و اينك فرازى ديگر از گفتار امام در همين زمينه . امام در سخنى ديگر به اين نكته توجه مىدهد كه رعايتشرائط ذمه از سوى اهل كتاب بطور جدى بدانگونه بايد مورد توجه قرار گيرد، كه امكانات و تداركات بوسيله آنان بدست دشمنان اسلام داده نشود كه آنرا عليه مسلمين بكار گيرند، و اين نكته نه تنها در خصوص اهل كتاب و اهل ذمه، بلكه در حق افراد مسلمان نيز صدق مىكند، بدين معنى كه اگر از سوى مسلمانى و يا معاهدى، با دشمنان اسلام همكارى شود، و مثلا اسلحه يا وسائل ديگر جنگى، براى آنان ارسال گردد، بر دولت اسلامى است، چيزهايى را كه وسيله كمكرسانى به دشمن است از آنان بگيرد و مصادره نمايد، و زمينه توطئه را منتفى سازد .
امام در اين خصوص، ضمن دستورالعملى كه براى مسئولان اخذ ماليات مىدهد، چنين مىنگارد:
و لا تمسن مال احد من الناس مصل و لا معاهد الا ان تجدوا فرسا او سلاحا يعدى به على اهل الاسلام فانه لا ينبغي للمسلم ان يدع ذلك في ايدي اعداء الاسلام فيكون شوكة عليه . (13)
به مال هيچكس اعم از مسلمان و يا كفار ذمى، دست نزنيد، مگر آنكه ببينيد اسبى يا اسلحهاى را كه در راه تجاوز بر مسلمين بكار گرفته مىشود، كه در چنين صورت براى يك مسلمان جايز نيست آن را در دست دشمنان اسلام باقى بگذارد، تا وسيلهاى شود براى دشمن كه بر مسلمانان چيره شود .
آخرين بخش اين مقاله، نقل و بيان سخن امام درباره صلح و معاهده با دشمن است، امام در عهدنامه خود، به مالك اشتر نخعى چنين مىنويسد:
و لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك و لله فيه رضا، فان في الصلح دعة لجنودك و راحة من همومك و امنا لبلادك و لكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه، فان العدو ربما قارب ليتغفل فخذ بالحزم، و اتهم في ذلك حسن الظن . (14)
آن صلح را كه دشمن به تو پيشنهاد مىكند، اگر مورد رضاى خدا باشد رد مكن، زيرا در صلح راحتبراى سپاه و آرامش براى تو و امنيتبراى كشور است، ولى جدا برحذر باش از دشمن بعد از صلح نمودنش، زيرا دشمن بسيارى اوقات براى غافلگيركردن نزديك مىشود، بنابراين دورانديش باش و خوشبينى را متهم كن .
همانگونه كه ملاحظه مىكنيم در گفتار امام نكتههايى بسيار ظريف است .
1 - صلح از سوى دشمن پيشنهاد مىشود، نه از سوى مسلمين (در مواقع جنگ) .
2 - صلح بايد مورد رضاى خدا باشد و به دين و مسلمين زيان نرساند .
3 - صلح با شرائط مذكور، آرامشى براى دولت و سپاه و ملت است .
4 - پس از مصالحه بايد شديدا مراقب حركات دشمن بود، كه هر لحظه امكان توطئه و حمله مجدد وجود دارد .
5 - از سادهانديشى و حسنظن كه اغلب، شيوه افراد صالح و بىغل و غش است، بايد برحذر بود كه موجب ضرر و غرامت جبرانناپذير، براى جبهه حق خواهد بود . مؤمن بايد با كياست و هوشيارى و حدت نظر و سياست الهى و بينش ايمانى، دشمن را زير نظر داشته باشد، و هرگز فريب نخورد، زيرا دشمن هزاران دام ابليسى و افسون جادوئى دارد، اما بينش ايمانى است كه مىتواند همه تار و پودهاى ساحران فرعونى را در هم پيچد .
و ان عقدت بينك و بين عدوك عقدة او البسته منك ذمة فحط عهدك بالوفاء و ارع ذمتك بالامانة و اجعل نفسك جنة دون ما اعطيت فانه ليس من فرائض الله شيء الناس اشد عليه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم من تعظيم الوفاء بالعهود و قد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر فلا تغدرن بذمتك و لا تخيسن بعهدك و لا تختلن عدوك، فانه لا يجترئ على الله الا جاهل شقي و قد جعل الله عهده و ذمته امنا افضاه بين العباد برحمته و حريما يسكنون الى منعته و يستفيضون الى جواره، فلا ادغال و لا مدالسة و لا خداع فيه .
و اگر با دشمن پيمانى بستى بدان وفا كن و با رعايت امانتبه تعهد خويش پاىبند باش، و با دل و جان در انجام آن بكوش، چه، هيچ يك از واجبات الهى نيست كه مردم با همه اختلافنظرهايى كه دارند، بر آن اتفاق نظر داشته باشند، مانند وفاى بعهد، و مشركان نيز در بين خودشان، جداى از مسلمين آن را محترم شمردهاند، زيرا عواقب پيمانشكنى را ديده بودند پس به تعهد خويش جفا و خيانت مكن، و از خيانتبه دشمن برحذر باش، چه آنكه بر خدا گستاخى نكند جز نادان بدبخت و خداوند با حمتخويش، عهد و پيمانش را محيط امن و حريم آسايش بندگان قرار داده، تا در حمايت او پناه گيرند، بنابراين فساد، تدليس و نيرنگ محكوم است .
و لا تعقد عقدا تجوز فيه العلل و لا تعولن على لحن قول بعد التاكيد و التوثقة و لا يدعونك ضيق امر لزمك فيه عهد الله، الى طلب انفساخه بغير الحق، فان صبرك على ضيق امر ترجو انفراجه و فضل عاقبته، خير من غدر تخاف تبعته و ان تحيط بك من الله فيه طلبة لا تستقبل فيها دنياك و لا آخرتك .
پيمانى كه در آن طفره و ابهام باشد، منعقد مكن، و پس از انعقاد، آن را با عبارات مهم و قابل توجيه، نقض مكن، و مبادا براى حل مشكلى به نقض آن عهدى كه خدا بر تو لازم ساخته، به اقدام ناحق كشيده شوى، چه، تحمل مشكلى كه اميد گشايش آن، با حسن عاقبت مىرود، از نيرنگى كه سرانجامش هراس است، و خداوند از آن مؤاخذه مىنمايد، و دنيا و آخرتت را بباد مىدهد، بهتر است .
نكته بسيار حساس و اساسى كه امام در اين فراز بر آن تاكيد دارد اين است كه به قراردادهايى كه ميان دولت اسلام با دشمن منعقد شده بايد وفادار بود، كه پيمانشكنى،
گرچه با دشمن باشد، ناپسند و مبغوض خداوند است .
در اين پيمانها نبايد شيوه ديپلماسى و دغلبازى بكار گرفته شود، زيرا اسلام با صداقت و حسن عمل و امانت گسترش يافته، و بيگانگان بايد از مسلمين، آراستگى و صداقتببينند تا جذب اسلام شوند . صداقت و امانت و حسن عمل و پرهيز از مكر و حيله گرچه احتمالا زيانهايى را ببار مىآورد، ولى تا آن جا كه اين زيانها قابل تحمل باشد، و به كيان اسلام و مسلمين خدشه وارد نسازد، قابل تحمل است، زيرا آنجا كه حق محور است و هدف رضاى خدا، سرانجام هر كارى به سود جبهه حق تمام خواهد شد .
پانوشتها
1 - نهجالبلاغه، صبحى صالح، ن 53، ص 442 .
2 - المنجد، المعجم العربى الحديث، لاروس .
3 - نهجالبلاغه، خ 1 .
4 - نهجالبلاغه، خ 3 - معروف به شقشقيه .
5 - نهجالبلاغه، خ 106 .
6 - نهجالبلاغه، خ 131 .
7 - نهجالبلاغه، خ 200 .
8 - نهجالبلاغه، خ 216 .
9 - نهجالبلاغه، خ 41 .
10 - نهجالبلاغه، خ 74 .
11 - نهجالبلاغه، خ 167 .
12 - نهجالبلاغه، خ 27 .
13 - نهجالبلاغه، ن 51 .
14 - نهجالبلاغه، ن 53 .
منبع:پایگاه تخصصی نهج البلاغه وابسته به مركز جهانى اطلاع رسانى آل البيت (عليهم السلام)
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}