عزادارى امام حسين (ع) در ميان اهل سنت
بسم الله الرحمن الرحیم
همدردى عاطفى و همنوايى روحى با عاشورا و شهادت امام حسين عليه السلام و يارانش اختصاص به شيعيان ندارد . اين مطلب حتى در ميان اهل سنت نيز به مذهب خاص و گرايش ويژه محدود نمىشود، بلكه حالت فراگير دارد . از اينرو، اهل سنتبه طور عموم از شهادت امام حسين عليه السلام و يارانش اظهار اندوه و حزن كرده و در عمل هم از فجايع كربلا اظهار نفرت و انزجار نمودهاند . البته چگونگى ابراز تالم آنان متفاوت بوده است; برخى همچون شيعيان، افزون بر اشك روان بر امير كاروان عاشورا، بر آمران و مباشران اين فاجعه لعن فرستادهاند و شمارى پس از اظهار تاسف و غم نسبتبه واقعه كربلا، پىآمدهاى معنوى و كرامات بىمانند شهادت جانسوز آل رسول صلى الله عليه و آله را نگاشته و عمق جنايت عاملان عاشورا را از اين رهگذر تصوير نمودهاند .
پيش از پرداختن به سير تاريخى سوگوارى عاشورا در ميان اهل سنت، بايد اين نكته را متذكر شويم كه همانگونه كه عاشورا يك انقلاب سياسى در برابر دستگاه بنىاميه بود، ياد و نام عاشورا و زنده نگهداشتن شهادت امام حسين عليه السلام در پهنه اجتماع و حوزه قلم نيز به عنوان پديدهاى سياسى بيش از همه مورد حساسيت و وحشت زمامداران فساد پيشه و خودسر زمانه قرار گرفت; آن را به عنوان يك تهديد سياسى و چالش ريشهدار نگريسته و از راههاى گوناگون به خاموشى اين شعله حق و نور الهى رو آوردهاند . هرچند اهل سنت نتوانستهاند عواطف و احساسات خود را به گونه بايسته به گوش تاريخ برسانند، با اين همه، متون تاريخى مواردى را به ثبت رسانده است كه به نوبه خود روند تاريخى مصيبتدارى دينى و سياسى آنان را بازگو مىكند .
سابقه عزادارى براى امام حسين عليه السلام
يكى از موضوعات مهم كه قبل از طرح پيشينه عزادارى براى امام حسين عليه السلام لازم به يادآورى است، حجيت و فصلالخطاب بودن اعمال پيامبر براى مسلمانان و الگوى حسنه بودن آن حضرت در ابعاد گوناگون زندگى براى پيروانش مىباشد . اهل سنتسيره پيامبر بزرگوار اسلام را حجت و لازمالاتباع مىدانند; براى مثال، اگر در سيره و روش آن حضرت احراز گردد كه همواره نماز را با جماعت مىخواند، اين مسئله در صورت عدم معارض گفتارى تكليفآور است و بر مسلمانان خواندن نماز با جماعت را واجب مىگرداند .
به گواهى اهل سنت، عزادارى براى سيدالشهدا عليه السلام سابقهاى به درازاى تاريخ اسلام دارد و به حيات پيامبر و سيره آن بزرگوار برمىگردد . منابع تاريخى اهل سنتبه وضوح اين نكته را بيان نمودهاند كه آن حضرت نخستين فردى بود كه از شهادت فرزندش حسين بن على عليه السلام خبر داد و براى مظلوميت وى اشك ريخت .
امام حسين عليه السلام نقل كرد: ام سلمه خبر داد: جبرئيل نزد رسول خدا بود و تو پيش من بودى و ناگهان گريستى . پيامبر فرمود:
بگذار فرزندم را . من تو را رها نمودم، پيامبر تو را برداشت و در آغوش كشيد . جبرئيل پس از ديدن اين منظره پرسيد: آيا دوستش دارى؟ پيامبر پاسخ داد: بلى . جبرئيل گفت: همانا امتشما به زودى او را خواهند كشت; آيا مىخواهى خاك سرزمينى را كه در آنجا كشته مىشود به تو نشان بدهم و آن را ببينى؟ گفت: بلى . پس جبرئيل بالهايش را گشود و زمين كربلا را نشان داد ... پيامبر از آن حالتبيرون آمد و در دستش خاك سرخ بود ... . (1)
ابن سعد، از مورخان و رجالشناسان معروف اهل سنت، نقل مىكند: «على عليه السلام در يكى از سفرهايش از كربلا عبور مىكرد و عازم صفين بود و هنگامى كه در مقابل قريه نينوا رسيد، از همراهان پرسيد: براى اين سرزمين چه گفته مىشود؟ پاسخ داده شد: كربلا، با شنيدن نام كربلا، امام به گريه افتاد به اندازهاى كه اشكهايش جارى شد و زمين را تر كرد . سپس افزود: روزى بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وارد شدم در حالى كه وى مىگريست . پرسيدم: چه چيزى شما را به گريه واداشته است؟ حضرت فرمود: جبرئيل چند لحظه قبل نزدم بود و به من خبر داد كه فرزندم حسين در كرانه فرات به قتل مىرسد; جايى كه برايش كربلا گفته مىشود . بعد جبرئيل مشتى از خاك آن را به من داد و من آن را بوييدم و نتوانستم جلوى اشك خود را بگيرم .» (2)
از عبدالله بنوهب بن زمعه روايتشده كه گفت: «امسلمه به من خبر داد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله شبى براى خوابيدن دراز كشيد، سپس بيدار شد در حالى كه گرفته و پريشان بود . دوباره حضرت دراز كشيد و خوابش برد، بعد مضطرب و پريشان از خواب بيدار شد . اين بار اضطراب وى غير از اضطرابى بود كه در مرتبه نخست مشاهده كردم . بار سوم حضرت دراز كشيد و اين بار كه از خواب بيدار شد، در دستش تربتسرخى بود كه آن را مىبوسيد . سپس من گفتم: يا رسولالله اين تربت چيست؟ حضرت فرمود: جبرئيل برايم خبر داد كه اين (اشاره به حسينش نمود) در زمين عراق كشته مىشود . به جبرئيل گفتم: خاك زمينى را كه حسينم در آنجا شهيد مىشود نشانم بده ... و اين تربت همان سرزمين است .» (3) همين روايت از احمد حنبل نيز نقل شده و منابع مختلف اهل سنت آن را مورد اهتمام قرار دادهاند .
امانت پيامبر نزد امسلمه
منابع اهل سنت افزون بر سوگوارىهاى متعدد پيامبر براى امام حسين عليه السلام، از يكى از امانتهاى پيامبر نزد همسر بزرگوارش ام سلمه پرده برداشتهاند . ترمذى، يكى از صحاحنويسان معروف اهل سنت، نقل مىكند كه سلمى گفت: خدمت ام سلمه رسيدم و او گريه مىكرد . از ام سلمه پرسيدم: چرا گريه مىكنى؟ او در پاسخم گفت: رسول خدا را ديدم (در خواب) سر و صورت و محاسن آن حضرت پر از خاك بود . عرض كردم: اى رسول خدا شما را چه شده است؟ حضرت فرمود: همين حالا شاهد كشته شدن حسينم بودم . (4)
مضمون اين روايت و سوگوارى همسر گرامى پيامبر براى امام حسين عليه السلام را حاكم نيشابورى، ابن اثير، بيهقى، ابن حجر عسقلانى و ديگران به تفصيل بيشتر نقل كردهاند كه از نظر اهل سنت قابل ترديد نيست . ابن عباس، از صحابه بزرگ و دانشمند پيامبر، كه در ميان مسلمانان به ويژه اهل سنت، مكانت ارجمندى دارد، مشابه روايت پيشين را از طريق رؤيايى كه براى خودش رخ داده گزارش كرده است . حاكم نيشابورى نقل مىكند: «از ابن عباس روايتشده است: پيامبر خدا را نيم روز در خواب ديدم كه پريشان و خاكآلود بود و شيشهاى پر از خون در دست داشت . عرض كردم: اى پيامبر خدا، اين چيست؟ در جواب فرمود: اين خون حسين و اصحابش است كه امروز پيوسته در اين شيشه جمع كردهام . ابن عباس گفت: آن روز را شمارش كردم و ضبط نمودم . بعدا معلوم شد كه حسين يك روز پيش از آن به شهادت رسيده بود .» (5)
مجموع اين روايات و ساير اخبار مربوطه نشان مىدهد كه از نظر اهل سنتشهادت امام حسين عليه السلام از سوى پيامبر اكرم پيشگويى شده و به طور مكرر آن حضرت و برخى همسرانش از جمله ام سلمه و نيز امام على عليه السلام براى حسين عليه السلام به سوگوارى پرداختهاند . روايات مزبور، مظلوميتحسين عليه السلام را يادآور شده و عزادارى عاشورا را به عنوان يك سنت قابل پيروى و عمل تقرببخش در بين آنان مطرح كردهاند . در برخى روايات اهل سنت افزون بر سوگوارى و گريه آن حضرت براى حسين عليه السلام، آمده است: «جبرئيل مشتى از تربت كربلا را كه براى آن حضرت آورد و خبر از شهادت وى در آنجا داد، پيامبر گريست و تربتياد شده را بوسيد .» (6)
نخستين سوگوارىها پس از عاشورا
بنابر گواهى نخستين اسناد مكتوب عاشورا، عزادارى اهل سنت و شيعيان همزمان و پس از حادثه عاشورا به وقوع پيوست . طبرى داستان عبور خاندان امام حسين توسط لشكريان يزيد از مسير قتلگاه را ياداور شده و ذكر مصيبتحسين عليه السلام را كه توسط خواهرش زينب هنگام ديدن پيكر غرقه به خون و بىسر برادر بر زبان آورده شده است، اينگونه گزارش مىكند: «يا محمداه، يامحمداه! درود فرشتگان آسمان بر تو! اين حسين است كه در بيابان افتاده، با خون خود آغشته گرديده، اعضايش قطه قطعه شده . يا محمداه! دخترانت اسير شدهاند و اولادت از دم تيغ گذرانده شدهاند كه بر پيكرشان باد مىوزد ...» وى در ادامه مىافزايد: «با اين جملات و كلماتى كه زينب ادا كرد، همه حاضران و دوست و دشمن اشك ريختند .» (7) طبرى همچنين از عزادارى در منزل يكى از دشمنان معروف امام حسين عليه السلام به نام خولى بن يزيد ازدى ياد مىكند كه سر امام را از عمرسعد تحويل گرفت و براى بشارت به عبيدالله بن زياد و گرفتن پاداش، پيش از ديگران به سوى كوفه حركت كرد و پس از آنكه با در بسته دارالاماره مواجه شد، به خانه برگشت و سر مبارك را در تنور يا صندوقچهاى پنهان داشت . زن حضرميه او پس از اطلاع، شروع به ناله و فرياد نمود، براى مظلوميت امام حسين و حادثه عاشورا سخت گريست و منزل او را ترك گفت . (8)
سوگوارى سيدالشهدا و ساير قربانيان كربلا با انتقال بازماندگان حادثه به شام، بدان سرزمين منتقل شد و محفل جشن و شادمانى يزيد را به مجلس عزا تبديل كرد . يزيد پس از ورود اهلبيت پيامبر عليهم السلام، سر امام حسين را در طشتى در مقابل نهاد و لب و دندان آن حضرت را به چوب بست و اشعارى را، كه نشانگر مستى او در رضايت از انتقام كشتهگان بدر و احد بود، بر زبان راند . مردى از اهلبيت، كه اتفاقا از اصحاب پيامبر بود، تاب نياورد و خطاب به يزيد گفت: «آيا با نى بر لب و دندان حسين مىزنى؟ تو همانا چوبت را بر جايى مىزنى كه من خود ديدم پيامبر آن را مىبوسيد . اى يزيد! تو در روز قيامت محشور خواهى شد و ابن زياد شفيعتخواهد بود و اين سر مبارك در روز قيامت از راه مىرسد در حالى كه محمد صلى الله عليه و آله او را شفاعت مىكند ...» (9)
عزادارى خاندان يزيد
يزيد كه پس از ارتكاب جنابت كربلا همچنان بر تداوم خط جاهلى و ستم بيشتر اصرار مىورزيد و با بازماندگان عاشورا با كمال پستى و دنائت رفتار مىكرد، سرانجام در اثر فعاليتهاى تبليغى حضرت زينب و امام زينالعابدين عليهما السلام و تنفر روزافزون مردم، چهره نادم به خود گرفت و اجازه داد تا اطرافيان قدرى آزادى بيان يافته، احساسات خود را ابراز دارند كه از جمله آنان، گريه و سوگوارى حرمسراى يزيد است: «هنگامى كه اهلبيت وارد منزل يزيد شدند، هيچ زن و دخترى از خاندان يزيد باقى نماند مگر آنكه نزد اهلبيت آمدند و به سوگوارى پرداختند .» (10)
شاعران و سرودههاى عاشورايى
با همه سوگوارىهاى اوليه كه عمدتا با حضور اهلبيت امام حسين عليه السلام و يا با مشاهده سر بريده آن حضرت انجام مىگرفت، يادكرد عاشورا و عزادارى آن حضرت پس از حوادث مرتبط با عاشورا و بازگشت اهلبيت پيامبر عليهم السلام به مدينه از طريق شعر و سوگ سرودههاى شاعران، از جمله شعراى شناختهشده يا گمنام، ادامه يافت .
يكى از اشعارى كه در همان روزهاى نخست پس از واقعه عاشورا از سوى اهل سنتسروده شد، اين سوگ سروده است:
ايها القاتلون جهلا حسينا
ابشروا بالعذاب و التنكيل
كل اهل السماء يدعو عليكم
من نبى و ملائك و قبيل
قد لعنتم على لسان ابن داود
و موسى و حامل الانجيل . (11)
از كسانى كه پس از ورود اهلبيت عليهم السلام به شام تحت تاثير مظلوميتشهداى كربلا، به ويژه امام حسين عليه السلام، قرار گرفت، خالد بن معدان است كه از جمله بزرگان تابعان در نزد اهل سنتبه شمار مىرود . وى به محض مشاهده كاروان حسين در شام، كه پيشاپيش اسيران، سرهاى بريده، بخصوص سر مبارك امام حسين عليه السلام حركت داده مىشدند، به شدت سوگناك گرديد، به گونهاى كه از شدت اندوه مدت يك ماه از مردم كنارهگيرى كرد و در حيرت و ماتم فرو رفت . پس از آنكه سرانجام دوستانش او را يافتند، اين اشعار مرثيهاى را سرود:
«جاوو براسك يابن بنت محمد
مترملا بدمائه ترميلاو كانما بك يا ابن بنت محمد
قتلوا جهادا عامدين رسولا
قتلوك عطشانا و لمايرقبوا
فى قتلك التاويل و التنزيلا
و يكبرون بان قتلت و انما
قتلوا بك التكبير و التهليلا .» (12)
سليمان بن قتة، يكى از افراد بنى تميم كه پس از عمرى در اعتقاد به تسنن، به بنى هاشم و تشيع گرويد، پس از حادثه عاشورا، سه بار به كربلا آمد و با مشاهده اوضاع كربلا پس از شهادت امام حسين و يارانش و ديدن صحنههاى مختلف جنايت هواداران يزيد و فداكارى و جانفشانى ياران امام حسين عليه السلام، اشعار زير را در مرثيه سيدالشهدا سرود:
مررت على ابيات آل محمد
فلم اوها لعهدها يوم حلت
الم تر ان الشمس اضحت مريضه
لفقد الحسين و البلاد اقسرت
و كانوا رجاء ثم صاروا
لقد عظمت تلك الرزايا و جلت
اتسالنا قيس فنعطى فقيرها
و تقتلنا قيس اذا افعل زلت
و عند غنى قطرة من دمائنا
سنطلها يوما بها حيثحلت
فلا تتبعد الله الديار و اهلها
و ان اصبحت منهم برغمى تخلت
فان قتيل الطف من آل هاشم
اذل رقاب المسلمين فذلت . (13)
پس از ندامتيزيد و مجبور شدن وى به بازگرداندن اهلبيت عليهم السلام به مدينه، مجالس متعدد روضهخوانى و عزادارى در شام و در مسير شام به كربلا و مدينه و سپس هنگام ورود آنان به مدينه برگزار شد . اين مجالس هرچند به طور عمده از سوى بازماندگان قربانيان عاشورا و شيعيان برپا مىگرديد، اما در آنها شمارى از اهل سنتشركت مىنمودند و براى خاندان پيامبر، به ويژه فرزندان آن حضرت، سرشك غم مىريختند .
خراسان و عزادارى براى اولاد حسين عليه السلام
تنها عراق و شام نبود كه در غم از دست دادن اولاد پيامبر و فاجعه عاشورا مىسوخت، بلكه خراسان در شرق نيز علىرغم همه فعاليتهاى شديد فرهنگى و سياسى امويان و سپس عباسيان و فشار وحشتناك نظامى و امنيتى آنان، آن فاجعه عظيم را از ياد نبرد و مظلوميت همه جانبه خاندان پيامبر را با تمام وجود درك نمود; مظلوميتى كه با رخداد عاشورا آغاز و با شهادت زيدبن على بن حسين عليه السلام در سال 122 و شهادت يحيى بن زيد در سال 126 در خراسان ادامه يافت .
يعقوبى مىنويسد: «هنگامى كه زيد به شهادت رسيد، در ميان شيعيان خراسان حركتى پديد آمد، آنها مسائل خويش را آشكار كردند و لذا كسان [اهل سنت] زياد به نزد آنها آمده به آنها متمايل شدند . آنها نيز جرايم اموىها را در حق آل رسول عليهم السلام براى مردم بيان مىكردند، در آن ميان شهرى نبود مگر آنكه اين خبر فضاى آن را آكنده بود .» (14)
طبيعى است كه سوگوارى و عزادارى در اين زمان شيوه و آداب ويژهاى نداشت و صرفا در بيان مظلوميت آل رسول خدا، كه در فاجعه عاشورا، گونه غيرقابل باور و بىمانندى پيدا كرد، خلاصه مىشد .
احساسات و عواطف فراوان مردم از آن همه مظلوميت و ستمديدگى غليان مىكرد و به دو صورت عشق به اولاد حسين بن على عليه السلام و نفرت از دشمنان آنان و دستگاه حاكم اموى بروز مىنمود .
پس از شهادت حضرت يحيى بن زيد «به محض اينكه از شدت اختناق و ارعاب حاكم اموى كاسته شد، احساس امنيت نسبى كردند، به مدت هفت روز در مناطق دور و نزديك براى يحيى بن زيد عزادارى كردند و در آن سال هر فرزندى كه به دنيا آمد اسمش را يحيى يا زيد گذاشتند به علت اندوه و دردى كه از اين حادثه بر مردم خراسان وارد شده بود .» (15)
سياهپوشى در ميان مردم خراسان نيز از همين زمان و به دليل شهادت يحيى مرسوم شد . «مردم خراسان به سبب شهادت يحيى جامههاى سياه پوشيدند و از آن پس شعارشان شد ... تمام شهرهاى خراسان سياه پوش شده، در عزاى زيد بن على و يحيى بن زيد عزادارى و گريه مىكردند و شهادت آنها را ياداور مىشدند.»
طبيعى است كه در اين عزادارىها ياد و نام سيدالشهدا و كربلا جايگاه ويژهاى به خود اختصاص مىداد; زيرا چنانكه در اين گزارشها بيان شد:
اولا، مصايب آل رسول به طور كلى و جفاى امويان به گونه عموم در شهرهاى خراسان بازگو مىگرديد و مردم نسبتبدان رخدادها اشك مىريختند . شهادت مظلومانه امام حسين عليه السلام و حادثه كربلا در ميان انواع مظلوميتهاى خاندان پيامبر برجستهترين و بىنظيرترين مورد به حساب مىآيد و از انواع جنايات امويان، جنايت كربلا بيش از همه به چشم مىخورد و سياهترين اقدام آنان به شمار مىرود .
ثانيا، همان زيد بن على و فرزندش يحيى كه مورد علاقه وافر خراسانيان بودند، به خونخواهى امام حسين و ادامه راه سرخ او قيام كردند و بيشترين بيدارى بخشى را با طرح شهادت و مظلوميت امام حسين و جنايت امويان در روز عاشورا داشتند . از اين رو، مردم نيز شهادت امام حسين را گرامى مىداشتند و نسبتبه حوادث ناگوار عاشورا اشك مىريختند و آماده انقلاب عظيم و خونين بر امويان مىشدند كه سرانجام در سال 132 ق منجر به براندازى بنياد امويان گرديد، هرچند به احقاق حق اهلبيت عليهم السلام نينجاميد .
حضور امام رضا عليه السلام و هدايت عزادارىها
عاشورا عواطف پاك مسلمانان را تحريك نمود; مردم، از جمله بسيارى از اهل سنت، نمىتوانستند درباره داستان كربلا و ساير مظلوميتهاى خاندان پيامبر بىتفاوت باشند . امامان معصوم عليهم السلام نيز ياد و نام كربلا را از راههاى مختلف و به مناسبتهاى گوناگون زنده نگه داشتند . اجراى سوگوارى از سوى آنان براى امام حسين عليه السلام، تشويق مردم به عزادارى و نويد پاداش فراوان اخروى و بركات دنيوى براى سوگوارى امام حسين عليه السلام، و تشويق همه جانبه و دادن صله به شاعران مسلمان براى بيان مصايب اهل بيت عليهم السلام، به ويژه رخداد عاشورا به زبان هنر و سرودن شعر، از جمله عوامل تداوم و گسترش عزادارى امام حسين عليه السلام در ميان مسلمانان بود .
چنانكه اشاره شد، مردم خراسان از اندك فرصتهاى پيش آمده سود جسته، براى خاندان رسول خدا سوگوارى مىكردند . با آمدن امام رضا عليه السلام به خراسان، اين احساسات و عواطف هدايتشد و عزادارى مردم با مبانى دينى و اهداف صحيح اسلامى هماهنگ گرديد .
امام رضا عليه السلام خود رهبريت عزاداران را به عهده گرفت . آن حضرت در دهه محرم به طور منظم و همه ساله در سوگ جدش امام حسين عليه السلام مىنشست . دعبل خزاعى، از شاعران نامدار شيعه، مىگويد: خدمت مولايم امام رضا رسيدم، ديدم آن حضرت همراه اصحابش به سوگ نشسته است . آن بزرگوار با مشاهده من فرمود: اى دعبل مىخواهم شعرى بگويى; زيرا اين روزها، ايام حزن و اندوه ما اهلبيت است و روزهاى سرور دشمنان، بخصوص بنىاميه است . اى دعبل، هركس بر مصيبت ما بگريد يا بگرياند اجرش با خداست . اى دعبل، هركس چشمش بر مصيبت ما اشك بريزد و بگريد همراه و در زمره ما محشور مىشود . اى دعبل، هركس بر مصيبت جدم حسين بگريد البته خدا گناهان او را مىآمرزد .
آنگاه دستور داد پردهاى ميان ما و اهل حرم زدند و فرمود كه در پس پرده بنشينند و در مصيبت جد خود بگريند . در اين هنگام به من فرمود: اى دعبل! بر حسين عليه السلام مرثيه بخوان، مادامى كه تو زندهاى ياور و مدحكننده ما هستى; پس هرچه توانستى از يارى ما كوتاهى نكن . آنگاه من گريستم و اشعار زير را در آن مجلس عزا خواندم: اى فاطمه، اگر زنده مىبودى و مىديدى كه حسين جنگيد و با لب تشنه در كنار نهر فرات كشته شد، در آن صورت اى فاطمه، نزد پيكرش بر سر و صورت مىزدى و اشكهايت را بر گونه و صورت جارى مىكردى . اى فاطمه، اى دختبهترين انسان! برخيز و ماتم نما، اختران آسمان در بيابانها افتادهاند .
مقابرى در كوفه و قبرى در مدينه و ديگرى در فخ; درود و سلام بر همه آنها .
قبورى در كنار رودخانه در جنب كربلا كه حجلهگاههاى آنها بر كرانه فرات است . بر لب فرات با لب عطشان جان باختند . اى كاش پيش از حسين جان مىدادم .
به خدا شكايت مىكنم كه ذكر مصيبت آنها به من جام عزا و بىتابى را نوشانده است .
دختران «زياد» در قصرها مصون بودند، اما دختران پيامبر صلى الله عليه و آله هتك حرمت مىشدند . خاندان زياد در قلعه در امنيتبودند و اهل بيت پيامبر در بيابانها اسير .
خاندان پيامبر حرمتشان شكسته مىشد و به اسارت برده مىشدند و دودمان زياد در پس پرده و با امنيت مىزيستند . (16)
با وجود فضاى ضد حسينى كه عباسيان از قرن دوم به بعد پديد آوردند و به تدريجياد و نام امام حسين عليه السلام را تهديد حكومت عباسيان و خطر امنيتى مىدانستند، بزرگانى در ميان اهل سنت عاشورا را از ياد نبرده و فداكارى فرزند پيامبر اسلام را در قالبهاى گوناگون، به ويژه شعر، يادآور شدند . از جمله اين بزرگان مىتوان به محمدبنادريسشافعى، اماممذهبشافعيه اهلسنتاشاره كرد .
اين رهبر مشهور اهل سنتبجز يك قصيده بلند كه در سوگ امام حسين عليه السلام سروده است، قصيده ديگرى نيز در عزادارى امام حسين عليه السلام دارد كه تنها اين بيت آن باقى مانده است:
ابكى الحسين و ارثى حججاها
من اهل بيت رسول الله مصباحا . (17)
با توجه به قصايد مختلف امام شافعى و جايگاه عظيم اهلبيت رسول خدا صلى الله عليه و آله در ميان اهل سنت كه به طور طبيعى محبتخاندان پيامبر را در پى داشته، سوگوارى بر مصايب آنان، از جمله عزادارى براى امام حسين را در ميان آنان طبيعى مىنمايد . عبدالجليل رازى قزوينى مىگويد: «معلوم جهانيان است كه بزرگان و معتبران ائمه فريقين از اصحاب امام مقدم بوحنيفه و امام مكرم شافعى و علما و فقهاى طوايف خلفا عن سلف اين سنت را رعايت كردهاند و اين طريقت نگاه داشته، اولا خود شافعى كه اصل است و مذهب بدو منصوب است، بيرون (افزون) از مناقب، او را در حسين و شهداى كربلا مراثى بسيار است و يكى از آن قصيدهاى كه مىگويد: "ابكى الحسين و ارثى منه اهل بيت رسولالله مصباحا" تا آخر قصيده با مبالغتى تمام و كمال، و ديگر قصيدهاى است كه مىگويد: «تا وب همى ...» تا آخر همه مرثيه اوستبه صفتى كه بر چنان معانى دگران قادر نباشند و مراثى شهداى كربلا كه اصحاب بوحنيفه و شافعى را هست، بى عدد و بى نهايت است ...» (18)
مورخان اهل سنت و گزارش عاشورا
در قرن سوم كه فشار و اختناق عباسيان بر ضد شعاير اهلبيت عليهم السلام، بخصوص ياد و نام امام حسين عليه السلام و عزادارى عاشورا، شدت يافت و متوكل عباسى در سال 236 مرقد مطهر حسينى را تخريب و با خاك يكسان كرد و بر زمين آن آب بست و زايران و عزاداران آن حضرت را به انواع شكنجه و اذيت گرفتار كرد، مورخان و نويسندگان اهل سنت داستان مصيبت امام حسين عليه السلام و ياران او را در قالب تاريخ و قصه بازگويى نمودند و در واقع، حادثه كربلا از سينهها به كتاب منتقل گرديد و جاودانه گرديد .
مهمترين دانشمند اسلامى كه روايات متعدد انقلاب عظيم كربلا را از يكى از گزارشگران معروف به نام لوط بن يحيى معروف به ابومخنف ازدى (متوفاى 157 ق) نقل كرده است و در اين نقل تا ميزان تحسين برانگيزى رعايت امانت و صداقت را نموده است، محمدبن جرير الطبرى (224 - 310ق) مىباشد .
طبرى تنها به نقل رويدادهاى حادثه كربلا از زبان ابومخنف اكتفا نمىكند، بلكه به داستان اسارت اهلبيت عليهم السلام و رويدادهاى كوفه و عزادارى مردم در مجالس عبيدالله زياد و سپس شام مىپردازد و از تداوم كينهجويى و جسارت يزيد بن معاويه به سر بريده امام حسين عليه السلام و تنفر برخى از اطرافيان و سوگوارى عدهاى از مردم شام و همدردى آنان با اهلبيت عليهم السلام خبر مىدهد . (19) پس از طبرى اينشيوه توسط ساير مورخان اهل سنت پىگيرى شد كه در ادامه مورد اشاره قرار خواهد گرفت . گاهى قصهگويان در كنار مرقد امام حسين عليه السلام آمده، عزاها و مصايب او را به زبان قصه مىگفتند . (20)
عزادارى در عصر آل بويه
در قرن چهارم، مرحله سوم خلافت عباسيان (657 - 132 ق) آغاز مىشود و قدرت خلفاى عباسى كه سالها قبل عملا به تركان جنگجو و متعصب منتقل شده بود، به تدريج و با ضعف عناصر ترك به آل بويه شيعه مذهب انتقال يافت و در واقع، پس از فتح بغداد در سال 334 ق توسط احمد بن بويه معروف به معزالدوله قدرت سياسى و نظامى قسمت اعظم جهان اسلام به آل بويه تعلق گرفت و اين خاندان به اقدامات گوناگون از جمله رفع موانع عزادارى سيدالشهدا پرداخت .
با رفع موانع شديد سياسى، عزادارى امام حسين گسترش فراوانى يافت و در ابعاد گوناگون ادبى و مردمى پيشرفت كرد . در اين عصر افزون بر شاعران عربى زبان، شعراى فارسىسرا نيز به جمع عزاداران پرداخته، مردم فارسى زبان را در فارس، عراق عجم، خراسان، ماوراء النهر و شبه قاره به عزادارى امام حسين تشويق نمودند .
بغداد، كه در زمان آل بويه مركز اهالى تسنن و تشيع به حساب مىآمد و پيروان هر دو مذهب اسلامى در آن زندگى مىكردند، پس از ورود آل بويه و عمدتا از دهه پنجاه قرن چهارم، در روزهاى عاشورا به صورت شهر تعطيل درمىآمد . گاهى مردم لباس سياه به تن نموده، حتى برخى از اهل سنت همراه شيعيان در قالب دسته عزادارى به خيابانها مىآمدند و به نوحه خوانى، سينهزنى و عزادارى مىپرداختند . (21) در اين عزادارىها هرچند گاهى بين اهل سنت و تشيع اختلاف و حتى زد و خورد گزارش شده است، اما:
اولا، اين درگيرى بين برخى اهل سنت، از جمله عدهاى از حنابله و شيعيان بوده است نه همه حنابله و يا اهلسنت .
ثانيا، در برخى از سنوات درگيرى گزارش شده; چنانكه گاهى برخى از اهل سنت دستبه شبيهسازى زده، براى مصعب بن زبير مجلس عزا برپا مىكردند و يا عايشه را با سوار كردن زنى بر شتر در يادها زنده مىكردند . (22)
ثالثا، در شهرهاى ديگر، از جمله مصر، مردم اعم از شيعه و سنى در كنار قبر امكلثوم و نفيسه اجتماع مىنموده، به عزادارى مىپرداختند و مبالغ هنگفتى براى اطعام و عزادارى هزينه مىكردند . بنا به گفته مقريزى، اين مراسم چنان در ميان مردم عمدتا سنى مذهب مصر ريشه دواند كه پس از سقوط فاطميان نيز تداوم يافت و ايوبيان با همه ضديتبا فاطميان و تشيع نتوانستند آن را متوقف سازند . (23)
رابعا، در شرق قلمرو خلفاى عباسى نيز پس از سقوط آل بويه (447) از اصفهان و حاكميتسلجوقيان متعصب و سنى مذهب، اهل سنت همراه شيعيان به زيارت على بن ابىطالب عليه السلام و حسين بن على عليه السلام به نجف و كربلا رفتند و وفادارى خود را به امام حسين عليه السلام و انقلاب او نشان دادند . (24) عبدالجليل رازى قزوينى نيز به سوگوارى مردم سنى مذهب اصفهان در آن زمان اشاره مىكند و مىنويسد: «آن گه چون فروتر آيى، معلوم است كه خواجه بومنصور ماشان [اصفهانى]، كه در مذهب سنت در عصر خود مقتدا بوده است، هر سال اين روز [عاشورا] اين تعزيتبه آشوب و نوحه و غريو داشتهاند و هر كه رسيده باشد ديده و دانسته باشد و انكار نكند .» (25) در سال 458 نيز در بغداد مغازهها تعطيل گرديد و مردان با سينهزنى و نوحهخوانى و زنان با پريشان كردن مو و گريه و زارى براى امام حسين عليه السلام سوگوارى نمودند و خليفه عباسى تنها به اين خواسته اكتفا كرد كه برخى شيعيان تندروى نكرده، سب صحابه نكنند . (26)
غزنويان و عزادارى سيدالشهدا
سلسله غزنويان (598 - 351 ق) كه تقريبا همزمان آل بويه در شرق جهان اسلام ساليان طولانى حكم راندند و مركزشان شهر غزنين بود، نسبتبه شيعيان خصومت مىورزيدند و سلطان محمود غزنوى در كنار حملات متعدد به هند، تهاجمات خونينى را به غور و غرجستان و رى، كه از مراكز تشيع به شمار مىرفت، انجام داد . در اين تهاجمات، باورها و شعاير دينى مناطق مزبور از جمله عزادارى سيدالشهدا را تحت عنوان بدعت كوبيد و مردم را به خاطر انجام آن مورد آزار و شماتت قرار داد . با اين همه، با كاهش فشار غزنويان و پس از مرگ سلطان محمود غزنوى (421 ق) شهر غزنين غزادارى خود را آشكار نمود . همانند كسايى مروزى (متوفاى 348 ق) و حكيم ناصر خسرو قباديانى بلخى (481 - 394ق) كه شاعران پيشقراول در عاشوراسرايى و مرثيهگويى به حساب مىآيند و به مذهب شيعه باور داشتند، ابوالمجيد مجدود سنايى غزنوى (612 - 543 ق) نيز محرم و عاشورا را مورد تامل عاشقانه قرار داد و اشعار جانسوزى را در شهادت امام حسين و ساير شهداى اهلبيت عليهم السلام سرود .
عزادارى در نظاميه بغداد
با همه سختگيرىهاى سلجوقيان (558 - 427 ق) و اصرار فراوان وزيران متعصب آنان بر لعن و نفرين - به اصطلاح - رافضه، بخصوص اسماعيليه، بر فراز منابر، رويكرد عملى اقشار غيرسياسى اهل سنتبه تكريم اهلبيت عليهم السلام و بيان مصايب آنان، به ويژه عزادارى امام حسين عليه السلام، بود . شواهد تاريخى حاكى از عزادارى اهل سنت و نفوذ اين تفكر در مدرسه نظاميه در عصر سلجوقيان مىباشد . محمد بن عبدالله بلخى (م 596) كه از عالمان و خطيبان بنام در ميان اهل سنت مىباشد و از سفرهاى طولانى متعدد علمى وى به خراسان، عراق، مصر، خوارزم و مكه در منابع گوناگون رجالى و تاريخى آنان، ياد شده است، در مدرسه نظاميه به وعظ و خطابه پرداخت .
وى پس از سخنرانى و وعظ براى عالمان، مسئولان و طلاب نظاميه اهل سنت، روضه مىخواند و از مظلوميتهاى اهلبيت پيامبر ياد مىكرد و مردم از شنيدن مصايب خاندان پيامبر اشك مىريختند . در يكى از سخنرانىهاى خود گفت: «روزى فاطمه مىگريست . على با مشاهده وى گفت: اى فاطمه چرا نزد من گريه مىكنى؟ آيا دارايىات راگرفتهاند؟ آيا حقشما را غصب كردهاند؟ آيا چنين نمودهاند و چنان كردهاند؟ همينطور موارد مختلف را شمرد از چيزهايى كه روافض مىپندارند شيخين در حق فاطمه مرتكب شدهاند . مجلس با شنيدن آن سخنان اشك مىريخت ...» (27)
تنها علامه محمدبن عبدالله بلخى نبود كه در زمان حاكميتسلجوقيان در بغداد به عزادارى مىپرداخت، على بن الحسين غزنوى معروف به واعظ، كه از جمله عالمان و خطيبان معروف بغداد بود و در ميان رهبران دينى اهلسنت، مقام ارجمندى داشت نيز به سوگوارى اهلبيت عليهم السلام مىپرداخت . او در ميان دستگاه خلافت و دولتمردان زمان از احترام خاصى برخوردار بود و در منابع اهل سنتبه عنوان واعظ و خطيب «ميلح الايراد و لطيف الحركات» معرفى شده است و سلطان سلجوقى و امرا براى زيارت و درك مجالس او حضور به هم مىرساندند . (28) بنا به گفته قزوينى: «خواجه على غزنوى حنيفى دانند كه اين تعزيت چگونه داشتى تا حدى كه به روز عاشورا در لعنتسفيانيان مبالغتى مىكرد . سائلى برخاست و گفت: معاويه را چه مىگويى؟ به آواز بلند گفت: اى مسلمان! از على بپرس كه معاويه را چه گويى; آخر دانى كه على معاويه را چه گويد؟ امير عبادى كه علامه روزگار و خواجه معنا و سخن بود، او را در حضرت المقتضى لامر الله پرسيدند: اين روز كه فردا عاشورا خواستبودن كه: چه گويى در معاويه؟ جواب نداد تا سائل سه بار تكرار كرد . بار سوم گفت: اى خواجه سؤال مهم پرسى، نمىدانم كدام معاويه را مىگويى؟ اين معاويه را پدرش دندان مصطفى بشكست و مادرش جگر حمزه بخاييد و او بيست اند بار تيغ در روى على كشيد و پسرش سر حسين ببريد . اى مسلمانان! شما اين معاويه را چه مىگوييد؟ مردم در حضرت خلافتحنفى و سنى و شافعى زبان به لعنت و نفرين برگشودند . مانند اين بسيار است و تعزيتحسين هر موسم عاشورا به بغداد تازه باشد و با نوحه و فرياد و ...» (29)
مقتلنويسى در ميان اهل سنت
چنانكه در تلاش مورخان اهلسنت نسبتبه ثبت جزئيات وقايع كربلا و تثبيت عزادارى امام حسين عليه السلام از اين رهگذر از سوى آنان اشاره شد، مسيرى را كه طبرى در اهتمام به كتابت و احياى روايت انقلاب حسينى گشود، توسط مورخان پس از وى ادامه يافت و در قرن ششم شعبه جديدى در تاريخ اسلام تحت عنوان «مقتلنگارى» به وجود آمد و برخى دانشمندان اهلسنتبه گونه مستقل بدين مهم پرداختند . از جمله اين گروه مىتوان به ابوالمؤيد خوارزمى (متوفاى 568) اشاره كرد . او اثر ارزشمندى در رخداد عاشورا پديد آورد كه به نام مقتل خوارزمى شهرت يافته است و مورد اعتماد عالمان عامه و خاصه مىباشد .
افزون بر وى، مورخان نامى اهلسنت همچون ابن اثير در الكامل فى التاريخ، ابوالفرج ابن جوزى در المنتظم و همو در الرد على المتعصب العنيد لمن ذم من لعن اليزيد و سبط ابن جوزى در تذكرة الخواص روشنگرانه به حادثه عاشورا و عزادارى شهادت امام حسين و يارانش پرداختند و گزارشهاى پيشينيان اهلسنت، از جمله طبرى، را نه تنها حفظ نمودند، بلكه بر تكميل و تفصيل آن همت گماشتند.
ابومظفر سبط ابن جوزى از جدش ابوالفرج ابن الجوزى نقل مىكند كه نامبرده در مجالس خود مىگفت: شگفتانگيز نيست كه ابن زياد با حسين جنگيد و عمر سعد را بر او مسلط نمود تا او را به قتل رساند و شمر را دستور دهد تا سرهاى بريده را برايش حمل كند . همانا شگفتانگيز و حيرتآور [تر] پست گرديدن يزيد است [تا آن حد] كه دندانهاى او را به چوب ببندد و خاندان پيامبر را به عنوان اسير بر شتران بىجهاز سوار نمايد و عزم يزيد بر اينكه فاطمه دختر [امام] حسين را به مردم واگذارد كه او را مىخواستبه عنوان كنيز ببرد و تكرار يزيد شعر ابن زبعرى (ليت اشياخى ببدر شهدوا . .). . (30)
ابوالفرج در المنتظم ضمن برشمردن اوصاف گوناگون و برجسته امام حسين عليه السلام، واكنش آن حضرت را در برابر سب و زبان درازى يكى از فرماندهان يزيد اينگونه نقل مىكند: «آيا به من ناسزا مىگويى و فحش مىدهى؟ نگاه كن من كيستم، آن قتبه خودتان مراجعه كنيد و تامل نماييد . آيا جنگ با من و كشتن من براى شما جايز است و هتك حرمت من حلال است؟ آيا من فرزند دختر رسول خدا (پيامبر شما) نيستم؟ آيا من فرزند پسر عموى پيامبر شما نيستم؟ آيا حمزه سيدالشهدا عموى پدر من نيست؟ آيا جعفرطيار عموى من نيست؟ شمر در جواب گفت: خدا را جز به حرف عبادت نكرده باشم كه من بفهمم توچه مىگويى! » (31)
اين عزادارى و مقتلنگارى به خوبى عظمتياد امام حسين عليه السلام و جانفشانىهاى او را در ميان اهل سنت نشان مىدهد و مردم مسلمان از جمله اهل سنتبا كاهش فشارهاى مختلف سياسى و امنيتى نمىتوانستند در مقابل عظمت عاشورا اشك نريزند و براى امام حسين و ياران وى سوگوارى نكنند.
عزادارى در خراسان و ماوراءالنهر
با كاهش فشار مضاعف سلجوقيان و روى كارآمدن خوارزمشاهيان (628 - 521 ق)، كه زمينههاى تشيع و پيروى از اهلبيت پيامبر را از ادوار نخستين اسلامى داشتند، فضا براى عزادارى حسينى بهتر شد، هرچند هيچگاه موانع از بين نرفت . در اين فضا شاعران نامورى همچون قوامى رازى (نيمه اول قرن ششم) و سخنور معروف عطار نيشابورى (627 - 537) ياد عاشورا و فداكارىهاى حسين بن على عليه السلام را در قالب سوگنامههاى روشنگر و جانسوز زنده نگه داشتند:
كيستحق را و پيمبر را ولى
آن حسن سيرت، حسين بن على
قرةالعين امام مجتبى
شاهد زهرا شهيد كربلا
تشنه او را دشنه آغشته به خون
نيم كشته گشته سرگشته به خون
آنچنان بر خود كه برد بىدريغ
كافتاب از درد آن شد زير ميغ
گيسوى او تا به خون آلوده شد
خون گردون از شفق پالوده شد ...
با جگر گوشه پيمبر اين كنند
وانگهى دعوى داد و دين كنند
هر كه در رويى چنين آورد تيغ
لعنتم از حق بدو آيد دريغ . (32)
گريه شام بر حسين عليه السلام در آستانه حمله مغول
ابن كثير نقل مىكند: در سال 657 ق، كه بغداد به دست لشكريان چنگيز سقوط كرد و خلافت عباسيان پس از 554 سال براى هميشه از بغداد و جهان اسلام برچيده شد، ابوشامه، يكى از شاعران شام پس از آنكه حملات چنگيزيان به «ميافارقين» و كشته شدن فرمانرواى آن به نام الكامل بن شهاب را شنيد، اندوهگين گرديد و قصيده سوزناك و حزنانگيزى سرود و در آن الكامل را به نام امام حسين تشبيه نمود و مظلوميت امام حسين عليه السلام در شام و داستان ورود اسيران و سر بريده امام را به گونه عاطفى مطرح كرد . (33)
افزون بر دمشق، شهرهاى ديگر شام از جمله حلب نيز به ياد امام حسين و شهداى كربلا بىقرار بود . همه ساله در روز عاشورا به سوگ قربانيان كربلا سرشك غم ريخته گريبان چاك مىكردند .
تيموريان و فراگيرى عزادارى (911 - 782 ق)
تيموريان، كه عمدتا پيرو اهل سنتبودند، پس از روى كار آمدن، به ويژه پس از مرگ تيمور، منشا آثار فراوان فرهنگى، ادبى و تمدنى در جهان اسلام، بخصوص خراسان، گرديدند . با محبتى كه اين خاندان به اهلبيت پيامبر اسلام داشتند و احترامى كه نسبتبه علما، عرفا و سادات نشان دادند، عزادارى امام حسين عليه السلام، كه از سالها قبل در ميان اهل سنت جا باز كرده بود، به تدريج گسترش يافت و حتى درون دربار تيموريان راه يافت . (34)
در عصر تيموريان عزادارى سيدالشهدا در ابعاد گوناگون توسعه يافت; به گونهاى كه هم از لحاظ تنوع و هم از نظر كيفيت و ميتسير صعودى پيدا كرد و قابل مقايسه با ادوار سابق نبود . همين فضاى اهلبيت محور و ضد امويان و عباسيان، جامعه را به سوى پذيرش مبانى بيشتر اهلبيت عليهم السلام از سوى اهل سنت آماده نمود و به پيش برد، به طورى كه يكى از نويسندگان مىنويسد: «گريه براى امام حسين [در هرات عهد تيموريان] جانشين مجالس ذكر صوفيانه - كه نقشبنديان آن را ملغى كرده بودند - شده بود .» (35)
در مقدمه كتاب روضةالشهداء كه يكى از مقتلهاى معروف و تاثيرگذار تاريخ مقتلنگارى و عزادارى امام حسين عليه السلام مىباشد، در خصوص وضعيت اجتماعى و شرايط مناسب فرهنگى و دينى مسلمانان، به ويژه خراسان براى عزادارى و فراگير شدن روضه خوانى براى امام حسين عليه السلام چنين آمده است: «... جمعى از محبان اهلبيت عليهم السلام هر سال كه ماه محرم درآيد، مصيبتشهدا را تازه سازند و به تعزيت اولاد حضرت رسالت پردازند، همه را دلها بر آتش حسرت بريان گردد و ديدهها از غايتحيران سرگردان:
زاندوه اين ماتم جان گسل
روان گردد از ديدهها خون دل . (6)
مردم خراسان و ماوراءالنهر در آن زمان همه ساله در سالگرد قيام عاشورا مراسمى بر پا مىكردند و در آن به بيان حوادث عاشورا و انواع مصيبت هاى خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله در كربلا مىپرداختند . سخنوران، مداحان و مرثيهخوانان بزرگ، شاعران و عالمان دينى در اين مجالس به ذكر مصيبت اباعبدالله الحسين عليه السلام مىپرداختند و عواطف پاك و آماده مردم آن سامان را به انواع ستمها و جنايات روا داشته شده بر حسين بن على در كربلا معطوف كرده، آنا را به عزادارى و اشك افشانى وامىداشتند .
كمالالدين ملاحسين واعظ كاشفى (م 910)
در راس همه اين واعظان، ملاحسين واعظ كاشفى (م 910 ق) قرار داشت كه در نزد دو فرقه شيعه و سنى از احترام و شهرت فراوان برخوردار بود . او در بيهق (سبزوار)، كه در تشيع معروف بود، به تسنن متهم بود و در نزد اهالى هرات، كه تا آن زمان به تسنن شهرت داشتند، به داشتن عقايد تشيع زبانزد بود، اما به گفته برخى از پژوهشگران «پيداست كه وى از جمله نوادرى كمنظير بود كه تعصب مذهبى يا طريقتى به هيچ وجه در ذهنش راه نداشته و داراى شخصيت غريب از نوع شيخ بهايى بوده كه او نيز به همين صفتبلندنظرى و آسانگيرى مشهور است .» (37)
هرچند روضةالشهداء، تاليف ملاحسين واعظ كاشفى، نخستين مقتل فارسى نيست، (38) اما سبك داستانى و شيرين آن و نيز تسلط روانشناسانه و تجربى و استادانه نويسنده آن در بيان زيبا و جلا داده شده حوادث و حفظ حرمتباورهاى اصلى اهلسنت، موجب شده است تا از مقتل مزبور به عنوان نخستين مقتل فارسى ياد شود و پر تاثيرترين، مشهورترين و ماندگارترين مقتل در ميان مسلمانان، بخصوص فارسىزبانان، شناخته شود .
واعظ كاشفى كه عمدتا در شهرهاى هرات و سبزوار و اطراف به وعظ و مرثيهخوانى اشتغال داشت و در مدارس آن شهرها، بخصوص هرات، تدريس مىنمود، در ايام محرم و مناسبتهاى ديگر به گونه جذاب و مؤثر مناقب اهلبيت پيامبر عليهم السلام را طرح نموده، مصايب آنان را در قالب داستان، شعر و ذكر روايات بيان مىكرد و مردم را به شدت مىگرياند . وى گاهى اين برنامهها را در مدارس و يا دربار سلاطين تيمورى انجام مىداد . مستمعين سخنان وى، كه عمدتا اهل سنتبودند، در تاثر از مرثيه و بيان وى گاهى صحنههاى بىنظير اشك افشانى و تعزيهدارى را به نمايش مىگذاشتند .
شاگردان ملا كمالالدين حسين كاشفى، كه بيشتر اهل سنتبودند، براى خواندن مرثيه امام حسين نيز به تلمذ مىپرداختند و انواع مهارتها و ويژگىهاى او را الگو قرار مىدادند . يكى از شاگردان سنى مذهب وى به نام محمود واصفى نقل مىكند كه پس از مرگ استادش به نيشابور، كه تا آن زمان عمدتا سنىنشين بود، سفر مىكند . مردم آن شهر پس از آنكه متوجه مىشوند وى از شاگردان كاشفى و طلبه است، دلتنگى و حزن خود را از درگذشت كاشفى ابراز داشته، تاكيد مىكنند كه مدتهاست در آرزوى شنيدن روضه كاشفى هستند . از اينرو، از او مىخواهند به ياد كاشفى و به سبك او براى آنان روضه بخواند . واصفى خواسته آنان را اجابت مىكند كه با استقبال فوقالعاده مردم مواجه مىشود . (39) هرچند كاشفى در سال 910 درگذشت، روضةالشهداء در سالهاى بعد چنان نقش مهمى در شناسايى اهلبيت عليهم السلام و مصايب آنان، بخصوص گسترش و تعميق احساسات به طرفدارى از خاندان پيامبر و فراگيرى مجالس عزادارى، ايفا كرد كه پژوهشگران از آن به شگفتى ياد كردهاند . (40)
فخرالدين على صفى كاشفى
فخرالدين على صفى فرزند ملاحسين كاشفى سبزوارى از ميان شاگردان فراوان شيعه و سنى پدرش بيشترين شباهت را به كاشفى داشت . از اينرو، وى به حق بزرگترين تداومدهنده راه پدرش، بخصوص در وادى سخنورى و روضه خوانى، شناخته شده است . او همانند پدر، متهم به مذهب تشيع از سوى برخى اهل سنت و متمايل به تسنن از سوى عدهاى از شيعيان بود .
مهمترين اثر وى در باب شناسايى اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام، لطائف الطوايف است كه خواننده را بىاختيار به ياد مذهب، انديشه و قلم ملاحسين كاشفى مىاندازد . او نيز در هرات به تدريس و تبليغ و ذكر مصيبت آل رسول مشغول بود و پس از سقوط تيموريان، مدتى به غرجستان رفت و در آن سامان به تبليغ و ارشاد و عزادارى پرداخت و اثر خود را نيز در آنجا و به نام فرمانرواى وقت غرجستان تاليف كرد . (41)
افزون بر وى، از مرثيهسرايان و سخنوران معروفى كه در دوره تيموريان به نشر عزادارى امام حسين عليه السلام پرداختند، به افرادى همچون سيد ابوالحسن كربلايى، حيدرعلى مداح، سيد على (واحد العين) و ديگران مىتوان اشاره كرد كه در مساجد مختلف، نمازهاى جمعه، مجامع عمومى، مدارس علميه و حتى چهارراهها و پلها به مناقب اهلبيت عليهم السلام و مصايب آنان اشتغال داشتند . ايشان گاهى در مراسم رسمى نماز جمعه راه يافته، حتى در مواردى در خطبههاى جمعه به جاى خلفا، اسماى ائمه اطهار عليهم السلام را جايگزين نمودند و از سلاطين تيمورى نيز به طور علنى رسميت اين شيوه را تقاضا مىكردند . (42)
منقبتخوانى و مداحى: در دوران تيموريان حركت مردم براى شناسايى اهلبيت پيامبر عليهم السلام و توسل و تقرب بدان خاندان از راههاى گوناگون و به شيوههاى متفاوت شتاب فوقالعاده يافت . يكى از اين شيوهها، ذكر مناقب و فضايل اهلبيت عليهم السلام و بيان ابعاد شخصيتى و منزلت دينى و معنوى و نيز گزارش هنرى و ادبى كارنامه و فعاليتهاى آنان بود، كه بدان منقبتخوانى و مداحى گفته مىشود . اين مهم معمولا به زبان شعر و گاهى در قالب قصه و به زبان نثر بيان مىگرديد . اگرچه ورود مناقب در شعر فارسى در قرن هشتم صورت گرفت، اما در قرن نهم توسعه همه جانبه يافته و شكوفا گرديد . (43)
برخلاف مرثيهسرايى، به ويژه روضهخوانى كه عمدتا در ماه محرم و ايام عاشورا برگزار مىشد، منقبتخوانى نه زمان ويژه مىطلبيد و نه مكان مشخص و محفل آماده، بلكه ميادين عمومى، مساجد، بازار، مدارس و ... محل حضور مداحان و هنرنمايى آنان تلقى مىگرديد . منقبتخوانى و مداحى كه از سالها پيش از به قدرت رسيدن تيموريان پا به عرصه اجتماعى و حيات دينى مردم گذاشته بود، در عصر اين خاندان شتاب فوقالعاده يافت، به گونهاى كه شهر هرات، كه عمدتا سنى مذهب بود و به عنوان مهمترين شهر و پايتخت آنان به حساب مىآمد، تقريبا همه روزه شاهد برگزارى مجلس و يا مجالس منقبتخوانى و مداحى از سوى منقبتخوانان و مداحان بود . در اين محافل، اهل سنت و شيعيان با توجه به فرصت و شرايط شركت مىكردند .
مداحان و منقبتخوانان معروف هرچند شيعه بودند، اما مخاطبان آنان بيشتر اهل سنتبودند . هرچند گاهى برخى از اين مداحان در حين اجراى برنامه لب به سب خلفا مىگشودند، كه موجب رنجش بعضى از اهل سنت و اعتراض آنان مىگرديد، اما در مجموع مردم از اقشار مختلف و مذاهب گوناگون در اطراف آنان جمع مىشدند و به اشعار و گفتار آنان گوش فرامىدادند.
درخواست ايراد خطبه به نام دوازه امام عليهم السلام: مجموعه فعاليتهايى كه در قالب عزادارى، منقبتخوانى و مداحى، خطابه و سرايش شعر با محوريت اهلبيت عليهم السلام و بازگويى ابعاد فضايل و مصايب خاندان پيامبر، به ويژه امام حسين عليه السلام، در قلمرو تيموريان انجام گرفت، تا آنجا پيش رفت كه آخرين سلطان تيمورى، لقب حسينى براى خود برگزيد و براى اهلبيت، سادات و مراقد علويان، به ويژه حرم امام رضا عليه السلام، منزلت و جايگاهى تاريخى و بىسابقه پذيرا گرديد . مداحان و سخنوران شيعه كه زمينه را مناسب ديدند، خواستار تغيير خطبههاى نمازهاى جمعه و سخنرانىها و آوردن اسامى ائمه اطهار عليهم السلام به جاى خلفا گرديدند: «چون حضرت پادشاه خلافت پناه ابوالغازى سلطان حسين ميرزا بر سرير سلطنتخراسان تمكن يافت ... جمعى از جاهلان شيعه و باطلان رفضه به مظنه آنكه چون اشعار بلاغتشعار آن حضرت "حسينى" تخلص دارد، شايد ميلى به جانب عقيده باطله ايشان باشد و مذهب سنيه سنت و جماعت مطعون خواهد ماند، غلوى عظيم كردند و سعايتبسيار نمودند كه بر منابر اسلام خطبه به نام دوازده امام خوانند و اسامى خلفاى راشدين را مطرود سازند .» (44)
اين گزارش به خوبى نيروى بىسابقه مردمى و توانايى سياسى و اجتماعى مداحان، سخنوران و مرثيهسرايان را نشان مىدهد . اين جماعت كه در زمانى به گونه مخفيانه در منازل خود هم قادر به عزادارى نبودند، در اواخر عهد تيموريان منبر مصلى را سكوى خطابه و فعاليت فرهنگى خود قرار دادند و از حدود متعارف عزادارى و بيان مناقب پا را فراتر نهاده، مسائل گوناگون ديگر را طرح نمودند .
نورالدين عبدالرحمان جامى (889 - 817 ق)
عبدالرحمن جامى نسبتبه اهلبيت پيامبر از جمله منقبت امام حسين عليه السلام و عزادارى و زيارت آن حضرت از هيچ كوششى فروگذار نكرد و آن را منافى پيروى خويش از اهل سنت و مذهب جماعت نمىدانست . جامى در سالهاى آخر عمر به عتبات عاليات شتافت و براى زيارت مرقد امام حسين عليه السلام به كربلا رفت . وى داستان اين زيارت را اينگونه سروده است:
كردم زديده پاى سوى مشهد حسين
هست اين سفر به مذهب عشاق فرض عين
خدام مرقدش به سرم گر نهند پاى
حقا كه بگذرد سرم از فرق فرقدين
كعبه به گرد روضه او مىكند طواف
ركبالحجيج اين تروجون اين اين
از قاف تا به قاف پراست از كرامتش
آن بهكه حيله جوى كند ترك كيد و شين
آن را كه بر عذار بود جعد مشكبار
از موى مستعار چه حاجتبه زيب و زين
جامى گداى حضرت او باش تا شود
با راحت وصال مبدل عذاب بين
مىران زديده سيل كه در مشرب كريم
باشد قضاى حاجتسائل اداى دين . (45)
دربار تيمورى و مراسم عزادارى
برابر اسناد موجود، مراسم عزادارى از همان آغاز سلطنت، به ويژه در زمان يكى از مهمترين آنان شاهرخ ميرزا (850 - 810 ق)، به دربار سلاطين تيمورى سنى مذهب راه يافت . شاهرخ ميرزا و اسلاف وى افزون بر استماع سخنان سخنوران معروف همچون شاه نعمتالله ولى كرمانى (827 - 730 ق)، قاسم الوزر تبريزى (م 835)، سيدمحمد نوربخش (869 - 795 ق) و فرزندش سيد قاسم فيض بخش (م 981) و ديگران و شركت در جلسات سخنرانى، وعظ و مرثيهخوانى آنان، مجالسى را به طور اختصاصى تشكيل داده و به عزادارى مىپرداختند . شاهرخ ميرزا در مجلس سوگوارى فرزندش بايسنقر ميرزا، از مورخان، سخنوران و شاعران خواست در آن شركت جسته، مرثيهخوانى نمايند: «و آن حضرت [شاهرخ ميرزا] مدت چهل روز بر مسند خلافت و مقر سلطنت مىنشست و مشاهير ايران و توران و اعاظم ربع مسكون و مهتران خراسان بر درگاه همايون جمع بودند . هر روز يكى دو شاعر ماهر، مرثيهها به موقف عرض و محمل آنها مىرسانيدند . از آن جمله مولانا سيفالدين نقاش اصفهانى كه "واحدى" تخلص مىكردى، مرثيه نيكو گفته است و مرثيه اين است:
... چندان كه چرخ گشتبه دوران روزگار
نقش وفا نيافتبر ايوان روزگار
گر او برفتشاه جهان باد در امان
گر گوهرى شكستبماند به بحر كان
سلطان معين دولت و دين شاهرخ كه باد
با تخت ملك و با دل فرخنده جاودان
يا رب به حق حرمت اولاد فاطمه
صبرى بده به بيگم غمگين ناتوان
بىاو نماند در تن پاكش حيات هيچ
مشكل بود حيات كسى را كه نيست جان ...» (46)
پيش از شاهرخ ميرزا، امير تيمور خود هنگام تاجگذارى، سادات را به عنوان «اهلبيت» دعوت كرد و به گفته كامل مصطفى الشيبى «در بلخ به سال 771 چهار علوى وى را بر تخت نشاندند .» ، (47) اما مطابق گزارش روضةالصفا، آيه ذوى القربى و حديث ثقلين متابعت گردد . (48) در جريان فتح شهر حلب نيز عالمان، قاضيان و ساير اهالى آن شهر را جمع نمود و سؤال هميشگى خود را از آنان كرد كه مهمترين فراز آن، برترى امام على عليه السلام بر معاويه و ظالم بودن او و فاسق بودن يزيد مىباشد و هنگامى كه از آنان شنيد كه «همه آنان مجتهد بودهاند، تيمور سختبرآشفت و گفت: على بر حق و معاويه ظالم و يزيد فاسق بود . شما مردم حلب نيز پيروى اهل دمشق كرديد و آنان يزيدى و كشندگان امام حسين عليه السلام هستند .» (49)
پرسشهاى مختلف تيمور در مورد خاندان رسالت و حادثه كربلا و اظهار اندوه نسبتبه امام حسين عليه السلام و نفرت هميشگى از يزيد، ابن خلدون را بر اين داشت تا پس از ملاقات با وى در سال 803 در دمشق، تصريح كند كه برخى مردم بر اين باورند كه تيمور رافضى است: «اين تيمور شاهى است در ميان شاهان و فراعنه . بعضى خيال مىكنند كه او يك نفر دانشمند است، در حالى كه برخى ديگر معتقدند كه او يك نفر رافضى است; چون آنها ديدهاند كه او بر اهلبيت پيامبر ارجحيت قايل است .» (50)
رويكرد هوادارى از امام حسين عليه السلام و قيام كربلا و مخالفتبا يزيد و لعن وى در تمام دوره تيموريان رو به شدت بود و علماى مناطق گوناگون، به ويژه ماوراءالنهر كه بيشتر در معرض هوادارى يزيد و يا توجيه جنايت وى در كربلا بودند، در محضر سلاطين مجبور بر اعلام نفرت و انزجار و فرستادن لعن بر يزيد بودند . (51)
احترام به سادات و علويان و زيارت مرقد مطهر امام هشتم على بن موسىالرضا عليه السلام به طور كمنظير و با اخلاص در حيات سياسى و دينى آنان به چشم مىخورد و تشويق شاعران به منقبتسرايى و مرثيهمحورى نيز از سوى آنان روزافزون بود . حجم ادبيات رثايى و عاشورايى و به طور كلى، اهلبيت محور در اين دوره، دليلى بر نفوذ گسترده و عميق مرثيهخوانى و عزادارى در ميان اين سلسله سنى مذهب و ساير اهل سنت در اين زمان است.
تيموريان در كردار و گفتار تاكيد مىنمودند كه اعزار اهلبيت عليهم السلام و تفضيل خاندان پيامبر بر ديگران بيتالغزل مسلمانى و ديندارى است و ربطى به تشيع و تسنن ندارد . از اينرو، در مصيبت دودمان رسالت محزون بودن و نسبتبه شادى آنان سرور داشتن را لازمه ديندارى مىدانستند; چنانكه يكى از سلاطين آنان به نام ابوالقاسم بابر (861 - 852 ق) سكه به اسم دوازده امام عليهم السلام زد و آن را منافى پيروىاش از مذهب تسن و ابوحنيفه نمىدانست .
ميرزا ابوالقاسم بابر «روزى با خواص و مقربان نشسته بود و تنگى [زر و سيم مسكوك] در دست دريا عطا گرفته بود و نوشته آن را خوانده، فرمود: دوازده امام است . يكى از حضار گفت: در كدام زمان بوده باشد؟ ميرزا گفت: به نام من است . همان شخص گفت: هرجا شما را نوعى اعتقاد دارند . آن پادشاه نيك اعتقاد گفت: هركس هر نوع اعتقاد دارد گو مىدارد، من بر طريق سنت و جماعت ثابتم و مذهب امام اعظم ابوحنيفه دارم .» (52)
عزادارى اهل سنت پس از تيموريان (از قرن يازدهم تاكنون)
از سال 911 ق به بعد، جهان اسلام به تدريجبه مناطق مختلف و حوزههاى متعدد سياسى تقسيم گرديد و هر قسمتى حكومت مستقل و امپراتورى جداگانهاى را تشكيل داده، بر بخشى از ميراث تيموريان، سلسلهاى عمدتا ترك تبار به حكمروايى پرداخت . سلسله صفويه بر قسمت غرب امپراتورى تيموريان با رهبرى شاه اسماعيل صفوى دستيافت . خاندان عثمانى بر آسياى صغير، سپس سرزمينهاى عربى و افريقايى تسلط يافتند و دودمان ازبك شيبانيان ماوراءالنهر و شمال افغانستان را تحتحاكميت درآوردند و سرانجام، شاخهاى از تيموريان تحت عنوان بابريان يا تيموريان گوركانى يا گوركانيان بر قسمتى از افغانستان و شبه قاره دستيافته، حكومت پرقدرت و بزرگى را در آن بخش جهان بنيان نهادند.
با همه خصومتبرخى از اهل سنتبا شيعيان، كه به ويژه پس از برآمدن سلسله صفويه در ايران در برخى از مناطق، بخصوص در شمال و غرب ايران به گونه بىسابقه و گاه خطرناكى تقويت گرديده بود، عزادارى براى امام حسين عليه السلام در ميان اهل سنت ادامه يافت و شاعران، به ويژه عارفان اهل سنت، بخشى از تلاشهاى ادبى، عرفانى و اجتماعى خود را در اين مقوله بذل نمودند و انقلاب عظيم كربلا و قيام ماندگار امام حسين نه تنها در ميان اهل سنت، بلكه در انديشه و خامه برخى متفكران غير مسلمان نيز راه يافت و در شعاع بيشتر و جهانى به پالايش عواطف و هدايت افكار و باورها پيش رفت.
آسياى ميانه و عزادارى سيدالشهدا
در قرن دهم، ماوراءالنهر (آسياى ميانه) به دستشيبانيان افتاد . اين سلسله ازبك كه نسبتبه تشيع و شيعيان نگاه مثبت و سازنده نداشت، تلاش كرد تا از تمايل روز افزون مردم به اهلبيت عليهم السلام بكاهد . شيبك خان ازبك كه مؤسس اين سلسله به شمار مىرود، نمونه بارز اين تعصب بود . هنگامى كه او براى فتح هرات در راس لشكرى از ازبكان و ساير جنگجويان خود به دروازه آن شهر رسيد، «اكابر شهل مثل امير جمالالدين محدث و امير غياثالدين محمدبن امير يوسف و شيخالاسلام هراتى به استقبال شتافتند، در كهدستان با "خان" ملاقات نموده، متوجه شهر شدند، يساولدن پيش مىآمدند و مىگفتند: «مگوييد الله و محمد و على يارت باد; بگوييد الله و محمد و چهار يار يارت باد . " (53)
با توجه به قراين مزبور و ساير گزارشها، ترديدى در خصومت وى با برگزارى برخى مراسم مرسوم در هرات باقى نمىماند . با اين همه، عرفاى بزرگ اهل سنت كه از آن ديار سر برآوردند و يا در آنجا باقى ماندند، امام حسين عليه السلام را به عنوان نقطه پركار عشق و رمز تداوم حيات اسلام مىدانستند .
يكى از امورى كه بر تداوم علاقه مردم آن سامان به امام حسين عليه السلام و تداوم ذكر و عزادارى در آنجا حكايت دارد، رواج فراوان كتاب روضة الشهداء در آن مناطق و نواحى بود و همين اقبال مردمى موجب گرديد تا اين كتاب به زبان ازبكى برگردان شود و ترجمه متعدد آن به تركى نيز نشانه ديگرى بر اين نكته است كه افزون بر شيعيان ترك تبار ايران، تركهاى آسياى ميانه و مناطق ديگر به آن اثر و مراسم عزادارى اقبال داشتهاند; زيرا روضةالشهدا كه در سال 908 ق پديد آمد، در قرن دهم و قرون بعدى «چندين بار به تركى ترجمه شده استبا نامهاى سعادتنامه در نيمههاى قرن دهم; حديقة السعداء از شاعر برجسته فضولى بغدادى كه همراه با اصلاحات و افزودگىها انجام شده است . اين حديقه مكرر چاپ شده است . شهدا نامه نيز روايت منظوم تركى روضةالشهداء است . ترجمه تركى آسياى ميانهاى آن نيز از شاعرى كه تخلص وى صابر است انجام شده و نسخههاى فراوانى از آن در تاشكند و جاهاى ديگر موجود است ...» (54)
عزادارى در شبهقاره و جنوب شرق آسيا
علماى اهل سنتبه ترجمه مقاتل فارسى و نشر آن اكتفا نكردند . يكى از دانشمندان اهل سنت و از پيروان ابوحنيفه، در سال 1161 ق دستبه تاليف مقتل سيدالشهدا زد و آن را قرةالعين فى البكاء على الحسين ناميد و در آن ضمن بيان مصايب آن رسول، به ويژه حادثه جانگداز عاشورا، درصدد برآمد تا اين نكته را اثبات نمايد كه برپايى عزادارى و مصيبتدارى مختص شيعيان نيست; اهل سنت هم بر آن امام اشك مىريزند . وى ثواب عزادارى براى امام حسين را مورد تاكيد قرار داده است.
عزادارى سيدالشهدا در نقاط مختلف شبه قاره انجام مىگيرد . شيعيان و اهل سنت هند در شهرهاى كويته، لاهور، كراچى، پاراچنار، حيدرآباد، لكنهو، دهلى، دكن و ساير شهرها و روستاهاى مسلمان نشين به سوگوارى، تهيه نذورات و اطعام مىپردازند . شاعران فارسى زبان، كه از آسياى ميانه، افغانستان و ايران در دوره تيموريان هند به آن سرزمين مهاجرت نموده بودند، عاشورا و سوگوارى آن را زنده نگه داشتهاند . در برخى مناطق شبه قاره نه تنها اهل سنت، بلكه هندوان و ساير فرقههاى غير مسلمان نيز در مراسم عاشورا و عزادارى دهه نخست محرم شركت مىكنند . با حلول ماه محرم، مردم لباس سياه و عزا مىپوشند و لذايذ و سرور را ترك مىكنند، به مساكين و فقرا به اندازه توان غذا و روزانه به طور رايگان به مردم آب سرد و شربت مىدهند، به ياد شهداى كربلا مرقدها و مزاراتى را براى عزادارى و خواندن زيارتنامه مىسازند، روضهخوانان، مصايب امام حسين عليه السلام را به زبان فارسى، اردو و ساير زبانهاى محلى مىخوانند و مردم اشك مىريزند و سينه مىزنند . عزادارىها عمدتا در حسينيهها، تكايا و امام بار [گا] هها برگزار مىگرد و هر يك از روزهاى مختلف دهه نخست محرم به بيانمصيبتخاص و ذكر حادثه خاص انقلاب كربلا اختصاص دارد .
پس از تجزيه شبه قاره به سه كشور هندوستان، پاكستان و بنگلادش، عزادرى در هر سه كشور ادامه يافت، هرچند در بنگلادش تعداد اندكى شيعه زندگى مىكند، اما سوگوارى براى امام حسين عليه السلام در ميان اهل سنتبه صورت اطعام مردم در اين روز و تكريم اهلبيت عليهم السلام وجود دارد . در كشور هندوستان با آنكه مسلمانان، به ويژه هواداران اهلبيت عليهم السلام در اقليتاند و نظام حكومتى هم از ديانتبه طور رسمى جداست، روز عاشورا به عنوان تعطيل رسمى مىباشد . (55)
گفتار رهبران استقلال شبه قاره نيز به خوبى نشان مىدهد كه پيام امام حسين و فلسفه شهادت آن حضرت نه تنها به گوش اهل سنت، بلكه هندوان نيز رسيده است . مهاتما گاندى، رهبر استقلال هند، مىگفت: «من براى مردم هند چيز تازه نياوردهام، فقط نتيجهاى را كه از مطالب و تحقيقاتم درباره تاريخ زندگى قهرمان كربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند كردم; اگر بخواهيم هند را نجات دهيم، واجب است همان راهى را بپيماييم كه حسين بن على پيمود . (56) جواهر لعل نهرو، نخستين رهبر هندوستان پس از استقلال، نيز شهادت امام حسين و خانوادهاش را فاجعهاى ذكر كرده است كه هر سال در ماه محرم از طرف مسلمانان، بخصوص شيعيان تجديد مىگردد و به خاطر آن سوگوارى برپا مىشود . (57)
پورشوتاملاس، از رهبران هندوان كه زمانى رياست كنگره ملى هندوستان را به عهده داشت، تصريح مىكند: «من اهميتبرپا داشتن اين خاطره بزرگ تاريخى را مىدانم . اين فداكارىهاى عالى از قبيل شهادت امام حسين عليه السلام سطح فكر بشريت را ارتقا بخشيده است و خاطره آن شايسته است هميشه باقى بماند و ياداورى شود .» (58)
در پاكستان، علىرغم تلاشهاى متنوع و گسترده وهابيت، كه به طورمستقيم در قالب «سپاهصحابه» سازمان يافته، عزادارى امام حسينوسوگوارىاباعبدالله در ميان اهلسنت پابرجاوفراگير مىباشد .
از ميان رهبران اهل سنت، مصلح بزرگ اسلامى علامه محمد اقبال لاهورى (1353 - 1289 ق) بيش از ديگران به اهميت زنده نگه داشتن محرم و عزادارى امام حسين اهتمام ورزيد و اين موضوع را با قلم و شعر مورد تاكيد قرار داد . او در جاى جاى ديوان شعرخود از امام حسين عليه السلام و عشق او به حقيقت و لزوم پيروى از آن حضرت و آموزش آزادى و آزادگى از قيام وى ياد مىكند و سرانجام خود تصريح مىكند نه تنها آزادى بلكه:
رمز قرآن از حسين آموختيم
زآتش او شعلهها اندوختيم .
اهل سنت افغانستان و عزادارى حسينى
خراسان پس از سقوط تيموريان عملا به سه بخش تقسيم شد: قسمتشمال آن مدتى در دستشيبانيان بود، بخش شرق آن به تدريج تحت تصرف ظهيرالدين بابر ميرزا از نوادگان تيمور افتاد و منطقه غرب آن در دست صفويان قرار گرفت .
اسناد تاريخى حكايت از آن دارد كه در شهرهاى عمدتا سنىنشين خراسان و نواحى مختلف آن، با همه فشارهاى توام با تعصب و ستم كه شيبانيان بر ضد فرهنگ اهلبيت عليهم السلام ايجاد كردند، مردم همانند گذشته به اهلبيت پيامبر عليهم السلام وفادار ماندند و در ابعاد ادبى، تاريخى و آيينى، عاشورا را فراموش نكردند; چنانكه بعضى از شعاير مشابه آن مانند گراميداشت پانزده شعبان و شب برات و بيست و هشتم صفر در ميان اهل سنت از اهميتخاص برخوردار بود . (59)
وجود بقعه مباركهاى در شمال افغانستان و ناحيه بلخ به نام مرقد امام على بن ابىطالب، كه در ميان اهل سنتبه نام روضه شاه ولايت معروف است و در قرن نهم و عصر تيموريان شناسايى و بازسازى گرديد، در طى قرون اخير با همه فراز و فرودهاى فرهنگى، سياسى و جنگهاى شاهزادگان و تجاوزات خارجى، به عنوان كانون توجه به اهلبيت عليهم السلام و محل ذكر فضايل و مصايب خاندان رسالت عمل كرده است و زايران آن عمدتا اهل سنتبودهاند كه به مناسبتهاى گوناگون به سوى آن روى مىآوردند و با زيارت و دعا در آنجا كسب معنويت كردهاند . همچنين وجود تكايا و حسينيهها در شهر كابل به نام ازبكان نشانگر ارتباط اين قوم سنى مذهب افغانستان با اهلبيت و عزادارى امام حسين است . (60)
به جز امير عبدالرحمان بدنام كه به مدت سه سال (1883 - 1880 م) به قتل عام هزارهها و ساير شيعيان پرداخت و تكايا و حسينيههاى آنان را تخريب و هر نوع عزادارى را ممنوع و بدعت اعلام كرد، ساير سلاطين افغانستان نسبتبه عزادارى و منقبتخوانى شيعيان مخالفت نورزيدهاند و از دوران سلطنت امير امانالله خان (1308 - 1298 ش) به بعد اسناد موجود تاريخى حكايت از حضور شاه و اعوان وى در عزادارى شيعيان كابل در روز عاشورا و يا تمام دهه محرم هر سال دارد . (61)
برخى علما و عرفا و اديبان اهل سنت در سدههاى اخير نيز تلاشهاى ارزندهاى در نشر معارف اهلبيت عليهم السلام داشتهاند; از جمله فيض محمد كاتب (م 1308 ش)، آيتالله عزيزالله غزنوى و ديگران كه در نشر معارف اهلبيت رسول خدا و شناسايى انقلاب حسينى نقش ارزشمندى را ايفا كردهاند . شمارى از دانشمندان اهل سنت در مدارس علماى شيعه درس مىخواندند و در مجالس عزادارى و منقبتخوانى آنان نيز شركت مىنمودند .
تاريخ افغانستان گواهى مىدهد هرگاه دخالتهاى بيگانگان در تفرقه مذهبى وجود نداشته است و حاكمان دخالتسوء نكردهاند، اهل سنت و شيعيان در عمل به عقايدشان مشكلى نداشتهاند و در مواردى حتى بعضى از عالمان اهل سنت از اموال شخصى خويش زمين و يا ساختمان تكيهخانه براى عزادارى حسينى به شيعيان بخشيدهاند . (62)
در شرق افغانستان، كه عمدتا مركز اهل سنت و جماعت مىباشد، هرگاه دولت آزادى نسبى به مردم داده و زمينه مساعد فراهم شده است، به عزادارى امام حسين پرداختهاند . از جمله اين مراسم، مجالسى است كه در شهر جلالآباد، مركز ولايت ننگرهار برگزار مىشد:
«جلال آباد (شهرى در مشرق افغانستان كه اكثرا سنىنشين و از مراكز مهم مردم شريف پشتو زبان است)، مردم شريف آنجا در ايام عاشورا مجلس بسيار باشكوه برپا مىكردند . از سالهاى 1347 به بعد تا چندين سال قبل از حمله كمونيستها (1357 ش) اين مراسم ادامه داشت و از تمام ولايتهاى شرقى برادران محترم، اعم از علما (شخصيتهاى مهم سياسى مانند عبدالغفار خان)، دارالحفاظ و دانشجويان و محصلين و صاحب منصبان ملكى و تمام مردم فرهنگدوست و وحدتخواه در آنجا حاضر بودند ... جمعيتخيلى زياد ... اكثرا از اهل سنتبودند ...» (63)
در كابل، مزارى كه به عنوان زيارتگاه سخى ياد مىشود، مردم اعم از شيعه و سنى در مناسبتهاى مختلف به زيارت آن جمع مىشوند و در ايام عيد نوروز تجمع مردم بيش از ساير اوقات است و «علت آن، اين است كه بين مردم افغانستان مشهور است كه سخى شاه اوليا حضرت على كرمالله وجهه در روز نوروز بر تختخلافت نشسته است و لذا مردم افغانستان روز نوروز را به اين مناسبت مبارك دانسته و آن را عيد مىگيرند ...» (64)
در شهر مزار شريف نيز همه ساله شمار فراوان مردم، كه بيشتر از اهل سنت مىباشند، در ايام نوروز و آغاز سال نو خورشيدى تجمع مىكنند و با برداشتن پرچم روضه و مزار منسوب به امام على حلول سال جديد را آغاز مىكنند .
در كنار توجه اهل سنت افغانستان به فضايل اهلبيت رسول خدا عليهم السلام بايد از منقبتخوانى در ميان آنان ياد كرد . آنچه به طور شفاهى از دو سده اخير تاريخ ادبى و اجتماعى افغانستان نقل مىشود، رواج گسترده منقبتخوانى و مداحى در ميان شيعيان و گسترش آن در ميان اهل سنت آن كشور حكايت دارد . مداحان، كه عمدتا به سادات هزاره تعلق داشتند، در ميان اهل سنت در فصول مختلف و سراسر سال، بخصوص زمستانها، به مساجد روستاهاى مختلف مىرفتند و با آداب و شيوه ويژه به بيان مناقب پيامبر و اهلبيت آن حضرت مىپرداختند.
يكى از مراسم قديمى براى نشر فضايل اهلبيت و مصايب آنان، خواندن حمله حيدرى بوده است . از قرن دوازدهم كه اين اثر چاپ و وارد افغانستان گرديد، جاى شاهنامهخوانى و حافظخوانى مرسوم را گرفت و مردم سنى مذهب در مناطق مختلف از جمله شهر غزنى و كابل و قندهار هنگام بيكارى، به ويژه زمستانها، به خواندن آن مشغول مىشدند . گاهى با توجه به مذمت موسيقى و خواندن ترانههاى محلى از سوى علما و يا منع آنان، مردم در محافل عروسى و مسابقات تيراندازى و جشن تولد فرزند و غيره نيز به خواندن فرازهايى از حمله حيدرى اقدام مىنمودند.
عزادارى كردهاى سنى مذهب
از اقوام معدودى كه پس از روى كار آمدن صفويه در قرن دهم، بر مذهب خود باقى ماندند، قوم كرد مىباشد كه امروز در استانهاى غربى ايران و عمدتا در كردستان، سكونت دارند . اين قوم كه داراى اكثريت اهل سنت مىباشد، در شمال ايران، شرق تركيه و شمال سوريه نيز جمعيت قابل توجهى از كشورهاى يادشده را تشكيل مىدهد .
اكراد داراى مذاهب گوناگون مىباشند و شمار اندكى از آنان شيعه و بيشترشان پيرو تسنن و مذهب شافعى بوده و به زبان كردى سخن مىگويند، كه لهجهاى از تبار فارسى به حساب مىآيد . شمار بسيارى از سادات حسينى و حسنى در ميان كردها زندگى مىكنند كه رابطه خودش را با اهلبيت پيامبر از جمله امام حسين عليه السلام قطع نكردهاند و علىرغم داشتن مذهب تسنن به عاشورا و سوگوارى در محرم وفادار ماندهاند .
كردها، به ويژه در كردستان، با آغاز ماه محرم به احترام امام حسين عليه السلام، مجالس عروسى و مراسم جشن را تعطيل مىكنند . زنان كرد از اول تا پايان محرم، سرمه به چشم نمىزنند و در شهر سنندج (مركز كردستان) مردم در شب عاشورا به مقبره امامزاده پير عمر مىروند و تا پاسى از شب با روشن كردن شمع به دعا و ذكر مىپردازند . برخى كردها در ماه محرم به نذر و نوشتن شكايات به حضرت ابوالفضل و توسل به آن حضرت اشتغال دارند .
ادبيات مردم كرد نيز آيينه دلدادگى آنان به اهلبيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و ياداور ريشه داشتن محبت اين خاندان از جمله عزادارى براى امام حسين عليه السلام در ميان آنان است . يكى از شاعران دلسوخته اهلبيت عليهم السلام رضا طالبانى كركوكى است كه براى سيدالشهداء چنين سوگ سرودهاى به جاى گذاشته است:
لافت از عشق حسين است و سرت بر گردن است
عشق بازى سر به ميدان وفا افكندن است
گر هوا خواه حسينى ترك سر كن چون حسين
شرط اين ميدان به خون خويش بازى كردن است
از حريم كعبه كمتر نيست دشت كربلا
صد شرف دارد بر آن وادى كه گويند ايمن است ... (65)
مولوى تايجوزى نيز با همه باورى كه نسبتبه خلافتخلفاى راشدين دارد، آن را با محبت اهلبيت عليهم السلام برابر ندانسته و دلگيرى و اندوه خود را از اينكه خلافتبه حضرت على در آغاز سپرده نشد، اينگونه بيان مىكند:
و زآن سوى وطن هجرت نمودم
خلافت از على دانسته بودم ...
به تاثير محمد مير اكمل
خلافت چون به عثمان شد محول
دل خويشان ما را پر زخون كرد
به خويشاوند خود نعمت فزون كرد . (66)
قصايد و سرودههاى مزبور بخشى از نالهها و عزاسرودههاى مردم اهل سنت كرد براى اهلبيت پيامبر عليهم السلام و ابراز ارادت به خاندان پاك رسالت مىباشد . اين سرودهها مانند سرودههاى شاعران ساير نقاط جهان اسلام، نشانگر عزادارى مكتوب نخبگان اهل سنت مناطق مزبور از سويى و داشتن زمينه و پيشينه مردمى از سوى ديگر مىباشد و نشان مىدهد كه مردم كرد سنى مذهب داراى چنين گفتار و رفتار بودهاند . (67)
عزادارى در قلمرو عثمانى
خلافت عثمانى كه پيش از ظهور تيمور لنگ (807 - 782) در آسياى صغير (تركيه فعلى) استقرار يافته بود، پس از تحمل ضربات اوليه از تيمور، با مشكل چندانى مواجه نشد . پس از مرگ تيمور، بخصوص در اواخر عهد تيموريان، از جهات مختلف توسعه يافت و در قرن يازدهم هجرى همه كشورهاى عربى، بالكان تا اتريش و كشورهاى اسلامى شمال افريقا را تصرف نموده، حكومتسلاجقه روم را تحت عنوان خلافت اسلامى در بخش بزرگ جهان اسلام برپا داشت .
همانگونه كه اشاره شد، كردهاى اهل سنت در تكريم شهادت امام حسين و عزادارى عاشوراى حسينى سابقه طولانى و غنى دارند . به دليل آنكه كردها عمدتا در قلمرو عثمانى (اعم از عراق، سوريه و تركيه فعلى) مىزيستند، بررسى عزادارى آنها در واقع عزادارى اهل سنت را در برخى از نقاط قلمرو عثمانى نشان مىدهد; چنانكه اين مطلب عزادارى اهل سنت را در امپراتورى صفويه نيز به نمايش مىگذارد . گزارشى ديگر از عراق نشان مىدهد اهل سنت در مراسم عزادارى امام حسين عليه السلام از دورههاى قديم شركت مىجستهاند; از جمله درباره شهر ناصريه عراق آمده است: «مردم ناصريه در مجالس عزادارى شيعيان مشاركت مىكنند و در تشكيل هياتهاى عزادارى آنان سهم مىگيرند و چه بسا برخى از مردم اهل سنت ناصريه خود هيات مخصوص به خود تشكيل داده، دسته بيرون مىآورند ...» (68)
در حلب، از شهرهاى سوريه، مزارى است كه از آن به نام «مشهد الحسين» ياد مىشود و مردم براى آن اوقافى اختصاص دادهاند كه از بخشى از آن در روزهاى عاشورا نذورات انجام گرفته، مردم اطعام مىشوند . (69)
در مناطق سنىنشين كشورهاى خليج فارس و ساير كشورهاى عربى، بخصوص اردن و فلسطين، مردم هرچند عزادارى محرم و عاشورا را به روش شيعيان عراق، لبنان و بحرين انجام نمىدهند، اما در روز عاشورا به پختن غذاهاى مخصوص و اطعام ديگران پرداخته، از جشن و سرور پرهيز مىكنند و هر از چندگاه شمار اندك اهل سنت، كه در جوار مساجد و يا تكايا و حسينيههاى اهل تشيع زندگى مىكنند، در مراسم عزادارى آنان شركت مىنمايند .
يكى از فرقههاى تصوف اهل سنت در قلمرو عثمانى، كه در آسياى صغير و بالكان به خاندان پيامبر بيش از ساير فرقهها و مردم اهل سنت، ارادت مىورزند، فرقه بكتاشيه است . پيروان اين فرقه علىرغم مبارزات كمال مصطفى آتاترك (پدر تركيه جديد) بر ضد مذهب و سكولار نمودن جامعه تركيه، از هر فرصت مناسب براى اظهار ارادت و توسل به اهلبيت عليهم السلام از جمله عزادارى براى امام حسين عليه السلام استفاده مىكنند و مجالسى را مخفيانه در منازل خود برگزار مىنمايند . آنان روابطشان را با عتبات مشرفه عراق و ايران نيز حفظ نموده، با فراهم شدن كمترين زمينه به زيارت مشاهد مشرفه مىشتابند . (70)
از شاعران بكتاشى مطالب و اشعارى بر جاى مانده است كه به روشنى تاثر آنان را از حادثه عاشورا و باورشان را نسبتبه اهلبيت عليهم السلام به ويژه امام حسين عليه السلام نشان مىدهد .
شمال افريقا
در مصر و ساير نقاط شمال افريقا با سقوط دولت فاطميان و دستور ايوبيان مبنى بر منع تعزيهدارى عاشورا و يا حتى جشن گرفتن، عزادارى مردم در روز عاشوراى هر سال فراموش نشد و مردم اهل سنت نيز همچون شيعيان، مقام راس الحسين، و سيده زينب را به عنوان مركز تجمعشان براى ياد امام حسين و ذكر فضايل و مصايب اهلبيت عليهم السلام انتخاب مىكردند و از مناطق دور و نزديك بدان نقاط سرازير مىشدند . در قرن دهم از جمله آثارى كه حكايت از تاثر روحى اهل سنت مصر، به ويژه عالمان بزرگ آن دارد، آثار سيوطى، به ويژه تاريخ الخلفا مىباشد . سيوطى (م 911) كه همزمان با سقوط تيموريان از دنيا رفته است، در اثر ياد شده هنگام بيان حادثه عاشورا تصريح مىكند كه قلب من تحمل ياداورى جزئيات فاجعه كربلا را ندارد . آنگاه به آثار خارقالعاده شهادت امام حسين عليه السلام و جنايتيزيد در حق آل رسول مىپردازد و موارد گوناگون را درباره معجزات شهادت امام حسين و نيز مقام رفيع امام حسين نزد پيامبر بزرگ اسلام را بيان مىدارد . وى داستان انتقال اسارت بار اهلبيت عليهم السلام و بازماندگان شهداى كربلا را به كوفه و شام آورده، بسيارى از جنايات ابن زياد و يزيد و طرفداران آنان را در زمان حضور اهلبيت عليهم السلام در آن شهرها گزارش كرده و هرگونه اكرام اهلبيت عليهم السلام از سوى يزيد را رد نموده است . (71)
يكى از نويسندگان مغرب (مراكش) درباره عظمت دهه اول محرم در آن كشور مىنويسد: «در اين ماه زندگى اجتماعى تغيير محسوسى مىيابد و مردم آن بىتفاوتى و زندگى متعارف هميشگى را ندارند و بيشتر به محاسبه نفس و حيات دينى خود مىپردازند . مردم منقلب هستند و به طور طبيعى آرايش و حتى خانهتكانى و فرش شستن را تجويز نمىكنند . ساز و آواز تقريبا قطع مىشود و مردم لباس عزا بر تن مىكنند .» (72)
مرحوم علامه سيدمحسن امين نيز كه در سال 1321 ق به مصر سفر كرده است، وضعيت عزادارى مردم مصر و علاقه آنان به اهلبيت را همچون عراقىها شمرده است . (73)
پىنوشتها
1 - سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص، تحقيق بحرالعلوم، تهران، نينوى، ص 250/مسند احمد، ج 4، ص 127و 126/ذخائر العقبى، ص 164و 146/تاريخ دمشق، ص 168 .
2 - تذكرة الخواص، ص 250/ابن حجر العسقلانى، تهذيب التهذيب، ج 2، بيروت، دارالفكر، ص 300/ابوبكر الهيثمى، مجمع الزوايد، ج 9، بيروت، دارالكتاب العربى، 1402، ص 187 .
3 - محمدبن عبدالله الحاكم النيسابورى، المستدرك على الصحيحين، ج 4، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411، ص 440/احمدبن عبدالله الشافعى، ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، بيروت، دارالمعرفة، ص 8 - 147/ابوالقاسم سليمان ابواحمد الطبرى، المعجم الكبير، ج 3، بيروت، داراحياء التراث العربى، ص 109 .
4 - محمدبن عبدالله الحاكم النيسابورى، المستدرك على الصحيحين، ج 5، بيروت، دارالكتب العلميه، ص 165 .
5 - المستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 439/خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج 1، بيروت، ص 142/المعجم الكبير، ج 3، ص 110/النعيم المقيم لعترة النباء العظيم، ص 102 .
6 - محمدبن عبدالواحد الموصلى، النعيم المقيم لعتره النباء العظيم، مناقب آل محمد، تحقيق العلامة السيد على عاشور، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1424، ص 103 .
7و8 - تاريخ الطبرى، ابوجعفر محمدبن جرير طبرى، ج 5، تحقيق ابوالفضل ابراهيم، بيروت، درالتراث، ص 456/ص 455 .
9و10 - همان، ص 465 و 464/العقد الفريد، ج 4، ص 358 .
11 - همان، ص 467/آى قاتلان جاهل حسين شما را به عذاب و درد بشارت باد! همه اهالى آسمان و پيامبر و فرشتگان شما را نفرين مىكنند . و قبل از اين بر لسان ابن داود و موسى و آورنده انجيل (حضرت عيسى) مورد لعن قرار گرفتهايد .
12 - على بن موسى بن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، نجف، المطبعة الحيدريه، 1369 ق، ص 76 .
13 - ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبين، قم، منشورات الشريف الرضى، 1416، ص 12 .
14 - ابن واضح يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2، بيروت، دارصادر، ص 326 .
15 - مسعودى، مروج الذهب و معادن الفضه، ج 3، بيروت، دارالكتب العلميه، ص 213/ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبين، نجف، حيدريه، ص 108/ابن اعثم، الفتوح، ج 4، بيروت، دارالكتب العلم .
16 - ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، ج 20، بيروت، داراحياء التراث العربى، بىتا، ص 148 .
17 - عبدالجليل رازى قزوينى، النقض، به تصحيح مير جلالالدين حسينى (محدث) ارموى، ج 2، تهران، انجمن آثار ملى، 1358، ص 370 .
18 - النقض، ص 370 .
19 - تاريخ طبرى، ج 5، ص 465 .
20 - جاحظ، البيان و التبيين، ج 1، بيروت، دارالكتب العلميه، ص 179 .
21و22 - اسماعيل بن كثير، البداية و النهاية، ج 11، بيروت، مؤسسه التاريخ الاسلامى، ص 276، 286، 296، 302، 359، 381 .
23 - تقىالدين مقريزى، المواعظ و الاعتبار فى ذكر الخطط و الآثار، مصر، مؤسسه الفرقان للتراث الاسلامى، ص 18 - 314 .
24 - البداية و النهاية، ج 12، ص 77 .
25و26 - نقض، ص 317/ص 114 .
27 - به نقل از سيد عبدالعزيز الطباطبائى، معجم اعلامالشيعه، قم، مؤسسه آلالبيت، 1417، ص 296 .
28 - ابن حجر العسقلانى، لسان الميزان، ج 5، ص 217/ر . ك: ذهبى، ميزان الاعتدال .
29 - النقض، ص 3 - 371 .
30 - تذكرةالخواص، ص 290 .
31 - ابوالفرج ابن الجوزى، المنتظم فى التاريخ الملوك و الامم، تصحيح عبدالقادر عطاء، ج 5، بيروت، دارالكتب العلميه، 1412، ص 338 .
32 - احمد احمدى بيرجندى، اشك خون، ص 28و27 به نقل از مجله حوزه، ش 114 - 113، ص 357 .
33 - البداية و النهاية، ج 13، ص 249 .
34 - عبدالرزاق سمرقندى، مطلع السعدين و مجمع البحرين، ج 2، لاهور، 1360 ق، ص 148/خواندمير، حبيب السير، ج 3، تهران، خيام، ص 618 و 624/ر . ك: تشيع در خراسان عهد تيموريان، نگارنده، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى، ص 118 به بعد .
35 - دكتر كامل مصطفى شيسى، تشيع و تصوف، ترجمه علىرضا ذكاوتى قراگزلو، تهران، اميركبير، 1374، ص 26 .
36 - حسين الكاشفى، روضةالشهداء، ص 12 - 13 .
37 - تشيع و تصوف، ص 7 - 325 .
38 - آقابزرگ طهرانى، الذريعه الى تصانيف الشيعه، ج 11، بيروت، دارالاضواء، ص 295 .
39 - محمود واصفى، بدايع الوقايع، تصحيح الكساندر بلدرف، ج 2، تهران، بنياد فرهنگ ايران، ص 267 .
40 - تشيع و تصوف، ص 7 - 325/رسول جعفريان، مقالات تاريخى، دفتر اول، قم، دليل، ص 4 - 203 .
41 - سام ميرزا صفوى، تحفه سامى، تصحيح وحيد دستگردى، تهران، ابنسينا، ص 68/تشيع در خراسان عهد تيموريان، ص 251 .
42 - اسفزارى، روضات الجنات فى اوصاف مدينه هرات، به سعى محمدكاظم امام، ج 2، تهران، دانشگاه تهران، 1358، ص 30 - 328/عبدالواسع نظامى باخزرى، مقامات حاجى، تصحيح نجيب مايل هروى، تهران، نشر نى، 1373، ص 190 .
43 - سعيد نفيسى، تاريخ نظم و نثر فارسى در ايران و در زبان فارسى، تهران، كتابفروشى فروغى، ص 30 - 229 .
44 - روضات الجنات فى اوصاف مدينه هرات، ج 2، ص 330 - 328 .
45 - عبدالواسع نظامى باخزرى، مقامات جامى، مقدمه تصحيح و تعليقات، نجيب مايل هروى، تهران، نشر نى، 1371، ص 174 .
46 - مطلع السعدين و مجمعالبحرين، ج 2، ص 5/روضات الجنات فى اوصاف مدينه هرات، ج 2، ص 90 - 89 .
47 - تشيع و تصوف، پيشين .
48 - ميرخواند بلخى، روضةالصفا، ج6، تهران، كتابفروشىمركزى، ص 79 .
49 - ابن عربشاه، عجائب المقدور فى نوائب تيمور، ترجمه محمدعلى نجاتى، تهران، علمى و فرهنگى، ص 133 و 137 .
50 - به نقل از: ميشل مزاوى، پيدايش دولت صفوى، ترجمه يعقوب آژند، تهران، بنگاه كتاب، 1358، ص 142 .
51 - ذبيحالله صفا، تاريخادبيات در ايران، ج4، تهران، فردوسى، ص 57 .
52 - مطلع السعدين و مجمع البحرين، ج 2، ص 3 - 182 .
53 - حسن بيگ روملو، احسن التواريخ، تصحيح عبدالحسين نوايى، تهران، بابك، ص 146 .
54 - الذريعه، ج 11، ص 295/استورى، ادبيات فارسى، ص 912 - 903/مقالات تاريخى، دفتر اول، ص 187 .
55 - علىاصغر حكمت، سرزمين هند، تهران، دانشگاه، 1337، ص 252/مجتبى مكرمى، نگاهى به تاريخ حيدرآباد دكن، تهران، دفتر مطالعات سياسى و بينالمللى، 1372، ص 85/سيدصالح شهرستانى، تاريخ النياحه، تحقيق بنيل رضا علوان، ج 2، بيروت، دارالزهرا، 1416 ق، ص 84 - 72 .
56 - به نقل از: محمد اكبرزاده، حسين پيشواى انسانها، ص 10 .
57 - جواهر لعل نهرو، نگاهى به تاريج جهان، ترجمه محمود تفضلى، ج 1، تهران، اميركبير، 1358، ص 298 .
58 - به نقل از رجبعلى مظلومى، حسين رهبر آزادگان، تهران، فرهنگ اسلامى، ص 60 .
59 - عبدالحى حبيبى، تاريخ افغانستان بعد از اسلام، تهران، دنياى كتاب، 1360، ص 661 .
60 - تشيع در خراسان در عهد تيموريان، تاليف نگارنده، مشهد، آستان قدس رضوى، 1378، ص 186 و 200 و 198 .
61 - محمد سرور رجا، احياگر شيعه در افغانستان، قم، 1382، ص 158/زمينه و پيشينه جنبش اصلاحى در افغانستان، تاليف نگارنده، قم، مؤسسه امام خمينى، 1379، ص 173/محمدحسين مظفر، تاريخ شيعه، ترجمه محمدباقر حجتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، ص 352 .
62 - سيدجوادشريعت، سيماى فرزانگان، مشهد، ولايت، 1379، ص 45 .
63و64 - احياگر شيعه در افغانستان، ص 70 - 69/سيماى فرزانگان، ص 31/تاريخ النياحه، ج 2، ص 66 .
65و66 - دكتر صديقى صفىزاده، پارسى گويان كرد، تهران، عطايى، 1366، ص 73 - 69 .
67 - علما و بزرگان متعدد كرد سنى مذهب در مورد جايگاه اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام و مصايب آنان، از جمله حادثه عاشورا، به زبان شعر و نثر گفته و نوشتهاند . به عنوان نمونه مىتوان از قانع مريوانى، نالى شهرزورى، شيخ عبدالقادر هموند، سيد احمد نقيب، مولوى محوى، مولوى وفايى و ديگران نام برد كه همگى داراى ديوان يا كليات اشعار مىباشند .
68و69 - تاريخ النياحه، ج 2، ص 47/ص 49 .
70 - تاريخ النياحه، ج 2، ص 64 .
71 - تاريخ الخلفا، ص 9 - 207 .
72و73 - مجله الهدى، عدد 2 ذىالقعده 1391، قم .
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}