نويسنده: محمدتقي فعالي

 
نظم و انضباط اجتماعي يکي از مباحث مهمي بوده که در جامعه‌شناسي مورد بحث است. اين موضوع از زمان پيدايش اولين جرقه‌هاي علم الاجتماع مورد اهتمام انديشمندان بوده و نماينده‌ي حاکميت افراد است. نظم اجتماعي، محصول پايداري ساختارها و نهادهاي اجتماعي است، چنان که پايبندي افراد جامعه را به رعايت هنجارها و قوانين نشان مي‌دهد. شناخت ماهيّت نظم و چگونگي تحقّق آن همواره يکي از دغدغه‌هاي بشر در طول تاريخ بوده است. سازوکارهاي ايجاد، تحقّق، حفظ و تقويت نظم و انضباط اجتماعي از مباحث مهم جامعه‌شناسي است. در اين رابطه نظريه‌هاي مهمي مطرح شده و مکاتبي پديد آمده است.
اسلام به عنوان آخرين کتاب آسماني، براي نظم و برنامه‌ريزي فردي و اجتماعي اهميت خاصي قائل است. منابع ديني سرشار از آموزه‌هايي است که هر يک بخشي از نظم فردي و اجتماعي را مطرح مي‌کنند. اهميت نظم تا بدان پايه است که اولين پيشواي شيعيان (عليه‌السلام) در بستر شهادت بدان توصيه فرمودند:
أُوصِيكُمَا وَجَمِيعَ وَلَدِي وَأَهْلِي وَمَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَنَظْمِ أَمْرِكُمْ؛ شما و همه‌ي فررزندانم و کسانم و آن را که نامه‌ي من بدون رسد، به ترس از خدا و آراستن کارها سفارش مي‌کنم (1).

نکته نخست) جايگاه و اهميت

اهميت و ارزش رعايت نظم و انضباط اجتماعي را دو گونه مي‌توان نشان داد:

اهميت در جهان امروز

شناخت ماهيّت نظم و انضباط اجتماعي و نيز چگونگي تحقّق آن، يکي از دغدغه‌هاي مهم انسان است. مسئله‌ي نظم و برنامه‌ريزي اجتماعي از مباحث مهم جامعه‌شناسي است. يکي از جامعه‌شناسان به نام الکساندر جفري پيرامون اهميت نظم و انضباط چنين مي‌گويد:
هيچ نظريه‌اي در جامعه‌شناسي نيست مگر اينکه بايسته است راه‌حلي در قبال مسئله‌ي نظم داشته باشد (2).
آگوست کُنت نخستين بار اصول جامعه‌شناسي را تدوين کرد؛ اما همواره به جامعه‌شناسي به عنوان علمي نظم دهنده مي‌نگريست، زيرا وي به سبب انقلاب فرانسه، آشوب‌هاي اجتماعي آن را ديده بود (3).
در دنياي معاصر و با توجه به پيشرفت فزاينده‌ي علوم، مي‌توان به اهميت نظم پي برد. فرآيند جهاني شدن و بروز تحوّلات سريع اجتماعي و نيز مسئله‌ي نظم نوين جهاني ما را بر آن مي‌دارد که بيش از پيش به مسئله‌ي نظم و نحوه‌ي پاسداري از آن اهتمام ورزيم.

اهميت بر پايه‌ي دين

آفرينش بر پايه‌ي نظم استوار است. دستگاه خلقت، هر پديده‌اي را در جاي خود قرار داده و براي آن مأموريت و رسالتي متذکر شده است. اجرام آسماني در مدار معيني حرکت مي‌کنند، حرکت زمين نظم خاصي دارد، فصول و گذر روز و شب يادآور نظم معين است و حکمت الهي اقتضا مي‌کند هر حادثه‌اي در زمان معين شکل گيرد. حرکت سياره‌ها، نظم زمين و تمام اجزاي درون آن و نيز نظمي که بر اندام انسان حاکم است، همه و همه معلول تدبير خداوند حکيم و مدبر است:
إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ؛ ماييم که همه چيز را به اندازه آفريديم (4).
قرآن کريم نظم حاکم بر جهان را به رخ انسان مي‌کشاند و به او متذکر مي‌شود تا با تدبر در آن قدرت بي نهايت، خالق را ببيند و به توحيد دست يابد. حال که نظم در پهنه‌ي گيتي و صحنه‌ي هستي موج مي‌زند، چه بهتر که انسان هم در زندگي فردي و اجتماعي خود نظم و ترتيب را مراعات کند و به زندگي خويش رنگ نظم بزند.

نکته دوم) نظم و انضباط

شايد در نگاه نخست به نظر آيد که نظم و انضباط يکي است و تفاوتي ميان آن دو وجود ندارد. اما بررسي نشان مي‌دهد که اين دو واژه به يک معنا نيستند. انضباط جنبه‌ي دروني و نظم جنبه‌ي بيروني را نشان مي‌دهد. انضباط آن است که انسان درون خويش، ملزم به رعايت ضوابط و قوانين باشد. به عبارت ديگر پايبندي به قوانين و تسلّط بر خويشتن را انضباط گويند. اما نظم شامل نحوه‌ي ارتباط انسان با ديگران و فعاليت‌هاي جمعي و گروهي است. اگر فردي تابع قانون باشد، به وعده‌هاي خود وفا کند، ظاهرش آشفته نباشد و اتاق و خانه‌اش چيدماني زيبا داشته باشد، او را فردي منظّم مي‌گويند. در غير اين صورت، وي شخصي آشفته يا شلخته به حساب مي‌آيد.

نکته سوم) مؤلفه‌هاي نظم

اسلام به منظور فراگيري نظم و انضباط فردي و اجتماعي، اصول و قواعدي را پيش کشيده است. رعايت اين اصول مي‌تواند تضمين کننده‌ي نظم در زندگي انسان باشد.

توحيدگرايي

دين اسلام براي تأمين سعادت دنيا و آخرت بشر، دعوت خويش را از توحيد شروع کرد. اسلام مي‌خواهد تمام انسان‌ها خداي واحد را بپرستند و در اين راستا از پرستش ديگر خدايان دروغين پرهيز کنند. توحيد به عنوان مهم‌ترين اصل اعتقادي، ضامن اجراي قوانين ديني نيز است. انسان موحد و مؤمن سعي دارد تا تکاليف خويش را به خوبي انجام داده و دين خدا را تحقّق بخشد.
جهان خلقت موجودي به نام انسان را پديد آورد تا براي پيشرفت و تکامل تلاش کند. پيشرفت و نيل به سعادت، تنها در گرو تبعيّت از قوانين و ضوابطي بوده که خالق هستي و انسان براي انسان نازل کرده است. اگر آدمي از هواي نفس تبعيّت کند و قوانين آفرينش را رعايت نکند، زمين رو به فساد گذاشته و براي انسان تباهي به ارمغان مي‌آورد:
وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عن ذِكْرِهِم مُعْرِضُونَ؛ و اگر حقّ از هوس‌هاي آنها پيروي مي‌کرد قطعاً آسمان‌ها و زمين و هر که در آنهاست تباه مي‌شد [نه] بلکه يادنامه‌شان را به آنان داده‌ايم ولي آنها از [پيروزي] يادنامه‌ي خود رويگردانند (5).
اعتقاد به توحيد، کارکرد نظم‌بخشي دارد، زيرا توحيد به انسان مي‌گويد همه‌ي انسان‌ها از خداي واحدند، يکي از بر ديگري برتري نيست، به اعمال همه‌ي انسان‌ها در کنار يکديگر در عالم حشر رسيدگي مي‌شود، توحيد، انسان را فردي اخلاقي مي‌کند و با حاکميت اخلاق و دين در زندگي شخص، نظم استقرار مي‌يابد.

عدالت‌محوري

هر نظمي تابع هدفي است. در اينجا پرسشي رخ مي‌نمايد و آن اينکه از نظر اسلام، نظم اجتماعي، به دنبال کدام هدف است؟
گذري بر آيات قرآن به ما نشان مي‌دهد که از مهم‌ترين اهداف بعثت انبياء، ظهور عدالت اجتماعي است. خداوند، پيامبران خويش را با دلايل روشن فرستاد و با آنها کتاب و ميزان را به عنوان مهم‌ترين عامل نظم‌بخش نازل کرد تا مردم به عدالت قيام کنند و عدالت موقعيت اجتماعي پيدا کند.
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ؛ به راستي [ما] پيامبران خود را با دلايل آشکار روانه کرديم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند و آهن را که در آن براي مردم خطري سخت و سودهايي است پديد آورديم تا خدا معلوم بدارد چه کسي در نهان، او و پيامبرانش را ياري مي‌کند. آري خدا نيرومند شکست‌ناپذير است (6).
عدالت اجتماعي آرمان همه انسان‌ها است. تحقّق اين امر مهم، پاسخ به همه‌ي نيازهاي انساني است. پر واضح است که صِرف داشتن قانون، عدالت ضمانت اجرايي پيدا نمي‌کند بلکه انسان بايد به لحاظ دروني منضبط بوده عدالت را رعايت نمايد. از سوي ديگر برخي متجاوزان و قانون‌شکنان خود را از کيفر مي‌رهانند. از اين رو قوانين آسماني حاوي ضوابط کيفري نيز شده است. اميرمؤمنان (عليه‌السلام) در نامه‌اي خطاب به مالک اشتر نوشت:
به خدا سوگند، بيت‌المال تاراج شده را هر کجا که بيابم به صاحبان اصلي آن بازمي‌گردانم، گرچه با آن ازدواج کرده و کنيزاني خريده باشند؛ زيرا در عدالت، گشايشي براي عموم است و آن کسي که عدالت بر او گران آيد، تحمّل ستم براي او سخت‌تر است (7).

رعايت دستورالعمل‌هاي اسلامي

اسلام حاوي آموزه‌ها و دستورالعمل‌هايي است. بر مسلمان ضروري است که اين قوانين را با دقت رعايت کند تا اصلاح در جامعه پديد آيد. برخي از اين دستورالعمل‌ها عبارت‌اند از:

حفظ شأن و کرامت انسان در روابط اجتماعي

احترام به همه‌ي انسان‌ها

وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى‏ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً؛ و به راستي ما فرزندان آدم را گرامي داشتيم و آنان را در خشکي و دريا [بر مرکب‌ها] برنشانديم. از چيزهاي پاکيزه به ايشان روزي داديم و آنها را بر بسياري از آفريده‌هاي خود برتري آشکار داديم (8).

رعايت حريم ديگران

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى‏ تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى‏ أَهْلِهَا ذلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ * فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَداً فَلاَ تَدْخُلُوهَا حَتَّى‏ يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَى‏ لَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ؛ اي کساني که ايمان آورده‌ايد به خانه‌هايي که خانه‌هاي شما نيست داخل مشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام گوييد. اين براي شما بهتر است باشد که پند گيريد * و اگر کسي را در آن نيافتيد پس داخل آن مشويد تا به شما اجازه داده شود و اگر به شما گفته شد برگرديد، برگرديد که آن براي شما سزاوارتر است و خدا به آنچه انجام مي‌دهيد داناست (9).

پرهيز از تمسخر و عيب‌جويي

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ يَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَى‏ أَن يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَلاَ نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَى‏ أَن يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَلاَ تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلاَ تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الْاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيَمانِ وَمَن لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ اي کساني که ايمان آورده‌ايد نبايد قومي، قوم ديگر را ريشخند کند، شايد آنها از اينها بهتر باشند و نبايد زناني، زنان [ديگر] را [ريشخند کنند]، شايد آنها از اينها بهتر باشند. از يکديگر عيب مگيريد و به همديگر لقب‌هاي زشت مدهيد. چه ناپسند است نام زشت پس از ايمان و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند (10).

همکاري در امور اجتماعي

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْىَ وَلاَ الْقَلاَئِدَ وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِن رَبِّهِمْ وَرِضْوَاناً وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى‏ وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ؛ اي کساني که ايمان آورده‌ايد حرمت شعائر خدا و ماه حرام و قرباني بي‌نشان، قرباني‌هاي گردن‌بنددار و راهيان بيت‌الحرام را که فضل و خشنودي پروردگار خود را مي‌طلبند نگه داريد. چون از احرام بيرون آمديد [مي‌توانيد] شکار کنيد، البته نبايد کينه‌توزي گروهي که شما را از مسجدالحرام بازداشتند شما را به تعدي وادارد و در نيکوکاري و پرهيزگاري با يکديگر همکاري کنيد. در گناه و تعدي دستيار هم نشويد و از خدا پروا کنيد که خدا سخت کيفر است (11).

مشورت در امور

وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى‏ بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ؛ و کساني که [نداي] پروردگارشان را پاسخ [مثبت] داده و نماز برپا کرده‌اند، در کارشان مشورت است و از آنچه روزيشان داده‌ايم انفاق مي‌کنند (12).

ايمان و عمل به منشور روابط اجتماعي

بازسازي هويت اجتماعي

وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ؛ و شايسته نيست مؤمنان همگي [براي جهاد] کوچ کنند. پس چرا از هر فرقه‌اي از آنان دسته‌اي کوچ نمي‌کنند تا [دسته‌اي بمانند و] در دين آگاهي پيدا کنند، قوم خود را وقتي به سوي آنان بازگشتند بيم دهند باشد که آنان [از کيفر الهي] بترسند (13).

آگاهي نسبت به بازخواست از مسئوليت‌هاي اجتماعي

وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى‏ يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً؛ و به مال يتيم جز به بهترين وجه نزديک مشويد تا به رشد برسد و به پيمان [خود] وفا کنيد، زيرا از پيمان، پرسش خواهد شد (14).

انتقادپذيري

وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى‏ فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ؛ و[لي] آنان که خود را از طاغوت دور مي‌دارند تا مبادا او را بپرستند و به سوي خدا بازگشته‌اند آنان را مژده باد. پس بشارت ده به آن بندگان من که * به سخن گوش فرا مي‌دهند و بهترين آن را پيروي مي‌کنند، اينانند که خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان (15).

سعه‌ي صدر در برخوردها

قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي؛ گفت پروردگارا سينه‌ام را گشاده گردان (16).
أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ؛ آيا براي تو سينه‌ات را نگشاده‌ايم (17).

صبر و بردباري

وَاصْبِرْ عَلَى‏ مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً؛ و بر آنچه مي‌گويند شکيبا باش و از آنان با دوري گزيدني خوش، فاصله بگير (18).

خويشتن‌داري در روابط اجتماعي

عفو و گذشت

فَبِمَا نَقْضِهِم مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى‏ خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ؛ پس به [سزاي] پيمان شکستنشان لعنتشان کرديم، دل‌هايشان را سخت گردانيديم [به طوري که] کلمه‌ها را از مواضع خود تحريف مي‌کنند. بخشي از آنچه بدان اندرز داده شده بودند به فراموشي سپردند و تو همواره بر خيانتي از آنان آگاه مي‌شوي مگر [شماري] اندک از ايشان [که خيانتکار نيستند]. پس از آنان درگذر و چشم‌پوشي کن که خدا نيکوکاران را دوست مي‌دارد (19).
وَلاَ يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَى‏ وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلاَ تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ و سرمايه‌داران و فراخ‌دولتان شما نبايد از دادن [مال] به خويشاوندان، تهيدستان و مهاجران راه خدا دريغ ورزند، بايد عفو و گذشت کنند. مگر دوست نداريد که خدا بر شما ببخشايد و خدا آمرزنده‌ي مهربان است (20).
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلاَدِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ اي کساني که ايمان آورده‌ايد، در حقيقت برخي از همسران و فرزندان شما دشمن شمايند، از آنان برحذر باشيد و اگر ببخشاييد، درگذريد و بيامرزيد، به راستي خدا آمرزنده‌ي مهربان است (21).
وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ؛ و ما آسمان‌ها و زمين و آنچه را که ميان آن دو است جز به حقّ نيافريده‌ايم و يقيناً قيامت فراخواهد رسيد، پس به خوبي صرف‌نظر کن (22).

پرهيز از خشم و غضب

الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ؛ همانان که در فراخي و تنگي انفاق مي‌کنند و خشم خود را فرو مي‌برند و از مردم در مي‌گذرند و خداوند نيکوکاران را دوست دارد (23).
وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ؛ و کساني که از گناهان بزرگ و زشت‌کاري‌ها، خود را دور مي‌دارند و چون به خشم در مي‌آيند در مي‌گذرند (24).

عذرپذيري

إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ؛ در حقيقت آنچه ايشان در آنند، نابود [و زائل] و آنچه انجام مي‌دادند، باطل است (25).

پاسخ بدي با خوبي

إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى‏ أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ سَمِيعاً بَصِيراً؛ خدا به شما فرمان مي‌دهد که سپرده‌ها را به صاحبان آنها ردّ کنيد و چون ميان مردم داوري مي‌کنيد، به عدالت داوري کنيد. در حقيقت، نيکو چيزي است که خدا شما را به آن پند مي‌دهد. خدا شنواي بيناست (26).

پايبندي به عهد و پيمان

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَى‏ عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ؛ اي کساني که ايمان آورده‌ايد به قراردادها [ي خود] وفا کنيد. براي شما [گوشت] چارپايان حلال شده جز آنچه [حکمش] بر شما خوانده مي‌شود در حالي که نبايد شکار را در حال احرام، حلال بشمريد. خدا هر چه بخواهد فرمان مي‌دهد (27).
وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلاَ تَنقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ؛ و چون با خدا پيمان بستيد به پيمان خود وفا کنيد و سوگندهاي [خود را] پس از استوار کردن آنها مشکنيد، با اينکه خدا را بر خود ضامن [و گواه] قرار داده‌ايد، زيرا خدا آنچه را انجام مي‌دهيد مي‌داند (28).

رعايت تقواي الهي در روابط اجتماعي

صداقت در گفتار و عمل

يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ؛ اي کساني که ايمان آورده‌ايد از خدا پروا کنيد و با راستان باشيد (29).
وَلاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛ و حق را به باطل در نياميزيد و حقيقت را با آنکه خود مي‌دانيد کتمان نکنيد (30).

ميانه‌روي در عمل

وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ؛ و در راه رفتن خود ميانه‌رو باش و صدايت را آهسته‌ساز که بدترين آوازها بانگ خران است (31).
وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَاماً؛ و کساني‌اند که چون انفاق کنند نه ولخرجي مي‌کنند و نه تنگ مي‌گيرند و ميان اين دو [روش] حد وسط را برمي‌گزينند (32).
وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى‏ عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً؛ و دستت را به گردنت زنجير مکن و بسيار [هم] گشاده‌دستي منما تا ملامت شده و حسرت‌زده بر جاي ماني (33).

رعايت عدالت در روابط اجتماعي

قانون‌مندي و قانون‌گرايي

يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً؛ اي کساني که ايمان آورده‌ايد خدا را اطاعت کنيد و پيامبر و اولياي امر خود را [نيز] اطاعت کنيد. پس هرگاه در امري [ديني] اختلاف‌نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد، اين بهتر و نيک‌فرجام‌تر است (34).

رعايت انصاف در روابط تجاري

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلاَ تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً؛ اي کساني که ايمان آورده‌ايد اموال همديگر را به ناروا مخوريد مگر آنکه داد و ستدي با تراضي يکديگر از شما [انجام گرفته] باشد و خودتان را مکشيد زيرا خدا همواره با شما مهربان است (35)

پرهيز از ظلم

قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى‏ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّكْراً؛ گفت اما هر که ستم ورزد عذابش خواهيم کرد سپس به سوي پروردگارش بازگردانيده مي‌شود آنگاه او را عذابي سخت خواهد کرد (36).

ظلم‌ستيزي و مقابله با فساد و تباهي

وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى‏ يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ؛ و چون ببيني کساني [به قصد تخطئه] در آيات ما فرو مي‌روند، از ايشان روي برتاب تا در سخني غير از آن درآيند و اگر شيطان تو را [در اين باره] به فراموشي انداخت پس از توجه [ديگر] با قوم ستمکار منشين (37).
قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ؛ [موسي] گفت پروردگارا به پاس نعمتي که بر من ارزاني داشتي هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود (38).

خيرخواهي در روابط اجتماعي

امر به معروف و نهي از منکر

لاَ خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِن نَجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاَحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً؛ در بسياري از رازگويي‌هاي ايشان خيري نيست مگر کسي که [بدين‌وسيله] به صدقه يا کار پسنديده يا سازشي ميان مردم فرمان دهد و هر کس براي طلب خشنودي خدا چنين کند، به زودي او را پاداش بزرگي خواهيم داد (39).
الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ؛ همان کساني که چون در زمين به آنان توانايي دهيم نماز برپا مي‌دارند، زکات مي‌دهند، به کارهاي پسنديده وا مي‌دارند و از کارهاي ناپسند بازمي‌دارند. فرجام همه‌ي کارها از آن خداست (40).

سعي در بهره‌مندي عموم از رفاه

مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى‏ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى‏ وَالْيَتَامَى‏ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لاَ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ؛ آنچه خدا از [دارايي] ساکنان آن قريه‌ها عايد پيامبرش گردانيد از آن خدا، پيامبر [او] و متعلق به خويشاوندان نزديک [وي]، يتيمان، بينوايان و در راه‌ماندگان است تا ميان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگيريد و از آنچه شما را بازداشت بازايستيد و از خدا پروا بداريد که خدا سخت کيفر است (41).

ترجيح دادن ديگران

وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى‏ حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلاَ شُكُوراً؛ و به [پاس] دوستي [خدا] بينوا، يتيم و اسير را خوراک مي‌دادند * ما براي خشنودي خداست که به شما مي‌خورانيم و پاداش و سپاسي از شما نمي‌خواهيم» (42).

حساسيت به امور مردم و مسائل اجتماعي

التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ؛ [آن مؤمنان] همان توبه‌کنندگان، پرستندگان، سپاسگزاران، روزه‌داران، رکوع کنندگان، سجده کنندگان، وادارندگان به کارهاي پسنديد و بازدارندگان از کارهاي ناپسند، پاسداران مقررات خدايند و مؤمنان را بشارت ده (43).

تکيه بر اشتراک‌ها به جاي افتراق‌ها

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَكُنْتُمْ عَلَى‏ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُم مِنْهَا كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ؛ و همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد، پراکنده نشويد و نعمت خدا را بر خود ياد کنيد، آنگاه که دشمنان [يکديگر] بوديد پس ميان دل‌هاي شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد و بر کنار پرتگاه آتش بوديد که شما را از آن رهانيد. اين‌گونه خداوند نشانه‌هاي خود را براي شما روشن مي‌کند، باشد که راه يابيد (44).

رعايت اصل جاذبه در روابط اجتماعي

گشاده‌رويي در برخورد با ديگران

وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ و چون کساني که به آيات ما ايمان دارند نزد تو آيند بگو درود بر شما، پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر کرده که هر کس از شما به ناداني کار بدي کند و آنگاه به توبه و صلاح آيد پس وي آمرزنده‌ي مهربان است (45).
وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَسِيباً؛ و چون به شما درود گفته شد شما به [صورتي] بهتر از آن درود گوييد يا همان را [در پاسخ] برگردانيد که خدا همواره به هر چيزي حسابرس است (46).

نرمي و لطافت در گفتار

فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى‏؛ و با او سخني نرم گوييد شايد که پند پذيرد يا بترسد (47).
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَذِي الْقُرْبَى‏ وَالْيَتَامَى‏ وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلاً مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ؛ و چون از فرزندان اسرائيل پيمان محکم گرفتيم که جز خدا را نپرستيد، به پدر و مادر، خويشان و يتيمان و مستمندان احسان کنيد، با مردم [به زبان] خوش سخن بگوييد، نماز را به پا دارد و زکات را بدهيد آنگاه جز اندکي از شما [همگي] به حالت اعراض روي برتافتيد (48).
وَقُل لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوّاً مُبِيناً؛ و به بندگانم بگو آنچه را که بهتر است بگويند که شيطان ميانشان را به هم مي‌زند زيرا شيطان همواره براي انسان دشمني آشکار است (49).

آراستگي ظاهر

وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ * وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ؛ و لباس خويشتن را پاک کن * و از پليدي دور شو (50).

وظيفه‌شناسي

لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى‏ حُبِّهِ ذَوي الْقُرْبَى‏ وَالْيَتَامَى‏ وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ الْسَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقابِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوْا وَأُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ؛ نيکوکاري آن نيست که روي خود را به سوي مشرق و [يا] مغرب بگردانيد؛ بلکه نيکي آن است که کسي به خدا، روز بازپسين، فرشتگان، کتاب [آسماني] و پيامبران ايمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتن، به خويشاوندان، يتيمان، بينوايان، در راه‌ماندگان، گدايان و در [راه آزاد کردن] بندگان بدهد، نماز را برپاي دارد و زکات را بدهد. آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند و در سختي و زيان و هنگام جنگ، شکيبايانند، آنانند کساني که راست گفته‌اند و آنان همان پرهيزگارانند (51).

قانون‌گرايي

إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدىً وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن كِتَابِ اللّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلاَ تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَمَن لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ * وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَن لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ * وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فِيهِ وَمَن لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُوْلئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ ما تورات را که در آن رهنمود و روشنايي بود نازل کرديم. پيامبراني که تسليم [فرمان خدا] بودند به موجب آن براي يهود داوري مي‌کردند و [همچنين] الهيون و دانشمندان به سبب آنچه از کتاب خدا به آنان سپرده شده و بر آن گواه بودند، پس از مردم نترسيد، از من بترسيد و آيات مرا به بهاي ناچيزي مفروشيد. کساني که به موجب آنچه خدا نازل کرده داوري نکرده‌اند آنان خود کافرانند * و در [تورات] بر آنان مقرر کرديم که جان در مقابل جان، چشم در برابر چشم، بيني در برابر بيني، گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان است و زخم‌ها [نيز به همان ترتيب] قصاصي دارند. هر که از آن [قصاص] درگذرد پس آن کفاره‌ي [گناهان] او خواهد بود. کساني که به موجب آنچه خدا نازل کرده داوري کنند و کساني که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند آنان خود نافرمانند (52).

مسئوليت‌پذيري

وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِن بَعْدِمَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ؛ و چون کساني مباشيد که پس از آنکه دلايل آشکار برايشان آمد پراکنده شدند، با هم اختلاف پيدا کردند و براي آنان عذابي سهمگين است (53).

انضباط اقتصادي

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلاَ تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً؛ اي کساني که ايمان آورده‌ايد اموال همديگر را به ناروا مخوريد مگر آنکه داد و ستدي با تراضي يکديگر از شما [انجام گرفته] باشد و خودتان را مکشيد زيرا خدا همواره با شما مهربان است (54).

نکته چهارم) هنجارهاي نظم‌بخش

در آيين محمدي (صلي الله عليه و آله و سلم) با سلسله هنجارهايي روبرو مي‌شويم که ماهيّت نظم‌بخشي دارند. در صورتي که مسلمانان به اين هنجارها عمل کنند، مي‌توان انتظار داشت جامعه‌ي اسلامي نظم و نسق يابد.

برپا کردن نماز

نماز يکي از فريضه‌هاي الهي است که مراعات آن در اوقات روزانه واجب است. برپا کردن نماز جماعت يکي از مستحبات نماز است. رعايت اين امر مهم، مسلمانان را منظم ساخته و موجب مي‌شود نظم فردي و اجتماعي پديد آيد. گذشته از اينکه اسلام به نماز جمعه اهتمام ورزيده است، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز نماز جمعه و قرائت آن را ابداع کردند و براي نخستين بار اين سنت را برپا داشتند. رعايت نمازهاي مستحب و نماز جمعه به جامعه‌ي اسلامي سازمان مي‌دهد و نظم را در آن پايه‌ريزي مي‌کند. اميرمؤمنان (عليه‌السلام) فرمودند:
وَالْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ [عَلَي] مَعَ الْجَمَاعَةِ وَإِيَّاكُمْ وَالْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ؛ به جمعيت عظيم مسلمانان بپيونديد که دست خدا با جماعت است. از پراکندگي دوري کنيد که انسان تنها، بهره‌ي شيطان است، چنان که گوسفند تک‌رو، طمعه‌ي گرگ مي‌شود (55)

آيين حج

حج از نظر قرآن، کارکردهاي مختلفي دارد. يکي از مهم‌ترين ابعاد حج، نقش معنوي آن است. حج، بريدن از خلق و رويکردي به سوي حقّ است. سفر از خلق به حقّ و دور شدن از غير خدا، انسان با رفتن به حج، مزه‌اي از ملکوت مي‌چشد. او خموشي است که به بارگاه نور، بهجت و سرور راه يافته است، حج‌گزار، به سوي خدا فرار مي‌کند. سلوک حج، منازل و مقاماتي دارد که ديدار حقّ، اوج آن است. حج، راه رستگاري و فوز عظيم است.
هر عبادتي مخصوص کاري است؛ اما حج، تنها عبادتي است که تمام عبادت‌ها را دربر مي‌گيرد. نماز، استغفار، زهد و فلسفه‌ي اشک، در حج معنا و نمودار مي‌شود. راز و نياز با خدا، نجوا و همنشيني با او در کنار خانه‌اش به اوج مي‌رسد. زائر چون ستاره‌اي درخشان در آسمان تاريکي‌ها مي‌درخشد و نامش در دفتر خدا ثبت مي‌شود. انساني که به حج مي‌رود، مهمان خداست و خدا از او ميزباني مي‌کند. زيارت خانه‌ي خدا، جمع کردن سنگريزه‌ها، رفتن به عرفات، ورود به صحراي مشعر، گام نهادن در سرزمين پررمز و راز مِنا و گردش به دور خانه‌ي يار،‌ همه و همه غذاهايي است که خداي سبحان بر سر سفره‌ي خود نهاده تا باريافتگان ملکوت، از آن بهره بگيرند.
از ديگر کارکردهاي حج، نقش اجتماعي و سياسي است. حج با لغو امتيازهاي گروهي و طايفه‌اي، افراد را در کنار يکديگر قرار مي‌دهد و از اين طريق روابط عاطفي ميان مسلمانان افزايش يافته همبستگي اعتقادي پديد مي‌آيد. اجراي مراسم حج موجب مي‌شود تا هر مسلماني در کنار ديگر مسلمانان نظم اجتماعي را تجربه کرده به سوي تشکيل جامعه بزرگ اسلامي و الهي گام بردارد (56).

سيره‌ي رضوي

يکي از نکات جالب قابل مشاهده در روش زندگي حضرت رضا (عليه‌السلام) اين است که ايشان نظم را رعايت مي‌کردند و با رفتار خويش نيز به ديگران آموزش مي‌دادند. در اين رابطه نمونه‌هايي را مي‌توان جست.

نمونه‌ي نخست:

معمّر بن خلاد بيان مي‌کند که حضرت رضا (عليه‌السلام) مرا براي کاري فرستادند. بعد از انجام آن، خدمت امام (عليه‌السلام) رسيدم؛ اما ايشان فرمودند: «بازگرد، فردا بعد از طلوع خورشيد براي گزارش بيا» (57).

نمونه‌ي دوم:

حضرت رضا (عليه‌السلام) در نامه‌اي خطاب به حسين بن مهران اين‌گونه نگاشتند:
در کارهايت نظم را رعايت کن وگرنه کارت به اعوجاج مي‌انجامد (58).

پي‌نوشت‌ها:

1. نهج‌البلاغه، نامه 47.
2. روزنبرگ، نظريه‌هاي بنيادي جامعه‌شناسي، ص 131.
3. همان، ص 187.
4. قمر/ 49.
5. مؤمنون/ 71.
6. حديد/ 25.
7. نهج‌البلاغه، نامه‌ي 8.
8. اسراء/ 70.
9. نور/ 28-27.
10. حجرات/ 11.
11. مائده/ 2.
12. شوري/ 38.
13. توبه/ 122.
14. اسراء/ 34.
15. زمر/ 18 - 17.
16. طه/ 25.
17. انشراح/ 1.
18. مزمل/ 10.
19. مائده/ 13.
20. نور/ 22.
21. تغابن/ 14.
22. حجر/ 85.
23. آل عمران/ 134.
24. شوري/ 37.
25. اعراف/ 139.
26. نساء/ 58.
27. مائده/ 1.
28. نحل/ 91.
29. توبه/ 119.
30. بقره/ 42.
31. لقمان/ 19.
32. فرقان/ 67.
33. اسراء/ 29.
34. نساء/ 59.
35. نساء/ 29.
36. کهف/ 87.
37. انعام/ 68.
38. قصص/ 17.
39. نساء/ 114.
40. حج/ 41.
41. حشر/ 7.
42. انسان/ 9-8.
43. توبه/ 112.
44. آل عمران/ 103.
45. انعام/ 54.
46. نساء/ 86.
47. طه/ 44.
48. بقره/ 83.
49. اسراء/ 53.
50. مدثر/ 5-4.
51. بقره/ 177.
52. مائده/ 45-44 و 47.
53. آل عمران/ 105.
54. نساء/ 29.
55. نهج‌البلاغه، خطبه 127.
56. مائده/ 97.
57. طوسي، تهذيب، ج 2، ص 320.
58. کشّي، رجال الکشّي، ص 599.

منبع مقاله :
فعّالي، محمدتقي؛ (تابستان 1394)، سبک زندگي رضوي (2) - مناسبات اجتماعي، مشهد: انتشارات بنياد بين‌المللي فرهنگي هنري امام رضا (ع)، چاپ اول