آموزش جنسى در مدارس(1)
آموزش جنسى در مدارس(1)
به موازات پيشرفت علمى انسان در زمينههاى گوناگون، مخصوصا علوم انسانى، ابعاد وجودى انسان و نياز هر يك از ابعاد او نيز روشنتر مىشود. به عنوان مثال، تربيت عقلانى انسان كه در آن بر آموزش چگونه فكر كردن، كيفيت آموختن، تصميمگيرى، تجزيه و تحليل و اقامه دليل تأكيد مىشود، همچنين تربيت عاطفى انسان كه در آن، چگونگى بروز عواطف، منشاء احساسات و نحوه كنترل آنها مورد بحث واقع مىشود و تربيت اجتماعى كه در آن شيوههاى روابط اجتماعى، قوانين مدنى، برخورد با مشكلات اجتماعى، جامعه پذيرى، حقوق شهروندى و پديده شهر نشينى را مورد بررسى قرار مىدهد و سرانجام تربيت اخلاقى كه در آن از ارزشها و بايد و نبايدهاى تربيتى سخن گفته مىشود، مورد توجه جدّى مربيان انديشمند بوده است.
يكى ديگر از ابعاد تربيتى انسان، كه زمان چندانى از طرح آن نمىگذرد و مخصوصا در جامعه ما كمتر به آن توجه شده است، تربيت يا آموزش جنسى است. البته اين گفته تازگى ندارد كه غريزه جنسى از ابتداى خلقت با آدمى همراه بوده و نقشى دوگانه در جهت تخريب يا سازندگى شرايط زندگى انسان ايفا كرده است، اما طرحى كه مخصوصا در كشورهاى شرقى به تازگى رخ نموده و با نقد و نظرهاى فراوانى مواجه شده است، اين است كه آيا مىتوان يا لازم است آموزش جنسى را به عنوان يك درس در برنامههاى آموزشى مدارس بگنجانيم؟ اين مسئله سوگيرىهاى متفاوت و گاه متناقض انديشمندان تربيتى در اينباره را در پى داشته است، به گونهاى كه گروهى اين امر را فسادانگيز و مخرب دانسته، گروهى ديگر از ضرورت اجتنابناپذير آن سخن به ميان آورده و گروه سوم راهى ميانه را در پيش گرفتهاند. گشايش باب گفتگو و كنكاش در اين زمينه، مىرود تا سرانجام از ميان تاريكىها و ابهامها، راه روشنى فراروى برنامه ريزان آموزشى قرار دهد.
در پژوهش حاضر، موضوع اساسى و مهم آموزش جنسى در مدارس، همراه با چالشهاى پيش روى آن مورد توجه قرار گرفته؛ هر چند با توجه به ابعاد بحثانگيز موضوع و نياز به حساسيت و دقت در آن در بسيارى از موارد، نگارنده به جزييات نپرداخته، اما تلاش كرده است برخى سؤالات اساسى در اين زمينه را پاسخ گويد. برخى سؤالاتى كه در اين مقاله، به آنها پاسخ داده مىشود عبارتند از:
1 ـ آيا پرده پوشى در وادى اطلاع رسانى جنسى به سلامت فردى و اجتماعى دانشآموزان كمك مىكند؟ اگر چنين است ميزان اين پرده پوشى چه اندازه است؟ (اختلاف اساسى در تعيين اين سطح است و موافقت يا مخالفت با آموزش جنسى، ناشى از همين اختلاف مىباشد).
2 ـ آيا اين فرض كه سطوحى از اطلاع رسانى جنسى به سلامت جامعه كمك مىكند، رد مىشود؟
3 ـ آيا با فرض پرده پوشى، آنچه را كه سلامت جامعه مىخوانيم، تضمين خواهد شد؟
4 ـ آيا كتمان اطلاعات جنسى، بر حرص و عطش كسب اطلاعات نمىافزايد؟
5 ـ با فرض خوددارى از اطلاع رسانى جنسى، آيا علاقهمندان، اين اطلاعات را از منبع ديگرى كسب نخواهند كرد؟
6 ـ آيا خوددارى نظام تعليم و تربيت از اطلاع رسانى جنسى به جوانان، موجب تداعى اين انديشه در ذهن آنان نمىشود كه متوليان دينى و حكومتى، قادر نيستند احساس و عشق آنان را درك كنند؟
7 ـ آيا بى توجهى در اطلاع رسانى به موقع در امور جنسى، موجب تسريع در گسترش امراضى از قبيل سفليس، سوزاك و مهمتر از آنها، غول ايدز كه به نظر دانشمندان، مهمترين راه انتقال آن فعاليتهاى جنسى است، نخواهد شد؟
اميد است اين نوشتار گامى هر چند مختصر در جهت رسيدن به هدف مطلوب باشد. پيش از ورود به بحث، ضرورى است مفاهيم كليدى اندكى توضيح داده شود.
الف) «مفهوم جنسيت» در روانشناسى عبارت است از:
1 ـ مجموعه وجوه تمايز بين دختر و پسر از قبيل تفاوتهاى جسمانى ـ روانى و كاركردهاى اجتماعى؛
2 ـ ويژگىهايى كه موجب جذب جنس مقابل به جنس ديگر مىشود.(1) اين ويژگىها وضعيت جسمانى و حالات روانشناختى را شامل مىشود. در اين مقاله، جنسيت به هر دو مفهوم بكار گرفته شده است.
1 ـ تربيت يا آموزش جنسى نيز در اصطلاح دو معنا دارد: در يك معنا، مقصود از تربيت يا آموزش جنسى، آن است كه به هر يك از دو جنس دختر و پسر بياموزيم، مطابق هنجارهاى جنس خود عمل كنند. به عنوان مثال، در جامعه فعلى، با خريد عروسك براى دختران و تشويق آنان به بازىهاى آرام، همچنين خريد دوچرخه براى پسران و ترغيب آنان به بازىهاى پر تحرك، در واقع هنجارهاى اجتماعى هر جنس را به آنان آموزش مىدهند و انتظار دارند فرزندان بر اساس آن عمل كنند. روشن است كه هنجارهاى اجتماعى هر يك از دو جنس پسر و دختر، در همه جاى دنيا يكسان نيست، بلكه وابسته به نقشى است كه هر يك از اين دو در ايفاى زندگى اجتماعى بر عهده گرفتهاند. در عين حال، در اين گونه تربيت، تأكيد بر آن است كه از تداخل نقشها و در نتيجه، ابتلا به بحران هويت و بروز رفتارهاى غير مورد انتظار از جنس خاص جلوگيرى شود.
معناى دوم آموزش يا تربيت جنسى، در اختيار گذاردن اطلاعات لازم در باب مسايلى است كه به نوعى با غريزه جنسى انسانها مرتبط است. محتواى اين موضوع به صورت فراگيرتر، در مباحث آينده بيان خواهد شد.
ناگفته نماند، برخى دانشمندان بين آموزش و تربيت جنسى تفاوت قايل شدهاند. به گفته «و. د. كوچتكف و و. م. لاپيك»، در كتابهاى پزشكى عمومى، «تربيت جنسى» غالبا به معناى آموزش جنسى استعمال مىشود در حالى كه تربيت جنسى معناى وسيعترى دارد. تربيت، نه تنها احساس جنسى را دربرمىگيرد، بلكه داراىويژگى رشد شخصيت اجتماعى، اخلاقى و فرهنگى نيز هست.(2)
كمتر انديشمندى است كه نداند اصولاً ريشه اين مبحث ـ يعنى آموزش جنسى در مدارس رسمى ـ به كشورهاى غربى باز مىگردد. به درستى روشن نيست كه بنيانگذار اين انديشه چه كسى و در كجا بوده است و اگر قرار باشد، بررسى دقيقى در اين باره صورت گيرد، بايد تاريخچه تربيت و آموزش هر يك از كشورهابهصورت جداگانه بررسى شود كه اين كار از عهده يك مقاله خارج است. اما به دليل آنكه انگلستان غالبا در اينگونه موضوعات پيشقدم بوده و اخيرا نيز در همين زمينه قوانينى به تصويب رسانده، مناسب به نظر مىرسد كه تاريخچه آموزش جنسى در اين كشور موردبررسىقرار گيرد.(3)
قبل از آن، يادآورى اين نكته لازم است كه بررسى موضوع آموزش جنسى، از چند جهت داراى اهميت است: 1ـ ارضاى غريزه جنسى از نيازهاى اوليه انسان هايى است كه به بلوغ جنسى رسيدهاند و بر اساس هِرَم «مازلو»، تا زمانى كه حداقلى از نيازهاى اوليه برآورده نشود، نمىتوان انتظار داشت، انسانها به ساير نيازهاى خود بينديشند. طبيعى است كه نيازهاى اوليه را نيز بايد طبقه بندى كرد؛ اما با فرض تأمين خواب و خوراك و پوشاك، مىتوان انتظار داشت نياز جنسى در مرحله بعد از آن قرار گيرد.
2 ـ به عقيده روانشناسان و مشاوران خانواده، بسيارى از ناهنجارىهاى اجتماعى و طلاقها و اختلافات خانوادگى، ناشى از كاستىها يا فزون خواهىها در حيطه جنسى است.
براى اينكه روشن شود اصولاً انديشه آموزش جنسى در مدارس از چه زمانى مطرح شده است، لازم است سير تاريخى آموزش جنسى را ملاحظه كنيم.
انگلستان: به نظر مىرسد زمان زيادى نباشد كه مسئله آموزش جنسى در مدارس غربى مطرح شده است و در مجموع قدمت آن به يك قرن نمىرسد؛ اما مشكل اين است كه آغاز و مراحل آن به صورت دقيق ثبت نشده است.
«ميشل جى. ريس» در اين باره مىگويد: تا كنون بررسى اختصاصى درباره تاريخ آموزش جنسى در مدارس انگلستان صورت نگرفته است. به گفته وى، «مارى آن دگت» در مقدمهاى كه بر كتاب آموزش روابط جنسى(4) نوشته است، پيشينه آموزش جنسى را تا سال 1978 دقيقا بيان و آثار نويسندگانى از قبيل «بارى»، «دالاس«، «پيرسون»، «لامبرت»، «ريد» و «ونت» را درباره تاريخ آموزش جنسى در مدارس بررسى كرده است. به گفته همين نويسنده، آخرين مطالعات را در اين باره «كلى» (1992)، «ريز» (1993)، «تامسن» (1994) و «ونت» (1995) انجام دادهاند.
ايشان در ادامه مىافزايد: در قرن حاضر، آموزش جنسى از جهت هدف، روششناسى، فرضيات اساسى، محتوا و سياق متحول شده است. اصلىترين هدف اين نوع آموزش در دوران معاصر، بررسى شيوههايى است كه شرايط اجتماعى و سياسى زمان، فرضيات اساسى و اهداف و محتواى آموزش جنسى مدارس را تحت تأثير قرار مىدهد. علاوه بر اين، تربيت جنسى مدارس، به حدّى در معرض طوفان تحولات سياسى ـ اجتماعى بوده كه تلاش براى ارايه گزارشى طولى از روند آن در گذر زمان، احتمالاً بىنتيجه است. حداكثر اين است كه مىتوان عوارض اينگونه آموزشها، از قبيل افزايش امراض قابل انتقال يا ترس از كاهش ارزشهاى اخلاقى، را اعلام و كيفيت تأثير آن بر برنامه آموزشى و درسى را بيان نمود.
پيش از جنگ جهانى دوم: اطلاعات چندانى درباره آموزش جنسى پيش از جنگ جهانى دوم تا سال 1939 در دسترس نيست. تحقيقاتى در اينباره، به خصوص توسط «هام فيزر» (1998) همراه با گزارشهايى شفاهى ارايه شده، اما اين گزارشها ناقص است و بايد با تحليلهاى مستند و عملىتر و احيانا مصاحبه با دستاندركاران آموزش جنسى آن دوره تكميل شود.
احتمالاً پيش از جنگ جهانى دوم، اينگونه آموزشها از نظر قانونى ممنوع بوده است (بارى، 1979). اما احتمال ديگر آن است كه آموزشجنسىدرآن زمان، بيشتر متوجه دختران بوده و از احساسات نوعدوستانه سرچشمه مىگرفته، با اين هدف كه از سقوط دختران جوان در موقعيتهاى نامطلوب جلوگيرى كند.
دهههاى چهل، پنجاه و شصت: جنگ جهانى دوم براى بيشتر مردم اروپا و برخى كشورهاى ديگر، نتايج رقّتبارى در پى داشت. از جمله آنكه هر جا گروهى سرباز دور هم جمع مىشدند، مقاربتهاى نامشروع و در نتيجه، امراض مسرى مقاربتى افزايش مىيافت. به نظر مىرسد هدف اصلى آموزش جنسى پس از جنگ جهانى دوم، ممانعت از گسترش امراض مقاربتى، به ويژه سفليس و سوزاك بوده است. بررسى متون درسى آن زمان، مثلاً، دستگاه توليد مثل خرگوشها يا گردهافشانى گياهان گلدار، حاكى از آن است كه بسيارى از مدارس در سالهاى 1950 و 1960 در باب آموزش جنسى با احتياط سخن مىگفتهاند و معلمان، مخصوصا به كودكان و بالاخص به آنها كه درمدارس خصوصى تحصيل مىكردهاند، درباره پيامدهاى خطرناك استمنا هشدار مىدادهاند.
دهه هفتاد: به گفته «ونت» (1995)، آموزش جنسى مدارس در دهه هفتاد، از پايه دگرگون شده؛ يعنى در درس زيستشناسى، درباره دستگاه توليد مثل انسان، مفصلاً بحث شد و علاوه بر اين، شيوههاى جلوگيرى از باردارى به صورتى گسترده آموزش داده شد. در آن زمان، بيشتر بر ارايه دقيق اطلاعات تأكيد مىشد و هدف از طراحى برنامههاى آموزشجنسى، كاهش ناآگاهى، جرم و جنايت، شرم و حيا و اضطراب و نگرانى بود. مسايلى نيز كه در اين زمينه مورد بررسى قرار مىگرفت، بيشتر در برنامههاى آموزش شخصى و اجتماعى و امثال آن مطرح مىشد تا در درس زيستشناسى.
اگر اهداف آموزش جنسى سالهاى مزبور، همان باشد كه ذكر شد، آيا عاقلانهتر نبود به جاى تأكيد بر مسايلى از قبيل كاهش شرم و حيا، بر خويشتندارى، رعايت حريم ديگران و شرم و حياى معقول تأكيد مىشد؟
دهه هشتاد: در دهه هشتاد، آموزش جنسى با اهداف گستردهترى دنبال شد. استقبال فزاينده از انديشه «فمينيستى»، منجر به افزودن برنامههايى شد كه شاگردان را به بررسى نقش زنان و مردان در جامعه تشويق مىكرد. هدف آن بود كه دانشآموزان اصل تفاوتهاى جنسى و همچنين ميزان آن را درك كنند. همزمان با آن، برنامههاىآموزش جنسى اهدافى از قبيل كسب مهارت براى تصميمگيرى، برقرار كردن رابطه با ديگران، ايفاى نقش پدرى و مادرى و تعيين خط مشى در زندگى شخصى را دنبال مىكرد.
به موازات تأكيد بر مهارتها، در برنامههاى آموزش جنسى، اين بحث مطرح شد كه چگونه مىتوان جوان را قادر كرد مستقل بينديشد و در مسايل جنسى آگاهانه تصميم بگيرد. اين مباحث، بسيارى از والدين را به دليل آنچه «آزادىهاى رو به افزايش آموزش جنسى در مدارس» خوانده مىشد، به شدت به هراس افكند. نگرانى و هراس والدين، يگانه ارمغان آزادىهاى جنسى نبود، بلكه پيامدهايى بالاتر از آن مانند سفليس و ايدز نيز داشت.
ساخت داروهاى آنتى بيوتيك پس از جنگ جهانى دوم، نگرانى مردم از افزايش بيمارىهاى سفليس و سوزاك را كاهش داد، اما چيزى نگذشت كه اين وضعيت، ناگهان در سالهاى آخر دهه 1980 تغيير كرد. دانشمندان پى بردند كه عامل بيمارى موسوم به ايدز، همجنسگرايى است كه به وسيله آميزش معمولى جنسى نيز انتقال مىيابد. اين عامل كه ويروس اچ. آى. وى. (H.I.V) نام گرفت، به سرعت بسيارى از كشورهاى دنيا را درنورديد. ترس و وحشت، قريب به بيست و پنج سال بر جهان حاكم گرديد و احساس مىشد بسيارى از مردم به اين ويروس آلوده و به بيمارى ايدز مبتلا شدهاند و سرانجامى جز مرگ ندارند. علاوه بر اين، دانشمندان به اين نكته پى بردند كه هر كسى ممكن است سالها به اين مرض آلوده باشد، اما خود از آن اطلاعى نداشته و هيچ علامت آلودگى هم نداشته باشد. اين در حالى است كه براى آلودگى به اين ويروس و بيمارى ايدز، هيچ درمانى نمىيافتند. مجله امريكايى «پلين تروس» با استناد به آمار دريافتى از مديران، مىنويسد: امراض مقاربتى در امريكاى جنوبى و دنياى غرب، از مهار پزشكان خارج شده است.
در همان زمانى كه آموزش جنسى در انگلستان تبديل به يك بازى سياسى شده بود، ايدز به موضوعى بهداشتى تبديل شد و درگيرى بر سر اين موضوع بالا گرفت كه والدين حق دارند جستوجو كنند كه آيا دخترانشان پيشازسنشانزدهسالگى،داروهاى ضد حاملگى مصرف مىكنند يا نه؟ در اين زمان، قدرت رو به افزايشجنبشوابسته به زنان، مجبور به نگرشى دوگانه در باب آموزش جنسى شد. سراسيمگى در وضع قانون و صدور بخشنامههاى دولتى در خصوص آموزش جنسى، كه تا امروز هم ادامه دارد، ثابت كرده است كه برنامه آموزش جنسى، نبايد تهى از ارزشهاى اخلاقى باشد.
ديدگاههاى مختلف درباره آموزش مسايل جنسى
در اينجا، مناسب است به ديدگاههاى موجود در اين زمينه و بيان موافقتها يا مخالفتها درباره آموزش جنسى در مدارس اشاره شود. روشن است كه در باب آموزش جنسى نيز، مانند هر موضوع مهم ديگرى، نظرات و ديدگاههاى مختلفى وجود دارد، كه در اين جا به آنها اشاره مىشود.
اين ديدگاه بر ممانعت از هرگونه ارضاى جنسى تأكيد مىكند و معتقد است ارضاى آن، آدمى را از رسيدن به كمال انسانى باز مىدارد. آثار اين نحوه نگرش به دوران حاكميت قانون كليسا بر اروپا باز مىگردد. شهيد مطهرى به نقل از «برتراند راسل»، فيلسوف مشهور، مىگويد: «عوامل و عقايد مخالف جنسيت در اعصار خيلى قديم وجود داشته و به خصوص در هر جا آيين مسيحيت و بودا پيروز شده، عقيده مزبور نيز تفوق يافته است.
...غير از اين دو آيين، در جاهاى ديگر دنيا، اديان و راهبانى بودهاندكه از مجردزيستن طرفدارى مىكردهاند ... در يونان و روم متمدن نيز، طريقه كلبيون جاى طريقه اپيكور را گرفت ... سرانجام، اين عقيده با اندكى اصلاح، به كليسا راه يافت.»(5)
ايشان مىافزايند: «قانون كليسا به صورتى افراطى در محدود كردن روابط جنسى كوشش مىكرد و ... اساسا در قانون كليسا، ارتباط جنسى مطلقا ـ ولو با همسر شرعى ـ عملى پليد بود. زن ذاتا موجودى پليد به حساب مىآمد و عمل مقاربت، هر چند با همسر شرعى، عمل كثيفى بود. به همين دليل، افراد مقدس و پاك، افرادى كه مىتوانستند به مقامات عالى روحانىبرسند، كسانى بودند كه در همه عمر، زنى را لمس نكرده و با او نزديكى نكردهبودند. پاپ نيز از ميان افرادى انتخاب مىشود كه در تمام عمر ازدواج نكرده باشد.»(6)
روشن است كه پرداختن به علل ورود اين عقيده به عالم مسيحيت، بحث اصلى اين مقاله نيست، اما اشاره مىشود كه شايد تفسيرهاى نامناسب كليسا از مجرد زيستن حضرت عيسى عليهالسلام ، زمينه راهيابى اين انديشه به آيينى را فراهم كرده باشد كه ريشه وحيانى دارد.
هر چند نمىتوان با صراحت و يقين بيان كرد، اما اين احتمال كه وضعيت كنونى غرب واكنشى عليه آن ديدگاه تفريطى گذشته است، چندان دور از حقيقت نيست. گذشته از وضعيت اسفبار جنسى، كه امروزه توده مردم با آن دست به گريبانند، متأسفانه بيش از همه، خود كسانى كه به عنوان مبلّغ كليسا، ازدواج شرعى را تحريم كردهاند، در بند انحراف جنسى گرفتار آمدهاند؛ يعنى به دليل فشارهاى كليسا، راههاى شرعى را بر خود بسته و به كوره راههاى انحراف و آسيبزا روى آوردهاند. به عنوان مثال، نشريه پگاه حوزه به نقل از روزنامه «كانزاس سيتى استار»، طى گزارشى چنين مىنويسد: «تاكنون سيصد كشيش در امريكا بر اثر ايدز مردهاند. صدها نفر ديگر از آنها نيز آلوده به ويروس ايدز هستند. خبرنگاران با بررسى برگههاى گواهى فوت و پرسشهايى از 801 كشيش كاتوليك، به اين نتيجه رسيدهاند كه ميزان مرگ و مير بر اثر ايدز در ميان كشيشها، چهار تا هفت برابر ميانگين در بقيه مردم است. دو سوم كشيشهايى كه مورد پرسش قرار گرفتهاند، اظهار داشتهاند كه مباحث جنسى، در هنگام آموزشهاى مذهبى آنها، به ندرت مورد توجه قرار گرفته يا اصلاً به آن توجه نمىشده است. «ايزولوا»، روانشناس نيويوركى كه با آنان در ارتباط بوده است، مىگويد: در مدارس علوم دينى، هرگونه سؤالى درباره مسايل جنسى، غالبا با اين پاسخ از سوى استاد مواجه مىشود كه اگر هر روز دعاهاى دسته جمعى را بخوانى، بقيه مسايل به خودى خود حل مىشود. طى نظرسنجى انجام شده، نود درصد كشيشها اظهار داشتهاند كه حداقل هر كدام با يك روحانى مسيحى كه تاكنون بر اثر ايدز مرده، آشنايى داشتهاند.»(7)
اين منبع در پايان، اظهار نظر مىكند كه «خبر مزبور ـ هر چند با ترديدهايى در محافل كليسايى روبهرو شده ـ اما نشانگر آن است كه مخالفت با غرايز طبيعى انسان در ميان اصناف مردم، از جمله روحانيان، چه عواقبى ممكن است در پى داشته باشد. مخالفت كليساى كاتوليك با ازدواج كشيشان در طول تاريخ كليسا، موجب مشكلات متعددى براى روحانيان مسيحى بوده است. در اين زمينه، كتابهاى تاريخى و نيز داستانها و فيلمهاى سينمايى، آكنده از رويدادهاى سخت و تكاندهندهاى است كه بر اثر اين تحريم پديد آمده است.»(8) ناگفته نماند كه برداشتهاى غيرواقعى از برخى تعاليم اسلام نيز، گاهى به موضعگيرىهايى از اين قبيل دامن مىزده كه نمونههايى از آن در تاريخ اسلام ذكر شده است.
به هر حال، اين ديدگاه به تدريج، از حدّ افراطى سقوط كرد و در دورانى به مرحله تعديل رسيد؛ يعنى ارضاى جنسى به صورت معمول و بدون احساس گناه ادامه يافت. در عينحال،مردم ـ مطابقشواهد،عكسوفيلمهاى آنزمان ـ دركشورهاىاروپايىو غربى، وضعيت سنّتى خود را حفظ نمودند و در تمام ابعاد، اعم از اجتماعى و خانوادگى، حريم خانواده را رعايت و از روابط نامشروع پرهيز كردند.
بهعنوان مثال، «هومفريس»(9)، در كتاب «ميوه ممنوع» سرگذشت دخترى به نام «آداهاسكين» را اينگونه نقل مىكند: «آداهاسكين دختر مردى معدن كار، در سال 1911 در دهكده معدنى كوچكى متولد شد. در سن شانزده سالگى، او را براى كار به لندن فرستادند. در سال 1930 به خانه برگشت. چيزى نگذشت كه با جوان قايقرانى كه در همسايگى آنان زندگى مىكرد، آشنا شد و پس از چندى از او حامله شد. وقتى كه دو خانواده از اين اتفاق باخبر شدند، بلافاصله مراسم ازدواج دو جوان را برگزار كردند، اما اين مراسم درست در لحظات پايانى به هم خورد، زيرا داماد به دليل ترس از عواقب آن، به دريا گريخته بود. مادر «آدا» نيز كه شرم سراپايش را گرفته بود، با وانمود كردن اينكه نوزاد از آن خود اوست، دختر را از ميان فاميل به منطقه ديگرى فرستاد.» همانگونه كه ملاحظه مىشود، قريب هفتاد سال پيش، يعنى در دهه 1930، رفتارهايى از اين قبيل چندان شرمآور بود كه خانوادهها از داشتن چنان فرزندانى خجالت زده و سر به زير بودند. اما اين شرايط، همچنان راه انحطاط را پيمود تا به وضعيت كنونى منجرشد. روشن است، مطابق اين ديدگاه كه پرداختن به امور جنسى و ارضاى آن را از هيچ طريقى مجاز نمىداند، سخن گفتن از آموزش جنسى بيهوده است.
همانگونه كه پيشتر اشاره شد، غرب و كشورهاى اروپايى، بيشتر سنّتهاى پيشينيان خود را، به ويژه در مسايل جنسى، به فراموشى سپرده و رويكرد جديدى در اخلاق جنسى بنيان نهادهاند كه مىتوان آن را «ولنگارى جنسى» ناميد. مظاهر اين رويكرد در جامعه و آموزشهاى مدرسهاى متجلّى شده است. در ضمن بحث، ويژگىهاى اين رويكرد به صورت دقيقتر روشن خواهد شد؛ از اينرو، مناسب است پيش از هر بحث ديگرى، به ريشههاى اين رويكرد جديد اشاره شود.
1 ـ بايد ديد چه تغييرات ريشهاى در انديشه غربيان ايجاد شده كه به سنّتهاى خود پشت پا زده و در زندگى خود، طرحى متفاوت و نه چندان جديد و ريشهدار در دوران جاهليت انسانها در انداختهاند.
گفته شد اين امكان كه شرايط كنونى در واكنش به تحميلهاى كليسا و برخى مكاتب ديگر ايجاد شده باشد، چندان بعيد نيست؛ زيرا به تدريج كه كليسا حاكميت سياسى خود را از دست مىداد، انديشههاى آن نيز به فرسودگى مىگراييد و مردم هم كه زمانى خود را مغلوب آن انديشهها مىدانستند، خود را آزاد ديدند و تلاش كردند برعكس آموزههاى كليسا عمل كنند. اما بنيادىتر از اين سخن، آن است كه هر انديشهاى كه در شاخههاى گوناگون معرفتى عرضه شده و به منصّه ظهور مىرسد، بىريشه و بريده از انديشههاى اساسى انسان در ساير زمينهها نيست. به عنوان مثال، تغيير در نحوه نگرش به هستى، مبدأ، انسان، دنيا و عقل مىتواند كيفيت بينش انسان در ساير حوزههاى علوم انسانى، حتى علوم طبيعى را تحت تأثير قرار دهد. به بيان روشنتر، اگر انسان به اين نتيجه برسد كه اخلاق جنسى، كه زمانى حرف اول را در اين زمينه مىزد، صرف تصور يا برداشتهايى است كه به فراخور ذهنيت، تصور و محيط در انسان ايجاد شده و هيچ حقيقت مستقلى ندارد، در تغيير دلخواه شيوه عملكرد خود در باب غريزه جنسى، مقدمات و مؤخّرات و آموزش آن ترديد نمىكند و همينگونه هم هست؛ يعنى آنچه امروزه مشهود است، ناشى از تغيير نحوه نگرش افراد به مسايل اخلاقى، به خصوص اخلاق جنسى است كه البته اين به نوبه خود در امور اساسىترى نيز ريشه دارد. در همين زمينه بوده كه اخلاق جنسى، به اصطلاح نوينى بنيان نهاده شده و مبناى رويكرد در اينباره قرار گرفته است. به تحليل شهيد مطهرى رحمهالله در اين باب، كه به گفته خود او، از مجموع گفتهها و نظرات طرفداران اين نظام اخلاقى استنتاج كرده است، اصول و پايههايى كه مكتب جديد (اخلاق جنسى) بر آن بنا شده، عبارتند از:
1 ـ آزادى فردى مطلقا محترم است، مگر آنجا كه مزاحم آزادى ديگران باشد (اصل فلسفى)؛
2 ـ سعادت بشر در گرو پرورش استعدادهاى اوست. خود پرستىها و ناراحتىها، ناشى از آشفتگى غرايز و بالاخص غريزه جنسى است و آشفتگى غرايز از عدم ارضاى آن ناشى مىشود (اصل تربيتى)؛
3 ـ آتش ميل و رغبت بشر در اثر منع و محدوديت فزونى مىگيرد و در اثر ارضا كاهش مىيابد. براى انصراف بشر از توجه دايم به امور جنسى و جلوگيرى از عوارض آن، بايد هر قيد و ممنوعيتى را از ميان برداشت.
روشن است كه پرداختن به هر يك از موارد مزبور، به عنوان عوامل بسترساز يا پشتوانههاى نظرى اين رويكرد، مطالعه و تحقيقى جداگانه مىطلبد كه اين مقال جاى پرداختن به آن نيست و تنها برخى عوامل مشهود را يادآور مىشود. ناگفته نماند هر يك از عوامل زير نيز به مباحثى دامنهدار نياز دارد كه در اينجا به اشارهاى كوتاه در مورد آنها بسنده مىشود.
عوامل زمينهساز ديدگاه دوم:
به نظر برخى از روانشناسان و در رأس آنها «فرويد»، مهار غرايز و عدم ارضاى شهوات، به ويژه غريزه جنسى، موجب ايجاد عقدههاى روانى خواهد شد. اين دسته از دانشمندان، زمانى مشكلات، خشونتها، ناهنجارىها و اضطرابهاى فردى و اجتماعى را ناشى از قيد و بندهاى جنسى و غرايز سركوب شده مىدانستند و معتقد بودند براى رهايى از آن همه اضطراب و پريشانى فردى و اجتماعى، بايد زمينه رهايى انسانها از هر قيد و بندى را آماده كرد و او را در جهت ارضاى كامل جنسى، به هر طريق كه بخواهد، آزاد گذاشت.
اما طرفداران اين نظريه با ملاحظه يك روى سكه، روى ديگر آن را ناديده گرفتهاند. اگر قرار باشد انسان با ارضاى غريزه جنسى، خود را از شرّ عقدهها برهاند، بايد به اين سؤال پاسخ دهد كه آيا ارضاى اين غريزه در هيچ زمانى به حد مطلوب خواهد رسيد؟ يعنى آيا زمانى مىرسد كه افراد بگويند ديگر به ارضاى جنسى نيازى ندارند و تمام اضطرابها و مشكلات آنها برطرف شده است؟ پاسخ بسيار روشن است. هرگز چنين اتفاقى نخواهد افتاد. لذتجنسى داراى دو جنبه جسمانى و روانى است. توان جسمانى آدمى بسيار محدود بوده و ممكن است كسى با يك بار ارضا نيز اشباع شود. اما جنبه روانى، كه از آن به هوس يا تنوعطلبى تعبير مىشود، هرگز سيرىپذير نيست. آيا هرگز كسانى كه در دوران اقتدار، براى خود حرمسرا داشتند، بدان قانع بودند؟
شهيد مطهرى پس از بيان مطلبى كه مضمون آن نقل شد، در اين باره چنين اظهار نظر مىكند:
«اشتباه فرويد و امثال او، اين است كه پنداشتهاند تنها راه رام كردن غرايز، ارضا و اشباع بى حد و حصر آن است. اينها فقط متوجه محدوديتها و ممنوعيتها و عواقب سوء محدوديتها شده و مدعىاند كه قيد و ممنوعيت، غريزه را عاصى، منحرف و سركش مىكند. حرفشان اين است كه براى ايجاد آرامش، بايد به آن آزادى مطلق داد. غافل از اينكه همانگونه كه محدوديت، غريزه را سركوب و توليد عقده مىكند، رها كردن و تسليم شدن و در معرض تحريكات و تهييجات قرار گرفتن نيز، آن را ديوانه مىسازد و چون امكان ندارد كه هر خواستهاى براى هر فردى برآورده شود، غريزه او بيشتر سركوب مىشود و عقده روانى بيشترى ايجاد مىكند. به عقيده ما، براى آرامش غريزه، دو چيز لازم است: 1 ـ ارضاى آن در حد طبيعى؛ 2ـ جلوگيرى از تحريك و تهييج آن. انسان از نظر حوايج طبيعى، مثل چاه نفت است كه تراكم گاز درون آن، خطر انفجار به وجود مىآورد. در اين صورت، بايد گاز را خارج كرد و آن را آتش زد. اما فراموش نكنيم كه اين آتش را هرگز نمىتوان با افزودن طعمه سير كرد.»(10) به بيان ديگر، هر يك از نيازها و غرايز انسان از قبيل گرسنگى و تشنگى پس از رفع نياز، تا مدتى آرامش يافته و حسرت اوليهاش تسكين مىيابد؛ در حالى كه ارضاى غريزه جنسى، حداكثر اشباع جسمانى ناشى از ناتوانى در ادامه فعاليت را در پى خواهد داشت، ولى آتش التذاذطلبى روان را برافروختهتر مىنمايد و آن را در حسرت فزايندهترى فرو مىبرد و تنها تقوا و كفّ نفس قادر است زمام آن را بكشد و جلودار آن باشد. شايد آنچه در دعاها به نقل از معصومان(ع) آمده، اشاره به همين واقعيت باشد كه «الّلهمَّ اِنّي أعوذُ بِكَ مِن نفسٍ لاتَشبعُ؛ خدايا از نفس سيرىناپذير به تو پناه مىبرم».
به نظر مىرسد نظريه فرويد عملاً نتوانست مشكلى را بگشايد، بلكه تا حدودى با برداشتهاى نادرستى كه از آن به عمل آمد بر ابعاد مشكل افزوده است. اگرچه خود «فرويد» موفق نشد، نتيجه عملى نظريه علمىاش را كه با بريدن قيد و بندهاى جنسى، انسان را از عقده و اضطراب مىرهاند، كاملاً ملاحظه كند، ولى همه كسانى كه از نزديك شاهد از همگسيختگى شيرازههاى اجتماعى، افزايش خشونت، اضطراب و تنشهاى روانى و اجتماعى هستند، قادرند درباره نتايج نظريات او به خوبى قضاوت كنند.
اين نكته، بخصوص براى كسانى كه تصور مىكنند افزايش محرّكهاى اجتماعى و جنسى به صورت پيوسته براى بيننده و شنونده عادى خواهد شد و از اينرو، استفاده آزاد از سايتهاى ضد اخلاقى در شبكه جهانى ارتباطات (اينترنت) يا روزنامهها و مجلات مبتذل را در سطح عموم توصيه مىكنند تا به اين وسيله، از عطش جوانان كاسته شود، قابل توجه است. اين راهى است كه برخى كشورها رفتهاند، اما نه تنها در اين جهت موفق نبودهاند بلكه ثمرى جز تباهى، خشونت، تحريك و تهييج مداوم، افزايش اضطراب و از هم پاشيدگى خانوادهها حاصل نشده است.
از جمله امورى كه در جهت بسترسازى بىبند و بارى جديد جنسى مؤثر بوده است، «جنبش فمينيسم» و «نهضت طرفدارى از تساوى حقوق زنان و مردان» است. مؤسسان و هواداران اين انديشه، با شعار احياى حقوق زنان و برقرارى تساوى بين مردان و زنان در زمينههاى گوناگون اجتماعى، فرهنگى، سياسى و حتى بچه دار شدن و فعاليتهاى جنسى، افراد زيادى را به سمت اين تفكر جذب كردهاند.
نظريه اختلاط دختران و پسران در مدارس و مؤسسات آموزش عالى، هر چند ابتدا مطابق اصول روانشناسى و تحقيقات اجتماعى توصيف مىشد و فرض بر آن بود كه تحصيل مختلط، راه را براى شناخت پيدا كردن دو جنس از يكديگر باز مىكند و مشكل ازدواج را تسهيل مىكند، اما به دليل حذف مسايل اخلاقى و دينى از يك سو و تأكيد بر آموزش جنسى در مدارس از سوى ديگر، خسارات ناشى از اينگونه اختلاط، به مراتب بيش از منافعى بوده كه عايد شد. به هر حال، مطابق اين ديدگاه، آموزش جنسى، آن هم با طرح مسايل آميزش جنسى، بايد در متن برنامههاى آموزشى و درسى مدارس در تمام سطوح تحصيلى گنجانده شود.
اما به اعتراف برخى محققان غربى، اين گونه برخورد با مسايل جنسى، نه تنها دستاورد قابل توجهى به نفع انسانيت به ارمغان نياورده بلكه زيانهاى بسيار سهمگينى نيز به او تحميل كرده است. به گفته «توماس ليكونا» از دانشگاه «مك گيل» كانادا، مطالعهاى كه در سال 1993 توسط انجمن امريكايى بانوان دانشگاه انجام شد، نشان داد، از هر پنج نفر دانشآموز، چهار نفر آنها در معرض آزار جنسى قرار گرفتهاند. در نزديكى «مينياپوليس»، مادرى شكايت مىكرد كه در سرويس مدرسه، بچههاى كلاس سوم و چهارم، دختر كلاس اولىاش را با كلمات هرزه آزار داده و از او درخواستهاى ناپسندى داشتهاند ... . در سن 18 سالگى بيش از يك چهارم دختران و يك ششم پسراناز سوء استفاده جنسى رنج مىبرند. از هر چهار دانشآموز دختر، يك نفر از آنها توسط معلمان، مديران، رانندگان سرويس مدرسه، كمك معلمان، گارد امنيتى يا مشاوران مدرسه در معرض جنايت جنسى قرار گرفته است.
آنچه تا اينجا به عنوان مبناى ديدگاه دوم مطرح شد، در واقع، زمينه فكرى آموزش جنسى در مدارس را به صورتى ناسازگار با كرامت انسانى فراهم آورده است. ترديدى نيست براى اينكه آموزش جنسى در چهارچوب انسانى قرار گيرد، لازم است محدوده آن به صورت منطقى و معقول و با پرهيز از هرگونه افراط و تفريط تعيين شود. در عين حال كه تعيين اين محدوده به كاوشى محققانه و كارشناسانه نيازمند است، اشارهاى به ديدگاههاى متفاوت در اين باب، مىتواند اولين گام در جهت اين بررسى باشد.
پی نوشتها:
* آقاى غلامرضا متفى فر داراى دانشنامه كارشناسى ارشد تعليم و تربيت و عضو هيئت علمى مؤسسه امام خمينى(ره) بوده كه در حال حاضر محقق حوزه و دانشگاه است. ايشان صاحب تأليفات و تحقيقاتى در زمينه تعليم و تربيت است كه از آن جمله مشاركت در تأليف كتاب «فلسفه تعليم و تربيت» و «تربيت عاطفى» را مىتوان نام برد.
1. متقى فر، غلامرضا؛ تفاوتهاى جسمانى و روانشناختى دختران و پسران در اسلام و روانشناسى، پاياننامه كارشناسى ارشد، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره)، 1377، ص97
2. كوچتكف و. د و ديگران، روانشناسى و تربيت جنسى كودكان و نوجوانان، ترجمه محمد تقى زاد، تهران، بنياد، 1369، ص6.
3. Muslim Education Quarterly. Winter issue, V. 15, n.2 (1992) P.5.
4. Education in sex relationships.
5. مطهرى، مرتضى؛ اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، تهران: صدرا، 1370، ص12.
6. مطهرى، مرتضى؛ آشنايى با قرآن، تهران: صدرا، 1369، ج4، ص18.
7. نشريه پگاه حوزه، پيش شماره 1، ارديبهشت 1379، ص22.
8. نشريه پگاه حوزه، پيش شماره 1، ارديبهشت 1379، ص22.
9. Humphries (forbidden fruit).
10. مطهرى، مرتضى؛ مسأله حجاب، تهران: صدرا، ص120 و 121.
منبع: فصلنامه تخصصی تربیت اسلامی
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}