آموزش جنسى در مدارس(1)

نويسنده:حجت ‏الاسلام غلامرضا متقى‏فر«محقق حوزه و دانشگاه»*

به موازات پيشرفت علمى انسان در زمينه‏هاى گوناگون، مخصوصا علوم انسانى، ابعاد وجودى انسان و نياز هر يك از ابعاد او نيز روشن‏تر مى‏شود. به عنوان مثال، تربيت عقلانى انسان كه در آن بر آموزش چگونه فكر كردن، كيفيت آموختن، تصميم‏گيرى، تجزيه و تحليل و اقامه دليل تأكيد مى‏شود، همچنين تربيت عاطفى انسان كه در آن، چگونگى بروز عواطف، منشاء احساسات و نحوه كنترل آنها مورد بحث واقع مى‏شود و تربيت اجتماعى كه در آن شيوه‏هاى روابط اجتماعى، قوانين مدنى، برخورد با مشكلات اجتماعى، جامعه پذيرى، حقوق شهروندى و پديده شهر نشينى را مورد بررسى قرار مى‏دهد و سرانجام تربيت اخلاقى كه در آن از ارزش‏ها و بايد و نبايدهاى تربيتى سخن گفته مى‏شود، مورد توجه جدّى مربيان انديشمند بوده است.
يكى ديگر از ابعاد تربيتى انسان، كه زمان چندانى از طرح آن نمى‏گذرد و مخصوصا در جامعه ما كمتر به آن توجه شده است، تربيت يا آموزش جنسى است. البته اين گفته تازگى ندارد كه غريزه جنسى از ابتداى خلقت با آدمى همراه بوده و نقشى دوگانه در جهت تخريب يا سازندگى شرايط زندگى انسان ايفا كرده است، اما طرحى كه مخصوصا در كشورهاى شرقى به تازگى رخ نموده و با نقد و نظرهاى فراوانى مواجه شده است، اين است كه آيا مى‏توان يا لازم است آموزش جنسى را به عنوان يك درس در برنامه‏هاى آموزشى مدارس بگنجانيم؟ اين مسئله سوگيرى‏هاى متفاوت و گاه متناقض انديشمندان تربيتى در اين‏باره را در پى داشته است، به گونه‏اى كه گروهى اين امر را فسادانگيز و مخرب دانسته، گروهى ديگر از ضرورت اجتناب‏ناپذير آن سخن به ميان آورده و گروه سوم راهى ميانه را در پيش گرفته‏اند. گشايش باب گفتگو و كنكاش در اين زمينه، مى‏رود تا سرانجام از ميان تاريكى‏ها و ابهام‏ها، راه روشنى فراروى برنامه ريزان آموزشى قرار دهد.
در پژوهش حاضر، موضوع اساسى و مهم آموزش جنسى در مدارس، همراه با چالش‏هاى پيش روى آن مورد توجه قرار گرفته؛ هر چند با توجه به ابعاد بحث‏انگيز موضوع و نياز به حساسيت و دقت در آن در بسيارى از موارد، نگارنده به جزييات نپرداخته، اما تلاش كرده است برخى سؤالات اساسى در اين زمينه را پاسخ گويد. برخى سؤالاتى كه در اين مقاله، به آنها پاسخ داده مى‏شود عبارتند از:
1 ـ آيا پرده پوشى در وادى اطلاع رسانى جنسى به سلامت فردى و اجتماعى دانش‏آموزان كمك مى‏كند؟ اگر چنين است ميزان اين پرده پوشى چه اندازه است؟ (اختلاف اساسى در تعيين اين سطح است و موافقت يا مخالفت با آموزش جنسى، ناشى از همين اختلاف مى‏باشد).
2 ـ آيا اين فرض كه سطوحى از اطلاع رسانى جنسى به سلامت جامعه كمك مى‏كند، رد مى‏شود؟
3 ـ آيا با فرض پرده پوشى، آنچه را كه سلامت جامعه مى‏خوانيم، تضمين خواهد شد؟
4 ـ آيا كتمان اطلاعات جنسى، بر حرص و عطش كسب اطلاعات نمى‏افزايد؟
5 ـ با فرض خوددارى از اطلاع رسانى جنسى، آيا علاقه‏مندان، اين اطلاعات را از منبع ديگرى كسب نخواهند كرد؟
6 ـ آيا خوددارى نظام تعليم و تربيت از اطلاع رسانى جنسى به جوانان، موجب تداعى اين انديشه در ذهن آنان نمى‏شود كه متوليان دينى و حكومتى، قادر نيستند احساس و عشق آنان را درك كنند؟
7 ـ آيا بى توجهى در اطلاع رسانى به موقع در امور جنسى، موجب تسريع در گسترش امراضى از قبيل سفليس، سوزاك و مهم‏تر از آنها، غول ايدز كه به نظر دانشمندان، مهم‏ترين راه انتقال آن فعاليت‏هاى جنسى است، نخواهد شد؟
اميد است اين نوشتار گامى هر چند مختصر در جهت رسيدن به هدف مطلوب باشد. پيش از ورود به بحث، ضرورى است مفاهيم كليدى اندكى توضيح داده شود.
الف) «مفهوم جنسيت» در روان‏شناسى عبارت است از:
1 ـ مجموعه وجوه تمايز بين دختر و پسر از قبيل تفاوت‏هاى جسمانى ـ روانى و كاركردهاى اجتماعى؛
2 ـ ويژگى‏هايى كه موجب جذب جنس مقابل به جنس ديگر مى‏شود.(1) اين ويژگى‏ها وضعيت جسمانى و حالات روانشناختى را شامل مى‏شود. در اين مقاله، جنسيت به هر دو مفهوم بكار گرفته شده است.
1 ـ تربيت يا آموزش جنسى نيز در اصطلاح دو معنا دارد: در يك معنا، مقصود از تربيت يا آموزش جنسى، آن است كه به هر يك از دو جنس دختر و پسر بياموزيم، مطابق هنجارهاى جنس خود عمل كنند. به عنوان مثال، در جامعه فعلى، با خريد عروسك براى دختران و تشويق آنان به بازى‏هاى آرام، همچنين خريد دوچرخه براى پسران و ترغيب آنان به بازى‏هاى پر تحرك، در واقع هنجارهاى اجتماعى هر جنس را به آنان آموزش مى‏دهند و انتظار دارند فرزندان بر اساس آن عمل كنند. روشن است كه هنجارهاى اجتماعى هر يك از دو جنس پسر و دختر، در همه جاى دنيا يكسان نيست، بلكه وابسته به نقشى است كه هر يك از اين دو در ايفاى زندگى اجتماعى بر عهده گرفته‏اند. در عين حال، در اين گونه تربيت، تأكيد بر آن است كه از تداخل نقش‏ها و در نتيجه، ابتلا به بحران هويت و بروز رفتارهاى غير مورد انتظار از جنس خاص جلوگيرى شود.
معناى دوم آموزش يا تربيت جنسى، در اختيار گذاردن اطلاعات لازم در باب مسايلى است كه به نوعى با غريزه جنسى انسان‏ها مرتبط است. محتواى اين موضوع به صورت فراگيرتر، در مباحث آينده بيان خواهد شد.
ناگفته نماند، برخى دانشمندان بين آموزش و تربيت جنسى تفاوت قايل شده‏اند. به گفته «و. د. كوچتكف و و. م. لاپيك»، در كتاب‏هاى پزشكى عمومى، «تربيت جنسى» غالبا به معناى آموزش جنسى استعمال مى‏شود در حالى كه تربيت جنسى معناى وسيع‏ترى دارد. تربيت، نه تنها احساس جنسى را دربرمى‏گيرد، بلكه داراى‏ويژگى رشد شخصيت اجتماعى، اخلاقى و فرهنگى نيز هست.(2)
كمتر انديشمندى است كه نداند اصولاً ريشه اين مبحث ـ يعنى آموزش جنسى در مدارس رسمى ـ به كشورهاى غربى باز مى‏گردد. به درستى روشن نيست كه بنيانگذار اين انديشه چه كسى و در كجا بوده است و اگر قرار باشد، بررسى دقيقى در اين باره صورت گيرد، بايد تاريخچه تربيت و آموزش هر يك از كشورهابه‏صورت جداگانه بررسى شود كه اين كار از عهده يك مقاله خارج است. اما به دليل آن‏كه انگلستان غالبا در اين‏گونه موضوعات پيشقدم بوده و اخيرا نيز در همين زمينه قوانينى به تصويب رسانده، مناسب به نظر مى‏رسد كه تاريخچه آموزش جنسى در اين كشور موردبررسى‏قرار گيرد.(3)
قبل از آن، يادآورى اين نكته لازم است كه بررسى موضوع آموزش جنسى، از چند جهت داراى اهميت است: 1ـ ارضاى غريزه جنسى از نيازهاى اوليه انسان هايى است كه به بلوغ جنسى رسيده‏اند و بر اساس هِرَم «مازلو»، تا زمانى كه حداقلى از نيازهاى اوليه برآورده نشود، نمى‏توان انتظار داشت، انسان‏ها به ساير نيازهاى خود بينديشند. طبيعى است كه نيازهاى اوليه را نيز بايد طبقه بندى كرد؛ اما با فرض تأمين خواب و خوراك و پوشاك، مى‏توان انتظار داشت نياز جنسى در مرحله بعد از آن قرار گيرد.
2 ـ به عقيده روان‏شناسان و مشاوران خانواده، بسيارى از ناهنجارى‏هاى اجتماعى و طلاق‏ها و اختلافات خانوادگى، ناشى از كاستى‏ها يا فزون خواهى‏ها در حيطه جنسى است.
براى اين‏كه روشن شود اصولاً انديشه آموزش جنسى در مدارس از چه زمانى مطرح شده است، لازم است سير تاريخى آموزش جنسى را ملاحظه كنيم.
انگلستان: به نظر مى‏رسد زمان زيادى نباشد كه مسئله آموزش جنسى در مدارس غربى مطرح شده است و در مجموع قدمت آن به يك قرن نمى‏رسد؛ اما مشكل اين است كه آغاز و مراحل آن به صورت دقيق ثبت نشده است.
«ميشل جى. ريس» در اين باره مى‏گويد: تا كنون بررسى اختصاصى درباره تاريخ آموزش جنسى در مدارس انگلستان صورت نگرفته است. به گفته وى، «مارى آن دگت» در مقدمه‏اى كه بر كتاب آموزش روابط جنسى(4) نوشته است، پيشينه آموزش جنسى را تا سال 1978 دقيقا بيان و آثار نويسندگانى از قبيل «بارى»، «دالاس«، «پيرسون»، «لامبرت»، «ريد» و «ونت» را درباره تاريخ آموزش جنسى در مدارس بررسى كرده است. به گفته همين نويسنده، آخرين مطالعات را در اين باره «كلى» (1992)، «ريز» (1993)، «تامسن» (1994) و «ونت» (1995) انجام داده‏اند.
ايشان در ادامه مى‏افزايد: در قرن حاضر، آموزش جنسى از جهت هدف، روش‏شناسى، فرضيات اساسى، محتوا و سياق متحول شده است. اصلى‏ترين هدف اين نوع آموزش در دوران معاصر، بررسى شيوه‏هايى است كه شرايط اجتماعى و سياسى زمان، فرضيات اساسى و اهداف و محتواى آموزش جنسى مدارس را تحت تأثير قرار مى‏دهد. علاوه بر اين، تربيت جنسى مدارس، به حدّى در معرض طوفان تحولات سياسى ـ اجتماعى بوده كه تلاش براى ارايه گزارشى طولى از روند آن در گذر زمان، احتمالاً بى‏نتيجه است. حداكثر اين است كه مى‏توان عوارض اين‏گونه آموزش‏ها، از قبيل افزايش امراض قابل انتقال يا ترس از كاهش ارزش‏هاى اخلاقى، را اعلام و كيفيت تأثير آن بر برنامه آموزشى و درسى را بيان نمود.
پيش از جنگ جهانى دوم: اطلاعات چندانى درباره آموزش جنسى پيش از جنگ جهانى دوم تا سال 1939 در دسترس نيست. تحقيقاتى در اين‏باره، به خصوص توسط «هام فيزر» (1998) همراه با گزارش‏هايى شفاهى ارايه شده، اما اين گزارش‏ها ناقص است و بايد با تحليل‏هاى مستند و عملى‏تر و احيانا مصاحبه با دست‏اندركاران آموزش جنسى آن دوره تكميل شود.
احتمالاً پيش از جنگ جهانى دوم، اين‏گونه آموزش‏ها از نظر قانونى ممنوع بوده است (بارى، 1979). اما احتمال ديگر آن است كه آموزش‏جنسى‏درآن زمان، بيش‏تر متوجه دختران بوده و از احساسات نوع‏دوستانه سرچشمه مى‏گرفته، با اين هدف كه از سقوط دختران جوان در موقعيت‏هاى نامطلوب جلوگيرى كند.
دهه‏هاى چهل، پنجاه و شصت: جنگ جهانى دوم براى بيش‏تر مردم اروپا و برخى كشورهاى ديگر، نتايج رقّت‏بارى در پى داشت. از جمله آن‏كه هر جا گروهى سرباز دور هم جمع مى‏شدند، مقاربت‏هاى نامشروع و در نتيجه، امراض مسرى مقاربتى افزايش مى‏يافت. به نظر مى‏رسد هدف اصلى آموزش جنسى پس از جنگ جهانى دوم، ممانعت از گسترش امراض مقاربتى، به ويژه سفليس و سوزاك بوده است. بررسى متون درسى آن زمان، مثلاً، دستگاه توليد مثل خرگوش‏ها يا گرده‏افشانى گياهان گل‏دار، حاكى از آن است كه بسيارى از مدارس در سال‏هاى 1950 و 1960 در باب آموزش جنسى با احتياط سخن مى‏گفته‏اند و معلمان، مخصوصا به كودكان و بالاخص به آن‏ها كه درمدارس خصوصى تحصيل مى‏كرده‏اند، درباره پيامدهاى خطرناك استمنا هشدار مى‏داده‏اند.
دهه هفتاد: به گفته «ونت» (1995)، آموزش جنسى مدارس در دهه هفتاد، از پايه دگرگون شده؛ يعنى در درس زيست‏شناسى، درباره دستگاه توليد مثل انسان، مفصلاً بحث شد و علاوه بر اين، شيوه‏هاى جلوگيرى از باردارى به صورتى گسترده آموزش داده شد. در آن زمان، بيش‏تر بر ارايه دقيق اطلاعات تأكيد مى‏شد و هدف از طراحى برنامه‏هاى آموزش‏جنسى، كاهش ناآگاهى، جرم و جنايت، شرم و حيا و اضطراب و نگرانى بود. مسايلى نيز كه در اين زمينه مورد بررسى قرار مى‏گرفت، بيش‏تر در برنامه‏هاى آموزش شخصى و اجتماعى و امثال آن مطرح مى‏شد تا در درس زيست‏شناسى.
اگر اهداف آموزش جنسى سال‏هاى مزبور، همان باشد كه ذكر شد، آيا عاقلانه‏تر نبود به جاى تأكيد بر مسايلى از قبيل كاهش شرم و حيا، بر خويشتن‏دارى، رعايت حريم ديگران و شرم و حياى معقول تأكيد مى‏شد؟
دهه هشتاد: در دهه هشتاد، آموزش جنسى با اهداف گسترده‏ترى دنبال شد. استقبال فزاينده از انديشه «فمينيستى»، منجر به افزودن برنامه‏هايى شد كه شاگردان را به بررسى نقش زنان و مردان در جامعه تشويق مى‏كرد. هدف آن بود كه دانش‏آموزان اصل تفاوت‏هاى جنسى و همچنين ميزان آن را درك كنند. همزمان با آن، برنامه‏هاى‏آموزش جنسى اهدافى از قبيل كسب مهارت براى تصميم‏گيرى، برقرار كردن رابطه با ديگران، ايفاى نقش پدرى و مادرى و تعيين خط مشى در زندگى شخصى را دنبال مى‏كرد.
به موازات تأكيد بر مهارت‏ها، در برنامه‏هاى آموزش جنسى، اين بحث مطرح شد كه چگونه مى‏توان جوان را قادر كرد مستقل بينديشد و در مسايل جنسى آگاهانه تصميم بگيرد. اين مباحث، بسيارى از والدين را به دليل آنچه «آزادى‏هاى رو به افزايش آموزش جنسى در مدارس» خوانده مى‏شد، به شدت به هراس افكند. نگرانى و هراس والدين، يگانه ارمغان آزادى‏هاى جنسى نبود، بلكه پيامدهايى بالاتر از آن مانند سفليس و ايدز نيز داشت.
ساخت داروهاى آنتى بيوتيك پس از جنگ جهانى دوم، نگرانى مردم از افزايش بيمارى‏هاى سفليس و سوزاك را كاهش داد، اما چيزى نگذشت كه اين وضعيت، ناگهان در سال‏هاى آخر دهه 1980 تغيير كرد. دانشمندان پى بردند كه عامل بيمارى موسوم به ايدز، همجنس‏گرايى است كه به وسيله آميزش معمولى جنسى نيز انتقال مى‏يابد. اين عامل كه ويروس اچ. آى. وى. (H.I.V) نام گرفت، به سرعت بسيارى از كشورهاى دنيا را درنورديد. ترس و وحشت، قريب به بيست و پنج سال بر جهان حاكم گرديد و احساس مى‏شد بسيارى از مردم به اين ويروس آلوده و به بيمارى ايدز مبتلا شده‏اند و سرانجامى جز مرگ ندارند. علاوه بر اين، دانشمندان به اين نكته پى بردند كه هر كسى ممكن است سال‏ها به اين مرض آلوده باشد، اما خود از آن اطلاعى نداشته و هيچ علامت آلودگى هم نداشته باشد. اين در حالى است كه براى آلودگى به اين ويروس و بيمارى ايدز، هيچ درمانى نمى‏يافتند. مجله امريكايى «پلين تروس» با استناد به آمار دريافتى از مديران، مى‏نويسد: امراض مقاربتى در امريكاى جنوبى و دنياى غرب، از مهار پزشكان خارج شده است.
در همان زمانى كه آموزش جنسى در انگلستان تبديل به يك بازى سياسى شده بود، ايدز به موضوعى بهداشتى تبديل شد و درگيرى بر سر اين موضوع بالا گرفت كه والدين حق دارند جست‏وجو كنند كه آيا دخترانشان پيش‏ازسن‏شانزده‏سالگى،داروهاى ضد حاملگى مصرف مى‏كنند يا نه؟ در اين زمان، قدرت رو به افزايش‏جنبش‏وابسته به زنان، مجبور به نگرشى دوگانه در باب آموزش جنسى شد. سراسيمگى در وضع قانون و صدور بخشنامه‏هاى دولتى در خصوص آموزش جنسى، كه تا امروز هم ادامه دارد، ثابت كرده است كه برنامه آموزش جنسى، نبايد تهى از ارزش‏هاى اخلاقى باشد.
ديدگاه‏هاى مختلف درباره آموزش مسايل جنسى
در اين‏جا، مناسب است به ديدگاه‏هاى موجود در اين زمينه و بيان موافقت‏ها يا مخالفت‏ها درباره آموزش جنسى در مدارس اشاره شود. روشن است كه در باب آموزش جنسى نيز، مانند هر موضوع مهم ديگرى، نظرات و ديدگاه‏هاى مختلفى وجود دارد، كه در اين جا به آنها اشاره مى‏شود.
اين ديدگاه بر ممانعت از هرگونه ارضاى جنسى تأكيد مى‏كند و معتقد است ارضاى آن، آدمى را از رسيدن به كمال انسانى باز مى‏دارد. آثار اين نحوه نگرش به دوران حاكميت قانون كليسا بر اروپا باز مى‏گردد. شهيد مطهرى به نقل از «برتراند راسل»، فيلسوف مشهور، مى‏گويد: «عوامل و عقايد مخالف جنسيت در اعصار خيلى قديم وجود داشته و به خصوص در هر جا آيين مسيحيت و بودا پيروز شده، عقيده مزبور نيز تفوق يافته است.
...غير از اين دو آيين، در جاهاى ديگر دنيا، اديان و راهبانى بوده‏اندكه از مجردزيستن طرفدارى مى‏كرده‏اند ... در يونان و روم متمدن نيز، طريقه كلبيون جاى طريقه اپيكور را گرفت ... سرانجام، اين عقيده با اندكى اصلاح، به كليسا راه يافت.»(5)
ايشان مى‏افزايند: «قانون كليسا به صورتى افراطى در محدود كردن روابط جنسى كوشش مى‏كرد و ... اساسا در قانون كليسا، ارتباط جنسى مطلقا ـ ولو با همسر شرعى ـ عملى پليد بود. زن ذاتا موجودى پليد به حساب مى‏آمد و عمل مقاربت، هر چند با همسر شرعى، عمل كثيفى بود. به همين دليل، افراد مقدس و پاك، افرادى كه مى‏توانستند به مقامات عالى روحانى‏برسند، كسانى بودند كه در همه عمر، زنى را لمس نكرده و با او نزديكى نكرده‏بودند. پاپ نيز از ميان افرادى انتخاب مى‏شود كه در تمام عمر ازدواج نكرده باشد.»(6)
روشن است كه پرداختن به علل ورود اين عقيده به عالم مسيحيت، بحث اصلى اين مقاله نيست، اما اشاره مى‏شود كه شايد تفسيرهاى نامناسب كليسا از مجرد زيستن حضرت عيسى عليه‏السلام ، زمينه راه‏يابى اين انديشه به آيينى را فراهم كرده باشد كه ريشه وحيانى دارد.
هر چند نمى‏توان با صراحت و يقين بيان كرد، اما اين احتمال كه وضعيت كنونى غرب واكنشى عليه آن ديدگاه تفريطى گذشته است، چندان دور از حقيقت نيست. گذشته از وضعيت اسف‏بار جنسى، كه امروزه توده مردم با آن دست به گريبانند، متأسفانه بيش از همه، خود كسانى كه به عنوان مبلّغ كليسا، ازدواج شرعى را تحريم كرده‏اند، در بند انحراف جنسى گرفتار آمده‏اند؛ يعنى به دليل فشارهاى كليسا، راه‏هاى شرعى را بر خود بسته و به كوره راه‏هاى انحراف و آسيب‏زا روى آورده‏اند. به عنوان مثال، نشريه پگاه حوزه به نقل از روزنامه «كانزاس سيتى استار»، طى گزارشى چنين مى‏نويسد: «تاكنون سيصد كشيش در امريكا بر اثر ايدز مرده‏اند. صدها نفر ديگر از آن‏ها نيز آلوده به ويروس ايدز هستند. خبرنگاران با بررسى برگه‏هاى گواهى فوت و پرسش‏هايى از 801 كشيش كاتوليك، به اين نتيجه رسيده‏اند كه ميزان مرگ و مير بر اثر ايدز در ميان كشيش‏ها، چهار تا هفت برابر ميانگين در بقيه مردم است. دو سوم كشيش‏هايى كه مورد پرسش قرار گرفته‏اند، اظهار داشته‏اند كه مباحث جنسى، در هنگام آموزش‏هاى مذهبى آن‏ها، به ندرت مورد توجه قرار گرفته يا اصلاً به آن توجه نمى‏شده است. «ايزولوا»، روان‏شناس نيويوركى كه با آنان در ارتباط بوده است، مى‏گويد: در مدارس علوم دينى، هرگونه سؤالى درباره مسايل جنسى، غالبا با اين پاسخ از سوى استاد مواجه مى‏شود كه اگر هر روز دعاهاى دسته جمعى را بخوانى، بقيه مسايل به خودى خود حل مى‏شود. طى نظرسنجى انجام شده، نود درصد كشيش‏ها اظهار داشته‏اند كه حداقل هر كدام با يك روحانى مسيحى كه تاكنون بر اثر ايدز مرده، آشنايى داشته‏اند.»(7)
اين منبع در پايان، اظهار نظر مى‏كند كه «خبر مزبور ـ هر چند با ترديدهايى در محافل كليسايى روبه‏رو شده ـ اما نشانگر آن است كه مخالفت با غرايز طبيعى انسان در ميان اصناف مردم، از جمله روحانيان، چه عواقبى ممكن است در پى داشته باشد. مخالفت كليساى كاتوليك با ازدواج كشيشان در طول تاريخ كليسا، موجب مشكلات متعددى براى روحانيان مسيحى بوده است. در اين زمينه، كتاب‏هاى تاريخى و نيز داستان‏ها و فيلم‏هاى سينمايى، آكنده از رويدادهاى سخت و تكان‏دهنده‏اى است كه بر اثر اين تحريم پديد آمده است.»(8) ناگفته نماند كه برداشت‏هاى غيرواقعى از برخى تعاليم اسلام نيز، گاهى به موضع‏گيرى‏هايى از اين قبيل دامن مى‏زده كه نمونه‏هايى از آن در تاريخ اسلام ذكر شده است.
به هر حال، اين ديدگاه به تدريج، از حدّ افراطى سقوط كرد و در دورانى به مرحله تعديل رسيد؛ يعنى ارضاى جنسى به صورت معمول و بدون احساس گناه ادامه يافت. در عين‏حال،مردم ـ مطابق‏شواهد،عكس‏وفيلم‏هاى آن‏زمان ـ دركشورهاى‏اروپايى‏و غربى، وضعيت سنّتى خود را حفظ نمودند و در تمام ابعاد، اعم از اجتماعى و خانوادگى، حريم خانواده را رعايت و از روابط نامشروع پرهيز كردند.
به‏عنوان مثال، «هومفريس»(9)، در كتاب «ميوه ممنوع» سرگذشت دخترى به نام «آداهاسكين» را اين‏گونه نقل مى‏كند: «آداهاسكين دختر مردى معدن كار، در سال 1911 در دهكده معدنى كوچكى متولد شد. در سن شانزده سالگى، او را براى كار به لندن فرستادند. در سال 1930 به خانه برگشت. چيزى نگذشت كه با جوان قايق‏رانى كه در همسايگى آنان زندگى مى‏كرد، آشنا شد و پس از چندى از او حامله شد. وقتى كه دو خانواده از اين اتفاق باخبر شدند، بلافاصله مراسم ازدواج دو جوان را برگزار كردند، اما اين مراسم درست در لحظات پايانى به هم خورد، زيرا داماد به دليل ترس از عواقب آن، به دريا گريخته بود. مادر «آدا» نيز كه شرم سراپايش را گرفته بود، با وانمود كردن اين‏كه نوزاد از آن خود اوست، دختر را از ميان فاميل به منطقه ديگرى فرستاد.» همان‏گونه كه ملاحظه مى‏شود، قريب هفتاد سال پيش، يعنى در دهه 1930، رفتارهايى از اين قبيل چندان شرم‏آور بود كه خانواده‏ها از داشتن چنان فرزندانى خجالت زده و سر به زير بودند. اما اين شرايط، هم‏چنان راه انحطاط را پيمود تا به وضعيت كنونى منجرشد. روشن است، مطابق اين ديدگاه كه پرداختن به امور جنسى و ارضاى آن را از هيچ طريقى مجاز نمى‏داند، سخن گفتن از آموزش جنسى بيهوده است.
همان‏گونه كه پيش‏تر اشاره شد، غرب و كشورهاى اروپايى، بيش‏تر سنّت‏هاى پيشينيان خود را، به ويژه در مسايل جنسى، به فراموشى سپرده و رويكرد جديدى در اخلاق جنسى بنيان نهاده‏اند كه مى‏توان آن را «ولنگارى جنسى» ناميد. مظاهر اين رويكرد در جامعه و آموزش‏هاى مدرسه‏اى متجلّى شده است. در ضمن بحث، ويژگى‏هاى اين رويكرد به صورت دقيق‏تر روشن خواهد شد؛ از اين‏رو، مناسب است پيش از هر بحث ديگرى، به ريشه‏هاى اين رويكرد جديد اشاره شود.
1 ـ بايد ديد چه تغييرات ريشه‏اى در انديشه غربيان ايجاد شده كه به سنّت‏هاى خود پشت پا زده و در زندگى خود، طرحى متفاوت و نه چندان جديد و ريشه‏دار در دوران جاهليت انسان‏ها در انداخته‏اند.
گفته شد اين امكان كه شرايط كنونى در واكنش به تحميل‏هاى كليسا و برخى مكاتب ديگر ايجاد شده باشد، چندان بعيد نيست؛ زيرا به تدريج كه كليسا حاكميت سياسى خود را از دست مى‏داد، انديشه‏هاى آن نيز به فرسودگى مى‏گراييد و مردم هم كه زمانى خود را مغلوب آن انديشه‏ها مى‏دانستند، خود را آزاد ديدند و تلاش كردند برعكس آموزه‏هاى كليسا عمل كنند. اما بنيادى‏تر از اين سخن، آن است كه هر انديشه‏اى كه در شاخه‏هاى گوناگون معرفتى عرضه شده و به منصّه ظهور مى‏رسد، بى‏ريشه و بريده از انديشه‏هاى اساسى انسان در ساير زمينه‏ها نيست. به عنوان مثال، تغيير در نحوه نگرش به هستى، مبدأ، انسان، دنيا و عقل مى‏تواند كيفيت بينش انسان در ساير حوزه‏هاى علوم انسانى، حتى علوم طبيعى را تحت تأثير قرار دهد. به بيان روشن‏تر، اگر انسان به اين نتيجه برسد كه اخلاق جنسى، كه زمانى حرف اول را در اين زمينه مى‏زد، صرف تصور يا برداشت‏هايى است كه به فراخور ذهنيت، تصور و محيط در انسان ايجاد شده و هيچ حقيقت مستقلى ندارد، در تغيير دلخواه شيوه عملكرد خود در باب غريزه جنسى، مقدمات و مؤخّرات و آموزش آن ترديد نمى‏كند و همين‏گونه هم هست؛ يعنى آنچه امروزه مشهود است، ناشى از تغيير نحوه نگرش افراد به مسايل اخلاقى، به خصوص اخلاق جنسى است كه البته اين به نوبه خود در امور اساسى‏ترى نيز ريشه دارد. در همين زمينه بوده كه اخلاق جنسى، به اصطلاح نوينى بنيان نهاده شده و مبناى رويكرد در اين‏باره قرار گرفته است. به تحليل شهيد مطهرى رحمه‏الله در اين باب، كه به گفته خود او، از مجموع گفته‏ها و نظرات طرفداران اين نظام اخلاقى استنتاج كرده است، اصول و پايه‏هايى كه مكتب جديد (اخلاق جنسى) بر آن بنا شده، عبارتند از:
1 ـ آزادى فردى مطلقا محترم است، مگر آن‏جا كه مزاحم آزادى ديگران باشد (اصل فلسفى)؛
2 ـ سعادت بشر در گرو پرورش استعدادهاى اوست. خود پرستى‏ها و ناراحتى‏ها، ناشى از آشفتگى غرايز و بالاخص غريزه جنسى است و آشفتگى غرايز از عدم ارضاى آن ناشى مى‏شود (اصل تربيتى)؛
3 ـ آتش ميل و رغبت بشر در اثر منع و محدوديت فزونى مى‏گيرد و در اثر ارضا كاهش مى‏يابد. براى انصراف بشر از توجه دايم به امور جنسى و جلوگيرى از عوارض آن، بايد هر قيد و ممنوعيتى را از ميان برداشت.
روشن است كه پرداختن به هر يك از موارد مزبور، به عنوان عوامل بسترساز يا پشتوانه‏هاى نظرى اين رويكرد، مطالعه و تحقيقى جداگانه مى‏طلبد كه اين مقال جاى پرداختن به آن نيست و تنها برخى عوامل مشهود را يادآور مى‏شود. ناگفته نماند هر يك از عوامل زير نيز به مباحثى دامنه‏دار نياز دارد كه در اين‏جا به اشاره‏اى كوتاه در مورد آنها بسنده مى‏شود.
عوامل زمينه‏ساز ديدگاه دوم:
به نظر برخى از روان‏شناسان و در رأس آن‏ها «فرويد»، مهار غرايز و عدم ارضاى شهوات، به ويژه غريزه جنسى، موجب ايجاد عقده‏هاى روانى خواهد شد. اين دسته از دانشمندان، زمانى مشكلات، خشونت‏ها، ناهنجارى‏ها و اضطراب‏هاى فردى و اجتماعى را ناشى از قيد و بندهاى جنسى و غرايز سركوب شده مى‏دانستند و معتقد بودند براى رهايى از آن همه اضطراب و پريشانى فردى و اجتماعى، بايد زمينه رهايى انسان‏ها از هر قيد و بندى را آماده كرد و او را در جهت ارضاى كامل جنسى، به هر طريق كه بخواهد، آزاد گذاشت.
اما طرفداران اين نظريه با ملاحظه يك روى سكه، روى ديگر آن را ناديده گرفته‏اند. اگر قرار باشد انسان با ارضاى غريزه جنسى، خود را از شرّ عقده‏ها برهاند، بايد به اين سؤال پاسخ دهد كه آيا ارضاى اين غريزه در هيچ زمانى به حد مطلوب خواهد رسيد؟ يعنى آيا زمانى مى‏رسد كه افراد بگويند ديگر به ارضاى جنسى نيازى ندارند و تمام اضطراب‏ها و مشكلات آن‏ها برطرف شده است؟ پاسخ بسيار روشن است. هرگز چنين اتفاقى نخواهد افتاد. لذت‏جنسى داراى دو جنبه جسمانى و روانى است. توان جسمانى آدمى بسيار محدود بوده و ممكن است كسى با يك بار ارضا نيز اشباع شود. اما جنبه روانى، كه از آن به هوس يا تنوع‏طلبى تعبير مى‏شود، هرگز سيرى‏پذير نيست. آيا هرگز كسانى كه در دوران اقتدار، براى خود حرمسرا داشتند، بدان قانع بودند؟
شهيد مطهرى پس از بيان مطلبى كه مضمون آن نقل شد، در اين باره چنين اظهار نظر مى‏كند:
«اشتباه فرويد و امثال او، اين است كه پنداشته‏اند تنها راه رام كردن غرايز، ارضا و اشباع بى حد و حصر آن است. اين‏ها فقط متوجه محدوديت‏ها و ممنوعيت‏ها و عواقب سوء محدوديت‏ها شده و مدعى‏اند كه قيد و ممنوعيت، غريزه را عاصى، منحرف و سركش مى‏كند. حرفشان اين است كه براى ايجاد آرامش، بايد به آن آزادى مطلق داد. غافل از اين‏كه همان‏گونه كه محدوديت، غريزه را سركوب و توليد عقده مى‏كند، رها كردن و تسليم شدن و در معرض تحريكات و تهييجات قرار گرفتن نيز، آن را ديوانه مى‏سازد و چون امكان ندارد كه هر خواسته‏اى براى هر فردى برآورده شود، غريزه او بيش‏تر سركوب مى‏شود و عقده روانى بيش‏ترى ايجاد مى‏كند. به عقيده ما، براى آرامش غريزه، دو چيز لازم است: 1 ـ ارضاى آن در حد طبيعى؛ 2ـ جلوگيرى از تحريك و تهييج آن. انسان از نظر حوايج طبيعى، مثل چاه نفت است كه تراكم گاز درون آن، خطر انفجار به وجود مى‏آورد. در اين صورت، بايد گاز را خارج كرد و آن را آتش زد. اما فراموش نكنيم كه اين آتش را هرگز نمى‏توان با افزودن طعمه سير كرد.»(10) به بيان ديگر، هر يك از نيازها و غرايز انسان از قبيل گرسنگى و تشنگى پس از رفع نياز، تا مدتى آرامش يافته و حسرت اوليه‏اش تسكين مى‏يابد؛ در حالى كه ارضاى غريزه جنسى، حداكثر اشباع جسمانى ناشى از ناتوانى در ادامه فعاليت را در پى خواهد داشت، ولى آتش التذاذطلبى روان را برافروخته‏تر مى‏نمايد و آن را در حسرت فزاينده‏ترى فرو مى‏برد و تنها تقوا و كفّ نفس قادر است زمام آن را بكشد و جلودار آن باشد. شايد آنچه در دعاها به نقل از معصومان(ع) آمده، اشاره به همين واقعيت باشد كه «الّلهمَّ اِنّي أعوذُ بِكَ مِن نفسٍ لاتَشبعُ؛ خدايا از نفس سيرى‏ناپذير به تو پناه مى‏برم».
به نظر مى‏رسد نظريه فرويد عملاً نتوانست مشكلى را بگشايد، بلكه تا حدودى با برداشت‏هاى نادرستى كه از آن به عمل آمد بر ابعاد مشكل افزوده است. اگرچه خود «فرويد» موفق نشد، نتيجه عملى نظريه علمى‏اش را كه با بريدن قيد و بندهاى جنسى، انسان را از عقده و اضطراب مى‏رهاند، كاملاً ملاحظه كند، ولى همه كسانى كه از نزديك شاهد از هم‏گسيختگى شيرازه‏هاى اجتماعى، افزايش خشونت، اضطراب و تنش‏هاى روانى و اجتماعى هستند، قادرند درباره نتايج نظريات او به خوبى قضاوت كنند.
اين نكته، بخصوص براى كسانى كه تصور مى‏كنند افزايش محرّك‏هاى اجتماعى و جنسى به صورت پيوسته براى بيننده و شنونده عادى خواهد شد و از اين‏رو، استفاده آزاد از سايت‏هاى ضد اخلاقى در شبكه جهانى ارتباطات (اينترنت) يا روزنامه‏ها و مجلات مبتذل را در سطح عموم توصيه مى‏كنند تا به اين وسيله، از عطش جوانان كاسته شود، قابل توجه است. اين راهى است كه برخى كشورها رفته‏اند، اما نه تنها در اين جهت موفق نبوده‏اند بلكه ثمرى جز تباهى، خشونت، تحريك و تهييج مداوم، افزايش اضطراب و از هم پاشيدگى خانواده‏ها حاصل نشده است.
از جمله امورى كه در جهت بسترسازى بى‏بند و بارى جديد جنسى مؤثر بوده است، «جنبش فمينيسم» و «نهضت طرفدارى از تساوى حقوق زنان و مردان» است. مؤسسان و هواداران اين انديشه، با شعار احياى حقوق زنان و برقرارى تساوى بين مردان و زنان در زمينه‏هاى گوناگون اجتماعى، فرهنگى، سياسى و حتى بچه دار شدن و فعاليت‏هاى جنسى، افراد زيادى را به سمت اين تفكر جذب كرده‏اند.
نظريه اختلاط دختران و پسران در مدارس و مؤسسات آموزش عالى، هر چند ابتدا مطابق اصول روان‏شناسى و تحقيقات اجتماعى توصيف مى‏شد و فرض بر آن بود كه تحصيل مختلط، راه را براى شناخت پيدا كردن دو جنس از يكديگر باز مى‏كند و مشكل ازدواج را تسهيل مى‏كند، اما به دليل حذف مسايل اخلاقى و دينى از يك سو و تأكيد بر آموزش جنسى در مدارس از سوى ديگر، خسارات ناشى از اين‏گونه اختلاط، به مراتب بيش از منافعى بوده كه عايد شد. به هر حال، مطابق اين ديدگاه، آموزش جنسى، آن هم با طرح مسايل آميزش جنسى، بايد در متن برنامه‏هاى آموزشى و درسى مدارس در تمام سطوح تحصيلى گنجانده شود.
اما به اعتراف برخى محققان غربى، اين گونه برخورد با مسايل جنسى، نه تنها دستاورد قابل توجهى به نفع انسانيت به ارمغان نياورده بلكه زيان‏هاى بسيار سهمگينى نيز به او تحميل كرده است. به گفته «توماس ليكونا» از دانشگاه «مك گيل» كانادا، مطالعه‏اى كه در سال 1993 توسط انجمن امريكايى بانوان دانشگاه انجام شد، نشان داد، از هر پنج نفر دانش‏آموز، چهار نفر آن‏ها در معرض آزار جنسى قرار گرفته‏اند. در نزديكى «مينياپوليس»، مادرى شكايت مى‏كرد كه در سرويس مدرسه، بچه‏هاى كلاس سوم و چهارم، دختر كلاس اولى‏اش را با كلمات هرزه آزار داده و از او درخواست‏هاى ناپسندى داشته‏اند ... . در سن 18 سالگى بيش از يك چهارم دختران و يك ششم پسران‏از سوء استفاده جنسى رنج مى‏برند. از هر چهار دانش‏آموز دختر، يك نفر از آن‏ها توسط معلمان، مديران، رانندگان سرويس مدرسه، كمك معلمان، گارد امنيتى يا مشاوران مدرسه در معرض جنايت جنسى قرار گرفته است.
آنچه تا اينجا به عنوان مبناى ديدگاه دوم مطرح شد، در واقع، زمينه فكرى آموزش جنسى در مدارس را به صورتى ناسازگار با كرامت انسانى فراهم آورده است. ترديدى نيست براى اين‏كه آموزش جنسى در چهارچوب انسانى قرار گيرد، لازم است محدوده آن به صورت منطقى و معقول و با پرهيز از هرگونه افراط و تفريط تعيين شود. در عين حال كه تعيين اين محدوده به كاوشى محققانه و كارشناسانه نيازمند است، اشاره‏اى به ديدگاه‏هاى متفاوت در اين باب، مى‏تواند اولين گام در جهت اين بررسى باشد.

پی نوشتها:
* آقاى غلامرضا متفى فر داراى دانشنامه كارشناسى ارشد تعليم و تربيت و عضو هيئت علمى مؤسسه امام خمينى(ره) بوده كه در حال حاضر محقق حوزه و دانشگاه است. ايشان صاحب تأليفات و تحقيقاتى در زمينه تعليم و تربيت است كه از آن جمله مشاركت در تأليف كتاب «فلسفه تعليم و تربيت» و «تربيت عاطفى» را مى‏توان نام برد.
1. متقى فر، غلامرضا؛ تفاوت‏هاى جسمانى و روان‏شناختى دختران و پسران در اسلام و روان‏شناسى، پايان‏نامه كارشناسى ارشد، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره)، 1377، ص97
2. كوچتكف و. د و ديگران، روان‏شناسى و تربيت جنسى كودكان و نوجوانان، ترجمه محمد تقى زاد، تهران، بنياد، 1369، ص6.
3. Muslim Education Quarterly. Winter issue, V. 15, n.2 (1992) P.5.
4. Education in sex relationships.
5. مطهرى، مرتضى؛ اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، تهران: صدرا، 1370، ص12.
6. مطهرى، مرتضى؛ آشنايى با قرآن، تهران: صدرا، 1369، ج4، ص18.
7. نشريه پگاه حوزه، پيش شماره 1، ارديبهشت 1379، ص22.
8. نشريه پگاه حوزه، پيش شماره 1، ارديبهشت 1379، ص22.
9. Humphries (forbidden fruit).
10. مطهرى، مرتضى؛ مسأله حجاب، تهران: صدرا، ص120 و 121.


 

 


منبع: فصلنامه تخصصی تربیت اسلامی